Aba Ebad | اَبا اِباد
552 subscribers
1.33K photos
152 videos
4 files
92 links
درود،

اَبا اِباد هستم،
اینجا به زبانی ساده در مورد علم، تکنولوژی، فلسفه و محیط زیست می‌نویسم. گاه گداری چند بیت شعری نیز می‌سرایم، تحفه‌ای از برای یاران.

ارتباط با من
aba.ebad@gmail.com

آدرس وبسایت:
abaebad.com

لینک شبکه‌های اجتماعی پین شده است.
Download Telegram
ایرانی‌ست و در مسابقه‌ای شرکت کرده و مبلغ خوبی به عنوان جایزه برنده می‌شود. با افتخار به روی صحنه می‌آید و سینه‌اش را سپر می‌کند و اعلام می‌دارد که می‌خواهد مبلغ جایزه‌اش را تمام و کمال به پناهگاه‌های حمایت از حیوانات بدهد و همه او را تشویق می‌کنند. اما آیا او واقعا نمی‌داند که بسیاری از هموطنانش در چه شرایطی زندگی می‌کنند؟ حمایت از حیوانات جایی معنا دارد که حداقل انسان‌ها از شرایط خوبی برخوردار باشند. وقتی بعضی هموطنان ما حتی در خرج خورد و خوراکشان گیر کرده‌اند، حمایت از حیوانات دیگر چه صیغه‌ای‌ست؟ بله ما همه‌ می‌دانیم که چه کسی و چه کسانی عامل این وضعیت هستند و تفکرات احمقانه‌ی چه کسانی کشورمان را به این روز انداخته است. همه می‌دانیم که اگر چه چیزی حل شود، این شرایط درست می‌شود و کشور از بن بست خارج می‌شود. آن اتفاق هم دیر یا زود رخ می‌دهد و همه‌مان منتظر همان یک اتفاق هستیم. اما هنوز که آن اتفاق خوب نیفتاده و در همچنان روی همان پاشنه می‌چرخد.


سیستم حاکم بر ایران خود عامل این وضعیت است و نمی‌توان امی داشت که سیستمی که خود این وضعیت را ایجاد کرده، خودش این وضعیت را حل کند. پس حالا که هنوز آن اتفاقات خوب نیفتاده و عامل مشکل از بین نرفته و بسیاری از هموطنانمان همچنان در شرایط بسیار دشواری به سر می‌برند. صدای گوش خراش پای فقر از جای جای کشورمان به گوش می‌رسد. حالا در این وضعیت، حمایت از حیوانات و کمک به پناهگاه‌های نگهداری از حیوانات، بیش از هر زمانی احمقانه به نظر می‌رسد. یک ایرانی که در خارج از ایران و در کشورهای پیشرفته زندگی می‌کند، چطور می‌تواند به جای فکر کردن به هموطنان خودش، به بی‌خانمان‌های آلمان و فرانسه و آمریکا فکر کند؟ یک بی‌خانمان در آلمان اگر به خودش یک تکانی بدهد و چهار تا فرم پر کند، کمک‌های اجتماعی زیاد و کافی دریافت می‌کند و به یک زندگی حداقلی می‌رسد. اما یک نفر در ایران اگر در شرایط اقتصادی بدی باشد، به سختی بتواند مانع بدتر شدن شرایطش شود. او حتی اگر کمک هم بخواهد، اساسا جایی وجود ندارد که از او حمایت کند. حالا من وقتی مشکلات هموطنانم در ایران را می‌بینم و می‌شنوم، تمام این ژست‌های انسان دوستانه‌ی حمایت از حیوانات و حمایت از بی‌خانمان‌ها و حمایت از اقلیت‌ها و این حرف‌ها برایم رنگ می‌بازد.


وقتی هموطن تو در شرایط دشوار اقتصادی برای نیازهای اولیه‌اش می‌جنگد، جنگیدن تو برای بی‌خانمان‌های یک کشور ثروتمند که اتفاقا هزاران سیستم و مکانیزم حمایت اجتماعی دارد، بی معنی‌ست. همینطور کمک تو به پناهگاه حمایت از حیوانات، وقتی که انسان‌هایی در همان کشور هستند که از هیچ پناه و پناهگاهی برخوردار نیستند، نیز به همان اندازه بی معنی‌ست. حمایت و کمک تو به انجمن‌های حمایت از حقوق اقلیت‌ها در کشورهای پیشرفته‌ای که هزار نوع قانون و تبعیض مثبت و بودجه‌ی مشخص برای حمایت از اقلیت‌ها دارد نیز تا همان پایه بی معنی‌ست. چون در کشور خودت، نه تنها اقلیت مردم از حقوق اولیه و طبیعی‌شان برخوردارد نیستند، بلکه حالا اکثریت هم از حقوق طبیعی خودشان محروم‌اند. گویی ما حالا نود میلیون نفر اقلیت داریم. شاید کارهای تو برای خارجی‌ها خیلی جذاب و انسان دوستانه باشد، اما من ترجیح می‌دهم هموطن آبرومندم گرسنه نخوابد تا اینکه به این فکر کنم که یک وقت حیوانات یک پناهگاه یا بی‌خانمان‌های یک کشور ثروتمند یا گروه‌های اقلیت یک کشور پیشرفته و مترقی آب توی دلشان تکان نخورد.



- ابا اباد



@AbaEbad
👍94👎2🤔1
👇🏾👇🏾👇🏾👇🏾


@AbaEbad
👍1
آیا امروز در یک دوراهی قرار گرفته‌اید؟ مهاجرت کنم یا بمانم؟ اکنون وارد یک رابطه‌ی عاطفی بشوم یا نه؟ درسم را ادامه دهم یا سریعا وارد بازار کار شوم؟ امروز راجع به این موضوع صحبت کنم یا بگذارم بعدا آن را مطرح کنم؟ اول دکترا بگیرم و بعد وارد یک جایگاه شغلی بالاتر شوم یا همین الان کارم را شروع کنم و بعد از همان مدت زمانی که می‌خواستم برای دکترا صرف کنم، به همان جایگاه شغلی برسم؟ امروز نزد دوستانم بروم یا دیدار دوستانم را به فردا موکول کنم و امروز به مادر و پدرم سر بزنم؟ سرمایه‌ام را دلار کنم یا طلا کنم یا بروم و ماشین ثبت نام کنم و بعدا به قیمت بالاتر بفروشم؟ اکنون حسابی کار کنم و وقتی سرمایه ای به هم زدم، به تفریحاتم برسم یا که نه از همین حالا در کنار کارم تفریح کنم و یا که نه، اصلا فقط تفریح کنم و به قدر نیاز کار کنم؟ الان مسافرت بروم که پرانرژی پروژه را ادامه دهم یا بعد از اینکه پروژه به پایان رسید با خیال راحت به مسافرت بروم؟ راه حل بهینه کدام است؟


