تصویر : صفحهی اول کتاب بینظیر کار دل اثر استاد Daydaad | دِیداد با امضای خودشان و پیام پرمهرشان برای شخص بنده. این اثر تلاشیست برای رشد جامعهی ایران که بتوسط یک متفکر اصیل ایرانی نوشته شده است که در ابتدا و در وهلهی اول میرود که به ترقی و پیشرفت جامعهی ایران منجر شود.
@AbaEbad
@AbaEbad
❤4😍2😁1
موکش امبانی اهل هندوستان، با ثروتی معادل ۱۱۳ میلیارد دلار، شانزدهمین فرد ثروتمند جهان و ثروتمندترین فرد قارهی آسیاست. کاخ او که در واقع یک ساختمان ۲۷ طبقهی به شدت مجهز و پیشرفته است، در خیابان آلتامونت بمبئی واقع شده و یکی از گرانترین خانههای خصوصی جهان است. اما برخلاف دیگر ثروتمندترینهای جهان، کمتر کسی اسم موکش امبانی را شنیده است. حتی تلاش او برای برپایی یک عروسی به شدت مجلل برای فرزندش و دعوت از سلبریتیترین سلبریتیهای جهان هم کارساز نبود و باز هم کمتر کسی او را میشناسد. نه به این خاطر که او ثروتش بادآورده است. اتفاقا او هم تلاش زیادی خلق کرده و چنین ثروت عظیمی دست و پا کرده است. اما یک مشکل وجود دارد. چند کیلومتر آنطرفتر از این کاخ عمودی، یکی از فقیرترین محلههای جهان با نام Dharavi قرار دارد. موکش امبانی در میان این جمعیت عظیم فقیر، مثل یک عنصر ناهماهنگ با جامعه دیده میشود. او تقصیری ندارد و فرض را میگیریم که تمام ثروتش از راه درست کسب کرده و جیب این مردم را هم نزده، اما کارش یک اشکال دارد و آن اینکه فقط ثروت خودش رشد کرده و جامعهاش همچنان فقیر مانده است.
اگر موکش امبانی در یک جامعهای مثل اروپا یا آمریکا یا حتی چین و ژاپن قرار داشت، ثروتش مانند ثروتمندان این کشورها خیلی به چشم میآمد. اما انگار او صاحب جزیرهی خوشبختی در اقیانوس بدبختان است. او کاخی دارد در میانهی زاغهها. او بالا رفته اما کسی را با خودش بالا نبرده است. غرض از طرح این مثال اینکه همین مساله راجع به متفکرین و فرهیختگان وجود دارد. یک متفکری را فرض کنید که در یک جامعهی بیفرهنگ تک و تنها افتاده است و برای خودش و برای جهان مینویسد. او حتی اگر کارش در کلاس جهانی هم باشد، باز هم عضوی از جامعهای به شدت ناهمگون به لحاظ فکری است و این ناهمگونی به شدت به چشم میآید. ما در همین دوران معاصر چهرههایی داشتهایم که حقیقتا در کلاس جهانی خودشان را نشان داده اند. اما کمتر کسی در سطح جهانی به سراغشان رفته است. نه به این خاطر که جهانی نبوده اند، بلکه به خاطر جامعهی ضعیفی که از آن برخاستهاند. محض مثال، بسیاری معتقدند که آثار بهمن محصص کمی از آثار پیکاسو ندارد. اما پیکاسو اسپانیاییست و بهمن محصص ایرانی.
یا مثلا آثار صادق هدایت، از دیدگاه بسیاری از متفکرین و نویسندگان، چیزی در سطح آثار فرانتس کافکا و ژان پل سارتر و آلبرت کامو است. اما آنها اروپایی بودند و صادق هدایت ایرانی. حالا چاره چیست؟ چاره این است که متفکر و اندیشمند، در خلال خلق آثار در کلاس جهانی، مدام به این فکر کند که جامعهی خودش را رشد دهد. اگر جامعهی خودش صد فرهیختهی واقعی دارد، او سعی کند که این صد را به هزار و هزار را به ده هزار برساند. او نمیتواند ثروتی که دارد را که البته اینجا از جنس داناییست، مانند موکش امبانی برای خودش نگه دارد. او باید بهرهای که از حقیقت برده را پیش از عرضه به جهان، به مردم جامعهی خودش عرضه کند و سعی و تلاش او متمرکز بر رشد جامعهای باشد که متعلق به آن است. وقتی که آن جامعه رشد کرد و در سطح جهانی سری توی سرها پیدا کرد، آنوقت متفکر کلاس جهانی آن جامعه هم، در سطح جهان شناخته و شناسانده میشود.
- ابا اباد
@AbaEbad
اگر موکش امبانی در یک جامعهای مثل اروپا یا آمریکا یا حتی چین و ژاپن قرار داشت، ثروتش مانند ثروتمندان این کشورها خیلی به چشم میآمد. اما انگار او صاحب جزیرهی خوشبختی در اقیانوس بدبختان است. او کاخی دارد در میانهی زاغهها. او بالا رفته اما کسی را با خودش بالا نبرده است. غرض از طرح این مثال اینکه همین مساله راجع به متفکرین و فرهیختگان وجود دارد. یک متفکری را فرض کنید که در یک جامعهی بیفرهنگ تک و تنها افتاده است و برای خودش و برای جهان مینویسد. او حتی اگر کارش در کلاس جهانی هم باشد، باز هم عضوی از جامعهای به شدت ناهمگون به لحاظ فکری است و این ناهمگونی به شدت به چشم میآید. ما در همین دوران معاصر چهرههایی داشتهایم که حقیقتا در کلاس جهانی خودشان را نشان داده اند. اما کمتر کسی در سطح جهانی به سراغشان رفته است. نه به این خاطر که جهانی نبوده اند، بلکه به خاطر جامعهی ضعیفی که از آن برخاستهاند. محض مثال، بسیاری معتقدند که آثار بهمن محصص کمی از آثار پیکاسو ندارد. اما پیکاسو اسپانیاییست و بهمن محصص ایرانی.
یا مثلا آثار صادق هدایت، از دیدگاه بسیاری از متفکرین و نویسندگان، چیزی در سطح آثار فرانتس کافکا و ژان پل سارتر و آلبرت کامو است. اما آنها اروپایی بودند و صادق هدایت ایرانی. حالا چاره چیست؟ چاره این است که متفکر و اندیشمند، در خلال خلق آثار در کلاس جهانی، مدام به این فکر کند که جامعهی خودش را رشد دهد. اگر جامعهی خودش صد فرهیختهی واقعی دارد، او سعی کند که این صد را به هزار و هزار را به ده هزار برساند. او نمیتواند ثروتی که دارد را که البته اینجا از جنس داناییست، مانند موکش امبانی برای خودش نگه دارد. او باید بهرهای که از حقیقت برده را پیش از عرضه به جهان، به مردم جامعهی خودش عرضه کند و سعی و تلاش او متمرکز بر رشد جامعهای باشد که متعلق به آن است. وقتی که آن جامعه رشد کرد و در سطح جهانی سری توی سرها پیدا کرد، آنوقت متفکر کلاس جهانی آن جامعه هم، در سطح جهان شناخته و شناسانده میشود.
