#دختران_مسلمان_را_به_فساد_می_کشاند،
#بااحساساتشان #بازی_مي_کنند😔😭
#سپس_دیدم_که_میگفت_یا_یاربّ
#همسر_صالح_روزي_ام_قرار_بده،🙄🙂
#معــذرت_میخــواهم_آقای_محترم!!
#این_قانون_#الله است که؛
{أَلْخَبِیْثَاْتُ لِلْخَبِیْثِیْنَ وَالْخَبِیْثُوْنَ لِلْخَبِیْثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِیْنَ والطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ}
#زنان ناپاك، ازآن #مردان ناپاك اند، و#مردان ناپاك ازآن #زنان ناپاك اند،و #زنان پاك، متعلّق به #مردان پاك اند، و#مردان پاك متعلّق به #زنان داك اند،
ســوره نـــور؛ :26:
♡
#بااحساساتشان #بازی_مي_کنند😔😭
#سپس_دیدم_که_میگفت_یا_یاربّ
#همسر_صالح_روزي_ام_قرار_بده،🙄🙂
#معــذرت_میخــواهم_آقای_محترم!!
#این_قانون_#الله است که؛
{أَلْخَبِیْثَاْتُ لِلْخَبِیْثِیْنَ وَالْخَبِیْثُوْنَ لِلْخَبِیْثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِیْنَ والطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ}
#زنان ناپاك، ازآن #مردان ناپاك اند، و#مردان ناپاك ازآن #زنان ناپاك اند،و #زنان پاك، متعلّق به #مردان پاك اند، و#مردان پاك متعلّق به #زنان داك اند،
ســوره نـــور؛ :26:
♡
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔹سلسله: "نصیحت های طلایی برای زنان مسلمان" قسمت1
🎙تقدیم کننده🧕ام خدیجه موحده
#زنان_مسلمان
ای خواهر مسلمانم
ممکن است تو در روز قیامت در حالی به حضور الله متعال برسی که در پرونده اعمالت،گناهانی باخود داری که نمیدانی از کجا آمده است امادر حقیقت،گناهان تمام کسانی هستند که به پوشش نامناسب و آرایش ناشرعیات نگاه کردهاندبله،زیرا توسبب شدهای که فلان مرد و بهمان جوان بخاطرخودآرایی،لباسهای تنگ و رفتار تحریکآمیزت به تو بنگرند
الله متعال میفرماید
{لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ}آنان بایدکه در روز قیامت،بار گناهان خود را به تمام وکمال بر دوش کشند،وهم از بار گناهان کسانی حمل نمایندکه آنها رابه بیراهه
میکشند[نحل:۲۵]پس خواهرم مواظب باش که بالباست به سوی شر و بدی و گناه دعوت نکنی و بر حذر باش که سبب گمراهی پسران و مردان جامعه نگردی وبه یاد داشته باش که شدیدترین فتنه برای مردان، فتنه زنان است
🎙تقدیم کننده🧕ام خدیجه موحده
#زنان_مسلمان
ای خواهر مسلمانم
ممکن است تو در روز قیامت در حالی به حضور الله متعال برسی که در پرونده اعمالت،گناهانی باخود داری که نمیدانی از کجا آمده است امادر حقیقت،گناهان تمام کسانی هستند که به پوشش نامناسب و آرایش ناشرعیات نگاه کردهاندبله،زیرا توسبب شدهای که فلان مرد و بهمان جوان بخاطرخودآرایی،لباسهای تنگ و رفتار تحریکآمیزت به تو بنگرند
الله متعال میفرماید
{لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُمْ}آنان بایدکه در روز قیامت،بار گناهان خود را به تمام وکمال بر دوش کشند،وهم از بار گناهان کسانی حمل نمایندکه آنها رابه بیراهه
میکشند[نحل:۲۵]پس خواهرم مواظب باش که بالباست به سوی شر و بدی و گناه دعوت نکنی و بر حذر باش که سبب گمراهی پسران و مردان جامعه نگردی وبه یاد داشته باش که شدیدترین فتنه برای مردان، فتنه زنان است
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#زنان_پاک_ازآن_مردان_پاک
یا الله...
