🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
🌼🌸 🌸 #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #آموزش_عملی (۲) 📵شیوه حذف ابزار یا فرصت گناه 🚷گاهی وقتها شما می دانید که یک شخصی ، اقبال زیادی دارد به انجام فلان گناه! ولی اگر وسیلهی گناه (مثلاً کابل ماهواره ، آلات قمار ، سی دی های نامناسب و...) دَم دستش نباشد ، خیلی…
🌼🌸
🌸
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#آموزش_عملی ۳
💌شیوه نامه ، پیام یا پیامک
🔹در فضایی که همه ی مردم با هم لسانی صحبت میکنند، معمولا نوشتههای مکتوب، بهتر جواب میدهد و بیشتر در قلب مخاطب اثر می گذارد (البته در فضای مجازی که عموماً فضای مکتوب است ، صوت بهتر جواب می دهد.)
حالا همین نوشته را شما می توانید به اقسام مختلف تقسیم کنید ؛ یک وقت در موبایلتان یه پیامک مینویسید و برای آن دوست خطاکار ارسال میکنید. یا همین را روی کاغذی خیلی مختصر مینویسید و به او میدهید. گاهی اوقات طرف از خانواده یا نزدیکان شماست و یک نامهی مفصل برای او مینویسید. (در نوشتن نامه تا میتوانید از زبان محبت استفاده کنید، یک دفعه نروید سر اصل مطلب، یک دفعه همان اول کار، بُرجَک طرف را نزنید. محبت کنید، خوبی هایشان را بشمارید، و بعد در خلال این محبتهایتان، یک جا آن تذکرتان را هم یادداشت میکنید .
⏸ادامه دارد...
👉 @TheLastSavior_ir
🌸
🌼🌸
🌸
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#آموزش_عملی ۳
💌شیوه نامه ، پیام یا پیامک
🔹در فضایی که همه ی مردم با هم لسانی صحبت میکنند، معمولا نوشتههای مکتوب، بهتر جواب میدهد و بیشتر در قلب مخاطب اثر می گذارد (البته در فضای مجازی که عموماً فضای مکتوب است ، صوت بهتر جواب می دهد.)
حالا همین نوشته را شما می توانید به اقسام مختلف تقسیم کنید ؛ یک وقت در موبایلتان یه پیامک مینویسید و برای آن دوست خطاکار ارسال میکنید. یا همین را روی کاغذی خیلی مختصر مینویسید و به او میدهید. گاهی اوقات طرف از خانواده یا نزدیکان شماست و یک نامهی مفصل برای او مینویسید. (در نوشتن نامه تا میتوانید از زبان محبت استفاده کنید، یک دفعه نروید سر اصل مطلب، یک دفعه همان اول کار، بُرجَک طرف را نزنید. محبت کنید، خوبی هایشان را بشمارید، و بعد در خلال این محبتهایتان، یک جا آن تذکرتان را هم یادداشت میکنید .
⏸ادامه دارد...
👉 @TheLastSavior_ir
🌸
🌼🌸
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #آموزش_عملی ۵ 💌شیوه ادبیاتی 💌شیوه غیرتی(تحریک عواطف) @TheLastSavior_ir
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#آموزش_عملی ۶
💌 شیوه تذکر غیری یا واسطه ای
💌 تذکر همراه با هدیه
@TheLastSavior_ir
#آموزش_عملی ۶
💌 شیوه تذکر غیری یا واسطه ای
💌 تذکر همراه با هدیه
@TheLastSavior_ir
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #آموزش_عملی ۶ 💌 شیوه تذکر غیری یا واسطه ای 💌 تذکر همراه با هدیه @TheLastSavior_ir
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#آموزش_عملی ۷
💌شیوه روش علمی (بیان ضرر)
💌شیوه مطالبه از مسئولین
@TheLastSavior_ir
#آموزش_عملی ۷
💌شیوه روش علمی (بیان ضرر)
💌شیوه مطالبه از مسئولین
@TheLastSavior_ir
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر #آموزش_عملی ۸ 💌شیوه کمک به مسئول @TheLastSavior_ir
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#آموزش_عملی ۹
💌شیوه تماس با متولی و مسئول
💌شیوه جمعیت غالب
💝سَلَامُاللهعَلَیْکَیَااَبَاصَالِحَالمَهْدی💝
@TheLastSavior_ir
#آموزش_عملی ۹
💌شیوه تماس با متولی و مسئول
💌شیوه جمعیت غالب
💝سَلَامُاللهعَلَیْکَیَااَبَاصَالِحَالمَهْدی💝
@TheLastSavior_ir
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#آموزش_عملی ۱۲
💌 شیوه شخصیت دهی به گنهکار
💌شیوه پلکانی یا تدریجی
@TheLastSavior_ir
#آموزش_عملی ۱۲
💌 شیوه شخصیت دهی به گنهکار
💌شیوه پلکانی یا تدریجی
@TheLastSavior_ir
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
Photo
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#آموزش_عملی ۱۸
💌شیوه یاد مرگ
💌شیوه پرسشی
💌شیوه رسانهای کردن
@TheLastSavior_ir
#آموزش_عملی ۱۸
💌شیوه یاد مرگ
💌شیوه پرسشی
💌شیوه رسانهای کردن
@TheLastSavior_ir
vajebeTamadonSaz.apk
15.7 MB
#برنامه
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
اطلاعاتی که در مورد امر به معروف و....
