✅ قابل توجه شعرا و ادب دوستان عزیز
🌹شصت و یکمین نشست انجمن ادبی وصال
پنجشنبه پنجم بهمن ماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰ در موزه ی مردم شناسی میمه برگزار می گردد
🌹حضور شعرای محترم و علاقمندان شعر و ادب ، زینت بخش نشستهای انجمن ادبی وصال است.
با افتخار میزبان عموم علاقمندان هستیم
طرح تصویر : آقای ناصر مالیان
@adab_meymeh
@a_sheybany
🌹شصت و یکمین نشست انجمن ادبی وصال
پنجشنبه پنجم بهمن ماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰ در موزه ی مردم شناسی میمه برگزار می گردد
🌹حضور شعرای محترم و علاقمندان شعر و ادب ، زینت بخش نشستهای انجمن ادبی وصال است.
با افتخار میزبان عموم علاقمندان هستیم
طرح تصویر : آقای ناصر مالیان
@adab_meymeh
@a_sheybany
شصت و یکمین نشست انجمن ادبی وصال برگزار شد
شصت و یکمین نشست انجمن ادبی وصال در محل موزه ی مردم شناسی میمه برگزار شد .
این نشست با تلاوت همراه با ترجمه ی قرآن توسط آقای هاشمپور آغاز و پس از خواندن حکایتی از گلستان سعدی ، شاعران و ادب دوستان به ترتیب زیر اشعار خود یا شعرای بنام کشور را قرائت کردند :
حاج فرهاد زاهدیان ، ابراهیم مقصودی ، موسی اسماعیلی ، محمود زاهدی ، مهدی سلیمی ( شعر و آواز) لیلا سلیمی ، زهرا نظری ، فهیمه خوش کردار ، غزل فخرالدین ، علی کسائی ، خسرو مقصودی ( شعر و پخش نوای دلنشین استاد زنده یاد عبدالوهاب شهیدی ) ویانا هاشمپور ، علی هاشمپور ، امیررضا یونسپور ، اسماعیل اعراب ( شعر و بیان نکات فنی موسیقی اصیل ایرانی همراه با آواز ) حمیدرضا خردمند ( آواز )
در پایان نشست و قبل از تهیه ی عکس یادگاری ضمن تشکر از حضور تازه واردین از مدیریت محترم موزه سرکار خانم آقاصی و میزبانی شایسته ی ایشان و آقای ناصر مالیان تصویر بردار و مدیر رسانه ای انجمن تقدیر و تشکر گردید و مقرر شد نشست شصت و دوم انجمن ادبی وصال روز پنجشنبه سوم اسفندماه ۱۴۰۲ در محل موزه ی مردم شناسی برگزار گردد .
@adab_meymeh
@a_sheybany
شصت و یکمین نشست انجمن ادبی وصال در محل موزه ی مردم شناسی میمه برگزار شد .
این نشست با تلاوت همراه با ترجمه ی قرآن توسط آقای هاشمپور آغاز و پس از خواندن حکایتی از گلستان سعدی ، شاعران و ادب دوستان به ترتیب زیر اشعار خود یا شعرای بنام کشور را قرائت کردند :
حاج فرهاد زاهدیان ، ابراهیم مقصودی ، موسی اسماعیلی ، محمود زاهدی ، مهدی سلیمی ( شعر و آواز) لیلا سلیمی ، زهرا نظری ، فهیمه خوش کردار ، غزل فخرالدین ، علی کسائی ، خسرو مقصودی ( شعر و پخش نوای دلنشین استاد زنده یاد عبدالوهاب شهیدی ) ویانا هاشمپور ، علی هاشمپور ، امیررضا یونسپور ، اسماعیل اعراب ( شعر و بیان نکات فنی موسیقی اصیل ایرانی همراه با آواز ) حمیدرضا خردمند ( آواز )
در پایان نشست و قبل از تهیه ی عکس یادگاری ضمن تشکر از حضور تازه واردین از مدیریت محترم موزه سرکار خانم آقاصی و میزبانی شایسته ی ایشان و آقای ناصر مالیان تصویر بردار و مدیر رسانه ای انجمن تقدیر و تشکر گردید و مقرر شد نشست شصت و دوم انجمن ادبی وصال روز پنجشنبه سوم اسفندماه ۱۴۰۲ در محل موزه ی مردم شناسی برگزار گردد .
