آن حقیقت که زِ دیدارِ خرد پنهان بود
در خطِ جام به دمسازیِ مینا خواندم
شرحِ پایندگیِ عشق و هنر بود ادیب
آنچه در حاشیهی دفترِ دنیا خواندم
#ادیب_برومند
خط: رحیم دودانگه (دومان)
@AdibBoroumand @doomanshekaste94
در خطِ جام به دمسازیِ مینا خواندم
شرحِ پایندگیِ عشق و هنر بود ادیب
آنچه در حاشیهی دفترِ دنیا خواندم
#ادیب_برومند
خط: رحیم دودانگه (دومان)
@AdibBoroumand @doomanshekaste94
زِ سوزنی که بدست آوری دلی مخراش
بکوش تا که زِ پایی برآوری خاری
#ادیب_برومند
@AdibBoroumand
خط: محمد وجدانی
بکوش تا که زِ پایی برآوری خاری
#ادیب_برومند
@AdibBoroumand
خط: محمد وجدانی
ملیگرایی
من ايرانيم باشد ايران سرايم
به وصفِ سرايم، قصيدت سرايم
درخشنده فرهنگِ ايرانزمين را
ستايشگرِ قدر و فرّ و بهايم
زِ ايران همه شوق پا تا به فرقم
زِ ايران همه شور سر تا به پايم
تو گويى يكى ارغنونم خوشآوا
كه از پنجهی اوست دلكش نوايم
به ميراثِ پرارج دانشورانش
چنان بستهام دل كه از خود رهايم
هنرهاى زيباى اين سرزمين را
به جان دوستدارم، به چشم آشنايم
پرستم خدا را، ستايم وطن را
كه يزدانپرستم، كه ايرانستایم
به آيينِ اسلام دارم عقيدت
ستايندهی خواجهی انبيايم
به ايمان مسلمانِ فرخندهكيشم
به دوران وطنخواهِ سنجيدهرایم
به ملّيت آميخت اسلام در من
كه از جان هوادارِ اين هر دوتايم
اگرچند رستمنژادم به گوهر
دلآكنده از مهرِ شيرِ خدايم
بود گوهرم گرچه سنگين و والا
زِ برترنژادى جدايم، جدايم
به هر قوم عزّت نهم مرد و زن را
نگويم كه بر جمعِ ديگر كيايم
ستيهندهام با بدانديشِ ميهن
قلم در سرانگشت باشد گوايم
به رويينه عزمم خلل رو نيارد
كه چون سنگِ زيرينهی آسيايم
من و عشقِ سوزان ايران كه باشد
قوىمايه از مهرِ ميهن قُوايم
چو من روشناسم به مليّتِ خود
مرا فخر از آن است در هر كجايم
كيانى فرم، گوهرم پاک و روشن
كه از پرهنر تيرهی آريايم
نياكانم آزادگانند و رادان
نشايد كه دل بگسلم از نيايم
زِ بىريشگى كى بود بار و برگى؟
تناور درختم، نه خودرو گيايم
نيم بیوطن نيستم خانه بردوش
نه چون لاکپشتم كه فرّخ همايم
نهم ارج تاريخِ اين بوم و بر را
كه در وى نهانست رازِ بقايم
نه پيچنده چون پيچكم بر درختی
نه چون شاخِ رز متكى بر عصايم
صريحم به گفتار و يكرنگ و يكرو
نه اهل فريبم نه مردِ ريايم
نه چون كودکِ مكتبی مغزشُسته
نه بيگانه با مكتبِ اتقيايم
نه از دكّهدارانِ مردمفريبم
نه از جوفروشانِ گندمنمايم
به حفظِ شرف، بهرِ پاسِ فضيلت
همى روىگردان زِ هر ناروايم
نه وابسته بر شرق باشم نه بر غرب
نه سرمايهدارم، نه خود بينوايم
به مليّت خويش وابستهام من
اديبِ برومندِ ملّىگرايم
ادیب برومند
@AdibBoroumand
من ايرانيم باشد ايران سرايم
به وصفِ سرايم، قصيدت سرايم
درخشنده فرهنگِ ايرانزمين را
ستايشگرِ قدر و فرّ و بهايم
زِ ايران همه شوق پا تا به فرقم
زِ ايران همه شور سر تا به پايم
تو گويى يكى ارغنونم خوشآوا
كه از پنجهی اوست دلكش نوايم
به ميراثِ پرارج دانشورانش
چنان بستهام دل كه از خود رهايم
هنرهاى زيباى اين سرزمين را
به جان دوستدارم، به چشم آشنايم
پرستم خدا را، ستايم وطن را
كه يزدانپرستم، كه ايرانستایم
به آيينِ اسلام دارم عقيدت
ستايندهی خواجهی انبيايم
به ايمان مسلمانِ فرخندهكيشم
به دوران وطنخواهِ سنجيدهرایم
به ملّيت آميخت اسلام در من
