سه روزه دارم به ایران یاسا تو فیدم میخندم، امروز ایران یاسا هفت کیلومتر با صد و بیست کیلو وزن و پای پیاده یک ساعت متوالی بهم خندید.
Forwarded from 「 پرواز بدون بال 」
یک شب رندوم در نوجوانی شب دیر میخوابی و میفهمی با پنج ساعت خواب هم میشه زندگی کرد و روزها رو گذروند. خیلی مهمه که اون شب زود بخوابی و اینو نفهمی. وگرنه تا سالها از کمخوابی رنج میبری:)))
I prayed for a university acceptance and I got accepted. Heaven knows I'm miserable now.
G L I T C H
تفاوت ولوم من و همگروهیم تو ارائه:
یا من داد میزنم واقعا، یا این بچه زیرلبی حرف میزنه. وگرنه این حجم تفاوت توجیهی نداره.
هربار میشینم ویدیو ادیت میکنم، یاد اون ویدیو تیکتاک میفتم که میگفت اگر مهارتی رو از فن بودن یاد گرفتید، تو رزومهتون بیاریدش. هیچ اهمیتی نداره چرا یه چیزی رو بلدید، همینکه بلدیدش خودش رزومه است.
این ادیت ویدیو هم چیزیه که از بنگتن برای من به یادگار مونده.
این ادیت ویدیو هم چیزیه که از بنگتن برای من به یادگار مونده.
- It felt like we were something.
+ We can't be something.
- Would you want to be? If we could?
+ We can't.
- Heated Rivalry
+ We can't be something.
- Would you want to be? If we could?
+ We can't.
- Heated Rivalry
G L I T C H
زنم برام خریدش :) من هی میگم زن بگیرید شما میگید چرا. بیا. بهش میگم چرا؟ میگه دفعه قبل لذت بردی از خوندنش، این بار هم ببر.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زنم میدونست مسافر رو هم گم کردم و دوباره برام گرفتش. وای-
زن بگیرید آقا، زن خوبه، زن نازه، زن خوشحالی زندگیه.
زن بگیرید آقا، زن خوبه، زن نازه، زن خوشحالی زندگیه.
G L I T C H
هربار کتابهای آرمینا رو باز میکنم و این نیمچه بیوگرافی رو اولشون میبینم نوع متفاوتی از شادی بهم دست میده. از همون شادیها که انتظارش رو نداری ولی ناممکن برات ممکن میشه. آرمینا برای من نماد ناممکنیه که ممکن شده. بهم امید میده که یه روزی شاید بیوگرافی منم طعم…
قسمت پنج Heated Rivalry خیلی قسمت مهمی تو کل سریاله. کسایی که کتابش رو خوندن میدونن که ایلیا دقیقا قبل از اینکه بره cottage، تصمیم داشت با شین قطع رابطه کنه چون بنظرش نمیشد به اون شکل ادامه داد. و برای همینم داشت وسایلش رو جمع میکرد که بره روسیه و از این فرصت برای دیدن شین استفاده نمیکرد. ولی دقیقا وقتی دید اسکات هانتر هم دوست پسر داره و کام اوت کرد و دوست پسرش رو جلوی دوربین بوسید، یه چیزی تو وجودش عوض شد. نه در حد کام اوت کردن، که روسیه برای ایلیا وجود داره، بلکه در حد اینکه شجاعتش رو جمع کنه که ادامه بده و ریسک بیشتری بکنه. برای همینه که representation مهمه. علل خصوص representation تو مدیا. شما تا یه زمانی تو خلوت خودتی و همون هم شجاعت میخواد ولی وقتی یه چیزی به تماشای جهان گذاشته میشه، کلی انسان دیگه که تو ازشون خبر نداری یه گوشه دنیا تماشات میکنن و میبینن تنها کسی نبودن که داشتن یه چیزی رو از سر میگذروندن، میبینن که تو چطور باهاش مواجه شدی و الان کجای زندگیت وایسادی. این به اونها هم شجاعت میده تا برای خودشون قدم بردارن. کاری که تو برای خودت میکنی، شجاعتت و تصمیمت برای زندگی، زندگی کلی انسان دیگه که از وجودشون هم خبر نداری رو میتونه عوض کنه.
آرمینا برای من همون representation عه. که عه، فانتزی نویس ایرانی که کارهاش شگفتزدهت میکنه وجود داره، پس نویسنده ایرانی هم میتونه چنین چیزی بنویسی.
که عه، داستان ایرانیای که چنین شخصیتهایی داشته باشه هم وجود داره پس مرزها اونطور که من تو ذهنم تعریف کرده بودم نیست و میشه زور زد و یه جاهاییش رو ریز ریز پاره کرد.
که عه، پس چنین آدم شبیه من تو بعضی وجههایی که از همینجایی که من میام اومده، تونسته الان به یه آرامش نسبیای برسه، پس شاید منم نباید ناامید شم و فقط نیاز به تلاش بیشتر دارم.
آرمینا برای من همون representation عه. که عه، فانتزی نویس ایرانی که کارهاش شگفتزدهت میکنه وجود داره، پس نویسنده ایرانی هم میتونه چنین چیزی بنویسی.
که عه، داستان ایرانیای که چنین شخصیتهایی داشته باشه هم وجود داره پس مرزها اونطور که من تو ذهنم تعریف کرده بودم نیست و میشه زور زد و یه جاهاییش رو ریز ریز پاره کرد.
که عه، پس چنین آدم شبیه من تو بعضی وجههایی که از همینجایی که من میام اومده، تونسته الان به یه آرامش نسبیای برسه، پس شاید منم نباید ناامید شم و فقط نیاز به تلاش بیشتر دارم.