💬
بهمن دارالشفایی:
"به بهانه کشتار مونیخ. نوشته روشنگر فتانه کیانارثی که سالها در اتریش با مهاجرها و پناهجوها و پناهندهها کار کرده t.co/ThuDvW2ZA6"
💬
S_k_0_m:
"عذر میخام ولی یه سری مهمل سراسر اغراق،بدون هیچ چارچوب علمی یا منطقی بود...موفق باشید"
twitter.com/bahmandaroshafa/status/757109521584128000
📡 @VahidOnline
کل متن:
- یادم میآید پدرش آن قدر کتکاش زده بود که به خاطر خونریزی کلیه در بیمارستان بستری شد. وقتی بالای سرش رفتم تا بتوانم متقاعدش کنم با مددکار اجتماعی و حقوقدان صحبت کند، زار میزد و به آلمانی- فارسی به پدرش فحش میداد. فکر کردم فقط بابت کتککاری دیشب پدرش را لعن و نفرین میکند اما چنین نبود میگفت: روزی ده بار به من میگویند که به خاطر من و برادرم خانه و زندگی و شغل و ماشین و خانواده و امکانات را در ایران ول کردهاند و آمدهاند این جا، خوب اگر به خاطر ماست پس چرا نمیگذارند ما شکل بقیه زندگی کنیم؟"
پدرش وقتی فهمیده بود او در هجدهسالگی با دوست پسر اتریشیاش به دیسکو رفته و شب دیروقت به خانه برگشته است، او را به قصد کشت زده بود.
- از مدرسه فراری بود، هیچ جوری حاضر نبود درس بخواند. ترجیح میداد با دوستانش چت کند، آبجو بخورد و با دوست دخترش یواشکی قرار ملاقات بگذارد. دعوای آخر بر سر خالکوبی روی بازو بود. پدر گفته بود فقط در صورتی اجازه خالکوبی دارد که یا نقش فروهر باشد یا دورنمایی از تختجمشید. کار از بحث به کتککاری کشیده بود. پدر چاقوی آشپزخانه آورده بود خودش را بکشد. پسربه او حمله کرده بود، مادر در حین میانجیگری به شدت زخمی شده بود. با هر کدامشان در یک سر راهروی منتهی به بخش مراقبتهای ویژه حرف میزدم.
- میگفت نمیدانم بالاخره ایران خوب است یا بد؟ دوست پسرترک من را در خانه راه نمیدهند. میگویند با همشاگردیهای اهل یوگسلاوی سابق یا ترکیه و مقدونیه نباید معاشرت کنم. توی خانه پدرم از تاریخ چندهزار ساله آریایی میگوید و تاکید میکند ما و اتریشیها و آلمانیها و سوییسیها از یک نژادیم. مادرم میگوید فکر نکن ما خارجی هستیم، ما با بقیه فرق داریم. اما من فرق زیای نمیبینم. مادرم در مکدونالد کار میکند، پدرم در کارخانه. مثل خیلی دیگر از دوستان و همکلاسیهای من. دیروز که گفتم شما با بقیه هیچ فرقی ندارید مادرم اولین سیلی را به صورتم زد. مچ دستش را گرفتم که دیگر نزند. پدرم و برادرم ریختند سرم.
موهای بلندش را به عمد روی صورتش میریزد تا من لکههای کبودی و جای سوختگی را نبینم.
.....
از این داستانها تا هزار و یک شب دیگر میتوانم برایتان بگویم. بچههایی که نمیدانند مال کجا هستند، چرا فرق دارند، اگر فرق دارند تفاوتشان در چه چیزیست. بسیاریشان زبان مادری را به سختی حرف میزنند، موقع بحث با والدین کلمات مناسب را پیدا نمیکنند و استدلالهای آنها را نمیفهمند. هیچ تصوری از گذشته پدر و مادر ندارند، بسیاری ایران را ندیدهاند یا اگر دیدهاند در حد سفر تابستانی و دید و بازدید خانواده بوده است.
یادتان نرود مهاجران ایرانی، همه دکتر و مهندس و نخبه و ساکن بالاشهرهای خارج از کشور نیستند. بچههایشان هم همه تحصیلات آکادمیک ندارند. مهاجرت پر است از نسل دوم و سوم معتاد، افسرده، سرگشته، کمسواد، خشن و بیهویت.
یادتان نرود. علی داوید سنبلی فقط یکی از هزاران است.
بار دیگر ماشه را دیگری میچکاند.»