كه از جان هوادارِ اين هر دوتايم
اگرچند رستمنژادم به گوهر
دلآكنده از مهرِ شيرِ خدايم
بود گوهرم گرچه سنگين و والا
زِ برترنژادى جدايم، جدايم
به هر قوم عزّت نهم مرد و زن را
نگويم كه بر جمعِ ديگر كيايم
ستيهندهام با بدانديشِ ميهن
قلم در سرانگشت باشد گوايم
به رويينه عزمم خلل رو نيارد
كه چون سنگِ زيرينهی آسيايم
من و عشقِ سوزان ايران كه باشد
قوىمايه از مهرِ ميهن قُوايم
چو من روشناسم به مليّتِ خود
مرا فخر از آن است در هر كجايم
كيانى فرم، گوهرم پاک و روشن
كه از پرهنر تيرهی آريايم
نياكانم آزادگانند و رادان
نشايد كه دل بگسلم از نيايم
زِ بىريشگى كى بود بار و برگى؟
تناور درختم، نه خودرو گيايم
نيم بیوطن نيستم خانه بردوش
نه چون لاکپشتم كه فرّخ همايم
نهم ارج تاريخِ اين بوم و بر را
كه در وى نهانست رازِ بقايم
نه پيچنده چون پيچكم بر درختی
نه چون شاخِ رز متكى بر عصايم
صريحم به گفتار و يكرنگ و يكرو
نه اهل فريبم نه مردِ ريايم
نه چون كودکِ مكتبی مغزشُسته
نه بيگانه با مكتبِ اتقيايم
نه از دكّهدارانِ مردمفريبم
نه از جوفروشانِ گندمنمايم
به حفظِ شرف، بهرِ پاسِ فضيلت
همى روىگردان زِ هر ناروايم
نه وابسته بر شرق باشم نه بر غرب
نه سرمايهدارم، نه خود بينوايم
به مليّت خويش وابستهام من
اديبِ برومندِ ملّىگرايم
ادیب برومند
@AdibBoroumand
Instagram
ادیب برومند | Adib Boroumand
#ادیب_برومند #ملی_گرایی من ايرانيم باشد ايران سرايم به وصفِ سرايم، قصيدت سرايم درخشنده فرهنگِ ايرانزمين را ستايشگرِ قدر و فرّ و بهايم زِ ايران همه شوق پا تا به فرقم زِ ايران همه شور سر تا به پايم تو گويى يكى ارغنونم خوشآوا كه از پنجهی اوست دلكش نوايم به…
Forwarded from Khosousi - خصوصی
چین زلف
اجرای خصوصی در فروردین ۱۳۶۹
تار: جلیل #شهناز
تمبک: جهانگیر #ملک
شعر و دکلمه: #ادیب_برومند
دانلود از سایت خصوصی:
khosousi.com/?p=17158
کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
اجرای خصوصی در فروردین ۱۳۶۹
تار: جلیل #شهناز
تمبک: جهانگیر #ملک
شعر و دکلمه: #ادیب_برومند
دانلود از سایت خصوصی:
khosousi.com/?p=17158
کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
به مناسبت سالگرد درگذشت علّامه جلالالدین همایی
«قهرمانِ سخنوری»
آوخ كه باغ علم و هنر دلگشا نماند
بستانسراى شعر و ادب را صفا نماند
آوخ كه لالههاى شكوفاى شعر را
ديگر نوازشى زِ نسيم صبا نماند
دردا كه شد فضاى ادب تيره وندرآن
غير از سياه چادر سوگ و عزا نماند
در باغ، گشت بلبل دستانسرا خموش
در ناى عشق، نغمهی شور و نوا نماند
تابنده ذرّهبينِ دقايقنگر شكست
بر لوح نقشبندِ فضيلت جلا نماند
تا شد سراى دانش و فن بى سرايدار
غير از سكوتِ محض، به دانشسرا نماند
زآندم كه نورِ چشمِ عزيزان «سنا» برفت
در ديده روشنايى و در دل ضيا نماند
واحسرتا كه ديده عجب ماجرا بديد
مرگ جلال دين همايى «سنا» بديد
اى واى ازين خبر كه چه دلها فكار كرد
دلهاى بىشمار، به حسرت دچار كرد
اهلِ سخن به دردِ سخن دردمند ساخت
شهرِ هنر به سوگِ هنر، سوگوار كرد
شاهينِ مرگ بر سر گلزار، پرگشود
رعنا تذروِ باغِ ادب را شكار كرد
تا خاکِ غم به فرقِ سپاهِ سخن كند
عفريت مرگ حمله بدين تكسوار كرد
زين داغ و درد، شاهد دريا شكوهِ شعر
اشکِ محن زِ ديده روان در كنار كرد
