🔴در مواجهه با خالصسازی
🔺اعتماد ۹ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘در یادداشت پیش(دیروز) گریزناپذیر بودن تداوم سیاست خالصسازی را از سوی جریان غالب شرح دادم، در عین حال تأکید کردم که این جریان ناگزیر از تداوم این سیاست و در عین حال شمول آن به نیروهای نزدیک خود نیز هست و این متضمن کوچکتر شدن آن از یک سو و مهمتر از آن ناکارآمدی بیشتر در اداره امور از سوی دیگر است، و این موجب مخالفت بیشتر مردم و بنبست ادامه سیاست خاصسازی است، و این همان تناقضی است که در دل این سیاست وجود دارد.
🔘به عبارت دیگر با تداوم خالصسازی، موازنه قوا را علیه خالصسازان تشدید میکند، و دیر یا زود بجایی میرسد که نظم امور جز با افزایش فشار و درگیری حفظ نمیشود، و جامعه را در ورطه بیثباتی غرق خواهد کرد. شواهد تایید کننده این ادعا فراوان است که در بسیاری از یادداشتهای خود به آنها میپردازیم.
🔘حال پرسش این است که در برابر این جریان چه باید کرد؟ در یک جمله؛ رسیدن به موازنه قوای پایدار برای ایجاد تغییر و تحول، کاری است که باید انجام شود. چگونه؟
🔘از نظر سیاسی تنشهای درونی جناح غالب رو به تزاید است. پس از حذف اصلاحطلبان، اکنون نوبت دو و حتی سه جریان داخلی خودشان رسیده است که حذف شوند. روحانیت سنتی، اصولگرایان سنتی و جریان رییس مجلس هر سه در معرض این حذف هستند مگر اینکه سکوت کنند.
🔘این فرآیند ضرورت خالصسازی است و گریزی از آن ندارند. به موازات این فرآیند، بحرانهای آنان در حوزههای اقتصاد، فرهنگ و جامعه و سیاست بویژه سیاست خارجی که همچنان پابرجاست، تشدید هم خواهد شد. در اقتصاد هیچ تحول ملموسی را در این دو سال شاهد نبودهایم. نه اینکه کاری نشده و یا دستاوردی نبوده است، بلکه با آنچه که از دو سال اول یک دولت انتظار میرود فاصله عمیقی دارد، بویژه که وعدههای رنگارنگی هم داده بودند. نه رشد اقتصادی و نه اشتغال و نه تورم و سرمایهگذاری و نه حتی ضریب جینی تغییر ملموسی نکرده است.
🔘آنچه که بیش از هر چیز در اقتصاد ملموس است، وجود ناترازیهای جدی است. در تولید و سطح مصرف مورد نیاز، در ناترازی آب، برق، انرژی، بودجه، مصارف و درآمدهای دولت، در درآمدهای خانوار که این موارد اخیر در ناتوانی بر غلبه به تورم فزاینده و بالا بازتاب پیدا میکند.
🔘وضعیت جناح غالب در موضوعات اجتماعی و فرهنگی نیز بدتر است. چون با فرآیندهای اصلی در دو زمینه اجتماعی اختلافات اصولی دارند، و این اضافه بر ناتوانی مدیریتی آنان است. مسأله زنان، حجاب، آسیبهای اجتماعی، جوانان، و نسل جدید، فرهنگ و هنر و ورزش، در کنار فقر و نابرابری و بیکاری و مهاجرت گسترده، همگی اراده جناح غالب را به چالش میکشند.
🔘در حوزه دینداری و سیاست نیز ماجرا روشن است و پیچیده نیست و روند کلی مغایر با نظرات و خواستها یا آرزوهای جناح مزبور است که از شرح جزییات آنها میگذرم. ناترازی رسانهای بیش از هر چیز آنان را عذاب میدهد. ناترازی بیش از هر جا در سیاست خود را نشان میدهد. مجموعه نیروهای رسمی حتی ده درصد جامعه را هم نمایندگی نمیکنند و بشدت هم ناکارآمد هستند. بنابر این انکار و نادیده گرفتن این ناترازی ها با اتکا به ابزارهای مادی قدرت است.
🔘اگر با این چارچوب تحلیلی موافق باشیم، خطمشی اصلی اصلاحطلبان و سایر نیروهای منتقد؛ فعالیت و حضور سیاسی و رسانهای و فکری با هدف ایجاد یک قدرت بالفعل برای کمک به هر صدایی است که از درون جناح غالب برای تغییر مسالمتآمیز و براساس تفاهم است.
🔘در حقیقت منتقدان میتوانند بازی صفر و یک را نپذیرند و بازی با جمع جبری مثبت را جایگزین کنند. این مسیر مستلزم چند شرط اساسی است. اول از همه اطمینان به حتمی بودن این مسیر، و اینکه جناح غالب در مسیر انسدادی در حرکت است.
🔘دوم اینکه منتقدین برای خودشان نقش ایجابی و موثر و تعیینکننده قایل باشند که از طریق وحدت و تفاهم میتوانند نیروهایی را درون ساختار فعال کنند که از ادامه این مسیر خطرناک منصرف شوند و در مسیر تفاهم و همراهی با مردم قرار گیرند، و این تغییر مسیر را به سود خود هم بدانند، یا حداقل زیان آن را کمتر از ادامه سیاست خالصسازی بدانند.
🔘شرط سوم نیز تأکید بر فرآیند انتخاباتی (نه با روند موجود) سالم به عنوان فصلالخطاب امور و دفاع از انتخابات آزاد برای عبور از وضعیت بحرانی کنونی است.
🔺اعتماد ۹ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘در یادداشت پیش(دیروز) گریزناپذیر بودن تداوم سیاست خالصسازی را از سوی جریان غالب شرح دادم، در عین حال تأکید کردم که این جریان ناگزیر از تداوم این سیاست و در عین حال شمول آن به نیروهای نزدیک خود نیز هست و این متضمن کوچکتر شدن آن از یک سو و مهمتر از آن ناکارآمدی بیشتر در اداره امور از سوی دیگر است، و این موجب مخالفت بیشتر مردم و بنبست ادامه سیاست خاصسازی است، و این همان تناقضی است که در دل این سیاست وجود دارد.
🔘به عبارت دیگر با تداوم خالصسازی، موازنه قوا را علیه خالصسازان تشدید میکند، و دیر یا زود بجایی میرسد که نظم امور جز با افزایش فشار و درگیری حفظ نمیشود، و جامعه را در ورطه بیثباتی غرق خواهد کرد. شواهد تایید کننده این ادعا فراوان است که در بسیاری از یادداشتهای خود به آنها میپردازیم.
🔘حال پرسش این است که در برابر این جریان چه باید کرد؟ در یک جمله؛ رسیدن به موازنه قوای پایدار برای ایجاد تغییر و تحول، کاری است که باید انجام شود. چگونه؟
🔘از نظر سیاسی تنشهای درونی جناح غالب رو به تزاید است. پس از حذف اصلاحطلبان، اکنون نوبت دو و حتی سه جریان داخلی خودشان رسیده است که حذف شوند. روحانیت سنتی، اصولگرایان سنتی و جریان رییس مجلس هر سه در معرض این حذف هستند مگر اینکه سکوت کنند.
🔘این فرآیند ضرورت خالصسازی است و گریزی از آن ندارند. به موازات این فرآیند، بحرانهای آنان در حوزههای اقتصاد، فرهنگ و جامعه و سیاست بویژه سیاست خارجی که همچنان پابرجاست، تشدید هم خواهد شد. در اقتصاد هیچ تحول ملموسی را در این دو سال شاهد نبودهایم. نه اینکه کاری نشده و یا دستاوردی نبوده است، بلکه با آنچه که از دو سال اول یک دولت انتظار میرود فاصله عمیقی دارد، بویژه که وعدههای رنگارنگی هم داده بودند. نه رشد اقتصادی و نه اشتغال و نه تورم و سرمایهگذاری و نه حتی ضریب جینی تغییر ملموسی نکرده است.
🔘آنچه که بیش از هر چیز در اقتصاد ملموس است، وجود ناترازیهای جدی است. در تولید و سطح مصرف مورد نیاز، در ناترازی آب، برق، انرژی، بودجه، مصارف و درآمدهای دولت، در درآمدهای خانوار که این موارد اخیر در ناتوانی بر غلبه به تورم فزاینده و بالا بازتاب پیدا میکند.
🔘وضعیت جناح غالب در موضوعات اجتماعی و فرهنگی نیز بدتر است. چون با فرآیندهای اصلی در دو زمینه اجتماعی اختلافات اصولی دارند، و این اضافه بر ناتوانی مدیریتی آنان است. مسأله زنان، حجاب، آسیبهای اجتماعی، جوانان، و نسل جدید، فرهنگ و هنر و ورزش، در کنار فقر و نابرابری و بیکاری و مهاجرت گسترده، همگی اراده جناح غالب را به چالش میکشند.
🔘در حوزه دینداری و سیاست نیز ماجرا روشن است و پیچیده نیست و روند کلی مغایر با نظرات و خواستها یا آرزوهای جناح مزبور است که از شرح جزییات آنها میگذرم. ناترازی رسانهای بیش از هر چیز آنان را عذاب میدهد. ناترازی بیش از هر جا در سیاست خود را نشان میدهد. مجموعه نیروهای رسمی حتی ده درصد جامعه را هم نمایندگی نمیکنند و بشدت هم ناکارآمد هستند. بنابر این انکار و نادیده گرفتن این ناترازی ها با اتکا به ابزارهای مادی قدرت است.
🔘اگر با این چارچوب تحلیلی موافق باشیم، خطمشی اصلی اصلاحطلبان و سایر نیروهای منتقد؛ فعالیت و حضور سیاسی و رسانهای و فکری با هدف ایجاد یک قدرت بالفعل برای کمک به هر صدایی است که از درون جناح غالب برای تغییر مسالمتآمیز و براساس تفاهم است.
🔘در حقیقت منتقدان میتوانند بازی صفر و یک را نپذیرند و بازی با جمع جبری مثبت را جایگزین کنند. این مسیر مستلزم چند شرط اساسی است. اول از همه اطمینان به حتمی بودن این مسیر، و اینکه جناح غالب در مسیر انسدادی در حرکت است.
🔘دوم اینکه منتقدین برای خودشان نقش ایجابی و موثر و تعیینکننده قایل باشند که از طریق وحدت و تفاهم میتوانند نیروهایی را درون ساختار فعال کنند که از ادامه این مسیر خطرناک منصرف شوند و در مسیر تفاهم و همراهی با مردم قرار گیرند، و این تغییر مسیر را به سود خود هم بدانند، یا حداقل زیان آن را کمتر از ادامه سیاست خالصسازی بدانند.
🔘شرط سوم نیز تأکید بر فرآیند انتخاباتی (نه با روند موجود) سالم به عنوان فصلالخطاب امور و دفاع از انتخابات آزاد برای عبور از وضعیت بحرانی کنونی است.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴میراث سده؛ روایت صد ساله رسانه در اقتصاد ایران
این گفتگو در شهریور ۱۴۰۰ با شبکه بورسان و درباره تحلیل وضعیت مطبوعات و بطور کلی رسانه در یک صد سال اخیر انجام شد و همان زمان در سایت بورسان منتشر شد. در این گفتگو نشان میدهم که چگونه در غیاب رسانههای به نسبت آزاد، ساختار سیاسی ناکارآمد و بیثبات خواهد شد. اکنون به درخواست برخی خوانندگان محترم کامل آن در اینجا بازنشر میگردد.
این گفتگو در شهریور ۱۴۰۰ با شبکه بورسان و درباره تحلیل وضعیت مطبوعات و بطور کلی رسانه در یک صد سال اخیر انجام شد و همان زمان در سایت بورسان منتشر شد. در این گفتگو نشان میدهم که چگونه در غیاب رسانههای به نسبت آزاد، ساختار سیاسی ناکارآمد و بیثبات خواهد شد. اکنون به درخواست برخی خوانندگان محترم کامل آن در اینجا بازنشر میگردد.
🔴دو بازنده تا این لحظه
🔺اعتماد ۱۳ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘جنگ غزه در جریان است و بهطور طبیعی نمیتوان از حالا گفت که برندگان و بازندگان نهایی آن بطور دقیق کدام یک از اطراف ماجرا هستند. با وجود این در مقطع کنونی میتوان برخی نتایج آن را قطعی دانست، هم درباره نتانیاهو که شکست خورده محسوب میشود، و دیر یا زود باید برود، و هم حماس که بهرغم تحمل هزینههای سنگین، مسئله فلسطین را از حاشیه به متن و روی میز آورده است. در اینجا میخواهم به دو شکستخورده مهم این جنگ اشاره کنم که شکست آنان تا این مرحله قطعی به نظر میرسد؛ یکی در غرب و یکی هم در ایران.
🔘ماجرای شکست دولتهای غربی در این جنگ غیرقابل انکار است. چون حمایتهای آنان از اقدامات اسرائیل که کموبیش بدون قید و شرط هم بوده است، ربطی به اقدامات اولیه حماس ندارد، و این حمایتها نهتنها با هیچیک از ادعاهای حقوق بشری آنان جور در نمیآید، بلکه در نقطه مقابل آن قرار دارد.
🔘چرا با کشتار اولیه بیارتباط است؟ چون اغلب نظرسنجیها در غرب نشان میداد که مردم غرب نیز ابتدا به دلیل آن حملات با اسراییل همراهی داشتند. ولی به مرور اغلب مردم طرفدار آتشبس شدهاند و اسراییل را محکوم میکنند در حالی که دولتهایشان باید از این خواست عمومی دفاع کنند ولی همچنان در مسیر حمایت از کشتار قرار دارند.
🔘باورنکردنی است که دولتهای غربی از این حد وحشیگری و جنایت اسرائیل دفاع کنند، حتی اگر سکوت میکردند، باز هم میشد یکجوری توجیه کرد ولی اینکه با قطعنامه آتشبس مخالفت میکنند و دست اسرائیل را برای بمباران یک منطقه مسکونی بیدفاع باز میگذارند، نشانه شجاعت نیست، بلکه نشانه ترس است که با ویرانی دیگران، خود را ارضا میکنند.
🔘در توجیه این کشتارها میگویند که حماس هم در میان مردم پنهان میشود. مگر جای دیگری دارند یا برایشان گذاشتهاید؟ اگر این استدلال را بپذیریم، باید بگوییم آنان باید تسلیم شوند و راه دیگری ندارند. بعلاوه مسئله فراتر از وحشیگری عادی است، زیرا قریب به اتفاق حقوقدانان حملات اسرائیل را مصداق جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت و پاکسازی قومی دانستهاند.
🔘مسئله این است که آموزههای اسرائیلی و سخنان مقامات آنان بهطور واضح و آشکار نژادپرستانه، توسعهطلبانه و تبعیضآمیز است. هنگامی که یک مقام اسرائیلی به صراحت اعلام میکند که «یک قطره آب نباید وارد غزه شود، تنها چیزی که باید به آنجا وارد شود، هزاران تن بمب است»، این بهوضوح روی دست هیتلر بلند شدن است.
🔘پیشبینی آینده ممکن نیست ولی به گمانم این سیاستهای غرب در آینده، موجب عوارضی برای خودشان هم خواهد شد و حتی در مواجهه با اسرائیل هم دچار مشکل میشوند. راهی هم برای جبران باقی نگذاشتهاند.
🔘بازندگان این جنگ در ایران نیز شناخته شده هستند. کسانی که خود را اکثریت میپندارند ولی به جای یک تجمع بزرگ چندصدهزار یا حتی چند میلیونی باشد، فقط یک سخنرانی بیهود زیر صد نفری را در حد یک روستای کوچک در کلانشهر تهران برگزار میکنند، و حتی تظاهرات قبلی را هم تحت تاثیر نشست خود قرار دادند.
🔘واقعیت این است که تفاوت بزرگ انسان با موجودات دیگر در عقل و فهم اوست که میتواند واقعیت را درک و خود را با آن هماهنگ نماید. ولی این مسئله در مورد برخی از انسانها به جایی رسیده که به قول قرآن؛ دل دارند ولی ناتوان از فهمیدن هستند، چشم دارند ولی قادر به دیدن نیستند، گوش هم دارند ولی نمیشنوند.
🔘اگر یک نیروی سیاسی با شخصیت وجود میداشت پس از این شکست خفتبار کارنامه خود را میبست و برای همیشه عطای منافع سیاست را به لقای چنین خفتی میبخشید درحالیکه در اغلب کشورهای جهان بهویژه کشورهای غربی و اسلامی اعتراضات مردمی به جنایات اسرائیل انجام شده که بعضاً صدها هزار نفری بوده، ولی در اینجا گروههای طرفدار وضع موجود و مدعی که نان این مبارزهطلبی صوری را میخورند، نتوانستهاند حتی یک نشست چند صد نفری را برگزار کنند. این فقط شکست نیست، یک اضمحلال کامل است. جالب اینکه در چنین شرایطی همچنان دنبال خالصسازی هستند و چهارنعل به خودشان هم رحم نمیکنند، چه رسد به دیگران.
🔘مشکل این نیروهای سیاسی در ایران از آنجا آغاز میشود که بهطور کامل گلخانهای هستند در هیچ رقابت معناداری حاضر نمیشوند، پاسخگویی در حد صفر است و اصولا خود را نیازمند آن نمیدانند. هزینهای برای هیچیک از کارهایشان نمیدهند، در نتیجه هر کاری برایشان سودآور است، حتی اگر یک نشست چند دهنفری را در حمایت از فلسطین برگزار کنند.
🔘🔘رابطه آنان با واقعیت قطع است، چون نیازی به آن ندارند. دیری نخواهد پایید که تبعات این وضع را خواهند چشید.
🔺اعتماد ۱۳ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘جنگ غزه در جریان است و بهطور طبیعی نمیتوان از حالا گفت که برندگان و بازندگان نهایی آن بطور دقیق کدام یک از اطراف ماجرا هستند. با وجود این در مقطع کنونی میتوان برخی نتایج آن را قطعی دانست، هم درباره نتانیاهو که شکست خورده محسوب میشود، و دیر یا زود باید برود، و هم حماس که بهرغم تحمل هزینههای سنگین، مسئله فلسطین را از حاشیه به متن و روی میز آورده است. در اینجا میخواهم به دو شکستخورده مهم این جنگ اشاره کنم که شکست آنان تا این مرحله قطعی به نظر میرسد؛ یکی در غرب و یکی هم در ایران.
🔘ماجرای شکست دولتهای غربی در این جنگ غیرقابل انکار است. چون حمایتهای آنان از اقدامات اسرائیل که کموبیش بدون قید و شرط هم بوده است، ربطی به اقدامات اولیه حماس ندارد، و این حمایتها نهتنها با هیچیک از ادعاهای حقوق بشری آنان جور در نمیآید، بلکه در نقطه مقابل آن قرار دارد.
🔘چرا با کشتار اولیه بیارتباط است؟ چون اغلب نظرسنجیها در غرب نشان میداد که مردم غرب نیز ابتدا به دلیل آن حملات با اسراییل همراهی داشتند. ولی به مرور اغلب مردم طرفدار آتشبس شدهاند و اسراییل را محکوم میکنند در حالی که دولتهایشان باید از این خواست عمومی دفاع کنند ولی همچنان در مسیر حمایت از کشتار قرار دارند.
🔘باورنکردنی است که دولتهای غربی از این حد وحشیگری و جنایت اسرائیل دفاع کنند، حتی اگر سکوت میکردند، باز هم میشد یکجوری توجیه کرد ولی اینکه با قطعنامه آتشبس مخالفت میکنند و دست اسرائیل را برای بمباران یک منطقه مسکونی بیدفاع باز میگذارند، نشانه شجاعت نیست، بلکه نشانه ترس است که با ویرانی دیگران، خود را ارضا میکنند.
🔘در توجیه این کشتارها میگویند که حماس هم در میان مردم پنهان میشود. مگر جای دیگری دارند یا برایشان گذاشتهاید؟ اگر این استدلال را بپذیریم، باید بگوییم آنان باید تسلیم شوند و راه دیگری ندارند. بعلاوه مسئله فراتر از وحشیگری عادی است، زیرا قریب به اتفاق حقوقدانان حملات اسرائیل را مصداق جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت و پاکسازی قومی دانستهاند.
🔘مسئله این است که آموزههای اسرائیلی و سخنان مقامات آنان بهطور واضح و آشکار نژادپرستانه، توسعهطلبانه و تبعیضآمیز است. هنگامی که یک مقام اسرائیلی به صراحت اعلام میکند که «یک قطره آب نباید وارد غزه شود، تنها چیزی که باید به آنجا وارد شود، هزاران تن بمب است»، این بهوضوح روی دست هیتلر بلند شدن است.
🔘پیشبینی آینده ممکن نیست ولی به گمانم این سیاستهای غرب در آینده، موجب عوارضی برای خودشان هم خواهد شد و حتی در مواجهه با اسرائیل هم دچار مشکل میشوند. راهی هم برای جبران باقی نگذاشتهاند.
🔘بازندگان این جنگ در ایران نیز شناخته شده هستند. کسانی که خود را اکثریت میپندارند ولی به جای یک تجمع بزرگ چندصدهزار یا حتی چند میلیونی باشد، فقط یک سخنرانی بیهود زیر صد نفری را در حد یک روستای کوچک در کلانشهر تهران برگزار میکنند، و حتی تظاهرات قبلی را هم تحت تاثیر نشست خود قرار دادند.
🔘واقعیت این است که تفاوت بزرگ انسان با موجودات دیگر در عقل و فهم اوست که میتواند واقعیت را درک و خود را با آن هماهنگ نماید. ولی این مسئله در مورد برخی از انسانها به جایی رسیده که به قول قرآن؛ دل دارند ولی ناتوان از فهمیدن هستند، چشم دارند ولی قادر به دیدن نیستند، گوش هم دارند ولی نمیشنوند.
🔘اگر یک نیروی سیاسی با شخصیت وجود میداشت پس از این شکست خفتبار کارنامه خود را میبست و برای همیشه عطای منافع سیاست را به لقای چنین خفتی میبخشید درحالیکه در اغلب کشورهای جهان بهویژه کشورهای غربی و اسلامی اعتراضات مردمی به جنایات اسرائیل انجام شده که بعضاً صدها هزار نفری بوده، ولی در اینجا گروههای طرفدار وضع موجود و مدعی که نان این مبارزهطلبی صوری را میخورند، نتوانستهاند حتی یک نشست چند صد نفری را برگزار کنند. این فقط شکست نیست، یک اضمحلال کامل است. جالب اینکه در چنین شرایطی همچنان دنبال خالصسازی هستند و چهارنعل به خودشان هم رحم نمیکنند، چه رسد به دیگران.
🔘مشکل این نیروهای سیاسی در ایران از آنجا آغاز میشود که بهطور کامل گلخانهای هستند در هیچ رقابت معناداری حاضر نمیشوند، پاسخگویی در حد صفر است و اصولا خود را نیازمند آن نمیدانند. هزینهای برای هیچیک از کارهایشان نمیدهند، در نتیجه هر کاری برایشان سودآور است، حتی اگر یک نشست چند دهنفری را در حمایت از فلسطین برگزار کنند.
