✍گويند؛ صاحب دلى، براى کاری وارد جمعی شد.
حاضرین همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند كه پس از انجام کارهایش پند گويد، او نیز پذيرفت.
کارهایش که تمام شد، همگی نشستند و چشم ها به سوى او بود.
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:
ای مردم!
🔸هر كس از شما كه مى داند امروز تا شب خواهد زيست و نخواهد مرد، برخيزد! كسى برنخواست.
گفت:
🔹حال هر كس از شما كه خود را آماده مرگ كرده است، برخيزد!
باز كسى برنخواست.
گفت:
🔴شگفتا از شما كه به ماندن اطمينان نداريد و براى رفتن نيز آماده نيستيد!!!
@TheLastSavior_ir
حاضرین همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند كه پس از انجام کارهایش پند گويد، او نیز پذيرفت.
کارهایش که تمام شد، همگی نشستند و چشم ها به سوى او بود.
مرد صاحب دل خطاب به جماعت گفت:
ای مردم!
🔸هر كس از شما كه مى داند امروز تا شب خواهد زيست و نخواهد مرد، برخيزد! كسى برنخواست.
گفت:
🔹حال هر كس از شما كه خود را آماده مرگ كرده است، برخيزد!
باز كسى برنخواست.
گفت:
🔴شگفتا از شما كه به ماندن اطمينان نداريد و براى رفتن نيز آماده نيستيد!!!
@TheLastSavior_ir
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #مکیال_المکارم 🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ... ‼️یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما .... 💎مطالب و معارفی از کتاب شریف " مکیال…
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#مکیال_المکارم
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛
کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...
‼️یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ....
💎مطالب و معارفی از کتاب شریف
" مکیال المکارم "
پیرامون معرفت و شناخت نسبت به
امام زمان ارواحنافداه
🌸🍃قسمت ششم 🍃🌸
✅ قسمتی از حقوق آن حضرت نسبت به بندگان
💠 حق وجود و هستی 💠
از توقیعات شریفه آن حضرت در کتاب الاحتجاج آمده است که فرمود:
▫️و نحن صنایع ربنا والخلق بعد صنایعنا؛
معنی این سخن بر دو وجه است:
1⃣ اول اینکه امام عصر ارواحنا فداه فرمودند:
خدایتعالی خود اجسام را آفرید و روزی ها را تقسیم کرد، زیرا که نه جسم است و نه در جسمی حلول کرده، هیچ چیز مثل او نیست و اوست شنوای بینا.
و امامان از خداوند درخواست می کنند و او می آفریند و او روزی می دهد بخاطر اجابت درخواست آنها و تعظیم حق ایشان.
حاصل این وجه اینکه امام زمان و پدران بزرگوارش واسطه هستند و در رساندن فیض های الهی به سایر مخلوقات، و به همین معنی در دعای ندبه اشاره شده که:
▫️این السبب المتصل بین الارض والسماء؛
▫️کجاست آن وسیله ای که فیوضات آسمان را به زمین میرساند.
2⃣ مقصود از آفرینش تمام آنچه که خداوند آفریده آن حضرت و پدران طاهرینش می باشند، یعنی اینها علت غایی آفرینش هستند و آنچه هست بخاطر اینها آفریده شده است.
موید این وجه روایتی است که از امیرالمومنین علیه السلام آمده:
▫️نحن صنایع ربنا والخلق بعد صنایع لنا
در روایت دیگری که شیخ صدوق در کمال الدین آورده است، این است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از خداوند می پرسد که:
پروردگارا اوصیاء من کیانند؟
پس ندا می آید که: ای محمد اوصیاء تو همانها هستند که بر ساق عرش نامشان نوشته شده است؛
اول آنان علی ابن ابی طالب وآخرین ایشان مهدی امت من است.
آنان بعد از تو اولیاء واحبا و اصفیا وحجج من هستند واوصیا و خلفای تو و بهترین خلق بعد از تو می باشند.
قسم به عزت و جلالم که :
👈دینم را بوسیله ایشان ظاهر می کنم
👈و زمین را به آخرین ایشان از دشمنانم پاک می کنم
👈 و مشارق و مغارب زمین را ملک او
👈 و بادها را در تصرف و تسخیر او قرار می دهم،
👈و گردنهای سخت را برای او رام می گردانم و با لشکریانم کمکش می کنم، تا دعوت مرا بلند وخلق مرا بر توحید من جمع سازد.
👈سپس ملک او را استمرار دهم وحکومتش را به دست اولیای خود، دست به دست تا روز قیامت ادامه دهم.
