زمزمه های بهاری
76 subscribers
1.08K photos
87 videos
2 files
29 links
💫رسید مژده آمد بهار و سبزه دمید....

🍁گلچینی از بهترین اشعار

حافظ ،سعدی،مولانا ، شهریار ، عراقی.....

ادمین کانال

@spring44
Download Telegram
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱

تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
تا شدم از کار واقف، وقت کار از دست رفت

تا کمر بستم، غبار از کاروان بر جا نبود
از کمین تا سر برآوردم، شکار از دست رفت

داغ‌های ناامیدی یادگار از خود گذاشت
خردهٔ عمرم که چون نقد شرار از دست رفت

تا نفس را راست کردم، ریخت اوراق حواس
دست تا بر دست سودم، نوبهار از دست رفت

پی به عیب خود نبردم تا بصیرت داشتم
خویش را نشناختم، آیینه‌دار از دست رفت

عشق را گفتم به دست آرم عنان اختیار
تا عنان آمد به دستم، اختیار از دست رفت

عمر باقی مانده را صائب به غفلت مگذران
تا به کی گویی که روز و روزگار از دست رفت؟

#صائب تبریزی


@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
Forwarded from شعر ومتن های زیبا (MM!!!!! .)

گر بدانی شوق دیدارت

چه با دل می کند
 ‎‌‌‎‌‌‌~❁‎‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ♥️♥️❁~
@mha1234567zh1111
  ‍‌‍‌‍─┅═ঊঈ ♡ℳ ♡ ঊঈ═┅─
#صائب_تبریزی
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱

گرچنین آن چشم جادو رخنه در دل می کند
از دلم هر رخنه ای را چاه بابل می کند

بس که می آید به ناز از چشم او بیرون نگاه
چند جا تا خانه آیینه منزل می کند!

چون تواند دل به پایان برد راه زلف را؟
کاین ره پرپیچ و خم کار سلاسل می کند

چون کشم آه از جگر، کز بیم خوی نازکش
شمع دود خود گره چون لاله در دل می کند

می دهد از حسن عالمگیر مجنون را خبر
این که لیلی هر نفس تغییر محمل می کند

دیدن آیینه را بر طاق نسیان می نهی
گر بدانی شوق دیدارت چه با دل می کند

حفظ آب روی خواهش کن که گردون خسیس
نان خود را تر به آب روی سایل می کند

سالکان را صحبت تن پروران سنگ ره است
سیل را این خاکهای مرده کاهل می کند

می کند عمر مؤبد هستی ده روزه را
هر که جان صائب نثار تیغ قاتل می کند

#صائب تبریزی

@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با زندگی خوشمـ ،

که بميرمـ برای تو .....

#صائب_تبریزی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌❁‎‌‎‌‌‌‌‎
@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱 