تحقيق كرد شيون و تدريس خون گريست
«عرفان» دريد رخت و سيه گون شعار كرد
سالار كاروان ادب تا سپرد جان
ما را به سوى وادى غم رهسپار كرد
دردا كه قهرمانِ ديار سخنورى
دم در كشيد و ماند تهى جاى انورى
دانى كه رفت آنكه عديمالنظير بود؟
علامهاى اديب و اديبى شهير بود
در شعر، شأن شاعرِ تازى «جرير» داشت
در علم، همچو خواجهی طوسى «نصير» بود
در فقه و در رياضى و در حكمت و نجوم
سررشتهدار آگه و دانا خبير بود
گر واژهی كبير كسى را سزد به علم
او را سزد كه نادره مردى كبير بود
او آنچنان به شعرِ دلاويز علقه داشت
كز شاعران نابغه منّتپذير بود
تا شرح حال شاعر فحلى كند به دست
كوشنده با تواضع مردى فقير بود
بود آنچنان عظيم شكوه فضيلتاش
كآنجا حقير، منصب مير و وزير بود
افسوس كآن بقيّهی ابدالِ روزگار
پوشيد رخ زِ جمع مريدان بىشمار
رفت آنكه جز به حقّ و حقيقت نظر نداشت
جز در هواى معرفتالله سفر نداشت
جز با كتاب و دفتر و كلک سخنگزار
سرّ و سرى زِ شامگهان تا سحر نداشت
يک لحظه روى از درِ تعليم برنتافت
يک لمحه دست از سرِ تحقيق برنداشت
سالى فزون زِ شصت، به هشتاد سال عمر
تدريس كرد و كار به كارِ دگر نداشت
چندين هزار صفحه در اوصافِ اصفهان
بنوشت و غيرِ عشق يكى راهبر نداشت
سر تا به پاى، عشقِ وطن بود در سرش
سرگشتهوار در رهش از تن خبر نداشت
تيرِ «هزار و سيصد و پنجاه و نه» گسست
قيد حيات وى كه زِ مردن حذر نداشت
روحش قرينِ رحمتِ پروردگار باد
با اوليا به خلدِ برين همجوار باد
بعد از تو اى سنا دلِ ما را شكيب نيست
جز غم انيس خاطرِ حسرت نصيب نيست
اى اوستادِ فحل كه بعد از رحيلِ تو
ايماى شاهدانِ سخن دلفريب نيست
بودى به علم و فضل، پسافكند قرنها
رفتى و همقران تو يکتن لبيب نيست
بعد از تو در ديار ادب اى فقيدِ عصر
گر علم و فن غريب فتد بس غريب نيست
در باغِ افتخار، گل و لاله پژمريد
كاين باغ را زِ بعد تو يک عندليب نيست
بانگ تو كز وراى قرون گوش مىنواخت
چون شد خموش چاره به غير از شكيب نيست
در ماتمِ توانَد سخنگستران نژند
ليكن يكى نژند به سانِ «اديب» نيست
آرام جوى در كنفِ رحمتِ خداى
كآرامگاه توست دلِ هر سخنسراى
#ادیب_برومند
@AdibBoroumand
http://www.adibboroumand.com/قهرمان-سخنورى/
«قهرمانِ سخنوری»
آوخ كه باغ علم و هنر دلگشا نماند
بستانسراى شعر و ادب را صفا نماند
آوخ كه لالههاى شكوفاى شعر را
ديگر نوازشى زِ نسيم صبا نماند
دردا كه شد فضاى ادب تيره وندرآن
غير از سياه چادر سوگ و عزا نماند
در باغ، گشت بلبل دستانسرا خموش
در ناى عشق، نغمهی شور و نوا نماند
تابنده ذرّهبينِ دقايقنگر شكست
بر لوح نقشبندِ فضيلت جلا نماند
تا شد سراى دانش و فن بى سرايدار
غير از سكوتِ محض، به دانشسرا نماند
زآندم كه نورِ چشمِ عزيزان «سنا» برفت
در ديده روشنايى و در دل ضيا نماند
واحسرتا كه ديده عجب ماجرا بديد
مرگ جلال دين همايى «سنا» بديد
اى واى ازين خبر كه چه دلها فكار كرد
دلهاى بىشمار، به حسرت دچار كرد
اهلِ سخن به دردِ سخن دردمند ساخت
شهرِ هنر به سوگِ هنر، سوگوار كرد
شاهينِ مرگ بر سر گلزار، پرگشود
رعنا تذروِ باغِ ادب را شكار كرد
تا خاکِ غم به فرقِ سپاهِ سخن كند
عفريت مرگ حمله بدين تكسوار كرد
زين داغ و درد، شاهد دريا شكوهِ شعر
اشکِ محن زِ ديده روان در كنار كرد
تحقيق كرد شيون و تدريس خون گريست
«عرفان» دريد رخت و سيه گون شعار كرد