دِلایی که بهم علاقه دارن
به حلالی بهم برسان❤️☺️
..آمین
https://t.me/admmmj123
یا الله...
دِلایی که بهم علاقه دارن
به حلالی بهم برسان❤️☺️
..آمین
https://t.me/admmmj123
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
❤️ #نسیم_هدایت 💌 #قسمت_بیست_و_نهم ✍🏼وقتی که مهمونها رفتن مصطفی همش توی خونه میمومد و میرفت آروم و قرار نداشت گفتم چی شده؟؟؟ گفت هیچی... اینقدر اومد و رفت که جاریم گفت من دیگه برم خیلی اعصابش خورد بود... دیگه اون مصطفی قبل نبود حتی یادش رفت به زنداداشش…
❤️ #نسیم_هدایت
💌 #قسمت_سی_ام
✍🏼بلند شد #وضو گرفت و نماز مغربش رو خوند بعد از نماز دستاش رو بلند کرد و #گریه کرد همیشه میدیدم که بعد از نمازش #دعا میکرد گاهی اوقات گریه میکرد اما این بار خیلی #فرق میکرد...
😔اصلا نمیدونستم چش شده اصلا به ذهنم هم #خطور نمیکرد...بعداز نمازش گفت بیا بشین کارت دارم داشتم محدثه رو تمیز میکردم گفتم یکم صبر کن گفت یکم زود بیا...لباس محدثه رو عوض کردم و رفتم پیشش...
😔گفت اگر یه وقت #شهید بشم چیکار میکنی؟ خیلی بی مقدمه حرف زد گفتم این یعنی چی؟ خدا نکنه ما که نمیتونیم بدون تو #زندگی کنیم...
😭گفت اگر شهید شدم #ازدواج کن چون نمیخوام #آواره بشی خیلی تعجب کردم چشمام از تعجب گشاد شد و بعدش خیلی شدید گریه کردم...
😭و گفت باید برم و اگر برم دیگه هیچ وقت برنمیگردم حرفش خیلی #سنگین بود یعنی نتونستم یک کلمه از دهنم خارج کنم...
😔گفت دوست دارم بعد از من عاقل باشی #احساسی رفتار نکن ازدواج کن اینبار سرش داد زدم و گفتم بسه دیگه یهو گریه کرد و گفت میخوام صدات در #قلبم بمونه داد بزن....
😭خدایا مصطفی هم گریه کرد ، بعد از گریه اش گفت میخوام کارهام رو راست و ریست کنم بعد برم...
فرداش رفتیم بازار با هم برای 3 تا خواهرش #کادو خرید گفت نمیخوام حقی از خواهرانم بر گردنم باشه تو این مدت انگار من داشتم ذره ذره #میمردم...
😔اما باهاش همکاری کردم یه مقدار از #قرض هایش رو پاس کرد بقیه رو گفت از پولی که پیش چند تا دوستام دارم و بعدا برات میارن پاس کن...
3 شب پشت سر هم رفتیم خونه خواهر شوهرهام و باهاشون خیلی گرم #رفتار میکرد وقتی برمیگشتیم یه جور #غم_انگیزی خداحافظی میکرد چون میدونست دیگه هیچ وقت هیچ کدومشون رو نمیبینه...
😔آخرین شب وقتی برگشتیم خونه خودمون توی راه محدثه رو بغل کرد و سرش رو گذاشت روی سر محدثه گفت بابا میخواد بره و دیگه برنمیگرده مواظب خودت باشی...
😔والله خیلی سخته #دل بکنم ازت ولی مجبورم چون #الله رو بیشتر از تو #دوست_دارم...
چند تا #اشک ریخت ولی من خیلی گریه کردم پنج شنبه عصر بود همیشه پنج شنبه ها میرفتیم بیرون یه نمایشگاه زده بودن رفتیم اونجا ، وقتی برگشتیم مصطفی هنوز #روزه اش رو افطار نکرده بود من چون شیر میدادم روزه نگرفتم ، #افطاری رو آماده کردم به #کیک براش پختم افطار کرد و زنگ در به صدا در اومد...
