👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
6.64K subscribers
1.95K photos
1.14K videos
37 files
749 links
اینستاگرام
https://www.instagram.com/admmmj123?r
=nametag

کانال دوم ما👇
@ADMMMJ1234
Download Telegram
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
🦋 #نها_دختری_از_تبار_بی_کسی #قسمت_هجدهم 🌸🍃گفتم شوهرم رفته پس کیه #ترسیدم با #وحشت چشمام رو باز کردم سبحان الله... #پدر_شوهرم اومده بود زیر لحاف جایی که شوهرم میخوابید😳 خواستم #جیغ بزنم گفت نترس منم؛ فوری خودم رو زیر لحاف بیرون کشیدم روسری سرم کردم و اومدم…
🦋
#نها_دختری_از_تبار_بی_کسی

#قسمت_نوزدهم

🌸🍃شوهرم برگشت خونه گفته چته چرا مثل دیوانه ها #جیغ میزنی چرا لباس هات پاره شدن این چه وضعیه؟ گریه میکردم براش گفتم که پدرش چه بلایی به سرم آورده گفت میخوای با این حرفهات منو از خانوادم دور کنی، گفتم به خدا دروغ نمیگم بیا بریم پیش پدرت همه چی رو جلو چشم خودت بهش میگم😭با عصبانیت دستش رو #مشت کرد به طرف صورتم آورد گفت تموش کن والا خودم #میکشمت دیدم هیچ فایده ای نداره سکوت کردم گریه کردم بخاطر آسیبی که پدرشوهرم بهم رسونده بود #زایمان_زودرس داشتم نیمه شب بود که درد شکمم بیشتر میشود طوری که تحملش برام سخت بود تا نزدیک صبح درد کشیدم.هرچی صداش میزدم جوابم رو نمیداد ساعت شش صبح بود دیگه آروم و قرار رو ازم گرفت مجبور شد بیدار بشه به برادرش گفت منو ببره دکتر رفتم بیمارستان تا نزدیکای غروب درد کشیدم تا بچه ام به دنیا آمد یه دخترک زشتِ کچل وایی خدای من وقتی بغلش کردم احساس می کردم یه #عروسکه یواشکی صورت کوچیکش رو بوسیدم اشک میریختم وای خدایا یه عمر در عذاب و غمم ولی الان احساس میکنم خوشبختترین انسانم...چقدر قشنگه فقط چندتا مو رو سرش بود به مامانم گفتم مامان این خیلی خوشکل نیست کچله مامانم خندید گفت نها جون عروسک نیست تا برات عوضش کنم بهش شیر بده مرتب موهاش در میاد خوشگل میشه ولی من این دخترم #زشت بازم #دوست دارم💜تمام پرستار و دکترا بالای سرم میومدن با تعجب نگاهم میکردن میگفتن خودت یه دختر بچه ای یه دختر به دنیا آوردی مادرشوهرم اومد نگاهش کرد گفت وای چه زشته اصلا شبیه ما نیست معلوم نیست شبیه کیه؟منم گفتم چطور دلت میاد این #جوجه_اردک زشت خودمه دیگه هیچی نگفت. فرداش از بیمارستان ترخیصم کردن اومدم خونه😔وقتی اومدم خونه به جای اینکه همه خوشحال باشن همه ناراحت بودن انگار یه یکی شدن مرده بود عذادار بودن به شوهرم گفتم چرا اینجورین چرا عزا گرفتن؟