G L I T C H
(Henry) - Youngblood خب انتخابم اینه چون که اهنگش شاید بازم اهنگ اصلیش همه پسند نباشه اما خب واقعا به نظرم این چیزها و سازها و بیت باکسی که هنری بهش اضافه کرده، خیلی زیباترش کرده البته کلا کاورهای ویولن هنری واقعا اثرهنرین هر کدوم✨ #Day5 #music_challenge… – [ENG|퍼포먼스 Full.ver] 헨리(Henry) - Youngblood ♬
عزیزم واقعا که you used to call me baby but now you calling me by name.
G L I T C H
عزیزم واقعا که you used to call me baby but now you calling me by name.
نمیدونم البته، کاش حداقل با اسم هم شده صدام میکردی. جوری که اسمم رو ادا میکنی رو دوست دارم. ولی این روزها دیگه کلا نیازی به صدا کردنم نداری. موضوعی تو ذهنت نیست که بخاطرش بخوای من رو مخاطب قرار بدی. دیگه من مخاطبت نیستم که بخوای با لقب یا اسم صدام کنی. من کوچولو کوچولو از گوشه و کنار زندگیت حذف شدم.
G L I T C H
نمیدونم البته، کاش حداقل با اسم هم شده صدام میکردی. جوری که اسمم رو ادا میکنی رو دوست دارم. ولی این روزها دیگه کلا نیازی به صدا کردنم نداری. موضوعی تو ذهنت نیست که بخاطرش بخوای من رو مخاطب قرار بدی. دیگه من مخاطبت نیستم که بخوای با لقب یا اسم صدام کنی.…
یه وقتایی بهش فکر میکنم و میبینم نزدیکترین چیزیه که به علاقهی رمانتیک تجربه کردم. اینبار هم من نبودم که از دستش دادم. اونم نمیخواست من رو از دست بده. مجبور شد. مجبور شدیم.
RegaPlus🎄
@RegaPlus
پسر یادم افتاد من اولین اعتراف عاشقانه عمرم رو وقتی راهنمایی بودم گرفتم و سافتتت شدم.
این زیبا کل سال برای من به هر مناسبتی کادو و غذا میخرید و حتی دوستم نبودیم و آخر سال اعترافش رو تو دفترم نوشت و من باز تا چند سال بعد نفهمیدم اعتراف عشقی بوده.
این زیبا کل سال برای من به هر مناسبتی کادو و غذا میخرید و حتی دوستم نبودیم و آخر سال اعترافش رو تو دفترم نوشت و من باز تا چند سال بعد نفهمیدم اعتراف عشقی بوده.
G L I T C H
پسر یادم افتاد من اولین اعتراف عاشقانه عمرم رو وقتی راهنمایی بودم گرفتم و سافتتت شدم. این زیبا کل سال برای من به هر مناسبتی کادو و غذا میخرید و حتی دوستم نبودیم و آخر سال اعترافش رو تو دفترم نوشت و من باز تا چند سال بعد نفهمیدم اعتراف عشقی بوده.
کاش بشه برم ازش طلب بخشش کنم بگم بخدا از قصد ایگنورت نکردم. فقط خنگم. خیلی خنگ.
Forwarded from Knocking around~ (Andréa)
مردم ایران تک به تک یک هیتلر بالقوه درونشون دارن.
Knocking around~
مردم ایران تک به تک یک هیتلر بالقوه درونشون دارن.
مهدی یراحی انقدر آدمها رو دوست داشت که بتونه با همهی وجودش "سفر چرا، بمان و پس بگیر" بخونه. ولی من نمیتونم. حتی اگر بخوان بهم پس بدن هم این سرزمین رو نمیخوام. هیچی درش نداره که باعث شه فکر کنم میخوام پسش بگیرم. تعلقی در من نکاشته. آدمهاش و خاکشون رو باهم نمیخوام.
G L I T C H
مهدی یراحی انقدر آدمها رو دوست داشت که بتونه با همهی وجودش "سفر چرا، بمان و پس بگیر" بخونه. ولی من نمیتونم. حتی اگر بخوان بهم پس بدن هم این سرزمین رو نمیخوام. هیچی درش نداره که باعث شه فکر کنم میخوام پسش بگیرم. تعلقی در من نکاشته. آدمهاش و خاکشون رو باهم…
چندوقت پیش داشتیم با دوستام حرف میزدیم، از نفرتم نسبت به مردمان ایران گفتم. یکی از دوستهام اصرار داشت که مردم بد نیستن، ما خودمون مردمیم. دولت بده و امید به تغییر هست.