📗منبع: مکیال المکارم
▫️هم عقل زکُنهِ تو نشان میجوید
▫️هم فهم ترا گرد جهان میجوید
▫️ای راحت جان و دل عجب میمانم
▫️تو در دل و دل ترا به جان میجوید
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
@TheLastSavior_ir
#مکیال_المکارم
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛
کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...
‼️یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ....
💎مطالب و معارفی از کتاب شریف
" مکیال المکارم "
پیرامون معرفت و شناخت نسبت به
امام زمان ارواحنافداه
🌸🍃قسمت ششم 🍃🌸
✅ قسمتی از حقوق آن حضرت نسبت به بندگان
💠 حق وجود و هستی 💠
از توقیعات شریفه آن حضرت در کتاب الاحتجاج آمده است که فرمود:
▫️و نحن صنایع ربنا والخلق بعد صنایعنا؛
معنی این سخن بر دو وجه است:
1⃣ اول اینکه امام عصر ارواحنا فداه فرمودند:
خدایتعالی خود اجسام را آفرید و روزی ها را تقسیم کرد، زیرا که نه جسم است و نه در جسمی حلول کرده، هیچ چیز مثل او نیست و اوست شنوای بینا.
و امامان از خداوند درخواست می کنند و او می آفریند و او روزی می دهد بخاطر اجابت درخواست آنها و تعظیم حق ایشان.
حاصل این وجه اینکه امام زمان و پدران بزرگوارش واسطه هستند و در رساندن فیض های الهی به سایر مخلوقات، و به همین معنی در دعای ندبه اشاره شده که:
▫️این السبب المتصل بین الارض والسماء؛
▫️کجاست آن وسیله ای که فیوضات آسمان را به زمین میرساند.
2⃣ مقصود از آفرینش تمام آنچه که خداوند آفریده آن حضرت و پدران طاهرینش می باشند، یعنی اینها علت غایی آفرینش هستند و آنچه هست بخاطر اینها آفریده شده است.
موید این وجه روایتی است که از امیرالمومنین علیه السلام آمده:
▫️نحن صنایع ربنا والخلق بعد صنایع لنا
در روایت دیگری که شیخ صدوق در کمال الدین آورده است، این است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از خداوند می پرسد که:
پروردگارا اوصیاء من کیانند؟
پس ندا می آید که: ای محمد اوصیاء تو همانها هستند که بر ساق عرش نامشان نوشته شده است؛
اول آنان علی ابن ابی طالب وآخرین ایشان مهدی امت من است.
آنان بعد از تو اولیاء واحبا و اصفیا وحجج من هستند واوصیا و خلفای تو و بهترین خلق بعد از تو می باشند.
قسم به عزت و جلالم که :
👈دینم را بوسیله ایشان ظاهر می کنم
👈و زمین را به آخرین ایشان از دشمنانم پاک می کنم
👈 و مشارق و مغارب زمین را ملک او
👈 و بادها را در تصرف و تسخیر او قرار می دهم،
👈و گردنهای سخت را برای او رام می گردانم و با لشکریانم کمکش می کنم، تا دعوت مرا بلند وخلق مرا بر توحید من جمع سازد.
👈سپس ملک او را استمرار دهم وحکومتش را به دست اولیای خود، دست به دست تا روز قیامت ادامه دهم.
📗منبع: مکیال المکارم
▫️هم عقل زکُنهِ تو نشان میجوید
▫️هم فهم ترا گرد جهان میجوید
▫️ای راحت جان و دل عجب میمانم
▫️تو در دل و دل ترا به جان میجوید
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
@TheLastSavior_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#تیزر 🎬
فراخوان جشنوارهی بینالمللی #انسان_تمام
نخستین رویداد هنری - رسانهای با محوریت:
نقش انسان کامل در تکامل انسانی بشر 🌤
اینستاگرام | یوتیوب
یکم بهمنماه الی یکم اسفندماه ۱۴۰۰
🌐 EnsaneTamam.ir
👈🏻 برای اطلاع از قوانین و جوایز جشنواره
به سایت "انسانِ تمام" مراجعه کنید
فراخوان جشنوارهی بینالمللی #انسان_تمام
نخستین رویداد هنری - رسانهای با محوریت:
نقش انسان کامل در تکامل انسانی بشر 🌤
اینستاگرام | یوتیوب
یکم بهمنماه الی یکم اسفندماه ۱۴۰۰
🌐 EnsaneTamam.ir
👈🏻 برای اطلاع از قوانین و جوایز جشنواره
به سایت "انسانِ تمام" مراجعه کنید
👤توییت استاد #رائفی_پور
✍🏻فیلم #قهرمان اصغر فرهادی ، تله فیلمی شبیه داستان های سریال «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» بود!