- ابا اباد
@AbaEbad
👏9❤2👍2
عنصر هیدروژن فراوانترین عنصر در جهان هستیست. هیدروژن سادهترین عنصر و یکی از سادهترین مولکولهاییست که ما میشناسیم و بخش بزرگی از تمامی این ستارههای زندهای که میشناسیم، از هیدروژن ساخته شده است. این مولکول ساده از نخستین مولکولهاییست که در جهان هستی تشکیل شده است. ما حتی وقتی به کهکشانهایی که با فاصلهی کمی بعد از بیگ بنگ ایجاد شدهاند نگاه میکنیم نیز هیدروژن را آنجا میبینیم. ما حتی وقتی به اتمسفر بعضی از سیارات مثل مشتری هم نگاه میکنیم، وفور هیدروژن در آن را مشاهده میکنیم. هیدروژن فراوانترین عنصر است که تقریباً ۷۳ تا ۷۵ درصد جرم مادهی معمولی جهان و حدود ۹۰ درصد کل اتمها در کیهان را تشکیل میدهد. این عنصر که تنها چند دقیقه پس از انفجار بزرگ تشکیل شد، همچنان سوخت اصلی ستارگان و جزء غالب گاز میانستارهای است. اما ما وقتی به سیارهی خودمان زمین نگاه میکنیم، میبینیم که درصد بسیار ناچیزی از اتمسفر زمین را هیدروژن تشکیل داده است.
اما چرا؟ چرا مثلاً در سیارهی مشتری در همین نزدیکی خودمان، هیدروژن تا به این حد زیاد و فراوان است، ولی در سیارهی ما هیدروژن اینقدر نایاب است؟ آیا ما تافتهی جدا بافته هستیم؟ یا کسی میخواسته که زمین هیدروژن نداشته باشد تا ما موجودات زنده فرصت حیات پیدا کنیم؟ راستش را بخواهید سیارهی ما هم زمانی هیدروژن زیادی در اتمسفر خود داشته است و شواهد متعددی این موضوع را نشان میدهد. حالا سوال بعدی پیش میآید که پس آن هیدروژنها کجا رفتهاند و چه بلایی سرشان آمده است؟ شاید فکر کنید که آنها در واکنش با اکسیژن تبدیل به آب شدهاند، اما میزان هیدروژنی که از اتمسفر زمین خارج شده، خیلی بیشتر از این حرفهاست. شاید اگر بادکنکهای هلیومی که در جشن تولدها استفاده میشود را تصور کنید، جواب این سؤال را بیابید. بادکنکهای هلیومی از این بابت که هلیوم یک عنصر سبک است و دانسیتهی پایینی نسبت به مولکولهای موجود در هوا دارد، در اثر نیروی شناوری به سمت بالا حرکت میکند. به همین خاطر اگر شما با دهانتان بادکنک را باد کنید، بادکنک بالا نمیرود و پایین میآید. اما بادکنک پرشده با گاز هلیوم، خیلی راحت بالا میرود و بالا هم میایستد.
در مورد هیدروژن نیز تا حدی همین مسئله برقرار است. هیدروژن یک عنصر بسیار سبک است که تنها یک پروتون در هستهی خود دارد. پس برای پایین نگه داشتن آن نیاز به یک نیروی زیاد مثل یک گرانش قوی داریم. اما زمین گرانش چندان عظیمی ندارد و هیدروژن بهراحتی تا لایههای بالایی اتمسفر بالا میرود. از طرف دیگر، لایههای بالایی اتمسفر زمین دمای بالایی دارد و کافیست یک مولکول پرانرژیتر و سنگینتر با این مولکولهای هیدروژن برخورد کند تا آنها بتوانند از اتمسفر زمین فرار کنند و این دقیقاً اتفاقی است که برای هیدروژنهای اتمسفر زمین افتاده است. بخش عمدهی هیدروژن اتمسفر زمین از آن خارج شده است و گازهای سنگینتر مانند دی اکسید کربن و متان باقی ماندهاند. و حالا این گازها با ایجاد اثر گلخانهای به زمین شانس شکلگیری حیات را داده است. اما در سیارهی مشتری، به خاطر گرانش بسیار بالای آن، این اتمهای هیدروژن تقریباً هیچوقت شانس این را نداشتهاند که از اتمسفر آن بگریزند. به همین خاطر نیز، از زمان تولد سیارهی مشتری تاکنون، این سیاره تقریباً تمام هیدروژن خود را حفظ کرده است.
- ابا اباد
@AbaEbad
اما چرا؟ چرا مثلاً در سیارهی مشتری در همین نزدیکی خودمان، هیدروژن تا به این حد زیاد و فراوان است، ولی در سیارهی ما هیدروژن اینقدر نایاب است؟ آیا ما تافتهی جدا بافته هستیم؟ یا کسی میخواسته که زمین هیدروژن نداشته باشد تا ما موجودات زنده فرصت حیات پیدا کنیم؟ راستش را بخواهید سیارهی ما هم زمانی هیدروژن زیادی در اتمسفر خود داشته است و شواهد متعددی این موضوع را نشان میدهد. حالا سوال بعدی پیش میآید که پس آن هیدروژنها کجا رفتهاند و چه بلایی سرشان آمده است؟ شاید فکر کنید که آنها در واکنش با اکسیژن تبدیل به آب شدهاند، اما میزان هیدروژنی که از اتمسفر زمین خارج شده، خیلی بیشتر از این حرفهاست. شاید اگر بادکنکهای هلیومی که در جشن تولدها استفاده میشود را تصور کنید، جواب این سؤال را بیابید. بادکنکهای هلیومی از این بابت که هلیوم یک عنصر سبک است و دانسیتهی پایینی نسبت به مولکولهای موجود در هوا دارد، در اثر نیروی شناوری به سمت بالا حرکت میکند. به همین خاطر اگر شما با دهانتان بادکنک را باد کنید، بادکنک بالا نمیرود و پایین میآید. اما بادکنک پرشده با گاز هلیوم، خیلی راحت بالا میرود و بالا هم میایستد.
در مورد هیدروژن نیز تا حدی همین مسئله برقرار است. هیدروژن یک عنصر بسیار سبک است که تنها یک پروتون در هستهی خود دارد. پس برای پایین نگه داشتن آن نیاز به یک نیروی زیاد مثل یک گرانش قوی داریم. اما زمین گرانش چندان عظیمی ندارد و هیدروژن بهراحتی تا لایههای بالایی اتمسفر بالا میرود. از طرف دیگر، لایههای بالایی اتمسفر زمین دمای بالایی دارد و کافیست یک مولکول پرانرژیتر و سنگینتر با این مولکولهای هیدروژن برخورد کند تا آنها بتوانند از اتمسفر زمین فرار کنند و این دقیقاً اتفاقی است که برای هیدروژنهای اتمسفر زمین افتاده است. بخش عمدهی هیدروژن اتمسفر زمین از آن خارج شده است و گازهای سنگینتر مانند دی اکسید کربن و متان باقی ماندهاند. و حالا این گازها با ایجاد اثر گلخانهای به زمین شانس شکلگیری حیات را داده است. اما در سیارهی مشتری، به خاطر گرانش بسیار بالای آن، این اتمهای هیدروژن تقریباً هیچوقت شانس این را نداشتهاند که از اتمسفر آن بگریزند. به همین خاطر نیز، از زمان تولد سیارهی مشتری تاکنون، این سیاره تقریباً تمام هیدروژن خود را حفظ کرده است.