سالار كاروان ادب تا سپرد جان
ما را به سوى وادى غم رهسپار كرد
دردا كه قهرمانِ ديار سخنورى
دم در كشيد و ماند تهى جاى انورى
دانى كه رفت آنكه عديمالنظير بود؟
علامهاى اديب و اديبى شهير بود
در شعر، شأن شاعرِ تازى «جرير» داشت
در علم، همچو خواجهی طوسى «نصير» بود
در فقه و در رياضى و در حكمت و نجوم
سررشتهدار آگه و دانا خبير بود
گر واژهی كبير كسى را سزد به علم
او را سزد كه نادره مردى كبير بود
او آنچنان به شعرِ دلاويز علقه داشت
كز شاعران نابغه منّتپذير بود
تا شرح حال شاعر فحلى كند به دست
كوشنده با تواضع مردى فقير بود
بود آنچنان عظيم شكوه فضيلتاش
كآنجا حقير، منصب مير و وزير بود
افسوس كآن بقيّهی ابدالِ روزگار
پوشيد رخ زِ جمع مريدان بىشمار
رفت آنكه جز به حقّ و حقيقت نظر نداشت
جز در هواى معرفتالله سفر نداشت
جز با كتاب و دفتر و كلک سخنگزار
سرّ و سرى زِ شامگهان تا سحر نداشت
يک لحظه روى از درِ تعليم برنتافت
يک لمحه دست از سرِ تحقيق برنداشت
سالى فزون زِ شصت، به هشتاد سال عمر
تدريس كرد و كار به كارِ دگر نداشت
چندين هزار صفحه در اوصافِ اصفهان
بنوشت و غيرِ عشق يكى راهبر نداشت
سر تا به پاى، عشقِ وطن بود در سرش
سرگشتهوار در رهش از تن خبر نداشت
تيرِ «هزار و سيصد و پنجاه و نه» گسست
قيد حيات وى كه زِ مردن حذر نداشت
روحش قرينِ رحمتِ پروردگار باد
با اوليا به خلدِ برين همجوار باد
بعد از تو اى سنا دلِ ما را شكيب نيست
جز غم انيس خاطرِ حسرت نصيب نيست
اى اوستادِ فحل كه بعد از رحيلِ تو
ايماى شاهدانِ سخن دلفريب نيست
بودى به علم و فضل، پسافكند قرنها
رفتى و همقران تو يکتن لبيب نيست
بعد از تو در ديار ادب اى فقيدِ عصر
گر علم و فن غريب فتد بس غريب نيست
در باغِ افتخار، گل و لاله پژمريد
كاين باغ را زِ بعد تو يک عندليب نيست
بانگ تو كز وراى قرون گوش مىنواخت
چون شد خموش چاره به غير از شكيب نيست
در ماتمِ توانَد سخنگستران نژند
ليكن يكى نژند به سانِ «اديب» نيست
آرام جوى در كنفِ رحمتِ خداى
كآرامگاه توست دلِ هر سخنسراى
#ادیب_برومند
@AdibBoroumand
http://www.adibboroumand.com/قهرمان-سخنورى/
اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
قهرمان سخنورى | اشعار اديب برومند - شعر ، غزل و قصيده
سروده استاد ادیب برومند در رثاى استاد جلال الدين همايى «سنا» كه در بیست و هشتم تيرماه 1359 درگذشت اند را منتشر می کنیم . آوخ كه باغ علم و هنر دلگشا
Forwarded from کانال ۲ امرداد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی برگزیده استاد عبدالعلی ادیب برومند
به گزینش دختر بزرگوارشان، پیشکش به همراهان امرداد
بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی
دانشگاه کردستان (سنندج) 1387
#بزرگداشت_فردوسی_1400
#شاهنامه #فردوسی #ادیب_برومند
@iranAmordadnews
به گزینش دختر بزرگوارشان، پیشکش به همراهان امرداد
بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی
دانشگاه کردستان (سنندج) 1387
#بزرگداشت_فردوسی_1400
#شاهنامه #فردوسی #ادیب_برومند
@iranAmordadnews
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
این قطعهی قصیده مانند در تأسف از کشته شدن #احمد_شاه_مسعود قهرمان پنجشیر افغانستان بهدست عمّال تروریست در شهریورماه ۱۳۸۰ سروده شده است.
