⭕️شورشهای بلکفایر
شورش اول: در سال 196 بعد از فتح دیمون بلکفایر اول و متحدینش علیه حکومت دیرون تارگرین دوم شوریدند و با تکیه بر در اختیار داشتن شمشیر اگان فاتح و شایعهی حرامزاده بودن دیرون شروع به پیشروی به سمت پایتخت کردند. نبرد چمنزار سرخ پایانی بود بر این گردنکشی که با کشته شدن دیمون و دو پسر ارشدش، کشته شدن تعداد زیادی از نامیان هر دو سمت و گریز ایگور ریورز به اسوس همراه بود!
شورش دوم: دیمون بلکفایر دوم که رویای اژدها داشت با باور به اینکه خوابهایش به حقیقت خواهند پیوست در سال 211 بعد از فتح به وستروس آمد و تحت پوشش هویتی جعلی مشغول توطئه و دیدار با برخی از لردها شد. جاسوسان دست پادشاه، لرد بریندن ریورز خیلی سریع متوجه تحرکات دیمون شدند و هنگامی که او در قلعهی وایت والز، مسند خاندان باترول بود با حرکتی سریع و کوبنده از جانب دست پادشاه دستگیر و شورش دوم در نطفه خفه شد!
شورش سوم: در سال 219 بعد از فتح ایگور ریورز تاج بر سر چهارمین پسر دیمون بلکفایر اول، هیگان نهاد و مقدمات هجوم دیگری به وستروس را فراهم کرد. برادر پادشاه ایریس تارگرین یکم، میکار رهبری را بدست گرفت و همراه با پسرش، ایریون و دست پادشاه بریندن ریورز نیروهای به ساحل نشسته را که متشکل بودند از گروهان طلایی و خاندان یرونوود درهم شکست. هیگان پس از اینکه تسلیم شد کشته شد و بیتر استیل بعد از دومین دوئل با برادرش بلادریون به اسارت در آمد و به قلعهی سرخ برده شد. با وجود اصرار ایریون و دست پادشاه بر اعدام ایگور، پادشاه ایریس به او رحم نشان داد و راهی شمالش کرد تا به نگهبانی شب بپیوندد لیکن گروهان طلایی مسیر حرکت کشتی او را بدست آورده و در راه نگهبانی شرقی وی را فراری دادند و تا پیش از پایان سال ایگور ریورز در تایروش بزرگترین پسر هیگان را تحت عنوان دیمون بلکفایر سوم تاجگذاری کرد!
شورای بزرگ سال 233: با مرگ پادشاه میکار در شورش خاندان پیک، از آنجا که وارث مشخصی وجود نداشت لرد بریندن دستور برگزاری یک شورای بزرگ را صادر کرد. در این شرایط اینیس بلکفایر در تبعید نامهای نوشت و ادعای خودش به تخت آهنین را مطرح کرد، در جواب لرد بریندن به او پیشنهاد کرد که به وستروس آمده و در کمال امنیت ادعای خود را شخصاً در برابر لردها مطرح کند، اما به محض ورود اینیس به پایتخت ردا طلاییها او را دستگیر کرده و به قلعهی سرخ بردند، جایی که اعدام شد؛ سر اینیس به حضور لردها برده شد تا هشداری باشد برای کسانی که هنوز به بلکفایرها فکر میکردند. در نهایت اگان تارگرین پنجم، چهارمین پسر میکار به سلطنت رسید!
شورش چهارم: در سال 236 بعد از فتح دیمون بلکفایر سوم نیروهایش رهبری کرده و در دماغۀ ماسی لنگر انداخت. این نبرد با کشته شدن دیمون بدست سر دانکن رشید در نبرد پل وندواتر و عقب نشینی مجدد ایگور ریورز به اسوس سریعاً خاتمه یافت!