🔘🔘رابطه آنان با واقعیت قطع است، چون نیازی به آن ندارند. دیری نخواهد پایید که تبعات این وضع را خواهند چشید.
🔴مشارکت نتیجه و نه مقدمه
🔺اعتماد ۱۴ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘یکی از فعالان اصولگرا که جزو السابقون آنها محسوب میشود، اخیراً گفتهاند که: ▪️«رهبر انقلاب بر سلامت، رقابت و مشارکت در این دوره تاکید دارند. مشارکت در این دوره برای ما بسیار مهم است و بالارفتن مشارکت مهمتر از نوع انتخاب است. حتی میتوان گفت مشارکت بالا از انتخاب اصلح هم مهمتر است. همه ما موظف هستیم که تلاش کنیم تا این افزایش مشارکت اتفاق بیفتد.»▪️
🔘در این یادداشت میکوشم که این رویکرد را نقد کنم. نه به این علت که مشارکت بالا را مفید نمیدانم. برعکس. مثل هر کس دیگر معتقدم که اگر انتخابات به درستی برگزار شود، ایستادن مردم در صفهای رأی بسیار پر شور و نشاطتر از ایستادن در صف یارانه و نان خواهد بود. ولی نقطه آغاز و ورود به مسأله انتخابات بالا بودن مشارکت نیست.
🔘اتفاقا یکی از انتخابات با مشارکت بالا در سال ۱۳۸۸ رخ داد(فارغ از تعداد رسمی اعلام شده، واقعا پرشور بود) که عوارض وحشتناک آن را همگان شاهدیم. شاید بگویید که اصلاحطلبان زیرش زدند و مقصر هستند. این ساده کردن ماجرا است چون آن انتخابات را باید در قالب درگیری و تعارض و نه رقابت فهمید.
🔘هنگامی که اکثریت اعضای نهاد نظارتی انتخابات از یک نامزد حمایت کنند، خوب اولین تیشه را به ریشه انتخابات زدهاند. شما همین الآن احمدینژاد را جلوی چشم خود دارید. او نه با سال ۱۳۸۸ که حتی با سال ۱۳۸۴ هم هیچ تفاوت بنیادی نکرده است. همین آقای گوینده این نظرات پادرمیانی کرد تا برای شهرداری تهران تأیید شود و گمان میکردند، مسیح منجی اصولگرایان را یافتهاند. او با همین ویژگیها و رویکردهای کنونی در آن انتخابات حاضر شد.
🔘قصد من این نیست که بگویم اصلاحطلبان اشتباه نکردند، در این مورد مفصل نوشتهام. هدف اصلی این است که بگویم مشارکت بالا لزوماً مسأله ما را حل نمیکند. خیلی ساده میتوان مردم را به نحوی مجبور به شرکت کرد. یا این کارناوالهایی که در این دورهها در روستاها و شهرهای کوچک بزرگ راه انداختهاند و شام و ناهار میدهند هم بیتأثیر در مشارکت نیست. یا مثل ۱۴۰۰ که اصولاً رأی حدود ۱۴ درصد افراد، باطله بود ولی آقایان آن را به نام مشارکت فهمیدند!!
🔘به علاوه اگر مسأله مشارکت مهم است، بفرمایید که چرا میزان نسبت مشارکت واقعی سال ۱۴۰۰ نسبت به ۱۳۹۶ و ۱۳۹۲، نصف شده است. شاید هم کمتر. حتماً میگویید عملکرد روحانی چنین بوده؟ پس دیگر جای نگرانی نباید داشته باشید که عملکرد فراانتظار این ۳۰ ماه اخیر تا انتخابات، مردم را فوج، فوج به پای صندوق میکشاند.
🔘مسأله انتخابات نه بالا بودن مشارکت بلکه معنادار بودن آن است. اتفاقا در نقلی که از مقام رهبری شده دقیقا به سه نکته اصلی اشاره کردهاند که سومی مشارکت و یک مورد هم من میافزایم. کافی است به همین رفتار نماینده تبریز جلوی آموزگاران نگاه کنید. آیا ممکن است که در یک انتخابات متعارف و رقابتی و در یکی از فرهنگیترین شهرهای کشور چنین فردی را مردم به عنوان نماینده خود انتخاب کنند؟
🔘اولین انتخابات مجلس در سال ۱۳۵۸ برگزار شد. مردم در آن زمان حدود ۵۳ درصد باسواد و ۴۷ درصد بیسواد بودند. سطح سواد دانشگاهی به نسبت پایین و در کل کشور چند صد هزار نفر بیشتر نبودند، از نظر تحصیلات برای نماینده شدن شرط دارا بودن مدرک دانشگاهی قایل نبودند.
🔘امروز مردم بالای ۹۰ درصد باسوادند، و افراد دارای تحصیلات عالی نیز فراوان هستند، به نحوی که عنوان دکتر از در و دیوار میبارد، به صورت نابخردانه و غیر حقوقی شرط شرکت در نامزدی را داشتن حداقل مدرک کارشناسی ارشد دانستهاند. از این رو یک بازار فساد و مبتذل خرید و فروش مدرکِ نابخردی و بیدانشی راه افتاده است.
🔘حالا بیایید مجلس اول را با مجلس کنونی مقایسه کنید. اگر کسی نداند که کدام زودتر هست و اگر اسامی را ننویسید، فقط گفتارهای آنان و تنوع دیدگاههایشان را بنویسید گمان خواهند کرد، غالبا به عهد پیش از دنیای جدید است.
🔘واضح بگویم. اصلاً انتخابات را حذف کنید. آب از آب تکان نمیخورد. به شرطی که عدهای فرهیخته و با دانش، متولی قانونگذاری و اجرا و مدیریت و سیاستگذاری شوند.
🔘انتخابات خوب سه شرط اساسی دارد که باید آنها را تأمین کرد، و اگر تأمین کنند، مردم هم با رغبت مشارکت میکنند.
▪️اول؛ امکان حضور نمایندگان همه گرایشهای مردم. اگر مثل شرایط کنونی نامزدها نماینده زیر ۱۰ تا ۱۵ درصد مردم باشد، نه مشارکتی شکل خواهد گرفت و اگر هر ترفندی هم به کار ببرند، مفید فایده نخواهد بود. بویژه رد صلاحیتها دشمن مجلس خوب است.
▪️دوم؛ برگزاری سالم و بیطرفانه. منظور کل فرآیند انتخاباتی و با نظارت همگان از جمله همه نامزدها با همه جزییاتش است.
▪️سوم؛ کارآمدی نهاد برآمده از انتخابات. آیا گمان میکنید این چیزی که الآن هست، همان مجلس قانون اساسی است؟
🔺اعتماد ۱۴ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘یکی از فعالان اصولگرا که جزو السابقون آنها محسوب میشود، اخیراً گفتهاند که: ▪️«رهبر انقلاب بر سلامت، رقابت و مشارکت در این دوره تاکید دارند. مشارکت در این دوره برای ما بسیار مهم است و بالارفتن مشارکت مهمتر از نوع انتخاب است. حتی میتوان گفت مشارکت بالا از انتخاب اصلح هم مهمتر است. همه ما موظف هستیم که تلاش کنیم تا این افزایش مشارکت اتفاق بیفتد.»▪️
🔘در این یادداشت میکوشم که این رویکرد را نقد کنم. نه به این علت که مشارکت بالا را مفید نمیدانم. برعکس. مثل هر کس دیگر معتقدم که اگر انتخابات به درستی برگزار شود، ایستادن مردم در صفهای رأی بسیار پر شور و نشاطتر از ایستادن در صف یارانه و نان خواهد بود. ولی نقطه آغاز و ورود به مسأله انتخابات بالا بودن مشارکت نیست.
🔘اتفاقا یکی از انتخابات با مشارکت بالا در سال ۱۳۸۸ رخ داد(فارغ از تعداد رسمی اعلام شده، واقعا پرشور بود) که عوارض وحشتناک آن را همگان شاهدیم. شاید بگویید که اصلاحطلبان زیرش زدند و مقصر هستند. این ساده کردن ماجرا است چون آن انتخابات را باید در قالب درگیری و تعارض و نه رقابت فهمید.
🔘هنگامی که اکثریت اعضای نهاد نظارتی انتخابات از یک نامزد حمایت کنند، خوب اولین تیشه را به ریشه انتخابات زدهاند. شما همین الآن احمدینژاد را جلوی چشم خود دارید. او نه با سال ۱۳۸۸ که حتی با سال ۱۳۸۴ هم هیچ تفاوت بنیادی نکرده است. همین آقای گوینده این نظرات پادرمیانی کرد تا برای شهرداری تهران تأیید شود و گمان میکردند، مسیح منجی اصولگرایان را یافتهاند. او با همین ویژگیها و رویکردهای کنونی در آن انتخابات حاضر شد.
🔘قصد من این نیست که بگویم اصلاحطلبان اشتباه نکردند، در این مورد مفصل نوشتهام. هدف اصلی این است که بگویم مشارکت بالا لزوماً مسأله ما را حل نمیکند. خیلی ساده میتوان مردم را به نحوی مجبور به شرکت کرد. یا این کارناوالهایی که در این دورهها در روستاها و شهرهای کوچک بزرگ راه انداختهاند و شام و ناهار میدهند هم بیتأثیر در مشارکت نیست. یا مثل ۱۴۰۰ که اصولاً رأی حدود ۱۴ درصد افراد، باطله بود ولی آقایان آن را به نام مشارکت فهمیدند!!
🔘به علاوه اگر مسأله مشارکت مهم است، بفرمایید که چرا میزان نسبت مشارکت واقعی سال ۱۴۰۰ نسبت به ۱۳۹۶ و ۱۳۹۲، نصف شده است. شاید هم کمتر. حتماً میگویید عملکرد روحانی چنین بوده؟ پس دیگر جای نگرانی نباید داشته باشید که عملکرد فراانتظار این ۳۰ ماه اخیر تا انتخابات، مردم را فوج، فوج به پای صندوق میکشاند.
🔘مسأله انتخابات نه بالا بودن مشارکت بلکه معنادار بودن آن است. اتفاقا در نقلی که از مقام رهبری شده دقیقا به سه نکته اصلی اشاره کردهاند که سومی مشارکت و یک مورد هم من میافزایم. کافی است به همین رفتار نماینده تبریز جلوی آموزگاران نگاه کنید. آیا ممکن است که در یک انتخابات متعارف و رقابتی و در یکی از فرهنگیترین شهرهای کشور چنین فردی را مردم به عنوان نماینده خود انتخاب کنند؟
🔘اولین انتخابات مجلس در سال ۱۳۵۸ برگزار شد. مردم در آن زمان حدود ۵۳ درصد باسواد و ۴۷ درصد بیسواد بودند. سطح سواد دانشگاهی به نسبت پایین و در کل کشور چند صد هزار نفر بیشتر نبودند، از نظر تحصیلات برای نماینده شدن شرط دارا بودن مدرک دانشگاهی قایل نبودند.
🔘امروز مردم بالای ۹۰ درصد باسوادند، و افراد دارای تحصیلات عالی نیز فراوان هستند، به نحوی که عنوان دکتر از در و دیوار میبارد، به صورت نابخردانه و غیر حقوقی شرط شرکت در نامزدی را داشتن حداقل مدرک کارشناسی ارشد دانستهاند. از این رو یک بازار فساد و مبتذل خرید و فروش مدرکِ نابخردی و بیدانشی راه افتاده است.
🔘حالا بیایید مجلس اول را با مجلس کنونی مقایسه کنید. اگر کسی نداند که کدام زودتر هست و اگر اسامی را ننویسید، فقط گفتارهای آنان و تنوع دیدگاههایشان را بنویسید گمان خواهند کرد، غالبا به عهد پیش از دنیای جدید است.
🔘واضح بگویم. اصلاً انتخابات را حذف کنید. آب از آب تکان نمیخورد. به شرطی که عدهای فرهیخته و با دانش، متولی قانونگذاری و اجرا و مدیریت و سیاستگذاری شوند.
🔘انتخابات خوب سه شرط اساسی دارد که باید آنها را تأمین کرد، و اگر تأمین کنند، مردم هم با رغبت مشارکت میکنند.
▪️اول؛ امکان حضور نمایندگان همه گرایشهای مردم. اگر مثل شرایط کنونی نامزدها نماینده زیر ۱۰ تا ۱۵ درصد مردم باشد، نه مشارکتی شکل خواهد گرفت و اگر هر ترفندی هم به کار ببرند، مفید فایده نخواهد بود. بویژه رد صلاحیتها دشمن مجلس خوب است.
▪️دوم؛ برگزاری سالم و بیطرفانه. منظور کل فرآیند انتخاباتی و با نظارت همگان از جمله همه نامزدها با همه جزییاتش است.
▪️سوم؛ کارآمدی نهاد برآمده از انتخابات. آیا گمان میکنید این چیزی که الآن هست، همان مجلس قانون اساسی است؟
🔴دستاورد فراموش شده
🔺اعتماد ۱۵ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘در باره صنعت دستاوردسازی خواهم نوشت. اکنون نقداً به یکی از بزرگترین دستاوردهای دولت جدید باید اشاره کرد که با همراهی کامل مجلس حاصل شده است. دستاوردی که اوج خلاقیت و درک اجتماعی و سیاسی از مسایل جامعه و راهحل آن را نشان میدهد.
🔘یکی از ردیفهای مهم بودجه کشور، مربوط به طرح جوانی جمعیت است. هدف این طرح بصورت متعادل، البته با اندیشیدن به تمهیدات مناسب و عقلانی و بدون هزینه مستقیم امکان تحقق داشت. ولی اکنون نه تنها پیشرفتی نداشته که پسرفت هم نموده.
🔘در بودجه سال ۱۴۰۲، حداقل حدود ۱۱ هزار میلیارد تومان اعتبار مستقیم برای این کار در نظر گرفته شده است، این در حالی که بودجه عمرانی کشور در سال ۱۴۰۲ به قیمت ثابت، کمتر از مبلغ این بودجه در سال ۱۴۰۱ تعیین شده، زیرا بخش مهمی از بودجه صرف همین مسأله فرزندآوری شده است. اگر ردیفهای غیر مستقیم و دیگر پرداختیهای ارزان مثل خودرو و وام و... را هم در نظر بگیریم، شاید یکی از بزرگترین ردیفهای بودجهای کشور شود.
🔘آیا برای کسی این سوال پیش نمیآید که چرا دولت محترم با مصرف این ارقام وحشتناک، هنوز گزارشی از دستاورد نمیدهند؟ سهل است که از انتشار اطلاعاتش هم اجتناب میکنند. ولی خوب با همه گونه محدودیتهای آماری که جداگانه به آن اشاره خواهم کرد ماجرا بالاخره، درز میکند.
🔘سازمان ثبت احوال بدون انتشار آمار مستقیم و جزیی و با ذکر متغیری کماهمیت مثل نسبت جنسی نوزادان، و فراموشی ذکر آمار مرگ و میر و ازدواج و طلاق، بالاخره و با فاصله زمانی اعلام کرد که تعداد متولدین در ۶ ماه اول سال ۱۴۰۲، برابر ۵۲۴٬۶۳۷ نوزاد بوده است. در کنار آن و به صورت مفصل شرح دادهاند که: «در 6 ماهه اول امسال از تعداد نوزادان متولد شده 51.9 درصد نوزادان پسر و 48.1 درصد آنها دختر بوده است. میانگین سن مادر در اولین فرزندآوری کل کشور در 6 ماهه اول امسال برابر با 27.4 سال بوده است.»
🔘ماجرای اصلی این آمار دهی جای دیگر و در مقایسه است که کلا به سکوت برگزار شده است. برای آگاهی خوانندگان متذکر باید شد که تعداد نوزادان در ۶ ماه اول سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۰ به ترتیب برابر ۵۳۷٬۱۲۷ و ۵۳۳٬۰۸۸ نفر بوده است. یعنی تعداد متولدین ۶ ماه اول امسال حدود ۱۲٬۵۰۰ نفر کمتر از سال گذشته و ۸٬۵۰۰ نفر نیز کمتر از سال ۱۴۰۰ بوده است. به عبارت دیگر اگر همین اندازه کاهش را برای شش ماه دوم سال نیز در نظر بگیریم، دولت و مجلس کنونی سالانه حداقل ۲۵ هزار میلیارد تومان هزینه کردهاند تا زاد و ولد را افزایش دهند، ولی در عمل حدود ۲۵ هزار کودک هم کمتر متولد شده است، هزینه آن نیز به ازای کاهش تولد هر کودک، یک میلیارد تومان!! است.
🔘این اگر دستاورد نیست پس چیست؟ این دستاورد را نباید منفرد دید، بلکه همه دستاوردهای دیگر کنونی کمابیش از همین نوع است. متوسط سن زنان در اولین زایمان نیز به نحو محسوسی نسبت به سال پیش بیشتر شده است.
🔘چرا با این همه امکانات و توزیع پول و رانت و وام و هزار امکانات دیگر و نیز مقررات مجازاتی و سختگیرانه که زندگی مردم را هم مختل کرد، زاد و ولد را نتوانستید زیاد کنید بلکه کمتر هم کردید؟ به علت اینکه سیاستهای تعیین شده در قانون افزایش جمعیت ربطی به مسأله فرزندآوری ندارد. بیشتر از نوع رابطه فروش بند تنبان در مغازه تنباکو فروشی بود.
🔘مسأله کاهش فرزندآوری مهم است و اتفاقاً یکی از اولین موضوعاتی است که باید مورد توجه سیاستگذاران قرار گیرد. ولی راهحلهای این دولت نه تنها آن را بهبود نبخشیده که بدتر هم کرده، و فاجعهبارتر این که، هزینههای گزافی روی دست مردم گذاشته، ولی خروجی آنها کاملاً منفی بوده و زاد و ولد را تا چند درصد هم کاهش داده است.
🔘راهحل دولت چه بود؟ توقف انتشار اطلاعات هفتگی سازمان ثبت و احوال کشور که در دولت روحانی و حتی در اوایل کار همین دولت نیز منتشر میشد. سپس انتشار قطرهچکانی و گزینشی آمارها و بالاخره فراموشی مخاطبان تا ۶ ماه دیگر. ولی خوب همین عدم انتشار آمار از ابتدا نشان میدهد که ماجرا چه خبر است و همین آمار جزیی و کوچک را هم میتوان خواند و نشان داد که این دستاورد بزرگ و متاسفانه منفی چرا مسکوت گذاشته شده و به چه قیمتی برای کشور و مردم تمام شده است؟
🔘مهمتر از این دستاورد منفی این است که آیا کسی هست که جرأت اذعان به این شکست را داشته باشد و از همین امروز، سیاست را تغییر دهد؟ متأسفانه پاسخ خیر است. خطر اصلی اینجاست.
🔘🔘سیاست غلط خطرناک هست ولی با اصلاح آن، میتوان خطر را رفع کرد. در حالی که اصرار به ادامه سیاست غلط؛ ویرانگر است.
🔺اعتماد ۱۵ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘در باره صنعت دستاوردسازی خواهم نوشت. اکنون نقداً به یکی از بزرگترین دستاوردهای دولت جدید باید اشاره کرد که با همراهی کامل مجلس حاصل شده است. دستاوردی که اوج خلاقیت و درک اجتماعی و سیاسی از مسایل جامعه و راهحل آن را نشان میدهد.
🔘یکی از ردیفهای مهم بودجه کشور، مربوط به طرح جوانی جمعیت است. هدف این طرح بصورت متعادل، البته با اندیشیدن به تمهیدات مناسب و عقلانی و بدون هزینه مستقیم امکان تحقق داشت. ولی اکنون نه تنها پیشرفتی نداشته که پسرفت هم نموده.
🔘در بودجه سال ۱۴۰۲، حداقل حدود ۱۱ هزار میلیارد تومان اعتبار مستقیم برای این کار در نظر گرفته شده است، این در حالی که بودجه عمرانی کشور در سال ۱۴۰۲ به قیمت ثابت، کمتر از مبلغ این بودجه در سال ۱۴۰۱ تعیین شده، زیرا بخش مهمی از بودجه صرف همین مسأله فرزندآوری شده است. اگر ردیفهای غیر مستقیم و دیگر پرداختیهای ارزان مثل خودرو و وام و... را هم در نظر بگیریم، شاید یکی از بزرگترین ردیفهای بودجهای کشور شود.
🔘آیا برای کسی این سوال پیش نمیآید که چرا دولت محترم با مصرف این ارقام وحشتناک، هنوز گزارشی از دستاورد نمیدهند؟ سهل است که از انتشار اطلاعاتش هم اجتناب میکنند. ولی خوب با همه گونه محدودیتهای آماری که جداگانه به آن اشاره خواهم کرد ماجرا بالاخره، درز میکند.
🔘سازمان ثبت احوال بدون انتشار آمار مستقیم و جزیی و با ذکر متغیری کماهمیت مثل نسبت جنسی نوزادان، و فراموشی ذکر آمار مرگ و میر و ازدواج و طلاق، بالاخره و با فاصله زمانی اعلام کرد که تعداد متولدین در ۶ ماه اول سال ۱۴۰۲، برابر ۵۲۴٬۶۳۷ نوزاد بوده است. در کنار آن و به صورت مفصل شرح دادهاند که: «در 6 ماهه اول امسال از تعداد نوزادان متولد شده 51.9 درصد نوزادان پسر و 48.1 درصد آنها دختر بوده است. میانگین سن مادر در اولین فرزندآوری کل کشور در 6 ماهه اول امسال برابر با 27.4 سال بوده است.»
🔘ماجرای اصلی این آمار دهی جای دیگر و در مقایسه است که کلا به سکوت برگزار شده است. برای آگاهی خوانندگان متذکر باید شد که تعداد نوزادان در ۶ ماه اول سالهای ۱۴۰۱ و ۱۴۰۰ به ترتیب برابر ۵۳۷٬۱۲۷ و ۵۳۳٬۰۸۸ نفر بوده است. یعنی تعداد متولدین ۶ ماه اول امسال حدود ۱۲٬۵۰۰ نفر کمتر از سال گذشته و ۸٬۵۰۰ نفر نیز کمتر از سال ۱۴۰۰ بوده است. به عبارت دیگر اگر همین اندازه کاهش را برای شش ماه دوم سال نیز در نظر بگیریم، دولت و مجلس کنونی سالانه حداقل ۲۵ هزار میلیارد تومان هزینه کردهاند تا زاد و ولد را افزایش دهند، ولی در عمل حدود ۲۵ هزار کودک هم کمتر متولد شده است، هزینه آن نیز به ازای کاهش تولد هر کودک، یک میلیارد تومان!! است.
🔘این اگر دستاورد نیست پس چیست؟ این دستاورد را نباید منفرد دید، بلکه همه دستاوردهای دیگر کنونی کمابیش از همین نوع است. متوسط سن زنان در اولین زایمان نیز به نحو محسوسی نسبت به سال پیش بیشتر شده است.
