ضربان 🇮🇷 دانشگاه علوم پزشکی بیرجند
#خاطرات_شهدا 🌹 #قسمت_دوم نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان…
#خاطرات_شهدا 🌹
#قسمت_سوم(پایان)
یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم.
همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند.
من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد!
احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
#شهید_احمدعلی_نیری 🌷
#پلاک🕊
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
t.me/Zaraban_Bums/4960
#قسمت_سوم(پایان)
یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم.
همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند.
من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد!
احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
#شهید_احمدعلی_نیری 🌷
#پلاک🕊
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
t.me/Zaraban_Bums/4960
Telegram
ضربان 🇮🇷
#خاطرات_شهدا 🌹
#قسمت_دوم
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان…
#قسمت_دوم
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان…
#خاطرات_شهدا🌷
✅ کی با حسین کار داشت؟
🔻یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
🔻ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟»
🔻جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!
☘ #کانون_شهدا
🕊 #پلاک
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
✅ کی با حسین کار داشت؟
🔻یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود. با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقی ها. چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجد کیه؟» یکی از عراقی ها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: « منم!»
ترق!
🔻ماجد کله پا شد و قل خورد آمد پای خاکریز و قبض جناب عزراییل را امضا کرد! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد:« یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رگ غیرت یکی از عراقی ها به نام جاسم برخورد. فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد:« حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت. اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد. با دلخوری از خاکریز سرخورد پایین. یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد:« کی با حسین کار داشت؟»
🔻جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت:« من!»
ترق!
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!
☘ #کانون_شهدا
🕊 #پلاک
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
#خاطرات_شهدا
🔸من یک حق داشتم!
خاطره ای از یک شهید نماینده مجلس . . .
🔸وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1 و 45 بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.😬😐
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.😕
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.😊
چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.🍱
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟😟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.☺️
این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.😇
شهید دکتر عبدالمجید دیالمه
☘#کانون_شهدا
🕊#پلاک
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
🔸من یک حق داشتم!
خاطره ای از یک شهید نماینده مجلس . . .
🔸وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود 1 و 45 بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود.😬😐
دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم.😕
شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر.😊
چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت.🍱
و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد.
بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟😟
گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم.☺️
این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.😇
شهید دکتر عبدالمجید دیالمه
☘#کانون_شهدا
🕊#پلاک
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
Forwarded from کاروان راهیان نور شهید سلیمانی
📔 #خاطرات_شهدا
+ بهش گفتنآقا ابراهیـم...
چرا جبهه رو ول نمیکنی
بیای دیدار #امام_خمینی؟
- گفت ما رهبری رو برای #اطاعت میخوایم نه برای تماشا!
🌹#شهید_ابراهیم_هادی🌹
#راهیان_نور_مجازی
#کانون_شهدا
🆔 @Rahian_Bums
+ بهش گفتنآقا ابراهیـم...
چرا جبهه رو ول نمیکنی
بیای دیدار #امام_خمینی؟
- گفت ما رهبری رو برای #اطاعت میخوایم نه برای تماشا!
🌹#شهید_ابراهیم_هادی🌹
#راهیان_نور_مجازی
#کانون_شهدا
🆔 @Rahian_Bums
Forwarded from کاروان راهیان نور شهید سلیمانی
🔹#خاطرات_شهدا🌹
🔸#نماز_اول_وقت
سرجلسه ، وقت نماز که می شد، تعطیل می کرد تا بعد نماز . داشتیم می رفتیم اهواز . اذان می گفتند. گفت« نماز اول وقت رو بخونیم .» کنار جاده آب گرفته بود. رفتیم جلوتر؛ آب بود . آنقدر رفتیم ، تا موقع نماز اول وقت گذشت . خندید و گفت « اومدیم ادای مؤمن ها رو در بیاریم ، نشد.»
