مجله علمی ژاژگو
مجله علمی فکت شماره 41# جنگ ایمو:جنگ با شترمرغ ها؟! جنگ ایمو نام عملیات نظامی ارتش استرالیا علیه ارتش شترمرغ ها است که در استرالیا در سال ۱۹۳۲ برای حل مشکل تعداد آنها که در بخشی استرالیای غربی باعث آسیب رساندن به مزارع مردم آن منطقه شده بودند، انجام شد. تلاش…
سمت چپ،یک پوستر طنز آمیز از جنگ ایمو.
سمت راست،یک سرباز که یک ایمو (شترمرغ استرالیایی) کشته شده را در دست دارد.
پ.ن:دولت استرالیا با اینکه در جنگ شکست خورد، ولی بعد از ۱۸ سال توانست با جایزه گذاشتن سر آنها مشکل افزایش جمعیت آنها را حل کند.
سمت راست،یک سرباز که یک ایمو (شترمرغ استرالیایی) کشته شده را در دست دارد.
پ.ن:دولت استرالیا با اینکه در جنگ شکست خورد، ولی بعد از ۱۸ سال توانست با جایزه گذاشتن سر آنها مشکل افزایش جمعیت آنها را حل کند.
به هر كس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
به جز اندوه دل كندن ندارد حاصلی دیگر.
من از آغاز در خاکم نمی از عشق میبینم
مرا میساختند ای کاش از آب و گلی دیگر.
"فاضل نظری"
#شعر
به جز اندوه دل كندن ندارد حاصلی دیگر.
من از آغاز در خاکم نمی از عشق میبینم
مرا میساختند ای کاش از آب و گلی دیگر.
"فاضل نظری"
#شعر
چشمت به سیهبختی من ایما کرد
زلف تو به قتلم آستین بالا کرد.
بنوشت خطت به خون من لایحهای
خال سیهت لایحه را امضا کرد.
"ملک الشعرای بهار"
#شعر
زلف تو به قتلم آستین بالا کرد.
بنوشت خطت به خون من لایحهای
خال سیهت لایحه را امضا کرد.
"ملک الشعرای بهار"
#شعر
مجله علمی ژاژگو
راجب گذاشتن توضیح کوتاه چند بیماری روانی موافقید؟
اگه بیماری روانی ای تو ذهنتون هست و میخواید توضیحش گذاشته بشه، میتونید کامنت کنید.
ما را همه شب نمیبرد خواب
ای خفتهٔ روزگار دریاب.
در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه میرود آب.
"سعدی"
#شعر
ای خفتهٔ روزگار دریاب.
در بادیه تشنگان بمردند
وز حله به کوفه میرود آب.
"سعدی"
#شعر
مجله علمی فکت شماره 43#
مروری بر بیماری های روانی:مقدمه
بیماری هایی که در حوزه روانشناسی مطالعه میشوند، با عنوان اختلالات روانی شناخته میشوند. تاثیر این بیماری ها روی تفکر و رفتار فرد بیمار دیده میشود. هنوز تا حد زیادی علت بیماری های روانی شناخته شده نیست ولی در این مورد گمانه زنی هایی میشود. بیماری های روانی دارای تاثیرات قابل مشاهده ای روی شبکه عصبی و سیستم تنظیم هورمونی میباشند.
بیماری های روانی عموما یک اختلال واحد نیستند. آنها یک طیفند و از مقدار کم (که در زندگی همه افراد احتمال وجودشان هست) تا مقدار بسیار زیاد (جنون) متغیرند. همچنین ممکن است بیماری های روانی یکسان تاثیرات مختلفی روی دو نفر داشته باشند یا برعکس، دو نفر با علائم روانی برابر، بیماری روانی مشابهی نداشته باشند.
بیماری های روانی به دو دسته تقسیم میشوند: کوچک (minor) و بزرگ (major).
تفاوت این دو دسته بیماری در روانپریشی است. "حالت عدم توانایی تشخیص واقعیت از خیال" روانپریشی توصیف میشود. بیماری های روانی وقتی این علامت یا عارضه را داشته باشند، بیماری روانی بزرگ نام میگیرند.
طبق پژوهش ها، اکثریت غریب به اتفاق انسان ها حداقل به یک اختلال کوچک روانی را مبتلا هستند.
