👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
6.52K subscribers
1.86K photos
1.12K videos
37 files
726 links
اینستاگرام
https://www.instagram.com/admmmj123?r
=nametag

کانال دوم ما👇
@ADMMMJ1234
Download Telegram
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
نها دختری از تبار بی کسی: قسمت_هفدهم: براشون مهم نبود چی به سرم میاد یا چه حالی دارم عروسی تموم شد همه من تو اون روستا جا گذاشتن برادرام خواهر گلم مهنا وای عزیزانم انگار برای ابد از دستشون دادم... شب بود قرار شد من با داماد توی اتاقی که برامون حاضر کردن…
🦋
#نها_دختری_از_تبار_بی_کسی

#قسمت_هجدهم

🌸🍃گفتم شوهرم رفته پس کیه #ترسیدم با #وحشت چشمام رو باز کردم سبحان الله... #پدر_شوهرم اومده بود زیر لحاف جایی که شوهرم میخوابید😳 خواستم #جیغ بزنم گفت نترس منم؛ فوری خودم رو زیر لحاف بیرون کشیدم روسری سرم کردم و اومدم بیرون مدتی این کارهاش ادامه پیدا کرد تا یه روز بازم تنها تو خونه بودم اومد منو گرفت به دیگه مطمئن شدم از این قصدها داره باهاش دعوا کردم وقتی حرف زد گفت عاشقت شدم دوست دارم بزار باهات باشم.... 😭سبحان الله یا الله یه پدر با دختر خودش گفت نمیزارم کسی بفهمه تمام ثروتم رو بهت میدم... اومد جلوتر بازم اذیتم کنه منم با هر دو دستم یقه اش گرفتم پرتش کردم عقب گفتم از خدا بترس #نکبت تو پدر منی چی میگی؟ حرفهای زشت و ناپسند بهم میگفت مادرشوهرم اومد خونه اون لحظه از دستش نجات پیدا کردم دیگه جرئت تنها موندن توی اون خونه رو نداشتم...بازم به شوهرم گفتم ولی هیچ غیرتی نداشت همه چی رو بهش گفتم گفت اون داره #امتحانت میکنه ولی میدونستم داره توجیهش میکنه... دواران بادرای سختی داشتم اونم با اون همه کار و بدبختی پدرشوهرم بهش اضافه شد خدایا چکار کنم؟!؟ فقط میتونستم دعا کنم مثل قبل نمتونستم نمازهایم رو بخونم چون #غسل نماز نداشتم اونا نمیگذاشتن برم حمام منم سواد دینی هم نداشتم که در موقع ضروری تیمم کنم درد #بی_نمازی جدا و دردهای دیگم جدا... دو هفته ای گذشت بازم تنها تو خونه منوندم پدرشوهر شیطانم بازم سراغم اومد از تو اتاقم دیدم تمام درها رو بست فهمیدم قصدی داره منم فورا چندا پُشتی رو پشت در اتاقم گذاشتم خودم رو هم به در چسپوندم که نیاد تو اومد در زد هر چی صدام زد جواب ندادم تا اذان مغرب که مادرشوهرم اومد با شوهرم با هم بودن... گفتن نها کجاست؟ گفت تو اتاق خوابیده رو به شوهرم کرد گفت چند بار بهش گفتم برام یه کم آب یا چایی بیاره حتی آدم حسابم نکرد و جوابم رو نداد... شوهرم اومد تو اتاقم گفت راست میگه؟ پدرش گفت یعنی من #دروغ میگم دستش رو روی گلوم گذاشت به سر و صورتم زد به زور خودم رو زیر دستش نجات دادم💔 ، مادرشوهر و پدرشوهرم هردوتاشون نگاهم میکردن حتی به طفل معصومی که تو شکم داشتم رحم نمیکردن با مشت و لگد تا توانست منو زد منم گریه میکردم ازش خواهش میکردم ولی نمیشید اخرش خسته شد ولم کرد.... 😭اون لحظه از خدا خواستم بچه تو شکمم بمیره ولی خدا نخواست موند چند ماهی گذشت نزدیک زایمانم بود دیگه با خودم گفتم پدرشوهرم بی خیالم شد دیگه پا به ماهم ولی اشتباه کردم... یه روز دیگه تو خونه تنها بودم که اومد خونه من خواب بودم عصر بود صدای در اتاقم اومد بیدار شدم بلند شدم بازم پدرشوهر ملعونم بود اومد جلو سلام کردم گفتم الان براتون چایی میارم گفت نمیخوام هیچی نمیخورم اومد جلو گفتم وای غذام رو اجاقه برم ببینم نسوخته ؛ گفت نه نترس نمیسوزه میدونست میخوام از دستش در برم روسریم رو کشید از سرم انداخت گفت این چیه حیف این موی قشنگ نیست قایمش کردی... 😔گفتم نه پدر اینجوری بهتره خواست بازم اذیتم کنه جیغ زدم هوار کردم اما کسی نبود صدام رو بشنوه ازش خواهش کردم گفتم تورو خدا بابا بخاطر نوه ت که تو شکممه... ولی هیچی براش مهم نبود ولی ایمان داشتم الله میشنوه کمکم میکنه به بچه ام ضربه رسید درد عجیبی پیدا کرد خیلی سخت بود لباس رو پاره پاره کرد داد زدم گفتم پدر تورو خدا بچه ام مُرد ولم کن تو پدر منی مگه یه پدر میتونه با دخترخودش رابطه داشته... 😭ولی هیچی نمیشنید شیطان تمام وجودش رو گرفته بود استغفرالله خدایا از این گناه بزرگ... همون لحظه الله رو صدا زدم یا الله کمکم کن یا الله کمکم کن همون لحظه قدرت عجیبی پیدا کردم با تمام قدرت پرتش کردم بلند شد حرفهای ناپسندی بهم گفت رفت بیرون از اتاقم و به هدف نحسش نرسید.... میدونستم کار الله بود نجات پیدا کردم زدم زیر گریه و انقدر موهام رو کشیدم و خودم رو میزدم که از خودم #نفرت داشتم نفسم بالا نمیاومد انقدرگریه کرده بودم ، هر بار پدرم رو #نفرین میکردم که منو این خونه اسیر کرد تمام بدنم درد میکرد و از درد شکم به خودم میپیچیدم