شورش پنجم: جنگ ناین پنی کینگز که به پنجمین شورش مدعیان بلکفایر نیز مشهور است در تاریخ 260 بعد از فتح رخ داد که در آن میلیس بلکفایر ملقب به هیولا نیروهای گروه نُه (گروهی متشکل از برخی گروههای مزدوری، دزدان دریایی و شهرهای آزاد) را از طریق جزایر استیپ استونز وارد خاک وستروس کرد، لیکن چنان اتحادی علیه او شکل گرفت که حتی مردان آهن منوزی را نیز به رهبری لرد کوالون گریجوی به میدان آورد و تقریباً تمام خاندانهای بزرگ هفت پادشاهی در آن حضور داشتند. پایان این نبرد کشته شدن شاه خود خوانده، میلیس بدست سر باریستان سلمی بود. با کشته شدن میلیس نسل مذکر خاندان بلکفایر منقرض شد و سرنوشت نسل مونث آن تا امروز نامشخص است!
#مارتین #نغمه #توضیح #تصویر
🔥 @Wallamon_IR ❄️
شورش اول: در سال 196 بعد از فتح دیمون بلکفایر اول و متحدینش علیه حکومت دیرون تارگرین دوم شوریدند و با تکیه بر در اختیار داشتن شمشیر اگان فاتح و شایعهی حرامزاده بودن دیرون شروع به پیشروی به سمت پایتخت کردند. نبرد چمنزار سرخ پایانی بود بر این گردنکشی که با کشته شدن دیمون و دو پسر ارشدش، کشته شدن تعداد زیادی از نامیان هر دو سمت و گریز ایگور ریورز به اسوس همراه بود!
شورش دوم: دیمون بلکفایر دوم که رویای اژدها داشت با باور به اینکه خوابهایش به حقیقت خواهند پیوست در سال 211 بعد از فتح به وستروس آمد و تحت پوشش هویتی جعلی مشغول توطئه و دیدار با برخی از لردها شد. جاسوسان دست پادشاه، لرد بریندن ریورز خیلی سریع متوجه تحرکات دیمون شدند و هنگامی که او در قلعهی وایت والز، مسند خاندان باترول بود با حرکتی سریع و کوبنده از جانب دست پادشاه دستگیر و شورش دوم در نطفه خفه شد!
شورش سوم: در سال 219 بعد از فتح ایگور ریورز تاج بر سر چهارمین پسر دیمون بلکفایر اول، هیگان نهاد و مقدمات هجوم دیگری به وستروس را فراهم کرد. برادر پادشاه ایریس تارگرین یکم، میکار رهبری را بدست گرفت و همراه با پسرش، ایریون و دست پادشاه بریندن ریورز نیروهای به ساحل نشسته را که متشکل بودند از گروهان طلایی و خاندان یرونوود درهم شکست. هیگان پس از اینکه تسلیم شد کشته شد و بیتر استیل بعد از دومین دوئل با برادرش بلادریون به اسارت در آمد و به قلعهی سرخ برده شد. با وجود اصرار ایریون و دست پادشاه بر اعدام ایگور، پادشاه ایریس به او رحم نشان داد و راهی شمالش کرد تا به نگهبانی شب بپیوندد لیکن گروهان طلایی مسیر حرکت کشتی او را بدست آورده و در راه نگهبانی شرقی وی را فراری دادند و تا پیش از پایان سال ایگور ریورز در تایروش بزرگترین پسر هیگان را تحت عنوان دیمون بلکفایر سوم تاجگذاری کرد!
شورای بزرگ سال 233: با مرگ پادشاه میکار در شورش خاندان پیک، از آنجا که وارث مشخصی وجود نداشت لرد بریندن دستور برگزاری یک شورای بزرگ را صادر کرد. در این شرایط اینیس بلکفایر در تبعید نامهای نوشت و ادعای خودش به تخت آهنین را مطرح کرد، در جواب لرد بریندن به او پیشنهاد کرد که به وستروس آمده و در کمال امنیت ادعای خود را شخصاً در برابر لردها مطرح کند، اما به محض ورود اینیس به پایتخت ردا طلاییها او را دستگیر کرده و به قلعهی سرخ بردند، جایی که اعدام شد؛ سر اینیس به حضور لردها برده شد تا هشداری باشد برای کسانی که هنوز به بلکفایرها فکر میکردند. در نهایت اگان تارگرین پنجم، چهارمین پسر میکار به سلطنت رسید!