مپسند پر ز داغ کنم از جفای تو
آن کیسه ها که دوخته ام بر وفای تو

در جبهه ستاره من این فروغ نیست
یارب به طالع که شدم مبتلای تو؟

طومار شکوه را نکنم طی به حرف و صوت
تا همچو زلف سرنگذارم به پای تو

پیمانه ای که دست تو باشد در آن میان
گر زهر قاتل است بنوشم برای تو

هر چند می کشد ز درازی به روی خاک
دست که می رسد به دو زلف رسای تو؟

آب خضر ز چشمه سوزن روان شود
آید چو در حدیث لب جانفزای تو

شرم تو گفتم از خط شبرنگ کم شود
یک پرده هم فزود ز خط بر حیای تو

بیگانه پروری چو تو در کاینات نیست
بیچاره عاشقی که شود آشنای تو

شادم به مرگ خود که هلاک تو می شوم
با زندگی خوشم که بمیرم برای تو

دایم به روی دست دعا جلوه می کنی
هرگز ندیده است کسی نقش پای تو

هرگز ز ناز اگر چه به دنبال ننگری
افتاده اند هر دو جهان در قفای تو

بسیار در لطافت دل سعی می کنی
از پرده دل است همانا قبای تو

بیگانه وار می نگری در مثال خویش
من چون کنم به این دل دیرآشنای تو؟

فارغ بود ز جلوه رنگین نوبهار
هر کس که چید گل ز خزان حنای تو

خط هم دمید و گوش نکردی به حرف من
داد مرا مگر ز تو گیرد خدای تو

گر بشنوی ازو دو سه حرفی چه می شود؟
صائب چها شنید ز مردم برای تو


#صائب تبریزی

@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱

از خویش برآورد تمنای تو ما را
سر داد به فردوس تماشای تو ما را

خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است
هر جلوه ای از قامت رعنای تو ما را

چون سایه که سر در قدم سرو گذارد
محوست سراپا به سراپای تو ما را

ما را نتوان از تو جدا کرد، که دادند
دلبستگی خاص به هر جای تو ما را

چون صبح برانگیخت به یک خنده پنهان
از خواب عدم، لعل شکرخای تو ما را

امروز ز رخساره خود پرده برانداز
تا نقد شود جنت فردای تو ما را

این ماحضری بود که در دیدن اول
کرد از دو جهان سیر، تماشای تو ما را

حاشا که ز آیینه دل پاک نسازد
گرد دو جهان، دامن صحرای تو ما را

گو سیل فنا گرد برآرد ز دو عالم
کافی است سیه خانه سودای تو ما را

صائب به نوا کوش، کز این نغمه طرازان
کافی است همین صوت دلارای تو ما را

#صائب تبریزی

@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱


غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست
غنچه آنروز ندانست که این گریه زچیست !

باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل
گریه ی باغ فزون تر شد وچون ابر گریست

باغبان آمد و یک یک همه گل ها را چید
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالیست

باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل ؟
گفت : پژمردگی اش را نتوانم نگریست

همه محکوم به مرگند ، چه انسان چه گیاه
این چنین است همه کار جهان تا باقیست

گریه ی باغ از این بود که او می دانست
غنچه گر گل بشود ، هستی از او گردد نیست

رسم تقدیر چنین است و چنین خواهد بود
می رود عمر ولی خنده به لب باید زیست

#صائب_تبریزی

@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱

دل را به زلف پرچین، تسخیر می‌توان کرد
این شیر را به مویی، زنجیر می‌توان کرد

هر چند صد بیابان وحشی‌تر از غزالیم
ما را به گوشهٔ چشم، تسخیر می‌توان کرد

از بحر تشنه چشمان، لب خشک باز گردند
آیینه را ز دیدار، کی سیر می‌توان کرد؟

ما را خراب‌حالی، از رعشهٔ خمارست
از درد باده ما را، تعمیر می‌توان کرد

در چشم خرده بینان، هر نقطه صد کتاب است
آن خال را به صد وجه، تفسیر می‌توان کرد

گر گوش هوش باشد، در پردهٔ خموشی
صد داستان شکایت، تقریر می‌توان کرد

از درد عشق اگر هست، صائب ترا نصیبی
از ناله در دل سنگ، تاثیر می‌توان کرد

#صائب_تبریزی


@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱

دلگیر نیست از تن، جانهای زنگ بسته
کنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشکسته

آن را که هست شرمی خون خوردن است کارش
جز دل غذا ندارد شهباز چشم بسته

مشکل ز پا نشیند تا دامن قیامت
آن را که از ره عشق خاری به پا نشسته

از حرف سخت باشند فارغ گشاده رویان
از زخم سنگ باشد ایمن در نبسته

مژگان من نشد خشک تا شد جدا ز رویت
گوهر نمی شود بند در رشته گسسته

تا ممکن است زنهار لب را به خنده مگشا
کز راه هرزه خندی است پرخون دهان پسته

حسنت به زلف پرچین تسخیر ملک دل کرد
فتح چنین که کرده است با لشکر شکسته؟

دست سبوی می را از دست چون گذاریم؟
از بحر غم برآورد ما را به دست بسته

این آن غزل که صائب آخوند محتشم گفت
دل بردن به این رنگ کاری است دست بسته

#صائب تبریزی


@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱

بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت

آه دود تلخکامان کار خود را می کند
زلف پندارد را خاطر پریشان کرد و رفت

ذره ای از آفتاب عشق در آفاق نیست
این شرر را کوهکن در سنگ پنهان کرد و رفت

وقت آن کان ملاحت خوش که از یک نوشخند
داغهای سینه ما را نمکدان کرد و رفت

هر که زین دریای پر آشوب سر زد چون حباب
تاج و تخت خویش را تسلیم طوفان کرد و رفت

پاس لشکر داشتن از خسروان زیبنده است
این نصیحت مور در کار سلیمان کرد و رفت

هر که بیرون آمد از دارالامان نیستی
چون شرر در اوج هستی یک دو جولان کرد و رفت

روزگار خوش عنانی خوش که کون سیل بهار
کعبه گر سنگ رهش گردید، ویران کرد و رفت

هر که صائب از حریم نیستی آمد برون
بر سر خشت عناصر یک دو جولان کرد و رفت

#صائب_تبریزی

@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱

سیل درمانده کوتاهی دیوار من است
بی سرانجامی من خانه نگهدار من است

می کند کار نسیم سحری با دل من
خامشی گر چه به ظاهر گره کار من است

چون نشد پیش شکر سبز چو طوطی سخنم
زین چه حاصل که جهان واله گفتار من است؟

چشمه ای را که سکندر به دعا می طلبید
شبنم سوخته چهره گلزار من است

می توانم سر طومار شکایت وا کرد
عرق شرم تو مهر لب اظهار من است

دوستان آینه صورت احوال همند
من خراب توام و چشم تو بیمار من است

منم آن آینه خاطر که رگ خواب جهان
همچو مژگان به کف دیده بیدار من است

نیست آیینه بینایی من عیب نما
به چه تقصیر فلک در پی آزار من است؟

در خرابات من آن باده پرستم صائب
که رگ تلخی می رشته زنار من است

#صائب_تبریزی


@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🍃
 
طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس
گوشه چشم تو از ملک جهان مارا بس

هوس بوس نداریم وتمنای کنار
جلوه خشکی ازان سرو روان مارا بس

ماکه باشیم که زخم تو شود قسمت ما؟
دیدن تیر درآغوش کمان مارا بس

می توان دفتری از نیم سخن انشا کرد
حرف رنگینی ازان غنچه دهان مارا بس

خضر در چشمه حیوان ز سیاهی ره برد
خال و خط رهبر آن کنج دهان ما را بس

ساغر می بدل چشمه کوثر داریم
روی ساقی عوض باغ جنان مارا بس

واصل بحر شود خاک ز همراهی سیل
مرکب تن می چون آب روان مارا بس

صائب این آن غزل حافظ شیراز که گفت
این اشارت ز جهان گذران ما را بس


#صائب تبریزی

@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱

مانع گرمروان ساعت سنگین نشود
سیل از کوه گرانسنگ به تمکین نشود

جنگ با گردش چرخ قدر انداز خطاست
سپر تیر قضا جبهه پرچین نشود

از تماشای تو چون خلق نیارند ایمان؟
کافرست آن که ترا بیند و بی دین نشود

نیست از چین جبین خیره نگاهان را باک
خار از چیدن گل مانع گلچین نشود

هست بی صورت اگر مالک صد گنج بود
تا توانگر کسی از چهره زرین نشود

چون گل از خنده رنگین نگشاید صائب
دل هرکس تهی از گریه خونین نشود

#صائب تبریزی

@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌱

گل رخسار تو هرجا که نمودار شود
باغ بر شبنم گل بستر بیمار شود

عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش
دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود

آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر
چشم دارم به همین درد گرفتار شود

عشق تا نیست خرد تیغ زبانی دارد
صبح چون شد علم شمع نگونسار شود

تن چو کاهید ز غم، رشته جان می گردد
دل چو گردید تنک، پرده اسرار شود

گلشنی را که کند ناز چمن پیرایی
بر دل غنچه نسیم سحری بار شود

از صفای دل ما حسن بود جلوه طراز
آه ازان روز که آیینه ما تار شود

می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر
بوی پیراهن اگر قافله سالار شود