گفت چون #دختردار شدیم اونا دختر دوست ندارن با تعجب گفتم مادرتون یه زنه خواهرت هم همینطور گفت اونا از زن نفرت دارن وای یاالله اینها کی هستن! شوهرم بی تفاوت اصلا هیچ حسی نداشت فقط فکر هوس خودش بود میگفت تا #چهل روز نمیتونم باید یه زن دیگه بگیرم یا #دوست_دختر بگیرم یه نگاه #نفرت_انگیز بهش کردم تو دل خودم لعنتش کردم من تازه از بیمارستان اومده بودم جانم هزار بار به لب رسید تا بچه رو به دنیا آردم ولی اون فکر چی بود😔، بابام هم تازه فهمیده بود چه خانواده ای بودن وقتی من بچه دار شدم ازم خواست #طلاق بگیرم ولی دیگه خیلی دیر شده بود سه روز از بچه دار شدنم میگذشت شب مهمون داشتیم عموی شوهرم بود صداشون بلند شد صدای پدر شوهرم بود با سختی از جام بلند شدم رفتم ببینم چه خبره دعوا سر کیه؟ وقتی رفتم شوهرم رو گیر آورده بودن که چطور بچه اش زود به دنیا آومده؟ما حساب کردیم هنو بیست روز به زایمانش مونده بود این چه #غیرتی است که داری...خدایااااااا دارن از غیرت حرف میزنن پوزخندی زدم تو دلم گفتم تف به غیرتی که شما ها دارید😳پدرشوهرم گفت معلومه این بچه مال ما نیست معلوم نیست ما کیه سبحان الله بچه اش یه #حرام_زاده است یا ببر هردوتاشون بکش یا ببر به پدر بیغیرت و بیناموسش پس بده شوهرم خودش از پاکیم خبر داشت هیچی نگفت حتی ازم دفاعی نکرد اومد تو اتاقم گفتم چرا دهنت رو بستی؟ تو که میدونی این بچه مال ماست؟ گفت ولش کن من مهمم که میدونم بچه خودمه، سبحان الله یاالله از این خدا بیخبرها...!چند روزی گذشت از جام بلند شدم مثل همیشه باید تمام کارهام رو انجام بدم هنوز ضعیف و مریض بودم ولی کسی نبود بهم رحم کنه یه روز تو حیاط نشسته بودم لباسهای خیلی زیادی میشستم که مامانم رو دیدم اومد تو حیاط از خوشحالی بلند شدم بغلش کردم ولی مامانم وضعم رو دید زد زیر گریه گفت تو هنوز مریضی گفتم بی خیال فکرش رو نکن؛ رفتیم تو اتاق نشستیم کمی دخترم رو ناز کرد گفت اسمش رو چی گذاشتی گفتم تبسم وایی قوربون تبسمم برم گفتم مامان یه چیزی ازت بپرسم گفت بگو دخترم گفتم خبری داری از بهزاد؟وقتی اسمش رو میبردم دلم یهویی میریخت گفت بهزاد بعد از تو افسردگی شدیدی گرفت خدا بازم بهمون پس داد اشکام سرازیر شد تمام بدنم مور مور شد گفتم بهزاد دیگه واسه من یه دادشه همین گفت افرین دخترم باید همینجوری باشه مامانم زیاد پیشم نموند زود برگشت منم داشتم به تبسمم شیر میدادم نازش میکردم میگفتم به تبسم دخترکم عزیز مامان همه کسم ، که مادرشوهرم اومد گفت نگو دخترم نگو عزیزم بگو دختر حروم_زاده ام قلبم داشت میایستاد اومد بهش گفتم از خدا نمیترسی چطور در قیامت جواب این تهمت رو میدی؟گفت تهمت نیست واقعیته پدر شوهر و مادرشوهرم از اون #خرافاتی های و قبرپرست بودن