شورش چهارم: در سال 236 بعد از فتح دیمون بلکفایر سوم نیروهایش رهبری کرده و در دماغۀ ماسی لنگر انداخت. این نبرد با کشته شدن دیمون بدست سر دانکن رشید در نبرد پل وندواتر و عقب نشینی مجدد ایگور ریورز به اسوس سریعاً خاتمه یافت!
شورش پنجم: جنگ ناین پنی کینگز که به پنجمین شورش مدعیان بلکفایر نیز مشهور است در تاریخ 260 بعد از فتح رخ داد که در آن میلیس بلکفایر ملقب به هیولا نیروهای گروه نُه (گروهی متشکل از برخی گروههای مزدوری، دزدان دریایی و شهرهای آزاد) را از طریق جزایر استیپ استونز وارد خاک وستروس کرد، لیکن چنان اتحادی علیه او شکل گرفت که حتی مردان آهن منوزی را نیز به رهبری لرد کوالون گریجوی به میدان آورد و تقریباً تمام خاندانهای بزرگ هفت پادشاهی در آن حضور داشتند. پایان این نبرد کشته شدن شاه خود خوانده، میلیس بدست سر باریستان سلمی بود. با کشته شدن میلیس نسل مذکر خاندان بلکفایر منقرض شد و سرنوشت نسل مونث آن تا امروز نامشخص است!
#مارتین #نغمه #توضیح #تصویر
🔥 @Wallamon_IR ❄️
داین پا آهنین، ارباب تپههای آهنین و پادشاه زیر کوهستان!
برعکس چیزی که در سگانه اقتباس هابیت، به کارگردانی پیتر جکسون دیدیم، درواقع این داین بود که در نبرد آزانولبیزار به مصاف آزوگ هتاک رفت و او را از پای درآورد!
بعدها داین در نبرد پنج ارتش به کمک پسرعمویش، تورین سپربلوط شتافت و درکنار نیروهای متحد الف به رهبری شاه تراندویل، نیروهای انسان تحت فرمان بارد کماندار و دورفهای ارهبور به مبارزه با نیروهای اورک تحت رهبری بولگ پرداخت.
پس از مرگ تورین، داین به پادشاه زیر کوهستان و پادشاه سلسلۀ دورین تبدیل شد؛ داین حاکمی خردمند و رهبری ذاتی بود، از این روی با مردم دیل و الفهای میرکوود روابطی دوستانه برقرار کرده و ثروت زیادی برای سرزمینهای کوهستان به ارمغان آورد.
چندماه پیش از شورای الروند، داین دعوتی از سوی موردور برای اتحاد دریافت کرد، اما بدون کمترین تردیدی دعوت را رد کرده و به جای آن، گلوین را به ریوندل فرستاد تا با الروند در این باره حرف بزند.
بعدها نیز داین گیملی، پسر گلوین را برای حضور در شورا به ریوندل فرستاد.
#تالکین #هابیت #لوتر #توضیح #فن_آرت
🔥 @Wallamon_IR ❄️
برعکس چیزی که در سگانه اقتباس هابیت، به کارگردانی پیتر جکسون دیدیم، درواقع این داین بود که در نبرد آزانولبیزار به مصاف آزوگ هتاک رفت و او را از پای درآورد!
بعدها داین در نبرد پنج ارتش به کمک پسرعمویش، تورین سپربلوط شتافت و درکنار نیروهای متحد الف به رهبری شاه تراندویل، نیروهای انسان تحت فرمان بارد کماندار و دورفهای ارهبور به مبارزه با نیروهای اورک تحت رهبری بولگ پرداخت.