📡 @VahidOnline
#مهاجرت #چندفرهنگی #ایرانی #ایرونی #ایرانیان #ایرانیان_خارج #فتانه_کیانارثی #آلمان #اتریش #مونیخ #علی_سنبلی
بهمن دارالشفایی:
"به بهانه کشتار مونیخ. نوشته روشنگر فتانه کیانارثی که سالها در اتریش با مهاجرها و پناهجوها و پناهندهها کار کرده t.co/ThuDvW2ZA6"
💬
S_k_0_m:
"عذر میخام ولی یه سری مهمل سراسر اغراق،بدون هیچ چارچوب علمی یا منطقی بود...موفق باشید"
twitter.com/bahmandaroshafa/status/757109521584128000
📡 @VahidOnline
کل متن:
- یادم میآید پدرش آن قدر کتکاش زده بود که به خاطر خونریزی کلیه در بیمارستان بستری شد. وقتی بالای سرش رفتم تا بتوانم متقاعدش کنم با مددکار اجتماعی و حقوقدان صحبت کند، زار میزد و به آلمانی- فارسی به پدرش فحش میداد. فکر کردم فقط بابت کتککاری دیشب پدرش را لعن و نفرین میکند اما چنین نبود میگفت: روزی ده بار به من میگویند که به خاطر من و برادرم خانه و زندگی و شغل و ماشین و خانواده و امکانات را در ایران ول کردهاند و آمدهاند این جا، خوب اگر به خاطر ماست پس چرا نمیگذارند ما شکل بقیه زندگی کنیم؟"
پدرش وقتی فهمیده بود او در هجدهسالگی با دوست پسر اتریشیاش به دیسکو رفته و شب دیروقت به خانه برگشته است، او را به قصد کشت زده بود.
- از مدرسه فراری بود، هیچ جوری حاضر نبود درس بخواند. ترجیح میداد با دوستانش چت کند، آبجو بخورد و با دوست دخترش یواشکی قرار ملاقات بگذارد. دعوای آخر بر سر خالکوبی روی بازو بود. پدر گفته بود فقط در صورتی اجازه خالکوبی دارد که یا نقش فروهر باشد یا دورنمایی از تختجمشید. کار از بحث به کتککاری کشیده بود. پدر چاقوی آشپزخانه آورده بود خودش را بکشد. پسربه او حمله کرده بود، مادر در حین میانجیگری به شدت زخمی شده بود. با هر کدامشان در یک سر راهروی منتهی به بخش مراقبتهای ویژه حرف میزدم.
- میگفت نمیدانم بالاخره ایران خوب است یا بد؟ دوست پسرترک من را در خانه راه نمیدهند. میگویند با همشاگردیهای اهل یوگسلاوی سابق یا ترکیه و مقدونیه نباید معاشرت کنم. توی خانه پدرم از تاریخ چندهزار ساله آریایی میگوید و تاکید میکند ما و اتریشیها و آلمانیها و سوییسیها از یک نژادیم. مادرم میگوید فکر نکن ما خارجی هستیم، ما با بقیه فرق داریم. اما من فرق زیای نمیبینم. مادرم در مکدونالد کار میکند، پدرم در کارخانه. مثل خیلی دیگر از دوستان و همکلاسیهای من. دیروز که گفتم شما با بقیه هیچ فرقی ندارید مادرم اولین سیلی را به صورتم زد. مچ دستش را گرفتم که دیگر نزند. پدرم و برادرم ریختند سرم.
موهای بلندش را به عمد روی صورتش میریزد تا من لکههای کبودی و جای سوختگی را نبینم.
.....
از این داستانها تا هزار و یک شب دیگر میتوانم برایتان بگویم. بچههایی که نمیدانند مال کجا هستند، چرا فرق دارند، اگر فرق دارند تفاوتشان در چه چیزیست. بسیاریشان زبان مادری را به سختی حرف میزنند، موقع بحث با والدین کلمات مناسب را پیدا نمیکنند و استدلالهای آنها را نمیفهمند. هیچ تصوری از گذشته پدر و مادر ندارند، بسیاری ایران را ندیدهاند یا اگر دیدهاند در حد سفر تابستانی و دید و بازدید خانواده بوده است.
یادتان نرود مهاجران ایرانی، همه دکتر و مهندس و نخبه و ساکن بالاشهرهای خارج از کشور نیستند. بچههایشان هم همه تحصیلات آکادمیک ندارند. مهاجرت پر است از نسل دوم و سوم معتاد، افسرده، سرگشته، کمسواد، خشن و بیهویت.
یادتان نرود. علی داوید سنبلی فقط یکی از هزاران است.
بار دیگر ماشه را دیگری میچکاند.»
📡 @VahidOnline
#مهاجرت #چندفرهنگی #ایرانی #ایرونی #ایرانیان #ایرانیان_خارج #فتانه_کیانارثی #آلمان #اتریش #مونیخ #علی_سنبلی