@adab_meymeh
@a_sheybany
آقای اسماعیل اعراب در شصت و یکمین نشست انجمن ادبی وصال سروده ی زیر را تقدیم کردند که با هم می خوانیم :
《حکایت قوز بالا قوز به شعر》
آن شنیدستم ز دانایی حکیم
قوز پشتی بود در عهد قدیم
زندگی می کرد و بودش دل گران
که چرا او نیست مثل دیگران
ناله ها زین حال اندر سینه داشت
وز جفای روزگارش کینه داشت
از قضا یک شب که ماه در آسمان
بود تابان بر زمین بیکران
با تفکر که شده وقتِ سحر
شد روان بر سوی حمّام آن پسر
چون رسیدش بینوا در آن مکان
دید آوازی و سازی هست عیان
بی تامّل کرد به گرمابه ورود
دید جمعی با نوای ساز و عود
پایکوبی می کنند با آن نوا
می کنند شادی و غرقِ در غِنا
شد هم آواز و سخن با جمعشان
رقص و شادی کرد با آوازشان
در میان رقص و آواز آن جوان
دید دارند جای پا سُم آن کَسان
گفت اندر دل به صد آه و فغان
جمع حاضر هست از ما بهتران
لیک ترسی بر دل خود وانَداشت
با همان حالت به رقص اِصرارداشت
چون بُدند خوشحال آن شب جنّیان
قوز برداشتند از پشت جوان
رفت به شادی و مسرّت زان مکان
کرد از دل شُکرِ ربّ مهربان
قوز پشتِ دیگری بودش رفیق
دید فردای همان روزش دقیق
از تعجب غرقِ در اِعجاب شد
گفت چه کردی تو که قوزت آب شد
ماجرای آن شب و حمّام گفت
زان حکایت شد رفیقش در شِگُفت
قوز پشتِ دوّمِ این ماجرا
چند شب دیگر به صد شور و نوا
رفت حمّام و نگه کرد آن رفیق
جای جایِ صحنِ گرمابه دقیق
دید جمعی را به آن نام ونشان
یافت کاین جمعند از ما بهتران
گفت با خود در درونش آن جوان
پس چرا سازی نباشد در میان
بی توجّه رقص را آغاز کرد
شادی از دل همزمان آواز کرد
باخیال آن که رقصش این زمان
می برد غم از دلِ آن جنّیان
از قضا آن شب تمامِ جنّیان
در عزا بودند و غم شان در میان
بس شدند ناراحت از کار جوان
پس نهادند قوزِ قبلی روی آن
گفت با خود آن جوان بینوا
بختِ بد بین قوزِ پشتم شد دوتا
شوربختی بین که از بخت بدم
شد فزون قوز ی به قوز اولم
شد مَثَل دربین مردم زان زمان
چون پیاپی غم رسد بهر کَسان
گر کند بادست خود غم را دوتا
شرح اوصافش شود این محتوا
قوزِ بالا قوز گویند در کلام
تلخ کامی چون ببیند کس مُدام
گوید اعراب بارالها از کَرَم
رحمتی کن تا نبینند خلق غم
به تاریخ :شانز دهممردادماه هزارو چهارصد و دو خورشیدی
اسماعیل اعراب زیادآباد
@adab_meymeh
@a_sheybany
《حکایت قوز بالا قوز به شعر》
آن شنیدستم ز دانایی حکیم
قوز پشتی بود در عهد قدیم
زندگی می کرد و بودش دل گران
که چرا او نیست مثل دیگران
ناله ها زین حال اندر سینه داشت
وز جفای روزگارش کینه داشت
از قضا یک شب که ماه در آسمان
بود تابان بر زمین بیکران
با تفکر که شده وقتِ سحر
شد روان بر سوی حمّام آن پسر
چون رسیدش بینوا در آن مکان
دید آوازی و سازی هست عیان
بی تامّل کرد به گرمابه ورود
دید جمعی با نوای ساز و عود
پایکوبی می کنند با آن نوا
می کنند شادی و غرقِ در غِنا
شد هم آواز و سخن با جمعشان
رقص و شادی کرد با آوازشان
در میان رقص و آواز آن جوان
دید دارند جای پا سُم آن کَسان
گفت اندر دل به صد آه و فغان
جمع حاضر هست از ما بهتران
لیک ترسی بر دل خود وانَداشت
با همان حالت به رقص اِصرارداشت
چون بُدند خوشحال آن شب جنّیان
قوز برداشتند از پشت جوان
رفت به شادی و مسرّت زان مکان
کرد از دل شُکرِ ربّ مهربان
قوز پشتِ دیگری بودش رفیق
دید فردای همان روزش دقیق
از تعجب غرقِ در اِعجاب شد
گفت چه کردی تو که قوزت آب شد
ماجرای آن شب و حمّام گفت
زان حکایت شد رفیقش در شِگُفت
قوز پشتِ دوّمِ این ماجرا
چند شب دیگر به صد شور و نوا
رفت حمّام و نگه کرد آن رفیق
جای جایِ صحنِ گرمابه دقیق
دید جمعی را به آن نام ونشان
یافت کاین جمعند از ما بهتران
گفت با خود در درونش آن جوان
پس چرا سازی نباشد در میان
بی توجّه رقص را آغاز کرد
شادی از دل همزمان آواز کرد
باخیال آن که رقصش این زمان
می برد غم از دلِ آن جنّیان
از قضا آن شب تمامِ جنّیان
در عزا بودند و غم شان در میان
بس شدند ناراحت از کار جوان
پس نهادند قوزِ قبلی روی آن
گفت با خود آن جوان بینوا
بختِ بد بین قوزِ پشتم شد دوتا
شوربختی بین که از بخت بدم
شد فزون قوز ی به قوز اولم
شد مَثَل دربین مردم زان زمان
چون پیاپی غم رسد بهر کَسان
گر کند بادست خود غم را دوتا
شرح اوصافش شود این محتوا
قوزِ بالا قوز گویند در کلام
تلخ کامی چون ببیند کس مُدام
گوید اعراب بارالها از کَرَم
رحمتی کن تا نبینند خلق غم
به تاریخ :شانز دهممردادماه هزارو چهارصد و دو خورشیدی
اسماعیل اعراب زیادآباد
@adab_meymeh
@a_sheybany
آقای ابراهیم مقصودی در شصت و یکمین نشست انجمن ادبی وصال که در موزه ی مردم شناسی برگزار شده بود غزل زیر را تقدیم کرد که با هم می خوانیم :
"عاشقانه"
شبی خوش است که یادِ تو در کلام افتد
سخن به نامِ تو آغاز، چون سلام افتد
شراب باشد و ساقی و ساغر و من و تو
وعکسِ خرمنِ مویت به نقش جام افتد
کمند تیرِ نگاهم بیفکنم وانگاه
دو چشم ساحره بر طره های بام افتد
بگیرمت و بگیری مرا در آغوشت
چو آهوانِ ختایی که گه به دام افتد
گلابِ بوسه ازان مرهم لبت گیرم
و زخم های درونم به التیام افتد
خدای را سخنِ دوست با تو می گویم
غزل خوش است که در محفلی بنام افتد
مطیع گشته"دلارام" در کشاکش عشق
بسانِ وحشیِ اسبی که در لگام افتد
@adab_meymeh
@a_sheybany
"عاشقانه"
شبی خوش است که یادِ تو در کلام افتد
سخن به نامِ تو آغاز، چون سلام افتد
شراب باشد و ساقی و ساغر و من و تو
وعکسِ خرمنِ مویت به نقش جام افتد
کمند تیرِ نگاهم بیفکنم وانگاه
دو چشم ساحره بر طره های بام افتد
بگیرمت و بگیری مرا در آغوشت
چو آهوانِ ختایی که گه به دام افتد
گلابِ بوسه ازان مرهم لبت گیرم
و زخم های درونم به التیام افتد
خدای را سخنِ دوست با تو می گویم
غزل خوش است که در محفلی بنام افتد
مطیع گشته"دلارام" در کشاکش عشق
بسانِ وحشیِ اسبی که در لگام افتد
@adab_meymeh
@a_sheybany
آقای علی هاشمپور متخلص به مه زیار در شصت و یکمین نشست انجمن ادبی وصال سروده ی زیر را تقدیم کرد که با هم می خوانیم :
#بهمن
سالیانیست ، از جلوهٔ بهمن خبری نیست که نیست
شک مکن به شب تار برهمن قمری نیست که نیست
آنقدر فصل پاییز و زمستان شده کم جاذبه کز
بلورین صدف بارهٔ بهمن خبری نیست که نیست
چشمه خشک است، نمانده ست بجوی و بِبَر آبی یِکنَم
در شگفتم که در گفتِ مبرهن شکّری نیست که نیست
بیحدّ اینجا ، حُرم تحریم و تب سرد تورم بالاست!