تلقین تاثیر زیادی در اختلالات روانی دارد. تلقین را میتوان "باور کردن یک مسئله یا اتفاق تا جایی که مغز آن را قبول کند" تعریف کرد. تلقین میتواند باعث اتفاقات عجیبی شود. دارونما از تاثیرات تلقین است(روش هایی که در آن تنها با فریب دادن بیمار که او در حال درمان است، او بهبود میابد). تلقین کردن علائم یک اختلال روانی ممکن است واقعا منجر به ابتلای ما به آن بیماری شود.
بیمار روانی یک آدمِ بد نیست. او مثل افرادی که بیماری جسمی دارند، دچار مشکلی شده و رفتار هایی که نشان میدهد تا حد زیادی تحت تاثیر بیماری اش است. نباید محسوس نبودن عاملی که اورا آزار میدهد باعث شود که فکر کنیم او فقط در حال تظاهر است. برخی ویژگی هایی که بیماری روانی به ما الحاق میکند در اراده ما قرار نمیگیرد. چسباندن یک بیماری روانی به فردی برای تخریب او، از نظر اخلاقی و تئوری درست نیست.
و در نهایت،بیماری های روانی باید توسط یک متخصص تشخیص داده شوند. اگر احساس میکنید علائم یک بیماری روانی خاص را دارید، تست های معتبر آن بیماری (یک فرم پرسش و پاسخ نه یک ویدئوی اینستاگرامی) یا مراجعه به روانشناس بالینی گزینه های خوبی برای درک و بهبود شرایط شما هستند.
مروری بر بیماری های روانی:مقدمه
بیماری هایی که در حوزه روانشناسی مطالعه میشوند، با عنوان اختلالات روانی شناخته میشوند. تاثیر این بیماری ها روی تفکر و رفتار فرد بیمار دیده میشود. هنوز تا حد زیادی علت بیماری های روانی شناخته شده نیست ولی در این مورد گمانه زنی هایی میشود. بیماری های روانی دارای تاثیرات قابل مشاهده ای روی شبکه عصبی و سیستم تنظیم هورمونی میباشند.
بیماری های روانی عموما یک اختلال واحد نیستند. آنها یک طیفند و از مقدار کم (که در زندگی همه افراد احتمال وجودشان هست) تا مقدار بسیار زیاد (جنون) متغیرند. همچنین ممکن است بیماری های روانی یکسان تاثیرات مختلفی روی دو نفر داشته باشند یا برعکس، دو نفر با علائم روانی برابر، بیماری روانی مشابهی نداشته باشند.
بیماری های روانی به دو دسته تقسیم میشوند: کوچک (minor) و بزرگ (major).
تفاوت این دو دسته بیماری در روانپریشی است. "حالت عدم توانایی تشخیص واقعیت از خیال" روانپریشی توصیف میشود. بیماری های روانی وقتی این علامت یا عارضه را داشته باشند، بیماری روانی بزرگ نام میگیرند.
طبق پژوهش ها، اکثریت غریب به اتفاق انسان ها حداقل به یک اختلال کوچک روانی را مبتلا هستند.
تلقین تاثیر زیادی در اختلالات روانی دارد. تلقین را میتوان "باور کردن یک مسئله یا اتفاق تا جایی که مغز آن را قبول کند" تعریف کرد. تلقین میتواند باعث اتفاقات عجیبی شود. دارونما از تاثیرات تلقین است(روش هایی که در آن تنها با فریب دادن بیمار که او در حال درمان است، او بهبود میابد). تلقین کردن علائم یک اختلال روانی ممکن است واقعا منجر به ابتلای ما به آن بیماری شود.
و در نهایت،بیماری های روانی باید توسط یک متخصص تشخیص داده شوند. اگر احساس میکنید علائم یک بیماری روانی خاص را دارید، تست های معتبر آن بیماری (یک فرم پرسش و پاسخ نه یک ویدئوی اینستاگرامی) یا مراجعه به روانشناس بالینی گزینه های خوبی برای درک و بهبود شرایط شما هستند.
Forwarded from در دامنۀ آتشفشان (Plavy Plavic)
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from در دامنۀ آتشفشان (Is this Plavy?)
