آستان جانان
احمدرضا احمدی_سهراب سپهری
ظهر تابستان است
سایهها میدانند، که چه تابستانی است
سایههایی بیلک،
گوشهای روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد
#سهراب_سپهری
خوانش: #احمدرضا_احمدی
از آلبوم در گلستانه
@astanejanan
سایهها میدانند، که چه تابستانی است
سایههایی بیلک،
گوشهای روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد
#سهراب_سپهری
خوانش: #احمدرضا_احمدی
از آلبوم در گلستانه
@astanejanan
Forwarded from روانشناس آینده ی مملکت-
از لحاظ روحی نیاز دارم که رشت زندگی کنم.
کِرِنْسیآ
از لحاظ روحی نیاز دارم که رشت زندگی کنم.
البته کردستانم خوبه
خوب که نه ، عالیه
خوب که نه ، عالیه
Verve
Sebastian Plano
خب اگه بخوام یه توصیفی برای این بیکلام زیبا داشته باشم اینه که :
خودتو ته خط میبینی، خالی از امید
بعد یهو بین اون همه تاریکی یه روزنه پیدا میشه
یه نور، یه امید بین ناامیدی
بشدت بهت پیشنهاد میکنم اینو گوش کنی
❤️
ترجیحا با هدفون یا هنذفری
#بیکلام
@YBQuerencia
خودتو ته خط میبینی، خالی از امید
بعد یهو بین اون همه تاریکی یه روزنه پیدا میشه
یه نور، یه امید بین ناامیدی
بشدت بهت پیشنهاد میکنم اینو گوش کنی
❤️
ترجیحا با هدفون یا هنذفری
#بیکلام
@YBQuerencia
Forwarded from تک مصرع (Fatem)
Forwarded from santuario
با هر كس كه مىنشستم
از اميد حرف مىزدم
حتّی وقتی كه
ذرهاى اميد درونم نمانده بود ..
صباح_الدين_علی
از اميد حرف مىزدم
حتّی وقتی كه
ذرهاى اميد درونم نمانده بود ..
صباح_الدين_علی
Forwarded from "پنآهگاه" (𝒫𝒶𝓃𝒶𝒽)
نیاز دارم از همه فعل و انفعالات دست بکشم
و فقط و فقط به ادبیات بپردازم :))))
و فقط و فقط به ادبیات بپردازم :))))
کِرِنْسیآ
روایت #پوران_فرخزاد از آنچه میان #فروغ_فرخزاد و #ابراهیم_گلستان گذشت قسمت چهارم: یکروز بهخوبی به یاد دارم که برای دیدن فروغ رفتم به استدیو گلستان. گلستان آنروزها در سفر اروپا بود. فروغ را بهشدت ناراحت و گریان دیدم. چشمانش سرخ و ورمکرده بود. در مقابل…
روایت #پوران_فرخزاد از آنچه میان #فروغ_فرخزاد و #ابراهیم_گلستان گذشت
قسمت پنجم:
... فروغ گفت بهمحض اینكه گلستان برگردد برای همیشه از او جدا خواهد شد. البته وقتی گلستان برگشت نهتنها از او جدا نشد، بلكه رابطهء عمیقتری بین آنها بهوجود آمد. بیشک گلستان برای نوشتن آن چیزها دلایل قابلقبولی برای فروغ آورده بود.
فروغ با گلستان ماند تا یکبار بر سر عشق گلستان و ناراحتیها و تلخیهایی كه این مرد همواره برایش فراهم میآورد دست به خودكشی زد. یك جعبه قرص گاردنال را یکجا بلعید. حوالی غروب كلفتش متوجه این مسئله شد و او را به بیمارستان البرز بردند.
وقتی من خودم را به بیمارستان رساندم فروغ بیهوش بود. پس از آن هم هرچه كردم تا بدانم چرا قصد چنین كاری داشت؟ هرگز یک كلمه در این رابطه با من حرف نزد. اما كلفتش گفت: آنروز گلستان به منزل فروغ آمده بود و بهشدت با یكدیگر به دعوا و مجادله پرداخته بودند و پس از آن بود كه فروغ قرصها را خورد...
قسمت پنجم:
... فروغ گفت بهمحض اینكه گلستان برگردد برای همیشه از او جدا خواهد شد. البته وقتی گلستان برگشت نهتنها از او جدا نشد، بلكه رابطهء عمیقتری بین آنها بهوجود آمد. بیشک گلستان برای نوشتن آن چیزها دلایل قابلقبولی برای فروغ آورده بود.
فروغ با گلستان ماند تا یکبار بر سر عشق گلستان و ناراحتیها و تلخیهایی كه این مرد همواره برایش فراهم میآورد دست به خودكشی زد. یك جعبه قرص گاردنال را یکجا بلعید. حوالی غروب كلفتش متوجه این مسئله شد و او را به بیمارستان البرز بردند.
وقتی من خودم را به بیمارستان رساندم فروغ بیهوش بود. پس از آن هم هرچه كردم تا بدانم چرا قصد چنین كاری داشت؟ هرگز یک كلمه در این رابطه با من حرف نزد. اما كلفتش گفت: آنروز گلستان به منزل فروغ آمده بود و بهشدت با یكدیگر به دعوا و مجادله پرداخته بودند و پس از آن بود كه فروغ قرصها را خورد...
