یکیتون جوین شده تو بیو نوشته:
بیا نجنگیده نبازیم؛ قشنگه، ولی میدونی بعضی وقتها تو زندگی تنها کاری که باید بکنی اینه که رها کنی و بری : )
بیا نجنگیده نبازیم؛ قشنگه، ولی میدونی بعضی وقتها تو زندگی تنها کاری که باید بکنی اینه که رها کنی و بری : )
+ داشتی با تلفن صحبت میکردی؟
تلفن؟؟ نه!
+ آخه حرف میزدی میخندیدی
آهاااا داشتم با خودم حرف میزدم
+.... وات ؟
تلفن؟؟ نه!
+ آخه حرف میزدی میخندیدی
آهاااا داشتم با خودم حرف میزدم
+.... وات ؟
Forwarded from مردی که رشتههای آبی رگهایش مانند مارهای مرده از دو سوی گلوگاهش بالا خزیدهاند (M.Shakeri)
یه حال عجیبی دارم. انگار یه نفر صندلی رو ازم گرفته.
میدونی منظورم اینه که هربار که میام خودمو به آدمها توضیح میدم به امید اینکه درکم کنن،
متوجه میشم که دارم فقط وقتمو تلف میکنم.
متوجه میشم که دارم فقط وقتمو تلف میکنم.
#شمافرستادید
من فکر میکنم نباید خودمونو واسه آدم ها توضیح بدیم
و اینکه اونی که بخواد درک کنه، یه توضیح کوچولو کافیه، زیاد توضیح دادن یعنی تمایل چندانی به درک ندارد.
من فکر میکنم نباید خودمونو واسه آدم ها توضیح بدیم
و اینکه اونی که بخواد درک کنه، یه توضیح کوچولو کافیه، زیاد توضیح دادن یعنی تمایل چندانی به درک ندارد.
خـیرِ کـثـــیر
#شمافرستادید من فکر میکنم نباید خودمونو واسه آدم ها توضیح بدیم و اینکه اونی که بخواد درک کنه، یه توضیح کوچولو کافیه، زیاد توضیح دادن یعنی تمایل چندانی به درک ندارد.
بیاید یه بار برای همیشه راجع بهش صحبت کنیم
نشستن و منتظر بودن برای این که آدمها مارو بفهمند فقط برای نوزاد های کوچولو جوابه تازه اونم با کلی گریه زاری و امتحان کردن راههای مختلف توسط مراقبین،
ولی بعد از اینکه بچهی انسان شروع میکنه به حرف زدن، میفهمه که باید نیازهاشو درخواست کنه و میتونه احساساتشو کلمه کنه،
اما وقتی این بچه انسان بزرگ میشه و یه غدهی گردالی دور قلبشو میگیره به اسم غرور و یه سوسو زدنی میپره تو چشمهاش به اسمِ ترس،
انسانِ بالغ ما یهو دلش میخواد نوزاد گونه رفتار کنه و انتظار داره موجودات دیگه هم درکش کنن
و خب اینجا نقطهی شروعِ مشاجراتِ انسانیه.
نشستن و منتظر بودن برای این که آدمها مارو بفهمند فقط برای نوزاد های کوچولو جوابه تازه اونم با کلی گریه زاری و امتحان کردن راههای مختلف توسط مراقبین،
ولی بعد از اینکه بچهی انسان شروع میکنه به حرف زدن، میفهمه که باید نیازهاشو درخواست کنه و میتونه احساساتشو کلمه کنه،
اما وقتی این بچه انسان بزرگ میشه و یه غدهی گردالی دور قلبشو میگیره به اسم غرور و یه سوسو زدنی میپره تو چشمهاش به اسمِ ترس،
انسانِ بالغ ما یهو دلش میخواد نوزاد گونه رفتار کنه و انتظار داره موجودات دیگه هم درکش کنن
و خب اینجا نقطهی شروعِ مشاجراتِ انسانیه.
اینکه در شکلاتو باز کنی و از توش پیتزا دربیاد یه سطح دیگه از خوشحالیه
لطفاً موقع خرید محصولات پلاستیکی، به
علامت تجزیه پذیر توجه بفرمایید، با تشکر.
علامت تجزیه پذیر توجه بفرمایید، با تشکر.
Forwarded from قسعلیهذا
همهمون یهسری پست و ریلز توی اینستا ذخیره کردیم واسه اینکه یهروز براش بفرستیم؛ ولی اون «یهروز» هیچوقت نرسید.