ولی نه... من از مردم هم خستهم. از اینکه از هر فرصتی که گیر میارن برای آزار دادن بقیه استفاده میکنن خستهم. از اینکه به هر صدای نفرت انگیزی که از درونشون بیاد پاسخ میدن متنفرم. نمیخوامشون. حتی اگر دو دستی بهم زندگی خوبی رو بدن بازم نمیخوامشون. من مهدی یراحی نیستم. من انقدر دل بزرگی ندارم که هنوز این خاک رو بخوام.
ولی نه... من از مردم هم خستهم. از اینکه از هر فرصتی که گیر میارن برای آزار دادن بقیه استفاده میکنن خستهم. از اینکه به هر صدای نفرت انگیزی که از درونشون بیاد پاسخ میدن متنفرم. نمیخوامشون. حتی اگر دو دستی بهم زندگی خوبی رو بدن بازم نمیخوامشون. من مهدی یراحی نیستم. من انقدر دل بزرگی ندارم که هنوز این خاک رو بخوام.
G L I T C H
چندوقت پیش داشتیم با دوستام حرف میزدیم، از نفرتم نسبت به مردمان ایران گفتم. یکی از دوستهام اصرار داشت که مردم بد نیستن، ما خودمون مردمیم. دولت بده و امید به تغییر هست. ولی نه... من از مردم هم خستهم. از اینکه از هر فرصتی که گیر میارن برای آزار دادن بقیه…
میدونید از چی این بحثها بدم میاد؟ از اینکه نمیشه واضح این مفهوم که "آقا وقتی میگم این رو نمیخوام، به این معنی که چیز دیگهای رو میخوام نیست" رو رسوند.
به این معنی نیست که مردم دیگری بهترن، جای دیگری بهتره، یا من له له رها کردن و فرار کردن میزنم.
نه. این نخواستنه. آدم معمولا از چیزهایی خسته میشه که تجربهشون میکنه. از چیزی دلزده میشه که لمسش میکنه. من این مردم و خاک رو لمس کردم. من نفرتم از خواستن چیز دیگری نیست، از نخواستن همیناست.
آدم وقتی کنار سطل زباله وایساده و میخواد ازش دور شه بخاطر اینکه دلش میخواد بوی عطر خاصی رو بشنوه نیست، فقط میخواد از اون تعفنی که حس میکنه دور بشه. میخواد دیگه مگسها دورش نچرخن.
من حتی توان فاصله گرفتن هم ندارم، لااقل الان دیگه قدرتی در من نمونده. شاید بعدا؟ ولی الان فقط میتونم به دیوار تکیه بدم، چشمهام رو ببندم و عضلات بدنم رو بخاطر بوی نفرتانگیز زیر دماغم جمع کنم.
به این معنی نیست که مردم دیگری بهترن، جای دیگری بهتره، یا من له له رها کردن و فرار کردن میزنم.
نه. این نخواستنه. آدم معمولا از چیزهایی خسته میشه که تجربهشون میکنه. از چیزی دلزده میشه که لمسش میکنه. من این مردم و خاک رو لمس کردم. من نفرتم از خواستن چیز دیگری نیست، از نخواستن همیناست.
آدم وقتی کنار سطل زباله وایساده و میخواد ازش دور شه بخاطر اینکه دلش میخواد بوی عطر خاصی رو بشنوه نیست، فقط میخواد از اون تعفنی که حس میکنه دور بشه. میخواد دیگه مگسها دورش نچرخن.
من حتی توان فاصله گرفتن هم ندارم، لااقل الان دیگه قدرتی در من نمونده. شاید بعدا؟ ولی الان فقط میتونم به دیوار تکیه بدم، چشمهام رو ببندم و عضلات بدنم رو بخاطر بوی نفرتانگیز زیر دماغم جمع کنم.
Forwarded from Knocking around~ (Andréa)
بزرگ شدن یعنی اینکه متوجه بشید دشمنِ دشمن شما دوستتون نیست لزوماً.
Forwarded from |~Sevil FM~| (Sevil)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
'i need a jungkook' moment but hes not around 🚶🏻♀