#راهیان_نور_مجازی
#کانون_شهدا
🆔 @Rahian_Bums
🔸#نماز_اول_وقت
سرجلسه ، وقت نماز که می شد، تعطیل می کرد تا بعد نماز . داشتیم می رفتیم اهواز . اذان می گفتند. گفت« نماز اول وقت رو بخونیم .» کنار جاده آب گرفته بود. رفتیم جلوتر؛ آب بود . آنقدر رفتیم ، تا موقع نماز اول وقت گذشت . خندید و گفت « اومدیم ادای مؤمن ها رو در بیاریم ، نشد.»
#راهیان_نور_مجازی
#کانون_شهدا
🆔 @Rahian_Bums
💢بازنویسی خاطرات شهدا
🇮🇷شهید سید احمد رحیمی
📝...به پدر و مادرش سفارش کرده بود که هیچ کس را برای سفارش یا توصیه نپذیرند...
◀️عدالت
◀️جهاد با نفس
◀️تقوی
◀️نزدیکی کردار به گفتار
کاری از کارگروه شهدای دانشگاه علوم پزشکی بیرجند
#خاکریز_خاطرات
#شهید_رحیمی
#کارگروه_شهدا
#خاطرات_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
🇮🇷شهید سید احمد رحیمی
📝...به پدر و مادرش سفارش کرده بود که هیچ کس را برای سفارش یا توصیه نپذیرند...
◀️عدالت
◀️جهاد با نفس
◀️تقوی
◀️نزدیکی کردار به گفتار
کاری از کارگروه شهدای دانشگاه علوم پزشکی بیرجند
#خاکریز_خاطرات
#شهید_رحیمی
#کارگروه_شهدا
#خاطرات_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
💠 بازنویسی #خاطرات_شهدا
💢خاطرات #شهید_سید_احمد_رحیمی
🎙 به نقل از: دکتر سید مهدی رحیمی، (برادر شهید سید احمد رحیمی)
📝...معلم ریاضیش می گفت، با اینکه از نظر اعتقادای در جهبه مخالف او بودم، اما همیشه احترام مرا حفظ می کرد. همیشه سرکلاس مرا تایید می کرد و بعد از کلاس با من بحث می کرد و اشتباهاتم را می گرفت...
✅ تواضع و فروتنی
✅هوش و استعداد
✅ احترام به معلم
#خاکریز_خاطرات
#کارگروه_شهدا
#بسیج_دانشجویی
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
💢خاطرات #شهید_سید_احمد_رحیمی
🎙 به نقل از: دکتر سید مهدی رحیمی، (برادر شهید سید احمد رحیمی)
📝...معلم ریاضیش می گفت، با اینکه از نظر اعتقادای در جهبه مخالف او بودم، اما همیشه احترام مرا حفظ می کرد. همیشه سرکلاس مرا تایید می کرد و بعد از کلاس با من بحث می کرد و اشتباهاتم را می گرفت...
✅ تواضع و فروتنی
✅هوش و استعداد
✅ احترام به معلم
#خاکریز_خاطرات
#کارگروه_شهدا
#بسیج_دانشجویی
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
💢بازنویسی خاطرات شهدا
🇮🇷شهید سید احمد رحیمی
📝 یادم است که در پادگان ابوذر، در یک اتاق ۹ متری ۱۸_۱۷ نفر که آنجا می خوابیدیم عمدتا می دیدیم که جای ایشان در نیمه شب خالی بود و دیده می شد در گوشه ای از پادگان ابوذر مشغول به عبادت و نماز شب است و بسیار پرهیز داشت از اینکه در واقع احیانا ریا بکند و یا اینکه عنوان شود.
◀️ نوافل و نماز شب
◀️ تهجد و عبادت
◀️ اخلاص عمل
«و من اللّيل فتهجّد به نافلة لك عسى أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً»
و پاسى از شب را زنده بدار تا براى تو به منزله نافله اى باشد. اميد است كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند/بنی اسرائیل_۷۹/🌙
کاری از کارگروه شهدای دانشگاه علوم پزشکی بیرجند
#خاکریز_خاطرات
#شهید_رحیمی
#کارگروه_شهدا
#خاطرات_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
🇮🇷شهید سید احمد رحیمی
📝 یادم است که در پادگان ابوذر، در یک اتاق ۹ متری ۱۸_۱۷ نفر که آنجا می خوابیدیم عمدتا می دیدیم که جای ایشان در نیمه شب خالی بود و دیده می شد در گوشه ای از پادگان ابوذر مشغول به عبادت و نماز شب است و بسیار پرهیز داشت از اینکه در واقع احیانا ریا بکند و یا اینکه عنوان شود.