گذاشته شد در کانال همه و همه در این برنامه موجوده و کلی ویژگی های دیگه😍
📃یاد بگیر، مدرک بگیر
#پیشنهاد_دانلود
@TheLastSavior_ir
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
اطلاعاتی که در مورد امر به معروف و....
گذاشته شد در کانال همه و همه در این برنامه موجوده و کلی ویژگی های دیگه😍
📃یاد بگیر، مدرک بگیر
#پیشنهاد_دانلود
@TheLastSavior_ir
:
📝شهادت روی پیادهرو
🔺توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: بر اساس شنیده ها
🔸ساعت به نُه و نیم نزدیک می شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟!
🔸چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده اند. چنگ می اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند.
🔸پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟!
🔸خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمیتواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت.
🔸دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند.
🔸خون دارد از از زیر پوست حمید می آید بالا بافت های لباسش را رد می کند می رسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد. قلبش می زند. نمی دانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است.
🔸یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی می گوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو می خورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید:
- کمک!
🔸یک نفر زنگ می زند ۱۱۵. اورژانس زود می رسد. حمید را می برند تو. تا می رسد بیمارستان رفته ست توی کُما.
آوا نشسته است ثانیه می شمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید:
-بابا نیومده! کجاست؟
🔸یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید. می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟»
همسر حمید می گوید: «نه! چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟» ...
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
✅ کانال سمت خدا ✨
https://eitaa.com/joinchat/3551068464C7e6aa08b41
📝شهادت روی پیادهرو
🔺توصیف اولیه از غیرتمندی مردی اهل دیار سربداران؛ شهید مهندس حمیدرضا الداغی: بر اساس شنیده ها
🔸ساعت به نُه و نیم نزدیک می شود؛ حمید دارد می رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟!
🔸چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده اند. چنگ می اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند.
🔸پسران می خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می کشد عقب. نمی دانم داد می زند کمک می خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می کشد. حمید که می بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می زند که ول کنید چه کارش دارید؟!
🔸خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. دختری که ماسک زده چیزهایی می گوید. دختر دیگر که موهایش ریخته ست روی شانه اش بدون روسری چیزی نمی گوید. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمیتواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت.
🔸دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند.
🔸خون دارد از از زیر پوست حمید می آید بالا بافت های لباسش را رد می کند می رسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد. قلبش می زند. نمی دانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است.
🔸یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی می گوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو می خورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید:
- کمک!
🔸یک نفر زنگ می زند ۱۱۵. اورژانس زود می رسد. حمید را می برند تو. تا می رسد بیمارستان رفته ست توی کُما.
آوا نشسته است ثانیه می شمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید:
-بابا نیومده! کجاست؟
🔸یک ساعت بعد یعنی یازده شب از فرمانداری زنگ می زنند به همسر حمید. می گویند: «آقای شما با کسی خصومت دارد؟»
همسر حمید می گوید: «نه! چرا می پرسید؟ یعنی دوباره به خاطر امر به معروف کاری کرده؟» ...
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
✅ کانال سمت خدا ✨
https://eitaa.com/joinchat/3551068464C7e6aa08b41
Eitaa
ایتا - Eitaa: Join Group Chat
پیام رسان ایرانی ایتا Eitaa