#دختران_خطرناک
خیلی عاشقشان خواهید شد... به حد مرگ...
دستینی و لیوی ولر خواهران دوقلویی هستند که از تعطیلات تابستانی برمیگردند... اما با رازی مبهم... و اشتهای فراوان غیربشری برای... نوشیدن خون. عطشی شدید و مقاومتناپذیر برای... نوشیدن خون. خواهرها تبدیل به چه چیزی شدهاند؟ دو خونآشام؟ آیا دوباره مثل قبل، عادی و طبیعی میشوند؟ چگونه راز هراسانگیزشان را از خانواده و دوستانشان مخفی نگه دارند؟ حقیقت این است که با گذشت زمان سؤالهای بیشتری به ذهنشان خطور میکند، و میزان صداقت و وفاداریشان سنجیده میشود، بنابراین مخفی نگه داشتن این راز مرگبار نیز لحظهبهلحظه سخت و سختتر میشود.
رفتهرفته یکی از خواهرها به قهقرا میرود، و درون تاریکی سقوط میکند، و خواهر دیگر مجبور میشود راهی پیدا کند که او و خودش را نجات دهد. کدام خواهر زنده خواهد ماند تا تلألؤ قرص کاملِ بعدی ماه را ببیند؟ کدام خواهر بقا خواهد یافت؟ آیا راهی پیدا میکنند که دوباره تبدیل به آدمیزاد بشوند؟ قبل از اینکه زمان بگذرد و خیلی دیر شود؟
استاین در کتاب دختران خطرناک جانوران ناشناخته و اسرارآمیز شب را کشف میکند...
#نشر_ویدا
#آر_ال_استاین
#ماندانا_قهرمانلو
#نشرویدا #انتشارات_ویدا #ترسناک #ژانر_وحشت #زمان_وحشت
#به_زودی
@Vida_Publishing
خیلی عاشقشان خواهید شد... به حد مرگ...
دستینی و لیوی ولر خواهران دوقلویی هستند که از تعطیلات تابستانی برمیگردند... اما با رازی مبهم... و اشتهای فراوان غیربشری برای... نوشیدن خون. عطشی شدید و مقاومتناپذیر برای... نوشیدن خون. خواهرها تبدیل به چه چیزی شدهاند؟ دو خونآشام؟ آیا دوباره مثل قبل، عادی و طبیعی میشوند؟ چگونه راز هراسانگیزشان را از خانواده و دوستانشان مخفی نگه دارند؟ حقیقت این است که با گذشت زمان سؤالهای بیشتری به ذهنشان خطور میکند، و میزان صداقت و وفاداریشان سنجیده میشود، بنابراین مخفی نگه داشتن این راز مرگبار نیز لحظهبهلحظه سخت و سختتر میشود.
رفتهرفته یکی از خواهرها به قهقرا میرود، و درون تاریکی سقوط میکند، و خواهر دیگر مجبور میشود راهی پیدا کند که او و خودش را نجات دهد. کدام خواهر زنده خواهد ماند تا تلألؤ قرص کاملِ بعدی ماه را ببیند؟ کدام خواهر بقا خواهد یافت؟ آیا راهی پیدا میکنند که دوباره تبدیل به آدمیزاد بشوند؟ قبل از اینکه زمان بگذرد و خیلی دیر شود؟
استاین در کتاب دختران خطرناک جانوران ناشناخته و اسرارآمیز شب را کشف میکند...
#نشر_ویدا
#آر_ال_استاین
#ماندانا_قهرمانلو
#نشرویدا #انتشارات_ویدا #ترسناک #ژانر_وحشت #زمان_وحشت
#به_زودی
@Vida_Publishing
#در_دل_تاریکی از سری #زمان_وحشت
نوشتهی #آر_ال_استاین
پالت نمیتواند خطر را ببیند...