رفت بیرون و یکم وایستاد و بعدش اومد تو گفت دوستم بود #شام نمیخورم بیا بریم بیرون حوصله ندارم...
رفتیم بیرون توی راه گفت #ناراحت نشو خوب میدونم خیلی داری سعی میکنی و #غمگینی و #ناراحت اما بدون والله من میرم که از #ناموس #خواهرانم و #کودکان و #زنان مظلوم دفاع کنم.....
☝️🏼️والله از الله میترسم که در #قیامت من هیچ جوابی در برابرش ندارم ، گفتم والله صبر میکنم این #امتحان الله هست گفت الحمدلله که ازت مطمئنم
دوستم اومده بود بگه که شنبه عصر باید برم....
میخوام برای آخرین بار بریم بیرون و هر چی میخوای بخری رفتیم و من دوست نداشتم هیچی بخرم خودش یه روسری انتخاب کرد و یه توپ هم برای محدثه خرید ، گفتم حوصله ندارم بریم خونه
توی راه هیچی نگفتیم وقتی رسیدیم خونه رفت بالای پله ها محدثه رو بغل کرد و بهش گفت ببین مادرت از این #ماه خیلی خیلی #خوشکل تره بخدا قسم....
🌙13 رمضان بود گفتم مصطفی میای برای آخرین بار همدیگه رو #سورپرایز کنیم...
گفت باشه تا عصر وقت داریم روز #جمعه بود رفتم مثل قبل براش لباس خریدم یه شلوار سیاه و یه بلوز راه راه و ویه #ادکلن ...
البته یه #شاخه_گل هم خریدم
عصر وقتی برگشت بازم دستش خالی بود حوصله نداشتم به این فکر کنم که چرا دستش خالیه کادوهاش رو دستش دادم و گفتم با تمام #قلبم برات خریدم گفت پس همین الان میپوشم همش میخندید تا منم بخندم اما #دلم رو #پاک از دست داده بودم...
دست کرد تو جیبش گفت چشمات رو ببند و یک #گردنبند خیلی خوشکل گردنم کرد و یه جفت #گوشواره و یه دستبند...
😊چشمام رو باز کردم خیلی #قشنگ بود با وجود اینکه بسیار سبک و نازک بود اما پولش تا این حد بود ولی من خیلی خوشم اومد #مادرشوهرم اومد پیش ما نتونستم پیش اون گریه کنم...
رفتم آشپزخونه مادر شوهرم گفت #تشکر نمیکنی گفتم چرا من زودتر تشکر کردم ، مصطفی میدونست چقدر حالم بده چیزی نگفت...
✍🏼 #ادامه_دارد...
@admmmj123
💌 #قسمت_سی_ام
✍🏼بلند شد #وضو گرفت و نماز مغربش رو خوند بعد از نماز دستاش رو بلند کرد و #گریه کرد همیشه میدیدم که بعد از نمازش #دعا میکرد گاهی اوقات گریه میکرد اما این بار خیلی #فرق میکرد...
😔اصلا نمیدونستم چش شده اصلا به ذهنم هم #خطور نمیکرد...بعداز نمازش گفت بیا بشین کارت دارم داشتم محدثه رو تمیز میکردم گفتم یکم صبر کن گفت یکم زود بیا...لباس محدثه رو عوض کردم و رفتم پیشش...
😔گفت اگر یه وقت #شهید بشم چیکار میکنی؟ خیلی بی مقدمه حرف زد گفتم این یعنی چی؟ خدا نکنه ما که نمیتونیم بدون تو #زندگی کنیم...
😭گفت اگر شهید شدم #ازدواج کن چون نمیخوام #آواره بشی خیلی تعجب کردم چشمام از تعجب گشاد شد و بعدش خیلی شدید گریه کردم...
😭و گفت باید برم و اگر برم دیگه هیچ وقت برنمیگردم حرفش خیلی #سنگین بود یعنی نتونستم یک کلمه از دهنم خارج کنم...