رغم این فاجعه،بر تو و هممن نظری نیست که نیست
سایه ی فقر و فلاکت بفتاده است به جان مردم؟!
برخطِّ مجلس و «سلفی ژرمن»ثمری نیست که نیست
مهزیارا، تو در این مهلکه دنبال چه میگردی هان؟!
هرگز از وعدههای سر خرمن اثری نیست که نیست
علی_هاشم_پور ۱۴۰۲/۱۱/۳
وزوان
@adab_meymeh
@a_sheybany
#بهمن
سالیانیست ، از جلوهٔ بهمن خبری نیست که نیست
شک مکن به شب تار برهمن قمری نیست که نیست
آنقدر فصل پاییز و زمستان شده کم جاذبه کز
بلورین صدف بارهٔ بهمن خبری نیست که نیست
چشمه خشک است، نمانده ست بجوی و بِبَر آبی یِکنَم
در شگفتم که در گفتِ مبرهن شکّری نیست که نیست
بیحدّ اینجا ، حُرم تحریم و تب سرد تورم بالاست!
رغم این فاجعه،بر تو و هممن نظری نیست که نیست
سایه ی فقر و فلاکت بفتاده است به جان مردم؟!
برخطِّ مجلس و «سلفی ژرمن»ثمری نیست که نیست
مهزیارا، تو در این مهلکه دنبال چه میگردی هان؟!
هرگز از وعدههای سر خرمن اثری نیست که نیست
علی_هاشم_پور ۱۴۰۲/۱۱/۳
وزوان
@adab_meymeh
@a_sheybany
استاد حاج فرهاد زاهدیان در شصت و یکمین نشست انجمن ادبی وصال سروده زیر را تقدیم نمودند که با هم می خوانیم :
خجسته میلاد مولی الموحدین علی علیه السلام .
فاطمه بنت اسد آبستن و نه ماهه است
ساکن کعبه واو گردش به دور خانه است
شرم دارد در میان دشمنان گوید سخن
هرکه رابیند در آنجا خصم یا بیگانه است
چشم در دیوار کعبه و آن دلش سوی خداست
دور خانه پر گشوده همچو آن پروانه است
در چنین احوال گوید ای خدای دادرس
دادمن رس ای خدا جز تو که اندر خانه است
پس شکافی خورد آن دیوار و یک در باز شد
فاطمه رفت در درون ،خود دید صاحب خانه است
پس به دنیا آمدآن طفلی که میگفت مادرم
خانه را بین، بهر ما او عاشق جانانه است
طفل گفتا مادرم اینجا خدا است و تویی
این مکان بهر من و تو خانه و کاشانه است
عیسی مریم تولد گشت اندر کوه و دشت
اندر این خانه جهانی بهر تو آماده است
او سه روز اندر میان خانه با نوزاد خود
ذکر حق میگوید و مهمان صاحبخانه است
از برون آمد برایش جامه های بافته
بر تن کودک تمام جامه ها اندازه است
فاطمه گفتا چگونه شکر تو گویم خدا
کین پسر از عالم اعلی برایم آمده است
او به دنیا نامده میگفت سخن در گوش من
من نگویم طفل که آن یک عالم فرزانه است.
****
دانی که علی کجا ولی الله شد
مولود، درون خانه الله شد
در خانه کعبه و علی مولودش
آن خانه به خود چو نور عین الله شد
از نور خدا نور علی پیدا شد
با جمع پیامبران علی گویا شد
یکتاست خدا و بعد او پیغمبر
در بعد نبی علی فقط یکتا شد
در کودکیش طالب حق بود علی
در خانه حق آمد و حق الله شد
در وصف علی تو زاهدا معذوری
از عشق علی زبان تو گویا شد.
***
آن علی آمد شود یار رسول
او شود همسر به زهرای بتول
آن علی آمد که آن بتخانه را
پاک سازد از بتان آن خانه را
آن علی آمد که بت ها بشکند
قلعه خیبر بیکجا برکند
آن علی آمد که مرحب را کشد
بار آن درماندگان بر دوش کشد
آن علی آمد که سر در چا کند
درد دل با ایزد یکتا کند
آن علی آمد که در محراب حق
کشته گردد تا شود ملحق به حق
آن علی آمد عدالت زیورش
خود غضنفر ذوالفقار اندر برش
گفت پیامبر هر که من مولای اوست
این علی والی من مولای اوست
آن علی آمد که اکمل گشت دین
در غدیر و نزد ختم المرسلین
دین حق تکمیل شد با صولتش
اکمل الدین باعلی با قدرتش
بر نبی و بر علی بر فاطمه
شیعیان صلوات بفرستید همه
اللهم صل علی محمد و آل محمد
@adab_meymeh
@a_sheybany
خجسته میلاد مولی الموحدین علی علیه السلام .