جاناتان گفت: "فقط باید یه جاپارک پیدا کنم." پالت در را باز کرد، و با کمک عصایش از ماشین پیاده شد و پایش را روی آسفالت زمین گذاشت. بعد شنید که جاناتان ماشین را از کنار جدول دور میکند. پالت با حرکاتی آرام عصایش را روی زمین زد و از مسیری نسبتاً شیبدار به سمت ورودی اصلی فرهنگستان رفت. صداهای پیانوها و سازهای بادی را میشنید که از پنجرههای باز ساختمان در هوای پاییزی پخش میشدند. پالت فکر کرد، یه نفر توی یکی از اتاقها داره همون قطعهی شوبرت من رو تمرین میکنه. عطر تند برگهای پاییزی و گلهای وحشی احاطهاش کرده بودند. رایحهی شیرین دود هیزم شومینه هم به مشامش رسید، رایحهای بسیار شدید. و بعد شنید که چیزی بزرگ و سنگین پشت سرش حرکت میکند، با قدرت و سرعت هر چه تمامتر. یک نفر فریاد زد: "مواظب باش!" پالت به طرف صدا برگشت. و... چیزی بزرگ و سنگین، با قدرت هر چه تمامتر به او خورد. و...
#به_زودی
از #نشر_ویدا
#ژانر_وحشت #ترسناک #ویدا #نشرویدا #انتشارات_ویدا
@vida_publishing
نوشتهی #آر_ال_استاین
پالت نمیتواند خطر را ببیند...
جاناتان گفت: "فقط باید یه جاپارک پیدا کنم." پالت در را باز کرد، و با کمک عصایش از ماشین پیاده شد و پایش را روی آسفالت زمین گذاشت. بعد شنید که جاناتان ماشین را از کنار جدول دور میکند. پالت با حرکاتی آرام عصایش را روی زمین زد و از مسیری نسبتاً شیبدار به سمت ورودی اصلی فرهنگستان رفت. صداهای پیانوها و سازهای بادی را میشنید که از پنجرههای باز ساختمان در هوای پاییزی پخش میشدند. پالت فکر کرد، یه نفر توی یکی از اتاقها داره همون قطعهی شوبرت من رو تمرین میکنه. عطر تند برگهای پاییزی و گلهای وحشی احاطهاش کرده بودند. رایحهی شیرین دود هیزم شومینه هم به مشامش رسید، رایحهای بسیار شدید. و بعد شنید که چیزی بزرگ و سنگین پشت سرش حرکت میکند، با قدرت و سرعت هر چه تمامتر. یک نفر فریاد زد: "مواظب باش!" پالت به طرف صدا برگشت. و... چیزی بزرگ و سنگین، با قدرت هر چه تمامتر به او خورد. و...
#به_زودی
از #نشر_ویدا
#ژانر_وحشت #ترسناک #ویدا #نشرویدا #انتشارات_ویدا
@vida_publishing
#نشر_ویدا
#زمان_وحشت
#تله_سیرک_وحشت
به حدی بترس که همهی موهای بدنت سیخ شوند.
دلت میخواهد با تاب سیرکی پرواز کنی؟ دلت میخواهد یکی از نمایشهای بخش جنبی سیرک را اجرا کنی؟ نمایشی عجیبوغریب و غیرعادی و وحشتناک... دلت میخواهد خودت را مثل دلقک گریم کنی؟ گریمی که هیچوقت پاک نمیشود؟
هر ماجرایی که انتخاب میکنی، بهتر است ابزار قدرت درست و مناسبی با خودت برداری... اگر دلت میخواهد از این سیرک پلید و شیطانی جان سالم به در ببری، بهتر است این کار را بکنی.
#ژانر_وحشت
#ترسناک #نشرویدا #نشر_ویدا #انتشارات_ویدا
@vida_publishing
#زمان_وحشت
#تله_سیرک_وحشت
به حدی بترس که همهی موهای بدنت سیخ شوند.
دلت میخواهد با تاب سیرکی پرواز کنی؟ دلت میخواهد یکی از نمایشهای بخش جنبی سیرک را اجرا کنی؟ نمایشی عجیبوغریب و غیرعادی و وحشتناک... دلت میخواهد خودت را مثل دلقک گریم کنی؟ گریمی که هیچوقت پاک نمیشود؟
هر ماجرایی که انتخاب میکنی، بهتر است ابزار قدرت درست و مناسبی با خودت برداری... اگر دلت میخواهد از این سیرک پلید و شیطانی جان سالم به در ببری، بهتر است این کار را بکنی.
#ژانر_وحشت
#ترسناک #نشرویدا #نشر_ویدا #انتشارات_ویدا
@vida_publishing
#در_دل_تاریکی
از سری #زمان_وحشت
پالت دوباره داد زد: «چی، چی رو ندیدم؟ سیندی بهم بگو! چی شده؟ تو داری چی میبینی؟»
سیندی پاسخ داد: «متٲسفم، پالت.»