چو عبدی جان دهد در راهِ معبود
شهادت بر سرش ظلّیست ممدود
شهيد آنکس بود کاندر رهِ حق
چو شد مقتول آنگه گشت مسعود
به ظاهر گر شهيدی رفت از دست
بود در يادها پيوسته موجود
به شيرِ «پنجشير» آنکو لقب يافت
برفت از دست با اوصافِ محمود
وطنخواه و دلير و آدمیخوی
که پنداری زِ «رستم» بود مولود
در «افغان» پيشرفتِ دشمنان را
به نيروی شهامت کرد مسدود
کسی کآن قهرمان را قصدِ جان کرد
خود از اصحابِ دوزخ گشت معدود
همانا دشمنانش جمله گشتند
به درگاهِ خدا ملعون و مطرود
دريغا کز رهِ نيرنگِ اضداد
چنين شمشيرِ بُرّان گشت مفقود
سزد گر خلق گويند از دل و جان
درود حق به «احمدشاهمسعود»
#ادیب_برومند
مجموعه اشعار ادیب برومند، انتشارات نگاه، تهران ۱۳۹۱، ج۲، ص۱۵۲۰
@AdibBoroumand
https://www.instagram.com/p/BnNv6SJlbNk/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=4sti5wxdlskk
چو عبدی جان دهد در راهِ معبود
شهادت بر سرش ظلّیست ممدود
شهيد آنکس بود کاندر رهِ حق
چو شد مقتول آنگه گشت مسعود
به ظاهر گر شهيدی رفت از دست
بود در يادها پيوسته موجود
به شيرِ «پنجشير» آنکو لقب يافت
برفت از دست با اوصافِ محمود
وطنخواه و دلير و آدمیخوی
که پنداری زِ «رستم» بود مولود
در «افغان» پيشرفتِ دشمنان را
به نيروی شهامت کرد مسدود
کسی کآن قهرمان را قصدِ جان کرد
خود از اصحابِ دوزخ گشت معدود
همانا دشمنانش جمله گشتند
به درگاهِ خدا ملعون و مطرود
دريغا کز رهِ نيرنگِ اضداد
چنين شمشيرِ بُرّان گشت مفقود
سزد گر خلق گويند از دل و جان
درود حق به «احمدشاهمسعود»
#ادیب_برومند
مجموعه اشعار ادیب برومند، انتشارات نگاه، تهران ۱۳۹۱، ج۲، ص۱۵۲۰
@AdibBoroumand
https://www.instagram.com/p/BnNv6SJlbNk/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=4sti5wxdlskk
Instagram
ادیب برومند | Adib Boroumand
این قطعهی قصیده مانند در تأسف از کشته شدن #احمد_شاه_مسعود قهرمان پنجشیر افغانستان بهدست عمّال تروریست در شهریورماه ۱۳۸۰ سروده شده است. چو عبدی جان دهد در راهِ معبود شهادت بر سرش ظلّیست ممدود شهيد آنکس بود کاندر رهِ حق چو شد مقتول آنگه گشت مسعود به ظاهر…
Forwarded from Khosousi - خصوصی
چین زلف
اجرای خصوصی در فروردین ۱۳۶۹
تار: جلیل #شهناز
تمبک: جهانگیر #ملک
شعر و دکلمه: #ادیب_برومند
دانلود از سایت خصوصی:
khosousi.com/?p=17158
کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
اجرای خصوصی در فروردین ۱۳۶۹
تار: جلیل #شهناز
تمبک: جهانگیر #ملک
شعر و دکلمه: #ادیب_برومند
دانلود از سایت خصوصی:
khosousi.com/?p=17158
کانال موسیقی #خصوصی
🎶 @Khosousi 🎶
Forwarded from ادیب برومند | Adib Boroumand
«به مجاهد پير»
این چه شوریست در جهان بینم | شورِ محشر به هر کران بینم
صبحگاهی نژند و ماتمخیز | درد پرورد و غمنشان بینم
بامدادی چو شامگاهِ خزان | حسرتانگیز و تیرهسان بینم
از زن و مرد کوی و برزن را | پر غم و ناله و فغان بینم
سربهسر کشوری خروش و عزاست | چشمها جمله خونفشان بینم
همهجا شور و غلغل و غوغاست
گوشها پر زِ بانگِ واویلاست
همه گویند صدهزار افسوس | آه از این مرگِ جانشکار، افسوس
گو گرامی مجاهدِ نستوه | مردِ میدانِ کارزار، افسوس
