·⌢•。☕️ 𝒵𝒶𝒽𝓇𝒶 ☕️。•⌢·
3.88K subscribers
13.7K photos
115 videos
14 files
758 links
💚
شــیڪـ و سـادِهــۛ مـِـثْـلـــِ آبـــْۛ

𝐲𝐞𝐤 𝐟𝐞𝐧𝐣𝐚𝐧 𝐞𝐬𝐡𝐠𝐡

آهنگ عاشقانه
متن و تکست عاشقانه
گیف عاشقانه
عکس عاشقانه
Download Telegram
...

هزاران جانِ ما و بهتر از ما / فدایِ تو که جانِ جانِ جانی!

#مولانا #صبحتون‌بخیر
@Zahra
از خواب چو برخیزم؛
اول تو به یاد آیی...


#مولانا #صبح‌بخیر

@Zahra
...

زآنکه نوعی انتقام است #انتظار..!

#مولانا

@Zahra
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
#مولانا

@Zahra
Forwarded from ·⌢•。☕️ 𝒵𝒶𝒽𝓇𝒶 ☕️。•⌢· (︎𝓝𝓪𝔃𝓪𝓷𝓲𝓷)
اندر دل من درون و بیرون همه او است
اندر تن من جان و رگ و خون همه اوست
#مولانا

@Zahra
‌...
هَر که او بیدارتر پُر دَردتر
هَر که او آگاه‌تر رُخ زَردتر

#مولانا
@Zahra


همه اخلاق بد از ظلم و کین و حسد و بی رحمی و کبر در توست، نمی‌رنجی؛
[اما] چون آن را در دیگری می‌بینی، می‌رمی و می‌رنجی!

#فیه_ما_فیه #مولانا

@Zahra
...

غرق دریاییم و ما را موج دریا می‌کشد...

#مولانا

@Zahra
به تو سر بسته و در پرده بگویم
تا کسی نشنود این راز گهر بار جهان را
آنچه گفتند و سرودند...
تو آنی!
خود تو جان جهانی!
گر نهانی و عیانی!
تو همانی که همه عُمر به دنبال خودت نعره زنانی...
تو ندانی که خود آن نقطه ی عشقی...
همه اسرار نهانی...

#مولانا |شـــعر عاشقانه 💛

🆔️ @ESHGH
شهر بزرگ است تنم، غم طرفی من طرفی...

#مولانا

@Zahra
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مستی هر نگاه تو به زِ شراب و جامِ می
کِی زِ سرم برون شود یک نفس آرزوی تو...!
ای که همه نگاه من، خورده گره به روی تو
تا نرود نفس ز تن، پا نکشم ز کوی ت
گر چه به شعله میکشی، قلب مرا به عشوه ات
بر دو جهان نمی دهم، یک سر تار موی تو

#مولانا #عشقولانه

@Zahra
...
بیدارشو ای دل که جهان می‌گذرد
وین مایه‌ی عمر، رایگان می‌گذرد
در منزل تن مخسب و غافل منشین
کز منزل عمر کاروان می‌گذرد

#مولانا #صبحتون‌بخیر
صبحتون سرشار از #عشق و #شادی

@Zahra
🙃

🙃#مولانا در دفتر ششم #مثنوی، سرگذشت مرد بغدادی را روایت می‌‌کند که خواب می‌‌بیند در فلان شهر، فلان کوی و فلان نقطه در مصر گنجی شایگان وجود دارد. او به امید یافتن این دفینه، سفر دشوار و دور و درازی را بر خود هموار می‌‌کند اما از بد روزگار وقتی به دروازه‌های آن شهر می‌‌رسد که دیگر توشه‌ای برایش نمانده.

🙃سرانجام فشار گرسنگی او را به سمت گدایی هل می‌‌دهد اما چون نمی‌خواهد چهره‌اش دیده شود، صبر می‌‌کند تا تاریکی، خیمه خود را بر شهر بگستراند. اما آن مرد بغدادی نمی‌داند به خاطر وفور دزدی، به تازگی مقررات منع رفت و آمد شبانه در آن شهر وضع شده،‌ بنابراین گرفتار پاسبان‌ها می‌‌شود و مأموران حکومتی حسابی از خجالت او درمی‌آیند و زیر مشت و لگدش می‌‌گیرند تا سرانجام مرد مسافر فرصت می‌‌یابد و واقعیت را آن گونه که هست تعریف می‌‌کند: حقیقت آن است که من خواب دیدم در این شهر گنجی وجود دارد و به امید یافتن آن گنج،‌ رنج غربت و سفر را بر خود هموار کردم.

🙃رئیس پاسبان‌ها با شنیدن این حرف خنده‌اش می‌‌گیرد و می‌‌گوید: «من خود بارها خوابی تکراری دیده‌ام که در فلان کوی و فلان خانه بغداد، گنجی دفن شده اما هیچ وقت به آن خواب‌ها محل نگذاشته‌ام،‌ آدم عاقل که بازیچه یک خواب نمی‌شود.» اما نکته شگفت ماجرا آن است که نشانی‌ای که پاسبان از آن خانه می‌‌دهد، نشانی خانه مرد بغدادی است. اینجاست که مرد داستان می‌‌فهمد حکمت آن رنج‌ها و گشت و گذارها و آزار دیدن‌ها چه بوده است.

🙃مولانا جای دیگری در مثنوی، از این داستان عصاره‌گیری کرده است: یار را چندین بجویم جدّ و چُست/ که بدانم که نمی‌بایست جُست!

🙃 تمام سیاحت‌های ما در جهان (حتی اگر این طور به نظر برسد که برای یافتن مقصودی در بیرون است) در حقیقت گردشی برای یافتن گمشده درون خودمان است، یا این طور بگوییم ما تا زمانی در بیرون سرگردان و رنجور خواهیم بود که بدانیم آنچه از امنیت، شادی، آرامش و عشق می‌‌جوییم در خانه خودمان است!

📱 @Zahra🙃
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM