Vahid Online وحید آنلاین
377K subscribers
21.2K photos
14.7K videos
178 files
34.1K links
ارسال تصویر @Vahid_Online

تلاش می‌کنم بدونم چه خبره و چی میگن.
اینجا بعضی ازچیزهایی که می‌خواستم به خودم نشون داده بشه رو به همون صورتی که می‌خواستم ببینم، می‌گذارم.

استوار بر حمایت‌های مالی مردمی
ماهانه:
vhdo.nl/patreon
یک‌باره:
vhdo.nl/paypal
ممنونم.
Download Telegram
vhdo.nl/2eU5RnP
💬
دلنها:
"با حرفایی که فائزه هاشمی درباره لاهوتی و مرگش گفت و اینکه دروغ بوده که برادران گفتن خودکشی کرده، شایدم طبیعی بود که تاریخ آنلاین فیلتر بشه."

💬
ME:
فکر کنم یک بار هم #فاطمه_هاشمی چیزهای راجع به مرگ لاهوتی گفته بود که سر وصدا کرد
💬
دلنها:
بیست و هفت سال بعد فاطمه و فائزه هاشمی و حمید پسر بزرگ حسن لاهوتی در مصاحبه با مجله شهروند امروز فاش می کنند که...

💬
...به گواهی پزشک قانونی حسن لاهوتی به علت #مسمومیت با #سم #استرکنین از دنیا رفته است. (۲۰)

💬
"هاشمی رفسنجانی از دختران و دامادهایش می خواهد به خاطر انقلاب سکوت کنند. (۲۱)"

💬
"مجله شهروند امروز به دلیل انتشار این مصاحبه ها توقیف می شود! قرار نبود «اسرار نظام» ولو بعد از بیست و هفت سال فاش شود."

💬
از محسن #کدیور: http://kadivar.com/?p=15633
«در تاریخ چهارشنبه ۶ آبان ۱۳۶۰ مأموران جمهوری اسلامی با حکم #اسدالله_لاجوردی دادستان انقلاب تهران به منزل #حسن_لاهوتی_اشکوری (۱۳۰۶-۱۳۶۰) نماینده مجلس شورای اسلامی می‌ریزند و بعد از تفتیش خانه او را با خود می‌برند. پسرش #وحیدلاهوتی نیز دو روز قبل بازداشت شده بود. هیچکدام زنده از زندان اوین بیرون نمی‌آیند. علت رسمی مرگ پسر خودکشی و علت مرگ پدر ایست قبلی اعلام می شود! معلوم نیست کدام زودتر از دنیا رفته است. جنازه وحید هرگز به خانواده‌اش تحویل داده نشد، البته محبت کردند قبر او را به مادر و برادرانش نشان دادند. جنازه پدر را هم به سرعت قبل از تشییع به خاک سپردند!»

💬
این هم فایل PDF مصاحبه شهروند: t.co/rDLudg7UVl

twitter.com/delnaha/status/791544918900633600

📡 @VahidOnline

در آبان ۱۳۸۷، #فائزه هاشمی، همسر #حمیدلاهوتی (برادر وحید لاهوتی) در مصاحبه با هفته‌نامه شهروند امروز گفت او خودکشی نکرده و ضربه‌ای به سرش وارد شده و در زندان اوین فوت کرده است. درباره #حسن_لاهوتی نیز بیان داشت دستگیرکنندگان #آیت‌الله_لاهوتی از سوی اسدالله لاجوردی دستور داشتند در صورتی که او نمرد، وی را بکشند.
وحید لاهوتی: vhdo.nl/2eU0fJV
آیت‌الله لاهوتی: vhdo.nl/2eTXXdY

#لاجوردی "...یکی از سربازان سخت‌کوش انقلاب و خدمت‌گزاران مردم و نظام..." vhdo.nl/2eU5IR7

#لاهوتی 👇
Vahid Online وحید آنلاین
t.co/E0nUjAMU2y Arash Bahmani: آ.خامنه‌ای درباره #ماجرای_نیمروز: "بسیار خوب بود. همه اجزای فیلم عالی بود، کارگردانی عالی بود. بازی‌هاعالی، قصه عالی بود. فیلم خوش ساخت بود" 💬 آ.‌خامنه‌ای: "انشاالله یک کاری هم برای آقای لاجوردی بکنید. ایشان از آن شخصیت‌هایی…
twitter.com/EhsanBodaghi/status/886170541777969152

Arash Bahmani:
خاطره نقل شده از موسوی اردبیلی [رییس دیوان عالی کشور بالاترین مقام قضایی] درباره برخورد با فرزندان اعضای فراری/ کشته شده مجاهدین در زندان
از کانال تلگرام مجتبى لطفى (شاگرد آیت‌الله منتظرى):
twitter.com/ArashBahmani/status/891682656076918785
👇
«
✳️خاطره آیت الله موسوی اردبیلی از بچه های خردسال زندانی در اوین