فاطمه بنت اسد آبستن و نه ماهه است
ساکن کعبه واو گردش به دور خانه است
شرم دارد در میان دشمنان گوید سخن
هرکه رابیند در آنجا خصم یا بیگانه است
چشم در دیوار کعبه و آن دلش سوی خداست
دور خانه پر گشوده همچو آن پروانه است
در چنین احوال گوید ای خدای دادرس
دادمن رس ای خدا جز تو که اندر خانه است
پس شکافی خورد آن دیوار و یک در باز شد
فاطمه رفت در درون ،خود دید صاحب خانه است
پس به دنیا آمدآن طفلی که میگفت مادرم
خانه را بین، بهر ما او عاشق جانانه است
طفل گفتا مادرم اینجا خدا است و تویی
این مکان بهر من و تو خانه و کاشانه است
عیسی مریم تولد گشت اندر کوه و دشت
اندر این خانه جهانی بهر تو آماده است
او سه روز اندر میان خانه با نوزاد خود
ذکر حق میگوید و مهمان صاحبخانه است
از برون آمد برایش جامه های بافته
بر تن کودک تمام جامه ها اندازه است
فاطمه گفتا چگونه شکر تو گویم خدا
کین پسر از عالم اعلی برایم آمده است
او به دنیا نامده میگفت سخن در گوش من
من نگویم طفل که آن یک عالم فرزانه است.
****
دانی که علی کجا ولی الله شد
مولود، درون خانه الله شد
در خانه کعبه و علی مولودش
آن خانه به خود چو نور عین الله شد
از نور خدا نور علی پیدا شد
با جمع پیامبران علی گویا شد
یکتاست خدا و بعد او پیغمبر
در بعد نبی علی فقط یکتا شد
در کودکیش طالب حق بود علی
در خانه حق آمد و حق الله شد
در وصف علی تو زاهدا معذوری
از عشق علی زبان تو گویا شد.
***
آن علی آمد شود یار رسول
او شود همسر به زهرای بتول
آن علی آمد که آن بتخانه را
پاک سازد از بتان آن خانه را
آن علی آمد که بت ها بشکند
قلعه خیبر بیکجا برکند
آن علی آمد که مرحب را کشد
بار آن درماندگان بر دوش کشد
آن علی آمد که سر در چا کند
درد دل با ایزد یکتا کند
آن علی آمد که در محراب حق
کشته گردد تا شود ملحق به حق
آن علی آمد عدالت زیورش
خود غضنفر ذوالفقار اندر برش
گفت پیامبر هر که من مولای اوست
این علی والی من مولای اوست
آن علی آمد که اکمل گشت دین
در غدیر و نزد ختم المرسلین
دین حق تکمیل شد با صولتش
اکمل الدین باعلی با قدرتش
بر نبی و بر علی بر فاطمه
شیعیان صلوات بفرستید همه
اللهم صل علی محمد و آل محمد
@adab_meymeh
@a_sheybany
🇮🇷🇮🇷 سعدیا دیگر بنیآدم برادر نیستند
🖊 افشین علا
سعدیا دیگر بنیآدم برادر نیستند
جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند
عضوهای بیشماری را به درد آورده چرخ
عضوهای دیگر اما یار و یاور نیستند
کودک چشمآبی غرب و سیهچشم عرب
در نگاه غربیان با هم برابر نیستند
شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زندهاند
تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند
از نگاه غربیان انگار در مشرقزمین
مادران داغ کودکدیده مادر نیستند
نزد آنانی که میگریند در سوگ سگان
صحنههای قتل انسان گریهآور نیستند
کاش بیبیسی سوال از باربیسازان کند:
این عروسکها که میسوزند دختر نیستند؟
ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ
گرچه اسرائیلیان از دم مذکر نیستند
بیمروت! کودکاند اینها نه مردان حماس
خانهاند اینها که شد ویرانه، سنگر نیستند
کودکان هرچند بسیارند در ویرانهها
ساقههای ترد ریحاناند لشکر نیستند
خادمان کعبه سرگرماند در کابارهها؟
یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟
بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟
یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟
پشتهها از کشتهها پیداست، دنیا کور نیست؟
آسمان از ناله پر شد، گوشها کر نیستند؟
تا به کی کودککشی در غزه؟ آیا غربیان
در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟!
بهمن ۱۴۰۲
شاعر : ؟
@adab_meymeh
@a_sheybany
🖊 افشین علا
سعدیا دیگر بنیآدم برادر نیستند
جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند
عضوهای بیشماری را به درد آورده چرخ
عضوهای دیگر اما یار و یاور نیستند
کودک چشمآبی غرب و سیهچشم عرب
در نگاه غربیان با هم برابر نیستند
شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زندهاند
تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند
از نگاه غربیان انگار در مشرقزمین
مادران داغ کودکدیده مادر نیستند
نزد آنانی که میگریند در سوگ سگان
صحنههای قتل انسان گریهآور نیستند
کاش بیبیسی سوال از باربیسازان کند:
این عروسکها که میسوزند دختر نیستند؟
ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ
گرچه اسرائیلیان از دم مذکر نیستند
بیمروت! کودکاند اینها نه مردان حماس
خانهاند اینها که شد ویرانه، سنگر نیستند
کودکان هرچند بسیارند در ویرانهها
ساقههای ترد ریحاناند لشکر نیستند
خادمان کعبه سرگرماند در کابارهها؟
یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟
بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟
یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟
پشتهها از کشتهها پیداست، دنیا کور نیست؟
آسمان از ناله پر شد، گوشها کر نیستند؟
تا به کی کودککشی در غزه؟ آیا غربیان
در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟!
بهمن ۱۴۰۲
شاعر : ؟
@adab_meymeh
@a_sheybany
✅ قابل توجه شعرا و ادب دوستان عزیز
🌹شصت و دومین نشست انجمن ادبی وصال
پنجشنبه سوم اسفندماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰ در موزه ی مردم شناسی میمه برگزار می گردد
🌹حضور شعرای محترم و علاقمندان شعر و ادب ، زینت بخش نشستهای انجمن ادبی وصال است.
با افتخار میزبان عموم علاقمندان به هنر ، شعر و ادب هستیم
طرح تصویر : آقای ناصر مالیان
@adab_meymeh
@a_sheybany
🌹شصت و دومین نشست انجمن ادبی وصال
پنجشنبه سوم اسفندماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰ در موزه ی مردم شناسی میمه برگزار می گردد
🌹حضور شعرای محترم و علاقمندان شعر و ادب ، زینت بخش نشستهای انجمن ادبی وصال است.