🔘چرا با این همه امکانات و توزیع پول و رانت و وام و هزار امکانات دیگر و نیز مقررات مجازاتی و سختگیرانه که زندگی مردم را هم مختل کرد، زاد و ولد را نتوانستید زیاد کنید بلکه کمتر هم کردید؟ به علت اینکه سیاستهای تعیین شده در قانون افزایش جمعیت ربطی به مسأله فرزندآوری ندارد. بیشتر از نوع رابطه فروش بند تنبان در مغازه تنباکو فروشی بود.
🔘مسأله کاهش فرزندآوری مهم است و اتفاقاً یکی از اولین موضوعاتی است که باید مورد توجه سیاستگذاران قرار گیرد. ولی راهحلهای این دولت نه تنها آن را بهبود نبخشیده که بدتر هم کرده، و فاجعهبارتر این که، هزینههای گزافی روی دست مردم گذاشته، ولی خروجی آنها کاملاً منفی بوده و زاد و ولد را تا چند درصد هم کاهش داده است.
🔘راهحل دولت چه بود؟ توقف انتشار اطلاعات هفتگی سازمان ثبت و احوال کشور که در دولت روحانی و حتی در اوایل کار همین دولت نیز منتشر میشد. سپس انتشار قطرهچکانی و گزینشی آمارها و بالاخره فراموشی مخاطبان تا ۶ ماه دیگر. ولی خوب همین عدم انتشار آمار از ابتدا نشان میدهد که ماجرا چه خبر است و همین آمار جزیی و کوچک را هم میتوان خواند و نشان داد که این دستاورد بزرگ و متاسفانه منفی چرا مسکوت گذاشته شده و به چه قیمتی برای کشور و مردم تمام شده است؟
🔘مهمتر از این دستاورد منفی این است که آیا کسی هست که جرأت اذعان به این شکست را داشته باشد و از همین امروز، سیاست را تغییر دهد؟ متأسفانه پاسخ خیر است. خطر اصلی اینجاست.
🔘🔘سیاست غلط خطرناک هست ولی با اصلاح آن، میتوان خطر را رفع کرد. در حالی که اصرار به ادامه سیاست غلط؛ ویرانگر است.
🔴صنعت دستاوردسازی
🔺اعتماد ۱۶ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘کاری که دولت محترم و مجموعه رسانهای آن در دستاوردسازی میکنند بیش از هر چیز نشانهای روشن از فقدان دستاورد است. تا اینجا چندان جای نگرانی نیست، چون افتتاح فلان راه و فرودگاه و... هیچ کدام دستاورد اصیل نیست از این طرحها در هر دولتی هست، به هر حال از دریافت این همه بودجههای کلان نفتی و مالیاتهای فراوان و سایر درآمدها باید چند تا طرح هم در آید، حتی اگر صفر تا صد آن را هم این دولت ساخته باشد.
🔘این موارد در بهترین حالت، مقدمات یک دستاورد هستند و نه محصول نهایی آن. این نوع دستاورد رسانهای بیش از اینکه موجب آرامش و امید مردم شود، برای اقناع مقامات دولتی و برخی تبلیغاتچیهای دور و بر آنان مفید است. در واقع خطر این صنعتِ نوپدید این است که به جای اقناع کردن مردم، نقش آرامبخش برای خودشان را بازی کند.
🔘البته از این موارد در دوره اول اصولگرایان هم کم نبود. تا آنجا که به یاد دارم یک طرح به نسبت مهم (احتمالاً در شمال کشور) قرار بود در تیر ماه سال ۱۳۸۴ افتتاح شود. یعنی در فاصله میان ۳ تیر و پیش از تنفیذ حکم بود. آقای خاتمی دستور میدهد که اجازه دهید در دولت بعد افتتاح شود. غافل از اینکه دو سال آن را معطل کردند تا بگویند خودمان انجام دادیم!! این صنعت در آن زمان نوپا بود. اصلاحطلبان و خاتمی هم اهمیتی به این ماجرا نمیدادند. هر طرحی هم که اجرایش از زمان آقای هاشمی آغاز شده بود هنگام افتتاح رعایت قدردانی و احترام وی و دولت و کارگزارانش را میکردند زیرا اعتماد به نفس لازم را داشتند که دچار این سوء رفتارها نشوند.
🔘البته نتیجه آن صنعت پر زیان بعدها روشن شد که دولت معجزه هزاره سوم با درآمد سالانه نفتی بالای یک صد میلیارد دلار، در سه شاخص مهم دستاورد، یعنی نرخ تورم، ایجاد اشتغال، رشد تولید به صورت فاجعهباری شکست خورده بود. ولی الآن کسانی از دولت روحانی هستند که فوری به این رفتارها پاسخ داده تا نشان دهند که ادعاهای کنونی، محصول تولیدات صنعت دستاوردسازی است.
🔘دستاورد واقعی چیست؟ دستاورد را باید سیستمی تعریف کرد. مقایسه میان «ورودی» به سیستم و «خروجی» آن. همیشه باید ببینیم که ورودی به سیستم چه بوده؟ ادعاهای آن برای تبدیل این ورودیها به خروجی چه بوده؟ و واقعیت خروجیهای سیستم چیست؟ اضافه بر این منطق، هر حرف دیگری بیهوده و داعیههای اضافی است.
🔘برای نمونه دو خودرو را در نظر بگیرید که با توان و ظرفیت مشابه و حتی با قیمت یکسان تولید میشوند، اولی در هر ۱۰۰ کیلومتر ۶ لیتر و دومی ۱۸ لیتر مصرف میکند. روشن است که دومی هم حرکت میکند و به مقصد میرسد ولی با راندمانی برابر یک سوم اولی. این دستاورد نیست شکست و زیان مطلق است.
🔘در حدود ۲۷ ماه گذشته ورودیهای به سیستم دولت به علل گوناگونی افزایش داشته است. البته دولت میکوشد که بگوید این افزایش ورودیها محصول عملکرد آنان است. من نمیدانم در این باره اظهار نظر قاطع کنم. ولی میدانم که فرآیند افزایش ورودی که ناشی از فروش بیشتر نفت باشد از ۴ ماه پیش از دولت کنونی آغاز شده بود.
https://telegra.ph/%D8%B5%D9%86%D8%B9%D8%AA-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-11-06
🔺اعتماد ۱۶ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘کاری که دولت محترم و مجموعه رسانهای آن در دستاوردسازی میکنند بیش از هر چیز نشانهای روشن از فقدان دستاورد است. تا اینجا چندان جای نگرانی نیست، چون افتتاح فلان راه و فرودگاه و... هیچ کدام دستاورد اصیل نیست از این طرحها در هر دولتی هست، به هر حال از دریافت این همه بودجههای کلان نفتی و مالیاتهای فراوان و سایر درآمدها باید چند تا طرح هم در آید، حتی اگر صفر تا صد آن را هم این دولت ساخته باشد.
🔘این موارد در بهترین حالت، مقدمات یک دستاورد هستند و نه محصول نهایی آن. این نوع دستاورد رسانهای بیش از اینکه موجب آرامش و امید مردم شود، برای اقناع مقامات دولتی و برخی تبلیغاتچیهای دور و بر آنان مفید است. در واقع خطر این صنعتِ نوپدید این است که به جای اقناع کردن مردم، نقش آرامبخش برای خودشان را بازی کند.
🔘البته از این موارد در دوره اول اصولگرایان هم کم نبود. تا آنجا که به یاد دارم یک طرح به نسبت مهم (احتمالاً در شمال کشور) قرار بود در تیر ماه سال ۱۳۸۴ افتتاح شود. یعنی در فاصله میان ۳ تیر و پیش از تنفیذ حکم بود. آقای خاتمی دستور میدهد که اجازه دهید در دولت بعد افتتاح شود. غافل از اینکه دو سال آن را معطل کردند تا بگویند خودمان انجام دادیم!! این صنعت در آن زمان نوپا بود. اصلاحطلبان و خاتمی هم اهمیتی به این ماجرا نمیدادند. هر طرحی هم که اجرایش از زمان آقای هاشمی آغاز شده بود هنگام افتتاح رعایت قدردانی و احترام وی و دولت و کارگزارانش را میکردند زیرا اعتماد به نفس لازم را داشتند که دچار این سوء رفتارها نشوند.
🔘البته نتیجه آن صنعت پر زیان بعدها روشن شد که دولت معجزه هزاره سوم با درآمد سالانه نفتی بالای یک صد میلیارد دلار، در سه شاخص مهم دستاورد، یعنی نرخ تورم، ایجاد اشتغال، رشد تولید به صورت فاجعهباری شکست خورده بود. ولی الآن کسانی از دولت روحانی هستند که فوری به این رفتارها پاسخ داده تا نشان دهند که ادعاهای کنونی، محصول تولیدات صنعت دستاوردسازی است.
🔘دستاورد واقعی چیست؟ دستاورد را باید سیستمی تعریف کرد. مقایسه میان «ورودی» به سیستم و «خروجی» آن. همیشه باید ببینیم که ورودی به سیستم چه بوده؟ ادعاهای آن برای تبدیل این ورودیها به خروجی چه بوده؟ و واقعیت خروجیهای سیستم چیست؟ اضافه بر این منطق، هر حرف دیگری بیهوده و داعیههای اضافی است.
🔘برای نمونه دو خودرو را در نظر بگیرید که با توان و ظرفیت مشابه و حتی با قیمت یکسان تولید میشوند، اولی در هر ۱۰۰ کیلومتر ۶ لیتر و دومی ۱۸ لیتر مصرف میکند. روشن است که دومی هم حرکت میکند و به مقصد میرسد ولی با راندمانی برابر یک سوم اولی. این دستاورد نیست شکست و زیان مطلق است.
🔘در حدود ۲۷ ماه گذشته ورودیهای به سیستم دولت به علل گوناگونی افزایش داشته است. البته دولت میکوشد که بگوید این افزایش ورودیها محصول عملکرد آنان است. من نمیدانم در این باره اظهار نظر قاطع کنم. ولی میدانم که فرآیند افزایش ورودی که ناشی از فروش بیشتر نفت باشد از ۴ ماه پیش از دولت کنونی آغاز شده بود.
https://telegra.ph/%D8%B5%D9%86%D8%B9%D8%AA-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%88%D8%B1%D8%AF%D8%B3%D8%A7%D8%B2%DB%8C-11-06
Telegraph
صنعت دستاوردسازی
🔺اعتماد ۱۶ آبان ۱۴۰۲ ✍️عباس عبدی 🔘کاری که دولت محترم و مجموعه رسانهای آن در دستاوردسازی میکنند بیش از هر چیز نشانهای روشن از فقدان دستاورد است. تا اینجا چندان جای نگرانی نیست، چون افتتاح فلان راه و فرودگاه و... هیچ کدام دستاورد اصیل نیست از این طرحها…
🔴شاخصهای دینداری
🔺 اعتماد ۱۷ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘چندی پیش دو تن از آقایان مستندساز نزدیک به جریان اصولگرایی، تقاضا کردند که با توجه به نوشتههایم در باره مسأله دینداری، گفتگویی تصویری در باره «وضعیت دینداری در ایران معاصر» داشته باشم تا در مستندشان از آن استفاده کنند. طبیعی است که معیارهای من برای دینداری یک مردم متفاوت از مصاحبهکنندگان محترم بود احتمالاً این مسأله قدری برای آنان نامتعارف بود.
🔘البته معیارهای آنان شامل مناسک و عزاداریهای متعارف مثل محرم، اربعین و امثال آن میشد که به لحاظ علمی رد نمیکنم، ولی این معیارها جهانشمول است. اگر از منظر امیل دورکیم به ماجرا نگاه کنیم، طبعاً اینها مصداقی از گرایش یا فرهنگ و رفتار دینداری است، همچنان که در توتمیسم(نوعی از بتپرستی) نیز مناسک دینی وجود دارد. ولی اگر از منظر اسلامی نگاه کنیم، سنجههای دینداری براساس آنچه که به مفهوم عام پذیرفته شده و شامل توتمیسم هم است، تعیین نمیشود؛ بلکه براساس آنچه که در اسلام آمده است باید نظر داد.
🔘اگر یک محقق خارجی این سنجهها را میگفت پذیرفتنی بود ولی از مدعی طرفدار اسلام محمدی پذیرفتنی نیست و مناسک مورد تأیید اسلام، همان نماز، روزه و حج هستند به علاوه سایر فروع دین که شکل مناسکی ندارند.
🔘با این حال یکی از نمودهای مهم که بازتابی از تعلقات دینی است را در نامگذاری کودکان میتوان دید. آمارهای ۵ سال اخیر منتشر نشده است ولی من در مطالعات قبلی خود سیر تحول گرایش به دینداری را از خلال تحول نامگذاری نشان دادهام که از حدود سال ۱۳۶۳ سیر کاهندهای دارد و فقط در دوره اصلاحات این مسیر به نحو ملموسی افزایشی شد. اکنون در این یادداشت میکوشم که با توجه به اطلاعات موجود در باره یکی از استانهای کشور، ابعاد این پدیده را قدری بشکافم.
🔘اطلاعات ۵۰ نام اول دختران و پسران در کل کشور در سایت ثبت احوال از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۶ در دسترس است. در سال ۱۳۸۰ هر ۱۰ نام اول پسران و ۹ مورد از نامهای دختران مذهبی بودند. در نامهای دختران از ۵۰ نام پرکاربرد حدود ۲۷ مورد نامهای مذهبی بودند عموماً در رتبههای بالا قرار داشتند. در مورد پسران نیز ۳۷ نام از ۵۰ نام اول مذهبی بودند که ۱۳ مورد نامهای غیرمذهبی نیز عموما در رتبههای پایین قرار داشتند.
https://telegra.ph/%D8%B4%D8%A7%D8%AE%D8%B5%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1-11-07
🔺 اعتماد ۱۷ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘چندی پیش دو تن از آقایان مستندساز نزدیک به جریان اصولگرایی، تقاضا کردند که با توجه به نوشتههایم در باره مسأله دینداری، گفتگویی تصویری در باره «وضعیت دینداری در ایران معاصر» داشته باشم تا در مستندشان از آن استفاده کنند. طبیعی است که معیارهای من برای دینداری یک مردم متفاوت از مصاحبهکنندگان محترم بود احتمالاً این مسأله قدری برای آنان نامتعارف بود.
🔘البته معیارهای آنان شامل مناسک و عزاداریهای متعارف مثل محرم، اربعین و امثال آن میشد که به لحاظ علمی رد نمیکنم، ولی این معیارها جهانشمول است. اگر از منظر امیل دورکیم به ماجرا نگاه کنیم، طبعاً اینها مصداقی از گرایش یا فرهنگ و رفتار دینداری است، همچنان که در توتمیسم(نوعی از بتپرستی) نیز مناسک دینی وجود دارد. ولی اگر از منظر اسلامی نگاه کنیم، سنجههای دینداری براساس آنچه که به مفهوم عام پذیرفته شده و شامل توتمیسم هم است، تعیین نمیشود؛ بلکه براساس آنچه که در اسلام آمده است باید نظر داد.
🔘اگر یک محقق خارجی این سنجهها را میگفت پذیرفتنی بود ولی از مدعی طرفدار اسلام محمدی پذیرفتنی نیست و مناسک مورد تأیید اسلام، همان نماز، روزه و حج هستند به علاوه سایر فروع دین که شکل مناسکی ندارند.
🔘با این حال یکی از نمودهای مهم که بازتابی از تعلقات دینی است را در نامگذاری کودکان میتوان دید. آمارهای ۵ سال اخیر منتشر نشده است ولی من در مطالعات قبلی خود سیر تحول گرایش به دینداری را از خلال تحول نامگذاری نشان دادهام که از حدود سال ۱۳۶۳ سیر کاهندهای دارد و فقط در دوره اصلاحات این مسیر به نحو ملموسی افزایشی شد. اکنون در این یادداشت میکوشم که با توجه به اطلاعات موجود در باره یکی از استانهای کشور، ابعاد این پدیده را قدری بشکافم.
🔘اطلاعات ۵۰ نام اول دختران و پسران در کل کشور در سایت ثبت احوال از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۶ در دسترس است. در سال ۱۳۸۰ هر ۱۰ نام اول پسران و ۹ مورد از نامهای دختران مذهبی بودند. در نامهای دختران از ۵۰ نام پرکاربرد حدود ۲۷ مورد نامهای مذهبی بودند عموماً در رتبههای بالا قرار داشتند. در مورد پسران نیز ۳۷ نام از ۵۰ نام اول مذهبی بودند که ۱۳ مورد نامهای غیرمذهبی نیز عموما در رتبههای پایین قرار داشتند.
https://telegra.ph/%D8%B4%D8%A7%D8%AE%D8%B5%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1-11-07
Telegraph
شاخصهای دیندار
🔺 اعتماد ۱۷ آبان ۱۴۰۲ ✍️عباس عبدی 🔘چندی پیش دو تن از آقایان مستندساز نزدیک به جریان اصولگرایی، تقاضا کردند که با توجه به نوشتههایم در باره مسأله دینداری، گفتگویی تصویری در باره «وضعیت دینداری در ایران معاصر» داشته باشم تا در مستندشان از آن استفاده کنند.…
🔘دادرسی علنی نیاز جامعه ما
🔺اعتماد ۲۰ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘ماجرای نحوه برخورد پدر و برادر مرحوم عجمیان را نباید فراموش کرد. این موضوع ابعاد گوناگونی دارد. اول از همه اینکه بعید است، این سخنان و مواضع به صورت کاملاً اتفاقی و برنامهریزی نشده ابراز شده باشد. این پدیده در این سطح در تلویزیون رخ نمیدهد. همچنین اقدامی تند و قابل پیگرد علیه دستگاه قضایی است. البته منتقدین وضع موجود نسبت به برخی از احکام و اقدامات قضایی نقد دارند و آن را مستدل و روشن بیان میکنند. ولی اینکه به صورت کلی احکام قضایی را آن هم در سطح اعدام زیر سوال ببرند و به نوعی ضعیفکشی معرفی کنند، برای اولین بار است که میشنویم. اگر طرفداران وضع موجود و منتفع از این وضع هم اعتبار احکام قضایی را تا این حد مخدوش بدانند، دیگر هیچ سنگی روی سنگ بند نمیشود.
🔘نکته دوم و مهم ماجرا تبعیض در برخورد حقوقی و قضایی با این گونه نظرات است. بویژه اینکه این سخنان را افراد عادی که قطعاً آشنایی با مبانی حقوقی صدور حکم ندارند زدهاند، برای نمونه گفتهاند که مگر میشود که یک نفر حکمش اعدام بوده ناگهان ۱۵ سال حبس بگیرد؟ روشن است که میتواند حتی آزاد شود. در نقطه مقابل نقد احکام جاری، عموماً از طرف افراد حقوقدان و آشنا با مبانی حقوق ایراد میشود، ولی همچنان تحت فشار قرار میگیرند تا چنین مواضعی را اتخاذ نکنند. این تبعیض پذیرفتنی نیست.
🔘پرسش مهم این است که درخواست آنان چیست؟ آیا از اینکه دو جوان بینام و نشان را برای این اتهام اعدام کردهاند، ناراحتند؟ خوب چرا چنین حکمی را پذیرفتند؟ میتوانستند از آن دو محکوم رضایت دهند. اگر آنان به علل دیگری اعدام شدهاند در این صورت حقی برای اولیای دم در رابطه با آنان باقی نمیماند.
🔘آیا از اینکه چرا ۸۰ نفر افراد متهم شده را یک جا اعدام نکردهاند، ناراحت هستند؟ این نیازمند استناد به قانون نیست، که در خواست برخورد قانونی کردهاند. چون از دل قوانین موجود نمیتوان چنین احکامی را صادر کرد. کسانی که حداقلی با حقوق بویژه در موضوع قتل آشنا هستند میدانند که اثبات قتل در این موارد عملاً تعلیق به محال میشود. احتمالاً آن دو جوان اعدامی نیز نه به علت قتل عمد، بلکه به علت محاربه دچار این حکم شدهاند.
🔘اگر خانواده مرحوم دنبال انتقامگیری است، در این صورت باید گفت، ۲ نفر که هیچ، حتی اگر همه ۸۰ نفر را هم اعدام میکردند، آتش انتقام چنین افرادی خاموش نخواهد شد. انتقام فرآیندی پایانناپذیر است. انتقام آتشی است که میل به زبانه کشیدن دارد.
🔘آنچه که برای بازماندگان در هر حادثه مشابهی باید اهمیت داشته باشد، حفظ اعتبار اخلاقی مقتولین و افراد از دست رفته است. در همین ماجرای جنگ اخیر غزه شاهد هستیم که در چند روز اول، و به علت اتفاقاتی که در روز آغاز حملات رخ داد، نوعی همدلی با اسراییل در جوامع غربی ایجاد شد، ولی به علت واکنش انتقامجویانهای که پس از آن رخ داد، و جنایات گوناگونی را علیه مردم غزه مرتکب شدند، آن همدلی اولیه حتی در جوامع همسو با اسراییل، رنگ باخت و به جایش نفرت و انزجار و مخالفت با انتقام شکل گرفته است.
🔘البته احساسات فردی با رفتارهای جمعی تفاوتهایی دارد، ولی در حقوق فردی نیز بهترین رفتار، رعایت احتیاط در ریختن خون است. حتی اگر گناهکاری و مجرمیت فرد نیز ثابت شود، عفو و بخشودگی بیشترین کمک را به پایان یافتن خشونت و نیز کمک به بازماندگان مقتولین در رسیدن به آرامش روحی و روانی میکند. این تجربهای است که اغلب افراد درگیر این نوع ماجراها داشتهاند.
🔘از زاویه دیگر میتوان این ماجرا را نوعی تسویهحساب سیاسی گروههای اصولگرایی علیه یکدیگر نیز تلقی کرد. بویژه آنکه خیلی طبیعی بود که فرد متهم شده از سوی خانواده مرحوم عجمیان، به سادگی شکایت کند و اتهامات علیه خود را رد نمایند. ولی از این کار پرهیز کرد. چرا؟
🔘به این علت روشن که فضای سیاسی و تبلیغی بر همه امور غالب است. اتفاقاً یکی از علل شکلگیری چنین فضای مهآلودی، سرعت زیاد برای صدور احکام متهمین و اعدامشدگان بود. همچنین پرهیز از رسیدگی علنی نیز تبعات خاص خود را دارد، از جمله اینکه هر کس میتواند ادعاهایی را مطرح کند.
🔘در چنین وضعی قربانی اصلی عدالت است. پروندهای که هم متهمین نسبت به حکم صادره اعتراض جدی دارند، و هم اولیای دم معترض هستند، در حالی که دو نفر اعدام و تعداد زیادی زندان و تبعید شدهاند، نشاندهنده ایراد جدی در فرآیند عمومی کردن دادرسی در کشور است.
🔘با توجه به تاکیدات پیاپی ریاست قوه قضاییه در اهمیت دادرسی علنی برای تحقق عدالت، پیشنهاد میشود در اسرع وقت و مطابق قانون اساسی، لایحه الزام به دادرسی علنی جز در موارد بسیار استثنایی را در دستور کار تصویب قرار دهید والا بزودی همه اطراف حاضر نزد قاضی، از حکم ناراضی خواهند بود.