هنوز شوکه بود اما تا حدی آرامتر بهنظر میرسید: «من...من نمیدونم چطوری این رو بهت بگم...دیوارا...»
سیندی توضیح داد: «یه نفر با رنگ قرمز روی دیوارا یه چیزایی نوشته.»
ادامه داد: «یه سر اسکلت کشیده با دوتا استخون پشتش...بعدش هم نوشته...» و دوباره ساکت شد.
پالت بااصرار پرسید: «چی؟ چی نوشته؟» هنوز باورش نمیشد که واقعاً چنین اتفاقی افتاده است.
سیندی بهسختی میتوانست نفس بکشد. احساس میکرد دارد خفه میشود: «نوشته...ای دختر کور تو خواهی مُرد!»
نوشتهی #آر_ال_استاین
ترجمهی #ماندانا_قهرمانلو
تصویرگر #خسرو_خسروی
#به_زودی از #نشر_ویدا
#ژانر_وحشت
@vida_publishing
از سری #زمان_وحشت
پالت دوباره داد زد: «چی، چی رو ندیدم؟ سیندی بهم بگو! چی شده؟ تو داری چی میبینی؟»
سیندی پاسخ داد: «متٲسفم، پالت.»
هنوز شوکه بود اما تا حدی آرامتر بهنظر میرسید: «من...من نمیدونم چطوری این رو بهت بگم...دیوارا...»
سیندی توضیح داد: «یه نفر با رنگ قرمز روی دیوارا یه چیزایی نوشته.»
ادامه داد: «یه سر اسکلت کشیده با دوتا استخون پشتش...بعدش هم نوشته...» و دوباره ساکت شد.
پالت بااصرار پرسید: «چی؟ چی نوشته؟» هنوز باورش نمیشد که واقعاً چنین اتفاقی افتاده است.
سیندی بهسختی میتوانست نفس بکشد. احساس میکرد دارد خفه میشود: «نوشته...ای دختر کور تو خواهی مُرد!»
نوشتهی #آر_ال_استاین
ترجمهی #ماندانا_قهرمانلو
تصویرگر #خسرو_خسروی
#به_زودی از #نشر_ویدا
#ژانر_وحشت
@vida_publishing
انتشارات ویدا منتشر میکند:
#زام-بی اثر #دارن_شان
اولین جلد از مجموعه #زامبی
با ترجمهی #کژوان_آبهشت
دبیر مجموعه: #نیما_کهندانی
تصویرگر و مشاور هنری: #امین_طالبی
دی ماه 1396 از #نشر_ویدا
وقتی اخبار تلویزیون، گزارشی راجعبه حملهی زامبیها در ایرلند پخش میکند، پدر نژادپرست بی میگوید که اینها همهاش شوخی است. البته بهعقیدهی پدر بی، اگر شوخی هم نباشد، بد نیست، چون از شر عدهای ایرلندی خلاص شدهاند.
بی چندان با عقاید نژادپرستانهی پدرش موافق نیست، اما بهنظرش کار آسانتر این است که وانمود کند با پدر همعقیده است، تا اینکه بخواهد برای دفاع از مهاجران و سیاهپوستان توی روی پدرش بایستد. وقتی هم که اعصابش بیش از حد از دست پدرش و عقاید او خرد میشود، خشمش را بر سر هممدرسهایهایش خالی میکند و به آنها سیلی میزند یا متلک میاندازد.
البته همهی این شرایط تا وقتی حاکم است که زامبیها به مدرسهی بی حمله نکردهاند. بعد از حملهی زامبیهاست که بی مجبور میشود در هزارتوی راهروهای مدرسهاش بدود تا جان خودش را نجات دهد؛ درست هنگام همین فرار است که او به کسانی کمک میکند که هرگز فکرش را نمیکرد روزی با آنها برخوردی مناسب داشته باشد.
* گفتنی است نشر ویدا از چهار ماه گذشته در حال گفتگو برای دریافت کپیرایت اثر است و این تلاش ادامه دارد.