😔گفت دوست دارم بعد از من عاقل باشی #احساسی رفتار نکن ازدواج کن اینبار سرش داد زدم و گفتم بسه دیگه یهو گریه کرد و گفت میخوام صدات در #قلبم بمونه داد بزن....
😭خدایا مصطفی هم گریه کرد ، بعد از گریه اش گفت میخوام کارهام رو راست و ریست کنم بعد برم...
فرداش رفتیم بازار با هم برای 3 تا خواهرش #کادو خرید گفت نمیخوام حقی از خواهرانم بر گردنم باشه تو این مدت انگار من داشتم ذره ذره #میمردم...
😔اما باهاش همکاری کردم یه مقدار از #قرض هایش رو پاس کرد بقیه رو گفت از پولی که پیش چند تا دوستام دارم و بعدا برات میارن پاس کن...
3 شب پشت سر هم رفتیم خونه خواهر شوهرهام و باهاشون خیلی گرم #رفتار میکرد وقتی برمیگشتیم یه جور #غم_انگیزی خداحافظی میکرد چون میدونست دیگه هیچ وقت هیچ کدومشون رو نمیبینه...
😔آخرین شب وقتی برگشتیم خونه خودمون توی راه محدثه رو بغل کرد و سرش رو گذاشت روی سر محدثه گفت بابا میخواد بره و دیگه برنمیگرده مواظب خودت باشی...
😔والله خیلی سخته #دل بکنم ازت ولی مجبورم چون #الله رو بیشتر از تو #دوست_دارم...
چند تا #اشک ریخت ولی من خیلی گریه کردم پنج شنبه عصر بود همیشه پنج شنبه ها میرفتیم بیرون یه نمایشگاه زده بودن رفتیم اونجا ، وقتی برگشتیم مصطفی هنوز #روزه اش رو افطار نکرده بود من چون شیر میدادم روزه نگرفتم ، #افطاری رو آماده کردم به #کیک براش پختم افطار کرد و زنگ در به صدا در اومد...
رفت بیرون و یکم وایستاد و بعدش اومد تو گفت دوستم بود #شام نمیخورم بیا بریم بیرون حوصله ندارم...
رفتیم بیرون توی راه گفت #ناراحت نشو خوب میدونم خیلی داری سعی میکنی و #غمگینی و #ناراحت اما بدون والله من میرم که از #ناموس #خواهرانم و #کودکان و #زنان مظلوم دفاع کنم.....
☝️🏼️والله از الله میترسم که در #قیامت من هیچ جوابی در برابرش ندارم ، گفتم والله صبر میکنم این #امتحان الله هست گفت الحمدلله که ازت مطمئنم
دوستم اومده بود بگه که شنبه عصر باید برم....
میخوام برای آخرین بار بریم بیرون و هر چی میخوای بخری رفتیم و من دوست نداشتم هیچی بخرم خودش یه روسری انتخاب کرد و یه توپ هم برای محدثه خرید ، گفتم حوصله ندارم بریم خونه
توی راه هیچی نگفتیم وقتی رسیدیم خونه رفت بالای پله ها محدثه رو بغل کرد و بهش گفت ببین مادرت از این #ماه خیلی خیلی #خوشکل تره بخدا قسم....
🌙13 رمضان بود گفتم مصطفی میای برای آخرین بار همدیگه رو #سورپرایز کنیم...
گفت باشه تا عصر وقت داریم روز #جمعه بود رفتم مثل قبل براش لباس خریدم یه شلوار سیاه و یه بلوز راه راه و ویه #ادکلن ...
البته یه #شاخه_گل هم خریدم
عصر وقتی برگشت بازم دستش خالی بود حوصله نداشتم به این فکر کنم که چرا دستش خالیه کادوهاش رو دستش دادم و گفتم با تمام #قلبم برات خریدم گفت پس همین الان میپوشم همش میخندید تا منم بخندم اما #دلم رو #پاک از دست داده بودم...
دست کرد تو جیبش گفت چشمات رو ببند و یک #گردنبند خیلی خوشکل گردنم کرد و یه جفت #گوشواره و یه دستبند...
