👩❤️👨
قلب من به این امید میتپد که تو هستی
تویی وجود دارد
که من میتوانم آن را ببینم
او را ببوسم
او را در آغوش خود بفشارم
و او را احساس کنم.
| #احمد_شاملو 👤|
⊰✨⃟🤍⊱ @zahra✨
قلب من به این امید میتپد که تو هستی
تویی وجود دارد
که من میتوانم آن را ببینم
او را ببوسم
او را در آغوش خود بفشارم
و او را احساس کنم.
| #احمد_شاملو 👤|
⊰✨⃟🤍⊱ @zahra✨
روزی که تو بیایی
برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی
که دیگر نباشم...
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم
و من آن روز را انتظار میکشم
حتی روزی
که دیگر نباشم...
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
💌
به آن چشمهای درشتِ جانداری که همیشه، تا زندهام، الهامبخش شعر و زندگی من خواهند بود، بگو که من آنها را شاد و جرقهافکن میخواستهام؛ به آنها بگو که چهقدر دوستشان دارم؛ بگو که آنها آفتاباند و من آفتابگردان و هنگامی که از من غایباند، چهطور سرگشته و بیچاره و پریشان میشوم...
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
به آن چشمهای درشتِ جانداری که همیشه، تا زندهام، الهامبخش شعر و زندگی من خواهند بود، بگو که من آنها را شاد و جرقهافکن میخواستهام؛ به آنها بگو که چهقدر دوستشان دارم؛ بگو که آنها آفتاباند و من آفتابگردان و هنگامی که از من غایباند، چهطور سرگشته و بیچاره و پریشان میشوم...
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
♾❤️
شاید به هم باز رسیدیم؛
روزی که من، بهسانِ دریایی خشکیدم و
تو چون قایقی فرسوده برخاک ماندی.
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
شاید به هم باز رسیدیم؛
روزی که من، بهسانِ دریایی خشکیدم و
تو چون قایقی فرسوده برخاک ماندی.
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
🖇
میپنداشتم که عشق، هرگز دیگر به خانهی من نخواهد آمد.
میپنداشتم که شعر، برای همیشه مرا ترک گفته است.
میپنداشتم که شادی، کبوتریست که دیگر به بام من نخواهد نشست.
میپنداشتم که تنهایی، دیگر دست از جان من نخواهد کشید و خستگی، دیگر روح مرا ترک نخواهد گفت.
تو طلوع کردی و عشق باز آمد، شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بال زنان بازگشت؛ تنهایی و خستگی بر خاک ریخت.
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
میپنداشتم که عشق، هرگز دیگر به خانهی من نخواهد آمد.
میپنداشتم که شعر، برای همیشه مرا ترک گفته است.
میپنداشتم که شادی، کبوتریست که دیگر به بام من نخواهد نشست.
میپنداشتم که تنهایی، دیگر دست از جان من نخواهد کشید و خستگی، دیگر روح مرا ترک نخواهد گفت.
تو طلوع کردی و عشق باز آمد، شعر شکوفه کرد و کبوتر شادی بال زنان بازگشت؛ تنهایی و خستگی بر خاک ریخت.
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
♾♥️
همه عمر را عاشق بودهام.
تو خود این را بهتر میدانی.
اما هرگز عشقی چنین پُرشور نداشتهام.
عشقی که تنها هنر من، هنر کلام، دربرابر آن بیرنگ میشود و لُنگ میاندازد.
گرچه با وجود این بهترین شعرهایم نام تو را دارند...
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
همه عمر را عاشق بودهام.
تو خود این را بهتر میدانی.
اما هرگز عشقی چنین پُرشور نداشتهام.
عشقی که تنها هنر من، هنر کلام، دربرابر آن بیرنگ میشود و لُنگ میاندازد.
گرچه با وجود این بهترین شعرهایم نام تو را دارند...
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
آیدای خوشگلم!
مشامم از عطر آغوش تو پر است، همان عطری که تو ناقلا هیچوقت نمیگذاری به مراد دلم از آن سیراب شوم.
دستهایم بوی اطلسیهای تو را به خود گرفته است و همهی پست و بلند اندامت را با پست و بلند اندام خودم حس میکنم... حس میکنم که مثل گربهی کوچولوی شیطانی در آغوش من چپیدهای و من با همهی تنم تو را در بر گرفتهام. احساس دست نوازشگرت (که اینجور موقعها با من دشمنی دارد) دلم را از غمی که نزدیک دو سال است تلخیش را چکهچکه میچشم پر کرد.
آخر چرا تو نباید الان پیش من باشی!؟
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
مشامم از عطر آغوش تو پر است، همان عطری که تو ناقلا هیچوقت نمیگذاری به مراد دلم از آن سیراب شوم.
دستهایم بوی اطلسیهای تو را به خود گرفته است و همهی پست و بلند اندامت را با پست و بلند اندام خودم حس میکنم... حس میکنم که مثل گربهی کوچولوی شیطانی در آغوش من چپیدهای و من با همهی تنم تو را در بر گرفتهام. احساس دست نوازشگرت (که اینجور موقعها با من دشمنی دارد) دلم را از غمی که نزدیک دو سال است تلخیش را چکهچکه میچشم پر کرد.