#نشر_ویدا #نشرویدا #انتشارات_ویدا
#ژانر_وحشت #زامبی
⭕️ @Vida_publishing
#زام-بی اثر #دارن_شان
اولین جلد از مجموعه #زامبی
با ترجمهی #کژوان_آبهشت
دبیر مجموعه: #نیما_کهندانی
تصویرگر و مشاور هنری: #امین_طالبی
دی ماه 1396 از #نشر_ویدا
وقتی اخبار تلویزیون، گزارشی راجعبه حملهی زامبیها در ایرلند پخش میکند، پدر نژادپرست بی میگوید که اینها همهاش شوخی است. البته بهعقیدهی پدر بی، اگر شوخی هم نباشد، بد نیست، چون از شر عدهای ایرلندی خلاص شدهاند.
بی چندان با عقاید نژادپرستانهی پدرش موافق نیست، اما بهنظرش کار آسانتر این است که وانمود کند با پدر همعقیده است، تا اینکه بخواهد برای دفاع از مهاجران و سیاهپوستان توی روی پدرش بایستد. وقتی هم که اعصابش بیش از حد از دست پدرش و عقاید او خرد میشود، خشمش را بر سر هممدرسهایهایش خالی میکند و به آنها سیلی میزند یا متلک میاندازد.
البته همهی این شرایط تا وقتی حاکم است که زامبیها به مدرسهی بی حمله نکردهاند. بعد از حملهی زامبیهاست که بی مجبور میشود در هزارتوی راهروهای مدرسهاش بدود تا جان خودش را نجات دهد؛ درست هنگام همین فرار است که او به کسانی کمک میکند که هرگز فکرش را نمیکرد روزی با آنها برخوردی مناسب داشته باشد.
* گفتنی است نشر ویدا از چهار ماه گذشته در حال گفتگو برای دریافت کپیرایت اثر است و این تلاش ادامه دارد.
#نشر_ویدا #نشرویدا #انتشارات_ویدا
#ژانر_وحشت #زامبی
⭕️ @Vida_publishing
کتاب ویدا
#نشر_ویدا برای نمایشگاه کتاب تهران 97 منتشر خواهد کرد: #زامبی اولین جلد از مجموعهی #زامبی نوشتهی #دارن_شان @vida_publishing
سری کتابهای #نمایشگاه_کتاب_تهران_97:
مجموعه #زامبی
جلد اول: #زامبی
#دارن_شان
مترجم: #کژوان_آبهشت
تصویرگر: #امین_طالبی
مشاور هنری: #امین_طالبی
دبیر مجموعه: #نیما_کهندانی
وقتی اخبار تلویزیون، گزارشی راجعبه حملهی زامبیها در ایرلند پخش میکند، پدر نژادپرست بی میگوید که اینها همهاش شوخی است. البته بهعقیدهی پدر بی، اگر شوخی هم نباشد، بد نیست، چون از شر عدهای ایرلندی خلاص شدهاند.
بی چندان با عقاید نژادپرستانهی پدرش موافق نیست، اما بهنظرش کار آسانتر این است که وانمود کند با پدر همعقیده است، تا اینکه بخواهد برای دفاع از مهاجران و سیاهپوستان توی روی پدرش بایستد. وقتی هم که اعصابش بیش از حد از دست پدرش و عقاید او خرد میشود، خشمش را بر سر هممدرسهایهایش خالی میکند و به آنها سیلی میزند یا متلک میاندازد.
البته همهی این شرایط تا وقتی حاکم است که زامبیها به مدرسهی بی حمله نکردهاند. بعد از حملهی زامبیهاست که بی مجبور میشود در هزارتوی راهروهای مدرسهاش بدود تا جان خودش را نجات دهد؛ درست هنگام همین فرار است که او به کسانی کمک میکند که هرگز فکرش را نمیکرد روزی با آنها برخوردی مناسب داشته باشد.
#نشر_ویدا #ویدا #نشرویدا #انتشارات_ویدا #ژانر_وحشت #ترسناک #دارن_شان #زام_بی #زامبی
@vida_publishing
مجموعه #زامبی
جلد اول: #زامبی
#دارن_شان
مترجم: #کژوان_آبهشت
تصویرگر: #امین_طالبی
مشاور هنری: #امین_طالبی
دبیر مجموعه: #نیما_کهندانی
وقتی اخبار تلویزیون، گزارشی راجعبه حملهی زامبیها در ایرلند پخش میکند، پدر نژادپرست بی میگوید که اینها همهاش شوخی است. البته بهعقیدهی پدر بی، اگر شوخی هم نباشد، بد نیست، چون از شر عدهای ایرلندی خلاص شدهاند.