پس از مرگ تورین، داین به پادشاه زیر کوهستان و پادشاه سلسلۀ دورین تبدیل شد؛ داین حاکمی خردمند و رهبری ذاتی بود، از این روی با مردم دیل و الفهای میرکوود روابطی دوستانه برقرار کرده و ثروت زیادی برای سرزمینهای کوهستان به ارمغان آورد.
چندماه پیش از شورای الروند، داین دعوتی از سوی موردور برای اتحاد دریافت کرد، اما بدون کمترین تردیدی دعوت را رد کرده و به جای آن، گلوین را به ریوندل فرستاد تا با الروند در این باره حرف بزند.
بعدها نیز داین گیملی، پسر گلوین را برای حضور در شورا به ریوندل فرستاد.
#تالکین #هابیت #لوتر #توضیح #فن_آرت
🔥 @Wallamon_IR ❄️
Wallamon
#ارائه ی جدیدترین کتاب وارکرافت، «پیش از طوفان» نوشتهی «کریستی گولدن» دانلود فصل بیست و یکم: bit.ly/2N4JMGf #بلیزارد #وارکرافت #کتاب به ما بپیوندید: 🔥 @Wallamon_IR ارائهای مشترک 💥 @Kalimdor_IR
#ارائه ی جدیدترین کتاب وارکرافت، «پیش از طوفان» نوشتهی «کریستی گولدن»
دانلود فصل بیست و دوم:
yon.ir/p3wCN
#بلیزارد #وارکرافت #کتاب
به ما بپیوندید:
🔥 @Wallamon_IR
ارائهای مشترک
💥 @Kalimdor_IR
دانلود فصل بیست و دوم:
yon.ir/p3wCN
#بلیزارد #وارکرافت #کتاب
به ما بپیوندید:
🔥 @Wallamon_IR
ارائهای مشترک
💥 @Kalimdor_IR
رایان، بریا و دیت در مقابل قصر بلور تاریک! - نسخۀ باکیفیت
#جیم_هنسون #بلور_تاریک #تصویر
🔥 @Wallamon_IR 🔥
#جیم_هنسون #بلور_تاریک #تصویر
🔥 @Wallamon_IR 🔥
در جهان ناروتو هیولاهای دم دار به ژاپنی "بیجو" نامیده می شوند و به تعداد دم هایشان نامگذاری می شوند. زمانی که دانای شش طریقت قدرت هیولای ده دم را گرفت، آن را به نه هیولای دم دار کوچک تر تقسیم کرد تا از قدرت آن ها برای تعادل و صلح استفاده کند. اما شینوبی ها از قدرت عظیم آن ها برای جنگ و کشتار استفاده کردند. هوکاگه ی اول دهکده ی برگ، هاشیراما، با استفاده از قدرت تکنیک چوب خود موفق به مهار بیجوها شد و در یک جلسه تصمیم گرفته شد تا هر سرزمین دارای یک بیجو باشد. این بیجو باید در بدن فردی منتخب از آن سرزمین مهر می شد. به افرادی که یک بیجو در بدن آن ها مهر شود "جینچوریکی" گفته می شود. جینچوریکی ها قادر به کنترل و استفاده از بخش عظیمی از قدرت یک بیجو هستند. اسامی بیجوها و جینچوریکی های شناخته شده به صورت زیر است:
1- هیولای یک دم (ایچیبی)
نام: شوکاکو جدیترین جینچوریکی: گارا
2- هیولای دو دم (نیبی)
نام: ماتاتابی جدیدترین جینچوریکی: یوگیتو نی
3- هیولای سه دم (سان بی)
نام: ایسوبو جدیدترین جینچوریکی: یاگورا
4- هیولای چهار دم (یون بی)