تحلیل بازی دامنه.pdf
1.8 MB
تحلیل و بررسی بازی "we become what we behold" یا «ما به همان چیزی تبدیل میشویم که میبینیم»
درنگ و نگاهی دقیق و موشکافانه به رنگ و پیرنگ بازی با توجه به مفاهیم مبحث "سواد بازی".
کاری از انجمن مدالآوران المپیاد سواد رسانهای
«در دامنۀ آتشفشان»
#درنگ_در_رنگ
@IMLOlympiad
درنگ و نگاهی دقیق و موشکافانه به رنگ و پیرنگ بازی با توجه به مفاهیم مبحث "سواد بازی".
کاری از انجمن مدالآوران المپیاد سواد رسانهای
«در دامنۀ آتشفشان»
#درنگ_در_رنگ
@IMLOlympiad
درین سرای بیکسی، کسی به در نمیزند
به دشت پُر ملال ما پرنده پر نمیزند.
یکی ز شبگرفتگان چراغ بر نمیکند
کسی به کوچهسار شب در سحر نمیزند.
نشستهام در انتظار این غبار بیسوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند.
گذر گهی است پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند.
دل خراب من دگر خرابتر نمیشود
که خنجر غمت ازین خرابتر نمیزند.
چه چشم پاسخ است ازین دریچههای بستهات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمیزند.
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمیزند.
"هوشنگ ابتهاج"
#شعر
به دشت پُر ملال ما پرنده پر نمیزند.
یکی ز شبگرفتگان چراغ بر نمیکند
کسی به کوچهسار شب در سحر نمیزند.
نشستهام در انتظار این غبار بیسوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند.
گذر گهی است پر ستم که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند.
دل خراب من دگر خرابتر نمیشود
که خنجر غمت ازین خرابتر نمیزند.
چه چشم پاسخ است ازین دریچههای بستهات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمیزند.
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمیزند.
"هوشنگ ابتهاج"
#شعر
از روی تپهها، فوجفوج، اجسادِ غلتان میریختند، روی تنِ زندگان. در میان دشتی که تنها نوربخشاش آتش جهنم است و تنها محل آرامشاش، چالههای نیمکَنّده در عمق زمین. زندگان، تنها و با جمع، گوشهگوشه دشت پرسه میزدند و از بالای تپهها، با اَ(شک)، به بیرون سرک میکشیدند.
زندگان، مثال ماه و خورشید، از هم دور میشوند. مگر اینکه جسدی تازه بیاید و کسوف شود. جمعجمع، بدنها را سپر میکنند و اجساد را پناه میدهند. و اگرچه درد زندگان از مردگانشان بیشتر است، اما اجساد را عَلَم میکنند و با احترام دور دشت، طواف میدهند. از درد، به زمین چنگ میزنند و از اشک، دریایی میسازند تا جسدی به آب دهند. و بعد از آن است که باز هم برایشان درد میبارد، از آسمان و از نعرهشان، گوش خدا را پاره میکنند. و از اینکه درد، تگرگی از جنس سنگ است، استفاده میکنند تا خودشان را رها کنند. چه کسی درد میخواهد؟ دستشان را عقب میبرند و با تمام سرعت سنگ را به آسمان پس میدهند؛ غافل از اینکه آسمان بدترین امانتدار است. آنها خودشان را سنگباران میکنند.
زندگان دنبال مجرمیاند برای سنگسار. اما درد و نفرت و نفرین را، هر چه با قدرت بیشتری پرت کنی، با شتاب بیشتری به سمت خودت برمیگردد.
زندگان، در دشت جبهه میگیرند و روی تپهها میجنگند. لااقل از رویِ تپه با نورِ غروب، چشمانداز زیبایی است برای مردن.