با افتخار میزبان عموم علاقمندان به هنر ، شعر و ادب هستیم
طرح تصویر : آقای ناصر مالیان
@adab_meymeh
@a_sheybany
شصت و دومین نشست انجمن ادبی وصال برگزار شد
شصت و دومین نشست انجمن ادبی وصال با حضور شاعران و ادب دوستان در محل موزه ی مردم شناسی میمه برگزار شد . در این نشست ادبی پس از تلاوت قرآن همراه با ترجمه توسط آقای هاشمپور ، قرائت حکایتی از گلستان سعدی و خیرمقدم دکتر اسدالله گرانمایه همراه با شعرخوانی ، شعرا و ادب دوستان به ترتیب زیر اشعار خود یا شعرای بنام کشور را ارائه کردند :
محمد میرکی ، مهدی سلیمی ، موسی اسماعیلی ، مریم الیکی ، سمیه طلایی ، ستایش مقصودی ، زهرا نظری ، محمود زاهدی ، ابراهیم مقصودی ، ویانا هاشمپور ، امیررضا یونسپور ، خسرو مقصودی ، علی هاشمپور ، عبدالرضا شیبانی ، سعید خان احمدی ( آواز ) جمال مصنوعی ( سنتور ) و میثم اباذر ( آواز )
در پایان جلسه با تشکر از حضور استاد حسین میرکی و خیرمقدم به خانم سمیه طلایی و آقای فریدونی و ستایش مقصودی وتبریک تولد خانم مریم الیکی از اجرای موسیقی و آواز آقایان سعید خان احمدی و جمال مصنوعی قدردانی و مقرر گردید نشست شصت و سوم انجمن ادبی وصال پنجشنبه نهم فروردین ۱۴۰۳ در موزه ی مردم شناسی میمه برگزار گردد . ۱۴۰۲/۱۲/۳
@adab_meymeh
@a_sheybany
شصت و دومین نشست انجمن ادبی وصال با حضور شاعران و ادب دوستان در محل موزه ی مردم شناسی میمه برگزار شد . در این نشست ادبی پس از تلاوت قرآن همراه با ترجمه توسط آقای هاشمپور ، قرائت حکایتی از گلستان سعدی و خیرمقدم دکتر اسدالله گرانمایه همراه با شعرخوانی ، شعرا و ادب دوستان به ترتیب زیر اشعار خود یا شعرای بنام کشور را ارائه کردند :
محمد میرکی ، مهدی سلیمی ، موسی اسماعیلی ، مریم الیکی ، سمیه طلایی ، ستایش مقصودی ، زهرا نظری ، محمود زاهدی ، ابراهیم مقصودی ، ویانا هاشمپور ، امیررضا یونسپور ، خسرو مقصودی ، علی هاشمپور ، عبدالرضا شیبانی ، سعید خان احمدی ( آواز ) جمال مصنوعی ( سنتور ) و میثم اباذر ( آواز )
در پایان جلسه با تشکر از حضور استاد حسین میرکی و خیرمقدم به خانم سمیه طلایی و آقای فریدونی و ستایش مقصودی وتبریک تولد خانم مریم الیکی از اجرای موسیقی و آواز آقایان سعید خان احمدی و جمال مصنوعی قدردانی و مقرر گردید نشست شصت و سوم انجمن ادبی وصال پنجشنبه نهم فروردین ۱۴۰۳ در موزه ی مردم شناسی میمه برگزار گردد . ۱۴۰۲/۱۲/۳
@adab_meymeh
@a_sheybany
آقای ابراهیم مقصودی با تخلص دلارام در نشست شصت و دوم انجمن ادبی وصال قصیده ی " نظر چرا نمی کنی " را تقدیم کرد که با هم می خوانیم:
" نظرچرا نمی کنی"
ستیغِ آفتابِ ما، نظر چرا نمی کنی
شهابِ پر شتابِ ما،نظرچرانمی کنی
ای مهِ در خیالِ ما،ستاره ی شمالِ ما
به روی در نقابِ ما،نظر چرانمی کنی
زمزمه ی شبانه ای،ناله ی عاشقانه ای
به اشکِ چون حبابِ ما، نظرچرانمی کنی
ای همه ی جلالِ ما،جمالِ بی مثالِ ما
به دشتِ پرسرابِ ما،نظرچرانمی کنی
ز راهِ دور و خسته ایم،دل به ظهوربسته ایم
برای فتحِ بابِ ما،نظرچرانمی کنی
شدیم مبتلای تو،نشسته در سرای تو
به شور و اضطرابِ ما،نظرچرا نمی کنی
خمارگشته رویمان، شکسته شد سبویمان
به جامِ بی شرابِ ما،نظرچرا نمی کنی
خراب شد خرابمان،سوالِ بی جوابمان
به تاب با عتاب ما،نظرچرا نمی کنی
تاهمه آرام شویم،رام و" دلارام" شویم
به مطلعِ کتابِ ما،نظرچرانمی کنی
ابراهیم مقصودی
@adab_meymeh
@a_sheybany
" نظرچرا نمی کنی"
ستیغِ آفتابِ ما، نظر چرا نمی کنی
شهابِ پر شتابِ ما،نظرچرانمی کنی
ای مهِ در خیالِ ما،ستاره ی شمالِ ما
به روی در نقابِ ما،نظر چرانمی کنی
زمزمه ی شبانه ای،ناله ی عاشقانه ای
به اشکِ چون حبابِ ما، نظرچرانمی کنی
ای همه ی جلالِ ما،جمالِ بی مثالِ ما
به دشتِ پرسرابِ ما،نظرچرانمی کنی
ز راهِ دور و خسته ایم،دل به ظهوربسته ایم
برای فتحِ بابِ ما،نظرچرانمی کنی
شدیم مبتلای تو،نشسته در سرای تو
به شور و اضطرابِ ما،نظرچرا نمی کنی
خمارگشته رویمان، شکسته شد سبویمان
به جامِ بی شرابِ ما،نظرچرا نمی کنی
خراب شد خرابمان،سوالِ بی جوابمان
به تاب با عتاب ما،نظرچرا نمی کنی
تاهمه آرام شویم،رام و" دلارام" شویم
به مطلعِ کتابِ ما،نظرچرانمی کنی
ابراهیم مقصودی
@adab_meymeh
@a_sheybany
طلوع جاودانه عنوان غزلی بود که آقای هاشمپور در شصت و سومین نشست انجمن ادبی وصال ارائه کرد . با هم غزل طلوع جاودانه را می خوانیم :
#طللوع_جاودانه
شروع هر چگامه ای ، نشاط شاعرانه ای
به جان اهل معرفت ، شکوه هر جوانه ای
در این جهان پر اَلَم ، قسم به نُ والقلم