کو گرانقدرِ عالمِ تفسیر | پارسا مردِ حقشعار، افسوس
کو امامِ جماعتِ نهضت | خطبهخوانِ بزرگوار افسوس
کارزاری چریکِ پیر که گشت | بعد از او کارِ خلق، زار، افسوس
آنکه غمخوار و مصلحِ ما بود
نامش آرامبخشِ دلها بود
ای گرانمایه طالقانی ما | ای رهآموزِ کاروانیِ ما
ای شده ارتجاع را دشمن | مترنم به همزبانیِ ما
ما مقصر زِ پاسداریِ تو | تو مکمّل به پاسبانیِ ما
ای سراپا تعهد و اخلاص | بهرِ ارشادِ جاودانیِ ما
ای همه جنب و جوش و پویایی | بهرِ اصلاح زندگانیِ ما
از برِ مخلصان کجا رفتی
سوی دیگر سرا، چرا رفتی
مگر از جمله اولیا بودی | که همی با حق آشنا بودی
مردِ تاریخِ انقلابِ وطن | نه هماکنون که سالها بودی
سالها با شکنجه در زندان | به دوصد رنج، مبتلا بودی
تربیت کرده بس مبارز را | با همه یار و همنوا بودی
پرتوان همچو آهن و پولاد | در برِ زخمِ اشقیا بودی
جنگ جستی همیشه با طاغوت
تا شکستیش قدرت و جبروت
ننگریم از چه رو لقایت را | آن قد و قامتِ رسایت را؟
جایِ تو در میان ما خالیست | چون تهی بنگریم جایت را؟
زیرِ این گنبدِ کبود چرا | نشنویم آشنا صدایت را؟
سخنانت به مرده جان میداد | جان به قربان نوای نایت را
انقلاب از دمِ تو یافت جلا | کی تحمّل کند جلایت را؟
ما تو را جمعِ دوستدارانیم
در رهت جمله رهسپارانیم
یاد دارم که از قضا یکچند | به قزلقلعه بودمت همبند
محضری داشتی بسی شیرین | سخنانت قرین شکّرخند
گفتهات کز زبانِ ایمان بود | بود خاطرنواز و جانپیوند
بودی الهامبخش من در شعر | شعرِ ضحاکسوزِ کاوهپسند
خواندمت طرفه شعرها زین دست | به تعهّد مقید و پابند
اینک آوخ که سوگوارِ توام
مرثیتگوی و اشکبارِ توام
@AdibBoroumand
سرودهی شادروان ادیب برومند در سوگ شادروان آیتالله طالقانی برگرفته از جلد دوم دیوان اشعار استاد برومند، انتشارات نگاه.
https://instagram.com/p/BY28O0NgXMz/
این چه شوریست در جهان بینم | شورِ محشر به هر کران بینم
صبحگاهی نژند و ماتمخیز | درد پرورد و غمنشان بینم
بامدادی چو شامگاهِ خزان | حسرتانگیز و تیرهسان بینم
از زن و مرد کوی و برزن را | پر غم و ناله و فغان بینم
سربهسر کشوری خروش و عزاست | چشمها جمله خونفشان بینم
همهجا شور و غلغل و غوغاست
گوشها پر زِ بانگِ واویلاست
همه گویند صدهزار افسوس | آه از این مرگِ جانشکار، افسوس
گو گرامی مجاهدِ نستوه | مردِ میدانِ کارزار، افسوس
کو گرانقدرِ عالمِ تفسیر | پارسا مردِ حقشعار، افسوس
کو امامِ جماعتِ نهضت | خطبهخوانِ بزرگوار افسوس
کارزاری چریکِ پیر که گشت | بعد از او کارِ خلق، زار، افسوس
آنکه غمخوار و مصلحِ ما بود
نامش آرامبخشِ دلها بود
ای گرانمایه طالقانی ما | ای رهآموزِ کاروانیِ ما
ای شده ارتجاع را دشمن | مترنم به همزبانیِ ما
ما مقصر زِ پاسداریِ تو | تو مکمّل به پاسبانیِ ما
ای سراپا تعهد و اخلاص | بهرِ ارشادِ جاودانیِ ما
ای همه جنب و جوش و پویایی | بهرِ اصلاح زندگانیِ ما
از برِ مخلصان کجا رفتی
سوی دیگر سرا، چرا رفتی
مگر از جمله اولیا بودی | که همی با حق آشنا بودی
مردِ تاریخِ انقلابِ وطن | نه هماکنون که سالها بودی
سالها با شکنجه در زندان | به دوصد رنج، مبتلا بودی
تربیت کرده بس مبارز را | با همه یار و همنوا بودی
پرتوان همچو آهن و پولاد | در برِ زخمِ اشقیا بودی