◀️ نوافل و نماز شب
◀️ تهجد و عبادت
◀️ اخلاص عمل
«و من اللّيل فتهجّد به نافلة لك عسى أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً»
و پاسى از شب را زنده بدار تا براى تو به منزله نافله اى باشد. اميد است كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند/بنی اسرائیل_۷۹/🌙
کاری از کارگروه شهدای دانشگاه علوم پزشکی بیرجند
#خاکریز_خاطرات
#شهید_رحیمی
#کارگروه_شهدا
#خاطرات_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
💢بازنویسی خاطرات #شهدا
🇮🇷شهید سید احمد رحیمی
📝همسر شهید
از دیگر خاطراتی که دارم این است که زمانیکه ایشان برای برگزاری مراسم جشن عروسی خودش به مشهد می آید در قاین یکی از برادران سپاه به ایشان مراجعه می کند و می گوید امشب شب دامادی من است و موفق نشده ام که لباس تهیه کنم، او کت خویش را در اورده، به آن برادر سپاهی هدیه می کند و خودش بدون کت در مراسم عروسی خودش حضور یافت.
خواستگاری از من ابتدا توسط خود ایشان و خیلی ساده و تنها با یک جمله مختصر زمانیکه دانشجوی ترم دوم دانشگاه بود انجام گرفت.
◀️ ایثار و فداکاری
◀️ زندگی مشترک
لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ》
هرگز به نیکی دست نمی یابید و از نیکان نمی شوید،
مگر اینکه از آنچه دوست می دارید، انفاق کنید/آل عمران ۹۲/
#پیراهن_نو
#سیده_النسا_العالمین
کاری از کارگروه شهدای دانشگاه علوم پزشکی بیرجند
#خاکریز_خاطرات
#شهید_رحیمی
#کارگروه_شهدا
#خاطرات_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
🇮🇷شهید سید احمد رحیمی
📝همسر شهید
از دیگر خاطراتی که دارم این است که زمانیکه ایشان برای برگزاری مراسم جشن عروسی خودش به مشهد می آید در قاین یکی از برادران سپاه به ایشان مراجعه می کند و می گوید امشب شب دامادی من است و موفق نشده ام که لباس تهیه کنم، او کت خویش را در اورده، به آن برادر سپاهی هدیه می کند و خودش بدون کت در مراسم عروسی خودش حضور یافت.
خواستگاری از من ابتدا توسط خود ایشان و خیلی ساده و تنها با یک جمله مختصر زمانیکه دانشجوی ترم دوم دانشگاه بود انجام گرفت.
◀️ ایثار و فداکاری
◀️ زندگی مشترک
لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ》
هرگز به نیکی دست نمی یابید و از نیکان نمی شوید،
مگر اینکه از آنچه دوست می دارید، انفاق کنید/آل عمران ۹۲/
#پیراهن_نو
#سیده_النسا_العالمین
کاری از کارگروه شهدای دانشگاه علوم پزشکی بیرجند
#خاکریز_خاطرات
#شهید_رحیمی
#کارگروه_شهدا
#خاطرات_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
💢بازنویسی #خاطرات_شهدا
🌷#شهید_سید_احمد_رحیمی
📝 برادر شهید
من یادم هست ایشان انشایی نوشته بود و فصل زمستان را ارتباط داده بود به زندگی تجملاتی حاکمین و کوچ نشینی، مثلا توصیفش این بود از زمستان که در حالی زمستان را پشت سر می گذاریم که یک عده از فقر و گرسنگی در گوشه های خیابان دارند می میرند و یک عده با ماشین های آخرین سیستم و بهترین امکانات زندگی می کنند. من یادم هست که بصورت واسطه ای به پدر من تذکر داده بودند که ایشان انشاهای سیاسی می خواند و اگر به او تذکر ندهید خیلی مشکل می شود.