طنین عشق جاودان ترنُم ترانه ای
به آذرخش آسمان، تو ماورای کهکشان
بر این کویر بی نشان، بلور دانه دانه ای
به روزگار بی کسی، ستیغ کوه کَرکَسی
فروغ چشم نرگسی، حقیقت فسانه ای
بوَد نشاط شاپرک به شاخ و برگ رازقی
در این خزان انتظار، امید هر خزانه ای
تو رود جاری از رجا، کنی ز غم مرا رها
زلال چشمهٔ فلک، بهشت عارفانه ای
به تیغ تیشهٔ وفا ، شکن سکوت لحظه ها
ز چهره برفکن ردا ، که ماه این سمانهای
شقایقی به لاله زار و نبضِ قلبِ مَه زیار
به خون سرخ لاله ها طلوع جاودانه ای
#علی_هاشم_پور ۱۴۰۲/۱۲/۲
وزوان
@adab_meymeh
@a_sheybany
#طللوع_جاودانه
شروع هر چگامه ای ، نشاط شاعرانه ای
به جان اهل معرفت ، شکوه هر جوانه ای
در این جهان پر اَلَم ، قسم به نُ والقلم
طنین عشق جاودان ترنُم ترانه ای
به آذرخش آسمان، تو ماورای کهکشان
بر این کویر بی نشان، بلور دانه دانه ای
به روزگار بی کسی، ستیغ کوه کَرکَسی
فروغ چشم نرگسی، حقیقت فسانه ای
بوَد نشاط شاپرک به شاخ و برگ رازقی
در این خزان انتظار، امید هر خزانه ای
تو رود جاری از رجا، کنی ز غم مرا رها
زلال چشمهٔ فلک، بهشت عارفانه ای
به تیغ تیشهٔ وفا ، شکن سکوت لحظه ها
ز چهره برفکن ردا ، که ماه این سمانهای
شقایقی به لاله زار و نبضِ قلبِ مَه زیار
به خون سرخ لاله ها طلوع جاودانه ای
#علی_هاشم_پور ۱۴۰۲/۱۲/۲
وزوان
@adab_meymeh
@a_sheybany
آقای عبدالرضا شیبانی با تجلیل از هنرمندان گروه فرهنگی - هنری توحید و تحسین اجرای نمایش بینوایان در ایام الله دهه ی فجر و در سینما فرهنگ میمه ، قصیده ای با ردیف " طنز " تقدیم کرد که با هم می خوانیم :
کنون که جامعه دارد زیاد خواهش طنز
رواست تا که دهد سینما نمایش طنز
ضروری است که انسان میان سختی ها
به روح خویش کشد دست با نوازش طنز
هر آنکه خواست که لب ها به خنده بگشاید
به این گروه نمایش دهد سفارش طنز
به لطف بودن جمع صمیمی توحید
دو باره در دهه ی فجر بود بارش طنز
به همت همه و کاردانی راعی
دهند تک تک بازیگران گزارش طنز
به نام هر یک از اینها که مظهر هنرند
نوشته دست ازل گوئیا نگارش طنز
اهالی هنرند این گروه بی مانند
چه در نمایش جدی چه در همایش طنز
دلِ خوش است اساس تلاش و باید کرد
حساب حالِ خوشِ شهر با شمارش طنز
چقدر شوخ و شریفند مردم این شهر
چقدر قافیه دارد سخن به چینش طنز
صدای مردم ما را به گوش مسئولین
خوش است آنکه رساند زبان سرکش طنز
چرا دو باره نشد بخش میمه شهرستان ؟
شده است صحبت از این ارتقاء چالش طنز ؟
قطار توسعه و ریل پیشرفت چرا ؟
شبیه گشته دگر راندنش به رانش طنز
فراز قله که نزدیک آن شدیم کجاست ؟
به این صعود و به آن قله خورده ترکش طنز
به جد اگر نتوان گفت درد مردم را
زبان طنز به کار آیدت به گویش طنز
برای توسعه ی بخش نسخه شاید شد :
"خودت بمالِ " وزیری که گفت مالش طنز
به طنز حرف درشت مدیر آسان کن
که سوء هاضمه درمان کند گوارش طنز
به پاس طنز گروه نمایش توحید
بخوان سروده ی شیبانی و ستایش طنز
میمه - عبدالرضا شیبانی ۱۴۰۲/۱۲/۱
@adab_meymeh
@a_sheybany
کنون که جامعه دارد زیاد خواهش طنز
رواست تا که دهد سینما نمایش طنز
ضروری است که انسان میان سختی ها
به روح خویش کشد دست با نوازش طنز
هر آنکه خواست که لب ها به خنده بگشاید
به این گروه نمایش دهد سفارش طنز
به لطف بودن جمع صمیمی توحید
دو باره در دهه ی فجر بود بارش طنز
به همت همه و کاردانی راعی
دهند تک تک بازیگران گزارش طنز
به نام هر یک از اینها که مظهر هنرند
نوشته دست ازل گوئیا نگارش طنز
اهالی هنرند این گروه بی مانند
چه در نمایش جدی چه در همایش طنز
دلِ خوش است اساس تلاش و باید کرد
حساب حالِ خوشِ شهر با شمارش طنز
چقدر شوخ و شریفند مردم این شهر
چقدر قافیه دارد سخن به چینش طنز
صدای مردم ما را به گوش مسئولین
خوش است آنکه رساند زبان سرکش طنز
چرا دو باره نشد بخش میمه شهرستان ؟
شده است صحبت از این ارتقاء چالش طنز ؟
قطار توسعه و ریل پیشرفت چرا ؟
شبیه گشته دگر راندنش به رانش طنز
فراز قله که نزدیک آن شدیم کجاست ؟
به این صعود و به آن قله خورده ترکش طنز
به جد اگر نتوان گفت درد مردم را
زبان طنز به کار آیدت به گویش طنز
برای توسعه ی بخش نسخه شاید شد :
"خودت بمالِ " وزیری که گفت مالش طنز
به طنز حرف درشت مدیر آسان کن
که سوء هاضمه درمان کند گوارش طنز
به پاس طنز گروه نمایش توحید
بخوان سروده ی شیبانی و ستایش طنز
میمه - عبدالرضا شیبانی ۱۴۰۲/۱۲/۱
@adab_meymeh
@a_sheybany
به نام خدا
بادرود خدمت سروران گرامی انجمن ادبی وصال
غزلی را تحت عنوان حلول ماه ( پدیدار شدن چهره ی ماه در برکه) پیشکش می نمایم .