- ابا اباد
@AbaEbad
❤13👍6
شاید مسالهای که در رابطه با هوش مصنوعی کمتر به آن پرداخته میشود و کمتر از آن صحبت میشود، مسالهی انرژی مورد استفاده در آن باشد. برخلاف تصوری که ممکن است ما از عملکرد هوش مصنوعی داشته باشیم، فعالیت این الگوریتمها با مصرف مقادیر بسیار بالای انرژی همراه است. یک پرسش معمولی از چت جی پی تی، حدود ده تا چهل برابر بیشتر از یک جستجوی ساده در گوگل انرژی مصرف میکند. شاید در مقیاس کوچک این عدد خیلی مطرح نباشد. اما وقتی میبینیم که روزانه فقط به چت جی پی تی حدود یک میلیارد پرامت توسط کاربران ارسال میشود، این اعداد بسیار معنادار میشود. برای مقایسهی بهتر همین تصاویری که امروزه در شبکههای مجازی بسیار دیده میشود و توسط هوش مصنوعی ایجاد شده را در نظر بگیرید. ایجاد هریک از این تصاویر، در حدود شارژ یک گوشی تلفن همراه، انرژی مصرف کرده است. حالا در نظر بگیرید که مجموع این الگوریتمها میتواند چقدر انرژی مصرف کند. اما ما که این مصرف انرژی را نمیبینیم. این مصرف انرژی کجا اتفاق میافتد؟
بخش عمدهی این مصرف انرژی در دیتا سنترها اتفاق میافتد. این الگوریتمها در دیتاسنترهای بزرگ و به کمک تکنیکهای یادگیری عمیق (deep learning) آموزش داده میشوند. از آنجایی که حجم عظیمی از دادههای پیچیده در این دیتاسنترها پردازش میشود، بخش بزرگی از انرژی مصرفی الگوریتمهای هوش مصنوعی در همین دیتاسنترها به مصرف میرسد. دیتا سنتر در واقع ساختمانی با دمای کنترلشده است که زیرساختهای محاسباتی مانند سرورها، درایوهای ذخیرهسازی داده و تجهیزات شبکه را در خود جای میدهد. به عنوان مثال، آمازون بیش از ۱۰۰ دیتا سنتر در سراسر جهان دارد که هر کدام حدود ۵۰ هزار سرور دارند که این شرکت برای پشتیبانی از خدمات محاسبات ابری از آنها استفاده میکند. البته دیتا سنتر چیز جدیدی نیست و ما از دههی ۱۹۴۰ بدین سو، برای انواع محاسبات کامپیوتری از آنها استفاده میکنیم. اما نوع محاسبات الگوریتمهای هوش مصنوعی، با محاسباتی که ما پیشتر استفاده میکردیم، کاملا متفاوت و البته چندین برابر انرژیبر و پرهزینهتر است. حالا سوال پیش میآید که آیا ما واقعا در حال بهینه سازی مصرف انرژی هستیم یا خودمان را گول میزنیم؟
برای درک میزان مصرف انرژی این مراکز داده، اجازه دهید چند مثال را بررسی کنیم. تنها در سال گذشته، برای آموزش و راه اندازی مدل GPT-4، حدود ۵۰ گیگاووات ساعت برق مصرف شد که معادل ۰/۰۲ درصد برق مصرفی ایالت ثروتمند کالیفرنیا در آمریکاست. یا مثلا وقتی به ایالت ویرجینیای شمالی که بزرگترین و بیشترین دیتاسنترهای جهان در آن واقع است، نگاه میکنیم، میبینیم که دیتاسنترهای این ایالت برقی معادل یک شهر یک میلیون نفری مصرف میکنند. وقتی به کل ایالات متحده نگاه میکنیم، میبینیم که حدود ۳ تا ۴ درصد کل مصرف برق ایالات متحده، مربوط به همین دیتا سنترهاست. این رقم معادل نصف کل مصرف برق ایران است. پس میتوان تصور کرد که این دیتاسنترهای عظیم، هم اکنون هریک به اندازهی یک شهر کوچک برق مصرف میکنند. حالا وقتی همهگیر شدن مدلهای هوشمصنوعی را در نظر بگیریم، میتوانیم انتظار داشته باشیم که در آیندهای نه چندان دور، مسالهی تامین انرژی برای فعالیت هوش مصنوعی، چقدر حیاتی خواهد شد. پس مسالهی انرژی همچنان جزو مسائل اساسی پیش روی بشر و همچنین الگوریتمها باقی خواهد ماند.
پینوشت : محاسبات و استخراج و تحلیل داده نیز همچون یک فعالیت سنگین صنعتی مثل کاوش معادن، یک امر به شدت انرژیبر است.
- ابا اباد
@AbaEbad
بخش عمدهی این مصرف انرژی در دیتا سنترها اتفاق میافتد. این الگوریتمها در دیتاسنترهای بزرگ و به کمک تکنیکهای یادگیری عمیق (deep learning) آموزش داده میشوند. از آنجایی که حجم عظیمی از دادههای پیچیده در این دیتاسنترها پردازش میشود، بخش بزرگی از انرژی مصرفی الگوریتمهای هوش مصنوعی در همین دیتاسنترها به مصرف میرسد. دیتا سنتر در واقع ساختمانی با دمای کنترلشده است که زیرساختهای محاسباتی مانند سرورها، درایوهای ذخیرهسازی داده و تجهیزات شبکه را در خود جای میدهد. به عنوان مثال، آمازون بیش از ۱۰۰ دیتا سنتر در سراسر جهان دارد که هر کدام حدود ۵۰ هزار سرور دارند که این شرکت برای پشتیبانی از خدمات محاسبات ابری از آنها استفاده میکند. البته دیتا سنتر چیز جدیدی نیست و ما از دههی ۱۹۴۰ بدین سو، برای انواع محاسبات کامپیوتری از آنها استفاده میکنیم. اما نوع محاسبات الگوریتمهای هوش مصنوعی، با محاسباتی که ما پیشتر استفاده میکردیم، کاملا متفاوت و البته چندین برابر انرژیبر و پرهزینهتر است. حالا سوال پیش میآید که آیا ما واقعا در حال بهینه سازی مصرف انرژی هستیم یا خودمان را گول میزنیم؟
برای درک میزان مصرف انرژی این مراکز داده، اجازه دهید چند مثال را بررسی کنیم. تنها در سال گذشته، برای آموزش و راه اندازی مدل GPT-4، حدود ۵۰ گیگاووات ساعت برق مصرف شد که معادل ۰/۰۲ درصد برق مصرفی ایالت ثروتمند کالیفرنیا در آمریکاست. یا مثلا وقتی به ایالت ویرجینیای شمالی که بزرگترین و بیشترین دیتاسنترهای جهان در آن واقع است، نگاه میکنیم، میبینیم که دیتاسنترهای این ایالت برقی معادل یک شهر یک میلیون نفری مصرف میکنند. وقتی به کل ایالات متحده نگاه میکنیم، میبینیم که حدود ۳ تا ۴ درصد کل مصرف برق ایالات متحده، مربوط به همین دیتا سنترهاست. این رقم معادل نصف کل مصرف برق ایران است. پس میتوان تصور کرد که این دیتاسنترهای عظیم، هم اکنون هریک به اندازهی یک شهر کوچک برق مصرف میکنند. حالا وقتی همهگیر شدن مدلهای هوشمصنوعی را در نظر بگیریم، میتوانیم انتظار داشته باشیم که در آیندهای نه چندان دور، مسالهی تامین انرژی برای فعالیت هوش مصنوعی، چقدر حیاتی خواهد شد. پس مسالهی انرژی همچنان جزو مسائل اساسی پیش روی بشر و همچنین الگوریتمها باقی خواهد ماند.
پینوشت : محاسبات و استخراج و تحلیل داده نیز همچون یک فعالیت سنگین صنعتی مثل کاوش معادن، یک امر به شدت انرژیبر است.