بی چندان با عقاید نژادپرستانهی پدرش موافق نیست، اما بهنظرش کار آسانتر این است که وانمود کند با پدر همعقیده است، تا اینکه بخواهد برای دفاع از مهاجران و سیاهپوستان توی روی پدرش بایستد. وقتی هم که اعصابش بیش از حد از دست پدرش و عقاید او خرد میشود، خشمش را بر سر هممدرسهایهایش خالی میکند و به آنها سیلی میزند یا متلک میاندازد.
البته همهی این شرایط تا وقتی حاکم است که زامبیها به مدرسهی بی حمله نکردهاند. بعد از حملهی زامبیهاست که بی مجبور میشود در هزارتوی راهروهای مدرسهاش بدود تا جان خودش را نجات دهد؛ درست هنگام همین فرار است که او به کسانی کمک میکند که هرگز فکرش را نمیکرد روزی با آنها برخوردی مناسب داشته باشد.
#نشر_ویدا #ویدا #نشرویدا #انتشارات_ویدا #ژانر_وحشت #ترسناک #دارن_شان #زام_بی #زامبی
@vida_publishing
سری کتابهای #نمایشگاه_کتاب_تهران_97:
مجموعه #زامبی
جلد دوم: #مجتمع_زیرزمینی
#دارن_شان
مترجم: #کژوان_آبهشت
تصویرگر: #امین_طالبی
مشاور هنری: #امین_طالبی
دبیر مجموعه: #نیما_کهندانی
ماهها از حملهی زامبیها به مدرسهی بی گذشته که او، ناگهان توی مجتمعی نظامی و زیرزمینی بههوش میآید و هیچچیز از اتفاقات چند ماه گذشته به خاطر نمیآورد. بعد از حملهی گستردهی زامبیها، زندگی در انگلستان بسیار سخت شده و مسئولان نظامی پایگاه، خیلی زود بی را مجبور به مبارزه با دیگر زامبیها میکنند. اما بی راجعبه زامبیهای توی مجتمع و دانشمندان آنجا به حقایقی تلخ پی میبرد. همین حقایق باعث میشوند او نظرش تغییر کند. بی چطور نجات پیدا کرده؟ آیا کسی در دنیا هست که بی بتواند به او اعتماد کند؟
#نشر_ویدا #ویدا #نشرویدا #انتشارات_ویدا #ژانر_وحشت #ترسناک #دارن_شان #زام_بی #زامبی
@vida_publishing
مجموعه #زامبی
جلد دوم: #مجتمع_زیرزمینی
#دارن_شان
مترجم: #کژوان_آبهشت
تصویرگر: #امین_طالبی
مشاور هنری: #امین_طالبی
دبیر مجموعه: #نیما_کهندانی
ماهها از حملهی زامبیها به مدرسهی بی گذشته که او، ناگهان توی مجتمعی نظامی و زیرزمینی بههوش میآید و هیچچیز از اتفاقات چند ماه گذشته به خاطر نمیآورد. بعد از حملهی گستردهی زامبیها، زندگی در انگلستان بسیار سخت شده و مسئولان نظامی پایگاه، خیلی زود بی را مجبور به مبارزه با دیگر زامبیها میکنند. اما بی راجعبه زامبیهای توی مجتمع و دانشمندان آنجا به حقایقی تلخ پی میبرد. همین حقایق باعث میشوند او نظرش تغییر کند. بی چطور نجات پیدا کرده؟ آیا کسی در دنیا هست که بی بتواند به او اعتماد کند؟
#نشر_ویدا #ویدا #نشرویدا #انتشارات_ویدا #ژانر_وحشت #ترسناک #دارن_شان #زام_بی #زامبی
@vida_publishing
مجموعه #دنیای_اسلپی
جلد اول: #تولدت_اسلپیباد
نوشتهی #آر_ال_استاین
ترجمهی #آمنه_یاری
عروسک شیطانی زنده میشود تا قصههای ترسناک و پرپیچوخم خود را روایت کند!
همین که یان بارکر باید تولد دوازده سالگیاش را با دو عموزادهی روی اعصابش و خواهرش سپری کند، به اندازهی کافی بد هست. این چهار نفر نمیتوانند با هم باشند بدون اینکه دردسر درست کنند. وینی و جانی همیشه میخواهند با وسائل یان بازی کنند. به هرچیزی که دست میزنند خراب میشود. اما وقتی یان از پدرش یک عروسک اسلپی هدیه میگیرد، همهچیز بدتر میشود...