#ادامه‌ دارد ان‌شاءالله

@admmmj123
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
🦋 #نها_دختری_از_تبار_بی_کسی #قسمت_سی_و_چهارم 🌸🍃گفتم نه دروغ میگید؛ خواستن کیفم رو ازم بگیرن نذاشتم سفت بغلش کردم... تبسم گفت چیه مگه گناه کرده مگه چادر سرش کنه شما بیآبرو میشید؟ اگه قرارە با چادر بی آبرو بشید منم از فردا مثل مامانم چادر سرم میکنم تا #آبروتون…
🦋
#نها_دختری_از_تبار_بی_کسی

#قسمت_سی_و_پنجم

🌸🍃دعوای منو شوهرم بیشتر شد چون اون از خدا بی خبرا بهش گفته بودن که نزارن حتی نماز بخوانیم یا قرآن گوش بدیم... تو خونه بخاطر اینکه من عصبی بشم و زجر بکشم فقط کفر میکرد... 😣به پیامبرﷺ توهین میکرد بعضی وقتها خودم زو کنترل نمی.کردم و صدام در میاومد تا جایی رسید که دستم را روش بلند کردم هفده سال کتک فحش و نامردیش را تحمل میکردم ولی این بار بخاطر_دینم بود... حتی با اون همه اذیت و آزار و کفر کردنش بازم سعی میکردم آرومش کنم ولی انگار دیوونه شده بود... یه روز تبسم رفت باشگاه محمدم مدرسه بود منم داشتم خونه رو مرتب میکردم تمام مبل ها رو همیشه به تهنایی جا به جا میکردم جاور کشیدم خیلی خسته شده بودم ساعت های پنج عصر بود شوهرم از دیشب تا اون موقع خوابیده بود... کار همیشه گیش بود شبها تا نزدیکی های صبح بیدار بود و میخوابید تا ظهز و نزدیکی های عصر حتی بعضی وقتها تا غروب میخوابید... اون روز ۵ عصر بیدارشد رفتم براش غذا بیارم رفتم تو آشپزخونه صدام زد نُها بیا کارت دارم اومدم و گفت بشین کارت دارم منم نشستم میدونست مثل همیشه رو اعصابم راه میره گفت نمتونم باهات زندگی کنم... با تعجب گفتم چرا؟ گفت تو حرفم رو گوش نمیدی هیچ فایده ای نداره ، همیشه این کارش بود نئشه میشد تا صبح و منو با حرفهاش عذاب میداد... گفتم چکار کردم بگو هر اشتباهی کردم تکرار نمیکنم با اصرار زیاد گفت اون شب که حامد و وحید اینجا بودن تو چطور به خودت اجازه میدی باهاشون دست بدی و باهاشون گرم میگیری؟ سبحان الله اونا بردارهای منن از برادر محرم تر چی میگی؟ گفت نه تو حق نداری حتی خیلی بهشون نزدیک باشی... از حرفش خیلی #بدم اومد حرصم گرفت گفتم تو فازت چیه چی میخوای از یه طرف برادام رو نامحرمم میدونی از یه طرف نمیزاری حجاب کنم و چادر سرم کنم؟ #چادر من از بی_ناموسی و گناه دور میکنه منو دست نامحرم میدی ولی محرمم را بهم نامحرم میکنی... یه #نیش خندی کردم رفتم تو اتاق دنبال اومد گفت ببین تو نمیخوایی حرفم رو گوش کنی گفتم کدوم حرف؟ دست سرم بردار حرفات مغزم رو میترکونه... بازم با #مشت بدون اینکه بفهمم به صورتم زد موهای سرم را پیچید دور دستش گفت الان کسی خونه نیست میکشمت تا از دستت راحت بشم😔 به زمینم زد منم نمیتوانستم از خودم دفاعی بکنم بشقابی که اسم الله روش نوشته شده بود و برای تضئین گذاشته بودم پایه اش رو برداشت و شکست با اون خواست گردنم ببره انقدر صفت آورد رو گردنم.... گردنم رو برید زخمش عمیق بود زیر دستش فقط #جیغ میکند زدم از خدا کمک میخواستم واقعا هم خدا هربار نجاتم میداد اون لحظه تبسم اومد خونه صدامون رو شنید فوری خودش رو بهم رسوند تمام همسایه ها صدامون رو شنیده بودن تبسم وقتی منو دید با پدرش دعوای سختی کرد دیوونه شده بود چون نمیتونست درست مقابل باباش بایسته هر چی وسایل رو میز گذاشته بودم از شدت عصبانیت همش رو شکست شیشه های پنجره رو هم شکست گفت این بار بیخیالت میشم فقط یه بار دیگه ببینم بابا نزدیک مامانم شدی به الله واحد و احد خودم میکشمت مگه چکار کرده؟ بخاطر چی این بلا رو سرش میاری؟ تو آدمی؟گفت حتما کاری کرده که اینجوری زدمش... 😡گفت چه کاری؟ مامان تو بگو چکار کردی که بابام میخواست سرت رو اینجوری ببُره؟ منم با گریه نفس نفس زدن گفتم میگه برادرات حق ندارن نزدیکت باشن حق ندارن کنارت بشینن... #تبسم دقیق حرف منو تکرار کرد گفت بابا برادراش رو نامحرم میکنی نامحرم محرمش سبحان الله بابا تو دیگه کی هستی... باباش گفت فقط میخوام زجر کشش کنم میخوام انقدر عذابش بدم تا پیر و کورش کنم...تبسم گفت بابا مثل اینکه واقعا خدا رو فراموش کردی خدا حق مظلوم رو خیلی سخت و زود میگیره... 😔به تبسم خندید گفت #کدوم_خدا ؟ خدای شما خدای من با خدای شما فرق داره...تبسم گفت خدا هدایتت کنه از سر تقصیراتت بگذره تنها این دعای منه... رفت بیرون تا آخر شب برنگشت نصف شب اومد خونه خوابیده بودیم اومد صدام زد جوابش رو ندادم چون گردنم زخم بود دستمم پیچ داده بود خیلی درد داشت ازشم نفرت داشتم فقط منو برای هوس خودش میخواست همیشه منو عذاب میداد حتی خیلی وقتها به حدی عذاب میکشیدم انگار... همیشه دعا میکردم یا دلم باهاش آروم کنه یا از دستش نجات پیدا بکنم

#ادامه‌دارد‌ان‌شاءالله

@admmmj123