- ابا اباد
@AbaEbad
👍9❤3👏2
به کارگیری هوش مصنوعی در حوزههای مختلف از چند سال قبل شروع شده است و اینطور نیست که هوش مصنوعی هنوز یک امر تفننی و تفریحی باشد یا فقط سوالات سادهی ما را پاسخ دهد. اگرچه هوش مصنوعی فعلی هنوز هم با کاستیهایی روبروست، اما با همین الگوریتمها نیز اکتشافات بزرگی اتفاق افتاده است. پس نیازی نیست که صبر کنیم تا یک تکنولوژی به بلوغ (maturity) خود برسد و سپس ما از آن استفادههای واقعی داشته باشیم. لازم نیست هوش مصنوعی حتما تواناییهای یک انسان را داشته باشد یا به چیزی تحت عنوان خودآگاهی واقعی رسیده باشد که ما بتوانیم به کاربردهای آن برسیم. تنها کافیست که این الگوریتمها در یک سری جنبهها و تواناییها از ما بهتر باشند و کاستیهای ما را بپوشانند. آنوقت است که ما با همان برتریها، میتوانیم کارهایی بکنیم که پیشتر قادر به آن نبودهایم. به عنوان مثال، در توانایی تحلیل حجم عظیم داده، ما انسانها خیلی راحت، مسابقه را به این مدلها میبازیم. اما در کجا ما چنین حجمی از داده را سراغ داریم؟
مثلا زیست شناسی. همهی ما پروتئینها را به عنوان اجزای مهم حیات میشناسیم. تمام واکنشهای شیمیایی درون بدن ما و دیگر موجودات زنده به پروتئینها و به خصوص ساختار آنها وابسته است. تمامی پروتئینهایی که ما میشناسیم، تنها از ۲۰ نوع آمینواسید تشکیل شده اند. آمینواسیدهای مختلف به ترتیب و تعداد متفاوت به صورت یک زنجیر مستقیم به یکدیگر متصل میشوند و سپس این زنجیر تحت تاثیر نیروهای مختلف بین مولکولی و درون مولکولی، از قسمتهای مختلف تا شده و یک ساختار سه بعدی را میسازند که این ساختار سه بعدی پیچیده همان پروتئین است. همین ساختار سه بعدی به پروتئین خواص گوناگون میدهد و مشخص میکند که این پروتئین چه واکنشهایی ایجاد میکند. هر واکنشی نیز خروجیهای مختلفی را به همراه دارد. پس ما نیاز داریم بدانیم که این ساختار سه بعدی چگونه ایجاد میشود و باید بتوانیم این ساختار را پیشبینی کنیم. مثلا بدانیم که اگر این آمینواسیدها به این ترتیب به یکدیگر متصل شوند، خروجی آن چه پروتئینی با چه ساختاری خواهد بود و آن ساختار، چه واکنش زیستی را با خود به همراه خواهد داشت. این سوالی بود که محققان گوناگون از دههی ۱۹۷۰ میلادی بدین سو سعی در یافتن پاسخی برای آن بوده اند.
اما این تلاشها تا همین چند سال قبل، چندان موفقیت آمیز نبود. چون حجم دادههای موجود بسیار بزرگ بود و مغز ما و حتی الگوریتمهای معمول کامپیوتری، قادر به تحلیل این حجم عظیم از داده نبودند. برای درک حجم این دادهها، خوب است بدانیم که تعداد پروتئینهایی که دانشمندان تاکنون کشف کردهاند چیزی حدود ۲۰۰ میلیون پروتئین است. در سال ۲۰۲۰، دو دانشمند بخش دیپ مایند گوگل به نامهای دمیس هاسابیس و جان جامپر، یک مدل هوش مصنوعی به نام AlphaFold2 را توسعه دادند که براساس دادههای پروتئینها، آموزش دیده بود. آلفافولد۲ موفق شد با دقت بسیار بالایی، ساختار تقریبا تمامی ۲۰۰ میلیون پروتئین شناخته شده را پیشبینی کند. تاکنون بیش از دو میلیون محقق از سراسر دنیا در پژوهشهای خو از آلفافولد۲ استفاده کرده اند. حالا دانشمندان به کمک هوش مصنوعی میتوانند چیزی مثل مقاومت آنتی بیوتیکی را بهتر درک کنند و یا اینکه میتوانند پروتئین جدیدی بسازند که ویژگیهای جدیدی مثل قابلیت تجزیهی پلاستیکها را به ما بدهد. حالا ما با کمک هوش مصنوعی، خودمان میتوانیم پروتئین بسازیم. از بابت توسعهی آلفافولد۲، این دو دانشمند موفق شدند نوبل شیمی سال ۲۰۲۴ را از آن خود کنند.
- ابا اباد
@AbaEbad
مثلا زیست شناسی. همهی ما پروتئینها را به عنوان اجزای مهم حیات میشناسیم. تمام واکنشهای شیمیایی درون بدن ما و دیگر موجودات زنده به پروتئینها و به خصوص ساختار آنها وابسته است. تمامی پروتئینهایی که ما میشناسیم، تنها از ۲۰ نوع آمینواسید تشکیل شده اند. آمینواسیدهای مختلف به ترتیب و تعداد متفاوت به صورت یک زنجیر مستقیم به یکدیگر متصل میشوند و سپس این زنجیر تحت تاثیر نیروهای مختلف بین مولکولی و درون مولکولی، از قسمتهای مختلف تا شده و یک ساختار سه بعدی را میسازند که این ساختار سه بعدی پیچیده همان پروتئین است. همین ساختار سه بعدی به پروتئین خواص گوناگون میدهد و مشخص میکند که این پروتئین چه واکنشهایی ایجاد میکند. هر واکنشی نیز خروجیهای مختلفی را به همراه دارد. پس ما نیاز داریم بدانیم که این ساختار سه بعدی چگونه ایجاد میشود و باید بتوانیم این ساختار را پیشبینی کنیم. مثلا بدانیم که اگر این آمینواسیدها به این ترتیب به یکدیگر متصل شوند، خروجی آن چه پروتئینی با چه ساختاری خواهد بود و آن ساختار، چه واکنش زیستی را با خود به همراه خواهد داشت. این سوالی بود که محققان گوناگون از دههی ۱۹۷۰ میلادی بدین سو سعی در یافتن پاسخی برای آن بوده اند.
اما این تلاشها تا همین چند سال قبل، چندان موفقیت آمیز نبود. چون حجم دادههای موجود بسیار بزرگ بود و مغز ما و حتی الگوریتمهای معمول کامپیوتری، قادر به تحلیل این حجم عظیم از داده نبودند. برای درک حجم این دادهها، خوب است بدانیم که تعداد پروتئینهایی که دانشمندان تاکنون کشف کردهاند چیزی حدود ۲۰۰ میلیون پروتئین است. در سال ۲۰۲۰، دو دانشمند بخش دیپ مایند گوگل به نامهای دمیس هاسابیس و جان جامپر، یک مدل هوش مصنوعی به نام AlphaFold2 را توسعه دادند که براساس دادههای پروتئینها، آموزش دیده بود. آلفافولد۲ موفق شد با دقت بسیار بالایی، ساختار تقریبا تمامی ۲۰۰ میلیون پروتئین شناخته شده را پیشبینی کند. تاکنون بیش از دو میلیون محقق از سراسر دنیا در پژوهشهای خو از آلفافولد۲ استفاده کرده اند. حالا دانشمندان به کمک هوش مصنوعی میتوانند چیزی مثل مقاومت آنتی بیوتیکی را بهتر درک کنند و یا اینکه میتوانند پروتئین جدیدی بسازند که ویژگیهای جدیدی مثل قابلیت تجزیهی پلاستیکها را به ما بدهد. حالا ما با کمک هوش مصنوعی، خودمان میتوانیم پروتئین بسازیم. از بابت توسعهی آلفافولد۲، این دو دانشمند موفق شدند نوبل شیمی سال ۲۰۲۴ را از آن خود کنند.
- ابا اباد
@AbaEbad
❤4👏2👍1
پینوشت: من امیدوارم که در این دریای بی سر و ته اطلاعات، نوشتارهای من بتواند به جای افزودن به اطلاعات غیرقابل تأمل، برای خودم و شما مخاطبین گرامی، فرصتی را برای تأمل فراهم کند.