↙️ شجاعت و شهامت
↙️ امر به معروف و نهی از منکر
↙️ دوران تحصیل
✨إنّ اللّه سبحانَهُ فَرَضَ في أموالِ الأغنياءِ أقواتَ الفُقَراءِ ،
فما جاعَ فَقيرٌ إلاّ بما مُتِّعَ بهِ غَنيٌّ ، واللّه ُ تعالى سائلُهُم عن ذلكَ؛
همانا خدای سبحان روزی فقرا را در اموال سرمايه داران قرار داده است، پس فقيری گرسنه نمی ماند جز به كاميابی توانگران و خداوند از آنان درباره گرسنگی گرسنگان خواهد پرسيد🧮
امیرالمومنین امام علی علیه السلام/نهجالبلاغه حكمت ۳۲۸/
#بسیج_دانشجویی
#خاکریز_خاطرات
#کارگروه_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
🌷#شهید_سید_احمد_رحیمی
📝 برادر شهید
من یادم هست ایشان انشایی نوشته بود و فصل زمستان را ارتباط داده بود به زندگی تجملاتی حاکمین و کوچ نشینی، مثلا توصیفش این بود از زمستان که در حالی زمستان را پشت سر می گذاریم که یک عده از فقر و گرسنگی در گوشه های خیابان دارند می میرند و یک عده با ماشین های آخرین سیستم و بهترین امکانات زندگی می کنند. من یادم هست که بصورت واسطه ای به پدر من تذکر داده بودند که ایشان انشاهای سیاسی می خواند و اگر به او تذکر ندهید خیلی مشکل می شود.
↙️ شجاعت و شهامت
↙️ امر به معروف و نهی از منکر
↙️ دوران تحصیل
✨إنّ اللّه سبحانَهُ فَرَضَ في أموالِ الأغنياءِ أقواتَ الفُقَراءِ ،
فما جاعَ فَقيرٌ إلاّ بما مُتِّعَ بهِ غَنيٌّ ، واللّه ُ تعالى سائلُهُم عن ذلكَ؛
همانا خدای سبحان روزی فقرا را در اموال سرمايه داران قرار داده است، پس فقيری گرسنه نمی ماند جز به كاميابی توانگران و خداوند از آنان درباره گرسنگی گرسنگان خواهد پرسيد🧮
امیرالمومنین امام علی علیه السلام/نهجالبلاغه حكمت ۳۲۸/
#بسیج_دانشجویی
#خاکریز_خاطرات
#کارگروه_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
💢بازنویسی #خاطرات_شهدا
🌷#شهید_سید_احمد_رحیمی
📝 دوست و همرزم شهید
شهید رحیمی مدتی بود که در سپاه منطقه مسئولیت اطلاعات را داشتند و در بیرجند نبودند. اتفاقا ایشان یک روز قبل از تشییع شهدا به بیرجند آمدند و گفتند که در مورد اطلاع به خانواده هاچکار کردید؟ به هر حال در جریان مسائل قرار گرفتند و گفتیم که دوستان رفته اند و اطلاع دادند و بعضی ها هم الان در بین راه هستند داریم برنامه ریزی می کنیم. ولی یک سه، چهار نفری هم هنوز اطلاع داده نشده است. خود ایشان بدون اینکه حتی ما بگوییم که به خانواده شهید زنگویی اطلاع داده نشده است گفت: اطلاع به خانواده شهید زنگویی و شهید خامسان با من. این حرف ایشان یک مژده بسیار بزرگی برای من بود. چون واقعا یک مسئله بغرنج و لاینحلی برای من بود. اصلا تعجب کردم، با خودم در واقع فکر کردم و گفتم که خدا شما را برای این مساله رساند. به ایشان گفتم که آقای رحیمی اطلاع به خانواده آقای خامسان هیچ مسئله ای نیست زیرا خانواده از نظر روحی بالا هستند و این مسئله برایشان حل است. من همین الان تصمیم داشتم تلفن را بردارم و زنگ بزنم.