#ادامه‌ دارد ان‌شاءالله


@admmmj123
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
💥 #تنهایی؟؟☝️🏼️ #نه_الله_با_من_است... #قسمت_سیزدهم ✍🏼هر چی اونا بیشتر #مخالفت منو میکردن بیشتر #جذب اسلام میشدم بیشتر دوس داشتم بدونم اما مادرم کلا منعم کرده بود که با دوستای #مسلمان باشم ازشون خبر نداشتم ولی به سوژین گفتم به دوستانم خبر بده که چی…
💥 #تنهایی؟؟☝️🏼#نه_الله_با_من_است...

#قسمت_چهاردهم

✍🏼از طرفی ناراحتیم #جدایی از دوستای مسلمانم بود و خوشحالیم بخاطر تک تک #سجدهام بود و کلمه به کلمه #قرآنی که #حفظ کرده بودم و #تشنگی و #گرسنگی که تا حالا تو 14 سالگی #گذشته بود نکرده بودم...

🌸🍃بعضی وقتا #خواب میدیدم که هنوز مسلمان نشدم با #وحشت از خواب بیدار میشدم...
رابطه منو #خواهرم داشت کم کم مثل سابق میشد و دیگه کم کم مدرسه باز میشد دیگه پیش همه خانوادم #نماز میخوندم و همیشه بحث #دین رو برای سوژین میکردم اکثریت در مورد #قرآن حرف میزدم و همیشه هم پیش خواهرم قرآن میخوندم #احساس میکردم دیگه با خوندنش ناراحت نیست...

با مهناز در حد #پیام باهاش حرف میزدم تا اینکه یه روز مهناز واقعا دلش پر بود گفت بهت زنگ میزنم... گفتم میرم پایین #ببینم مامان چیکار میکنه بعد بهت زنگ میزنم رفتم پایین مامان داشت برای برادرم #آروین غذا درست میکرد اروم اروم رفتم تو اتاق بهش زنگ زدم باهاش حرف میزدم که یه دفعه چشم به آینه انداختم #جیغ زدم گفتم بسم الله الرحمن الرحیم مامانم پشتم وایستاده بود

🌸🍃زود گوشی رو قطع کردم و زود #شمارشو حذف کردم مامان سریع اومد پیشم گوشی رو از دستم بگیره من هم تند گرفته بودمش آخر سر گوشی رو از دستم گرفت پرت کرد تو #بالکن و یه #سیلی محکم بهم زد و دستمو گرفت هولم داد به زمین و گفت دختره لج باز هرچی من بهت هیچی نمیگم تو پر رو تر میشی مگه بهت چی گفتم؟

❗️ چرا اینجوری میکنی آخر به دست من کشته میشی و بعضی چیزای دیگه که یادم نیست...
واقعا دیگه از دست کارای مامان #خسته شده بودم بلند شدم و گفتم تا کی میخوای با جنگ و دعوا و کتک کاری و هر چیز دیگه منو #اذیت کنی منو هیچ خودتم بکشی من از #اسلام برنمیگردم از اسلام برنمیگردم حتی الانم نزاری با مسلمونا در ارتباط باشم بلاخره بعد چی مطمئن باش میرم پیششون بهتر که خودت با اجازه خودت بزاری برم مگه نه خودم با اختیار خودم میرم...

😔بهم تف کرد رفت از #اتاق و دوباره در رو روم قفل کرد...
به لطف الله سبحان و کمک خواهرم میتونستم #نماز هامو بخونم ولی دیگه خیلی بهم فشار آورده بود تا اینکه مامان واسه اتاق من دوربین خرید منم خیلی #عصبی شدم رفتم پایین با صدای بلند گفتم به مامان هرکاری میکنی بکن اما دیگه یه کلمه هم به حرفت #گوش نخواهم داد الان با ماشین تو میرم #مسجد و دوستای مسلمانم رو میبینم نمیتونی جلومو بگیری منم امسال به مدرسه نمیرم اصلا دیگه هیچ وقت نمیرم...

#ادامه_دارد
♡ ㅤ  ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ

@admmmj123