vhdo.nl/1OyVrsQ
Kavian S. Milani:
«من در دوران کودکى ساعتهاى زیادى دم در منزل آقاى هاشمى رفسنجانى مىنشستم در زمانی که ما باید در مورد پرونده ربوده شدن و مفقودالاثرى پدرم به ایشان عریضه مىدادیم
و البته همه بىجواب ماند...
سى و چند سال بعد دخترش #فائزه قدمهاى بزرگى براى جبران مافات رجال سیاسى جمهورى اسلامى و عمل به موازین #حقوق_بشر برداشت و این البته خود پیشرفتى است بزرگ...
باز هم بانوان پیشگام شدند»
vhdo.nl/1OyVRzy
📡 @VahidOnline:
پست بالا رو دکتر کاویان صادقزاده میلانی نوشته.
پزشکی است در ویرجینیا
با برادران علایی و تعدادی پزشک دیگر مرکزی راهانداختند برای درمان هموطنانی که توانایی تأمین هزینههای سنگین بیماریهاشون رو ندارند.
پدری که دربارهاش نوشته هم پزشک بود. دکتر کامبیز صادقزاده میلانی.
با توجه به مصاحبهای که پایینتر لینک میدم فکر میکنم مرد بدون کراوات عکس پایین پست باشه.
یکی از اعضای اولین محفل ملی #بهاییان پس از #انقلاب۵۷
یک روزی ناپدید شد. همهشون ناپدید شدند. به همین سادگی.
از مصاحبه برادر کوچکترش خوندم:
«-در روز ۳۰ مرداد ۵۹ پدر شما به همراه دیگر اعضای محفل روحانی بهائیان ربوده شد. سالهاست برای یافتن ایشان و همکارانشان تلاش میشود. آیا نتیجهای از این تلاشها به دست آمده؟
-خیر، تا امروز که با شما صحبت می کنم هیچ خبری از چرایی و علت دستگیری و سرنوشت این ۱۱ نفر در دست نیست.
زمان این اتفاق من هنوز به دنیا نیامده بودم و مادرم مرا باردار بودند. تصور کنید که پدر من صبح با برادر بزرگترم پینگپنگ بازی میکنند و مثل یک روز عادی از منزل خارج میشوند و دیگر هیچ وقت مراجعت نمیکنند. به همین سادگی! فرض ما این است که این افراد به طور مخفیانه اعدام شدهاند.
در طول سال اول تلاشها بی وقفه بود و به هر دری زدند تا خبری به دست آید. اما هیچ نهادی جواب درستی نداده. با بسیاری افراد از جمله آقای هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس، آقای بهشتی رئیس وقت قوه قضاییه، آقای قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی و همچنین دفتر آقای بنیصدر ملاقاتهایی صورت گرفت ولی نتیجهای حاصل نشد.
این پیگیریها تا نزدیک به یک سال ادامه داشت. اما زمانی قضیه برای ما تقریبا تمام شد که اعضای محفل دوم دستگیر و همگی تیرباران شدند و حکومت هم در ابتدا سعی در مخفی کردن این اعدامها داشت ولی یکی از افراد داخل حکومت خبر اعدام این افراد را منتشر کرد. هر چند حکومت در ابتدا این خبر راتکذیب کرد اما در نهایت در پی واکنش خبرگزاریها و سازمانهای بینالمللی ناچار به پذیرش مسئولیت این اعدامها شد. وقتی سرنوشت محفل دوم معلوم شد جامعه بهایی متوجه شد که محفل اول هم دچار سرنوشتی مشابه شده است.» vhdo.nl/1OyRNiP
ویکیپدیا:
«در ۶ دی ۱۳۶۰، هشت نفر از نه عضو دومین محفل روحانی ملی ایران بدون محاکمه #اعدام شدند. بعد از انکار ابتدایی این اعدامها، آیتالله اردبیلی، رئیس جدید قوه قضاییه، سرانجام اعلام کرد که هشت #بهایی به جرم جاسوسی برای قدرتهای خارجی اعدام شدهاند. #موسوی_اردبیلی به ایرنا گفت که هیچ انگیزه و مبنای مذهبی دلیل این اعدامها نبودهاست. در اواخر همان ماه، آیتالله #محمدی_گیلانی، رئیس دادگاههای انقلاب مرکز، اعدام اعضای دومین محفل روحانی ملی را به این صورت توجیه کرد که عضویت در #جامعه_بهایی مترادف با #جاسوسی برای سازمانهای استعماری است. اگرچه اعدامها رسماً اعلام نشدند، بهاییان موفق به کشف محل دفن اجساد در بخش کافرین قبرستان #خاوران شدند. بعضی از اجساد به صورت دسته جمعی دفن شده بودند.» vhdo.nl/1OyWusE
در تعریف محفل هم نوشته: هیئتی است ۹ نفره که وظیفه ادارۀ امور جامعه بهایی را بر عهده دارد.