↙️ سرکشی از خانواده شهدا
↙️ خبر شهادت
↙️ تواضع و فروتنی
✨#سردار_سلیمانی وقتی به خانه «شهید مجتبی یداللهی منفرد» میرود تا با خانواده او دیدار کند، باز همان درخواست همیشگی را مطرح میکند. پدر شهید میگوید: «سردار از من خواستند دعا کنم عاقبت شان به شهادت ختم شود. گفتم دعا میکنم شما در رکاب امام زمان (عج) شهید شوید. ایشان لبخند دیگری زد و گفت شما دعا کنید من عاقبتم به شهادت ختم شود و وقتی #صاحب_زمان(عج) آمدند،
"دوباره در رکاب ایشان بجنگم و دوبار به شهادت برسم" راستش دلم باز هم دلم نیامد به دعایشان آمین بگویم و دوباره گفتم انشاءالله در رکاب امام زمان(عج) باشید.»
#بسیج_دانشجویی
#خاکریز_خاطرات
#کارگروه_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
🌷#شهید_سید_احمد_رحیمی
📝 دوست و همرزم شهید
شهید رحیمی مدتی بود که در سپاه منطقه مسئولیت اطلاعات را داشتند و در بیرجند نبودند. اتفاقا ایشان یک روز قبل از تشییع شهدا به بیرجند آمدند و گفتند که در مورد اطلاع به خانواده هاچکار کردید؟ به هر حال در جریان مسائل قرار گرفتند و گفتیم که دوستان رفته اند و اطلاع دادند و بعضی ها هم الان در بین راه هستند داریم برنامه ریزی می کنیم. ولی یک سه، چهار نفری هم هنوز اطلاع داده نشده است. خود ایشان بدون اینکه حتی ما بگوییم که به خانواده شهید زنگویی اطلاع داده نشده است گفت: اطلاع به خانواده شهید زنگویی و شهید خامسان با من. این حرف ایشان یک مژده بسیار بزرگی برای من بود. چون واقعا یک مسئله بغرنج و لاینحلی برای من بود. اصلا تعجب کردم، با خودم در واقع فکر کردم و گفتم که خدا شما را برای این مساله رساند. به ایشان گفتم که آقای رحیمی اطلاع به خانواده آقای خامسان هیچ مسئله ای نیست زیرا خانواده از نظر روحی بالا هستند و این مسئله برایشان حل است. من همین الان تصمیم داشتم تلفن را بردارم و زنگ بزنم.
↙️ سرکشی از خانواده شهدا
↙️ خبر شهادت
↙️ تواضع و فروتنی
✨#سردار_سلیمانی وقتی به خانه «شهید مجتبی یداللهی منفرد» میرود تا با خانواده او دیدار کند، باز همان درخواست همیشگی را مطرح میکند. پدر شهید میگوید: «سردار از من خواستند دعا کنم عاقبت شان به شهادت ختم شود. گفتم دعا میکنم شما در رکاب امام زمان (عج) شهید شوید. ایشان لبخند دیگری زد و گفت شما دعا کنید من عاقبتم به شهادت ختم شود و وقتی #صاحب_زمان(عج) آمدند،
"دوباره در رکاب ایشان بجنگم و دوبار به شهادت برسم" راستش دلم باز هم دلم نیامد به دعایشان آمین بگویم و دوباره گفتم انشاءالله در رکاب امام زمان(عج) باشید.»