زندگان، گروهگروه، در گروهِ خودشان مستقر میشوند و با تمامِ قدرت، شمشیر میزنند. هر بار جسدی میآید، تا مدتها، صدایِ جرقهِ بینِ شمشیرها میشود لالاییِ جماعتِ خوشخوابِ میاندشتنشین. آنان که تحمل دردِ استخوانشکنِ عَلَمکشی را نداشتند و شمشیر هایشان را با میلِ خشکِ جنگشان، در زمینی که جای اجساد نیست، دفن کردهاند. آنان که زرههایشان را روی سر کشیدند و در میان تگرگ سنگین، به خوابی سنگینتر فرو رفتهاند. در روزهای مبارزه، گاهگاه زرهشان را از روی سرشان کنار میزنند و با نگاه به سوختگان غروب و اعدامیان صباح، با خود میگویند که چه زمانی اینها میفهمند که دسته این شمشیر از لبهاش تیزتر است و هنگامی که فکر میکنی دشمنت را با ضربهکاریای سر جایش نشاندهای، دشمنت قبل از ضربهات به رسم ساکنان کشور تابان، سپوکو کرده و تو با ضربهای بیهدف (که تنها حاصلش پارهکردن هواست) فقط سِیلی از کوچکمردانِ قرمزِ بدنت روی دستت ساختهای و تو به خودت زخمی کاری زدهای و او (دشمنت) به خودش. بسی درست است که میگویند "در زمین خشک، زرع، ضرر است".
القصه که زندگان در این وادی به امید عَلَم شدن نفس میکشند و تا آن زمان، زندگان یا با هم شمشیر میزنند یا به هم و یا طناب دور گردن جانی را شل و سفت میکنند. برخی هم با شانس یا با اقبال، قدمها را بلند میکنند تا از روی تپه بپرند و از عذابِ وحشتناکِ زندگی در دشت خونین خود را برهانند. اما آنان غافل از این نکتهاند که دشتزاده را خون، تا بالای درخت آهن و تا کنار یخدانهای خدا هم دنبال میکند. دشتزادگان، مشت بر سر خود زنان، پریشان، میپرسند: "این خون از که میبارد که رهایی از آن ناممکن است؟" این خونِ شیرِ زخمیِ آسمانی در قامت گربهست که خسته از تیزِ شمشیرها و تیرِ اسلحهها و زخمِ زبانها، بالای ابری، سر بر زمین نهاده و به مرگ خود راضی شده، نفسهای آخرش را میکشد.
الف.ح
#تا_هشتگی_یافت_شود
زندگان، مثال ماه و خورشید، از هم دور میشوند. مگر اینکه جسدی تازه بیاید و کسوف شود. جمعجمع، بدنها را سپر میکنند و اجساد را پناه میدهند. و اگرچه درد زندگان از مردگانشان بیشتر است، اما اجساد را عَلَم میکنند و با احترام دور دشت، طواف میدهند. از درد، به زمین چنگ میزنند و از اشک، دریایی میسازند تا جسدی به آب دهند. و بعد از آن است که باز هم برایشان درد میبارد، از آسمان و از نعرهشان، گوش خدا را پاره میکنند. و از اینکه درد، تگرگی از جنس سنگ است، استفاده میکنند تا خودشان را رها کنند. چه کسی درد میخواهد؟ دستشان را عقب میبرند و با تمام سرعت سنگ را به آسمان پس میدهند؛ غافل از اینکه آسمان بدترین امانتدار است. آنها خودشان را سنگباران میکنند.
زندگان دنبال مجرمیاند برای سنگسار. اما درد و نفرت و نفرین را، هر چه با قدرت بیشتری پرت کنی، با شتاب بیشتری به سمت خودت برمیگردد.
زندگان، در دشت جبهه میگیرند و روی تپهها میجنگند. لااقل از رویِ تپه با نورِ غروب، چشمانداز زیبایی است برای مردن.
زندگان، گروهگروه، در گروهِ خودشان مستقر میشوند و با تمامِ قدرت، شمشیر میزنند. هر بار جسدی میآید، تا مدتها، صدایِ جرقهِ بینِ شمشیرها میشود لالاییِ جماعتِ خوشخوابِ میاندشتنشین. آنان که تحمل دردِ استخوانشکنِ عَلَمکشی را نداشتند و شمشیر هایشان را با میلِ خشکِ جنگشان، در زمینی که جای اجساد نیست، دفن کردهاند. آنان که زرههایشان را روی سر کشیدند و در میان تگرگ سنگین، به خوابی سنگینتر فرو رفتهاند. در روزهای مبارزه، گاهگاه زرهشان را از روی سرشان کنار میزنند و با نگاه به سوختگان غروب و اعدامیان صباح، با خود میگویند که چه زمانی اینها میفهمند که دسته این شمشیر از لبهاش تیزتر است و هنگامی که فکر میکنی دشمنت را با ضربهکاریای سر جایش نشاندهای، دشمنت قبل از ضربهات به رسم ساکنان کشور تابان، سپوکو کرده و تو با ضربهای بیهدف (که تنها حاصلش پارهکردن هواست) فقط سِیلی از کوچکمردانِ قرمزِ بدنت روی دستت ساختهای و تو به خودت زخمی کاری زدهای و او (دشمنت) به خودش. بسی درست است که میگویند "در زمین خشک، زرع، ضرر است".