😊چشمام رو باز کردم خیلی #قشنگ بود با وجود اینکه بسیار سبک و نازک بود اما پولش تا این حد بود ولی من خیلی خوشم اومد #مادرشوهرم اومد پیش ما نتونستم پیش اون گریه کنم...
رفتم آشپزخونه مادر شوهرم گفت #تشکر نمیکنی گفتم چرا من زودتر تشکر کردم ، مصطفی میدونست چقدر حالم بده چیزی نگفت...
✍🏼 #ادامه_دارد...
@admmmj123
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
️ 💥 #تنهایی؟☝️🏼️ #نه_الله_با_من_است... #قسمت_بیست_هفتم ✍🏼با گذشتن زمان #رابطه های #پاره شده داشت بهم میچسپید اول که منو محمد دوم سوژین و محمد و الحمدالله.... ما دو تا و خواهر و برادر در تلاش برای خوب شدن #رابطه #خانوادهمون بودیم با #مسلمان شدن محمد…
💥 #تنهایی؟☝️🏼️ #نه_الله_با_من_است....
#قسمت_بیست_هشتم
✍🏼تا اینکه پیشم اومد مهناز #چادرش دستش بود و گفت میشه چادرامون رو عوض کنیم (چادرمو چون اولین #چادرم بود خیلی دوسش داشتم ) اما بااین حال دلم نیومد #چیزی بگم عوضش کردم...
دستامو تند گرفته بود با بقیه صحبت میکرد از این خیالم راحت شد که از من ناراحت نیست ، وقت رفتن خیلی بهم اسرار کرد #پیشش بمونم حتی قسمم داد...
🌸🍃منم یک دفعه #ناراحت شدم گفتم اخه تو چرا #قسم میخوری وقتی میدونی نمیتونم بمونم حتی درست و حسابی ازش خداحافظی نکردم برگشتیم خونه آخر دلم #طاقت نیاورد بهش زنگ زدم معذرت خواهی کردم هیچی نگفت فقط گفت حداقل میذاشتی #بغلت کنم خدایا من چیکار کردم هنوزم #افسوس میخورم....😭
➖چند روزی گذشته بود محمد بهم زنگ زد گفت خونه بمونم الان میام کارت دارم خیلی #نگرانم کرد تا رسید خونه داشتم دیوونه میشدم وقتی اومد چهره ش سفید شده بود قسمم داد که آروم باشم حرفاشو شنیدم دنیا رو سرم خراب شد دستا و پاهام #احساس میکردم بی روح هستن باور نمیکردم چرا بهم نگفت چرا خبر دارم نکرد و از همه بیشتر این #داغون کرده حرف آخر مهناز میذاشتی بغلت میکردم...
🌸🍃 من چیکار کردم خواهر رفته بود #جهاد برای #دفاع از #کودکان و #زنان و انسانهای ستم دیده و مظلوم #شام و عراق....
خواهر عزیزتر از روح و وجودمه چون بزرگترین و #باارزش ترین #هدیه دنیا رو بهم داد ♡ #اسلام ♡.....
➖خواهرم رفت از دین #الله دفاع کنه هر چن منو ترک کرد اما راهش خیلی زیبا بود اون رفت خودشو و شوهرش #سرباز دین الله شدن فدای راهت و خودت خواهر مهناز عزیزتر جانم...
🌸🍃از وقتی فهمیده بودم خواهرم رفته کار شب و روزم #گریه کردن و #دعا کردن بود که فقط یه بار دیگه ببینمش و پیشانیشو ببوسم واقعا #ناراحت بودم هزاران #کاش تو #دلم بود اما چه فایده تنها چیزی برام مونده چادرش که دیگه دلم نیومد سرش کنم...
➖چون همیشه یه بوی خاصی داشت دیگه سرم نکردم که بوش نره و یه #نقاب بلند که به یکی از خواهران گفته بود بعد من به روژین بده شب و روز تو بغلم بودن و #افسوس گذشته رو میخوردم...