راه حل بهینه وجود دارد. حتما حالتی وجود دارد که انسان از تمام عمرش بهترین سود و منفعت را ببرد. حتما یک ترتیبی از این کارها و تصمیم‌ها وجود ندارد که منتهی به بهترین خروجی و بهینه‌ترین حالت انسان می‌شود. یک راه حلی وجود دارد که از هر راه حل دیگری بهتر است. اما آیا ما قادریم آن بهینه‌ترین حالت را پیش از ورود به زندگی به دست آوریم؟ ما که این زندگی را پیشتر نزیسته‌ایم و همگی نخستین بار است که آن را زندگی می‌کنیم. باید بدانیم که این مساله‌ی یافتن بهترین و بهینه‌ترین جواب در کل زندگی، یک مساله‌ی دشوار در ریاضیات است که به آن بهینه سازی سراسری یا global optimization می‌گویند. ممکن است تصمیمی که الان در این شرایط می‌گیرید، در همین لحظه بهترین و بهینه‌ترین تصمیم باشد. اما این امکان هم وجود دارد که تصمیماتی که در پی این تصمیم بهینه می‌گیرید، جزو بدترین تصمیمات زندگی‌تان باشد. مثلا فرض کنید شما بین دو تصمیم A و B دودل مانده‌اید. الان که نگاه می‌کنید، تصمیم A تصمیم بسیار بهتری از تصمیم B است. با اتخاذ تصمیم A شما وارد تصمیم‌های A-1 و A-2 می‌شوید که آن‌ها هم از تصمیمات B-1 و B-2 بهتر هستند. تا اینجا همه چیز گل و بلبل است.


اما بعد از آن که شما بعد از دو مرحله تصمیم به تصمیم مرحله سوم مثل A-1-1 می‌رسید، می‌بینید که به شرایط افتضاحی در مقایسه با مرحله سوم ذیل تصمیم B مثلا B-1-2 رسیده اید. یعنی بهتر بود شما آن ابتدا تصمیم بد B را بگیرید اما بعد از چند مرحله به تصمیم عالی B-1-2 برسید. می‌بینید که یافتن نقطه‌ی بهینه‌ی سراسری یک تابع بسیار دشوارتر است. روش‌های تحلیلی حل این مساله اغلب قابل اجرا نیستند و استفاده از استراتژی‌های حل عددی اغلب منجر به چالش‌های بسیار سختی می‌شود. حتی کوچک‌ترین مسائل بهینه سازی سراسری نیز راه حل دقیق و موثری ندارد یا اگر قابل یافتن باشد، نیاز به حجم بالایی از محاسبات دارد. چه رسد به زندگی انسان که با پارامتری به اسم زمان نیز همراه است و از طرف دیگر انسان با هزاران تصمیم در زندگی روبروست و همچنین دیگرانی هم در جهان او وجود دارند. پس چاره چیست؟ چاره آن است که کمال‌گرایی را کنار بگذاریم و به بهینه سازی محلی یا local optimization بسنده کنیم. یعنی همین الان و با شرایط همین امروز و البته با نیم نگاهی به چند پله بعدتر، بهترین تصمیم را بگیریم. ولی همواره باید بدانیم که بهترین تصمیم این مرحله از زندگی، لزوما بهترین تصمیم کل زندگی نیست. ما فقط امید داریم که چنین باشد.



- ابا اباد



@AbaEbad
7👏4
ویدئوی زیر، مربوط به ژوئن سال ۲۰۰۰ است که در آن، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، بیل کلینتون، تکمیل پروژه‌ی نقشه‌ی کامل ژنوم انسان را در تالار شرقی کاخ سفید و در میان خبرنگاران رسانه‌های متعدد، به جهان اعلام می‌کند. کلینتون بعد از تشکر از دانشمندان دخیل در این پروژه و مشاوران علمی‌اش و همچنین سیاستمداران کشورهای همکار در این پروژه، این لحظه را این چنین توصیف می‌کند:



“تقریباً دو قرن پیش، در این اتاق، در این طبقه، توماس جفرسون و یکی از دستیاران مورد اعتمادش نقشه‌ای باشکوه را پهن کردند -- نقشه‌ای که جفرسون مدت‌ها دعا می‌کرد در طول عمرش آن را ببیند. دستیار، مریودر لوئیس بود و این نقشه حاصل سفر شجاعانه‌ی او در سراسر مرزهای آمریکا، تا اقیانوس آرام بود. این نقشه‌ای بود که خطوط مرزی را مشخص کرد و مرزهای قاره و تخیل ما را برای همیشه گسترش داد. امروز، جهان در اتاق شرقی به ما می‌پیوندد تا نقشه‌ای با اهمیت حتی بیشتر را تماشا کند. ما اینجا هستیم تا تکمیل اولین بررسی کل ژنوم انسان را جشن بگیریم. بدون شک، این مهمترین و شگفت‌انگیزترین نقشه‌ای است که تاکنون توسط بشر تهیه شده است.”



بله کلینتون درست می‌گفت. این مهم‌ترین و شگفت انگیزترین نقشه‌ای بود که بشر تا به آن روز و یا حتی تا به امروز تهیه کرده بود. این نقشه ای از ماهیت خودمان بود و ما برای اولین بار بود که اجزای سازنده‌ی خودمان را تا به این سطح و با این دقت، مشاهده می‌کردیم و می‌شناختیم. این خیلی شگفت انگیز است که یک موجودی آنقدر پیشرفت کرده که حالا دارد علاوه بر شناخت اجزای جهان، خودش را نیز به عنوان جزئی از همین جهان می‌شناسد و فهمیده بدنش چطور ساخته شده و چه کدی در ژنوم او، هر جز بدنش را ساخته است. همه‌ی اینها فقط در عرض پنجاه سال اتفاق افتاده است. یعنی از اولین روزی که ساختار دی ان ای کشف شد، تا روزی که نقشه‌ی کامل ژنوم انسان تهیه شد، فقط پنج دهه گذشت. پنج دهه کافی بود که محققان حوزه‌های مختلف علمی از جمله زیست شناسی، شیمی، فیزیک و علوم کامپیوتر، با همکاری و هم‌فکری یکدیگر بتوانند، این حجم عظیم داده‌ی موجود در دی ان ای ما یعنی حدود ۳ میلیارد کد را رمزگشایی کنند و این بسیار جذاب است.