آخر چرا تو نباید الان پیش من باشی!؟
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
♾♥️
عشق کم است؛
من تو را برای هر چه که از عشق بهتر است،
دوست خواهم داشت...
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
عشق کم است؛
من تو را برای هر چه که از عشق بهتر است،
دوست خواهم داشت...
| #احمد_شاملو 👤|
⊰❄️⃟🤍⊱ @zahra☃️
شنیده بودم قلب هر کس
به اندازه مشت گره کرده اش است.
مشت می کنم و خیره می شوم
به انگشتهای گره خورده ام...
دستم را می چرخانم
و دور تا دورش را نگاه می کنم
چقدر کوچک و نحیف باید باشد قلبم.
در عجبم از این کوچک نحیف
که چه به روزم آورده،وقتی تنگ می شود
میخواهم زمین و زمان را بهم بدوزم
وقتی می شکندچنگ می اندازد به گلویم و نفس را سخت می کند 💔
وقتی که میخواهد و نمی تواند
موج موج اشک می فرستد سراغ چشمهایم
در عجبم از این کوچک نحیف
#احمد_شاملو
@zahra❤️
به اندازه مشت گره کرده اش است.
مشت می کنم و خیره می شوم
به انگشتهای گره خورده ام...
دستم را می چرخانم
و دور تا دورش را نگاه می کنم
چقدر کوچک و نحیف باید باشد قلبم.
در عجبم از این کوچک نحیف
که چه به روزم آورده،وقتی تنگ می شود
میخواهم زمین و زمان را بهم بدوزم
وقتی می شکندچنگ می اندازد به گلویم و نفس را سخت می کند 💔
وقتی که میخواهد و نمی تواند
موج موج اشک می فرستد سراغ چشمهایم
در عجبم از این کوچک نحیف
#احمد_شاملو
@zahra❤️
من خویشاوند نزدیک هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمی کند،
نه ابرو به هم می کشد،
نه لبخندش ترفند تجاوز به حق و نان و سایبان دیگران است!
نه ایرانی را به تبار انیرانی ترجیح می دهم، نه انیرانی را به ایرانی
من یک لر بلوچ کرد فارسم
یک فارسی زبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی آسیای ام، یک سیاهپوست زرد پوست سرخ پوست سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم، بلکه بدون حضور دیگران وحشت تنهایی و مرگ را زیر پوستم احساس می کنم
《 من انسانی هستم در جمع انسان های دیگر بر سیاره ی مقدس زمین، که بدون دیگران معنایی ندارم 》
#احمد_شاملو
@Zahra🍁♥️
نه ابرو به هم می کشد،
نه لبخندش ترفند تجاوز به حق و نان و سایبان دیگران است!
نه ایرانی را به تبار انیرانی ترجیح می دهم، نه انیرانی را به ایرانی
من یک لر بلوچ کرد فارسم
یک فارسی زبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی آسیای ام، یک سیاهپوست زرد پوست سرخ پوست سفیدم که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم، بلکه بدون حضور دیگران وحشت تنهایی و مرگ را زیر پوستم احساس می کنم
《 من انسانی هستم در جمع انسان های دیگر بر سیاره ی مقدس زمین، که بدون دیگران معنایی ندارم 》
#احمد_شاملو
@Zahra🍁♥️
ای
آفریدهیِ
دستانِ واپسین
با تو یک سکوت و هزاران فریاد
دستانِ من از نگاهِ تو سرشار است...
@Zahra🍁
#احمد_شاملو
آفریدهیِ
دستانِ واپسین
با تو یک سکوت و هزاران فریاد
دستانِ من از نگاهِ تو سرشار است...
@Zahra🍁
#احمد_شاملو
ناگهان دلم
هوای تو را کرده
راستش را بخواهی
ناگهان فکر کردم تو کنار منی
چقدر تو را دوست میدارم
خدای من چقدر ...
#احمد_شاملو
@Zahra🍁
هوای تو را کرده
راستش را بخواهی
ناگهان فکر کردم تو کنار منی
چقدر تو را دوست میدارم
خدای من چقدر ...
#احمد_شاملو
@Zahra🍁
ای كاش آب بودم
گر میشد آن باشی كه خود میخواهی...
آدمی بودن
حسرتا
مشكلیست در مرز ناممكن،
نمیبينی؟
#احمد_شاملو
@Zahra🌚
ای كاش آب بودم
گر میشد آن باشی كه خود میخواهی...
آدمی بودن
حسرتا
مشكلیست در مرز ناممكن،
نمیبينی؟
#احمد_شاملو
@Zahra🌚
من
جزیی از توام،
دیگر نه زمان و نه مرگ
هیچ یک عطش مرا
از سرچشمه ی وجود و خیالت
بی نیاز نمیکند...
#احمد_شاملو
@Zahra
جزیی از توام،
دیگر نه زمان و نه مرگ
هیچ یک عطش مرا
از سرچشمه ی وجود و خیالت
بی نیاز نمیکند...
#احمد_شاملو
@Zahra
مَعنی با تو بودن ...
بَرای مَن ،به سَلطنت رسیدن ...
است! چه قَدر در کنار تو مَغرورم!
#احمد_شاملو
🔅 @Zahra ♥️
بَرای مَن ،به سَلطنت رسیدن ...
است! چه قَدر در کنار تو مَغرورم!
#احمد_شاملو
🔅 @Zahra ♥️