جنگ جستی همیشه با طاغوت
تا شکستیش قدرت و جبروت
ننگریم از چه رو لقایت را | آن قد و قامتِ رسایت را؟
جایِ تو در میان ما خالیست | چون تهی بنگریم جایت را؟
زیرِ این گنبدِ کبود چرا | نشنویم آشنا صدایت را؟
سخنانت به مرده جان میداد | جان به قربان نوای نایت را
انقلاب از دمِ تو یافت جلا | کی تحمّل کند جلایت را؟
ما تو را جمعِ دوستدارانیم
در رهت جمله رهسپارانیم
یاد دارم که از قضا یکچند | به قزلقلعه بودمت همبند
محضری داشتی بسی شیرین | سخنانت قرین شکّرخند
گفتهات کز زبانِ ایمان بود | بود خاطرنواز و جانپیوند
بودی الهامبخش من در شعر | شعرِ ضحاکسوزِ کاوهپسند
خواندمت طرفه شعرها زین دست | به تعهّد مقید و پابند
اینک آوخ که سوگوارِ توام
مرثیتگوی و اشکبارِ توام
@AdibBoroumand
سرودهی شادروان ادیب برومند در سوگ شادروان آیتالله طالقانی برگرفته از جلد دوم دیوان اشعار استاد برومند، انتشارات نگاه.
https://instagram.com/p/BY28O0NgXMz/
Instagram
ادیب برومند | Adib Boroumand
سرودهی شادروان #ادیب_برومند در سوگ شادروان آیتالله #طالقانی برگرفته از جلد دوم دیوان اشعار استاد برومند، انتشارات نگاه. «به مجاهد پیر» این چه شوریست در جهان بینم | شورِ محشر به هر کران بینم صبحگاهی نژند و ماتمخیز | درد پرورد و غمنشان بینم بامدادی چو شامگاهِ…
Forwarded from کانال ۲ امرداد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی برگزیده استاد عبدالعلی ادیب برومند
به گزینش دختر بزرگوارشان، پیشکش به همراهان امرداد
بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی
دانشگاه کردستان (سنندج) 1387
#بزرگداشت_فردوسی_1400
#شاهنامه #فردوسی #ادیب_برومند
@iranAmordadnews
به گزینش دختر بزرگوارشان، پیشکش به همراهان امرداد
بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی
دانشگاه کردستان (سنندج) 1387
#بزرگداشت_فردوسی_1400
#شاهنامه #فردوسی #ادیب_برومند
@iranAmordadnews
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیست و یکم خرداد یکصدمین زادروز شاعر ملی ایران #ادیب_برومند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیست و یکم خرداد یکصدمین زادروز شاعر ملی ایران #ادیب_برومند
Forwarded from 🖍🌺راه_ و_اندیشه🌺🖍
📝🗓@rah_o_andishe🗓 📝
📝📕📒📘📝📕📒📘📝
📚..روزشمارتاریخ....
✍بیست ویکم خرداد زادروز#ادیب_برومند
عبدالعلی برومند با شهرت و تخلُّص ادیب (۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ - گز بُرخوار، اصفهان - ۱۳ مارس ۲۰۱۷، تهران) وکیل، شاعر و سیاستمدار ایرانی بود.[۱]
گفتاوردهاویرایش
«به عقیده من شعر یک پدیده خیالانگیز معنویست که باید به محض شنیدن، شنونده را متوجه یک حقیقت مسلم و یا یک موضوع عبرتآمیز و یا یک توصیف جاذب از دیدهها و شنیده نماید و او را زیر تأثیر عمیق قرار دهد. شعر باید با بیان احساس خیال شنونده را به زوایای اموری بکشاند که موجب تحریک احساسات و تلطیف عواطف او گردد و به وی درس دلدادگی به حقایق و نیکوییها بدهد. من اینگونه لطایف تخیلی را که همراه با اندیشههای سازندهاست و گاه سرآغاز کارهای بزرگ میشود شعر میدانم به شرط آنکه در قالب وزنهای خوشایند و دلنواز قرار گیرد و از انسجام کامل برخوردار باشد.»