اما جنبه‌ی جالب این اتفاق، اعلام این موفقیت توسط رئیس جمهور ایالات متحده است. این مساله، اهمیت و جایگاه علم را در فضای سیاسی کشورهای پیشرفته‌ی جهان نشان می‌دهد. جالب اینجاست که در زمان اعلام این موفقیت، نخست وزیر وقت انگلستان تونی بلر از طریق ماهواره در این جلسه حضور داشت و بعلاوه، سفرای انگلستان، آلمان، فرانسه و ژاپن نیز در این جلسه حضور یافتند. اما چرا باید یک موفقیت علمی برای سیاسیون تا به این اندازه اهمیت داشته باشد؟ آیا سیاستمداران از شناخت جهان و شناخت طبیعت انسان اینقدر لذت می‌برند؟ به طور شخصی بله احتمالا. شاید کلینتون الان هم کتاب‌های عامه فهم علمی را مطالعه کند و لذت ببرد. اما به لحاظ جایگاه سیاسی‌شان، مطمئنا هدفشان از سرمایه گذاری عظیم در چنین پروژه‌ای، صرفا لذت ناشی از شناخت طبیعت انسان نبوده و نیست. این سیاستمداران می‌دانند که علم و دانایی، ملازم قدرت و ثروت و رفاه برای کشورشان است. آن‌ها می‌دانند که یک چنین پژوهش تا به این حد بنیادین، تا چه حد با نوآوری در بخش‌های دیگر همراه خواهد بود. آن‌ها می‌دانند این پژوهش بنیادین می‌تواند به یافتن درمان بسیاری از بیماری‌ها منجر می‌شود و این باز هم به معنی قدرت و ثروت برای کشورشان است.


این سیاستمداران به تجربه یافته اند که علم = قدرت


- ابا اباد


@AbaEbad
👍7👏2😍1
عضویت در کانال 👇🏽👇🏽👇🏽

@AbaEbad
قدرت پردازش بالا، یکی از مزایای مهم حکومت‌های مبتنی بر دموکراسی نسبت به سایر مدل‌های حکمرانی‌ست. در حکومت‌های دیکتاتوری، یک نفر، صلاح و مصلحت یک مملکت را تشخیص می‌دهد و قدرت در دستان او متمرکز است. اگر اتفاقی بیفتد و شرایط جدیدی به وجود آید، فقط یک مغز و در نهایت به کمک یک گروه از مشاورین، اوضاع را تجزیه و تحلیل می‌کند و به یک جمع بندی و تصمیم می‌رسد و آن تصمیم را اعمال می‌کند. مثلا استالین یک تنه تصمیم می‌گیرد که اکنون کشور به کدام سمت برود. یا مثلا دیکتاتور چین مائو خودش و با مغز خودش یک نفر تصمیم می‌گیرد طرح پیشرفت چین را اجرا کند. اما در یک دموکراسی، تمام مردم یک سرزمین به شرایط جدید از دید خودشان نگاه می‌کنند و تصمیم می‌گیرند. یک کشاورز از دید خودش به وضعیت جدید می‌نگرد و یک استاد اقتصاد در دانشگاه نیز از دید خودش به شرایط نگاه می‌کند و همچنین یک پزشک و همچنین یک حسابدار و همچنین یک فرد بیکار و همچنین یک دلال و همچنین یک کلان سرمایه دار و همچنین یک فیلسوف و همچنین یک دانشمند و همچنین یک فردا خانه‌دار.


همه‌ی این مغزها از جنبه‌ی خاص خودشان به یک جمع بندی از شرایط می‌رسند و بعد تصمیم خودشان را از طریق یک فرآیند دموکراتیک مثل انتخابات، اعلام و اعمال می‌کنند. علت موفقیت بسیاری از دموکراسی‌ها نیز همین است که مغزهای بی‌شماری همزمان و به طور موازی در حال تجزیه و تحلیل شرایط هستند و این مساله، یک نوع پویایی و اداپتیویته (Adaptivity) در یک سیستم سیاسی ایجاد می‌کند. هر روز متناسب با شرایط جدید، کل مردم یک کشور یک تصمیم جدید می‌گیرند که بیشتر از نصف مردم آن جامعه فکر می‌کنند تصمیم درست و خوبی‌ست. از همین بابت می‌بینید یک روز، یک حزب دوستدار محیط زیست سر بر می‌آورد و روز دیگر یک حزب راست‌گرا و روز دیگر یک حزب با گرایشات چپ و روز دیگر یک شخص ملی‌گرا روی کار می‌آید و روز دیگر یک شخص دارای ایده‌های گلوبالیستی. هرکدام که بد کار کند، تمام آن مغزها به سرعت شرایط را تحلیل می‌کنند و او را در دور بعدی کنار می‌گذارند. اگر هم خوب کار کند، همچنان به او اعتماد می‌کنند و این بروزرسانی، موفقیت را تا حد مناسبی تضمین می‌کند. البته گاهی اوقات این مغزها تحت تاثیر پروپاگاندا و تبلیغات و مهندسی اذهان، انتخاب اشتباهی نیز می‌کنند.


اما در کل می‌توان مزیت دموکراسی را در همین توانایی تجزیه و تحلیل بالای آن دانست. اما اگر سیستمی پیدا شود که قدرت تجزیه و تحلیل بالاتری نسبت به دموکراسی داشته باشد چطور؟ چنین سیستمی می‌تواند به سرعت دموکراسی‌ها را به زیر بکشد و بر آن‌ها غلبه کند. آیا تاکنون چنین سیستمی آمده است؟ تاکنون خیر. آیا می‌آید؟ احتمالا در ادامه‌ی قرن بیستم ما شاهد "دیکتاتوری الگوریتم‌ها" خواهیم بود. الگوریتم‌های کامپیوتری که قدرت تجزیه و تحلیل و پردازش اطلاعات در آن‌ها نسبت به هر دموکراسی بالاتر و سریع‌تر است. یک الگوریتم‌ کامپیوتری بهتر از عموم مردم جامعه می‌تواند پیش‌بینی کند که چه تصمیمات سیاسی خروجی بهتری دارد و منجر به پیشرفت بیشتر یک کشور می‌شود. او مثل دیکتاتورهایی که ما تاکنون دیده‌ایم نیست. چرا که هم قدرت پردازش بالایی دارد، حتی بالاتر از دموکراسی و هم اینکه هیچ گرایشی به هیچ ایده و احساسی ندارد و می‌تواند مدام نظرش را براساس سود و منفعت بیشتر تغییر دهد. چنین الگوریتمی تحت تاثیر تبلیغات، اشتباهاتی مثل برگزیت را انجام نمی‌دهد که بعد از کرده‌ی‌ خود پشیمان شود. دیکتاتوری الگوریتم‌ها دورنمای مدل‌های حاکمیتی قرن بیست و یکم خواهد بود.