با توجه به این فکر کردم #فریبا_کمالآبادی که بعد از ۸ سال ۵ روز اومد مرخصی و #فائزه رفت دیدنش هم لابد یکی از اعضای محفل ملی الانشونه
چون اون و چند نفر دیگری که دقیقا همین اواخر اردیبهشت ماه در سال ۸۷ دستگیر شده بودند هم مسئول امور اداری جامعه بهاییان بودند: مهوش ثابت، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم
ولی در همون ویکیپدیا نوشته که بعد از تیرباران شدن اعضای محفل دوم تازه «در ۷ شهریور ۱۳۶۲، دادستان کل انقلاب، سید حسین #موسوی_تبریزی، تمام فعالیتهای جمعی و تشکیلاتی #بهاییت در ایران را ممنوع اعلام نمود.» یعنی تا قبل از اون ممنوع نبوده که اعضای محفل اول رو مفقودالاثر کردند و دومی رو با اتهام جاسوسی تیرباران کردند. چون خلافی نکرده بودند که بتونند مطابق اون محاکمه و مجرم اعلام کنند. بعدش هم که ممنوع شد دیگه محفل انتخاب نکردند و به جاش «یک مجمع موقت با اطلاع کامل حکومت تشکیل شد که به امور اولیهٔ جامعه رسیدگی میکرد» امور اولیه لابد یعنی کارهای اداری تولد و ازدواج و مرگ و...
وضعیت اعضای مجمع فعلی هم که اینجور
/
اعضای ناپدیدشده محفل اول
Kavian S. Milani:
«من در دوران کودکى ساعتهاى زیادى دم در منزل آقاى هاشمى رفسنجانى مىنشستم در زمانی که ما باید در مورد پرونده ربوده شدن و مفقودالاثرى پدرم به ایشان عریضه مىدادیم
و البته همه بىجواب ماند...
سى و چند سال بعد دخترش #فائزه قدمهاى بزرگى براى جبران مافات رجال سیاسى جمهورى اسلامى و عمل به موازین #حقوق_بشر برداشت و این البته خود پیشرفتى است بزرگ...
باز هم بانوان پیشگام شدند»
vhdo.nl/1OyVRzy
📡 @VahidOnline:
پست بالا رو دکتر کاویان صادقزاده میلانی نوشته.
پزشکی است در ویرجینیا
با برادران علایی و تعدادی پزشک دیگر مرکزی راهانداختند برای درمان هموطنانی که توانایی تأمین هزینههای سنگین بیماریهاشون رو ندارند.
پدری که دربارهاش نوشته هم پزشک بود. دکتر کامبیز صادقزاده میلانی.
با توجه به مصاحبهای که پایینتر لینک میدم فکر میکنم مرد بدون کراوات عکس پایین پست باشه.
یکی از اعضای اولین محفل ملی #بهاییان پس از #انقلاب۵۷
یک روزی ناپدید شد. همهشون ناپدید شدند. به همین سادگی.
از مصاحبه برادر کوچکترش خوندم:
«-در روز ۳۰ مرداد ۵۹ پدر شما به همراه دیگر اعضای محفل روحانی بهائیان ربوده شد. سالهاست برای یافتن ایشان و همکارانشان تلاش میشود. آیا نتیجهای از این تلاشها به دست آمده؟
-خیر، تا امروز که با شما صحبت می کنم هیچ خبری از چرایی و علت دستگیری و سرنوشت این ۱۱ نفر در دست نیست.
زمان این اتفاق من هنوز به دنیا نیامده بودم و مادرم مرا باردار بودند. تصور کنید که پدر من صبح با برادر بزرگترم پینگپنگ بازی میکنند و مثل یک روز عادی از منزل خارج میشوند و دیگر هیچ وقت مراجعت نمیکنند. به همین سادگی! فرض ما این است که این افراد به طور مخفیانه اعدام شدهاند.
در طول سال اول تلاشها بی وقفه بود و به هر دری زدند تا خبری به دست آید. اما هیچ نهادی جواب درستی نداده. با بسیاری افراد از جمله آقای هاشمی رفسنجانی رئیس وقت مجلس، آقای بهشتی رئیس وقت قوه قضاییه، آقای قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی و همچنین دفتر آقای بنیصدر ملاقاتهایی صورت گرفت ولی نتیجهای حاصل نشد.