🔺اعتماد ۲۰ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘ماجرای نحوه برخورد پدر و برادر مرحوم عجمیان را نباید فراموش کرد. این موضوع ابعاد گوناگونی دارد. اول از همه اینکه بعید است، این سخنان و مواضع به صورت کاملاً اتفاقی و برنامهریزی نشده ابراز شده باشد. این پدیده در این سطح در تلویزیون رخ نمیدهد. همچنین اقدامی تند و قابل پیگرد علیه دستگاه قضایی است. البته منتقدین وضع موجود نسبت به برخی از احکام و اقدامات قضایی نقد دارند و آن را مستدل و روشن بیان میکنند. ولی اینکه به صورت کلی احکام قضایی را آن هم در سطح اعدام زیر سوال ببرند و به نوعی ضعیفکشی معرفی کنند، برای اولین بار است که میشنویم. اگر طرفداران وضع موجود و منتفع از این وضع هم اعتبار احکام قضایی را تا این حد مخدوش بدانند، دیگر هیچ سنگی روی سنگ بند نمیشود.
🔘نکته دوم و مهم ماجرا تبعیض در برخورد حقوقی و قضایی با این گونه نظرات است. بویژه اینکه این سخنان را افراد عادی که قطعاً آشنایی با مبانی حقوقی صدور حکم ندارند زدهاند، برای نمونه گفتهاند که مگر میشود که یک نفر حکمش اعدام بوده ناگهان ۱۵ سال حبس بگیرد؟ روشن است که میتواند حتی آزاد شود. در نقطه مقابل نقد احکام جاری، عموماً از طرف افراد حقوقدان و آشنا با مبانی حقوق ایراد میشود، ولی همچنان تحت فشار قرار میگیرند تا چنین مواضعی را اتخاذ نکنند. این تبعیض پذیرفتنی نیست.
🔘پرسش مهم این است که درخواست آنان چیست؟ آیا از اینکه دو جوان بینام و نشان را برای این اتهام اعدام کردهاند، ناراحتند؟ خوب چرا چنین حکمی را پذیرفتند؟ میتوانستند از آن دو محکوم رضایت دهند. اگر آنان به علل دیگری اعدام شدهاند در این صورت حقی برای اولیای دم در رابطه با آنان باقی نمیماند.
🔘آیا از اینکه چرا ۸۰ نفر افراد متهم شده را یک جا اعدام نکردهاند، ناراحت هستند؟ این نیازمند استناد به قانون نیست، که در خواست برخورد قانونی کردهاند. چون از دل قوانین موجود نمیتوان چنین احکامی را صادر کرد. کسانی که حداقلی با حقوق بویژه در موضوع قتل آشنا هستند میدانند که اثبات قتل در این موارد عملاً تعلیق به محال میشود. احتمالاً آن دو جوان اعدامی نیز نه به علت قتل عمد، بلکه به علت محاربه دچار این حکم شدهاند.
🔘اگر خانواده مرحوم دنبال انتقامگیری است، در این صورت باید گفت، ۲ نفر که هیچ، حتی اگر همه ۸۰ نفر را هم اعدام میکردند، آتش انتقام چنین افرادی خاموش نخواهد شد. انتقام فرآیندی پایانناپذیر است. انتقام آتشی است که میل به زبانه کشیدن دارد.
🔘آنچه که برای بازماندگان در هر حادثه مشابهی باید اهمیت داشته باشد، حفظ اعتبار اخلاقی مقتولین و افراد از دست رفته است. در همین ماجرای جنگ اخیر غزه شاهد هستیم که در چند روز اول، و به علت اتفاقاتی که در روز آغاز حملات رخ داد، نوعی همدلی با اسراییل در جوامع غربی ایجاد شد، ولی به علت واکنش انتقامجویانهای که پس از آن رخ داد، و جنایات گوناگونی را علیه مردم غزه مرتکب شدند، آن همدلی اولیه حتی در جوامع همسو با اسراییل، رنگ باخت و به جایش نفرت و انزجار و مخالفت با انتقام شکل گرفته است.
🔘البته احساسات فردی با رفتارهای جمعی تفاوتهایی دارد، ولی در حقوق فردی نیز بهترین رفتار، رعایت احتیاط در ریختن خون است. حتی اگر گناهکاری و مجرمیت فرد نیز ثابت شود، عفو و بخشودگی بیشترین کمک را به پایان یافتن خشونت و نیز کمک به بازماندگان مقتولین در رسیدن به آرامش روحی و روانی میکند. این تجربهای است که اغلب افراد درگیر این نوع ماجراها داشتهاند.
🔘از زاویه دیگر میتوان این ماجرا را نوعی تسویهحساب سیاسی گروههای اصولگرایی علیه یکدیگر نیز تلقی کرد. بویژه آنکه خیلی طبیعی بود که فرد متهم شده از سوی خانواده مرحوم عجمیان، به سادگی شکایت کند و اتهامات علیه خود را رد نمایند. ولی از این کار پرهیز کرد. چرا؟
🔘به این علت روشن که فضای سیاسی و تبلیغی بر همه امور غالب است. اتفاقاً یکی از علل شکلگیری چنین فضای مهآلودی، سرعت زیاد برای صدور احکام متهمین و اعدامشدگان بود. همچنین پرهیز از رسیدگی علنی نیز تبعات خاص خود را دارد، از جمله اینکه هر کس میتواند ادعاهایی را مطرح کند.
🔘در چنین وضعی قربانی اصلی عدالت است. پروندهای که هم متهمین نسبت به حکم صادره اعتراض جدی دارند، و هم اولیای دم معترض هستند، در حالی که دو نفر اعدام و تعداد زیادی زندان و تبعید شدهاند، نشاندهنده ایراد جدی در فرآیند عمومی کردن دادرسی در کشور است.
🔘با توجه به تاکیدات پیاپی ریاست قوه قضاییه در اهمیت دادرسی علنی برای تحقق عدالت، پیشنهاد میشود در اسرع وقت و مطابق قانون اساسی، لایحه الزام به دادرسی علنی جز در موارد بسیار استثنایی را در دستور کار تصویب قرار دهید والا بزودی همه اطراف حاضر نزد قاضی، از حکم ناراضی خواهند بود.
🔴سیاست به مثابه نمایش
🔺۲۱ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘فرآیندی که در سطح جهانی و در چند دهه اخیر و تا حدود زیادی تحت تاثیر شبکههای اجتماعی رخ داده، سیاست را کمکم به سوی نمایش سوق داده است. گفتارها و رفتارهای سیاسی بیش از این که واجد مضامین واقعی باشند، گویی که توخالی و فاقد مضمون و در حال ادا شدن روی یک صحنه نمایش هستند.
🔘مثل یک صحنه تئاتر که پس از پایان برنامه و افتادن پردهها، روابط واقعی افراد آشکار میشود. در صحنه نمایش هر کس نقشی را که برایش تعریف شده بازی میکند و کلمات را هم مطابق سناریوهای نوشته شده ادا میکند. برای ایفای نقش دستمزد میگیرند و داوطلبی رفتار نمیکنند حتی اگر در مقام سیاهلشکر باشند. این روندی عمومی است، ولی در ایران با شدت و حتی نوعی ابتذال همراه است. گویی که از ازل هم چنین بوده و این نقش بازی کردن خیلی هم طبیعی است.
🔘نمونه آن را در نمایشهای طرفداران وضع موجود برای حمایت از غزه میتوان دید. هنگامی که جنگی خانمانبرانداز در منطقه در جریان است، به یک باره سطح اقدامات نمایشی به ثبتنام اینترنتی برای حضور در جنگ تقلیل پیدا میکند. عدد و رقم نیز بالا و ۸ میلیونی اعلام میشود. بعد کسی از خودش نمیپرسد که خوب اگر ۸ میلیون نفر پا به رکاب حضور در این جنگ هستند، حتماً ۱۶ میلیون نفر نیز باید آماده اعتراض و راهپیمایی علیه این جنایات باشند. پس چرا این افراد نمود عینی و عملی ندارند؟
🔘در این میان رفتار نمایندگان مجلس از همه نمایشیتر است که ۱۶۰ نفرشان اعلام آمادگی برای اعزام به غزه کردهاند!! طرف میگفت که تصمیم دارد فرزند خود را بفروشم. گفتند آخر کسی حاضر میشود فرزند خود را بفروشد؟ گفت نگران نباشید، قیمتی میگذارم که هیچ کس نخرد.
🔘حالا ماجرای نمایش نمایندگان است. کسی نیست از آنان بپرسد؛ مگر راهی برای رفتن به آنجا وجود دارد؟ اگر بلی خوب چرا نمیروید؟ و اگر نه پس این چه اعلام آمادگی برای رفتن است که انجامش تعلیق به محال میشود؟ به علاوه فرض کنیم که راهی هم باز باشد، شما به چه درد جنگ غزه میخورید؟ جنگ نیروی رزمنده میخواهد، شما که ماشاءالله از این نظر بکلی بازنشستهاید.
🔘از سوی دیگر رفتارهای شما تناسبی با این ادعا ندارد. هنوز مردم در شوک خودروهای فیدلیتی هستند که چگونه سر و ته ماجرا را هم آوردید و آخر هم روشن نشد که این فساد چگونه رخ داد و سرنوشت ماجرای آن چه شد؟ جز این که افشاگر آن ردصلاحیت شد.
🔘مسأله اصلاً چیز دیگری است. مگر کسی از شما خواسته به غزه بروید که اجابت کردهاید؟ شما در مقام نماینده مجلس اگر عملکرد درستی داشته باشید، برای ملت ایران و حتی مردم غزه کافی است. شما کارهای عادی خود را انجام نمیدهید، بعد میخواهید به جبران آنها به غزه بروید؟
🔘هنوز ماجرای خودروها را بیپاسخ گذاشتهاید. یا در مقام قانونگذاری، هنوز حاضر نیستید که در باره قانون فرزندآوری مسئولیت پذیرفته و پاسخگویی پیش کنید و این قانون پرهزینه و زیانبار را که موجب کم شدن جمعیت شده است اصلاح کنید. هنوز در باره قانون بودجه و افزایش اندک حقوق کارگران و بازنشستگان سکوت اختیار کردهاید؟ شما پاسخ نمیدهید که اگر مصوبات مجلس موجب این اندازه تورم و گرانی نشده، پس علت آن چیست؟ چرا مردم باید برای ششمین سال متوالی منتظر تورم حدود ۴۰ درصدی باشند؟
🔘شما هنوز جرأت ندارید توضیح دهید که چرا قانونِ صیانت و پوشش را در دستور کار قرار دادهاید و از جزییات آن نمیتوانید دفاع کنید بویژه اینکه مطابق اصل ۸۵ آن را نهایی کردهاید، در حالی که این جزو حقوق مردم بود که بدانند قرار است چه چیزی و با چه منطقی تصویب شود؟
🔘شما میخواهید بروید غزه و از مردم آنجا دفاع کنید؟ در حالی که در برابر مردم خودتان که باید پاسخگو باشید با تبختر و بیپروایی رفتار میکنید و به جای شنونده حرف آنان بودن نخودچی و کشمش میخورید و دراز میکشید.
🔘🔘درست است که دوره نمایش بازی است ولی نه این اندازه سطحی و آشکار.
🔺۲۱ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘فرآیندی که در سطح جهانی و در چند دهه اخیر و تا حدود زیادی تحت تاثیر شبکههای اجتماعی رخ داده، سیاست را کمکم به سوی نمایش سوق داده است. گفتارها و رفتارهای سیاسی بیش از این که واجد مضامین واقعی باشند، گویی که توخالی و فاقد مضمون و در حال ادا شدن روی یک صحنه نمایش هستند.
🔘مثل یک صحنه تئاتر که پس از پایان برنامه و افتادن پردهها، روابط واقعی افراد آشکار میشود. در صحنه نمایش هر کس نقشی را که برایش تعریف شده بازی میکند و کلمات را هم مطابق سناریوهای نوشته شده ادا میکند. برای ایفای نقش دستمزد میگیرند و داوطلبی رفتار نمیکنند حتی اگر در مقام سیاهلشکر باشند. این روندی عمومی است، ولی در ایران با شدت و حتی نوعی ابتذال همراه است. گویی که از ازل هم چنین بوده و این نقش بازی کردن خیلی هم طبیعی است.
🔘نمونه آن را در نمایشهای طرفداران وضع موجود برای حمایت از غزه میتوان دید. هنگامی که جنگی خانمانبرانداز در منطقه در جریان است، به یک باره سطح اقدامات نمایشی به ثبتنام اینترنتی برای حضور در جنگ تقلیل پیدا میکند. عدد و رقم نیز بالا و ۸ میلیونی اعلام میشود. بعد کسی از خودش نمیپرسد که خوب اگر ۸ میلیون نفر پا به رکاب حضور در این جنگ هستند، حتماً ۱۶ میلیون نفر نیز باید آماده اعتراض و راهپیمایی علیه این جنایات باشند. پس چرا این افراد نمود عینی و عملی ندارند؟
🔘در این میان رفتار نمایندگان مجلس از همه نمایشیتر است که ۱۶۰ نفرشان اعلام آمادگی برای اعزام به غزه کردهاند!! طرف میگفت که تصمیم دارد فرزند خود را بفروشم. گفتند آخر کسی حاضر میشود فرزند خود را بفروشد؟ گفت نگران نباشید، قیمتی میگذارم که هیچ کس نخرد.
🔘حالا ماجرای نمایش نمایندگان است. کسی نیست از آنان بپرسد؛ مگر راهی برای رفتن به آنجا وجود دارد؟ اگر بلی خوب چرا نمیروید؟ و اگر نه پس این چه اعلام آمادگی برای رفتن است که انجامش تعلیق به محال میشود؟ به علاوه فرض کنیم که راهی هم باز باشد، شما به چه درد جنگ غزه میخورید؟ جنگ نیروی رزمنده میخواهد، شما که ماشاءالله از این نظر بکلی بازنشستهاید.
🔘از سوی دیگر رفتارهای شما تناسبی با این ادعا ندارد. هنوز مردم در شوک خودروهای فیدلیتی هستند که چگونه سر و ته ماجرا را هم آوردید و آخر هم روشن نشد که این فساد چگونه رخ داد و سرنوشت ماجرای آن چه شد؟ جز این که افشاگر آن ردصلاحیت شد.
🔘مسأله اصلاً چیز دیگری است. مگر کسی از شما خواسته به غزه بروید که اجابت کردهاید؟ شما در مقام نماینده مجلس اگر عملکرد درستی داشته باشید، برای ملت ایران و حتی مردم غزه کافی است. شما کارهای عادی خود را انجام نمیدهید، بعد میخواهید به جبران آنها به غزه بروید؟
🔘هنوز ماجرای خودروها را بیپاسخ گذاشتهاید. یا در مقام قانونگذاری، هنوز حاضر نیستید که در باره قانون فرزندآوری مسئولیت پذیرفته و پاسخگویی پیش کنید و این قانون پرهزینه و زیانبار را که موجب کم شدن جمعیت شده است اصلاح کنید. هنوز در باره قانون بودجه و افزایش اندک حقوق کارگران و بازنشستگان سکوت اختیار کردهاید؟ شما پاسخ نمیدهید که اگر مصوبات مجلس موجب این اندازه تورم و گرانی نشده، پس علت آن چیست؟ چرا مردم باید برای ششمین سال متوالی منتظر تورم حدود ۴۰ درصدی باشند؟
🔘شما هنوز جرأت ندارید توضیح دهید که چرا قانونِ صیانت و پوشش را در دستور کار قرار دادهاید و از جزییات آن نمیتوانید دفاع کنید بویژه اینکه مطابق اصل ۸۵ آن را نهایی کردهاید، در حالی که این جزو حقوق مردم بود که بدانند قرار است چه چیزی و با چه منطقی تصویب شود؟
🔘شما میخواهید بروید غزه و از مردم آنجا دفاع کنید؟ در حالی که در برابر مردم خودتان که باید پاسخگو باشید با تبختر و بیپروایی رفتار میکنید و به جای شنونده حرف آنان بودن نخودچی و کشمش میخورید و دراز میکشید.
🔘🔘درست است که دوره نمایش بازی است ولی نه این اندازه سطحی و آشکار.
🔴راه بسته شده
🔺اعتماد ۲۲ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘مملکت مال کیست؟ این پرسشی کلیدی بود که گر چه عموم مردم پاسخی برای آن داشتند ولی یک از خانمهای فعال سیاسی طرفدار وضع موجود، با صراحت تمام پاسخ آن را داد که بله؛ مال حزباللهیها است. همین پاسخ صریح کافی بود که همه را دچار تعجب کند.
🔘آن هم تعجب از چیزی که قبلاً با پوست و گوشت و استخوان خود آن را درک میکردند، فقط کسی جرأت ابراز آن را نداشت و حالا یک نفر پیدا شده بود که یا از روی صراحت یا از روی زیادهخواهی یا بیتوجهی، حقیقتی را که پیشتر همه میدانستند، اعلام کرده است و جالب اینکه پس از اعلام این واقعیت روشن، طرفداران وضع موجود متوجه عمق قبح و زشتی این گزاره شدند و از در مخالفت با آن در آمدند. در حالی که هنوز پژواک این ادعا در فضا بود که هم آن برنامه مورد انتقاد این خانم حذف شد و هم ردصلاحیتها تمام مرزها را رد کرد.
🔘مملکت مال کیست؟ این پرسش اساسی و شاید ریشه تمام پرسشها در کشور است. یک بار پاسخ صریحی را حزب مشارکت داد و با شعار، ایران برای ایرانیان نظر خود را روشن کرد. جالب اینکه در آن زمان، تندروهای امروز بلافاصله با این شعار مخالفت کردند. در هر حال به لحاظ اثباتی (اینکه حقیقت چه باید باشد) پاسخ روشن است. ایران به عنوان یک جغرافیای شناخته شده ملک مشاع مردم ایران است. مردمی فارغ از هر گونه تعلقات گوناگون، و فقط به صفت یک ایرانی که تابعیت ایران را دارد.
🔘ولی به لحاظ ثبوتی (آنچه که در عمل و واقعیت وجود دارد) ایران مال عده بسیار معدودی است که مورد نظر آن خانم بود و نام رمز حزباللهی هم برای خود برگزیدهاند چون هیچ حزباللهی شریفی چنین مال شهروند خوری را به ذهن خود راه نمیدهد. اتفاقاً مال حزباللهیها نیست. حزباللهی واقعی کسانی بودند و هستند که خود را برای ایران میدانسنند و نه برعکس. ادعای مالکیت بر کشور نداشتند، بلکه برعکس ایران را مالک خویش میدانستند و لذا خود را فدای استقلال و آزادی و تمامیت ارضی آن میکردند.
🔘حزباللهی کسی نیست که بیهیچ آوردهای دنبال میراثخواری و رانتخواری باشد. حزباللهی واقعی از حقوق هموطنش در همه حوزهها دفاع میکند، و حزباللهی بدلی همه را برای خود میخواهد. و زشتترین کار نیز غصب همین عنوان است. بنابراین گر چه به لحاظ اثباتی ایران ملک مشاع همه ایرانیان است ولی به لحاظ ثبوتی فعلاً در ید عدهای است که عنوان غصبی حزباللهی یدک میکشد، و بدلی هستند.
🔘این ذهنیت فاسد که ایران را ملک عدهای محدود بداند همیشه بوده و هست و خواهد بود. فقط قدرت و حوزه نفوذ آنان است که کم یا زیاد میشود. اتفاقاً ممکن است افراد خیرخواهی هم باشند که چنین تصویر نادرستی داشته باشند. ریشه این رویکرد نیز در تمایزگذاری حقوقی و امتیازی براساس ویژگیهای غیر حرفهای است.
🔘آغاز آن به ابتدای انقلاب برمیگردد ولی فرآیند حذف استصوابی و دستچین کردن افراد برای پستهای حکومتی نقطه تشدید و بحرانی این جریان است. چندی پیش نوشتم که فرآیند خالصسازی الزامات خود را دارد و جزو فرآیندهای تشدیدکننده است. به عبارت دیگر هر چه بر خالصسازی تأکید کنید، نیازمند افزایش دوز خالصسازی میشوید.
🔘همچنان که در این روزهای اخیر شاهد این ماجرا بودیم. در اوج جنگ غزه که نیازمند وحدت و حمایت و همدلی مردم هستند، حتی به سخن گفتن برخی افراد که پیشتر هم مسئول بودهاند رضایت نمیدهند. چرا؟ به این علت روشن که هر گونه حضور دیگران موجب بحران برای فرآیند خالصسازی میشود.
🔘خالصسازی معتقد است که ما به دیگران نیاز نداریم، حتی معتقدند که حضور دیگران موجب تضعیف ما میشود، حال چگونه ممکن است که خودمان حرفی نداشته باشیم و از دیگران دعوت کنیم؟ در جریان مصاحبه با پدر مرحوم عجمیان و برادر او نیز چشمهای از این خالصسازی را میبینیم. چگونه؟
🔘با تخریب حکم قضایی و اقدام علیه قوه قضاییه راه را برای حضور خالصسازان در مراتب بالاتر باز میکنند، و با زدن بخشی از جناح منسوب به خالصسازان، سعی در افزایش خلوص سیاسی میکنند. حملات به مجموعه نزدیک به ولایتی را از این زاویه میتوان تحلیل کرد. زدن جناح قالیباف نیز برگ دیگری از طرح خالصسازی است که در حال رو شدن است. جالب اینکه برخی از خودشان معترض هستند که چرا با یکدیگر دعوا میکنید؟ آیا آنان نمیدانند که این دعوا ادامه طبیعی همان فرآیند حذف است که حد یقفی ندارد.
🔘نگاهی به پیشینه ۱۰۰۰ مدیر اصلی کشور در سطح وزیر و پایینتر و هم ردیف آنها و نماینده، نشان میدهد که خالصسازی تقریباً به پایان خود رسیده است و کمکیفیتتر از این مدیریتها بعید است بتوان به کار گرفت. این راه دیگر بسته است، باید فکر دیگری کنید. همه اینها معرف ۱۰ درصد مردم ایران هم نیستند.
🔺اعتماد ۲۲ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘مملکت مال کیست؟ این پرسشی کلیدی بود که گر چه عموم مردم پاسخی برای آن داشتند ولی یک از خانمهای فعال سیاسی طرفدار وضع موجود، با صراحت تمام پاسخ آن را داد که بله؛ مال حزباللهیها است. همین پاسخ صریح کافی بود که همه را دچار تعجب کند.
🔘آن هم تعجب از چیزی که قبلاً با پوست و گوشت و استخوان خود آن را درک میکردند، فقط کسی جرأت ابراز آن را نداشت و حالا یک نفر پیدا شده بود که یا از روی صراحت یا از روی زیادهخواهی یا بیتوجهی، حقیقتی را که پیشتر همه میدانستند، اعلام کرده است و جالب اینکه پس از اعلام این واقعیت روشن، طرفداران وضع موجود متوجه عمق قبح و زشتی این گزاره شدند و از در مخالفت با آن در آمدند. در حالی که هنوز پژواک این ادعا در فضا بود که هم آن برنامه مورد انتقاد این خانم حذف شد و هم ردصلاحیتها تمام مرزها را رد کرد.