واقعا دلم میخواد یکی تو هوای بارونی بدون مقصد تو جاده قشنگ که پر از برگه رانندگی کنه و منم بشینم صندلی عقب و آهنگ گوش بدم باهاش بخونم.. بدون ذره ای فکر راجب همه چیز. فقط تو اون لحظه باشم..
@YBQuerencia
@YBQuerencia
نسیمِ صبح مگر میوزد ز جانبِ دوست؟
که مهربانیاش از جنسِ مهربانیِ اوست
فضای سینه میانبارم از هوای سحر
مگر نه هر چه که از دوست میرسد نیکوست؟!
کدام تا بنمایند روی ماهش را
مدام آینه و آب را بگو و مگوست
نمازِ عشق که بی قبله میگذارندش
دو رکعتاست و ز خونش به جای آب وضوست
شبی خیالِ تو از خوابِ من گذشت و مرا
هوای بستر و بالین هنوز وسوسهبوست
چه جای شِکوِه که یارای شکر نیز نماند
مرا که بغضِ عزیزش گرفته راهِ گلوست
به هر طرف که کنم رو جز او نمیبینم
جهانش آینهگردانِ جلوه از همه سوست
عجب چه میکنی از عشقِ دوست در دلِ من
که گاه نابترین باده در شکستهسبوست!
•حسین منزوی
که مهربانیاش از جنسِ مهربانیِ اوست
فضای سینه میانبارم از هوای سحر
مگر نه هر چه که از دوست میرسد نیکوست؟!
کدام تا بنمایند روی ماهش را
مدام آینه و آب را بگو و مگوست
نمازِ عشق که بی قبله میگذارندش
دو رکعتاست و ز خونش به جای آب وضوست
شبی خیالِ تو از خوابِ من گذشت و مرا
هوای بستر و بالین هنوز وسوسهبوست
چه جای شِکوِه که یارای شکر نیز نماند
مرا که بغضِ عزیزش گرفته راهِ گلوست
به هر طرف که کنم رو جز او نمیبینم
جهانش آینهگردانِ جلوه از همه سوست
عجب چه میکنی از عشقِ دوست در دلِ من
که گاه نابترین باده در شکستهسبوست!
•حسین منزوی
میانِ کتابها گشتم ...
میانِ روزنامههای پوسیدهی پُرغبار ،
در خاطراتِ خویش
در حافظهایی که دیگر مدد نمیکند ؛
خود را جُستم و فردا را !
@YBQuerencia
میانِ روزنامههای پوسیدهی پُرغبار ،
در خاطراتِ خویش
در حافظهایی که دیگر مدد نمیکند ؛
خود را جُستم و فردا را !
@YBQuerencia
Forwarded from تک مصرع (𝑭𝒆𝒓𝒅𝒐𝒔 𝑵𝒐𝒓𝒐𝒐𝒛𝒊)
شب است و در شبِ من خوشنشینیات زیباست!
به بوسه از لبِ من بوسهچینیات زیباست!
تو را به جلوهفروشی نیاز نیست چو گل
که غنچهای تو و در خودنشینیات زیباست!
تو مهر را همه با مهر میدهی پاسخ
صدای عشقی و طبعِ طنینیات زیباست!
اگر تو میشکنی لیلیانه کاسهی من
چه غم که شیوهی دلبر گزینیات زیباست!
میانِ «هستم» و «شک میکنم» پلیست و گر
به عشق شک نکنی، بی یقینیات زیباست!
میانِ اینهمه یاس و سَمَن، گل! ای گلِ من!
به جلوه آمدنِ یاسمینیات زیباست!
تو هر چه میکنی ای یار دوستت دارم!
که نازنینی و هر نازنینیات زیباست!
به لطفِ آن تنِ زیبای پارسیست، اگر
به چشمم اینهمه دیبای چینیات زیباست!
«فرشته عشق نداند» به آسمان چه روم؟
برای من تو و عشقِ زمینیات زیباست!
•حسین منزوی
به بوسه از لبِ من بوسهچینیات زیباست!
تو را به جلوهفروشی نیاز نیست چو گل
که غنچهای تو و در خودنشینیات زیباست!
تو مهر را همه با مهر میدهی پاسخ
صدای عشقی و طبعِ طنینیات زیباست!
اگر تو میشکنی لیلیانه کاسهی من
چه غم که شیوهی دلبر گزینیات زیباست!
میانِ «هستم» و «شک میکنم» پلیست و گر
به عشق شک نکنی، بی یقینیات زیباست!
میانِ اینهمه یاس و سَمَن، گل! ای گلِ من!
به جلوه آمدنِ یاسمینیات زیباست!
تو هر چه میکنی ای یار دوستت دارم!
که نازنینی و هر نازنینیات زیباست!
به لطفِ آن تنِ زیبای پارسیست، اگر
به چشمم اینهمه دیبای چینیات زیباست!
«فرشته عشق نداند» به آسمان چه روم؟
برای من تو و عشقِ زمینیات زیباست!
•حسین منزوی