بخارا، آذر و دی ۱۳۸۱ - شماره ۲۷
ویکی پدیا
پرند سیمین
بهار، جلوهگر آمد به لطف و زيبايى
بيا كه موسم عيش است و حظِ بُرنايى
شكوفه تا به درختان پرندِ سيمين داد
عروس، چهرهنما شد به رخت ديبايى
بنفشهزار به صد عشوه مىربايد دل
كشيده نقشه به هر رنگ، در دلآرايى
بهار، طرف چمن را طراوتى خوش داد
خوش است گر تو دهى نيز دادِ شيدايى
به وقت گل منه از دست، لالهگون ساغر
كه دشت پر بُوَد از لالههاى صحرايى
دِرَمفشان شده بر سر شكوفهی بادام
چو بر عروس، به هنگام حجلهآرايى
چه خوب داده به هم دست، سبزه و ريحان
چو بر صحیفهی تذهيب، خطّ طُغرايى
هواى لالهرخانم به باغ و صحرا خواند
كه سيرِ سبزه برانگيخت طبعِ سودايى
صفاى جان طلب از رنگ و بوى ياسِ بنفش
مجوى كينه به زير سپهرِ مينايى
در اين بهارِ دلانگيز و پرنشاط، اديب
غزل خوش است بدين دلكشىّ و شيوايى
#ادیب_برومند
📝📕📒📘📝📕📒📘📝
📚..روزشمارتاریخ....
✍بیست ویکم خرداد زادروز#ادیب_برومند
عبدالعلی برومند با شهرت و تخلُّص ادیب (۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ - گز بُرخوار، اصفهان - ۱۳ مارس ۲۰۱۷، تهران) وکیل، شاعر و سیاستمدار ایرانی بود.[۱]
گفتاوردهاویرایش
«به عقیده من شعر یک پدیده خیالانگیز معنویست که باید به محض شنیدن، شنونده را متوجه یک حقیقت مسلم و یا یک موضوع عبرتآمیز و یا یک توصیف جاذب از دیدهها و شنیده نماید و او را زیر تأثیر عمیق قرار دهد. شعر باید با بیان احساس خیال شنونده را به زوایای اموری بکشاند که موجب تحریک احساسات و تلطیف عواطف او گردد و به وی درس دلدادگی به حقایق و نیکوییها بدهد. من اینگونه لطایف تخیلی را که همراه با اندیشههای سازندهاست و گاه سرآغاز کارهای بزرگ میشود شعر میدانم به شرط آنکه در قالب وزنهای خوشایند و دلنواز قرار گیرد و از انسجام کامل برخوردار باشد.»
بخارا، آذر و دی ۱۳۸۱ - شماره ۲۷
ویکی پدیا
پرند سیمین
بهار، جلوهگر آمد به لطف و زيبايى
بيا كه موسم عيش است و حظِ بُرنايى
شكوفه تا به درختان پرندِ سيمين داد
عروس، چهرهنما شد به رخت ديبايى
بنفشهزار به صد عشوه مىربايد دل
كشيده نقشه به هر رنگ، در دلآرايى
بهار، طرف چمن را طراوتى خوش داد
خوش است گر تو دهى نيز دادِ شيدايى
به وقت گل منه از دست، لالهگون ساغر
كه دشت پر بُوَد از لالههاى صحرايى
دِرَمفشان شده بر سر شكوفهی بادام
چو بر عروس، به هنگام حجلهآرايى
چه خوب داده به هم دست، سبزه و ريحان
چو بر صحیفهی تذهيب، خطّ طُغرايى
هواى لالهرخانم به باغ و صحرا خواند
كه سيرِ سبزه برانگيخت طبعِ سودايى
صفاى جان طلب از رنگ و بوى ياسِ بنفش
مجوى كينه به زير سپهرِ مينايى
در اين بهارِ دلانگيز و پرنشاط، اديب
غزل خوش است بدين دلكشىّ و شيوايى
#ادیب_برومند
Wikipedia
ادیب برومند
عبدالعلی ادیب برومند (زادهی ۱۳۰۳ در گزبرخوار – درگذشتهی ۲۳ اسفند ۱۳۹۵ در تهران) شاعر ملّی ایران، وکیل دادگستری و رئیس هیئت رهبری و شورای مرکزی جبهه ملی ایران بود. بعد از تأسیس جبههی ملی ایران توسط چهرههایی چون محمد مصدق و حسین فاطمی و آغاز نهضت ملی شدن…