- ابا اباد



عضویت در کانال 👇🏽👇🏽👇🏽

@AbaEbad
8👍1👏1
👇🏾👇🏾👇🏾👇🏾


@AbaEbad
5
شاید کمتر فرهنگی مثل فرهنگ ما ایرانیان باشد که تا به این درجه در آن نیش و کنایه و طعنه به کار برود. این مساله حتی در اشعار ما از دیرباز مرسوم و معمول بوده که شاعر به طور غیرمستقیم به چیزی اشاره کند که انسان در نگاه اول متوجه آن نشود، اما بعد از کمی تامل بفهمد که منظور شاعر، نه این چیزی‌ست که از آن گفته و نوشته، بلکه منظورش مفهومی کاملا متفاوت است. این همه آرایه‌های ادبی همچون استعاره و ایهام و پارادوکس نیز از همان انتقال غیرمستقیم مفاهیم بوده است. می‌بینید که شاعری در مدح پادشاه ظالمی شعر گفته، ولی وقتی دقیق می‌شوید می‌بینید که او به طور غیرمستقیم، بدترین حرف‌ها را نثار پادشاه کرده و پادشاه ظالم از همه جا بی‌خبر، به او جایزه و پاداش هم داده است. حالا همان استعاره‌ها در آن اشعار، تبدیل شده به تیکه انداختن و متلک بار کردن. من حداقل در سه زبان و فرهنگ دیگری که تاحدودی به آن‌ها اشراف دارم، همچین چیزی را به این شدت و حدت ندیده‌ام. ما اینقدر غیرمستقیم و غیرشفاف صحبت می‌کنیم که می‌بینید برای بسیاری از کتاب‌هایمان، چندین شرح کتاب نیز نوشته شده است.


مثلا ابن سینا یک کتابی نوشته به اسم اشارات و تنبیهات. بعد چندین فیلسوف بعد از او کتاب‌های قطوری نوشته‌اند با نام‌های شرح اشارات و تنبیهات تا رمزهای آن را بگشایند. پس این غیرمستقیم و رمزی حرف زدن، یک ریشه‌ی عمیق در فرهنگ ما دارد که در سایر فرهنگ‌ها به غایت کمتر یافت می‌شود. ما غیرمستقیم حرفی را می‌زنیم و عمیقا معتقدیم که حرف را روی زمین بنداز، صاحبش خودش حرف را برمی‌دارد. یا در ورژن عامیانه‌تر آن می‌گویند که فحش را بینداز روی زمین، صاحبش خودش فحش را برمی‌دارد. از همین بابت، ما ایرانیان همواره مراقب هستیم که حرفی که می‌زنیم، چه برداشتی از آن می‌شود. وقتی می‌خواهیم نقدی به مخاطب خاص بکنیم نیز جوری نقد می‌کنیم که اگر مخاطب خاص از کوره در رفت، سریعا به او بگوییم که چرا به‌ خودت می‌گیری من که با تو نبودم و همیشه این راه دررو را برای خودمان نگه می‌داریم. شاید ما از خلال تاریخ یاد گرفته‌ایم که سکوت نکنیم، بلکه حرفمان را غیرمستقیم بزنیم تا صاحب حرف، حرف را بشنود، اما اگر تحمل شنیدنش را نداشت، نتواند به ما آسیب برساند. اما این فقط در فرهنگ زبانی ما ایرانیان نیست، بلکه در آداب و رسوم ما نیز همین لطایف الحیل به کار گرفته شده است.


حالا وقتی ما ایرانیان شب یلدا را جشن می‌گیریم، می‌بینید که کسانی که به ما ایرانیان ظلم کرده‌اند، دردشان می‌گیرد. چه زمانی که اعراب بادیه نشین بر کشور ما چیره شده بودند و چه بعدتر که طوفان مغول بیابانگرد بر کشور ما گذر کرد و چه اکنون که خودتان می‌دانید. می‌بینید که همه‌ی این ظالمان از اینکه ما یلدا را جشن می‌گیریم، ناراحت و ناخشنود هستند. ما که کاری نمی‌کنیم و فقط دور هم جمع می‌شویم و کمی شیرینی و آجیل و میوه‌ای می‌خوریم و گپی می‌زنیم. اما چرا این ظالمان از این جشن یلدا، دچار درد می‌شوند و قرن‌هاست که تلاش می‌کنند این جشن را وربیندازند؟ خیلی واضح است. ما یلدا را جشن می‌گیریم یعنی که اعلام می‌کنیم که ما منتظریم تا طولانی‌ترین شب نیز صبح بشود. ما که نمی‌گوییم کدام شب و نگفتیم منظورمان کدام ظالم است. اما ظالمی که خودش می‌داند این شب را ایجاد کرده، از شنیدن این موضوع دردش می‌آید وقتی که می‌فهمد، ما با این جشن گرفتن، منظورمان به طور غیرمستقیم این است که شب سیاهی که تو ایجاد کرده‌ای هم همچون شب‌های سیاه دیگر، سرانجام با نابودی تو، صبح می‌شود.



یلدایتان مبارک 💚



- ابا اباد



@AbaEbad
10👎2👏2
👇🏾👇🏾👇🏾👇🏾


@AbaEbad
اگر کنترل اوضاع از دستمان خارج شود، چه کار باید کرد؟ این سوال بزرگی‌ست که ما همواره از خودمان می‌پرسیم. اینکه چیزی باشد که تحت کنترل ما نباشد، ما را به شدت می‌ترساند. ما در گذشته از خورشیدگرفتگی و ماه‌گرفتگی می‌ترسیدیم، چون احساس می‌کردیم که این چیزی‌ست که از کنترل ما خارج است. ما از توسعه‌ی تکنولوژی می‌ترسیم از این بابت که حس می‌کنیم اوضاع ممکن است از کنترل خارج شود. مثلا رباتی که از کنترل ما خارج شده است، بسیار خطرناک به نظر می‌رسد. اکنون هم بیشترین نگرانی که بین عموم مردم از بابت توسعه‌ی هوش مصنوعی وجود دارد این است که اگر روزی هوش مصنوعی از کنترل ما خارج شود، چه کار باید کرد و چطور باید آن را متوقف کرد؟ می‌بینید که در فیلم‌های سینمایی هم، شرارت‌ را با محوریت همین موضوع نشان می‌دهند. انسان شرور در این فیلم‌ها، انسانی‌ست که از کنترل جامعه خارج شده است و دیگر کسی نمی‌تواند او را کنترل کند. در سیاست نیز حکومتی که از کنترل جهانی خارج شده را به عنوان بازیگر بد و نامطلوب نشان می‌دهند.