#بسیج_دانشجویی
#خاکریز_خاطرات
#کارگروه_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
💢بازنویسی خاطرات #شهدا
🌷شهید سید احمد رحیمی
📝 برادر شهید
من خاطرم هست که شهید احمد آقا بعد از اینکه در بیرجند به سپاه رفته بود مسئولیت مهمی را برای مبارزه با عوامل ضد انقلاب بر عهده داشت. یک بار که ایشان می خواستند از سپاه به خانه بیایند، با توجه به اینکه ایشان یکی از اعضای شورای فرماندهی سپاه خراسان در آن زمان بود، مخصوصا که کروکی خانه اش از توی خانه های تیمی بدست ضد انقلابیان افتاده بود، خطر ترور، او را تهدید می کرد. ایشان چون ماموریت داشت، از مرکز با ماشین سپاه به بیرجند آمده بود. از آنجا که می خواست به خانه بیاید، می گفت از بچهای موتوری کسی نیست که مرا به خانه برساند. آن روز موتور و ماشین شخصی بچه ها آنجا نبود. معمولا هر وقت بچه ها ماشین شخصی داشتند او را می رساندند، ولی آن روز از وسیله شخصی خبری نبود. بعضی ها گفتند: با ماشین سپاه می رسانیم. ایشان با این قضیه شدیدا مخالفت کرد و پیاده به طرف خانه به راه افتاد و حاضر نشد از ماشین بیت المال استفاده کند.
↙️ دقت بر بیت المال
↙️ نزدیکی قول و عمل
✨امام باقر علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که ایشان فرمودند: پنج کساند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوه ای، آنان را لعنت کرده است:
آن کس که در کتاب خدا آیه ای را زیاد گرداند،
کسی که سنت و روش مرا رها کند،
کسی که قضا و قدر خدا را تکذیب کند،
کسی که حرمت اهل بیت مرا که خدا واجب فرموده نگه ندارد،
و کسی که اموال عمومی را، به خود منحصر سازد و [تصرف در] آن را [به نفع خود] حلال شمارد.
#خاکریز_خاطرات
#شهید_رحیمی
#کارگروه_شهدا
#خاطرات_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
🌷شهید سید احمد رحیمی
📝 برادر شهید
من خاطرم هست که شهید احمد آقا بعد از اینکه در بیرجند به سپاه رفته بود مسئولیت مهمی را برای مبارزه با عوامل ضد انقلاب بر عهده داشت. یک بار که ایشان می خواستند از سپاه به خانه بیایند، با توجه به اینکه ایشان یکی از اعضای شورای فرماندهی سپاه خراسان در آن زمان بود، مخصوصا که کروکی خانه اش از توی خانه های تیمی بدست ضد انقلابیان افتاده بود، خطر ترور، او را تهدید می کرد. ایشان چون ماموریت داشت، از مرکز با ماشین سپاه به بیرجند آمده بود. از آنجا که می خواست به خانه بیاید، می گفت از بچهای موتوری کسی نیست که مرا به خانه برساند. آن روز موتور و ماشین شخصی بچه ها آنجا نبود. معمولا هر وقت بچه ها ماشین شخصی داشتند او را می رساندند، ولی آن روز از وسیله شخصی خبری نبود. بعضی ها گفتند: با ماشین سپاه می رسانیم. ایشان با این قضیه شدیدا مخالفت کرد و پیاده به طرف خانه به راه افتاد و حاضر نشد از ماشین بیت المال استفاده کند.
↙️ دقت بر بیت المال
↙️ نزدیکی قول و عمل
✨امام باقر علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند که ایشان فرمودند: پنج کساند که من و هر پیامبر مستجاب الدعوه ای، آنان را لعنت کرده است:
آن کس که در کتاب خدا آیه ای را زیاد گرداند،
کسی که سنت و روش مرا رها کند،
کسی که قضا و قدر خدا را تکذیب کند،
کسی که حرمت اهل بیت مرا که خدا واجب فرموده نگه ندارد،
و کسی که اموال عمومی را، به خود منحصر سازد و [تصرف در] آن را [به نفع خود] حلال شمارد.
