زنان دنیا از حوریان بهشتی برتر خواهند
بود
🌸🍃حضرت ام سلمه رضی الله عنها از رسول الله صلی الله علیه وسلم سوال نمود یا رسـول الله
آیا زنان دنیا برترند یا حور عین؟
رسول الله صلی الله علیه وسلم فـرمودند: بـرتـری زنـان دنـیـا بـر حورعـین همانند برتر بودن لباس رو(ظاهر) بر لباس زیر(استر) می باشد"
حضرت ام سلمه (رض) فرمود برای چـه؟
رسول خدا فرمودند بخـاطـر #نمـــازش، #روزه اش و #بـنـدگـی پـروردگـارش.
اگر واقعا ما زنان دنیا خویشتن را دریابیم و پروردگارمان را از خود راضی گردانیم، صاحب آن مقام و مرتبه ای خواهیم شد که حوران هم از آن محروم می باشند.
خواهران مسلمانم
آن لذت و جایگاهی که شما در آخرت حاصل می کنید هرگز حوران آن را حاصل نخواهند کرد، زیرا آنها هیچگونه سختی و مشقتی ندیده و نچشیده اند تا حقیقت واقعی خوشیها و لذتها را در یابند،
اما از آنجا که شما هر گونه #مشکلات و #ناگواریها را در #دنیا دیده و #چشیده اید،
به خوبی در بهشت لذت واقعی نعمتها و خوشیها را خواهید چشید.😍
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
💥 #تنهایی؟☝️🏼️ #نه_الله_با_من_است... #قسمت_بیست_یکم ✍🏼خواهرم سوژین همون روزی که #مسلمان شده بود روز بعدش #حجاب و #چادر کرد.... باوجود مخالفت های خانوادمون دیگه منم ترسی نداشتم چون اول #الله دوم خواهرم پشتم بود دیگه مامانم مانع خوبی نبود اما پسر عموم…
#تنهای؟☝️🏼️ #نه_الله_با_من_است...
#قسمت_بیست_دوم
🌸🍃رفتم بیرون #وضو بگیرم دم در اتاق خواهرم همه وسایل های که #محمد تو این مدت واسه خواهرم خریده بود شکسته بود و دم در گذاشته بود به اضافه گوشیش که شکسته بود...
➖رفتم دم در صداش کردم جواب داد صدای #اذان رو که شنیدم گفت الان میام باهم نماز رو میخوانیم از اینکه در رو باز کنه واقعا #خجالت میکشیدم........
نمازمونو تموم کردیم هنوز جرئت نکرده بودم به چشماش نگاه کنم خواهرم گفت خواهر #احساس میکنم از من ترسیده ای که من شاید نتونم این امر #اسلام بپذیرم من بهت قول دادم که در برابر همه #مشکلات وایسم چرا یادت رفته که
✨ #من_مسلمانم✨ قسمت میدم به خالقمون دیگه این کار بامن نکن چون دیگه من مسلمانم ...........
🌸🍃حرفهای خواهرم تسکیه #قلبم بود با هر بار گفتن من مسلمانم تنم به لرزه می افتاد من و خواهرم بعد 14 سال #زندگی تو دنیا انگار تازه متولد شده بودیم با پذیرفتن اسلام ....
➖ما باید مثل یه کوه پشت هم میبودیم چون مخالفت ها تازه اول بسم الله بود پسر عموم واقعا شرایط رو برامون سخت کرده بود هر روز یه جنجال درست میکرد واقعا دیگه کلافه شده بودیم من هر روز شاهد کارای زشت محمد و شاهد #توبه های خواهرم بودم.....
🌸🍃و هیچ کاری بجز #دعا کردن ازمون بر نمی اومد تا اینکه اذیت و آزار کردنای محمد باعث شد از همدیگر متنفر شویم... یه روز که از #مسجد برگشتم دم در صدای جیغ شنیدم خیلی به سرعت رفتم بالا دیدم محمد داره سوژین رو کتک میزنه هیچ وقت این موضوع برام #باور_کردنی نبود چون اون همه این کارای زشت بخاطر دوست داشتن سوژین میکرد... الانم میزنتش !!!
➖دستاشو از موهای سوژین جدا کردم به من گفت روژین برو کنار حتما #میکشمش منم با تمام وجودم هولش دادم فریاد زدم این چه دوس داشتنیه خواهرمو کشتی.........