#نشر_ویدا #انتشارات_ویدا #ژانر_وحشت
@Vida_publishing
جلد اول: #تولدت_اسلپیباد
نوشتهی #آر_ال_استاین
ترجمهی #آمنه_یاری
عروسک شیطانی زنده میشود تا قصههای ترسناک و پرپیچوخم خود را روایت کند!
همین که یان بارکر باید تولد دوازده سالگیاش را با دو عموزادهی روی اعصابش و خواهرش سپری کند، به اندازهی کافی بد هست. این چهار نفر نمیتوانند با هم باشند بدون اینکه دردسر درست کنند. وینی و جانی همیشه میخواهند با وسائل یان بازی کنند. به هرچیزی که دست میزنند خراب میشود. اما وقتی یان از پدرش یک عروسک اسلپی هدیه میگیرد، همهچیز بدتر میشود...
#نشر_ویدا #انتشارات_ویدا #ژانر_وحشت
@Vida_publishing
#نمایشگاه_کتاب_۹۸
مجموعه #دنیای_اسلپی
جلد دوم: #حمله_جک
نوشتهی #آر_ال_استاین
ترجمهی #آمنه_یاری
شان و خواهرش ویولت میروند تا عمویشان جیم را برای تعطیلات تابستان ملاقات کنند. او توی خانهای قدیمی کنار ساحل زندگی میکند. جیم ملوان است و چیزهای عجیب و جالبی از دریا جمع آوری کرده. با گشتن اتاق پشتی، شان و ویولت یک صندوق قفلشده پیدا میکنند. صندوق با زنجیری سنگین و کهنه پیچیده شده و با قفلی زنگزده و بزرگ قفل شده؛ اما آنها بازش میکنند. در را به آرامی بالا میبرند و میبینند که جعبه پر است از جعبههای قدیمی.
جعبهای زیر جعبههای دیگر مخفی شده که پر از گرد و خاک است! آهنگ ناخوشایندی از آن نواخته میشود و عروسکی خیلی زشت از آن بیرون میجهد: یک دزد دریایی پیر با سربندی قرمز و کثیف روی موهای چرب و بلندش، آثار زخم روی گونههایش با ریش و یک چشم! روی فنرش بیرون میپرد و با صدای گوشخراشش میگوید: «ممنون ک ملوان جک رو آوردین بیرون!»
حالا شان و ویولت با سؤالات جدید و سختی روبرو هستند:
آیا جک آنان را به عمویشان برمیگرداند؟
قول یک دزد دریایی دقیقاً چقدر ارزش دارد؟
#نشر_ویدا #انتشارات_ویدا #ژانر_وحشت
⚜@Vida_publishing
مجموعه #دنیای_اسلپی
جلد دوم: #حمله_جک
نوشتهی #آر_ال_استاین
ترجمهی #آمنه_یاری
شان و خواهرش ویولت میروند تا عمویشان جیم را برای تعطیلات تابستان ملاقات کنند. او توی خانهای قدیمی کنار ساحل زندگی میکند. جیم ملوان است و چیزهای عجیب و جالبی از دریا جمع آوری کرده. با گشتن اتاق پشتی، شان و ویولت یک صندوق قفلشده پیدا میکنند. صندوق با زنجیری سنگین و کهنه پیچیده شده و با قفلی زنگزده و بزرگ قفل شده؛ اما آنها بازش میکنند. در را به آرامی بالا میبرند و میبینند که جعبه پر است از جعبههای قدیمی.
جعبهای زیر جعبههای دیگر مخفی شده که پر از گرد و خاک است! آهنگ ناخوشایندی از آن نواخته میشود و عروسکی خیلی زشت از آن بیرون میجهد: یک دزد دریایی پیر با سربندی قرمز و کثیف روی موهای چرب و بلندش، آثار زخم روی گونههایش با ریش و یک چشم! روی فنرش بیرون میپرد و با صدای گوشخراشش میگوید: «ممنون ک ملوان جک رو آوردین بیرون!»
حالا شان و ویولت با سؤالات جدید و سختی روبرو هستند:
آیا جک آنان را به عمویشان برمیگرداند؟
قول یک دزد دریایی دقیقاً چقدر ارزش دارد؟
#نشر_ویدا #انتشارات_ویدا #ژانر_وحشت
⚜@Vida_publishing