@AbaEbad
@AbaEbad
❤10
این روزها پیرامون معایت و مشکلات اسکرول کردن در شبکههای اجتماعی، بحثهای زیادی صورت میگیرد. بیشتر این بحثها به این مساله از جنبهی روانشناسی و تاثیر آن روی مغز آن نگاه میکنند. به خصوص بعد از توئیت اخیر ایلان ماسک راجع به این مساله که اشاره به این داشت که اسکرول کردن چه بلایی سر مغز انسان میآورد، این بحثها دوباره شدت گرفت. من در اینجا قصد ندارم باز به این موضوع از این جنبه بپردازم و هدف من، یک بحث صرفا فلسفی در رابطه با آن است. اما پیش از آن، خوب است که به تفاوت دو فعل “تفکر” و “تأمل” بپردازیم. ما همواره در حال تفکر هستیم. مغز ما مدام ورودیهای مختلف را پردازش میکند و به درکی از محیط میرسد. ما چه زمانی که یک فیلم میبینیم، چه زمانی که با دیگری صحبت میکنیم، یا زمانی که در حال خواندن یک کتاب هستیم، یا وقتی یک مسابقه را تماشا میکنیم، یا وقتی مینویسیم یا حتی وقتی که در شبکههای اجتماعی اسکرول میکنیم، مدام در حال تفکریم. مغز ما همواره در حال پردازش یا processing اطلاعات است.
اما ما همواره در حال تأمل نیستیم. تأمل نوعی نگاه دوباره به یک مساله، نوعی صبر کردن و نوعی تفکر عمیق است. تأمل را میتوان نوعی پردازش دوبارهی همان تفکرات قبلی دانست و میتوانیم آن را نوعی reprocessing بنامیم. ممکن است ما فیلمی را ببینیم و بعد از چند روز بعد از دیدن آن، دوباره راجع به آن چیزی که در فیلم اتفاق افتاد، تأمل کنیم. ممکن است فردی در حال خواندن یک کتاب ناگهان یک خط از کتاب، ذهنش را به خود مشغول کند و او ساعتها راجع به همان یک خط، تأمل کند. یک نفر در گفتگو با یک انسان متفکر، حرفی میشنود که مجبور است بعد از گفتگو دربارهی آن روزها تأمل کند. یک ریاضیدان سعی در حل یک مساله دارد و ماهها در حل آن مساله تأمل میکند. اما چیزی که واضح است اینکه برای تأمل ما نیاز به زمان داریم. تأمل در یک فضای آرام و به آهستگی رخ میدهد. من وقتی به شما بگویم که من در حال تأمل هستم، شما من را در یک گوشهای میبینید که نشستهام و به در و دیوار نگاه میکنم. اگر یک نفر را در حال دویدن ببینید، هیچوقت حس نمیکنید که او در حال تأمل است.
تأمل سریع رخ نمیدهد. به همین خاطر همه به فردی که در حال پرحرفیست، میگویند که او در باب حرفهایش تأمل نمیکند. اما یک مسالهی بزرگ در رابطه با شبکههای اجتماعی همین است که اسکرول کردن و چرخیدن در شبکههای اجتماعی، فرصت و توان تأمل را از ما میگیرد. کمتر پیش میآید که ما بعد از دیدن یک کلیپ یک دقیقهای در شبکههای اجتماعی، مجددا دربارهی آن تأمل کنیم. این کلیپهای یک دقیقهای مدام از جلوی چشم ما میگذرند. البته که مغز ما همواره به صورت ناخودآگاه آنها را پردازش میکند، اما ما کمتر به صورت خودآگاه دربارهی آنها تأمل میکنیم. تعدد و تنوع موضوعات این کلیپها، باعث میشود که ما فرصت نداشته باشیم که روی چندتای آنها تمرکز بیشتری کنیم. شما خیلی راحت فیلمها و کتابها و گفتگوهای چند ماه و چند سال قبل را به یاد میآورید، اما بعید میدانم بتوانید چند تا از کلیپهایی که دیروز و امروز در اینستاگرام دیدهاید را به خاطر آورید، چون کمتر میتوانید روی این سیل عظیم اطلاعات تأمل داشته باشید. از دست دادن قدرت تأمل، از دید من یکی از معایب چرخیدنهای بیهدف در شبکههای اجتماعیست.
- ابا اباد
@AbaEbad
اما ما همواره در حال تأمل نیستیم. تأمل نوعی نگاه دوباره به یک مساله، نوعی صبر کردن و نوعی تفکر عمیق است. تأمل را میتوان نوعی پردازش دوبارهی همان تفکرات قبلی دانست و میتوانیم آن را نوعی reprocessing بنامیم. ممکن است ما فیلمی را ببینیم و بعد از چند روز بعد از دیدن آن، دوباره راجع به آن چیزی که در فیلم اتفاق افتاد، تأمل کنیم. ممکن است فردی در حال خواندن یک کتاب ناگهان یک خط از کتاب، ذهنش را به خود مشغول کند و او ساعتها راجع به همان یک خط، تأمل کند. یک نفر در گفتگو با یک انسان متفکر، حرفی میشنود که مجبور است بعد از گفتگو دربارهی آن روزها تأمل کند. یک ریاضیدان سعی در حل یک مساله دارد و ماهها در حل آن مساله تأمل میکند. اما چیزی که واضح است اینکه برای تأمل ما نیاز به زمان داریم. تأمل در یک فضای آرام و به آهستگی رخ میدهد. من وقتی به شما بگویم که من در حال تأمل هستم، شما من را در یک گوشهای میبینید که نشستهام و به در و دیوار نگاه میکنم. اگر یک نفر را در حال دویدن ببینید، هیچوقت حس نمیکنید که او در حال تأمل است.
تأمل سریع رخ نمیدهد. به همین خاطر همه به فردی که در حال پرحرفیست، میگویند که او در باب حرفهایش تأمل نمیکند. اما یک مسالهی بزرگ در رابطه با شبکههای اجتماعی همین است که اسکرول کردن و چرخیدن در شبکههای اجتماعی، فرصت و توان تأمل را از ما میگیرد. کمتر پیش میآید که ما بعد از دیدن یک کلیپ یک دقیقهای در شبکههای اجتماعی، مجددا دربارهی آن تأمل کنیم. این کلیپهای یک دقیقهای مدام از جلوی چشم ما میگذرند. البته که مغز ما همواره به صورت ناخودآگاه آنها را پردازش میکند، اما ما کمتر به صورت خودآگاه دربارهی آنها تأمل میکنیم. تعدد و تنوع موضوعات این کلیپها، باعث میشود که ما فرصت نداشته باشیم که روی چندتای آنها تمرکز بیشتری کنیم. شما خیلی راحت فیلمها و کتابها و گفتگوهای چند ماه و چند سال قبل را به یاد میآورید، اما بعید میدانم بتوانید چند تا از کلیپهایی که دیروز و امروز در اینستاگرام دیدهاید را به خاطر آورید، چون کمتر میتوانید روی این سیل عظیم اطلاعات تأمل داشته باشید. از دست دادن قدرت تأمل، از دید من یکی از معایب چرخیدنهای بیهدف در شبکههای اجتماعیست.