ما اساسا می‌خواهیم جهان و نیروهای آن را بشناسیم تا بتوانیم آن را تحت کنترل و انقیاد خودمان در آوریم. پس می‌توانیم بگوییم که این همواره یک نگرانی بزرگ برای ماست که اوضاع به نحوی از کنترل خارج شود، یعنی ندانیم که دیگر اوضاع به کدام سمت می‌رود و همچنین ندانیم که چطور آن فرآیند را متوقف کنیم. راستش همین مساله در ساخت و آزمایش بمب اتم در پروژه‌ی منهتن نیز وجود داشت. اینکه شاید طی یک انفجار هسته‌ای، واکنش‌های زنجیره‌ای (chain reactions) از کنترل خارج شوند و دیگر نتوان آن‌ها را متوقف کرد و کل کره‌ی زمین نابود شود. نسل نخست بمب‌های اتمی براساس فرآیند شکافت هسته‌ای عمل می‌کرد. به این صورت که یک اتم سنگین در اثر فرآیند شکافت هسته‌ای (fission) به اتم‌های سبک‌تر تبدیل می‌شود و در کنار آزاد کردن انرژی، تعدادی نوترون نیز آزاد می‌کند. حالا این نوترون‌های پرانرژی آزاد شده از اتم اول، به اتم‌های دیگری برخورد می‌کنند و واکنش شکافت هسته‌ای در آن اتم‌ها نیز اتفاق می‌افتد و آن‌ها نیز نوترون‌هایی را آزاد می‌کنند که به سراغ اتم‌های بعدی می‌رود. پس ما یک زنجیره از واکنش‌های شکافت را داریم که خودش خودش را ادامه می‌دهد. اما تا کی؟


حالا یکی نگران می‌شود که این واکنش زنجیره‌ای تا کجا پیش می‌رود و کجا متوقف می‌شود؟ آیا این واکنش آنقدر ادامه می‌یابد که هر اتمی در زمین شکافته شود و در نهایت کره‌ی زمین تماما نابود شود؟ مساله این است که هر اتمی این توانایی را ندارد که واکنش زنجیره‌ای را ادامه دهد. در مثال اولین بمب اتم، فقط اتم اورانیوم ۲۳۵ است که می‌تواند این واکنش را ادامه دهد. حتی اتم اورانیوم ۲۳۸ هم قادر نیست میزان کافی نوترون‌های پرانرژی را تولید کند تا واکنش زنجیره‌ای تداوم بیابد. بیشتر اتم‌های موجود در طبیعت و از جمله اتمسفر، وقتی آن نوترون پرانرژی به سمت آن‌ها می‌رود، صرفا آن را جذب می‌کنند و هیچ واکنش شکافتی در آن‌ها رخ نمی‌دهد. از طرف دیگر، این نوترون‌های پرانرژی بعد از جدا شدن از اتمی که دچار شکافت شده، خیلی زود انرژی خودشان را از دست می‌دهند. از همین بابت هم اورانیوم ۲۳۵ را در بمب اتم بسیار فشرده می‌کنند تا نوترون‌های پرانرژی قبل از اینکه انرژی خود را از دست بدهند، به اتم‌های اورانیوم بعدی برسند. با این تفاسیر، این نگرانی که ممکن است واکنش زنجیره‌ای از کنترل خارج شود، خیلی زود برطرف شد و فیزیکدانان فهمیدند که این نیروی عظیم را چطور می‌توان کنترل کرد.


- ابا اباد



@AbaEbad
👏41👍1
تصویر : صفحه‌ی اول کتاب بی‌نظیر کار دل اثر استاد Daydaad | دِی‌داد با امضای خودشان و پیام پرمهرشان برای شخص بنده. این اثر تلاشی‌ست برای رشد جامعه‌ی ایران که بتوسط یک متفکر اصیل ایرانی نوشته شده است که در ابتدا و در وهله‌ی اول می‌رود که به ترقی و پیشرفت جامعه‌ی ایران منجر شود.


@AbaEbad
4😍2😁1
موکش امبانی اهل هندوستان، با ثروتی معادل ۱۱۳ میلیارد دلار، شانزدهمین فرد ثروتمند جهان و ثروتمندترین فرد قاره‌ی آسیاست. کاخ او که در واقع یک ساختمان ۲۷ طبقه‌ی به شدت مجهز و پیشرفته است، در خیابان آلتامونت بمبئی واقع شده و یکی از گران‌ترین‌ خانه‌های خصوصی جهان است. اما برخلاف دیگر ثروتمندترین‌های جهان، کمتر کسی اسم موکش امبانی را شنیده است. حتی تلاش او برای برپایی یک عروسی به شدت مجلل برای فرزندش و دعوت از سلبریتی‌ترین سلبریتی‌های جهان هم کارساز نبود و باز هم کمتر کسی او را می‌شناسد. نه به این خاطر که او ثروتش بادآورده است. اتفاقا او هم تلاش زیادی خلق کرده و چنین ثروت عظیمی دست و پا کرده است. اما یک مشکل وجود دارد. چند کیلومتر آنطرف‌تر از این کاخ عمودی، یکی از فقیرترین محله‌های جهان با نام Dharavi قرار دارد. موکش امبانی در میان این جمعیت عظیم فقیر، مثل یک عنصر ناهماهنگ با جامعه دیده می‌شود. او تقصیری ندارد و فرض را می‌گیریم که تمام ثروتش از راه درست کسب کرده و جیب این مردم را هم نزده، اما کارش یک اشکال دارد و آن اینکه فقط ثروت خودش رشد کرده و جامعه‌اش همچنان فقیر مانده است.


اگر موکش امبانی در یک جامعه‌ای مثل اروپا یا آمریکا یا حتی چین و ژاپن قرار داشت، ثروتش مانند ثروتمندان این کشورها خیلی به چشم می‌آمد. اما انگار او صاحب جزیره‌ی خوشبختی در اقیانوس بدبختان است. او کاخی دارد در میانه‌ی زاغه‌ها. او بالا رفته اما کسی را با خودش بالا نبرده است. غرض از طرح این مثال اینکه همین مساله راجع به متفکرین و فرهیختگان وجود دارد. یک متفکری را فرض کنید که در یک جامعه‌ی بی‌فرهنگ تک و تنها افتاده است و برای خودش و برای جهان می‌نویسد. او حتی اگر کارش در کلاس جهانی هم باشد، باز هم عضوی از جامعه‌ای به شدت ناهمگون به لحاظ فکری است و این ناهمگونی به شدت به چشم می‌آید. ما در همین دوران معاصر چهره‌هایی داشته‌ایم که حقیقتا در کلاس جهانی خودشان را نشان داده اند. اما کمتر کسی در سطح جهانی به سراغشان رفته است. نه به این خاطر که جهانی نبوده اند، بلکه به خاطر جامعه‌ی ضعیفی که از آن برخاسته‌اند. محض مثال، بسیاری معتقدند که آثار بهمن محصص کمی از آثار پیکاسو ندارد. اما پیکاسو اسپانیایی‌ست و بهمن محصص ایرانی.