نام: سون گوکو جدیدترین جینچوریکی: روشی
5- هیولای پنج دم (گوبی)
نام: کوکوا جدیدترین جینچوریکی: هان
6- هیولای شش دم (روکوبی)
نام: سایکن جدیدترین جینچوریکی: اوتاکاتا
7- هیولای هفت دم (نانابی)
نام: چومِ ای جدیدترین جینچوریکی: فو
8- هیولای هشت دم (هاچیبی)
نام: گیوکی جدیدترین جینچوریکی: کیلر بی
9- هیولای نه دم (کیوبی)
نام: کوراما جدیدترین جینچوریکی: ناروتو اوزوماکی
10- هیولای ده دم (جیوبی)
نام: درخت الهی جدیترین جینچوریکی: اوچیها مادارا
#فانتزی_ژاپنی #کیشیموتو #ناروتو #توضیح #فن_آرت
🔥 @Wallamon_IR ❄️
1- هیولای یک دم (ایچیبی)
نام: شوکاکو جدیترین جینچوریکی: گارا
2- هیولای دو دم (نیبی)
نام: ماتاتابی جدیدترین جینچوریکی: یوگیتو نی
3- هیولای سه دم (سان بی)
نام: ایسوبو جدیدترین جینچوریکی: یاگورا
4- هیولای چهار دم (یون بی)
نام: سون گوکو جدیدترین جینچوریکی: روشی
5- هیولای پنج دم (گوبی)
نام: کوکوا جدیدترین جینچوریکی: هان
6- هیولای شش دم (روکوبی)
نام: سایکن جدیدترین جینچوریکی: اوتاکاتا
7- هیولای هفت دم (نانابی)
نام: چومِ ای جدیدترین جینچوریکی: فو
8- هیولای هشت دم (هاچیبی)
نام: گیوکی جدیدترین جینچوریکی: کیلر بی
9- هیولای نه دم (کیوبی)
نام: کوراما جدیدترین جینچوریکی: ناروتو اوزوماکی
10- هیولای ده دم (جیوبی)
نام: درخت الهی جدیترین جینچوریکی: اوچیها مادارا
#فانتزی_ژاپنی #کیشیموتو #ناروتو #توضیح #فن_آرت
🔥 @Wallamon_IR ❄️
#instagram
🔥 @Wallamon_IR ❄️
🔥 @Wallamon_IR ❄️
Instagram
Wallamon
روی موستانگ، کیمیاگر آتشین! ————— والامون در تلگرام: https://t.me/Wallamon_IR #wallamon #asoiaf #got #lotr #Silmarillion #harrypotter #worldofwarcraft #Sciencefiction #fantasy #fantasybook #youngadultbooks #booksarelife #bookcommunity #bookreview #bookquotes…
سر رودریک فریاد کشید: «وینترفل!» و رفت تا با مهاجمین رو در رو شود. بران و چیگن فریادهای جنگی بیکلام کشیدند و در کنار او هجوم بردند. سر ویلیس وود درحالی که گرز خارداری را بالای سرش میچرخاند، فریاد زد: «هرنهال!» و به دنبال آنها یورش برد.
آتش اشتیاق در تیریون زبانه کشید؛ آنقدر که دلش میخواست با فریاد «کسترلیراک!» به نبرد بپیوندد. اما این جنون به سرعت ناپدید شد و در جایش بیشتر خم شد.
————
بازی تاج و تخت؛ 1996
جورج آر. آر. مارتین
#مارتین #نغمه #متن_کتاب #فن_آرت
🔥 @Wallamon_IR ❄️
آتش اشتیاق در تیریون زبانه کشید؛ آنقدر که دلش میخواست با فریاد «کسترلیراک!» به نبرد بپیوندد. اما این جنون به سرعت ناپدید شد و در جایش بیشتر خم شد.