🔘مملکت مال کیست؟ این پرسش اساسی و شاید ریشه تمام پرسشها در کشور است. یک بار پاسخ صریحی را حزب مشارکت داد و با شعار، ایران برای ایرانیان نظر خود را روشن کرد. جالب اینکه در آن زمان، تندروهای امروز بلافاصله با این شعار مخالفت کردند. در هر حال به لحاظ اثباتی (اینکه حقیقت چه باید باشد) پاسخ روشن است. ایران به عنوان یک جغرافیای شناخته شده ملک مشاع مردم ایران است. مردمی فارغ از هر گونه تعلقات گوناگون، و فقط به صفت یک ایرانی که تابعیت ایران را دارد.
🔘ولی به لحاظ ثبوتی (آنچه که در عمل و واقعیت وجود دارد) ایران مال عده بسیار معدودی است که مورد نظر آن خانم بود و نام رمز حزباللهی هم برای خود برگزیدهاند چون هیچ حزباللهی شریفی چنین مال شهروند خوری را به ذهن خود راه نمیدهد. اتفاقاً مال حزباللهیها نیست. حزباللهی واقعی کسانی بودند و هستند که خود را برای ایران میدانسنند و نه برعکس. ادعای مالکیت بر کشور نداشتند، بلکه برعکس ایران را مالک خویش میدانستند و لذا خود را فدای استقلال و آزادی و تمامیت ارضی آن میکردند.
🔘حزباللهی کسی نیست که بیهیچ آوردهای دنبال میراثخواری و رانتخواری باشد. حزباللهی واقعی از حقوق هموطنش در همه حوزهها دفاع میکند، و حزباللهی بدلی همه را برای خود میخواهد. و زشتترین کار نیز غصب همین عنوان است. بنابراین گر چه به لحاظ اثباتی ایران ملک مشاع همه ایرانیان است ولی به لحاظ ثبوتی فعلاً در ید عدهای است که عنوان غصبی حزباللهی یدک میکشد، و بدلی هستند.
🔘این ذهنیت فاسد که ایران را ملک عدهای محدود بداند همیشه بوده و هست و خواهد بود. فقط قدرت و حوزه نفوذ آنان است که کم یا زیاد میشود. اتفاقاً ممکن است افراد خیرخواهی هم باشند که چنین تصویر نادرستی داشته باشند. ریشه این رویکرد نیز در تمایزگذاری حقوقی و امتیازی براساس ویژگیهای غیر حرفهای است.
🔘آغاز آن به ابتدای انقلاب برمیگردد ولی فرآیند حذف استصوابی و دستچین کردن افراد برای پستهای حکومتی نقطه تشدید و بحرانی این جریان است. چندی پیش نوشتم که فرآیند خالصسازی الزامات خود را دارد و جزو فرآیندهای تشدیدکننده است. به عبارت دیگر هر چه بر خالصسازی تأکید کنید، نیازمند افزایش دوز خالصسازی میشوید.
🔘همچنان که در این روزهای اخیر شاهد این ماجرا بودیم. در اوج جنگ غزه که نیازمند وحدت و حمایت و همدلی مردم هستند، حتی به سخن گفتن برخی افراد که پیشتر هم مسئول بودهاند رضایت نمیدهند. چرا؟ به این علت روشن که هر گونه حضور دیگران موجب بحران برای فرآیند خالصسازی میشود.
🔘خالصسازی معتقد است که ما به دیگران نیاز نداریم، حتی معتقدند که حضور دیگران موجب تضعیف ما میشود، حال چگونه ممکن است که خودمان حرفی نداشته باشیم و از دیگران دعوت کنیم؟ در جریان مصاحبه با پدر مرحوم عجمیان و برادر او نیز چشمهای از این خالصسازی را میبینیم. چگونه؟
🔘با تخریب حکم قضایی و اقدام علیه قوه قضاییه راه را برای حضور خالصسازان در مراتب بالاتر باز میکنند، و با زدن بخشی از جناح منسوب به خالصسازان، سعی در افزایش خلوص سیاسی میکنند. حملات به مجموعه نزدیک به ولایتی را از این زاویه میتوان تحلیل کرد. زدن جناح قالیباف نیز برگ دیگری از طرح خالصسازی است که در حال رو شدن است. جالب اینکه برخی از خودشان معترض هستند که چرا با یکدیگر دعوا میکنید؟ آیا آنان نمیدانند که این دعوا ادامه طبیعی همان فرآیند حذف است که حد یقفی ندارد.
🔘نگاهی به پیشینه ۱۰۰۰ مدیر اصلی کشور در سطح وزیر و پایینتر و هم ردیف آنها و نماینده، نشان میدهد که خالصسازی تقریباً به پایان خود رسیده است و کمکیفیتتر از این مدیریتها بعید است بتوان به کار گرفت. این راه دیگر بسته است، باید فکر دیگری کنید. همه اینها معرف ۱۰ درصد مردم ایران هم نیستند.
🔴ارزیابی از یک عملکرد
🔺 اعتماد ۲۳ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘با توجه به کوششهای دولت برای بهبود امور؛ در این یادداشت میکوشم که عملکرد دولت در یکی از حوزههای مهم را که قابل سنجش نیز هست تقدیم کنم. تصادفات جادهای و درون شهری یکی از زمینههایی است که کیفیت سیاستگذاری و اجرای آن را به خوبی نشان میدهد.
🔘بویژه آنکه ایران یکی از بدترین شاخصها را در این زمینه داشته است. البته از مقطعی به بعد وضعیت رو به بهبود رفت ولی دو باره چند سالی است که روند بهبودی متوقف شده و عکس آن به وجود آمده است.
🔘طی ده سال گذشته مرگ و میر ناشی از تصادفات روند متفاوت و رو به رشدی داشته است. روند کاهشی تا سال ۱۳۹۵ ادامه یافت و تعداد فوتیها به کمترین رقم خود یعنی ۱۵٫۹ هزار نفر در سال رسید ولی از سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ دو باره صعودی شد. سالهای ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ به علت کرونا و کاهش مسافرتها، این شاخص نزولی، و از تعداد فوتیها به نحو روشنی کاسته شد و در سال ۱۳۹۹، به رقم ۱۵٫۴ هزار نفر رسید.
🔘با پایان یافتن کرونا سیر صعودی مرگ و میر ناشی از تصادفات تشدید شده و طی فقط دو سال تا ۱۴۰۱، حدود ۲۷ درصد بر تعداد فوتیها اضافه شده است که رقم بسیار بالایی است، و بدتر اینکه در ۶ ماه اول امسال(۱۴۰۲) نیز شاهد ۸٫۲ درصد افزایش مجدد هستیم. این وضعیت در حالی است که مطابق قانون؛ دولت وظیفه دارد که سالانه ۱۰ درصد از این تلفات را کم کند. در حالی که در این سه سال نه تنها شاهد کاهش نیستیم، بلکه، به طور میانگین حدود همین درصد را شاهد افزایش تلفات هستیم.
🔘علت این ماجرا چیست؟ چند عامل مهم و موثر در تصادفات عبارتند از: کیفیت رانندگی، کیفیت خودرو، کیفیت جاده، کیفیت و سرعت خدمات درمانی پس از تصادف. به نظر میرسد که همه این موارد و به تناسبی در این چند سال اخیر بدتر شدهاند.
🔘در مورد اورژانس باید به زمانبندیهای حضور در صحنه و نیز تجهیزات و امکانات آنان اشاره کرد که در این مورد اطلاعاتی در دسترس نیست. ولی وضعیت جاده به نسبت قابل سنجش و روشن است. هم از حیث تجربهای که رانندگان در جادهها دارند و هم از حیث سهمی که برای نگهداری جاده هزینه میشود.
🔘با توجه به کاهش بودجههای عمومی، سهم هزینههای نگهداری بویژه جادهها نسبت به گذشته بسیار کمتر شده است و برخی برآوردها حاکی از یک درصد ارزش روز جاده است که بسیار کمتر از استانداردهای جهانی است.
🔘مشکل مهم این است که به محض بیتوجهی یا کمتوجهی به تعمیرات جادهها، فرآیند استهلاک سرعت میگیرد. مدتی پیش در یکی از جادههای اصلی کشور یعنی مشهد به سوی تهران در حرکت بودم که در برخی از فواصل چیزی جز اظهار تأسف نمیتوان گفت.
🔘عامل مهم بعدی خودرو است. بیتردید افزایش استهلاک خودروهای کارکرده بویژه وسایل سنگین و نیز پایین بودن کیفیت لاستیکها به علت مشکلات اقتصادی و استهلاک بالا، موجب میشود که از یکسو بر تعداد تصادفات افزوده شود و از سوی دیگر تلفات آن را بیشتر میکند.
🔘سیاستهای خودرویی و حذف یا کاهش برخی استانداردهای آن و قیمتگذاری نابخردانه به علاوه ممانعت از واردات خودروهای سواری باکیفیت و بالاخره حذف رقابت از تولیدات داخلی و فروش رانتی آن، موجب شده است که کیفیت خودرو نسبت به گذشته کمتر شود و هم موجب افزایش تصادفات و هم منجر به افزایش تلفات و مصدومیتها شود.
🔘در میان عوامل پیشگفته، در باره عامل راننده سخت است که قضاوت کنیم. این امر مستلزم جمعبندی از گزارشهای پلیس است و اینکه علل تصادفات بیشتر کدام عوامل بودهاند؟ همچنین نظارت پلیس و سیاستهای بیمهای و نیز قیمتگذاری بنزین نیز در کاهش و افزایش تصادفات موثر هستند که تحلیل هر کدام نیازمند اطلاع از جزییات بیشتری است ولی در یک چیز شک و تردیدی وجود ندارد.
🔘کاهش میزان تصادفات خودرویی و مرگ و میر ناشی از آن هم به لحاظ عقلی و هم به حکم قانون یک ضرورت است. مهمتر اینکه نهاد معینی متولی اجرای سیاستهای لازم برای تحقق این هدف است، ولی واقعیت این است که طی سه سال گذشته (و تا آخر امسال) نه تنها از تعداد تصادفات و مرگ و میر ناشی از آن کم نشده، بلکه برعکس با رشد شتابانی در حال افزایش بوده است.
🔘🔘فقط میماند که کسی پاسخ دهد، مسئولیت این روند به عهده کیست؟ احتمالا خواهند گفت روحانی؟
🔺 اعتماد ۲۳ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘با توجه به کوششهای دولت برای بهبود امور؛ در این یادداشت میکوشم که عملکرد دولت در یکی از حوزههای مهم را که قابل سنجش نیز هست تقدیم کنم. تصادفات جادهای و درون شهری یکی از زمینههایی است که کیفیت سیاستگذاری و اجرای آن را به خوبی نشان میدهد.
🔘بویژه آنکه ایران یکی از بدترین شاخصها را در این زمینه داشته است. البته از مقطعی به بعد وضعیت رو به بهبود رفت ولی دو باره چند سالی است که روند بهبودی متوقف شده و عکس آن به وجود آمده است.
🔘طی ده سال گذشته مرگ و میر ناشی از تصادفات روند متفاوت و رو به رشدی داشته است. روند کاهشی تا سال ۱۳۹۵ ادامه یافت و تعداد فوتیها به کمترین رقم خود یعنی ۱۵٫۹ هزار نفر در سال رسید ولی از سال ۱۳۹۶ و ۱۳۹۷ دو باره صعودی شد. سالهای ۱۳۹۸ و ۱۳۹۹ به علت کرونا و کاهش مسافرتها، این شاخص نزولی، و از تعداد فوتیها به نحو روشنی کاسته شد و در سال ۱۳۹۹، به رقم ۱۵٫۴ هزار نفر رسید.
🔘با پایان یافتن کرونا سیر صعودی مرگ و میر ناشی از تصادفات تشدید شده و طی فقط دو سال تا ۱۴۰۱، حدود ۲۷ درصد بر تعداد فوتیها اضافه شده است که رقم بسیار بالایی است، و بدتر اینکه در ۶ ماه اول امسال(۱۴۰۲) نیز شاهد ۸٫۲ درصد افزایش مجدد هستیم. این وضعیت در حالی است که مطابق قانون؛ دولت وظیفه دارد که سالانه ۱۰ درصد از این تلفات را کم کند. در حالی که در این سه سال نه تنها شاهد کاهش نیستیم، بلکه، به طور میانگین حدود همین درصد را شاهد افزایش تلفات هستیم.
🔘علت این ماجرا چیست؟ چند عامل مهم و موثر در تصادفات عبارتند از: کیفیت رانندگی، کیفیت خودرو، کیفیت جاده، کیفیت و سرعت خدمات درمانی پس از تصادف. به نظر میرسد که همه این موارد و به تناسبی در این چند سال اخیر بدتر شدهاند.
🔘در مورد اورژانس باید به زمانبندیهای حضور در صحنه و نیز تجهیزات و امکانات آنان اشاره کرد که در این مورد اطلاعاتی در دسترس نیست. ولی وضعیت جاده به نسبت قابل سنجش و روشن است. هم از حیث تجربهای که رانندگان در جادهها دارند و هم از حیث سهمی که برای نگهداری جاده هزینه میشود.
🔘با توجه به کاهش بودجههای عمومی، سهم هزینههای نگهداری بویژه جادهها نسبت به گذشته بسیار کمتر شده است و برخی برآوردها حاکی از یک درصد ارزش روز جاده است که بسیار کمتر از استانداردهای جهانی است.
🔘مشکل مهم این است که به محض بیتوجهی یا کمتوجهی به تعمیرات جادهها، فرآیند استهلاک سرعت میگیرد. مدتی پیش در یکی از جادههای اصلی کشور یعنی مشهد به سوی تهران در حرکت بودم که در برخی از فواصل چیزی جز اظهار تأسف نمیتوان گفت.
🔘عامل مهم بعدی خودرو است. بیتردید افزایش استهلاک خودروهای کارکرده بویژه وسایل سنگین و نیز پایین بودن کیفیت لاستیکها به علت مشکلات اقتصادی و استهلاک بالا، موجب میشود که از یکسو بر تعداد تصادفات افزوده شود و از سوی دیگر تلفات آن را بیشتر میکند.
🔘سیاستهای خودرویی و حذف یا کاهش برخی استانداردهای آن و قیمتگذاری نابخردانه به علاوه ممانعت از واردات خودروهای سواری باکیفیت و بالاخره حذف رقابت از تولیدات داخلی و فروش رانتی آن، موجب شده است که کیفیت خودرو نسبت به گذشته کمتر شود و هم موجب افزایش تصادفات و هم منجر به افزایش تلفات و مصدومیتها شود.
🔘در میان عوامل پیشگفته، در باره عامل راننده سخت است که قضاوت کنیم. این امر مستلزم جمعبندی از گزارشهای پلیس است و اینکه علل تصادفات بیشتر کدام عوامل بودهاند؟ همچنین نظارت پلیس و سیاستهای بیمهای و نیز قیمتگذاری بنزین نیز در کاهش و افزایش تصادفات موثر هستند که تحلیل هر کدام نیازمند اطلاع از جزییات بیشتری است ولی در یک چیز شک و تردیدی وجود ندارد.
🔘کاهش میزان تصادفات خودرویی و مرگ و میر ناشی از آن هم به لحاظ عقلی و هم به حکم قانون یک ضرورت است. مهمتر اینکه نهاد معینی متولی اجرای سیاستهای لازم برای تحقق این هدف است، ولی واقعیت این است که طی سه سال گذشته (و تا آخر امسال) نه تنها از تعداد تصادفات و مرگ و میر ناشی از آن کم نشده، بلکه برعکس با رشد شتابانی در حال افزایش بوده است.
🔘🔘فقط میماند که کسی پاسخ دهد، مسئولیت این روند به عهده کیست؟ احتمالا خواهند گفت روحانی؟
🔴پژوهش علیه لجاجت
🔺اعتماد ۲۴ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘یکی از تفاوتهای مهم جامعهای با سیاست پویا، انعطافپذیری بویژه در برای مردم و نخبگان است. نمونه اخیر ماجرا برکناری وزیر کشور بریتانیا است که طرفدار اسراییل بود و به پاس نظر و اعتراضات مردم هزینه سیاست لجوجانه و ضد مردمی خود را پرداخت. در واقع حکومتها یک اصل مهم را پذیرفتهاند. در برابر خواست اکثریت مقاومت نکنند و امکان بروز این خواست هم فراهم باشد.
🔘سال گذشته و بلافاصله پس از آغاز جریان اعتراضات پاییز از دفتر پژوهشهای ایرنا (خبرگزاری دولت) تماس گرفتند و اعلام کردند که مجموعهای از گفتگوها را با افراد دارای رویکردهای گوناگون در تحلیل این پدیده در دست اقدام دارند و از بنده نیز درخواست کردند که با انجامش موافقت کردم، و نتیجه آن به صورت گفتگو در ایرنا منتشر گردید. من نیز در کانال خودم بازنشر کردم. بعداً شنیدم که میخواهند این مجموعه را که شامل ۶۶ مصاحبه است منتشر کنند که اکنون یک نسخه از چاپ دوم آن برای بنده نیز ارسال شده است.
🔘به نظرم انتشار این مجموعه از گفتگوها از سوی دفتر پژوهش ایرنا که رسانه رسمی دولت ایران است، اهمیت دارد. با توجه به جایگاه رسمی این خبرگزاری و نیز کوششی که برای شنیدن تحلیلهای گوناگون و حتی رعایت توازن این رویکردها، در کتاب انجام شده، به نظرم خواندن این مجموعه میتواند به درک متعارف و البته حداقلی؛ نه لزوماً دقیق از آنچه که در جامعه گذشت کمک کند.
🔘بویژه آنکه اغلب رویکردهای انتقادی سعی کردهاند به نحوی سخن بگویند که در چارچوبهای رسمی قابل طرح و انتشار هم باشد. این اقدام ایرنا ماندگار است، هر چند ظرفیت انتشار کتابهای فراوانی از نوشتههای کارشناسان و افراد دارای تحلیل در کشور وجود دارد که مطالب آن نیز در فضای مجازی در دسترس است، فقط باید راه را باز کنند تا کسانی آستینها را بالا بزنند و مجموعهای از این نوشتهها را منتشر کنند، نوشتههایی فارغ از محدودیتهای رسمی.
🔘آنچه که در جامعه ایران مفقود است، تحلیل و نظر نیست، بیتوجهی ساختار رسمی به نظرات مردم و نخبگان جامعه و تحلیل آنان است. چون در همان زمان انجام این گفتگوها مقامات کشور و مهمتر از همه دو نهاد اطلاعاتی و نیز مواضع رسمی وزارت کشور، حکایت از این میکرد که گویی اتفاق خاصی رخ نداده است، و فقط یک مشکل امنیتی است که به همت نیروهای امنیتی برطرف و حل شد.
🔘این یکدندگی تحلیلی مهمترین خطری است که جامعه ایران را تهدید میکند. اینکه مدیران امور به جای آنکه واقعیات را ببینند و از تحلیلهای علمی و کارشناسی استفاده کنند، خود را مشغول آمال و آرزوها کردهاند و گمان میکنند با ندیدن واقعیت، مسألهای حل میشود. به همین علت است که رفتارهای آنان کلاً اقتضایی است.
🔘در آغاز اعتراضات از موضع تواضع و پایین درخواست گفتگو میکردند یا اینکه درخواست داشتند که برنامههای فرهنگی انجام شود، یا در مواجهه با دانشگاهها و زنان و هنرمندان متفاوت از همیشه برخورد میکردند. ولی هنگامی که گمان کردند خرشان از پل گذشته است، روی دیگر رفتاری خود را نشان دادند و به تنظیمات کارخانه برگشتند.
🔘این رفتار نه تنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه بیاعتمادی و خشم و نفرت مردم را تشدید هم میکند. مسأله این است که کل نظام و ساختار سیاسی باید به یک تحلیل اجتماعی و سیاسی واحدی برسند و سیاستهای بعدی خود را در مورد جامعه و مسایل آن براساس این رویکرد تنظیم کنند.
🔘در حال حاضر نحوه مواجهه حکومت با اعتراضات سال گذشته، هیچ نسبتی با تحلیلهای منتشر شده در این کتاب ندارد. من نمیخواهم بگویم که حکومت حتماً و باید تحلیل منتقدان را بپذیرد، گر چه اعتبار و استحکام تحلیل منتقدان بیشتر و مستندتر است، ولی اگر حداقل به تحلیلهای همفکران خودشان نیز توجه کنند، بخش قابل توجهی از مشکلات سیاستی حل خواهد شد.
🔘متأسفانه در ایران علاقهای ندارند که در باره حوادث و اتفاقات مهم گزارشهای ملی تهیه و براساس آن عمل کنند. به همین علت نیز هیچ مسألهای چنان که شایسته است هیچ گاه حل نمیشود. پژوهش و تحلیل علمی مقدمه لازم برای کاهش از لجاجت سیاسی و تطبیقپذیری با خواست مردم است.
🔺اعتماد ۲۴ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘یکی از تفاوتهای مهم جامعهای با سیاست پویا، انعطافپذیری بویژه در برای مردم و نخبگان است. نمونه اخیر ماجرا برکناری وزیر کشور بریتانیا است که طرفدار اسراییل بود و به پاس نظر و اعتراضات مردم هزینه سیاست لجوجانه و ضد مردمی خود را پرداخت. در واقع حکومتها یک اصل مهم را پذیرفتهاند. در برابر خواست اکثریت مقاومت نکنند و امکان بروز این خواست هم فراهم باشد.
🔘سال گذشته و بلافاصله پس از آغاز جریان اعتراضات پاییز از دفتر پژوهشهای ایرنا (خبرگزاری دولت) تماس گرفتند و اعلام کردند که مجموعهای از گفتگوها را با افراد دارای رویکردهای گوناگون در تحلیل این پدیده در دست اقدام دارند و از بنده نیز درخواست کردند که با انجامش موافقت کردم، و نتیجه آن به صورت گفتگو در ایرنا منتشر گردید. من نیز در کانال خودم بازنشر کردم. بعداً شنیدم که میخواهند این مجموعه را که شامل ۶۶ مصاحبه است منتشر کنند که اکنون یک نسخه از چاپ دوم آن برای بنده نیز ارسال شده است.
🔘به نظرم انتشار این مجموعه از گفتگوها از سوی دفتر پژوهش ایرنا که رسانه رسمی دولت ایران است، اهمیت دارد. با توجه به جایگاه رسمی این خبرگزاری و نیز کوششی که برای شنیدن تحلیلهای گوناگون و حتی رعایت توازن این رویکردها، در کتاب انجام شده، به نظرم خواندن این مجموعه میتواند به درک متعارف و البته حداقلی؛ نه لزوماً دقیق از آنچه که در جامعه گذشت کمک کند.