#خاکریز_خاطرات
#شهید_رحیمی
#کارگروه_شهدا
#خاطرات_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
💢بازنویسی #خاطرات_شهدا
🌷#شهید_سید_احمد_رحیمی
📝 همرزم شهید
یادم هست زمانیکه بنی صدر بیرجند آمده بود تعدادی از مسئولین می گفتند که بنی صدر را از مسیر خیابان بیاورید به فرمانداری ببریم. ایشان خیلی اصرار داشت که نخیر شما باید از مسیر جوادیه و از مسیر کوشش آباد ایشان را ببرید. بحثی پیش آمد بین ایشان و آقای گرمارودی که مشاور یا رئیس دفتر آقای بنی صدر بود. شهید رحیمی گفت: چون ایشان رئیس جمهور است باید برود فقر مردم را ببیند. با اینکه برای مسئولین این مسئله خوبی نبود اما چون ایشان هم از مسئولین شهر بود و فرمانده سپاه آوردن رئیس جمهور از مسیر خاکی یا جائیکه در حقیقت به شهر شباهت نداشت، خوب شاید زیاد به عرفت امروزی صحیح و درست نباشد، ولی خوب ایشان اعتقاد داشت و می گفت که من باید ایشان را از آنجا ببرم تا ببینند که به مردم چه می گذرد.
و این کار را کرد.
↙️ زیرکی و هوشمندی
↙️ نزدیکی قول و عمل
✨ امام جعفرصادق(ع) میفرماید: «امام مهدی بخشنده است و مال را به وفور میبخشد، بر مسئولان و کارگزاران بسیار سختگیر و بر فقرا و ضُعفا رئوف و مهربان است؛
المَهدیُّ سَمِحٌ بِالمالِ شدیدٌ عَلی العُمّالِ رحیمٌ بِالمَساکینِ.»
(الملاحم و الفتن، ص ١٣٧)
و یا در دیگر روایت فرمودند: «در حکومت حضرتش جای مخروبهای در زمین باقی نمیماند جز آنکه آباد میشود؛
فلا یَبقی فی الأَرضِ خَرابٌ اِلاّ و عُمِّرَ»
(بشارةالاسلام، ص ٩٩)
#بسیج_دانشجویی
#خاکریز_خاطرات
#کارگروه_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums
🌷#شهید_سید_احمد_رحیمی
📝 همرزم شهید
یادم هست زمانیکه بنی صدر بیرجند آمده بود تعدادی از مسئولین می گفتند که بنی صدر را از مسیر خیابان بیاورید به فرمانداری ببریم. ایشان خیلی اصرار داشت که نخیر شما باید از مسیر جوادیه و از مسیر کوشش آباد ایشان را ببرید. بحثی پیش آمد بین ایشان و آقای گرمارودی که مشاور یا رئیس دفتر آقای بنی صدر بود. شهید رحیمی گفت: چون ایشان رئیس جمهور است باید برود فقر مردم را ببیند. با اینکه برای مسئولین این مسئله خوبی نبود اما چون ایشان هم از مسئولین شهر بود و فرمانده سپاه آوردن رئیس جمهور از مسیر خاکی یا جائیکه در حقیقت به شهر شباهت نداشت، خوب شاید زیاد به عرفت امروزی صحیح و درست نباشد، ولی خوب ایشان اعتقاد داشت و می گفت که من باید ایشان را از آنجا ببرم تا ببینند که به مردم چه می گذرد.
و این کار را کرد.
↙️ زیرکی و هوشمندی
↙️ نزدیکی قول و عمل
✨ امام جعفرصادق(ع) میفرماید: «امام مهدی بخشنده است و مال را به وفور میبخشد، بر مسئولان و کارگزاران بسیار سختگیر و بر فقرا و ضُعفا رئوف و مهربان است؛
المَهدیُّ سَمِحٌ بِالمالِ شدیدٌ عَلی العُمّالِ رحیمٌ بِالمَساکینِ.»
(الملاحم و الفتن، ص ١٣٧)
و یا در دیگر روایت فرمودند: «در حکومت حضرتش جای مخروبهای در زمین باقی نمیماند جز آنکه آباد میشود؛
فلا یَبقی فی الأَرضِ خَرابٌ اِلاّ و عُمِّرَ»
(بشارةالاسلام، ص ٩٩)
#بسیج_دانشجویی
#خاکریز_خاطرات
#کارگروه_شهدا
┅═🌹⚜🇮🇷⚜🌹═┅
🆔 @Zaraban_Bums