غفلت راهنمایان نپذیرد اصلاح
راه خوابیده محال است که بیدار شود

یوسف آن است که خود را نکند گم، هرچند
ساحت روی زمین پر ز خریدار شود

سخن از مستمعان قدر پذیرد صائب
قطره در گوش صدف گوهر شهوار شود

#صائب تبریزی


@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫

به مستی می توان
بر خود گوارا کرد هستی را ...

#صائب_تبریزی
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂
🍃
 
طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس
گوشه چشم تو از ملک جهان مارا بس

هوس بوس نداریم وتمنای کنار
جلوه خشکی ازان سرو روان مارا بس

ماکه باشیم که زخم تو شود قسمت ما؟
دیدن تیر درآغوش کمان مارا بس

می توان دفتری از نیم سخن انشا کرد
حرف رنگینی ازان غنچه دهان مارا بس

خضر در چشمه حیوان ز سیاهی ره برد
خال و خط رهبر آن کنج دهان ما را بس

ساغر می بدل چشمه کوثر داریم
روی ساقی عوض باغ جنان مارا بس

واصل بحر شود خاک ز همراهی سیل
مرکب تن می چون آب روان مارا بس

صائب این آن غزل حافظ شیراز که گفت
این اشارت ز جهان گذران ما را بس


#صائب تبریزی

@WhispersOfSpring
─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂         
🌱
چشم شوخش می برد آرام و تسکین مرا
می دهد سر در بیابان کوه تمکین مرا

گردش چشمی که من دیدم ازان وحشی غزال
در فلاخن می گذارد خواب سنگین مرا

پای گل را می گرفت از اشک خجلت در نگار
باغبان می دید اگر دست نگارین مرا

می شدی زنار خونین جوی شیرش بر کمر
بیستون گر می کشیدی ناز شیرین مرا

بعد مردن نیست حیرت گر ز سر گیرم حیات
گر کنند از خشت خم احباب بالین مرا

گر چه خون را مشک می سازم، سپهر تنگ چشم
خون به منت می دهد آهوی مشکین مرا

کرد تحسین رسایی های فهم خویشتن
آن که تحسین کرد صائب فکر رنگین مرا

#صائب_تبریزی

           @WhispersOfSpring
             ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂         


دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست
بر لبش جام شرابی و سبویی در دست

گفتم نکنی شرم از این می خواری؟
گفتا که مگر حکم به جلبم داری !؟

گفتم تو ندانی که خدا مست ملامت کرده؟
در روز جزا وعده به آتش کرده؟

گفتا که برو بی خبر از دینداری
خود را به از باده خوران پنداری؟!

من می خورمو هیچ نباشد شرمم
زیرا به سخاوت خدا دل گرمم

من هرچه کنم گنه از این می خواری
صد به ز تو ام که دایما هشیاری

عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت
او ندانست که در ترک تمناست بهشت

این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت

دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
دل اگر تیره نباشد همه دنیاست بهشت


#صائب_تبریزی

           @WhispersOfSpring
             ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─
🔆‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌💐🍃🌼🌿🌸🍃🌷
🍃🌺🍂
🌿🍂         
🌱

ای شراب آتشین ، ناز نگاهت مال من
عشوه ها و خنده هاو فتنه هایت مال من

شانه های خسته ام در خدمت زلف شما
اخمهای هر شب چشمان نازت مال من

واژه ها کی قیمت شرم نگاهت میشوند
بوسه ای از آن لب پر التهابت مال من

گر گناهی میکنم بهر دو چشمان شما
آتش آن دوزخ پر آه و نالت مال من

این سر شوریده را بهر نگاهت باختم
تیر مژگان بلند بیقرارت مال من


   #صائب_تبریزی

           @WhispersOfSpring
             ─═इई🍃🌸🍃ईइ═─