این پیگیریها تا نزدیک به یک سال ادامه داشت. اما زمانی قضیه برای ما تقریبا تمام شد که اعضای محفل دوم دستگیر و همگی تیرباران شدند و حکومت هم در ابتدا سعی در مخفی کردن این اعدامها داشت ولی یکی از افراد داخل حکومت خبر اعدام این افراد را منتشر کرد. هر چند حکومت در ابتدا این خبر راتکذیب کرد اما در نهایت در پی واکنش خبرگزاریها و سازمانهای بینالمللی ناچار به پذیرش مسئولیت این اعدامها شد. وقتی سرنوشت محفل دوم معلوم شد جامعه بهایی متوجه شد که محفل اول هم دچار سرنوشتی مشابه شده است.» vhdo.nl/1OyRNiP
ویکیپدیا:
«در ۶ دی ۱۳۶۰، هشت نفر از نه عضو دومین محفل روحانی ملی ایران بدون محاکمه #اعدام شدند. بعد از انکار ابتدایی این اعدامها، آیتالله اردبیلی، رئیس جدید قوه قضاییه، سرانجام اعلام کرد که هشت #بهایی به جرم جاسوسی برای قدرتهای خارجی اعدام شدهاند. #موسوی_اردبیلی به ایرنا گفت که هیچ انگیزه و مبنای مذهبی دلیل این اعدامها نبودهاست. در اواخر همان ماه، آیتالله #محمدی_گیلانی، رئیس دادگاههای انقلاب مرکز، اعدام اعضای دومین محفل روحانی ملی را به این صورت توجیه کرد که عضویت در #جامعه_بهایی مترادف با #جاسوسی برای سازمانهای استعماری است. اگرچه اعدامها رسماً اعلام نشدند، بهاییان موفق به کشف محل دفن اجساد در بخش کافرین قبرستان #خاوران شدند. بعضی از اجساد به صورت دسته جمعی دفن شده بودند.» vhdo.nl/1OyWusE
در تعریف محفل هم نوشته: هیئتی است ۹ نفره که وظیفه ادارۀ امور جامعه بهایی را بر عهده دارد.
با توجه به این فکر کردم #فریبا_کمالآبادی که بعد از ۸ سال ۵ روز اومد مرخصی و #فائزه رفت دیدنش هم لابد یکی از اعضای محفل ملی الانشونه
چون اون و چند نفر دیگری که دقیقا همین اواخر اردیبهشت ماه در سال ۸۷ دستگیر شده بودند هم مسئول امور اداری جامعه بهاییان بودند: مهوش ثابت، جمال الدین خانجانی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی، وحید تیزفهم
ولی در همون ویکیپدیا نوشته که بعد از تیرباران شدن اعضای محفل دوم تازه «در ۷ شهریور ۱۳۶۲، دادستان کل انقلاب، سید حسین #موسوی_تبریزی، تمام فعالیتهای جمعی و تشکیلاتی #بهاییت در ایران را ممنوع اعلام نمود.» یعنی تا قبل از اون ممنوع نبوده که اعضای محفل اول رو مفقودالاثر کردند و دومی رو با اتهام جاسوسی تیرباران کردند. چون خلافی نکرده بودند که بتونند مطابق اون محاکمه و مجرم اعلام کنند. بعدش هم که ممنوع شد دیگه محفل انتخاب نکردند و به جاش «یک مجمع موقت با اطلاع کامل حکومت تشکیل شد که به امور اولیهٔ جامعه رسیدگی میکرد» امور اولیه لابد یعنی کارهای اداری تولد و ازدواج و مرگ و...
وضعیت اعضای مجمع فعلی هم که اینجور
/
اعضای ناپدیدشده محفل اول
Vahid Online وحید آنلاین
vhdo.nl/1OyVrsQ Kavian S. Milani: «من در دوران کودکى ساعتهاى زیادى دم در منزل آقاى هاشمى رفسنجانى مىنشستم در زمانی که ما باید در مورد پرونده ربوده شدن و مفقودالاثرى پدرم به ایشان عریضه مىدادیم و البته همه بىجواب ماند... سى و چند سال بعد دخترش #فائزه قدمهاى…
vhdo.nl/2gq7lIh
Alborz Zahedi:
#امیرانتظام تعریف میکند این اواخر روزی در بیمارستان فهمیدم #محمدی_گیلانی چند اتاق آنطرفتر نیمهجان بستری است. با دستهای گل بالاسرش رفتم. دستانش را گرفتم نگاهم کرد. شاید ترسید ولی بعد منقلب نگاهم کرد. بدنم میلرزید. آرام گفتم:«بخشیدمت». قطرهای روی صورتش سر میخورد.
twitter.com/albarezzahedi/status/917316609441783808
📡 @VahidOnline
Alborz Zahedi:
#امیرانتظام تعریف میکند این اواخر روزی در بیمارستان فهمیدم #محمدی_گیلانی چند اتاق آنطرفتر نیمهجان بستری است. با دستهای گل بالاسرش رفتم. دستانش را گرفتم نگاهم کرد. شاید ترسید ولی بعد منقلب نگاهم کرد. بدنم میلرزید. آرام گفتم:«بخشیدمت». قطرهای روی صورتش سر میخورد.
twitter.com/albarezzahedi/status/917316609441783808
📡 @VahidOnline