یا مثلا آثار صادق هدایت، از دیدگاه بسیاری از متفکرین و نویسندگان، چیزی در سطح آثار فرانتس کافکا و ژان پل سارتر و آلبرت کامو است. اما آن‌ها اروپایی بودند و صادق هدایت ایرانی. حالا چاره چیست؟ چاره این است که متفکر و اندیشمند، در خلال خلق آثار در کلاس جهانی، مدام به این فکر کند که جامعه‌ی خودش را رشد دهد. اگر جامعه‌ی خودش صد فرهیخته‌ی واقعی دارد، او سعی کند که این صد را به هزار و هزار را به ده هزار برساند. او نمی‌تواند ثروتی که دارد را که البته اینجا از جنس دانایی‌ست، مانند موکش امبانی برای خودش نگه دارد. او باید بهره‌ای که از حقیقت برده را پیش از عرضه به جهان، به مردم جامعه‌ی خودش عرضه کند و سعی و تلاش او متمرکز بر رشد جامعه‌ای باشد که متعلق به آن است. وقتی که آن جامعه رشد کرد و در سطح جهانی سری توی سرها پیدا کرد، آنوقت متفکر کلاس جهانی آن جامعه هم، در سطح جهان شناخته و شناسانده می‌شود.



- ابا اباد



@AbaEbad
👏92👍2
👇🏾👇🏾👇🏾👇🏾


@AbaEbad
1
عنصر هیدروژن فراوان‌ترین عنصر در جهان هستی‌ست. هیدروژن ساده‌ترین عنصر و یکی از ساده‌ترین مولکول‌هایی‌ست که ما می‌شناسیم و بخش بزرگی از تمامی این ستاره‌های زنده‌ای که می‌شناسیم، از هیدروژن ساخته شده است. این مولکول ساده از نخستین مولکول‌هایی‌ست که در جهان هستی تشکیل شده است. ما حتی وقتی به کهکشان‌هایی که با فاصله‌ی کمی بعد از بیگ بنگ ایجاد شده‌اند نگاه می‌کنیم نیز هیدروژن را آنجا می‌بینیم. ما حتی وقتی به اتمسفر بعضی از سیارات مثل مشتری هم نگاه می‌کنیم، وفور هیدروژن در آن را مشاهده می‌کنیم. هیدروژن فراوان‌ترین عنصر است که تقریباً ۷۳ تا ۷۵ درصد جرم ماده‌ی معمولی جهان و حدود ۹۰ درصد کل اتم‌ها در کیهان را تشکیل می‌دهد. این عنصر که تنها چند دقیقه پس از انفجار بزرگ تشکیل شد، همچنان سوخت اصلی ستارگان و جزء غالب گاز میان‌ستاره‌ای است. اما ما وقتی به سیاره‌ی خودمان زمین نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که درصد بسیار ناچیزی از اتمسفر زمین را هیدروژن تشکیل داده است.


اما چرا؟ چرا مثلاً در سیاره‌ی مشتری در همین نزدیکی خودمان، هیدروژن تا به این حد زیاد و فراوان است، ولی در سیاره‌ی ما هیدروژن این‌قدر نایاب است؟ آیا ما تافته‌ی جدا بافته هستیم؟ یا کسی می‌خواسته که زمین هیدروژن نداشته باشد تا ما موجودات زنده فرصت حیات پیدا کنیم؟ راستش را بخواهید سیاره‌ی ما هم زمانی هیدروژن زیادی در اتمسفر خود داشته است و شواهد متعددی این موضوع را نشان می‌دهد. حالا سوال بعدی پیش می‌آید که پس آن هیدروژن‌ها کجا رفته‌اند و چه بلایی سرشان آمده است؟ شاید فکر کنید که آن‌ها در واکنش با اکسیژن تبدیل به آب شده‌اند، اما میزان هیدروژنی که از اتمسفر زمین خارج شده، خیلی بیشتر از این حرف‌هاست. شاید اگر بادکنک‌های هلیومی که در جشن تولدها استفاده می‌شود را تصور کنید، جواب این سؤال را بیابید. بادکنک‌های هلیومی از این بابت که هلیوم یک عنصر سبک است و دانسیته‌ی پایینی نسبت به مولکول‌های موجود در هوا دارد، در اثر نیروی شناوری به سمت بالا حرکت می‌کند. به همین خاطر اگر شما با دهانتان بادکنک را باد کنید، بادکنک بالا نمی‌رود و پایین می‌آید. اما بادکنک پرشده با گاز هلیوم، خیلی راحت بالا می‌رود و بالا هم می‌ایستد.


در مورد هیدروژن نیز تا حدی همین مسئله برقرار است. هیدروژن یک عنصر بسیار سبک است که تنها یک پروتون در هسته‌ی خود دارد. پس برای پایین نگه داشتن آن نیاز به یک نیروی زیاد مثل یک گرانش قوی داریم. اما زمین گرانش چندان عظیمی ندارد و هیدروژن به‌راحتی تا لایه‌های بالایی اتمسفر بالا می‌رود. از طرف دیگر، لایه‌های بالایی اتمسفر زمین دمای بالایی دارد و کافی‌ست یک مولکول پرانرژی‌تر و سنگین‌تر با این مولکول‌های هیدروژن برخورد کند تا آن‌ها بتوانند از اتمسفر زمین فرار کنند و این دقیقاً اتفاقی است که برای هیدروژن‌های اتمسفر زمین افتاده است. بخش عمده‌ی هیدروژن اتمسفر زمین از آن خارج شده است و گازهای سنگین‌تر مانند دی اکسید کربن و متان باقی مانده‌اند. و حالا این گازها با ایجاد اثر گلخانه‌ای به زمین شانس شکل‌گیری حیات را داده است. اما در سیاره‌ی مشتری، به خاطر گرانش بسیار بالای آن، این اتم‌های هیدروژن تقریباً هیچ‌وقت شانس این را نداشته‌اند که از اتمسفر آن بگریزند. به همین خاطر نیز، از زمان تولد سیاره‌ی مشتری تاکنون، این سیاره تقریباً تمام هیدروژن خود را حفظ کرده است.



- ابا اباد



@AbaEbad
13👍6
👇🏾👇🏾👇🏾👇🏾


@AbaEbad
شاید مساله‌ای که در رابطه با هوش مصنوعی کمتر به آن پرداخته می‌شود و کمتر از آن صحبت می‌شود، مساله‌ی انرژی مورد استفاده در آن باشد. برخلاف تصوری که ممکن است ما از عملکرد هوش مصنوعی داشته باشیم، فعالیت این الگوریتم‌ها با مصرف مقادیر بسیار بالای انرژی همراه است. یک پرسش معمولی از چت جی پی تی، حدود ده تا چهل برابر بیشتر از یک جستجوی ساده در گوگل انرژی مصرف می‌کند. شاید در مقیاس کوچک این عدد خیلی مطرح نباشد. اما وقتی می‌بینیم که روزانه فقط به چت جی پی تی حدود یک میلیارد پرامت توسط کاربران ارسال می‌شود، این اعداد بسیار معنادار می‌شود. برای مقایسه‌ی بهتر همین تصاویری که امروزه در شبکه‌های مجازی بسیار دیده می‌شود و توسط هوش مصنوعی ایجاد شده را در نظر بگیرید. ایجاد هریک از این تصاویر، در حدود شارژ یک گوشی تلفن همراه، انرژی مصرف کرده است. حالا در نظر بگیرید که مجموع این الگوریتم‌ها می‌تواند چقدر انرژی مصرف کند. اما ما که این مصرف انرژی را نمی‌بینیم. این مصرف انرژی کجا اتفاق می‌افتد؟


