👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
6.76K subscribers
1.97K photos
1.15K videos
37 files
762 links
اینستاگرام
https://www.instagram.com/admmmj123?r
=nametag

کانال دوم ما👇
@ADMMMJ1234
Download Telegram
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
🦋 #نها_دختری_از_تبار_بی_کسی #قسمت_سی_و_چهارم 🌸🍃گفتم نه دروغ میگید؛ خواستن کیفم رو ازم بگیرن نذاشتم سفت بغلش کردم... تبسم گفت چیه مگه گناه کرده مگه چادر سرش کنه شما بیآبرو میشید؟ اگه قرارە با چادر بی آبرو بشید منم از فردا مثل مامانم چادر سرم میکنم تا #آبروتون…
🦋
#نها_دختری_از_تبار_بی_کسی

#قسمت_سی_و_پنجم

🌸🍃دعوای منو شوهرم بیشتر شد چون اون از خدا بی خبرا بهش گفته بودن که نزارن حتی نماز بخوانیم یا قرآن گوش بدیم... تو خونه بخاطر اینکه من عصبی بشم و زجر بکشم فقط کفر میکرد... 😣به پیامبرﷺ توهین میکرد بعضی وقتها خودم زو کنترل نمی.کردم و صدام در میاومد تا جایی رسید که دستم را روش بلند کردم هفده سال کتک فحش و نامردیش را تحمل میکردم ولی این بار بخاطر_دینم بود... حتی با اون همه اذیت و آزار و کفر کردنش بازم سعی میکردم آرومش کنم ولی انگار دیوونه شده بود... یه روز تبسم رفت باشگاه محمدم مدرسه بود منم داشتم خونه رو مرتب میکردم تمام مبل ها رو همیشه به تهنایی جا به جا میکردم جاور کشیدم خیلی خسته شده بودم ساعت های پنج عصر بود شوهرم از دیشب تا اون موقع خوابیده بود... کار همیشه گیش بود شبها تا نزدیکی های صبح بیدار بود و میخوابید تا ظهز و نزدیکی های عصر حتی بعضی وقتها تا غروب میخوابید... اون روز ۵ عصر بیدارشد رفتم براش غذا بیارم رفتم تو آشپزخونه صدام زد نُها بیا کارت دارم اومدم و گفت بشین کارت دارم منم نشستم میدونست مثل همیشه رو اعصابم راه میره گفت نمتونم باهات زندگی کنم... با تعجب گفتم چرا؟ گفت تو حرفم رو گوش نمیدی هیچ فایده ای نداره ، همیشه این کارش بود نئشه میشد تا صبح و منو با حرفهاش عذاب میداد... گفتم چکار کردم بگو هر اشتباهی کردم تکرار نمیکنم با اصرار زیاد گفت اون شب که حامد و وحید اینجا بودن تو چطور به خودت اجازه میدی باهاشون دست بدی و باهاشون گرم میگیری؟ سبحان الله اونا بردارهای منن از برادر محرم تر چی میگی؟ گفت نه تو حق نداری حتی خیلی بهشون نزدیک باشی... از حرفش خیلی #بدم اومد حرصم گرفت گفتم تو فازت چیه چی میخوای از یه طرف برادام رو نامحرمم میدونی از یه طرف نمیزاری حجاب کنم و چادر سرم کنم؟ #چادر من از بی_ناموسی و گناه دور میکنه منو دست نامحرم میدی ولی محرمم را بهم نامحرم میکنی... یه #نیش خندی کردم رفتم تو اتاق دنبال اومد گفت ببین تو نمیخوایی حرفم رو گوش کنی گفتم کدوم حرف؟ دست سرم بردار حرفات مغزم رو میترکونه... بازم با #مشت بدون اینکه بفهمم به صورتم زد موهای سرم را پیچید دور دستش گفت الان کسی خونه نیست میکشمت تا از دستت راحت بشم😔 به زمینم زد منم نمیتوانستم از خودم دفاعی بکنم بشقابی که اسم الله روش نوشته شده بود و برای تضئین گذاشته بودم پایه اش رو برداشت و شکست با اون خواست گردنم ببره انقدر صفت آورد رو گردنم.... گردنم رو برید زخمش عمیق بود زیر دستش فقط #جیغ میکند زدم از خدا کمک میخواستم واقعا هم خدا هربار نجاتم میداد اون لحظه تبسم اومد خونه صدامون رو شنید فوری خودش رو بهم رسوند تمام همسایه ها صدامون رو شنیده بودن تبسم وقتی منو دید با پدرش دعوای سختی کرد دیوونه شده بود چون نمیتونست درست مقابل باباش بایسته هر چی وسایل رو میز گذاشته بودم از شدت عصبانیت همش رو شکست شیشه های پنجره رو هم شکست گفت این بار بیخیالت میشم فقط یه بار دیگه ببینم بابا نزدیک مامانم شدی به الله واحد و احد خودم میکشمت مگه چکار کرده؟ بخاطر چی این بلا رو سرش میاری؟ تو آدمی؟گفت حتما کاری کرده که اینجوری زدمش... 😡گفت چه کاری؟ مامان تو بگو چکار کردی که بابام میخواست سرت رو اینجوری ببُره؟ منم با گریه نفس نفس زدن گفتم میگه برادرات حق ندارن نزدیکت باشن حق ندارن کنارت بشینن... #تبسم دقیق حرف منو تکرار کرد گفت بابا برادراش رو نامحرم میکنی نامحرم محرمش سبحان الله بابا تو دیگه کی هستی... باباش گفت فقط میخوام زجر کشش کنم میخوام انقدر عذابش بدم تا پیر و کورش کنم...تبسم گفت بابا مثل اینکه واقعا خدا رو فراموش کردی خدا حق مظلوم رو خیلی سخت و زود میگیره... 😔به تبسم خندید گفت #کدوم_خدا ؟ خدای شما خدای من با خدای شما فرق داره...تبسم گفت خدا هدایتت کنه از سر تقصیراتت بگذره تنها این دعای منه... رفت بیرون تا آخر شب برنگشت نصف شب اومد خونه خوابیده بودیم اومد صدام زد جوابش رو ندادم چون گردنم زخم بود دستمم پیچ داده بود خیلی درد داشت ازشم نفرت داشتم فقط منو برای هوس خودش میخواست همیشه منو عذاب میداد حتی خیلی وقتها به حدی عذاب میکشیدم انگار... همیشه دعا میکردم یا دلم باهاش آروم کنه یا از دستش نجات پیدا بکنم

#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله

@admmmj123