————
بازی تاج و تخت؛ 1996
جورج آر. آر. مارتین
#مارتین #نغمه #متن_کتاب #فن_آرت
🔥 @Wallamon_IR ❄️
بر خلاف تصویر عمومی ددپول یک جهش یافته نیست. او در واقع او دچار سرطان شد و برای اینکه علاجی برایش پیدا کنند وارد برنامه Department K در کانادا شد که شاخه یا شعبه ای از برنامه "سلاح ایکس" بود که در آن اسکلت «ولورین» با فلز "آدامانتیوم" پیوند خورد. سپس در طی ازمایشاتی خواص زود درمانی ولورین به ددپول تزریق شد و او تونست سرطان خودش رو تحت کنترل در بیاره. او میتونه از هر زخم و بیماری خوب بشه اما قدرت زود درمانی اش دارای نقص است. یعنی نمیتونه سرطان رو از بدنش خارج کنه بلکه جوریه که سرطان بدخیم تو بدنش هست ولی تا میاد اونو بکشه، زود درمانی جلوش رو میگیره! به خاطر همین هم سلول هایش همیشه حالتی آشفته دارند و صورتش به اون شکل در اومده. و به خاطر همین هم هست که مغزش قاطیه و دچار جنون شده! (چون سلول های مغزش مدام در حال ترمیم و تکثیر هستند) البته قدرت زود درمانی او بسیار قوی هستش و میتونه اندام و اعضای بدنش رو در صورت قطع شدن از نو تولید کنه!
#مارول #ددپول #توضیح #فن_آرت
🔥 @Wallamon_IR ❄️
#مارول #ددپول #توضیح #فن_آرت
🔥 @Wallamon_IR ❄️
قلۀ کوه ناگهان در پسزمینۀ چشمانداز سوسویی زد؛ پرتو ضعیفی روی آن افتاد و محو شد.
یکی گفت: «نگاه کنید! دوباره روشنایی! دیشب نگهبانها از نصف شب تا سفیدۀ صبح دیدهاند که روشن و خاموش میشود. آن بالا دارد یک اتفاقهایی میافتد.»
دیگری گفت: «شاید شاه زیر کوه دارد طلا میسازد. مدت زیادی است که رفته شمال و دیگر وقتاش است که یواشیواش درست بودن قصههای قدیمی ثابت شود.»
یک نفر دیگر با لحن غمگین گفت: «شاه کجا بود؟ لابد آتش خانمانسوز اژدهاست، یعنی تنها پادشاه زیر کوه که تا به حال شناختهایم.»
دیگران گفتند: «تو همیشه نفوس بد میزنی! از سیل گرفته تا ماهیهای مسموم. کمی خوشبین باش!»
آن وقت ناگهان روشنایی عظیمی در ارتفاع کم لابلای تپهها پیدا شد و انتهای شمالی دریاچه به رنگ طلام درآمد.
فریاد زدند: «شاه زیر کوه! گنجینهاش مثل خورشید، نقرهاش مثل چشمۀ جوشان، رودخانهایش مثل طلای روان! روخانۀ طلا از کوه جاری شده!» فریاد برداشتند و پنجرهها از هر دو طرف باز شد و گامها شتاب گرفت.
یک بار دیگر شور و بلوایی به پا شده بود که نگو. اما همان مردی که لحن غمگین داشت، با شتاب خودش را رساند به ارباب و فریاد زد: «اگر این اژدها نیست که دارد میآیند، آن وقت من احمقام! پل را خراب کنید! مسلح شوید! مسلح شوید!»
شیپورهای آمادهباش ناگهان به صدا درآمد و در امتداد ساحلای صخرهای طنین انداخت. مردم دست از هلهله برداشتند و شادی جای خود را به وحشت داد. این شد که اژدها آنها را بیخبر غافلگیر نکرد.
از بس سرعتاش زیاد بود، طولی نکشید که او را مثل جرقۀ آتش دیدند که به طرفشان هجوم میآورد و دم به دم بزرگتر و درخشانتر میشد، و حتی برای احمقها هم شکی نماند که پیشگوییها روی هم رفته غلط از آب درآمده بودند. با این همه، وقت کمی برای آنها مانده بود. قبل از اینکه غرش نزدیک شدن وحشتناک اسماگ بلند شود و دریاچه زیر ضرب بالزدنهای موحش او مثل آتش سرخ موج بردارد، همۀ ظرفهای شهر از آب پر شد، همۀ جنگجوها سلاح برداشتند، همۀ تیر و کمانها بیرون آمد و پلی که به ساحل وصل بود به زیر کشیده و نابود شد.