بخش عمده‌ی این مصرف انرژی در دیتا سنترها اتفاق می‌افتد. این الگوریتم‌ها در دیتاسنترهای بزرگ و به کمک تکنیک‌های یادگیری عمیق (deep learning) آموزش داده می‌شوند. از آنجایی که حجم عظیمی از داده‌های پیچیده در این دیتاسنترها پردازش می‌شود، بخش بزرگی از انرژی مصرفی الگوریتم‌های هوش مصنوعی در همین دیتاسنترها به مصرف می‌رسد. دیتا سنتر در واقع ساختمانی با دمای کنترل‌شده است که زیرساخت‌های محاسباتی مانند سرورها، درایوهای ذخیره‌سازی داده و تجهیزات شبکه را در خود جای می‌دهد. به عنوان مثال، آمازون بیش از ۱۰۰ دیتا سنتر در سراسر جهان دارد که هر کدام حدود ۵۰ هزار سرور دارند که این شرکت برای پشتیبانی از خدمات محاسبات ابری از آنها استفاده می‌کند. البته دیتا سنتر چیز جدیدی نیست و ما از دهه‌ی ۱۹۴۰ بدین سو، برای انواع محاسبات کامپیوتری از آن‌ها استفاده می‌کنیم. اما نوع محاسبات الگوریتم‌های هوش مصنوعی، با محاسباتی که ما پیشتر استفاده می‌کردیم، کاملا متفاوت و البته چندین برابر انرژی‌بر و پرهزینه‌تر است. حالا سوال پیش می‌آید که آیا ما واقعا در حال بهینه سازی مصرف انرژی هستیم یا خودمان را گول می‌زنیم؟


برای درک میزان مصرف انرژی این مراکز داده، اجازه دهید چند مثال را بررسی کنیم. تنها در سال گذشته، برای آموزش و راه اندازی مدل GPT-4، حدود ۵۰ گیگاووات ساعت برق مصرف شد که معادل ۰/۰۲ درصد برق مصرفی ایالت ثروتمند کالیفرنیا در آمریکاست. یا مثلا وقتی به ایالت ویرجینیای شمالی که بزرگترین و بیشترین دیتاسنترهای جهان در آن واقع است، نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که دیتاسنترهای این ایالت برقی معادل یک شهر یک میلیون نفری مصرف می‌کنند. وقتی به کل ایالات متحده نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که حدود ۳ تا ۴ درصد کل مصرف برق ایالات متحده، مربوط به همین دیتا سنترهاست. این رقم معادل نصف کل مصرف برق ایران است. پس می‌توان تصور کرد که این دیتاسنترهای عظیم، هم اکنون هریک به اندازه‌ی یک شهر کوچک برق مصرف می‌کنند. حالا وقتی همه‌گیر شدن مدل‌های هوش‌مصنوعی را در نظر بگیریم، می‌توانیم انتظار داشته باشیم که در آینده‌ای نه چندان دور، مساله‌ی تامین انرژی برای فعالیت هوش مصنوعی، چقدر حیاتی خواهد شد. پس مساله‌ی انرژی همچنان جزو مسائل اساسی پیش روی بشر و همچنین الگوریتم‌ها باقی خواهد ماند.




پی‌نوشت : محاسبات و استخراج و تحلیل داده نیز همچون یک فعالیت سنگین صنعتی مثل کاوش معادن، یک امر به شدت انرژی‌بر است.



- ابا اباد


@AbaEbad
👍93👏2
👇🏾👇🏾👇🏾👇🏾


@AbaEbad
به کارگیری هوش مصنوعی در حوزه‌های مختلف از چند سال قبل شروع شده است و اینطور نیست که هوش مصنوعی هنوز یک امر تفننی و تفریحی باشد یا فقط سوالات ساده‌ی ما را پاسخ دهد. اگرچه هوش مصنوعی فعلی هنوز هم با کاستی‌هایی روبروست، اما با همین الگوریتم‌ها نیز اکتشافات بزرگی اتفاق افتاده است. پس نیازی نیست که صبر کنیم تا یک تکنولوژی به بلوغ (maturity) خود برسد و سپس ما از آن استفاده‌های واقعی داشته باشیم. لازم نیست هوش مصنوعی حتما توانایی‌های یک انسان را داشته باشد یا به چیزی تحت عنوان خودآگاهی واقعی رسیده باشد که ما بتوانیم به کاربردهای آن برسیم. تنها کافی‌ست که این الگوریتم‌ها در یک سری جنبه‌ها و توانایی‌ها از ما بهتر باشند و کاستی‌های ما را بپوشانند. آنوقت است که ما با همان برتری‌ها، می‌توانیم کارهایی بکنیم که پیشتر قادر به آن نبوده‌ایم. به عنوان مثال، در توانایی تحلیل حجم عظیم داده، ما انسان‌ها خیلی راحت، مسابقه را به این مدل‌ها می‌بازیم. اما در کجا ما چنین حجمی از داده را سراغ داریم؟


مثلا زیست شناسی. همه‌ی‌ ما پروتئین‌ها را به عنوان اجزای مهم حیات می‌شناسیم. تمام واکنش‌های شیمیایی درون بدن ما و دیگر موجودات زنده به پروتئین‌ها و به خصوص ساختار آن‌ها وابسته است. تمامی پروتئین‌هایی که ما می‌شناسیم، تنها از ۲۰ نوع آمینواسید تشکیل شده اند. آمینواسیدهای مختلف به ترتیب‌ و تعداد متفاوت به صورت یک زنجیر مستقیم به یکدیگر متصل می‌شوند و سپس این زنجیر تحت تاثیر نیروهای مختلف بین مولکولی و درون مولکولی، از قسمت‌های مختلف تا شده و یک ساختار سه بعدی را می‌سازند که این ساختار سه بعدی پیچیده همان پروتئین است. همین ساختار سه بعدی به پروتئین خواص گوناگون می‌دهد و مشخص می‌کند که این پروتئین چه واکنش‌هایی ایجاد می‌کند. هر واکنشی نیز خروجی‌های مختلفی را به همراه دارد. پس ما نیاز داریم بدانیم که این ساختار سه بعدی چگونه ایجاد می‌شود و باید بتوانیم این ساختار را پیش‌بینی کنیم. مثلا بدانیم که اگر این آمینواسیدها به این ترتیب به یکدیگر متصل شوند، خروجی آن چه پروتئینی با چه ساختاری خواهد بود و آن ساختار، چه واکنش زیستی را با خود به همراه خواهد داشت. این سوالی بود که محققان گوناگون از دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی بدین سو سعی در یافتن پاسخی برای آن بوده اند.