هرچی دم دستم بود رو به طرفش پرت کردم #محمد از خونه زد بیرون بدون گفتن یه کلمه....
#ادامه_دارد_انشاءالله
@admmmj123
#قسمت_بیست_دوم
🌸🍃رفتم بیرون #وضو بگیرم دم در اتاق خواهرم همه وسایل های که #محمد تو این مدت واسه خواهرم خریده بود شکسته بود و دم در گذاشته بود به اضافه گوشیش که شکسته بود...
➖رفتم دم در صداش کردم جواب داد صدای #اذان رو که شنیدم گفت الان میام باهم نماز رو میخوانیم از اینکه در رو باز کنه واقعا #خجالت میکشیدم........
نمازمونو تموم کردیم هنوز جرئت نکرده بودم به چشماش نگاه کنم خواهرم گفت خواهر #احساس میکنم از من ترسیده ای که من شاید نتونم این امر #اسلام بپذیرم من بهت قول دادم که در برابر همه #مشکلات وایسم چرا یادت رفته که
✨ #من_مسلمانم✨ قسمت میدم به خالقمون دیگه این کار بامن نکن چون دیگه من مسلمانم ...........
🌸🍃حرفهای خواهرم تسکیه #قلبم بود با هر بار گفتن من مسلمانم تنم به لرزه می افتاد من و خواهرم بعد 14 سال #زندگی تو دنیا انگار تازه متولد شده بودیم با پذیرفتن اسلام ....
➖ما باید مثل یه کوه پشت هم میبودیم چون مخالفت ها تازه اول بسم الله بود پسر عموم واقعا شرایط رو برامون سخت کرده بود هر روز یه جنجال درست میکرد واقعا دیگه کلافه شده بودیم من هر روز شاهد کارای زشت محمد و شاهد #توبه های خواهرم بودم.....
🌸🍃و هیچ کاری بجز #دعا کردن ازمون بر نمی اومد تا اینکه اذیت و آزار کردنای محمد باعث شد از همدیگر متنفر شویم... یه روز که از #مسجد برگشتم دم در صدای جیغ شنیدم خیلی به سرعت رفتم بالا دیدم محمد داره سوژین رو کتک میزنه هیچ وقت این موضوع برام #باور_کردنی نبود چون اون همه این کارای زشت بخاطر دوست داشتن سوژین میکرد... الانم میزنتش !!!
➖دستاشو از موهای سوژین جدا کردم به من گفت روژین برو کنار حتما #میکشمش منم با تمام وجودم هولش دادم فریاد زدم این چه دوس داشتنیه خواهرمو کشتی.........
هرچی دم دستم بود رو به طرفش پرت کردم #محمد از خونه زد بیرون بدون گفتن یه کلمه....
#ادامه_دارد_انشاءالله
@admmmj123
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
💥 #تنهایی؟✌️🏼 #نه_الله_با_من_است... #قسمت_چهل_ششم 😔با بدبختی تونستم یه #کار پیدا کنم پیدا کردن کار واسه یه خانمه نقابی خیلی سخت بود اما بلاخره تمام سعی و تلاش خودم رو کردم... #نظافت_چی خونه ها شدم البته زیاد تو محیط خونه ها کار نمیکردم فقط پله…
💥 #تنهایی؟✌️🏼 #نه_الله_با_من_است...
#قسمت_چهل_هفتم
😔دلم #حسابی با حرفهای اون خانم #درد میکرد با این حرفش به برادرم زنگ زدم اما خیلی #دعوام کرد که چرا رفتم و از این حرفا اما من بیشتر #نگران بودم مامانم از این موضوع باخبر بشه یا بابام که متاسفانه یا خوشبختانه باخبر شدن و مثل همیشه بازم #دعوا های پشت سر هم #تهدید های مامانم اما من عین خیالم نبود دیگه این دعوا ها اثری روم نداشت به پشتبانی #الله اونا هم حل شدن...
🌸🍃 من و برادرم تصمیم گرفتیم یه #رستوران بزاریم که از همه نظر عالی بود از همه مهمتر من میتوانستم #حفظ نیمه کاره خودمو تموم کنم (این مدتی کار میکردم خیلی وقت برای درس هام رو داشتم) الحمدلله رستوران رو باز کردیم
اون موقع ها جزء #بهترین روزای زندگیم بودن همه چیز حل شده بود الحمدلله خواهرم #آگرین و برادرم #آروین هم #مسلمان شدن اما در حد یه مسلمان معمولی امروز در حد #نماز و #روزه اما بازم جای شکر بود مامانم دیگه چیزی نگفت دیگه باهام سر و بحث نمیکردن دیگه دعوایی در کار نبود انگار دیگه #خوشحال بود از این موضوع یا اینکه #خسته شده بودن از #دعوا کردن با من چون میدونست من اگر بحث #اسلام باشه محاله #کم بیارم و #امید منو نمیتونه بشکنه.....