- ابا اباد
@AbaEbad
❤6👍4
داستان اول :
حکومت آلمان نازی، در موضوعات اقتصادی و رفاهی، چنان موفق عمل کرده بود که تقریبا تا سال آخر جنگ، آب توی دل آلمانیها تکان نخورده بود. اگر کسی در آن دوره در آلمان زندگی میکرد، اصلا احساس نمیکرد که این کشور همزمان در حال جنگ با نصف دنیاست. براساس شواهد تاریخی، حتی به نظر نمیرسد که مردم آلمان تا پیش از سال پایانی جنگ جهانی دوم، مشکل خاصی برای زندگی در این حکومت داشته باشند. مثلا آنها با اینکه میدانستند، بلایی بر سر بعضی اقلیتهای کشور مثل یهودیها و کولیها آمده، این موضوع چندان برایشان اهمیت نداشت، چرا که بلا به خودشان نرسیده بود. بله آنها احتمالا به طور دقیق خبر نداشتند که چه بلایی بر سر یهودیها میآید. مخصوصا از این جهت که زندانبانان اردوگاههای کار اجباری و اردوگاههای مرگ، اکثرا از سایر کشورها بخصوص از اروپای شرقی بودند که ارتباط خاصی با جامعهی آلمان نداشتند. اما این برای آلمانیها خیلی راحت بود که ببینند همسایگان یهودیشان، یکی یکی ربوده میشوند. با این حال، شاید به این خاطر که این مشکل، هنوز مشکل خودشان نبود و مشکل همسایگان یهودیشان بود، با این قضیه مشکل حادی نداشتند و احتمالا آن را نادیده میگرفتند.
داستان دوم :
مدتی قبل جنجالی به پا شد که حالا میتوان اسمش را رسوایی سیم کارتهای سفید یا شاید به انگلیسی، the white simcard scandal نامید. اگر خبر ندارید، قضیه از این قرار بود که توئیتر ناگهان تصمیم گرفت که لوکیشن اتصال افراد به توئیتر را در اطلاعات عمومی پورفایلشان نمایش دهد. حالا مشخص شد تعداد زیادی از افراد فعال در این شبکه، لوکیشن ایران دارند و از داخل ایران به توئیتر متصل شده اند. این در حالیست که توئیتر سالهاست در ایران فیلتر است و افراد داخل ایران ناچارند برای استفاده از توئیتر، از فیلترشکن استفاده کنند. این نشان میداد که این افراد، بدون استفاده از فیلترشکن و با نوعی اینترنت آزاد یا همان سیم کارت سفید، به اینترنت متصلاند. کاربران به شدت فعال توئیتر، خیلی زود آمار این اکانتها را در آوردند. این موضوع بسیار عجیب و پارادوکسیکال بود. بعضی از این افراد به شدت مخالف آزادسازی اینترنت بودند، در حالیکه خودشان به اینترنت آزاد دسترسی داشتند. این موضوع مردم ایران را به شدت خشمگین کرد.
مقایسه و نتیجه گیری :
راستش خشم مردم راجع به سیم کارتهای سفید کاملا طبیعی، به جا و برحق است و این رسوایی که اتفاق افتاد هم خیلی خوب و به وقتش بود تا فرق دوغ و دوشاب مشخص شود. اما از مقایسهی این دو داستان یک بخش دیگر نیز بایستی روشن شود. اینکه طرف دیگر قضیه، سیم کارتهای سیاه قرار دارد. سیم کارت های سیاه متعلق به اقلیتهاییست که مدتهاست از کوچکترین ارتباطات محروم مانده اند و صدایشان به گوش هیچ کسی نمیرسد. آنها اساسا اینترنت و سیم کارتی ندارند که با دنیای آزاد ارتباط برقرار کنند و دربارهی مصائبشان بگویند. این اقلیت که همهی ما از وجودشان باخبریم اما به روی خودمان نمیآوریم، از بسیاری از امکانات محروماند. اما مساله این است که همانطور که وجود سیم کارت سفید ما را خشمگین میکند، وجود این سیمکارتهای سیاه نیز بایستی ما را خشمگین کند. ما نباید منتظر بمانیم که اول رنج به ما برسد و بعد اعتراض کنیم، بلکه بایستی از دیدن رنج دیگران نیز اعتراض کنیم. اگر چنین نکنیم، آن رنج و ستم رفته رفته گسترش یافته و بالاخره دایرهی سیاه بر ما نیز محیط خواهد شد. داستان اول یک اصل مسلم در جامعهی انسانی را به ما میآموزد که «رنج دیگری، رنج من است».
- ابا اباد
@AbaEbad
حکومت آلمان نازی، در موضوعات اقتصادی و رفاهی، چنان موفق عمل کرده بود که تقریبا تا سال آخر جنگ، آب توی دل آلمانیها تکان نخورده بود. اگر کسی در آن دوره در آلمان زندگی میکرد، اصلا احساس نمیکرد که این کشور همزمان در حال جنگ با نصف دنیاست. براساس شواهد تاریخی، حتی به نظر نمیرسد که مردم آلمان تا پیش از سال پایانی جنگ جهانی دوم، مشکل خاصی برای زندگی در این حکومت داشته باشند. مثلا آنها با اینکه میدانستند، بلایی بر سر بعضی اقلیتهای کشور مثل یهودیها و کولیها آمده، این موضوع چندان برایشان اهمیت نداشت، چرا که بلا به خودشان نرسیده بود. بله آنها احتمالا به طور دقیق خبر نداشتند که چه بلایی بر سر یهودیها میآید. مخصوصا از این جهت که زندانبانان اردوگاههای کار اجباری و اردوگاههای مرگ، اکثرا از سایر کشورها بخصوص از اروپای شرقی بودند که ارتباط خاصی با جامعهی آلمان نداشتند. اما این برای آلمانیها خیلی راحت بود که ببینند همسایگان یهودیشان، یکی یکی ربوده میشوند. با این حال، شاید به این خاطر که این مشکل، هنوز مشکل خودشان نبود و مشکل همسایگان یهودیشان بود، با این قضیه مشکل حادی نداشتند و احتمالا آن را نادیده میگرفتند.
داستان دوم :
مدتی قبل جنجالی به پا شد که حالا میتوان اسمش را رسوایی سیم کارتهای سفید یا شاید به انگلیسی، the white simcard scandal نامید. اگر خبر ندارید، قضیه از این قرار بود که توئیتر ناگهان تصمیم گرفت که لوکیشن اتصال افراد به توئیتر را در اطلاعات عمومی پورفایلشان نمایش دهد. حالا مشخص شد تعداد زیادی از افراد فعال در این شبکه، لوکیشن ایران دارند و از داخل ایران به توئیتر متصل شده اند. این در حالیست که توئیتر سالهاست در ایران فیلتر است و افراد داخل ایران ناچارند برای استفاده از توئیتر، از فیلترشکن استفاده کنند. این نشان میداد که این افراد، بدون استفاده از فیلترشکن و با نوعی اینترنت آزاد یا همان سیم کارت سفید، به اینترنت متصلاند. کاربران به شدت فعال توئیتر، خیلی زود آمار این اکانتها را در آوردند. این موضوع بسیار عجیب و پارادوکسیکال بود. بعضی از این افراد به شدت مخالف آزادسازی اینترنت بودند، در حالیکه خودشان به اینترنت آزاد دسترسی داشتند. این موضوع مردم ایران را به شدت خشمگین کرد.