اما این تلاش‌ها تا همین چند سال قبل، چندان موفقیت آمیز نبود. چون حجم داده‌های موجود بسیار بزرگ بود و مغز ما و حتی الگوریتم‌های معمول کامپیوتری، قادر به تحلیل این حجم عظیم از داده نبودند. برای درک حجم این داده‌ها، خوب است بدانیم که تعداد پروتئین‌هایی که دانشمندان تاکنون کشف کرده‌اند چیزی حدود ۲۰۰ میلیون پروتئین است. در سال ۲۰۲۰، دو دانشمند بخش دیپ مایند گوگل به نام‌های دمیس هاسابیس و جان جامپر، یک مدل هوش مصنوعی به نام AlphaFold2 را توسعه دادند که براساس داده‌های پروتئین‌ها، آموزش دیده بود. آلفافولد۲ موفق شد با دقت بسیار بالایی، ساختار تقریبا تمامی ۲۰۰ میلیون پروتئین شناخته شده را پیش‌بینی کند. تاکنون بیش از دو میلیون محقق از سراسر دنیا در پژوهش‌های خو از آلفافولد۲ استفاده کرده اند. حالا دانشمندان به کمک هوش مصنوعی می‌توانند چیزی مثل مقاومت آنتی بیوتیکی را بهتر درک کنند و یا اینکه می‌توانند پروتئین جدیدی بسازند که ویژگی‌های جدیدی مثل قابلیت تجزیه‌ی پلاستیک‌ها را به ما بدهد. حالا ما با کمک هوش مصنوعی، خودمان می‌توانیم پروتئین بسازیم. از بابت توسعه‌ی آلفافولد۲، این دو دانشمند موفق شدند نوبل شیمی‌ سال ۲۰۲۴ را از آن خود کنند.


- ابا اباد


@AbaEbad
4👏2👍1
پی‌نوشت: من امیدوارم که در این دریای بی سر و ته اطلاعات، نوشتارهای من بتواند به جای افزودن به اطلاعات غیرقابل تأمل، برای خودم و شما مخاطبین گرامی، فرصتی را برای تأمل فراهم کند.


@AbaEbad
10
این روزها پیرامون معایت و مشکلات اسکرول کردن در شبکه‌های اجتماعی، بحث‌های زیادی صورت می‌گیرد. بیشتر این بحث‌ها به این مساله از جنبه‌ی روانشناسی و تاثیر آن روی مغز آن نگاه می‌کنند. به خصوص بعد از توئیت اخیر ایلان ماسک راجع به این مساله که اشاره به این داشت که اسکرول کردن چه بلایی سر مغز انسان می‌آورد، این بحث‌ها دوباره شدت گرفت. من در اینجا قصد ندارم باز به این موضوع از این جنبه بپردازم و هدف من، یک بحث صرفا فلسفی در رابطه با آن است. اما پیش از آن، خوب است که به تفاوت دو فعل “تفکر” و “تأمل” بپردازیم. ما همواره در حال تفکر هستیم. مغز ما مدام ورودی‌های مختلف را پردازش می‌کند و به درکی از محیط می‌رسد. ما چه زمانی که یک فیلم می‌بینیم، چه زمانی که با دیگری صحبت می‌کنیم، یا زمانی که در حال خواندن یک کتاب هستیم، یا وقتی یک مسابقه را تماشا می‌کنیم، یا وقتی می‌نویسیم یا حتی وقتی که در شبکه‌های اجتماعی اسکرول می‌کنیم، مدام در حال تفکریم. مغز ما همواره در حال پردازش یا processing اطلاعات است.


اما ما همواره در حال تأمل نیستیم. تأمل نوعی نگاه دوباره به یک مساله، نوعی صبر کردن و نوعی تفکر عمیق است. تأمل را می‌توان نوعی پردازش دوباره‌ی همان تفکرات قبلی دانست و می‌توانیم آن را نوعی reprocessing بنامیم. ممکن است ما فیلمی را ببینیم و بعد از چند روز بعد از دیدن آن، دوباره راجع به آن چیزی که در فیلم اتفاق افتاد، تأمل کنیم. ممکن است فردی در حال خواندن یک کتاب ناگهان یک خط از کتاب، ذهنش را به خود مشغول کند و او ساعت‌ها راجع به همان یک خط، تأمل کند. یک نفر در گفتگو با یک انسان متفکر، حرفی می‌شنود که مجبور است بعد از گفتگو درباره‌ی آن روزها تأمل کند. یک ریاضیدان سعی در حل یک مساله دارد و ماه‌ها در حل آن مساله تأمل می‌کند. اما چیزی که واضح است اینکه برای تأمل ما نیاز به زمان داریم. تأمل در یک فضای آرام و به آهستگی رخ می‌دهد. من وقتی به شما بگویم که من در حال تأمل هستم، شما من را در یک گوشه‌ای می‌بینید که نشسته‌ام و به در و دیوار نگاه می‌کنم. اگر یک نفر را در حال دویدن ببینید، هیچوقت حس نمی‌کنید که او در حال تأمل است.


تأمل سریع رخ نمی‌دهد. به همین خاطر همه به فردی که در حال پرحرفی‌ست، می‌گویند که او در باب حرف‌هایش تأمل نمی‌کند. اما یک مساله‌ی بزرگ در رابطه با شبکه‌های اجتماعی همین است که اسکرول کردن و چرخیدن در شبکه‌های اجتماعی، فرصت و توان تأمل را از ما می‌گیرد. کمتر پیش می‌آید که ما بعد از دیدن یک کلیپ یک دقیقه‌ای در شبکه‌های اجتماعی، مجددا درباره‌ی آن تأمل کنیم. این کلیپ‌های یک دقیقه‌ای مدام از جلوی چشم ما می‌گذرند. البته که مغز ما همواره به صورت ناخودآگاه آن‌ها را پردازش می‌کند، اما ما کمتر به صورت خودآگاه درباره‌ی آن‌ها تأمل می‌کنیم. تعدد و تنوع موضوعات این کلیپ‌ها، باعث می‌شود که ما فرصت نداشته باشیم که روی چندتای آن‌ها تمرکز بیشتری کنیم. شما خیلی راحت فیلم‌ها و کتاب‌ها و گفتگوهای چند ماه و چند سال قبل را به یاد می‌آورید، اما بعید می‌دانم بتوانید چند تا از کلیپ‌هایی که دیروز و امروز در اینستاگرام دیده‌اید را به خاطر آورید، چون کمتر می‌توانید روی این سیل عظیم اطلاعات تأمل داشته باشید. از دست دادن قدرت تأمل، از دید من یکی از معایب چرخیدن‌های بی‌هدف در شبکه‌های اجتماعی‌ست.



- ابا اباد


@AbaEbad
6👍4