🔘بویژه آنکه اغلب رویکردهای انتقادی سعی کردهاند به نحوی سخن بگویند که در چارچوبهای رسمی قابل طرح و انتشار هم باشد. این اقدام ایرنا ماندگار است، هر چند ظرفیت انتشار کتابهای فراوانی از نوشتههای کارشناسان و افراد دارای تحلیل در کشور وجود دارد که مطالب آن نیز در فضای مجازی در دسترس است، فقط باید راه را باز کنند تا کسانی آستینها را بالا بزنند و مجموعهای از این نوشتهها را منتشر کنند، نوشتههایی فارغ از محدودیتهای رسمی.
🔘آنچه که در جامعه ایران مفقود است، تحلیل و نظر نیست، بیتوجهی ساختار رسمی به نظرات مردم و نخبگان جامعه و تحلیل آنان است. چون در همان زمان انجام این گفتگوها مقامات کشور و مهمتر از همه دو نهاد اطلاعاتی و نیز مواضع رسمی وزارت کشور، حکایت از این میکرد که گویی اتفاق خاصی رخ نداده است، و فقط یک مشکل امنیتی است که به همت نیروهای امنیتی برطرف و حل شد.
🔘این یکدندگی تحلیلی مهمترین خطری است که جامعه ایران را تهدید میکند. اینکه مدیران امور به جای آنکه واقعیات را ببینند و از تحلیلهای علمی و کارشناسی استفاده کنند، خود را مشغول آمال و آرزوها کردهاند و گمان میکنند با ندیدن واقعیت، مسألهای حل میشود. به همین علت است که رفتارهای آنان کلاً اقتضایی است.
🔘در آغاز اعتراضات از موضع تواضع و پایین درخواست گفتگو میکردند یا اینکه درخواست داشتند که برنامههای فرهنگی انجام شود، یا در مواجهه با دانشگاهها و زنان و هنرمندان متفاوت از همیشه برخورد میکردند. ولی هنگامی که گمان کردند خرشان از پل گذشته است، روی دیگر رفتاری خود را نشان دادند و به تنظیمات کارخانه برگشتند.
🔘این رفتار نه تنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه بیاعتمادی و خشم و نفرت مردم را تشدید هم میکند. مسأله این است که کل نظام و ساختار سیاسی باید به یک تحلیل اجتماعی و سیاسی واحدی برسند و سیاستهای بعدی خود را در مورد جامعه و مسایل آن براساس این رویکرد تنظیم کنند.
🔘در حال حاضر نحوه مواجهه حکومت با اعتراضات سال گذشته، هیچ نسبتی با تحلیلهای منتشر شده در این کتاب ندارد. من نمیخواهم بگویم که حکومت حتماً و باید تحلیل منتقدان را بپذیرد، گر چه اعتبار و استحکام تحلیل منتقدان بیشتر و مستندتر است، ولی اگر حداقل به تحلیلهای همفکران خودشان نیز توجه کنند، بخش قابل توجهی از مشکلات سیاستی حل خواهد شد.
🔘متأسفانه در ایران علاقهای ندارند که در باره حوادث و اتفاقات مهم گزارشهای ملی تهیه و براساس آن عمل کنند. به همین علت نیز هیچ مسألهای چنان که شایسته است هیچ گاه حل نمیشود. پژوهش و تحلیل علمی مقدمه لازم برای کاهش از لجاجت سیاسی و تطبیقپذیری با خواست مردم است.
🔴درباره سامانه رصد سبک زندگی مردم
🔺 هممیهن ۲۴ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘عباس عبدی، پژوهشگر اجتماعی درباره نحوه فعالیت این سامانه به هممیهن میگوید که؛ مشخص نیست تدوینکنندگان آن بهدنبال چه چیزی هستند و از آنجا که اعتمادی به آنها وجود ندارد، تمام تصمیمات آنان به بدترین شکل تفسیر و برداشت میشود. با این همه او توضیح میدهد که اگر هدف از این سامانه جمعآوری اطلاعات شخصی مردم باشد که اقدامی غیرقانونی نابخردانه و بیفایده است.
🔘اما اگر منظور انجام پژوهش و انتشار نتایج آن است، پیش از این هم در برنامههای قبلی توسعه انجام پژوهشهای مختلف مصوب شده بود، اما انجام نمیشد. به این علت که، «جسارتی برای منتشر کردن نتیجه پژوهشهای اجتماعی وجود ندارد، مثلا فرض کنید در زمینه پوشش مورد قبول پژوهشی انجام شود، حتی اگر اسم افراد مشخصی هم نیاید، باز هم نمیتوانند نتیجه آن را منتشر کنند؟ چون از نظر و رای مردم واهمه دارند.
🔘برخی موضوعات از جمله درباره روابط زن و مرد، مصرف مشروبات الکلی و اعتیاد و ... ، حتی درباره زاد و ولد و سن ازدواج آمار خودکشی هم اطلاعات منتشر نمیشود چه رسد به موضوعات دیگر. در حال حاضر دسترسی به اطلاعات سازمان ثبت احوال هم برای همه قفل است. آمار ثبتی را هم بر خلاف گذشته در اختیار نمیگذارند حال میخواهند چه پژوهشی انجام دهند؟
🔘آنها نه قادر به انجام پژوهش معتبر هستند و نه وقتی انجام میدهند حاضرند نتایج را منتشر کنند. نتایج را به عناوین نادرست و تحلیلهای غلط، به خدمت مقامات میبرند و ذهن آنها را از واقعیت دور میکنند.»
🔘به گفته عبدی، اگر قرار باشد سامانه پژوهشی باشد دیگر مهم نیست چه انگیزهای پشت آن وجود دارد، هر چند که این اطمینان وجود دارد که چنین کاری انجام نمیشود و اطلاعاتش هم عموما نادرست خواهد بود. اما اگر هدف دیگری مانند رصد زندگی شخصی افراد و گردآوری اطلاعات شخصی باشد، برای کنترل و ایجاد ترس در بین مردم ایجاد شده و هدف دیگری ندارد.
🔺 هممیهن ۲۴ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘عباس عبدی، پژوهشگر اجتماعی درباره نحوه فعالیت این سامانه به هممیهن میگوید که؛ مشخص نیست تدوینکنندگان آن بهدنبال چه چیزی هستند و از آنجا که اعتمادی به آنها وجود ندارد، تمام تصمیمات آنان به بدترین شکل تفسیر و برداشت میشود. با این همه او توضیح میدهد که اگر هدف از این سامانه جمعآوری اطلاعات شخصی مردم باشد که اقدامی غیرقانونی نابخردانه و بیفایده است.
🔘اما اگر منظور انجام پژوهش و انتشار نتایج آن است، پیش از این هم در برنامههای قبلی توسعه انجام پژوهشهای مختلف مصوب شده بود، اما انجام نمیشد. به این علت که، «جسارتی برای منتشر کردن نتیجه پژوهشهای اجتماعی وجود ندارد، مثلا فرض کنید در زمینه پوشش مورد قبول پژوهشی انجام شود، حتی اگر اسم افراد مشخصی هم نیاید، باز هم نمیتوانند نتیجه آن را منتشر کنند؟ چون از نظر و رای مردم واهمه دارند.
🔘برخی موضوعات از جمله درباره روابط زن و مرد، مصرف مشروبات الکلی و اعتیاد و ... ، حتی درباره زاد و ولد و سن ازدواج آمار خودکشی هم اطلاعات منتشر نمیشود چه رسد به موضوعات دیگر. در حال حاضر دسترسی به اطلاعات سازمان ثبت احوال هم برای همه قفل است. آمار ثبتی را هم بر خلاف گذشته در اختیار نمیگذارند حال میخواهند چه پژوهشی انجام دهند؟
🔘آنها نه قادر به انجام پژوهش معتبر هستند و نه وقتی انجام میدهند حاضرند نتایج را منتشر کنند. نتایج را به عناوین نادرست و تحلیلهای غلط، به خدمت مقامات میبرند و ذهن آنها را از واقعیت دور میکنند.»
🔘به گفته عبدی، اگر قرار باشد سامانه پژوهشی باشد دیگر مهم نیست چه انگیزهای پشت آن وجود دارد، هر چند که این اطمینان وجود دارد که چنین کاری انجام نمیشود و اطلاعاتش هم عموما نادرست خواهد بود. اما اگر هدف دیگری مانند رصد زندگی شخصی افراد و گردآوری اطلاعات شخصی باشد، برای کنترل و ایجاد ترس در بین مردم ایجاد شده و هدف دیگری ندارد.
🔴سه ویژگی چین را فراموش نکنید
🔺اعتماد ۲۷ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘تا آنجا که به یاد دارم حدود نیم قرن پیش یکی از دانشمندان غربی گفته بود، معجزه مهم جهان این است که دولت چین(منظورش زمان مائو بود) توانسته یک میلیارد نفر جمعیت این کشور را زنده نگهدارد و اجازه ندهد که از گرسنگی بمیرند.
🔘درباره واقعیت آن زمان چین اطلاعات دقیقی در دست نبود یا من ندارم ولی اگر آن فرد زنده باشد، نمیدانم پیشرفت چین در ۴۵ سال اخیر را چگونه وصف میکند؟ آن معجزه در مقایسه با تحولات ۴۵ سال اخیر چیزی در حد شعبدهبازی در برابر معجزه واقعی است.
🔘اکنون اتفاق نظر نسبی است که چین بزودی از نظر توان تولید اقتصادی در جهان اول خواهد شد. چین نشان داده است که در مورد مسائل اصلی خود چون هنگکنگ و ماکائو و چین تایپه و نیز حاکمیت بر دریاهای خود کوتاه نمیآید. جالبتر از همه طرحهای جهانی اقتصادی از جمله جاده ابریشم را در دست دارد. یا در حوزه نفوذ اقتصادی و صادرات حرف اول را میزند. در حوزه فنآوری فضایی و دیجیتال پیشرفتهای چشمگیری داشته است. سیاستهای منطقهای و جهانی بلندپروازانهای را در دستور کار دارد و ما شاهد حضور موثر چین در منطقه اطراف خودمان هستیم.
🔘از سوی آمریکا نیز کم تهدید نشده است، آنان خیلی صریح از استقلال چین تایپه دفاع میکنند در حالی که اینها هر دو یک سرزمین هستند و مسأله ارضی فارغ از ماهیت نظامهای حاکم است. علیه رییسجمهور چین خیلی مینویسند و سیاستهای تبلیغی تندی علیه چین و مسائل حقوق بشری آن دارند. هر چند پس از حمایتهای اخیر غرب از اسراییل معلوم نیست که از این پس، چنین مواضعی رنگ و بویی داشته باشد زیرا بیش از پیش نشان داده شد که مواضع حقوقبشری غربیها اصیل نیست و پوششی تاکتیکی برای سیاست است.
🔘علی رغم همه اینها خوب است که سخنان متواضعانه رییسجمهور چین را در سفر اخیرش به ایالات متحده و دیدار با جو بایدن مرور کنیم تا درک بهتری از معنای ادبیات سیاسی و دیپلماتیک به دست آوریم. شیپنگ رییسجمهور چین گفت:
▪️«ما بزرگترین کشور در حال توسعه جهان و ایالات متحده بزرگترین کشور توسعه یافته جهان است. ما می باید در کنار هم باشیم .چین آماده است که شریک و دوست ایالات متحده باشد . اصول اساسی ما در اداره روابطمان با ایالات متحده عبارت است از احترام متقابل ، همزیستی مسالمت آمیز و همکاری برد-برد. ما هرگز علیه ایالات متحده شرط بندی نمی کنیم و در امور داخلی او دخالت نمی کنیم .چین هرگز قصد چالش و از پای انداختن آمریکا را نخواهد داشت و بالعکس از آمریکای مطمئن، باز ، روبه رشد و خوشبخت خوشحال خواهد شد . همینطور هم ایالات متحده نباید علیه چین شرط بندی و یا در امور داخلی چین دخالت کند. چین به هر سطح از توسعه برسد هرگز بدنبال هژمونی و گسترش سلطه نخواهد بود و هرگز درصدد تحمیل اراده خود به دیگران برنخواهد آمد. چین بدنبال ایجاد قلمرو نفوذ نخواهد بود و در هیج جنگی چه سرد و چه گرم شرکت نخواهدکرد.»(پایان)▪️
🔘شاید افراد سادهانگار گمان کنند که این سخنان نشانه خودتحقیری یا خودباختگی است. بطور قطع مسئولین ایالات متحده چنین باوری نخواهند داشت. آنان بر طبق سیاست کلان خود، چین را رقیب و خطر اصلی علیه هژمونی و فرادستی خود میدانند و این را چینیها هم بخوبی میدانند، پس این سخنان متواضعانه برای چیست؟
🔘در درجه اول بخشی از آن، حقیقتی است که نه میتوانند و نه درست است که پنهانش کرده یا نادیده بگیرند. این حقیقت که هنوز فاصله عمیقی میان ایالات متحده و چین وجود دارد. بخش مهمتر این سخنان، خنثی کردن بزرگنماییهای ایالات متحده در دشمنسازی از چین است.
🔘فرض کنیم که چین با ادبیاتی تهاجمی و خشن پاسخ اقدامات و حتی تحقیرهای آمریکاییها را میداد، چه نتیجهای به دست میآورد که اکنون نیاورده است؟ جز این که در بازی آنها میافتاد و در بزرگنمایی خطر و قدرت خود به سود آنان نقش بازی میکرد هیچ دستاورد دیگری نداشت.
🔘این زبان دیپلماتیک است که گرچه محدودیتهای خود را دارد ولی کاربرد آن در عرصه سیاسی بسیار موثرتر از زبان تهدید و زور است. منظور این نیست که در هر شرایطی زبان تهدید و زور را بکلی باید کنار گذاشت، زیرا مواردی پیش میآید که کاربرد چنین زبانی ضرورت دارد، که بطور طبیعی و بر حسب مورد، چینیها هم از آن استفاده میکنند، ولی وجه غالب زبان دیپلماتیک زور و تهدید نیست. اتفاقا یکی از جاهایی که کاربرد افراطی این زبان نتیجه منفی دارد از سوی ایالات متحده است.
🔘امیدواریم اگر کسانی در ایران میخواهند یا مدعی این هستند که راه چین را انتخاب میکنند، سه چیزی را فراموش نکنند. اول سیاستهای کارآمد و علمی آنها برای توسعه اقتصادی و اجرای خوب آن سیاستها. دوم زبان دیپلماتیک و سازنده آنها و سوم پایداری و صبر کنفسیوسی در تامین منافع ملی و کوتاه نیامدن از آن.
🔺اعتماد ۲۷ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘تا آنجا که به یاد دارم حدود نیم قرن پیش یکی از دانشمندان غربی گفته بود، معجزه مهم جهان این است که دولت چین(منظورش زمان مائو بود) توانسته یک میلیارد نفر جمعیت این کشور را زنده نگهدارد و اجازه ندهد که از گرسنگی بمیرند.
🔘درباره واقعیت آن زمان چین اطلاعات دقیقی در دست نبود یا من ندارم ولی اگر آن فرد زنده باشد، نمیدانم پیشرفت چین در ۴۵ سال اخیر را چگونه وصف میکند؟ آن معجزه در مقایسه با تحولات ۴۵ سال اخیر چیزی در حد شعبدهبازی در برابر معجزه واقعی است.
🔘اکنون اتفاق نظر نسبی است که چین بزودی از نظر توان تولید اقتصادی در جهان اول خواهد شد. چین نشان داده است که در مورد مسائل اصلی خود چون هنگکنگ و ماکائو و چین تایپه و نیز حاکمیت بر دریاهای خود کوتاه نمیآید. جالبتر از همه طرحهای جهانی اقتصادی از جمله جاده ابریشم را در دست دارد. یا در حوزه نفوذ اقتصادی و صادرات حرف اول را میزند. در حوزه فنآوری فضایی و دیجیتال پیشرفتهای چشمگیری داشته است. سیاستهای منطقهای و جهانی بلندپروازانهای را در دستور کار دارد و ما شاهد حضور موثر چین در منطقه اطراف خودمان هستیم.
🔘از سوی آمریکا نیز کم تهدید نشده است، آنان خیلی صریح از استقلال چین تایپه دفاع میکنند در حالی که اینها هر دو یک سرزمین هستند و مسأله ارضی فارغ از ماهیت نظامهای حاکم است. علیه رییسجمهور چین خیلی مینویسند و سیاستهای تبلیغی تندی علیه چین و مسائل حقوق بشری آن دارند. هر چند پس از حمایتهای اخیر غرب از اسراییل معلوم نیست که از این پس، چنین مواضعی رنگ و بویی داشته باشد زیرا بیش از پیش نشان داده شد که مواضع حقوقبشری غربیها اصیل نیست و پوششی تاکتیکی برای سیاست است.
🔘علی رغم همه اینها خوب است که سخنان متواضعانه رییسجمهور چین را در سفر اخیرش به ایالات متحده و دیدار با جو بایدن مرور کنیم تا درک بهتری از معنای ادبیات سیاسی و دیپلماتیک به دست آوریم. شیپنگ رییسجمهور چین گفت:
▪️«ما بزرگترین کشور در حال توسعه جهان و ایالات متحده بزرگترین کشور توسعه یافته جهان است. ما می باید در کنار هم باشیم .چین آماده است که شریک و دوست ایالات متحده باشد . اصول اساسی ما در اداره روابطمان با ایالات متحده عبارت است از احترام متقابل ، همزیستی مسالمت آمیز و همکاری برد-برد. ما هرگز علیه ایالات متحده شرط بندی نمی کنیم و در امور داخلی او دخالت نمی کنیم .چین هرگز قصد چالش و از پای انداختن آمریکا را نخواهد داشت و بالعکس از آمریکای مطمئن، باز ، روبه رشد و خوشبخت خوشحال خواهد شد . همینطور هم ایالات متحده نباید علیه چین شرط بندی و یا در امور داخلی چین دخالت کند. چین به هر سطح از توسعه برسد هرگز بدنبال هژمونی و گسترش سلطه نخواهد بود و هرگز درصدد تحمیل اراده خود به دیگران برنخواهد آمد. چین بدنبال ایجاد قلمرو نفوذ نخواهد بود و در هیج جنگی چه سرد و چه گرم شرکت نخواهدکرد.»(پایان)▪️
🔘شاید افراد سادهانگار گمان کنند که این سخنان نشانه خودتحقیری یا خودباختگی است. بطور قطع مسئولین ایالات متحده چنین باوری نخواهند داشت. آنان بر طبق سیاست کلان خود، چین را رقیب و خطر اصلی علیه هژمونی و فرادستی خود میدانند و این را چینیها هم بخوبی میدانند، پس این سخنان متواضعانه برای چیست؟
🔘در درجه اول بخشی از آن، حقیقتی است که نه میتوانند و نه درست است که پنهانش کرده یا نادیده بگیرند. این حقیقت که هنوز فاصله عمیقی میان ایالات متحده و چین وجود دارد. بخش مهمتر این سخنان، خنثی کردن بزرگنماییهای ایالات متحده در دشمنسازی از چین است.
🔘فرض کنیم که چین با ادبیاتی تهاجمی و خشن پاسخ اقدامات و حتی تحقیرهای آمریکاییها را میداد، چه نتیجهای به دست میآورد که اکنون نیاورده است؟ جز این که در بازی آنها میافتاد و در بزرگنمایی خطر و قدرت خود به سود آنان نقش بازی میکرد هیچ دستاورد دیگری نداشت.
🔘این زبان دیپلماتیک است که گرچه محدودیتهای خود را دارد ولی کاربرد آن در عرصه سیاسی بسیار موثرتر از زبان تهدید و زور است. منظور این نیست که در هر شرایطی زبان تهدید و زور را بکلی باید کنار گذاشت، زیرا مواردی پیش میآید که کاربرد چنین زبانی ضرورت دارد، که بطور طبیعی و بر حسب مورد، چینیها هم از آن استفاده میکنند، ولی وجه غالب زبان دیپلماتیک زور و تهدید نیست. اتفاقا یکی از جاهایی که کاربرد افراطی این زبان نتیجه منفی دارد از سوی ایالات متحده است.
🔘امیدواریم اگر کسانی در ایران میخواهند یا مدعی این هستند که راه چین را انتخاب میکنند، سه چیزی را فراموش نکنند. اول سیاستهای کارآمد و علمی آنها برای توسعه اقتصادی و اجرای خوب آن سیاستها. دوم زبان دیپلماتیک و سازنده آنها و سوم پایداری و صبر کنفسیوسی در تامین منافع ملی و کوتاه نیامدن از آن.
🔴خدا یا انسان؟
🔺اعتماد ۲۸ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘اگر بخواهیم سخنان مسئولین کنونی قوا و جناح غالب را نقد کنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد، از بس اظهارات عجیب و غریب از آنان وجود دارد که نقد و رد آنها به نوعی ملال خاطر خواهد شد، ولی با توجه به جایگاه فکری آقای دکتر حداد عادل نزد این جناح، طبعاً نمیتوان از کنار رویکردهای ایشان گذشت، از این رو نقد یا طرح پرسش در باره رویکردهای تحلیلی ایشان میتواند به درک آنچه که در این جناح میگذرد کمک کند.
🔘اخیراً ویدیویی از ایشان منتشر شد که خلاصه بخشی از آن چنین است: ▪️«اگر شما یک علوم انسانی مستقل از آنچه در تمدن غرب رایج است نداشته باشید به تمدن نوین اسلامی نمی رسید... در تمدن غربی به صورتی که امروز بر جهان حاکم است انسان بنیادی، یعنی اومانیسم حاکم است... از رنسانس به این طرف یک دو گانگی در غرب شکل گرفته یا انسان یا خدا. انسان برای این که روی پای خودش بایستد باید در برابر خدا بایستد... آزادی غربی نقطه مقابل عبادت است.»▪️
🔘بنده به عنوان کسی که علاقهمند به علوم انسانی و اجتماعی هستم، مشتاق هستم که بدانم آیا در این ۴۵ سال و از ابتدای نوشتن کتابهای جامعهشناسی اسلامی و اقتصاد اسلامی و امثال آنها، تا کنون هیچ متنی اضافه بر آنها تدوین شده است که معرف علوم انسانی غیر غربی و مستقل یا متفاوت از آن باشد؟ آن کتابها هم نه اسلامی بودند و نه علمی، به همین علت به سرعت از عرصه آموزش خارج شدند و کسی هم دیگر سراغ آنها را نگرفت.
🔘اگر گزاره شما را بپذیریم که بدون علوم انسانی مستقل از آنچه در تمدن غرب است، به تمدن نوین اسلامی نمیرسیم، در این صورت باید پرسید که در این حدود نیم قرن، کدام گزارهها و اصول چنین علمی را تدوین و ارایه کردهاید؟ مگر قرار نیست تا چند سال دیگر به این تمدن برسیم؛ پس علوم انسانی مستقل آن کجاست؟
🔘آیا چین و هند هم که در پی تمدن خود هستند، علوم انسانی مستقل از آنچه که در غرب است را دارند؟ آیا امکان دارد که چند گزاره از دستاوردهای چنین علمی را تدوین و ارایه کنید؟ طبعا چنین چیزی وجود خارجی ندارد.