🌸🍃تا اینکه محمد منو #نصیحت و #دلداری داد و گفت دیگه مهناز پیش #روژین نیست و روژینی پیش مهناز ، اما نه اینطوری نیست این اول دوستی شماست #خواهر جان در #بهشت دیدار دوباره ست چطور یادت رفته و #دوستی و خواهری شما ابدی ست...
حرفای محمد هرچند به گریه م انداخت اما خیلی دلمو اروم کرد...
#ادامه_دارد_انشاءالله
@admmmj123
#قسمت_بیست_هشتم
✍🏼تا اینکه پیشم اومد مهناز #چادرش دستش بود و گفت میشه چادرامون رو عوض کنیم (چادرمو چون اولین #چادرم بود خیلی دوسش داشتم ) اما بااین حال دلم نیومد #چیزی بگم عوضش کردم...
دستامو تند گرفته بود با بقیه صحبت میکرد از این خیالم راحت شد که از من ناراحت نیست ، وقت رفتن خیلی بهم اسرار کرد #پیشش بمونم حتی قسمم داد...
🌸🍃منم یک دفعه #ناراحت شدم گفتم اخه تو چرا #قسم میخوری وقتی میدونی نمیتونم بمونم حتی درست و حسابی ازش خداحافظی نکردم برگشتیم خونه آخر دلم #طاقت نیاورد بهش زنگ زدم معذرت خواهی کردم هیچی نگفت فقط گفت حداقل میذاشتی #بغلت کنم خدایا من چیکار کردم هنوزم #افسوس میخورم....😭
➖چند روزی گذشته بود محمد بهم زنگ زد گفت خونه بمونم الان میام کارت دارم خیلی #نگرانم کرد تا رسید خونه داشتم دیوونه میشدم وقتی اومد چهره ش سفید شده بود قسمم داد که آروم باشم حرفاشو شنیدم دنیا رو سرم خراب شد دستا و پاهام #احساس میکردم بی روح هستن باور نمیکردم چرا بهم نگفت چرا خبر دارم نکرد و از همه بیشتر این #داغون کرده حرف آخر مهناز میذاشتی بغلت میکردم...
🌸🍃 من چیکار کردم خواهر رفته بود #جهاد برای #دفاع از #کودکان و #زنان و انسانهای ستم دیده و مظلوم #شام و عراق....
خواهر عزیزتر از روح و وجودمه چون بزرگترین و #باارزش ترین #هدیه دنیا رو بهم داد ♡ #اسلام ♡.....
➖خواهرم رفت از دین #الله دفاع کنه هر چن منو ترک کرد اما راهش خیلی زیبا بود اون رفت خودشو و شوهرش #سرباز دین الله شدن فدای راهت و خودت خواهر مهناز عزیزتر جانم...
🌸🍃از وقتی فهمیده بودم خواهرم رفته کار شب و روزم #گریه کردن و #دعا کردن بود که فقط یه بار دیگه ببینمش و پیشانیشو ببوسم واقعا #ناراحت بودم هزاران #کاش تو #دلم بود اما چه فایده تنها چیزی برام مونده چادرش که دیگه دلم نیومد سرش کنم...
➖چون همیشه یه بوی خاصی داشت دیگه سرم نکردم که بوش نره و یه #نقاب بلند که به یکی از خواهران گفته بود بعد من به روژین بده شب و روز تو بغلم بودن و #افسوس گذشته رو میخوردم...
🌸🍃تا اینکه محمد منو #نصیحت و #دلداری داد و گفت دیگه مهناز پیش #روژین نیست و روژینی پیش مهناز ، اما نه اینطوری نیست این اول دوستی شماست #خواهر جان در #بهشت دیدار دوباره ست چطور یادت رفته و #دوستی و خواهری شما ابدی ست...
حرفای محمد هرچند به گریه م انداخت اما خیلی دلمو اروم کرد...
#ادامه_دارد_انشاءالله
@admmmj123
#زنان_بخوانند
هیچ وقت زندگی خود را با دیگران مقایسه نکنید و همیشه از داشته های خود راضی باشید.