مقایسه و نتیجه گیری :
راستش خشم مردم راجع به سیم کارتهای سفید کاملا طبیعی، به جا و برحق است و این رسوایی که اتفاق افتاد هم خیلی خوب و به وقتش بود تا فرق دوغ و دوشاب مشخص شود. اما از مقایسهی این دو داستان یک بخش دیگر نیز بایستی روشن شود. اینکه طرف دیگر قضیه، سیم کارتهای سیاه قرار دارد. سیم کارت های سیاه متعلق به اقلیتهاییست که مدتهاست از کوچکترین ارتباطات محروم مانده اند و صدایشان به گوش هیچ کسی نمیرسد. آنها اساسا اینترنت و سیم کارتی ندارند که با دنیای آزاد ارتباط برقرار کنند و دربارهی مصائبشان بگویند. این اقلیت که همهی ما از وجودشان باخبریم اما به روی خودمان نمیآوریم، از بسیاری از امکانات محروماند. اما مساله این است که همانطور که وجود سیم کارت سفید ما را خشمگین میکند، وجود این سیمکارتهای سیاه نیز بایستی ما را خشمگین کند. ما نباید منتظر بمانیم که اول رنج به ما برسد و بعد اعتراض کنیم، بلکه بایستی از دیدن رنج دیگران نیز اعتراض کنیم. اگر چنین نکنیم، آن رنج و ستم رفته رفته گسترش یافته و بالاخره دایرهی سیاه بر ما نیز محیط خواهد شد. داستان اول یک اصل مسلم در جامعهی انسانی را به ما میآموزد که «رنج دیگری، رنج من است».
- ابا اباد
@AbaEbad
👏10❤3👍2🤔1
آیا ما روزی میتوانیم از خورشیدمان این ستارهی زرد زیبا و پرانرژی و بخشنده و کاریزماتیک مستقل شویم؟ این ستارهی زرد به ما حیات بخشید و همچنان با سخاوت تمام، انرژی خودش را رایگان به ما عرضه میکند تا ما بتوانیم به حیاتمان ادامه دهیم و رشد کنیم. اما ما همچون هر کودکی که روزی از مادرش جدا و مستقل میشود و به دنبال زندگی و هدف خودش رهسپار میشود و یا همچون هر جوجهای که روزی بالاخره بالهایش رشد میکند و حس میکند که میتواند خودش بپرد و پرواز کند از لانهی گرم و نرم خارج شود، ما انسانها نیز روزی از این مادر بخشنده و دوست داشتنی یعنی خورشید گرم و پرحرارت جدا میشویم. حتی اگر خودمان هم جدا و مستقل نشویم، بالاخره نوادگان ما که یا انسانند یا ترکیب انسان و ماشین و یا صرفا ماشین، در جستجوی بینهایت از ستارهی زرد زیبا جدا میشوند و به سفرهای کهکشانی و فراکهکشانی روی میآورند. چون ما میتوانیم بینهایت را تصور کنیم، بالاخره روزی میخواهیم این تصوراتمان به واقعیت بپیوندد و خودمان بینهایت را از نزدیک ببینیم. پس ناچاریم تا برای روزی که دیگر گرمای خورشید به ما نرسد، خودمان را مهیا کنیم.
البته که ما همواره قدردان ستارهی زرد بزرگمان خواهیم بود و همواره به یاد خواهیم داشت که این خورشید بود که به رایگان به ما انرژی بخشید تا که حیات اینجا روی زمین شکل گیرد و بدون او، این زمین یک تکه سنگ مرده و بدون رشد و شکوفایی بود و هیچوقت، این سیاره، سیارهی سبز نمیشد و مانند دیگر سیارات، خشک و بی آب و علف بود. اما روزی که ما رهسپار بینهایت شویم، یک مشکل بزرگ داریم و آن اینکه دیگر خبری از انرژی خورشید نیست که ما را گرم نگه دارد. ما اگر آنموقع هنوز انسان باشیم، هنوز به این انرژی برای تامین غذاهایمان نیاز داریم. گیاهانی که میکاریم برای فتوسنتز نیاز به این انرژی دارند. گوشت حیواناتی که میخوریم نیاز به این گیاهان دارند که بخورند. اگر آنموقع ماشین باشیم، یا ترکیبی از انسان و ماشین باشیم، این ماشینها برای حرکت نیاز به انرژی دارند. اما کافیست که کمی از منظومهی شمسی دور شویم. آنوقت دیگر نور خورشید به ما نمیرسد یا اگر هم برسد، نور بسیار ضعیفی خواهد بود که کمی بعدتر، ناپدید میشود. پس راه حل چیست؟
ما نمیدانیم که مسیر دانش و تکنولوژی تا آن روز به کدام سمت میرود. تصور آن پیشرفت هم امری تخیلیست و نمیتوانیم با مقیاس علمی دست به تخیل بزنیم. اما اگر بخواهیم با علم و تکنولوژی فعلیمان به این سوال پاسخ دهیم، یکی از راههایی که پیش رو داریم، واکنشهای هستهای چه از نوع همجوشی (fussion) و چه از نوع شکافت (fission) هستهای خواهد بود. چرا که دیگر اشکال دیگر انرژی که در اختیار داریم، همگی به طریقی به خورشید ربط داشته و دارند. اما ما میتوانیم با خودمان مقادیر زیاد اورانیوم برداریم و مدام دست به شکافت هستهای بزنیم و انرژی خودمان را تامین کنیم. اما راه دیگر هم این است که شاید تا آن روز، بتوانیم به تکنولوژی استحصال انرژی از واکنشهای همجوشی هستهای دست پیدا کنیم. این روش، بسیار به صرفهتر است و اتفاقا خیلی هم جالب است. این دقیقا واکنشیست که در خورشید اتفاق میافتد. پس گویی که ما یک ستارهی زرد کوچک برای سفینهی خودمان ساختهایم و به عنوان ره توشه، همراه خودمان به سفر بینهایتمان میبریم. البته ما هنوز در تلاشیم که به این تکنولوژی ساخت ستارههای کوچک دست پیدا کنیم. آن روز بالاخره ما میتوانیم همچون ستارهی زرد بزرگ، خودمان انرژی تولید کنیم و به دیگران حیات ببخشیم.
- ابا اباد
@AbaEbad
البته که ما همواره قدردان ستارهی زرد بزرگمان خواهیم بود و همواره به یاد خواهیم داشت که این خورشید بود که به رایگان به ما انرژی بخشید تا که حیات اینجا روی زمین شکل گیرد و بدون او، این زمین یک تکه سنگ مرده و بدون رشد و شکوفایی بود و هیچوقت، این سیاره، سیارهی سبز نمیشد و مانند دیگر سیارات، خشک و بی آب و علف بود. اما روزی که ما رهسپار بینهایت شویم، یک مشکل بزرگ داریم و آن اینکه دیگر خبری از انرژی خورشید نیست که ما را گرم نگه دارد. ما اگر آنموقع هنوز انسان باشیم، هنوز به این انرژی برای تامین غذاهایمان نیاز داریم. گیاهانی که میکاریم برای فتوسنتز نیاز به این انرژی دارند. گوشت حیواناتی که میخوریم نیاز به این گیاهان دارند که بخورند. اگر آنموقع ماشین باشیم، یا ترکیبی از انسان و ماشین باشیم، این ماشینها برای حرکت نیاز به انرژی دارند. اما کافیست که کمی از منظومهی شمسی دور شویم. آنوقت دیگر نور خورشید به ما نمیرسد یا اگر هم برسد، نور بسیار ضعیفی خواهد بود که کمی بعدتر، ناپدید میشود. پس راه حل چیست؟
ما نمیدانیم که مسیر دانش و تکنولوژی تا آن روز به کدام سمت میرود. تصور آن پیشرفت هم امری تخیلیست و نمیتوانیم با مقیاس علمی دست به تخیل بزنیم. اما اگر بخواهیم با علم و تکنولوژی فعلیمان به این سوال پاسخ دهیم، یکی از راههایی که پیش رو داریم، واکنشهای هستهای چه از نوع همجوشی (fussion) و چه از نوع شکافت (fission) هستهای خواهد بود. چرا که دیگر اشکال دیگر انرژی که در اختیار داریم، همگی به طریقی به خورشید ربط داشته و دارند. اما ما میتوانیم با خودمان مقادیر زیاد اورانیوم برداریم و مدام دست به شکافت هستهای بزنیم و انرژی خودمان را تامین کنیم. اما راه دیگر هم این است که شاید تا آن روز، بتوانیم به تکنولوژی استحصال انرژی از واکنشهای همجوشی هستهای دست پیدا کنیم. این روش، بسیار به صرفهتر است و اتفاقا خیلی هم جالب است. این دقیقا واکنشیست که در خورشید اتفاق میافتد. پس گویی که ما یک ستارهی زرد کوچک برای سفینهی خودمان ساختهایم و به عنوان ره توشه، همراه خودمان به سفر بینهایتمان میبریم. البته ما هنوز در تلاشیم که به این تکنولوژی ساخت ستارههای کوچک دست پیدا کنیم. آن روز بالاخره ما میتوانیم همچون ستارهی زرد بزرگ، خودمان انرژی تولید کنیم و به دیگران حیات ببخشیم.