اژدها وسط جیغ و نعره و فریاد آدمها رسید بالای سرشان و هجوم برد طرف و پل و دور شد! پل را ورچیده بودند و دشمن توی جزیرهای وسط آبهای عمیق بود. عمیقتر و تاریکتر و سردتر از آنکه دوست داشته باشد. اگر شیرجه میزد توی آب، دود و بخاری که از آن بلند میشد بس بود که آن زمینها را چندین و چند روز توی مه فرو ببرد؛ ولی زورش به دریاچه نمیرسید و قبل از اینکه راهش را از آب باز کند، آتشاش خاموش میشد.
غرشکنان چرخید و آمد بالای شهر. بارانی از تیرهای سیاه به هوا رفت و تقوتق و جلنگوجلنگ به فلسها و جواهرهایش خورد و چوبۀ آنها از دَم او آتش گرفت و سوزان و صفیرکشان توی دریاچه فرو ریخت. هیچ آتشبازی حریف منظرۀ آن شب نمیشد. با درینگدرینگ کمانها و نفیر شیپورها عصبانیت اژدها به اوج رسید، تا آنکه از خشم کور و دیونه شد. قرنها بود که کسی جرعت نمیکرد با او مصاف بدهد. و حالا هم اگر به خاطر آن مرد، بارد نبود که لحن غمگین داشت، کسی این جرعت را به خودش نمیداد؛ مدام این طرف و آن طرف میدوید و به کماندارها دل میداد و ارباب را ترغیب میکرد که دستور بدهد مردم تا آخرین تیر ترکش با اژدها بجنگند.
آتش از لای آروارۀ اژدها بیرون جست. مدتی توی آسمان بالای سرشان در ارتفاع زیاد چرخید و تمام دریاچه را روشن کرد؛ درختان ساحل دریاچه با سایههای رقصانِ غلیظِ سیاه در زیر پا، مثل مس و مثل خون درخشیدند. آن وقت اژدها از زور خشم بیپروا از وسط توفان تیر، مستقیم شیجه زد پایین، و دیگر برای مهم نبود که حتما جاهای فلسدار بدنش در معرض تیر خصم قرار بگیرد و عزم جزم کرده بود که شهر آنها را به آتش بکشد.
————
هابیت، آنجا و بازگشت دوباره؛ 1937
جی. آر. آر. تالکین
رضا علیزاده
#تالکین #هابیت #متن_کتاب #فن_آرت
🔥 @Wallamon_IR ❄️
یکی گفت: «نگاه کنید! دوباره روشنایی! دیشب نگهبانها از نصف شب تا سفیدۀ صبح دیدهاند که روشن و خاموش میشود. آن بالا دارد یک اتفاقهایی میافتد.»
دیگری گفت: «شاید شاه زیر کوه دارد طلا میسازد. مدت زیادی است که رفته شمال و دیگر وقتاش است که یواشیواش درست بودن قصههای قدیمی ثابت شود.»
یک نفر دیگر با لحن غمگین گفت: «شاه کجا بود؟ لابد آتش خانمانسوز اژدهاست، یعنی تنها پادشاه زیر کوه که تا به حال شناختهایم.»
دیگران گفتند: «تو همیشه نفوس بد میزنی! از سیل گرفته تا ماهیهای مسموم. کمی خوشبین باش!»
آن وقت ناگهان روشنایی عظیمی در ارتفاع کم لابلای تپهها پیدا شد و انتهای شمالی دریاچه به رنگ طلام درآمد.
فریاد زدند: «شاه زیر کوه! گنجینهاش مثل خورشید، نقرهاش مثل چشمۀ جوشان، رودخانهایش مثل طلای روان! روخانۀ طلا از کوه جاری شده!» فریاد برداشتند و پنجرهها از هر دو طرف باز شد و گامها شتاب گرفت.