القصه که زندگان در این وادی به امید عَلَم شدن نفس میکشند و تا آن زمان، زندگان یا با هم شمشیر میزنند یا به هم و یا طناب دور گردن جانی را شل و سفت میکنند. برخی هم با شانس یا با اقبال، قدمها را بلند میکنند تا از روی تپه بپرند و از عذابِ وحشتناکِ زندگی در دشت خونین خود را برهانند. اما آنان غافل از این نکتهاند که دشتزاده را خون، تا بالای درخت آهن و تا کنار یخدانهای خدا هم دنبال میکند. دشتزادگان، مشت بر سر خود زنان، پریشان، میپرسند: "این خون از که میبارد که رهایی از آن ناممکن است؟" این خونِ شیرِ زخمیِ آسمانی در قامت گربهست که خسته از تیزِ شمشیرها و تیرِ اسلحهها و زخمِ زبانها، بالای ابری، سر بر زمین نهاده و به مرگ خود راضی شده، نفسهای آخرش را میکشد.
الف.ح
#تا_هشتگی_یافت_شود
مجله علمی ژاژگو
از روی تپهها، فوجفوج، اجسادِ غلتان میریختند، روی تنِ زندگان. در میان دشتی که تنها نوربخشاش آتش جهنم است و تنها محل آرامشاش، چالههای نیمکَنّده در عمق زمین. زندگان، تنها و با جمع، گوشهگوشه دشت پرسه میزدند و از بالای تپهها، با اَ(شک)، به بیرون سرک میکشیدند.…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
چطور ممکنه یه پدیده آسمانی هر روز در معرض دید همه باشه به طوری که بتونه با زیبایی خیرهکنندهش چشم رو از جا در بیاره و اعماق احساسات انسان رو لمس کنه و هیچ انتهایی برای این موهبت دنیاگیر قرار نداده باشن و باز هم انقدر کم بهش توجه بشه؟
چه چیزهایی مثل ماه انقدر برجسته و بینظیرن ولی بخاطر اینکه هیچوقت از دستشون نمیدیم بهشون توجه نمیکنیم؟
پ.ن: البته که من نصیحتکننده نیستم و اینجا هم جایگاه نصیحت نیست، ولی این صحنهای که میبینم به قدری من رو در خودش فرو بُرد که نتونستم اینجا راجبش حرف نزنم.
#غیرعلمی
چه چیزهایی مثل ماه انقدر برجسته و بینظیرن ولی بخاطر اینکه هیچوقت از دستشون نمیدیم بهشون توجه نمیکنیم؟
پ.ن: البته که من نصیحتکننده نیستم و اینجا هم جایگاه نصیحت نیست، ولی این صحنهای که میبینم به قدری من رو در خودش فرو بُرد که نتونستم اینجا راجبش حرف نزنم.
#غیرعلمی
مجله علمی فکت شماره 44#
افسردگی_قسمت اول:حالت
افسردگی از لغاتی در فارسی است که گاهی به تنهایی نمیتواند معنی درست خود را برساند. افسردگی در لغتنامه دهخدا، انجماد و بستگی تعریف شده است.
همهی ما در طول زندگی خود احساسات مختلفی از جمله شادی، غم، عصبانیت، ترس، اضطراب، بیحوصلگی، خجالت و... را تجربه میکنیم که عادی و طبیعی هستند. اما فراگیر شدن هر کدام، میتواند به مشکلاتی منجر شود (فراگیر شدن اضطراب به اختلالات اضطراب، فراگیر شدن ترس به انواع فوبیا و...) که در زمره اختلالات و بیماریهای روانی به شمار میروند. احساس یا حالت افسردگی هم از این قائده مستثنا نیست.