در هنگام مقایسه،شما بدون اینکه از باطن زندگی یک نفر خبر داشته باشید،باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی آن شخص مقایسه می کنید و این یکی از مهم ترین دلایل به هم خوردن زندگی هاست😲😲😲
هیچ وقت زندگی خود را با دیگران مقایسه نکنید و همیشه از داشته های خود راضی باشید.
در هنگام مقایسه،شما بدون اینکه از باطن زندگی یک نفر خبر داشته باشید،باطن زندگی خود را با ظاهر زندگی آن شخص مقایسه می کنید و این یکی از مهم ترین دلایل به هم خوردن زندگی هاست😲😲😲
♥🕊
خواهر مؤمنم
تو هم بگو هوشیارم
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می فرماید:
هیچ چیزی واجب تر و ضروری تر برای زن مومن بعد از ادا کردن حق #خدا و رسولش از ادا کردن #حق و #حقوق #همسرش نیست.
یعنی بعد از ادا کردن حق و حقوق خداوند ادا کردن حق و حقوق شوهر مهمترین کار برای #زنان_مومن است
°•🌼@admmmj123•°
خواهر مؤمنم
تو هم بگو هوشیارم
شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می فرماید:
هیچ چیزی واجب تر و ضروری تر برای زن مومن بعد از ادا کردن حق #خدا و رسولش از ادا کردن #حق و #حقوق #همسرش نیست.
یعنی بعد از ادا کردن حق و حقوق خداوند ادا کردن حق و حقوق شوهر مهمترین کار برای #زنان_مومن است
°•🌼@admmmj123•°
#زنان_مسلمان
علامه ابن بادیس رحمه الله فرموده:
"خانه، نخستین مدرسه است
و
عامل اصلی برای شکلدهی، پرورش و دینداری مردان میباشد
و
دینداری مادر، بنیاد حفظ دین و اخلاق است".
منبع: الآثار (۴/۲۰۱)
علامه ابن بادیس رحمه الله فرموده:
"خانه، نخستین مدرسه است
و
عامل اصلی برای شکلدهی، پرورش و دینداری مردان میباشد
و
دینداری مادر، بنیاد حفظ دین و اخلاق است".
منبع: الآثار (۴/۲۰۱)
👩❤️👨♡حُب حلال♡ 👩❤️👨
. #گفتگوی_زن_و_شوهر 👈زبان کنترل بیرونی: همین که از در وارد می شم شروع می کنی به "غر زدن" چرا دیر کردی؟ "بچه ها به سختی می بیننت"، "آب شیر توالت هنوز چیکه می کنه" و ... دارم بهت ميگم كه اصلا رغبت ندارم بیام خونه. 👈زبان نظريه ی انتخاب: می دونم ناراضی…
.
#مرد_امروزی
#زنان_کلامی_هستند
⭕️زنان دوست دارند با همسرشان ساعت ها به گفتگو بنشیند و از سیر تا پیاز همه ماجراهایی که برای خودشان و یا دیگران اتفاق افتاده را تعریف کنند،
رفتاری که شاید چندان مساعد حال مردان نباشد.
✅ یک مرد #موفق، مردی است که این خصلت زنانه را بشناسد
و با ترفندهایی به ارضاء این حس زنانه همسرش بپردازد.
👈 توصیه می شود ساعاتی از وقت تان را صرف هم صحبتی با همسرتان کنید و با دل و جان، گوش به حرف هایش بسپارید.
#حب_حلال 😍
@admmmj123
#مرد_امروزی
#زنان_کلامی_هستند
⭕️زنان دوست دارند با همسرشان ساعت ها به گفتگو بنشیند و از سیر تا پیاز همه ماجراهایی که برای خودشان و یا دیگران اتفاق افتاده را تعریف کنند،
رفتاری که شاید چندان مساعد حال مردان نباشد.
✅ یک مرد #موفق، مردی است که این خصلت زنانه را بشناسد
و با ترفندهایی به ارضاء این حس زنانه همسرش بپردازد.
👈 توصیه می شود ساعاتی از وقت تان را صرف هم صحبتی با همسرتان کنید و با دل و جان، گوش به حرف هایش بسپارید.
#حب_حلال 😍
@admmmj123