✍🏻خاطره زیر را به نحو متواتر از اطرافیان و شاگردان نزدیک مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی شنیده ام. متن زیر به نقل از آیت الله احمد عابدینی استاد حوزه علمیه اصفهان است:

🔺اوایل شهریور 1377 بود که برای خواندن کتاب سفرنامه فقهی حج به منزل ایشان رفتم و مثل بقيّه شب‌ها من و او تنها بودیم تازه آقای اسد اللّه لاجوردی را ترور کرده بودند. ایشان فرمودند: امروز هرچه با خودم کلنجار رفتم که برای آقای لاجوردی فاتحه‏ ای بخوانم نشد.
🔺حساس شدم که مگر او چه کرده است؟ سؤال کردم، ایشان در تردید بود که برایم توضیح بدهد یا خیر، امّا بالاخره اموری را گفت که اکنون پس از گذشتن بیش از ده سال از آن زمان هنوز بسیاری از آن کلمات با همان آهنگ سخنان ایشان در گوشم طنین انداز است:

♦️ آن زمان که مسئولیت داشتم گهگاهی به زندان‏ها سر می‏زدم که در زندانِ اوین یک درب کهنه قدیمی بود که همیشه از کنار آن می‏ گذشتم. یک روز هوس کردم که داخل آن‌جا را ببینم، گفتم این چیست؟ گفتند: چیز مهمی نیست یک انباری است.

♦️ گفتم: می‏ خواهم درون آن را ببینم. گفتند: کلیدش نیست. گفتم: آن را پیدا کنید. گفتند: پیدا نمی‏ شود. گفتم: درب را بشکنید. گفتند: چیز مهمی نیست. گفتم: بالاخره من باید درون این انباری را ببینم. گفتند: کلیدش پیش حاج آقاست. منظورشان لاجوردی بود. گفتم: از او بگیرید. گفتند: الان این‌جا نیستند. گفتم: پیدایش کنید من این‌جا می‏ مانم تا بیایید و از جای خود تکان نمی‏ خورم.

♦️بالاخره پس از اصرارِ زیادِ من، درب باز شد؛ وارد شدم. دیدم تعداد زیادی از بچّه‏ های خردسالِ پنج ساله، شش ساله و ده ساله با صورت‌هایی به رنگ زرد و جسم‌هایی نحیف، پنجاه نفر، صد نفر، کمتر یا بیشتر نمی‏ دانم؛ محبوسند. بچّه‏ ها دور من ریختند، گریه می‏کردند، عبا و دست‌هایم را می‏ بوسیدند و التماس می‏ کردند.

♦️گفتم: این‌ها چه کسانی هستند؟ گفتند: این‏ها بچه‏ های منافقان هستند که پدر و مادرشان یا کشته شده‏ اند یا فرار کرده‏ اند. گفتم: این‌جا چه کار می‏ کنند؟ پدرانشان مجرم بوده‌اند، جرم این‌ها چیست؟ این‌ها پدر بزرگ ندارند؟! خویشاوند ندارند؟! قيّم ندارند؟!

😔 از وضع اسفبار بچّه‏ ها چشمانم پر از اشک شد عینک خود را برداشتم و با دستمال، اشک‏ های خود را پاک کردم و گفتم: همین امروز تا بیست و چهار ساعت باید این بچّه‏ ها را به خانواده‏ های خودشان برسانید و هر کدام که خانواده ندارند یا جایی ندارند آن‌ها را به دادستانی بیاورید برای آنان جایی تهیه می‏ کنیم. آخر پدر بچّه ه‏ای منافق بود و کشته شد یا مادرش فرار کرد چه ربطی به بچّه‏ ها دارد؟! انصاف و رحم و مروتتان کجا رفت؟!

♦️بالاخره پس از چند روز آقای محمدی گیلانی قبل از خطبه‏ های نماز جمعه تهران جوابم را داد و گفت: آن‌ها که برای بچّه منافق اشک می‏ ریزند نباید مسئولیت قبول کنند، چرا آن وقت که پدرانشان پاسدارهای ما را می‏ کشتند گریه نکردید؟! کسی مرجع ضمیر حرف‌های او را جز من نفهمید.

♦️آقای لاجوردی به من می‏ گفت: من تو و آقای منتظری را قبول ندارم، شما نمی‏ فهمید! شما نمی‏ گذارید من ریشه منافقان را بکنم، اما چون امام خمینی به من فرموده از شما اطاعت کنم، اطاعت می‏ کنم وگرنه اصلاً شما دو نفر را قبول ندارم.
»
t.me/lotfi_mojtaba/358
#لاجوردی
📡 @VahidOnline