یک بار دیگر شور و بلوایی به پا شده بود که نگو. اما همان مردی که لحن غمگین داشت، با شتاب خودش را رساند به ارباب و فریاد زد: «اگر این اژدها نیست که دارد میآیند، آن وقت من احمقام! پل را خراب کنید! مسلح شوید! مسلح شوید!»
شیپورهای آمادهباش ناگهان به صدا درآمد و در امتداد ساحلای صخرهای طنین انداخت. مردم دست از هلهله برداشتند و شادی جای خود را به وحشت داد. این شد که اژدها آنها را بیخبر غافلگیر نکرد.
از بس سرعتاش زیاد بود، طولی نکشید که او را مثل جرقۀ آتش دیدند که به طرفشان هجوم میآورد و دم به دم بزرگتر و درخشانتر میشد، و حتی برای احمقها هم شکی نماند که پیشگوییها روی هم رفته غلط از آب درآمده بودند. با این همه، وقت کمی برای آنها مانده بود. قبل از اینکه غرش نزدیک شدن وحشتناک اسماگ بلند شود و دریاچه زیر ضرب بالزدنهای موحش او مثل آتش سرخ موج بردارد، همۀ ظرفهای شهر از آب پر شد، همۀ جنگجوها سلاح برداشتند، همۀ تیر و کمانها بیرون آمد و پلی که به ساحل وصل بود به زیر کشیده و نابود شد.
اژدها وسط جیغ و نعره و فریاد آدمها رسید بالای سرشان و هجوم برد طرف و پل و دور شد! پل را ورچیده بودند و دشمن توی جزیرهای وسط آبهای عمیق بود. عمیقتر و تاریکتر و سردتر از آنکه دوست داشته باشد. اگر شیرجه میزد توی آب، دود و بخاری که از آن بلند میشد بس بود که آن زمینها را چندین و چند روز توی مه فرو ببرد؛ ولی زورش به دریاچه نمیرسید و قبل از اینکه راهش را از آب باز کند، آتشاش خاموش میشد.
غرشکنان چرخید و آمد بالای شهر. بارانی از تیرهای سیاه به هوا رفت و تقوتق و جلنگوجلنگ به فلسها و جواهرهایش خورد و چوبۀ آنها از دَم او آتش گرفت و سوزان و صفیرکشان توی دریاچه فرو ریخت. هیچ آتشبازی حریف منظرۀ آن شب نمیشد. با درینگدرینگ کمانها و نفیر شیپورها عصبانیت اژدها به اوج رسید، تا آنکه از خشم کور و دیونه شد. قرنها بود که کسی جرعت نمیکرد با او مصاف بدهد. و حالا هم اگر به خاطر آن مرد، بارد نبود که لحن غمگین داشت، کسی این جرعت را به خودش نمیداد؛ مدام این طرف و آن طرف میدوید و به کماندارها دل میداد و ارباب را ترغیب میکرد که دستور بدهد مردم تا آخرین تیر ترکش با اژدها بجنگند.
آتش از لای آروارۀ اژدها بیرون جست. مدتی توی آسمان بالای سرشان در ارتفاع زیاد چرخید و تمام دریاچه را روشن کرد؛ درختان ساحل دریاچه با سایههای رقصانِ غلیظِ سیاه در زیر پا، مثل مس و مثل خون درخشیدند. آن وقت اژدها از زور خشم بیپروا از وسط توفان تیر، مستقیم شیجه زد پایین، و دیگر برای مهم نبود که حتما جاهای فلسدار بدنش در معرض تیر خصم قرار بگیرد و عزم جزم کرده بود که شهر آنها را به آتش بکشد.
————
هابیت، آنجا و بازگشت دوباره؛ 1937
جی. آر. آر. تالکین
رضا علیزاده
#تالکین #هابیت #متن_کتاب #فن_آرت
🔥 @Wallamon_IR ❄️