چونکه نگار رخش ،روی به خمره نمود
چهره به می اوفتاد ،گشت جهانی کبود
خم که به ابروی داشت ،در بر می صاف شد
موج می آهی کشید،گفت دلم صاف شد
قطره ی اشکی نگون ،گشت ز رخسار او
مات شده ساغری ،یکسره در کار او
موج می و موج زلف ،هردو بهم تار شد
زخمه ی مژگان یار ،یار شب تار شد
گونه در آن موج شد،دامنه ی کوه عشق
چاه زنخدان کرد ،زارم از اندوه عشق
چهره در آخر مرا ،برد سوی خال او
عکس رخ یار گفت ،من شده ام مال او
ماه به رشک آمد و گفت ندارم به لب
چونکه مرا خال نیست ،رخ بنمایم به شب
مهدی سلیمی /،۱۴۰۲/۱۲/۴
@adab_meymeh
@a_sheybany
بادرود خدمت سروران گرامی انجمن ادبی وصال
غزلی را تحت عنوان حلول ماه ( پدیدار شدن چهره ی ماه در برکه) پیشکش می نمایم .
چونکه نگار رخش ،روی به خمره نمود
چهره به می اوفتاد ،گشت جهانی کبود
خم که به ابروی داشت ،در بر می صاف شد
موج می آهی کشید،گفت دلم صاف شد
قطره ی اشکی نگون ،گشت ز رخسار او
مات شده ساغری ،یکسره در کار او
موج می و موج زلف ،هردو بهم تار شد
زخمه ی مژگان یار ،یار شب تار شد
گونه در آن موج شد،دامنه ی کوه عشق
چاه زنخدان کرد ،زارم از اندوه عشق
چهره در آخر مرا ،برد سوی خال او
عکس رخ یار گفت ،من شده ام مال او
ماه به رشک آمد و گفت ندارم به لب
چونکه مرا خال نیست ،رخ بنمایم به شب
مهدی سلیمی /،۱۴۰۲/۱۲/۴
@adab_meymeh
@a_sheybany
🔹"خواهر" جواهر است!🔹
خواهر، جواهر است بدان قدر گوهرش
بر ديدگان خود بنشان مثل مادرش
بي بال و پر مباش كه دامان خواهران
چون آشيانه است و برادر، كبوترش
بي مادري بلاست ولي خانه سرد نيست
گرم است تا كه پشت برادر به خواهرش
باور نكن كه قهر كند با برادري
چون طاقت فراق، نگنجد به باورش
حتي كشد برادر اگر شاخ و شانه اي
خواهد چو كودكي بكشد شانه بر سرش
حتي اگر برادر از او بال و پر شكست
پر مي كشد دلش به هواي برادرش
دارد به دست، جام جم آن كس كه خواهر است
هر آينه، چو آينه اي در برابرش
چشمش به راه توست سراغي از او بگير
چشم و چراغ توست تو هم باش زيورش
هنگام نااميدي و اندوه و بي كسي
بگذار سر به دامن امّيد پرورش
او سايبان توست مبادا حذر كني
از روح بي كران و تن سايه گسترش
مادر كه رفت عطر تنش نزد دختر است
پس خو بگير با تن و جان معطرش
مي پرسد از تو روح پدر از فراز عرش
آيا تو داشتي پس از او پاس دخترش؟
چون روزگار رشته ي پيوند بگسلد
بسپار زخم خويش به دست رفوگرش
مغرور و سربلند، كنارش قدم بزن
او باغبان توست، تو سرو و صنوبرش
مهر برادر است عجين با كلام او
نام برادر است سرآغاز دفترش
♦️
خواهي اگر گواه بر اين ادعا، نگر
بر زينب علي كه جهان شد مسخّرش
زينب كه مهر و ماه شراري ز نور اوست
زينب كه غيرت است غباري ز چادرش
زينب كه نور زُهره ي زهراست در دلش
زينب كه داده زَهره ي چون شير، حيدرش
زينب اگر نبود، چه مي رفت بر حسين
هر دم به كربلا ز بلاي مكررش؟
زينب اگر نبود كه مي داد تسليت
وقتي كه برنگشت علمدار لشكرش؟
زينب اگر نبود چه كس بود در طواف
گرد برادر و تن صدچاك اكبرش؟
زينب اگر نبود كدامين طبيب بود
مرهم گذار داغ گلوگير اصغرش؟
زينب اگر نبود چه مي كرد شاه دين
چون كشته ديد قاسم در خون شناورش؟
زينب اگر نبود برادر چه مي كشيد
در خاك و خون چو ديد سپاه دلاورش؟
چون ديد كشته، خيل جوانان هاشمي
زينب اگر نبود، چه كس بود ياورش؟
زينب اگر نبود چه كس زار مي گريست
بر كشته ي حسين و جراحات پيكرش
زينب اگر نبود نگاه حسين بود
سوي چه منظري به نفس هاي آخرش؟
تسكين، جز او كه داد به دلشوره ي حسين
در هتك دشمنان به خيام مطهرش؟
نازم به خواهري كه برادر به او سپرد
بعد از شهادت خود و اصحاب، سنگرش
چون رفت باغبان، چه كسي داشت در خزان
جز او سر مرمت گل هاي پرپرش؟
هنگام عقد نيز به جز حرمت حسين
چيزي نخواست حضرت زينب ز شوهرش...
