من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه
تیرم به خطا میرود اما به هدر، نه
دل خون شده وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نه
با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بدخلقم و بدعهد، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر… نه!
#فاضل_نظری
تیرم به خطا میرود اما به هدر، نه
دل خون شده وصلم و لبهای تو سرخ است
سرخ است ولی سرختر از خون جگر، نه
با هرکه توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!
بدخلقم و بدعهد، زبانبازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟
یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر… نه!
#فاضل_نظری
دل بهجز خواستهی دوست چه میخواهد؟ هیچ
ما گذشتیم ز خیر تو؛ بگو دیگر چه؟
میتوان مثل دو رود از دو طرف رفت، ولی
باز اگر بازرسیدیم به یکدیگر چه؟
گفتم ای دوست! مرا بیخبر از خود مگذار
گفت و بد گفت که: از بیخبری خوشتر چه؟
#فاضل_نظری
ما گذشتیم ز خیر تو؛ بگو دیگر چه؟
میتوان مثل دو رود از دو طرف رفت، ولی
باز اگر بازرسیدیم به یکدیگر چه؟
گفتم ای دوست! مرا بیخبر از خود مگذار
گفت و بد گفت که: از بیخبری خوشتر چه؟
#فاضل_نظری
Forwarded from کِرِنْسیآ (YASI ^)
غمخوارِ من به خانهی غمها خوش آمدی!
با من به جمعِ مردمِ تنها خوش آمدی!
بینِ جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت برای تماشا، خوش آمدی!
راهِ نجاتم ار شبِ گیسوی دوست نیست
ای دل به آخرین شبِ دنیا خوش آمدی!
پایانِ ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایقِ شکسته به دریا خوش آمدی!
با برفِ پیریام سخنی غیر از این نبود
منّت گذاشتی به سرِ ما خوش آمدی!
ای عشق ای عزیز ترین میهمانِ عمر
دیر آمدی به دیدنم امّا خوش آمدی!
#فاضل_نظری
با من به جمعِ مردمِ تنها خوش آمدی!
بینِ جماعتی که مرا سنگ میزنند
میبینمت برای تماشا، خوش آمدی!
راهِ نجاتم ار شبِ گیسوی دوست نیست
ای دل به آخرین شبِ دنیا خوش آمدی!
پایانِ ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایقِ شکسته به دریا خوش آمدی!
با برفِ پیریام سخنی غیر از این نبود
منّت گذاشتی به سرِ ما خوش آمدی!
ای عشق ای عزیز ترین میهمانِ عمر
دیر آمدی به دیدنم امّا خوش آمدی!
#فاضل_نظری