افسردگی نوعی احساس ناشادی است که تحمل آن برای فرد دشوار بوده و عموما با این ویژگیها شناخته میشود:حزن و اندوه شدید، احساس پوچی، لذت نبردن از اعمال لذت بخش، خستگی و ناتوانی در انجام کارهای روزمره، خودسرزنشی، تحریکپذیری و ناامیدی. در واقع افسردگی واکنشی در برابر پدیدهای منفی است که در زندگی فرد روی میدهد. عموما وقتی فردی در حالت افسردگی قرار میگیرد، به دلیل اینکه این حالت تواناییهای ارتباطی او را تحتالشعاع قرار میدهد، در توضیح احساس خود ناتوان است و حتی شاید دیگران او را پرخاشگر یا عصبی بدانند.
احساس افسردگی هم مانند دیگر احساسات زودگذر است. عموما فرد دارای حالت افسردگی بین چند ساعت تا ۲ هفته بعد از شروع این احساس، میتواند بر آن غلبه کرده و زندگی عادی خود را از سر گیرد. اما همینطور که گفته شد، اگر این احساس از ۲ هفته بیشتر ماندگار شود تبدیل به اختلالی میشود که اختلال افسردگی، اختلال افسردهساز یا اختلال افسردهخویی (depressive disorder) نام گرفته است.
اما تا قبل از اینکه این احساس به اختلال بدل شود، کاملا عادی و طبیعی است. نباید هرگونه احساس افسردگی را یک اختلال یا مشکل دانست. احساس افسردگی، هیچ نیازی به قرص و دارو برای بهبود ندارد. اگر احساس میکنید افسردهاید، به خودتان زمان بدهید؛ در اکثر وقتها این احساس خود به خود از بین میرود. اگر در اطرافیان خود فردی با ویژگی فرد افسرده میبینید، به او سخت نگیرید. سعی کنید تا زمان بهبودش به او کمک کنید و از روی دوشش بار بردارید. اما در کمک کردن هم اصرار و اجبار نکنید؛ گاهی افسردگان دچار احساس نفرت و انزجار نسبت به همه میشوند و ممکن است کلا حضور شما باعث آزار ایشان شود.
و در نهایت، اختلال افسردگی را به خود یا دیگران نسبت ندهید. اختلالات روانی باید توسط یک متخصص تشخیص داده شوند.
افسردگی_قسمت اول:حالت
افسردگی از لغاتی در فارسی است که گاهی به تنهایی نمیتواند معنی درست خود را برساند. افسردگی در لغتنامه دهخدا، انجماد و بستگی تعریف شده است.
همهی ما در طول زندگی خود احساسات مختلفی از جمله شادی، غم، عصبانیت، ترس، اضطراب، بیحوصلگی، خجالت و... را تجربه میکنیم که عادی و طبیعی هستند. اما فراگیر شدن هر کدام، میتواند به مشکلاتی منجر شود (فراگیر شدن اضطراب به اختلالات اضطراب، فراگیر شدن ترس به انواع فوبیا و...) که در زمره اختلالات و بیماریهای روانی به شمار میروند. احساس یا حالت افسردگی هم از این قائده مستثنا نیست.
افسردگی نوعی احساس ناشادی است که تحمل آن برای فرد دشوار بوده و عموما با این ویژگیها شناخته میشود:حزن و اندوه شدید، احساس پوچی، لذت نبردن از اعمال لذت بخش، خستگی و ناتوانی در انجام کارهای روزمره، خودسرزنشی، تحریکپذیری و ناامیدی. در واقع افسردگی واکنشی در برابر پدیدهای منفی است که در زندگی فرد روی میدهد. عموما وقتی فردی در حالت افسردگی قرار میگیرد، به دلیل اینکه این حالت تواناییهای ارتباطی او را تحتالشعاع قرار میدهد، در توضیح احساس خود ناتوان است و حتی شاید دیگران او را پرخاشگر یا عصبی بدانند.
احساس افسردگی هم مانند دیگر احساسات زودگذر است. عموما فرد دارای حالت افسردگی بین چند ساعت تا ۲ هفته بعد از شروع این احساس، میتواند بر آن غلبه کرده و زندگی عادی خود را از سر گیرد. اما همینطور که گفته شد، اگر این احساس از ۲ هفته بیشتر ماندگار شود تبدیل به اختلالی میشود که اختلال افسردگی، اختلال افسردهساز یا اختلال افسردهخویی (depressive disorder) نام گرفته است.