♦️
پس چون حسين خواهر خود را عزيز دار
خواهي اگر شفيع به صحراي محشرش
✍🏻افشین علا
🗓بهمن ١٤٠٠
@adab_meymeh
@a_sheybany
خواهر، جواهر است بدان قدر گوهرش
بر ديدگان خود بنشان مثل مادرش
بي بال و پر مباش كه دامان خواهران
چون آشيانه است و برادر، كبوترش
بي مادري بلاست ولي خانه سرد نيست
گرم است تا كه پشت برادر به خواهرش
باور نكن كه قهر كند با برادري
چون طاقت فراق، نگنجد به باورش
حتي كشد برادر اگر شاخ و شانه اي
خواهد چو كودكي بكشد شانه بر سرش
حتي اگر برادر از او بال و پر شكست
پر مي كشد دلش به هواي برادرش
دارد به دست، جام جم آن كس كه خواهر است
هر آينه، چو آينه اي در برابرش
چشمش به راه توست سراغي از او بگير
چشم و چراغ توست تو هم باش زيورش
هنگام نااميدي و اندوه و بي كسي
بگذار سر به دامن امّيد پرورش
او سايبان توست مبادا حذر كني
از روح بي كران و تن سايه گسترش
مادر كه رفت عطر تنش نزد دختر است
پس خو بگير با تن و جان معطرش
مي پرسد از تو روح پدر از فراز عرش
آيا تو داشتي پس از او پاس دخترش؟
چون روزگار رشته ي پيوند بگسلد
بسپار زخم خويش به دست رفوگرش
مغرور و سربلند، كنارش قدم بزن
او باغبان توست، تو سرو و صنوبرش
مهر برادر است عجين با كلام او
نام برادر است سرآغاز دفترش
♦️
خواهي اگر گواه بر اين ادعا، نگر
بر زينب علي كه جهان شد مسخّرش
زينب كه مهر و ماه شراري ز نور اوست
زينب كه غيرت است غباري ز چادرش
زينب كه نور زُهره ي زهراست در دلش
زينب كه داده زَهره ي چون شير، حيدرش
زينب اگر نبود، چه مي رفت بر حسين
هر دم به كربلا ز بلاي مكررش؟
زينب اگر نبود كه مي داد تسليت
وقتي كه برنگشت علمدار لشكرش؟
زينب اگر نبود چه كس بود در طواف
گرد برادر و تن صدچاك اكبرش؟
زينب اگر نبود كدامين طبيب بود
مرهم گذار داغ گلوگير اصغرش؟
زينب اگر نبود چه مي كرد شاه دين
چون كشته ديد قاسم در خون شناورش؟
زينب اگر نبود برادر چه مي كشيد
در خاك و خون چو ديد سپاه دلاورش؟
چون ديد كشته، خيل جوانان هاشمي
زينب اگر نبود، چه كس بود ياورش؟
زينب اگر نبود چه كس زار مي گريست
بر كشته ي حسين و جراحات پيكرش
زينب اگر نبود نگاه حسين بود
سوي چه منظري به نفس هاي آخرش؟
تسكين، جز او كه داد به دلشوره ي حسين
در هتك دشمنان به خيام مطهرش؟
نازم به خواهري كه برادر به او سپرد
بعد از شهادت خود و اصحاب، سنگرش
چون رفت باغبان، چه كسي داشت در خزان
جز او سر مرمت گل هاي پرپرش؟
هنگام عقد نيز به جز حرمت حسين
چيزي نخواست حضرت زينب ز شوهرش...
♦️
پس چون حسين خواهر خود را عزيز دار
خواهي اگر شفيع به صحراي محشرش
✍🏻افشین علا
🗓بهمن ١٤٠٠
@adab_meymeh
@a_sheybany
Forwarded from Farhad
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انجمن ادبی میمه
https://t.me/+mC_wa60ukJcyOWM0
با کلیک روی لینک فوق به کانال جدید انجمن ادبی میمه بپیوندید.
شبیه مادر دلسوز طفلِ سر به هواست
چراغ راه برای تمام آدم هاست
در این زمانه ی آشوب و غرق کج فهمی
هرآنکه درس ادب می دهد حبیب خداست!
هنوز نام تو از لب نرفته مظهر عشق
"خیال روی تو در هر طریق همره ماست"
برای آنکه شبیه ات شوم ترنم مهر
تلاش کرده ام اما نشد...، زمانه نخواست
به روی تخته نوشتی الف و بعدش ب...
چراغ خانه نوشتیم مادر و باباست
شبیه قند فریمانِ حل شده درچای
چقدر یاد تو شیرین، دعا بقای شماست
سرت همیشه سلامت به قله های ادب
همیشه پرچم آموزگارها بالاست
#محمدجواد_منوچهری #شعر #روز_معلم
معلمین عزیز روزتون مباااارک. سرافراز باشید
چراغ راه برای تمام آدم هاست
در این زمانه ی آشوب و غرق کج فهمی
هرآنکه درس ادب می دهد حبیب خداست!
هنوز نام تو از لب نرفته مظهر عشق
"خیال روی تو در هر طریق همره ماست"
برای آنکه شبیه ات شوم ترنم مهر
تلاش کرده ام اما نشد...، زمانه نخواست
به روی تخته نوشتی الف و بعدش ب...
چراغ خانه نوشتیم مادر و باباست
شبیه قند فریمانِ حل شده درچای
چقدر یاد تو شیرین، دعا بقای شماست
سرت همیشه سلامت به قله های ادب
همیشه پرچم آموزگارها بالاست
#محمدجواد_منوچهری #شعر #روز_معلم
معلمین عزیز روزتون مباااارک. سرافراز باشید