➖ لطف الله دوباره شامل حال من شده بود و الحمدلله در دروان بی مشکل به سر میبردم از اون طرفم دنیام شده بود #برادرم انقد بهم نزدیک بودیم حتی یه روز هم نمیتوانستیم بدون هم باشیم بزرگترین دلیلشم این بود که برادرم سبب تمام شدن #مشکلات من بود بزرگترین پشتبانی #دنیام بود و #بهترین دوست و یاور اسلامیم بود....
🌸🍃بعد از 5 سال و 7ماه از #هدایتم تونستم به اذن الله #حفظم رو تموم کنم و #حافظ_قرآن شدم... در حالی من قبل از همه شروع کرده بود اما خیلی گذشت تا تموم کنم حالا بخاطر اینکه توان خودم همین قد بوده یا #سدهای که تو راه بود ولی بازم #خوشحال بودم و جای شکر بود...
من و برادرم همچنان تصمیم داشتیم بریم #عربستان ( #مکه یا #مدینه) که خواهرم رو برگردونیم یا پیشش بمونیم این تصمیم با #ازدواج #برادرم محکم تر شد....
#ادامه_دارد_انشاءالله...
@admmmj123
#قسمت_چهل_هفتم
😔دلم #حسابی با حرفهای اون خانم #درد میکرد با این حرفش به برادرم زنگ زدم اما خیلی #دعوام کرد که چرا رفتم و از این حرفا اما من بیشتر #نگران بودم مامانم از این موضوع باخبر بشه یا بابام که متاسفانه یا خوشبختانه باخبر شدن و مثل همیشه بازم #دعوا های پشت سر هم #تهدید های مامانم اما من عین خیالم نبود دیگه این دعوا ها اثری روم نداشت به پشتبانی #الله اونا هم حل شدن...
🌸🍃 من و برادرم تصمیم گرفتیم یه #رستوران بزاریم که از همه نظر عالی بود از همه مهمتر من میتوانستم #حفظ نیمه کاره خودمو تموم کنم (این مدتی کار میکردم خیلی وقت برای درس هام رو داشتم) الحمدلله رستوران رو باز کردیم
اون موقع ها جزء #بهترین روزای زندگیم بودن همه چیز حل شده بود الحمدلله خواهرم #آگرین و برادرم #آروین هم #مسلمان شدن اما در حد یه مسلمان معمولی امروز در حد #نماز و #روزه اما بازم جای شکر بود مامانم دیگه چیزی نگفت دیگه باهام سر و بحث نمیکردن دیگه دعوایی در کار نبود انگار دیگه #خوشحال بود از این موضوع یا اینکه #خسته شده بودن از #دعوا کردن با من چون میدونست من اگر بحث #اسلام باشه محاله #کم بیارم و #امید منو نمیتونه بشکنه.....
➖ لطف الله دوباره شامل حال من شده بود و الحمدلله در دروان بی مشکل به سر میبردم از اون طرفم دنیام شده بود #برادرم انقد بهم نزدیک بودیم حتی یه روز هم نمیتوانستیم بدون هم باشیم بزرگترین دلیلشم این بود که برادرم سبب تمام شدن #مشکلات من بود بزرگترین پشتبانی #دنیام بود و #بهترین دوست و یاور اسلامیم بود....
🌸🍃بعد از 5 سال و 7ماه از #هدایتم تونستم به اذن الله #حفظم رو تموم کنم و #حافظ_قرآن شدم... در حالی من قبل از همه شروع کرده بود اما خیلی گذشت تا تموم کنم حالا بخاطر اینکه توان خودم همین قد بوده یا #سدهای که تو راه بود ولی بازم #خوشحال بودم و جای شکر بود...
من و برادرم همچنان تصمیم داشتیم بریم #عربستان ( #مکه یا #مدینه) که خواهرم رو برگردونیم یا پیشش بمونیم این تصمیم با #ازدواج #برادرم محکم تر شد....
#ادامه_دارد_انشاءالله...
@admmmj123