👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
6.76K subscribers
1.97K photos
1.15K videos
37 files
763 links
اینستاگرام
https://www.instagram.com/admmmj123?r
=nametag

کانال دوم ما👇
@ADMMMJ1234
Download Telegram
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
🌺#تا_خدا_فاصله_ای_نیست🌺 #قسمت28 بهم گفت کار پیامبر خدا چوپانی و تجارت بود و امر کرده به تجارت گفتم میرم دنبال چوپانی رفتم به هرکی می‌گفتم می‌خوام چوپان بشم بهم می‌خندیدن به یکی گفتم من چمه که کسی منو نمی‌خواد برای چوپانی؟؟ گفت بچه‌ی شهری یا روستا؟ گفتم…
🌺#تا_خدا_فاصله_ای_نیست🌺

#قسمت29

😢گفتم این مدت کجا بودی؟ گفت کولبری می‌کردم تا اینکه خدا بهم بخشید از لطف و کرم خودش... گفتم چیه برام بگو گفت تو این مدت با یه پسر جونی آشنا شدم هر روز که از خونه میومد خیلی شاد و خندان بود یه روز خیلی ناراحت بود بهش گفتم چی شده امروز ناراحتی؟ گفت هیچی تو راه بودیم که بریم اون طرف مرز که بار بیاریم بهش گفتم چی شده چرا بهم نمیگی؟ گفت با زنم حرفم شده گفتم مگه زن داری گفت اره بابا دو ماه ازدواج کردم گفتم دو ماهه ازدواج کردی حالا میای کولبری؟ گفت چیکار کنم بخدا دوست ندارم ولی بدهکار هستم امروز زنم گفت به خاطر تو باهات ازدواج کردم تو پهم هر شب تنهام میزاری...منم عصبانی شدم اومدم بیرون... گفتم حسین خب حق داده زنت گفت حق چی بابا کسی از درد کسی خبر نداره من میگم بدهکارم تو میگی حق داره... بهش گفتم تو باید بیش زنت باشی نه تو کوه؛ زنت بهت احتیاج داره .گفت میخوام زود بدهی هامو بدم از امشب من مشروب میارم گفتم چیکار میکنی؟؟!؟😒گفتند مشروب کولم می‌کنم گفتم حرامه این چه کاری گفت کولبری مشروب بیشتر درآمد داره تازه من که نمیخوام بخورم گفتم هر چی باشه حرامه حتی حمل کردنش....
گفت اینطوری زنم زود تر به آرزوش می‌رسه که پیشش باشم گفتم اول زندگیت با حرام شروع نکن هر کاری کردم هی حرف خودش رو میزد بهش گفتم من تو این مدت یه کم پول جمع کردم بهت میدم امشبم برگرد بیش خانمت.... گفت نه من که گدا نیستم گفتم نه بابا این چه حرفیه اینو کادو عروسیت بهت میدم گفت نمیتونم قبول کنم گفتم باشه بهت قرض میدم هر وقت داشتی بهم پس بده آگه هم نداشتی حلالت میکنم... راضیش کردم که پول رو بگیره بهش گفتم برو پیش زنت امشب...
یه کم خرما داشت گفت اینارو بگیر اگر سردت شد بخور ؛ وقتی داشت می‌رفت گفتم حسین پول رو نمی‌خوام کادوی عروسیت باشه حلالت کردم و رفت....
اون شب کولمون وسایل خانگی بود صاحب بار گفت امانت باشه پیشتون مواظب نشکند ، کولم رو برداشتم رفتیم بالا از کوه هوا خیلی سرد بود تا می‌رفتیم بالا سردتر میشد....
🌪خیلی تاریک بود من وسط کولبرا بودم که یکی گفت مامورا اومدن فرار کنید صدای شلیک تیر اومد چیزی نمی‌دیدم همه کولاشون رو انداختن و دویدن پایین منم کولم رو انداختم که فرار کنم یاد حرف صاحب بار افتادم که گفت امانت باشه پیشتون نمی‌دونستم فرار کنم یا کول رو بگیرم کولو گرفتم دویدم پایین ولی زانوهام درد می‌کرد بازم صدای شلیک گلوله اومد ترسیده بودم...
😔رفتم زیر یه سنگ بزرگ که با برف پوشیده شده بود قایم شدم با خودم می‌گفتم دیوونه بار رو ول کن فرار کن ولی بازم به خودم می‌گفتم این امانات پیشم..💭نمیدونستم چی درست و چی غلطه از یه طرف جونم و از یه طرف امانتِ مردم عقلم به جایی نمی‌رسید از ترس ضربان قلبم رو میشنیدم که یه مامور گفت بیاید...بیاید این کولها رو ببرید تقریبا 10 متری ازم دور بود ترسیده بودم می‌گفتم خدایا اگه الان بهم شلیک کنه منو بکشه کسی که نمی‌دونه ولی گفتم نه بابا اینا هم آدم هستن فوقش منو میگرن خیلی ترسیده بودم...ولی به لطف خدا یاد حرف
#حضرت_علی (رَضِیَ اللهُ عَنهُ) افتادم که می‌فرماید: اگر تمام دنیا جمع بشن بخواهند ضرری بهت برسونن تا خدا نخواد نمی‌تونن و اگر تمام دنیا جمع بشن بخواهند خیری بهت برسونن تا خدا نخواد نمیشه....
بخدا دلم اروم شد... داشتم مامورا رو می‌دیدم گفتم الان منو می‌بینن ولی شکر خدا ندیدن وقتی رفتن گفتم بیشتر راه رو که اومدم میرم تازه راهی نمونده که... تنهایی رفتم ولی تو تاریکی آن شب سرد راه رو گم کردم... هیچ چیزی نمی‌دیدم به هر طرف که میرفتم تمومی نداشت خیلی خسته شده بودم خرماهای که حسین بهم داده بود تموم شده بود....
می‌ترسیم و با خودم می‌گفتم پام نره رو مین ها از یه طرف دیگه می‌گفتم خدایا مامورا کمین نکرده باشن بهم شلیک یا می‌گفتم خدایا گرگ ها بهم حمله نکن...
نمی‌دونستم دارم کجا میرم آنقدر سرد بود که هیچ گرمایی تو بدنم نمونده بود با هر قدمی که بر می‌داشتم انگار بارم سنگین تر میشد... ذکر خداوند رو می‌کردم... یه دفعه نتوانستم راه برم نشستم به هر طرف نگاه می‌کردم چیزی نمی‌دیدم و خیلی هم خسته بودم....
دلم پُر بود از ناامیدی ولی وقتی یاد کفرهای که کرده بودم شرمم اومد چیزی بگم... به آسمان نگاه کردم تو دلم به خدا گفتم خدایا می‌خوام فقط تو دلم باهات حرف بزنم که شیطان نشنود تا بهم نخندد و بگه کم آورده دوست ندارم خوشحال بشه هیچ وقت....
تو دلم گفتم خدایا تا حالا فقط دو چیز ازت خواستم یکی اینکه منو ببخشی و از گذشتم در گذری که تو ستارالعیوب هستی و دوم اینکه باقی عمرم رو به مادرم بدی و مادرم رو شفا بدی...
ولی خدایا الان ازت می‌خوام اگه عمرم به دنیاست راه رو بهم نشون بدی...

#ادامه‌دارد‌ان‌شا‌ء‌الله
♡کانال حب حلال ♡ 💍❤️

@admmmj123