مجموعه #اگاتا_كريستي
نويسنده: #اگاتا_كريستي
مترجم: #سيمين_تاجديني
تعدادجلد:١١عدد
جلداول: #ماجراي_هرکول_پوآرو_ماجرای_ستاره_غرب
جلد دوم؛
#ماجراهای_تامی_و_توپنس
جلدسوم: #ماجراهای_اقای_کوئین_آقای_کوئین_در_ریستون
جلدچهارم:
#داستان_های_کوتاه_لیستردیل
جلدپنجم:
#ماجراهای_دوشیزه_مارپل_راز_مرگ_خانم_جونز
جلدششم:
#داستان_های_کوتاه_ماجرا_پارکر_پاین
جلدهفتم:
#ماجراهای_هرکول_پوآرو_ماجرای_پودینگ
جلدهشتم:
#داستان_های_کوتاه_اخرین_احضار_ارواح
جلدنهم:
#ماجراهای_هرکول_پوآرو_کمربند_هیپولینا
جلددهم:
#داستان_های_کوتاه_سه_موش_کور
جلدیازدهم:
#ماجرای_دوشیزه_مارپل_حماقت_گرینشاو
خريد از طريق فروشگاه اينترنتي #نشر_ويدا به آدرس زير:
Www.vidabookstore.ir
@vida_publishing
نويسنده: #اگاتا_كريستي
مترجم: #سيمين_تاجديني
تعدادجلد:١١عدد
جلداول: #ماجراي_هرکول_پوآرو_ماجرای_ستاره_غرب
جلد دوم؛
#ماجراهای_تامی_و_توپنس
جلدسوم: #ماجراهای_اقای_کوئین_آقای_کوئین_در_ریستون
جلدچهارم:
#داستان_های_کوتاه_لیستردیل
جلدپنجم:
#ماجراهای_دوشیزه_مارپل_راز_مرگ_خانم_جونز
جلدششم:
#داستان_های_کوتاه_ماجرا_پارکر_پاین
جلدهفتم:
#ماجراهای_هرکول_پوآرو_ماجرای_پودینگ
جلدهشتم:
#داستان_های_کوتاه_اخرین_احضار_ارواح
جلدنهم:
#ماجراهای_هرکول_پوآرو_کمربند_هیپولینا
جلددهم:
#داستان_های_کوتاه_سه_موش_کور
جلدیازدهم:
#ماجرای_دوشیزه_مارپل_حماقت_گرینشاو
خريد از طريق فروشگاه اينترنتي #نشر_ويدا به آدرس زير:
Www.vidabookstore.ir
@vida_publishing
مجموعه #اگاتا_كريستي
نام کتاب: #ماجراي_هرکول_پوآرو_ماجرای_ستاره_غرب
نويسنده: #اگاتا_كريستي
مترجم: #سيمين_تاجديني
خريد از طريق فروشگاه اينترنتي #نشر_ويدا به آدرس زير:
yon.ir/MpLbd
@vida_publishing
نام کتاب: #ماجراي_هرکول_پوآرو_ماجرای_ستاره_غرب
نويسنده: #اگاتا_كريستي
مترجم: #سيمين_تاجديني
خريد از طريق فروشگاه اينترنتي #نشر_ويدا به آدرس زير:
yon.ir/MpLbd
@vida_publishing
مجموعه #اگاتا_كريستي
نام کتاب: #ماجراي_هرکول_پوآرو_ماجرای_ستاره_غرب
نويسنده: #اگاتا_كريستي
مترجم: #سيمين_تاجديني
جلداول
خلاصه
ناگهان بدون هيچ هشداري چراغها چشمك زد و خاموش شد. در تاريكي سه صداي ضربه بلند آمد. من صداي ناله خانم مالتراورز را شنيدم و بعد مردي را ديدم كه كنار نردههاي پله ما را نگاه ميكرد و با نوري ضعيف كه سوسو ميزد، ايستاده بود. روي لبهايش خون بود و با دست راستش داشت اشاره ميكرد. ناگهان نوري درخشان از او ساطع شد. آن نور از من و پوآرو رد شد و روي خانم مالتراورز افتاد. من صورت وحشتزده و رنگ پريده او و همينطور يك چيز ديگر را هم ديدم. ناليدم: خداي من! پوآرو! به دست او نگاه كن، دست راستش...»
خريد از طريق فروشگاه اينترنتي #نشر_ويدا به آدرس زير:
yon.ir/MpLbd
@vida_publishing
نام کتاب: #ماجراي_هرکول_پوآرو_ماجرای_ستاره_غرب
نويسنده: #اگاتا_كريستي
مترجم: #سيمين_تاجديني
جلداول
خلاصه
ناگهان بدون هيچ هشداري چراغها چشمك زد و خاموش شد. در تاريكي سه صداي ضربه بلند آمد. من صداي ناله خانم مالتراورز را شنيدم و بعد مردي را ديدم كه كنار نردههاي پله ما را نگاه ميكرد و با نوري ضعيف كه سوسو ميزد، ايستاده بود. روي لبهايش خون بود و با دست راستش داشت اشاره ميكرد. ناگهان نوري درخشان از او ساطع شد. آن نور از من و پوآرو رد شد و روي خانم مالتراورز افتاد. من صورت وحشتزده و رنگ پريده او و همينطور يك چيز ديگر را هم ديدم. ناليدم: خداي من! پوآرو! به دست او نگاه كن، دست راستش...»
خريد از طريق فروشگاه اينترنتي #نشر_ويدا به آدرس زير:
yon.ir/MpLbd
@vida_publishing