🔘مگر علم، شرقی و غربی، اسلامی و غیر اسلامی دارد؟ قطعاً موضوعات انتخابی برای تحلیل و شناخت علمی آنها بر حسب جامعه میتوانند متفاوت باشند، ولی متفاوت بودن موضوع ربطی به تفاوت در علم ندارد. حتی عوامل تبیینکننده هم میتواند در دو جامعه تفاوت داشته باشد، مثلاً طلاق به عنوان یک موضوع مهم اجتماعی را اگر تحلیل کنیم، شاید عوامل موثر بر آن در ایران با جوامع دیگر تفاوت داشته باشد، ولی شیوه بررسی و رسیدن به این پاسخها از قواعد علمی مشابهی تبعیت میکند.
🔘مبادا آنچه که از علوم انسانی مستقل از علوم انسانی غربی مورد نظر است، در حد همین حرفهای شبهعلمی طب مثلاً ملی است. بله؛ ممکن است که برخی از داروهای سنتی برای برخی از بیماریها تا حدی مفید باشند. ولی این ادعا فقط و فقط از طریق علم پزشکی مبتنی بر شواهد بالینی قابل اثبات است و نه گزارههایی به نام طب اسلامی و ملی و سنتی که بعضا آمیخته به خرافات است.
🔘بنابراین همه انتظار دارند که پس از گذشت این همه سال و وجود چنین ادعایی، حداقل گوشههایی از وجود چنین علمی بویژه از طرف آقای حداد عادل عرضه شود، تا مخاطب بداند منظور چیست؟ و آیا چنین موجودی و یا چنین اصول علمی وجود دارد یا خیر؟
https://telegra.ph/خدا-یا-انسان-11-18
🔺اعتماد ۲۸ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘اگر بخواهیم سخنان مسئولین کنونی قوا و جناح غالب را نقد کنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد، از بس اظهارات عجیب و غریب از آنان وجود دارد که نقد و رد آنها به نوعی ملال خاطر خواهد شد، ولی با توجه به جایگاه فکری آقای دکتر حداد عادل نزد این جناح، طبعاً نمیتوان از کنار رویکردهای ایشان گذشت، از این رو نقد یا طرح پرسش در باره رویکردهای تحلیلی ایشان میتواند به درک آنچه که در این جناح میگذرد کمک کند.
🔘اخیراً ویدیویی از ایشان منتشر شد که خلاصه بخشی از آن چنین است: ▪️«اگر شما یک علوم انسانی مستقل از آنچه در تمدن غرب رایج است نداشته باشید به تمدن نوین اسلامی نمی رسید... در تمدن غربی به صورتی که امروز بر جهان حاکم است انسان بنیادی، یعنی اومانیسم حاکم است... از رنسانس به این طرف یک دو گانگی در غرب شکل گرفته یا انسان یا خدا. انسان برای این که روی پای خودش بایستد باید در برابر خدا بایستد... آزادی غربی نقطه مقابل عبادت است.»▪️
🔘بنده به عنوان کسی که علاقهمند به علوم انسانی و اجتماعی هستم، مشتاق هستم که بدانم آیا در این ۴۵ سال و از ابتدای نوشتن کتابهای جامعهشناسی اسلامی و اقتصاد اسلامی و امثال آنها، تا کنون هیچ متنی اضافه بر آنها تدوین شده است که معرف علوم انسانی غیر غربی و مستقل یا متفاوت از آن باشد؟ آن کتابها هم نه اسلامی بودند و نه علمی، به همین علت به سرعت از عرصه آموزش خارج شدند و کسی هم دیگر سراغ آنها را نگرفت.
🔘اگر گزاره شما را بپذیریم که بدون علوم انسانی مستقل از آنچه در تمدن غرب است، به تمدن نوین اسلامی نمیرسیم، در این صورت باید پرسید که در این حدود نیم قرن، کدام گزارهها و اصول چنین علمی را تدوین و ارایه کردهاید؟ مگر قرار نیست تا چند سال دیگر به این تمدن برسیم؛ پس علوم انسانی مستقل آن کجاست؟
🔘آیا چین و هند هم که در پی تمدن خود هستند، علوم انسانی مستقل از آنچه که در غرب است را دارند؟ آیا امکان دارد که چند گزاره از دستاوردهای چنین علمی را تدوین و ارایه کنید؟ طبعا چنین چیزی وجود خارجی ندارد.
🔘مگر علم، شرقی و غربی، اسلامی و غیر اسلامی دارد؟ قطعاً موضوعات انتخابی برای تحلیل و شناخت علمی آنها بر حسب جامعه میتوانند متفاوت باشند، ولی متفاوت بودن موضوع ربطی به تفاوت در علم ندارد. حتی عوامل تبیینکننده هم میتواند در دو جامعه تفاوت داشته باشد، مثلاً طلاق به عنوان یک موضوع مهم اجتماعی را اگر تحلیل کنیم، شاید عوامل موثر بر آن در ایران با جوامع دیگر تفاوت داشته باشد، ولی شیوه بررسی و رسیدن به این پاسخها از قواعد علمی مشابهی تبعیت میکند.
🔘مبادا آنچه که از علوم انسانی مستقل از علوم انسانی غربی مورد نظر است، در حد همین حرفهای شبهعلمی طب مثلاً ملی است. بله؛ ممکن است که برخی از داروهای سنتی برای برخی از بیماریها تا حدی مفید باشند. ولی این ادعا فقط و فقط از طریق علم پزشکی مبتنی بر شواهد بالینی قابل اثبات است و نه گزارههایی به نام طب اسلامی و ملی و سنتی که بعضا آمیخته به خرافات است.
🔘بنابراین همه انتظار دارند که پس از گذشت این همه سال و وجود چنین ادعایی، حداقل گوشههایی از وجود چنین علمی بویژه از طرف آقای حداد عادل عرضه شود، تا مخاطب بداند منظور چیست؟ و آیا چنین موجودی و یا چنین اصول علمی وجود دارد یا خیر؟
https://telegra.ph/خدا-یا-انسان-11-18
Telegraph
خدا یا انسان؟
🔺اعتماد ۲۸ آبان ۱۴۰۲ ✍️عباس عبدی 🔘اگر بخواهیم سخنان مسئولین کنونی قوا و جناح غالب را نقد کنیم، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد، از بس اظهارات عجیب و غریب از آنان وجود دارد که نقد و رد آنها به نوعی ملال خاطر خواهد شد، ولی با توجه به جایگاه فکری آقای دکتر حداد…
🔴سفیران هدایت
🔺 اعتماد ۲۹ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘ایجاد تونل انسانی در راهروهای مترو برای عبور زنان، بدون تردید آثار و نتایجی دارد که شاید مورد توجه سیاستگذاران این رفتار هم نباشد. در نگاه اول منجر به تشدید شکاف میان مردم و قدرت میشود و خشم و نفرت را افزایش میدهد. از آن بدتر اینکه مسأله حجاب و پوشش چادر را در مرکز سیاست قرار میدهد و بار اعتقادی واختیاری آن را به کلی زایل میکند به تعبیری شاید بتوان گفت پرونده چادر را به عنوان پوشش انتخابی تا آینده نامعلومی میبندد.
🔘فارغ از این آثار؛ یک نکته مهم هم در آن وجود دارد و آن برگهای است که روی چادر خانمها با عنوان «سفیران هدایت» نوشته شده است. در این یادداشت میکوشم توضیح دهم که چرا این عنوان در این مورد خاص به کلی نادرست است.
🔘اول اینکه این کار از طرف حکومت و قدرت انجام میشود. هدایت کردن مردم در توان قدرت سیاسی نیست. این بدان معنا نیست که هیچ کس در حکومت شایستگی بیان افکار هدایتگرانه مردم را ندارد، بلکه شأن حکومت بویژه در جوامع جدید، هدایت نمودن نیست. هدایت شأن دیگرانی بیرون از صاحبان قدرت است.
🔘این نکته مهمی است که در باره رسالت پیامبران نیز مطرح شده است. پیامبری شأن هدایتگری و ابلاغ دارد، «بر تو جز ابلاغ رسالت تکلیفی نیست.» حکومت موضوع دیگری است و پس از پذیرش مردم و به همان نسبت هدایتیافتگی رخ میدهد و آن راهبری قدرت و نظم اجتماعی است.
🔘پس این خانمها در مقام سفیران هدایتگر مردم نیستند، بلکه در مقام حافظ نظم و پلیس و حجاببان شهرداری هستند، که واقعیت آن نیز همین است. کسانی هستند که به استخدام دولت یا پلیس و شهرداری یا هر نهاد دیگری در میآیند و به ازای کار خود حقوق و دستمزد میگیرند و طبق دستورات صادره عمل میکنند.
🔘مگر به پلیس یا مامور شهرداری میگوییم سفیر هدایت؟ چرا آنان پلیس هستند، چون وظیفه پلیس اعمال نظم براساس قانون است، کاری به هدایتگری ربط ندارد. هر کس که تخطی کرد او را بازداشت و مجازات میکنند.
🔘نکته دوم این است که هدایت با نظم فرق میکند. پلیس کاری ندارد که کسی در مورد سرقت چه تفکری دارد؟ آیا آن را مجاز میداند یا ممنوع؟ پلیس موظف است دزد را بازداشت و مجازات کند، در حالی که هدایتگری جز این است. هدف هادی این است تا مردم را معتقد کند که سرقت گناه است و مال دزدی حرام است.
🔘هدایتگر به افکار کار دارد و پلیس به اعمال. پلیس میتواند بداخلاق، خشن یا حتی خودش غیر معتقد به آنچه باشد که جرم مینامند. ولی هدایتگر باید از طرف مردم پذیرفته شود. باید خودش به بهترین شکل ممکن عامل به آن افکار باشد. باید اخلاق پسندیده و نکویی داشته باشد.
🔘به همین علت است که قرآن بارها و بارها بر خُلق و خوی نیکوی پیامبر تأکید میکند و آن را عامل موفقیت در گرایش مردم به اسلام میداند. تاکید میکند که پیامبر تندخو و سختدل نبوده، اخلاق بزرگی دارد، رنج مردم، رنج اوست و...
🔘روشن است که با خشونت و زور نمیتوان کسی را هدایت کرد. میتوان نظم را برقرار کرد ولی هدایت یعنی پذیرش ارزشها و درونی کردن نظم اجتماعی از سوی مردم. این تونلی که از نیروهای پلیس در مترو تشکیل میشود، هر چه باشد ربطی به سفیری هدایت ندارد.
🔘نکته سوم؛ شاید گفته شود حجاب و پوشش مسأله قانونی است و باید اجرا شود. مشکلی نیست، هر چند این قانون را اجرا نمیکنند، آنچه اجرا میشود من در آوردی و غیر قانونی است، و با رفتار غیر قانونی نمیتوان قانون را اجرا کرد.
🔘ولی فرض کنیم قانونی باشد. این چه قانونی است که اغلب یا حتی بخش مهمی از مردم از نقض آشکار آن ناراحت نمیشوند و در برابر نقض آن واکنشی نشان نمیدهند؟ بلکه برعکس مقابله با این رفتار را نمیپسندند و حتی خود مقابلهکنندگان نیز در موضع انفعال و ضعف هستند؟
🔘قانون جزا باید از طرف مردم درونی شود و نقض آن وجدان عمومی را خدشهدار کند و خواهان مجازات ناقض آن شوند، و فقط تعداد اندکی مرتکب آن شوند؛ نه اینکه تعدادی چشمگیر آن را نقض کنند یا با نقض آن مسألهای نداشته باشند.
🔘این وظیفه حکومت است که خود را با نظم مورد پذیرش مردم تطبیق دهد. اتفاقاً هر چه بیشتر با آن مقابله و خود را هادی مردم تعریف کند، اثر معکوس دارد. این هدف از طریق هدایت مردم به پذیرش درونی نظم مورد نظر حکومت محقق میشود ولی این وظیفه در توان دولت و پلیس نیست.
🔘هادیان مردم عاشقان آنان هستند. نه آنکه مردم از آنان بترسند. شاید ترس با نظم جور در بیآید ولی با هدایت جور نمیشود، مشروط بر اینکه ترس هم مشمول تعداد اندکی از رفتارها شود و بیشتر گزارههای نظم اجتماعی را مردم پذیرفته و درونی کرده باشند.
🔘🔘اگر خواسته شود که نظم را فقط با زور و قدرت برقرار گردد چنین نظمی بشدت پرهزینه و ناپایدار و شکننده خواهد بود.
🔺 اعتماد ۲۹ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘ایجاد تونل انسانی در راهروهای مترو برای عبور زنان، بدون تردید آثار و نتایجی دارد که شاید مورد توجه سیاستگذاران این رفتار هم نباشد. در نگاه اول منجر به تشدید شکاف میان مردم و قدرت میشود و خشم و نفرت را افزایش میدهد. از آن بدتر اینکه مسأله حجاب و پوشش چادر را در مرکز سیاست قرار میدهد و بار اعتقادی واختیاری آن را به کلی زایل میکند به تعبیری شاید بتوان گفت پرونده چادر را به عنوان پوشش انتخابی تا آینده نامعلومی میبندد.
🔘فارغ از این آثار؛ یک نکته مهم هم در آن وجود دارد و آن برگهای است که روی چادر خانمها با عنوان «سفیران هدایت» نوشته شده است. در این یادداشت میکوشم توضیح دهم که چرا این عنوان در این مورد خاص به کلی نادرست است.
🔘اول اینکه این کار از طرف حکومت و قدرت انجام میشود. هدایت کردن مردم در توان قدرت سیاسی نیست. این بدان معنا نیست که هیچ کس در حکومت شایستگی بیان افکار هدایتگرانه مردم را ندارد، بلکه شأن حکومت بویژه در جوامع جدید، هدایت نمودن نیست. هدایت شأن دیگرانی بیرون از صاحبان قدرت است.
🔘این نکته مهمی است که در باره رسالت پیامبران نیز مطرح شده است. پیامبری شأن هدایتگری و ابلاغ دارد، «بر تو جز ابلاغ رسالت تکلیفی نیست.» حکومت موضوع دیگری است و پس از پذیرش مردم و به همان نسبت هدایتیافتگی رخ میدهد و آن راهبری قدرت و نظم اجتماعی است.
🔘پس این خانمها در مقام سفیران هدایتگر مردم نیستند، بلکه در مقام حافظ نظم و پلیس و حجاببان شهرداری هستند، که واقعیت آن نیز همین است. کسانی هستند که به استخدام دولت یا پلیس و شهرداری یا هر نهاد دیگری در میآیند و به ازای کار خود حقوق و دستمزد میگیرند و طبق دستورات صادره عمل میکنند.
🔘مگر به پلیس یا مامور شهرداری میگوییم سفیر هدایت؟ چرا آنان پلیس هستند، چون وظیفه پلیس اعمال نظم براساس قانون است، کاری به هدایتگری ربط ندارد. هر کس که تخطی کرد او را بازداشت و مجازات میکنند.
🔘نکته دوم این است که هدایت با نظم فرق میکند. پلیس کاری ندارد که کسی در مورد سرقت چه تفکری دارد؟ آیا آن را مجاز میداند یا ممنوع؟ پلیس موظف است دزد را بازداشت و مجازات کند، در حالی که هدایتگری جز این است. هدف هادی این است تا مردم را معتقد کند که سرقت گناه است و مال دزدی حرام است.
🔘هدایتگر به افکار کار دارد و پلیس به اعمال. پلیس میتواند بداخلاق، خشن یا حتی خودش غیر معتقد به آنچه باشد که جرم مینامند. ولی هدایتگر باید از طرف مردم پذیرفته شود. باید خودش به بهترین شکل ممکن عامل به آن افکار باشد. باید اخلاق پسندیده و نکویی داشته باشد.
🔘به همین علت است که قرآن بارها و بارها بر خُلق و خوی نیکوی پیامبر تأکید میکند و آن را عامل موفقیت در گرایش مردم به اسلام میداند. تاکید میکند که پیامبر تندخو و سختدل نبوده، اخلاق بزرگی دارد، رنج مردم، رنج اوست و...
🔘روشن است که با خشونت و زور نمیتوان کسی را هدایت کرد. میتوان نظم را برقرار کرد ولی هدایت یعنی پذیرش ارزشها و درونی کردن نظم اجتماعی از سوی مردم. این تونلی که از نیروهای پلیس در مترو تشکیل میشود، هر چه باشد ربطی به سفیری هدایت ندارد.
🔘نکته سوم؛ شاید گفته شود حجاب و پوشش مسأله قانونی است و باید اجرا شود. مشکلی نیست، هر چند این قانون را اجرا نمیکنند، آنچه اجرا میشود من در آوردی و غیر قانونی است، و با رفتار غیر قانونی نمیتوان قانون را اجرا کرد.
🔘ولی فرض کنیم قانونی باشد. این چه قانونی است که اغلب یا حتی بخش مهمی از مردم از نقض آشکار آن ناراحت نمیشوند و در برابر نقض آن واکنشی نشان نمیدهند؟ بلکه برعکس مقابله با این رفتار را نمیپسندند و حتی خود مقابلهکنندگان نیز در موضع انفعال و ضعف هستند؟
🔘قانون جزا باید از طرف مردم درونی شود و نقض آن وجدان عمومی را خدشهدار کند و خواهان مجازات ناقض آن شوند، و فقط تعداد اندکی مرتکب آن شوند؛ نه اینکه تعدادی چشمگیر آن را نقض کنند یا با نقض آن مسألهای نداشته باشند.
🔘این وظیفه حکومت است که خود را با نظم مورد پذیرش مردم تطبیق دهد. اتفاقاً هر چه بیشتر با آن مقابله و خود را هادی مردم تعریف کند، اثر معکوس دارد. این هدف از طریق هدایت مردم به پذیرش درونی نظم مورد نظر حکومت محقق میشود ولی این وظیفه در توان دولت و پلیس نیست.
🔘هادیان مردم عاشقان آنان هستند. نه آنکه مردم از آنان بترسند. شاید ترس با نظم جور در بیآید ولی با هدایت جور نمیشود، مشروط بر اینکه ترس هم مشمول تعداد اندکی از رفتارها شود و بیشتر گزارههای نظم اجتماعی را مردم پذیرفته و درونی کرده باشند.
🔘🔘اگر خواسته شود که نظم را فقط با زور و قدرت برقرار گردد چنین نظمی بشدت پرهزینه و ناپایدار و شکننده خواهد بود.
🔴ناشنوایی سیاسی
🔺اعتماد ۳۰ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘این متن را چند روز پیش یکی از همکاران روزنامه اعتماد برای من نوشت و پیشنهاد داشت که اگر پاسخی دارم بدهم.
▪️«امروز در حال تهیه یک گزارش بودم
از چند نفری سوال کردم و مشغول جمعوجور کردن مطالب بودم که یکی از دوستانم تماس گرفت و پرسیده چه میکنی؟ شرح دادم. گفت: خب آخرش چی؟ مگه هر چی فریاد بزنیم اصلا شنیده میشه؟ جوابی براش نداشتم، اما گفتم به شما بگم شاید جوابی و یا یادداشتی…
واقعیت اینه این روزها زیاد میشنوم که گفتن که دیگه فایده نداره؟ اصلا برا کی بگیم؟ کسی گوش نمیده !!! و مهمتر اینکه این حس رو خودم هم دارم»▪️
🔘واقعیت این است که ظاهر مسأله چندان پیچیده نیست. زیرا امروز برخی مسایل چنان آشکار و روشن است که حتی از تذکر دادن آنها تا حدی شرمنده میشویم. اینکه چگونه میتوان تصور کرد که جامعه ما نیازمند دادن تذکر در بدیهیات باشد؟ جامعه به کجا رسیده که برخی میتوانند مدعی شوند مملکت مال آنان است! در این باره چه حرفی میتوان زد؟ هنگامی که حتی بدیهیاتی چون مهاجرت، رویگردانی از دین، فقر و تورم و... را هم انکار میکنند چه میتوان گفت؟ بنابراین در توصیف واقعیت با نویسنده این مطلب همراهی میکنم ولی در مقام نتیجهگیری برداشتم متفاوت است که شرح میدهم.
🔘حقایق اجتماعی و پذیرش آنها مثل پذیرش حقایق علمی و ریاضی نیست. مثلاً ۴=۲+۲ یک گزاره ریاضی است که آن را در قالب کلاس درس به دانشآموز یاد میدهند و آنان نیز با یک یا چند بار توضیح آن را یاد میگیرند و همه جا به کار میبرند.
🔘ولی درباره گزارههایی چون ضرورت و فایده حاکمیت قانون و مشارکت و نظارت عمومی و... چنین نیست. شاید در کلاس درس هم بتوان ضرورت پذیرش آنها را ثابت کرد و آموزش داد ولی هنگامی که به میدان سیاست آورده شود این آموزشها به کلی کنار گذاشته یا فراموش میشوند. چون عرصه سیاست برخلاف کلاس درس که تابع منطقِ علمی است، تابع قدرت است. شنیده شدن هر گزارهای تابع قدرت گوینده و شنونده است.
🔘در طول تاریخ از طریق آموزش و کتابهای درسی، آزادی تحقق نیافته است، بلکه از طریق حضور در عرصه عمومی و رسیدن به موازنه قوای اجتماعی است که مردم حقوق یکدیگر را به رسمیت شناخته و حق آزادی را برای همگان قایل میشوند و حکومتهای خود را نیز ملزم به رعایت آن میکنند.
🔘اگر از این نظر نگاه کنیم نوشتن گزارش، خبر، تحلیل، یادداشت و به طور کلی فعالیت روزنامهنگاری برای این هدف نیست تا به گوش مقامات برسد و آنان هم بگویند؛ عجب حرف درستی است و آن را اجرا کنند. اگر چنین بود که بسیاری از حقایق با یک یا چند بار گفتن، شنیده میشد و دیگر مشکلی در جهان نمیماند.
🔘هدف روزنامهنگار بیان حقیقت برای تبدیل شدن به قدرت در ذهن مردم و تضعیف طرف مقابل است، این کار یک فرایند پیوسته است. آنچه که موجب شنیده شدن میشود فقط استحکام منطق نوشته نیست، بلکه در تبدیل آن به قدرت است، چون سیاستهای نادرست جز با قدرت سیاسی اصلاح نمیشوند. قدرت در برابر قدرت.
🔘نوشتن منطقی و گزارش خوب دادن، تهیه و تولید آمار و اطلاعات دقیق، تبیین روابط اقتصادی و اجتماعی و... همه و همه موجب میشود که موازنه قوای اجتماعی برای بهبود امور تغییر کند. در واقع انتظار شنیدن صاحبان قدرت را نداشته باشید، بلکه باید کاری کرد که مجبور به شنیدن شوند.