اما تا قبل از اینکه این احساس به اختلال بدل شود، کاملا عادی و طبیعی است. نباید هرگونه احساس افسردگی را یک اختلال یا مشکل دانست. احساس افسردگی، هیچ نیازی به قرص و دارو برای بهبود ندارد. اگر احساس میکنید افسردهاید، به خودتان زمان بدهید؛ در اکثر وقتها این احساس خود به خود از بین میرود. اگر در اطرافیان خود فردی با ویژگی فرد افسرده میبینید، به او سخت نگیرید. سعی کنید تا زمان بهبودش به او کمک کنید و از روی دوشش بار بردارید. اما در کمک کردن هم اصرار و اجبار نکنید؛ گاهی افسردگان دچار احساس نفرت و انزجار نسبت به همه میشوند و ممکن است کلا حضور شما باعث آزار ایشان شود.
و در نهایت، اختلال افسردگی را به خود یا دیگران نسبت ندهید. اختلالات روانی باید توسط یک متخصص تشخیص داده شوند.
مجله علمی فکت شماره 45#
ترامپ، سرمایهدار و سیاستمدار آمریکایی و رئیسجمهور کنونی آمریکاست. او حتی قبل از رئیسجمهور شدن یک شخصیت رسانهای بود؛ از مثالهای این موضوع به حضورش در سیمپسونها یا تنها در خانه ۲ میتوان اشاره کرد. او کتابی به عنوان "ترامپ:هنر معامله" دارد که توسط او با همکاری تونی شوارتز نوشته شده است. در کتاب چند اصل کلیدی برای مذاکره بیان شده است:
۱_مبالغه و بزرگنمایی
۲_ایجاد عدم اطمینان در طرف مقابل (غیرقابل پیشبینی بودن برای جلوگیری از برنامهریزی طرف مقابل)
۳_استفاده از زمانبندی و فشار روانی (وادار کردن طرف مقابل به تصمیم سریع)
۴_ابهام و پرت کردن حواس (مثل زدن حرفهای گمراهکننده یا تغییر موضوع، برای به دست گرفتن جلسه)
او در بخشی از کتاب میگوید:
"Sometimes it's better to let your opponent think they’re getting the better deal — and then turn it around."
ترجمه: "گاهی بهتره بذاری طرف مقابل فکر کنه که داره امتیاز میگیره، بعد ورق رو برگردونی."
پ.ن: تنها در خانه ۲، در هتل پلازا که متعلق به ترامپ است فیلمبرداری شده است. ترامپ تنها در حالتی اجازه این کار را میداد که نقش کوتاهی در این فیلم بازی کند. نقشش تنها این بود: شخصیت اصلی از او آدرسی میپرسد و او جواب میدهد.
ترامپ، سرمایهدار و سیاستمدار آمریکایی و رئیسجمهور کنونی آمریکاست. او حتی قبل از رئیسجمهور شدن یک شخصیت رسانهای بود؛ از مثالهای این موضوع به حضورش در سیمپسونها یا تنها در خانه ۲ میتوان اشاره کرد. او کتابی به عنوان "ترامپ:هنر معامله" دارد که توسط او با همکاری تونی شوارتز نوشته شده است. در کتاب چند اصل کلیدی برای مذاکره بیان شده است:
۱_مبالغه و بزرگنمایی
۲_ایجاد عدم اطمینان در طرف مقابل (غیرقابل پیشبینی بودن برای جلوگیری از برنامهریزی طرف مقابل)
۳_استفاده از زمانبندی و فشار روانی (وادار کردن طرف مقابل به تصمیم سریع)
۴_ابهام و پرت کردن حواس (مثل زدن حرفهای گمراهکننده یا تغییر موضوع، برای به دست گرفتن جلسه)
او در بخشی از کتاب میگوید:
"Sometimes it's better to let your opponent think they’re getting the better deal — and then turn it around."
ترجمه: "گاهی بهتره بذاری طرف مقابل فکر کنه که داره امتیاز میگیره، بعد ورق رو برگردونی."
پ.ن: تنها در خانه ۲، در هتل پلازا که متعلق به ترامپ است فیلمبرداری شده است. ترامپ تنها در حالتی اجازه این کار را میداد که نقش کوتاهی در این فیلم بازی کند. نقشش تنها این بود: شخصیت اصلی از او آدرسی میپرسد و او جواب میدهد.