- ابا اباد
@AbaEbad
❤2👍1
Forwarded from Daydaad.com
به یاد دارم که نخستین مواجههی من با عبارتِ بامُسَمی کارِ دِل (البته با معنا و مفهومی متفاوت) در پانزده سالگیام و در دیوان اشعار سنایی (شاعر پارسیگوی سدهی پنجم و ششم) بود. از همان سن و سال این عبارت خوشساخت در ذهنم حک گشته و ماندگاری ویژهای پیدا نمود تا حدیکه بعدها تصمیم گرفتم که از آن برای نامیدن فکریهی خود در باب حوزههای «تحول، توسعه و تأثیر» حُسن استفاده را ببرم – که البته در این باره امیدوارم که شارح قابلی در بخشیدن غنای فلسفی (بویژه فلسفهی کاربردی) به این واژهی شگرف بوده باشم.
بهگمان خودِ بنده و – البته مهمتر – به شهادت اکثر مخاطبانی که در خلال سالهای گذشته افتخار همکاری با ایشان را داشتهام، «کارِ دِل» برخلاف سایر کارهای مرتبط موجود در بازار – که معمولاً برداشتهایی دستچندمی از اندیشههای سایر ملل جهانند – یک اثر اورژینال ایرانی متناسب با روح زمانهی ماست که اساساً مشتمل بر نظریاتی است که همگی در فضای بومی ایران عزیزمان به بوتهی امتحان و نقد گذاشته شدهاند؛ مجموعه فکریاتی که خلاصهای از 25 سال تحقیق و تدریس تماموقت اینجانب در عرصهی فلسفهی کاربردی بوده و بیشک این پتانسیل را دارد که کمکرسان جامعهی کنونی ما در همسو شدن با جهانِ نو و پُر کردن شکاف بین انسان ایرانی با جهان مدرن باشد.
ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته؛
جان شیرین را ز تن در «کارِ دِل» پرداخته...
(سنایی / غزلیات | شمارهی ۳۶۹)
[از پیشگفتار کتاب کار دل بهقلم دی داد]
___
📸 عکس: از مراسم امضا و اهدای کتاب کار دل در مجموعهی معظم فومن شیمی بهداشت و در خدمت جمعی از اعضای هیئت مدیرهی مجموعه که ضمن دورهی فلسفه کاربردی برای سازمانها (ویژهی مدیران ارشد) در خدمتشان هستیم.
سپاس از تمامی حضار، بهویژه جناب آقای مجید رویگر حقرو، مدیرعامل تأثیرگذار مجموعه.
Majid Rooygar Haghroo
FoumanChimie Behdasht
___
پانوشت:
کتاب "کار دل | Karedel" [نوشتهی "دی داد"] (از نخستین کارهای منسجم و تخصصی در حوزهی فلسفه کاربردی در ایران) به چاپ رسید و رونمایی شد!
این کتاب یکی از نخستین کوششها در حوزهی فلسفه کاربردی در فضای نشر ایران به شمار آمده و تلاش داشته است که بهقدر وسع خود خلاء موجود را پُر نماید.
امیدواریم که برای شما خوانندهی گرامی مؤثر افتد.
___
توجه: برای خرید این اثر (با امضای نویسنده) به مجموعهی دی داد دات-کام ایمیل بزنید:
👇🏼👇🏼👇🏼
daydaad @ gmail .com
___
@DaydaadDotCom
بهگمان خودِ بنده و – البته مهمتر – به شهادت اکثر مخاطبانی که در خلال سالهای گذشته افتخار همکاری با ایشان را داشتهام، «کارِ دِل» برخلاف سایر کارهای مرتبط موجود در بازار – که معمولاً برداشتهایی دستچندمی از اندیشههای سایر ملل جهانند – یک اثر اورژینال ایرانی متناسب با روح زمانهی ماست که اساساً مشتمل بر نظریاتی است که همگی در فضای بومی ایران عزیزمان به بوتهی امتحان و نقد گذاشته شدهاند؛ مجموعه فکریاتی که خلاصهای از 25 سال تحقیق و تدریس تماموقت اینجانب در عرصهی فلسفهی کاربردی بوده و بیشک این پتانسیل را دارد که کمکرسان جامعهی کنونی ما در همسو شدن با جهانِ نو و پُر کردن شکاف بین انسان ایرانی با جهان مدرن باشد.
ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته؛
جان شیرین را ز تن در «کارِ دِل» پرداخته...
(سنایی / غزلیات | شمارهی ۳۶۹)
[از پیشگفتار کتاب کار دل بهقلم دی داد]
___
📸 عکس: از مراسم امضا و اهدای کتاب کار دل در مجموعهی معظم فومن شیمی بهداشت و در خدمت جمعی از اعضای هیئت مدیرهی مجموعه که ضمن دورهی فلسفه کاربردی برای سازمانها (ویژهی مدیران ارشد) در خدمتشان هستیم.
سپاس از تمامی حضار، بهویژه جناب آقای مجید رویگر حقرو، مدیرعامل تأثیرگذار مجموعه.
Majid Rooygar Haghroo
FoumanChimie Behdasht
___
پانوشت:
کتاب "کار دل | Karedel" [نوشتهی "دی داد"] (از نخستین کارهای منسجم و تخصصی در حوزهی فلسفه کاربردی در ایران) به چاپ رسید و رونمایی شد!
این کتاب یکی از نخستین کوششها در حوزهی فلسفه کاربردی در فضای نشر ایران به شمار آمده و تلاش داشته است که بهقدر وسع خود خلاء موجود را پُر نماید.
امیدواریم که برای شما خوانندهی گرامی مؤثر افتد.
___
توجه: برای خرید این اثر (با امضای نویسنده) به مجموعهی دی داد دات-کام ایمیل بزنید:
👇🏼👇🏼👇🏼
daydaad @ gmail .com
___
@DaydaadDotCom
❤5👏1
شايد يكى از مهمترين تفاوتهاى نظريهى كار دل با ساير نظريات چندين قرن اخير يا شايد قرنهاى متمادى در ايران و شايد به شكل كلى تر در اين منطقه از جهان، اين باشد كه درونمايهى غالب نظريات گذشته، تشويق به بيخيالى و بيكارى و كاهلى و قناعت بوده است؛ اما نظريهى كار دل، اصل و اساس خود را بر تحرك، تلاش، زايایى و آفرينش و حركت رو به جلو قرار داده است. جوهر تفكرات گذشته مبتنى بر سكون بوده و جوهر اين فكريه ، اساسا حركت است، به گونهای كه به محض بازايستادن از حركت، كار دل نيز محو میشود. از همين بابت، کار دل آمده تا آن انديشههاى ضدپيشرفت بشرى را از ذهن مردم اين خطه از جهان، بشويد و ببرد...
@AbaEbad
@AbaEbad
👏3❤2👍2