🔘بسیاری از آنان میدانند که سیاستهایشان نادرست است ولی ادامه میدهند، چون آن را به سود خود میدانند و فقط هنگامی که در برابر خود، قدرت مردم را دیدند تغییر سیاست میدهند. از این نظر بیان گزارههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی یک فرآیند مستمر و پیوسته است. مثل گزارههای ریاضی نیستند که یک بار برای شنونده گفته و مسأله حل شود.
🔘جالب است بدانیم که در سیاست، حتی ممکن است ۲ به علاوه ۲ برابر ۴ نشود. ۵ یا ۳ یا عدد دیگری شود. ماجرای سیاست را در چارچوبهای منطق ریاضی نباید دید. چه بسا زمانی حرفها شنیده خواهد شد که شاید از نشنیدن آن ناامید میشوید.
🔘نمونه خارجی آن را باید در جنگ غزه جستجو کرد. از شعارها و ادعاهای موجود فعلی گذر کنید. پیش از جنگ هر چه به نتانیاهو و حزبش میگفتند که راه را بر فلسطینیها نبند، نه تنها گوش نمیداد، بلکه مسخره میکرد. هر چند حرفهایی که به او زده می شد منطقی بود. ولی اکنون که جنگ شده، ذهنیت همگان تغییر کرده است. به عبارت دیگر آن گزارههای منطقی که گوش شنوایی نداشت، اکنون شنونده پیدا کرده است.
🔘در امور داخلی نیز با کنش رسانهای و سیاسی میتوان گوشها را شنوا کرد. به راه درست خود اطمینان داشته باشید. هیچگاه ناامید نشوید. ناامیدی آرزوی گوشهای ناشنواست و ناشنوایی آنان را مدلل و توجیه میکند.
🔺اعتماد ۳۰ آبان ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘این متن را چند روز پیش یکی از همکاران روزنامه اعتماد برای من نوشت و پیشنهاد داشت که اگر پاسخی دارم بدهم.
▪️«امروز در حال تهیه یک گزارش بودم
از چند نفری سوال کردم و مشغول جمعوجور کردن مطالب بودم که یکی از دوستانم تماس گرفت و پرسیده چه میکنی؟ شرح دادم. گفت: خب آخرش چی؟ مگه هر چی فریاد بزنیم اصلا شنیده میشه؟ جوابی براش نداشتم، اما گفتم به شما بگم شاید جوابی و یا یادداشتی…
واقعیت اینه این روزها زیاد میشنوم که گفتن که دیگه فایده نداره؟ اصلا برا کی بگیم؟ کسی گوش نمیده !!! و مهمتر اینکه این حس رو خودم هم دارم»▪️
🔘واقعیت این است که ظاهر مسأله چندان پیچیده نیست. زیرا امروز برخی مسایل چنان آشکار و روشن است که حتی از تذکر دادن آنها تا حدی شرمنده میشویم. اینکه چگونه میتوان تصور کرد که جامعه ما نیازمند دادن تذکر در بدیهیات باشد؟ جامعه به کجا رسیده که برخی میتوانند مدعی شوند مملکت مال آنان است! در این باره چه حرفی میتوان زد؟ هنگامی که حتی بدیهیاتی چون مهاجرت، رویگردانی از دین، فقر و تورم و... را هم انکار میکنند چه میتوان گفت؟ بنابراین در توصیف واقعیت با نویسنده این مطلب همراهی میکنم ولی در مقام نتیجهگیری برداشتم متفاوت است که شرح میدهم.
🔘حقایق اجتماعی و پذیرش آنها مثل پذیرش حقایق علمی و ریاضی نیست. مثلاً ۴=۲+۲ یک گزاره ریاضی است که آن را در قالب کلاس درس به دانشآموز یاد میدهند و آنان نیز با یک یا چند بار توضیح آن را یاد میگیرند و همه جا به کار میبرند.
🔘ولی درباره گزارههایی چون ضرورت و فایده حاکمیت قانون و مشارکت و نظارت عمومی و... چنین نیست. شاید در کلاس درس هم بتوان ضرورت پذیرش آنها را ثابت کرد و آموزش داد ولی هنگامی که به میدان سیاست آورده شود این آموزشها به کلی کنار گذاشته یا فراموش میشوند. چون عرصه سیاست برخلاف کلاس درس که تابع منطقِ علمی است، تابع قدرت است. شنیده شدن هر گزارهای تابع قدرت گوینده و شنونده است.
🔘در طول تاریخ از طریق آموزش و کتابهای درسی، آزادی تحقق نیافته است، بلکه از طریق حضور در عرصه عمومی و رسیدن به موازنه قوای اجتماعی است که مردم حقوق یکدیگر را به رسمیت شناخته و حق آزادی را برای همگان قایل میشوند و حکومتهای خود را نیز ملزم به رعایت آن میکنند.
🔘اگر از این نظر نگاه کنیم نوشتن گزارش، خبر، تحلیل، یادداشت و به طور کلی فعالیت روزنامهنگاری برای این هدف نیست تا به گوش مقامات برسد و آنان هم بگویند؛ عجب حرف درستی است و آن را اجرا کنند. اگر چنین بود که بسیاری از حقایق با یک یا چند بار گفتن، شنیده میشد و دیگر مشکلی در جهان نمیماند.
🔘هدف روزنامهنگار بیان حقیقت برای تبدیل شدن به قدرت در ذهن مردم و تضعیف طرف مقابل است، این کار یک فرایند پیوسته است. آنچه که موجب شنیده شدن میشود فقط استحکام منطق نوشته نیست، بلکه در تبدیل آن به قدرت است، چون سیاستهای نادرست جز با قدرت سیاسی اصلاح نمیشوند. قدرت در برابر قدرت.
🔘نوشتن منطقی و گزارش خوب دادن، تهیه و تولید آمار و اطلاعات دقیق، تبیین روابط اقتصادی و اجتماعی و... همه و همه موجب میشود که موازنه قوای اجتماعی برای بهبود امور تغییر کند. در واقع انتظار شنیدن صاحبان قدرت را نداشته باشید، بلکه باید کاری کرد که مجبور به شنیدن شوند.
🔘بسیاری از آنان میدانند که سیاستهایشان نادرست است ولی ادامه میدهند، چون آن را به سود خود میدانند و فقط هنگامی که در برابر خود، قدرت مردم را دیدند تغییر سیاست میدهند. از این نظر بیان گزارههای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی یک فرآیند مستمر و پیوسته است. مثل گزارههای ریاضی نیستند که یک بار برای شنونده گفته و مسأله حل شود.
🔘جالب است بدانیم که در سیاست، حتی ممکن است ۲ به علاوه ۲ برابر ۴ نشود. ۵ یا ۳ یا عدد دیگری شود. ماجرای سیاست را در چارچوبهای منطق ریاضی نباید دید. چه بسا زمانی حرفها شنیده خواهد شد که شاید از نشنیدن آن ناامید میشوید.
🔘نمونه خارجی آن را باید در جنگ غزه جستجو کرد. از شعارها و ادعاهای موجود فعلی گذر کنید. پیش از جنگ هر چه به نتانیاهو و حزبش میگفتند که راه را بر فلسطینیها نبند، نه تنها گوش نمیداد، بلکه مسخره میکرد. هر چند حرفهایی که به او زده می شد منطقی بود. ولی اکنون که جنگ شده، ذهنیت همگان تغییر کرده است. به عبارت دیگر آن گزارههای منطقی که گوش شنوایی نداشت، اکنون شنونده پیدا کرده است.
🔘در امور داخلی نیز با کنش رسانهای و سیاسی میتوان گوشها را شنوا کرد. به راه درست خود اطمینان داشته باشید. هیچگاه ناامید نشوید. ناامیدی آرزوی گوشهای ناشنواست و ناشنوایی آنان را مدلل و توجیه میکند.
🔴آینده ایران در پرتو این سیاستگذاریها
🔺اعتماد اول آذر ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘اعتبار و کیفیت سیاستگذاری هر کشوری تصویرگر آینده آن است. این ویژگی را در ایران در مصوبه اخیر مجلس در باره بازنشستگی به خوبی میتوان دید. اگر شما برای یک طرح اقتصادی مثلاً ۱۰ میلیارد تومان وام بخواهید یا در پی تأسیس یک کارگاه کوچک باشید، باید گزارش معتبری از ارزیابی اقتصادی طرح را به ضمیمه درخواست خود را ارایه کنید تا وام یا مجوز بگیرید، ولی اگر بخواهید در باره سرنوشت دهها میلیون نفر با گردش مالی هزاران هزار میلیارد تومان تصمیم بگیرید، کافی است بدون اطلاع قبلی یک قیام و قعود شود و خلاص. این است وضعیت مجلس انقلابی.
🔘من نمیخواهم در باره محتوای این قانون نظری دهم چون سیاستگذاری درباره تأمین اجتماعی علیرغم ظاهر ساده آن بسیار پیچیده است و باید کارشناسان بیمه و اقتصاددانان جزییات آن را تحلیل کنند، ولی فقط میتوان اظهار تأسف عمیق کرد که چنین مصوبه بسیار بسیار مهم را بدون هیچ پیشزمینهای و بدون انتشار مطالعات آن، به یک باره تصویب میکنند و بلافاصله هم معلوم میشود که فاقد حداقلی از دقت است و ابهامهای فراوانی پیرامون آن به وجود میآید و هنوز هم کسی نمیداند که محتوای دقیق این مصوبه چیست؟ این نحوه سیاستگذاری، یا قانونگذاری و اداره کشور از سوی مجلس استصوابی انقلابی است.
🔘ماجرا این است که جهان سرمایهداری از اواخر قرن ۱۹ بویژه اوایل قرن ۲۰ با بحران جدی از حیث اطمینان نیروی کار از آینده خود و تأمین معیشت و درمان در زمان از کارافتادگی مواجه شد، در نتیجه جهان سرمایهداری در پاسخ به این ناامیدی به یکی از بزرگترین دستاوردهای اجتماعی خود رسید.
🔘دستاوردی که تا حدود زیادی پاسخ نظام سرمایهداری به شعارهای سوسیالیسم و کمونیسم هم بود. این دستاورد همان تأمین و بیمههای اجتماعی است که شامل بیمه درمان، از کار افتادگی و بازنشستگی است و موجب آرامش خاطر در نیروی کار شد و خطر انقلابهایی کمونیستی را برطرف کرد.
🔘بیمهای اجباری که البته در کشورهای گوناگون از الگوهای کاملاً متفاوتی تبعیت میکند، ولی بنیان همه آنها یکی است؛ تأمین معیشت پس از یک دوره زمانی و ورود به بازنشستگی وجه مشترک آنها است. مدیریت صندوقهای بازنشستگی نیز یکی از مهمترین اقدامات برای حفظ منافع بیمهشدگان بوده و هست. امید به آیندهای که این بیمهها ایجاد کرده است، در طول تاریخ هیچ اقدام اجتماعی و اقتصادی دیگری نتوانسته با آن رقابت کند. یکی از علل ثبات سیاسی جوامع نیز همین بیمه است.
🔘در ایران نیز دو بیمه اصلی، یعنی بیمه کارکنان دولت و بیمههای تأمین اجتماعی است. که دولت در حال حاضر از حیث بیمه کارکنان دولت در وضعیت خطیری قرار دارد و در حال حاضر حجم بالایی را در قالب بودجه عمومی پرداخت میکند و هر سال در حال افزایش است و صندوقهای آنان در عمل ورشکسته محسوب میشوند.
🔘چشمانداز صندوق بیمه تأمین اجتماعی نیز اصلاً خوب نیست. به همین علت میخواهند در این یکی دستکاری کنند، و گمان دارند که مشکل آن با افزایش پرداخت دوره حق بیمه حل خواهد شد. البته این یکی از مشکلات است.
🔘بحران بیمه تأمین اجتماعی و صندوق بازنشستگی از اینجا آغاز شد که این صندوقها در ابتدای امر بسیار ثروتمند هستند، چون ورودی پول به آنها زیاد است و خروجی آن اندک است. ولی به مرور و با کاهش ورودی بیمهشدگان و افزایش بازنشستگان درآمدها به نسبت هزینهها زیاد نمیشود و کمکم هزینهها و پرداختها به دریافتها پیشی میگیرد و این روند شتابان است و جایی میرسد که صندوق نمیتواند دخل و خرج خود را موازنه کند و دست به دامن بودجه عمومی میشود.
🔘در دورهای که وضع صندوق خوب است چند اتفاق بد افتاد. اول از همه دولتها سهم خود را نمیدهند یا با تأخیر میدهند یا با مصوباتی، منابع صندوق را خرج امور دیگر میکنند. مثلاً افرادی را به صندوق اضافه میکنند که آوردهای برای صندوق ندارند فقط هزینه هستند. از این طریق رضایت دیگران را از جیب صندوق تامین اجتماعی میخرند.
https://telegra.ph/آینده-ایران-در-پرتو-این-سیاست%E2%80%8Cگذاری%E2%80%8Cها-11-21
🔺اعتماد اول آذر ۱۴۰۲
✍️عباس عبدی
🔘اعتبار و کیفیت سیاستگذاری هر کشوری تصویرگر آینده آن است. این ویژگی را در ایران در مصوبه اخیر مجلس در باره بازنشستگی به خوبی میتوان دید. اگر شما برای یک طرح اقتصادی مثلاً ۱۰ میلیارد تومان وام بخواهید یا در پی تأسیس یک کارگاه کوچک باشید، باید گزارش معتبری از ارزیابی اقتصادی طرح را به ضمیمه درخواست خود را ارایه کنید تا وام یا مجوز بگیرید، ولی اگر بخواهید در باره سرنوشت دهها میلیون نفر با گردش مالی هزاران هزار میلیارد تومان تصمیم بگیرید، کافی است بدون اطلاع قبلی یک قیام و قعود شود و خلاص. این است وضعیت مجلس انقلابی.
🔘من نمیخواهم در باره محتوای این قانون نظری دهم چون سیاستگذاری درباره تأمین اجتماعی علیرغم ظاهر ساده آن بسیار پیچیده است و باید کارشناسان بیمه و اقتصاددانان جزییات آن را تحلیل کنند، ولی فقط میتوان اظهار تأسف عمیق کرد که چنین مصوبه بسیار بسیار مهم را بدون هیچ پیشزمینهای و بدون انتشار مطالعات آن، به یک باره تصویب میکنند و بلافاصله هم معلوم میشود که فاقد حداقلی از دقت است و ابهامهای فراوانی پیرامون آن به وجود میآید و هنوز هم کسی نمیداند که محتوای دقیق این مصوبه چیست؟ این نحوه سیاستگذاری، یا قانونگذاری و اداره کشور از سوی مجلس استصوابی انقلابی است.
🔘ماجرا این است که جهان سرمایهداری از اواخر قرن ۱۹ بویژه اوایل قرن ۲۰ با بحران جدی از حیث اطمینان نیروی کار از آینده خود و تأمین معیشت و درمان در زمان از کارافتادگی مواجه شد، در نتیجه جهان سرمایهداری در پاسخ به این ناامیدی به یکی از بزرگترین دستاوردهای اجتماعی خود رسید.
🔘دستاوردی که تا حدود زیادی پاسخ نظام سرمایهداری به شعارهای سوسیالیسم و کمونیسم هم بود. این دستاورد همان تأمین و بیمههای اجتماعی است که شامل بیمه درمان، از کار افتادگی و بازنشستگی است و موجب آرامش خاطر در نیروی کار شد و خطر انقلابهایی کمونیستی را برطرف کرد.
🔘بیمهای اجباری که البته در کشورهای گوناگون از الگوهای کاملاً متفاوتی تبعیت میکند، ولی بنیان همه آنها یکی است؛ تأمین معیشت پس از یک دوره زمانی و ورود به بازنشستگی وجه مشترک آنها است. مدیریت صندوقهای بازنشستگی نیز یکی از مهمترین اقدامات برای حفظ منافع بیمهشدگان بوده و هست. امید به آیندهای که این بیمهها ایجاد کرده است، در طول تاریخ هیچ اقدام اجتماعی و اقتصادی دیگری نتوانسته با آن رقابت کند. یکی از علل ثبات سیاسی جوامع نیز همین بیمه است.
🔘در ایران نیز دو بیمه اصلی، یعنی بیمه کارکنان دولت و بیمههای تأمین اجتماعی است. که دولت در حال حاضر از حیث بیمه کارکنان دولت در وضعیت خطیری قرار دارد و در حال حاضر حجم بالایی را در قالب بودجه عمومی پرداخت میکند و هر سال در حال افزایش است و صندوقهای آنان در عمل ورشکسته محسوب میشوند.
🔘چشمانداز صندوق بیمه تأمین اجتماعی نیز اصلاً خوب نیست. به همین علت میخواهند در این یکی دستکاری کنند، و گمان دارند که مشکل آن با افزایش پرداخت دوره حق بیمه حل خواهد شد. البته این یکی از مشکلات است.
🔘بحران بیمه تأمین اجتماعی و صندوق بازنشستگی از اینجا آغاز شد که این صندوقها در ابتدای امر بسیار ثروتمند هستند، چون ورودی پول به آنها زیاد است و خروجی آن اندک است. ولی به مرور و با کاهش ورودی بیمهشدگان و افزایش بازنشستگان درآمدها به نسبت هزینهها زیاد نمیشود و کمکم هزینهها و پرداختها به دریافتها پیشی میگیرد و این روند شتابان است و جایی میرسد که صندوق نمیتواند دخل و خرج خود را موازنه کند و دست به دامن بودجه عمومی میشود.
🔘در دورهای که وضع صندوق خوب است چند اتفاق بد افتاد. اول از همه دولتها سهم خود را نمیدهند یا با تأخیر میدهند یا با مصوباتی، منابع صندوق را خرج امور دیگر میکنند. مثلاً افرادی را به صندوق اضافه میکنند که آوردهای برای صندوق ندارند فقط هزینه هستند. از این طریق رضایت دیگران را از جیب صندوق تامین اجتماعی میخرند.
https://telegra.ph/آینده-ایران-در-پرتو-این-سیاست%E2%80%8Cگذاری%E2%80%8Cها-11-21
Telegraph
آینده ایران در پرتو این سیاستگذاریها
🔺اعتماد اول آذر ۱۴۰۲ ✍️عباس عبدی 🔘اعتبار و کیفیت سیاستگذاری هر کشوری تصویرگر آینده آن است. این ویژگی را در ایران در مصوبه اخیر مجلس در باره بازنشستگی به خوبی میتوان دید. اگر شما برای یک طرح اقتصادی مثلاً ۱۰ میلیارد تومان وام بخواهید یا در پی تأسیس یک کارگاه…
🔴آیا مردم از اصلاحطلبان رویگردانند؟
این گفتگو به دعوت روزنامه شرق میان آقای مرعشی دبیرکل کارگزاران و بنده و با مدیریت آقای احمد غلامی درباره انتخابات پیش رو انجام شد. کل گفتگو را میتوانید در لینک زیر ببینید. این بخش پاسخم به این پرسش است که چرا اصلاحطلبان نزد مردم شنیده نمیشوند و راه حل این مساله چیست؟
🎥مشاهده فیلم کامل از لینک زیر👇🏻
https://youtu.be/NNUGZnwDlhQ
این گفتگو به دعوت روزنامه شرق میان آقای مرعشی دبیرکل کارگزاران و بنده و با مدیریت آقای احمد غلامی درباره انتخابات پیش رو انجام شد. کل گفتگو را میتوانید در لینک زیر ببینید. این بخش پاسخم به این پرسش است که چرا اصلاحطلبان نزد مردم شنیده نمیشوند و راه حل این مساله چیست؟
🎥مشاهده فیلم کامل از لینک زیر👇🏻
https://youtu.be/NNUGZnwDlhQ
Telegram
attach 📎
🔴خط قرمز اصلاح طلبان کجاست؟(بخش اول)
▪️گفت و گوی احمد غلامی با حسین مرعشی و عباس عبدی درباره انتخابات مجلس و آینده اصلاح طلبان
🔹مرعشی: تکلیف این انتخابات از اول روشن بود
🔹عبدی: سال ۱۴۰۱ یک حُسن داشت که اگر کسی در این مملکت گوش شنوایی داشت میتوانست بشنود و اگر چشم بینایی بود میتوانست ببیند.
▪️انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی روز جمعه ۱۱ اسفندماه امسال برگزار خواهد شد. این انتخابات در شرایطی برگزار میشود که حتی برخی از نمایندگان مجلس کنونی ردصلاحیت شدهاند؛ این ردصلاحیتها نشان میدهد که مجلس یکدست هم کامیاب نبوده است. با اینکه بعد از وقایع سال ۱۴۰۱ انتظار میرفت دولت و نهادهای رسمی نرمش بیشتری در انتخابات مجلس نشان بدهند، نهتنها این امر رخ نداد، بلکه شاهد فضای بستهتری از سوی برگزارکنندگان انتخابات هستیم. برخوردهایی که ما را وادار میکند به گذشته برگردیم تا ببینیم این عملکرد از چه ناشی میشود. به همین دلیل با حسین مرعشی از فعالان سیاسی اصلاحطلب و دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران و عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی به گفتوگو نشستهایم.
https://telegra.ph/خط-قرمز-اصلاح-طلبان-کجاست-بخش-اول-11-24
▪️گفت و گوی احمد غلامی با حسین مرعشی و عباس عبدی درباره انتخابات مجلس و آینده اصلاح طلبان
🔹مرعشی: تکلیف این انتخابات از اول روشن بود
🔹عبدی: سال ۱۴۰۱ یک حُسن داشت که اگر کسی در این مملکت گوش شنوایی داشت میتوانست بشنود و اگر چشم بینایی بود میتوانست ببیند.
▪️انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی روز جمعه ۱۱ اسفندماه امسال برگزار خواهد شد. این انتخابات در شرایطی برگزار میشود که حتی برخی از نمایندگان مجلس کنونی ردصلاحیت شدهاند؛ این ردصلاحیتها نشان میدهد که مجلس یکدست هم کامیاب نبوده است. با اینکه بعد از وقایع سال ۱۴۰۱ انتظار میرفت دولت و نهادهای رسمی نرمش بیشتری در انتخابات مجلس نشان بدهند، نهتنها این امر رخ نداد، بلکه شاهد فضای بستهتری از سوی برگزارکنندگان انتخابات هستیم. برخوردهایی که ما را وادار میکند به گذشته برگردیم تا ببینیم این عملکرد از چه ناشی میشود. به همین دلیل با حسین مرعشی از فعالان سیاسی اصلاحطلب و دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی ایران و عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی به گفتوگو نشستهایم.
https://telegra.ph/خط-قرمز-اصلاح-طلبان-کجاست-بخش-اول-11-24
Telegraph
خط قرمز اصلاح طلبان کجاست؟ (بخش اول)
▪️گفت و گوی احمد غلامی با حسین مرعشی و عباس عبدی درباره انتخابات مجلس و آینده اصلاح طلبان 🔹مرعشی: تکلیف این انتخابات از اول روشن بود 🔹عبدی: سال ۱۴۰۱ یک حُسن داشت که اگر کسی در این مملکت گوش شنوایی داشت میتوانست بشنود و اگر چشم بینایی بود میتوانست ببیند.…