کِرِنْسیآ
294 subscribers
1.36K photos
162 videos
2 files
187 links
واژه اسپانیایی کِرِنسیا (Querencia):
کِرِنْسیآ: پناهگاه یا جایی که آرامش داری و احساس امنیت میکنی.
Yasi:
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1342919277
:بهآر
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1224506798
اگر حرفی بود 👀
Download Telegram
این دنیای کوچک و هفت میلیارد آدم؟!
یعنی تو باور می‌کنی؟!
شمرده‌ای؟!
کی شمرده است؟!
جز سیاست‌مدارها دیدی کسی آدم بشمرد؟!
باور نکن نارنجی..
باور نکن سبزآبیِ کبودِ من...
باور کن همه‌ی دنیا فقط تویی
«بقیه تکراری‌‌اند»

#عباس_معروفی

@YBQuerencia

پ-ن:سبزآبیِ کبودِ من.. 🥲❤️🤌
فقط بگو خدا تو را برایِ من ساخت؟
یا مرا برای تو ویران کرد؟
کدام؟

#عباس_معروفی
همیشه نصفه نیمه،
همیشه ناتمام.
همیشه جایی ناگهان قطع می‌شدم.

#عباس_معروفی
مسأله این نیست که ما به ایران برگردیم، مسأله اینه که ایران به ما برگرده...!

#عباس_معروفی
دلم گرفته بود، درخت‌ها در پشت مه هیچ معنایی نداشتند. دلم می‌خواست گریه کنم، نه برای کسی، نه برای چیزی، فقط برای تنهایی خودم، و گریه هیچ معنایی نداشت.

#عباس_معروفی
دنیا پر از آدم‌هایی است که همدیگر را گم گرده‌اند؛
ولی من دیگر گمت نمی‌کنم.

#عباس_معروفی
به سکوت خو می گرفت و آن قدر بی حضور شده بود که همه فراموشش کرده بودند. انگار به دنیا آمده بود که تنها باشد ...

_سمفونی مردگان
#عباس_معروفی
Forwarded from کِرِنْسیآ (YASI ^)
دلم گرفته بود، درخت‌ها در پشت مه هیچ معنایی نداشتند. دلم می‌خواست گریه کنم، نه برای کسی، نه برای چیزی، فقط برای تنهایی خودم، و گریه هیچ معنایی نداشت.

#عباس_معروفی
Forwarded from کِرِنْسیآ (Bahar)
گفتم : چند دقیقه اینجا بنشین و
به من تکیه بده
گفت : کارم از تکیه گذشته
دلم میخواهد توی بغلت بمیرم

#عباس_معروفی

@YBQuerencia
یادشان نیست که روزی روزگاری گفته اند،
دوستت دارم...

#عباس_معروفی
گفتم ای وای مگر می‌شود آدم بیخود و بی‌جهت اسیر دوتا چشم بشود؟

#عباس_معروفی
Forwarded from کِرِنْسیآ (Bahar)
گفتم : چند دقیقه اینجا بنشین و
به من تکیه بده
گفت : کارم از تکیه گذشته
دلم میخواهد توی بغلت بمیرم

#عباس_معروفی

@YBQuerencia
گم نشده‌ای، توی دست های منی.
شاید هم گم شده‌ای و من پیدات کرده‌ام.

#عباس_معروفی
تنهایی و غم غربت در جانش چنگ انداخت، غربتی که در میان شهر آشنا گریبانش را گرفته بود. چقدر انسان تنهاست. مثل پر کاه در هوای طوفانی.

#عباس_معروفی
«هرچه پول درآورد، کتاب خرید.
پدر پرسید: دنبال چه می‌گردی؟
گفت: دنبال خودم.»

#عباس_معروفی
«اگر روزی
جز شادی تو
چیز دیگری ازت خواستم
به عشق من به دستانت شک کن.»

_نامه‌های عاشقانه
#عباس_معروفی
تو لیلی نیستی
من اما مجنون حرف‌هایت می‌شوم
دیوانه‌ی دست‌هایت
مبهوت خنده‌هایت
شیرین نیستی
ولی من صخره‌های شب را آنقدر می‌تراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو در آغوشم لبخند بزنی

#عباس_معروفی
من فقط نگاهش میکردم
این همه قشنگی
کجای خلقت پنهان شده بود؟
که حالا یکباره همه اش بریزد توی بغل من.‌

#عباس_معروفی
«گفت: مرا یادت هست؟ دویدم و در راه فکر کردم که من چه یادی دارم، چرا یادم به وسعت همه‌ی تاریخ است؟ و چرا آدمها در یاد من زندگی می‌کنند و من در یاد هیچکس نیستم؟»

📚سال بلوا
#عباس_معروفی
من همیشه مستم
لب‌های تو
مخفف شراب‌های دنیاست

چکیده‌ی کامروای انگور
که قطره می‌شود
نقطه‌ی هستی مرا می‌چکاند
داغی که بر دلم مانده است

من این نخورده با خنده‌های تو مست
بیهوده نیست
که در کلمات می‌چرخم
نارنجی نقطه‌ها همه
ردی از بوسه‌های توست...

#عباس_معروفی