با این تفاوت که طبق معمول سیاه و پایانی باز داشت.
شاید این تعبیر درست باشد اگر بگویم
فیلم فرهادی بخش سوم از دوگانه فیلم 300 زک اسنایدر بود که برای به گند کشیدن چهره ایران ساخته شده است.
https://twitter.com/A_raefipur/status/1486084333513412616?s=19
✍🏻فیلم #قهرمان اصغر فرهادی ، تله فیلمی شبیه داستان های سریال «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» بود!
با این تفاوت که طبق معمول سیاه و پایانی باز داشت.
شاید این تعبیر درست باشد اگر بگویم
فیلم فرهادی بخش سوم از دوگانه فیلم 300 زک اسنایدر بود که برای به گند کشیدن چهره ایران ساخته شده است.
https://twitter.com/A_raefipur/status/1486084333513412616?s=19
✅ #تهذیب_نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)
💫 #آیت_الله_بهجت :
🔹در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
🔴روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود.
⚠️ و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
✅از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم.
چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید.
👌استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید:
آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟
می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند.
آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید:
🌼آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
🕌🚩 @TheLastSavior_ir
💫 #آیت_الله_بهجت :
🔹در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده می شود.
🔴روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می شود و وی هر چه می گردد آن را پیدا نمی کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می شود، مدتی بدین منوال می گذرد و چاقو پیدا نمی شود.
⚠️ و عصبانیت آقا نیز تمام نمی شود.
روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می گوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهی دارند.» آقا یادش می آید و تعجّب می کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
✅از اینجا دیگر یقین می کند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او می گوید: بعد از درس با شما کاری دارم.
چون خلوت می شود می گوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می شوید؟
استاد اصرار می کند و شاگرد ناچار می شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید.
👌استاد می گوید: عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند.
مدتی می گذرد و آقای طلبه چیزی نمی گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر آقا تمام می شود و روزی به وی می گوید:
آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟
می بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند.
آقا می گوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)
آن طلبه با نهایت ناراحتی می گوید:
🌼آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می آیم
🍃 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 🍃
🕌🚩 @TheLastSavior_ir
#حدیث_روز
💚 امام صادق علیهالسلام فرمودند:
🌼 "اگر شما همه با هم با تضرّع، برای تعجیل فرج دعا کنید، خداوند قطعاً فرج و گشایش ما را میرساند. اما اگر این کار را انجام ندهید (و دست روی دست بگذارید و بیتفاوت بمانید) این امر تا نهایت خود به طول خواهد انجامید."
📚 بحارالأنوار، ج ۵٢، ص ١٣۲.
اللهم عجل لولیک الفرج
@TheLastSavior_ir
💚 امام صادق علیهالسلام فرمودند:
🌼 "اگر شما همه با هم با تضرّع، برای تعجیل فرج دعا کنید، خداوند قطعاً فرج و گشایش ما را میرساند. اما اگر این کار را انجام ندهید (و دست روی دست بگذارید و بیتفاوت بمانید) این امر تا نهایت خود به طول خواهد انجامید."
📚 بحارالأنوار، ج ۵٢، ص ١٣۲.
اللهم عجل لولیک الفرج
@TheLastSavior_ir
باسلام خدمت شماهمراهان مهدوی،امروزپنج شنبه به نیت سلامتی وتعجیل درفرج امام زمان عجل الله فرجه ختم ذکر 💚اللهم عجل لولیک الفرج💚روداریم.
شماچندمرتبه این ذکرروختم می کنید؟
⚘⚘
شماچندمرتبه این ذکرروختم می کنید؟
⚘⚘
Anonymous Poll
70%
۱۴مرتبه
6%
۵۰مرتبه
16%
۱۰۰مرتبه
3%
۳۱۳مرتبه
1%
۵۰۰مرتبه
4%
۱۰۰۰مرتبه
امید امام زمان
@nejatazgonah
#فایل_صوتی
امید امام زمان را ناامید نکنیم😔💔
👤 استاد مؤمنی
امام زمان بهمون دل بسته
رومون حساب کرده بیاین قدر این فرصت رو بدونیم
@TheLastSavior_ir
امید امام زمان را ناامید نکنیم😔💔
👤 استاد مؤمنی
امام زمان بهمون دل بسته
رومون حساب کرده بیاین قدر این فرصت رو بدونیم
@TheLastSavior_ir
مبارزه با نفس
استاد پناهیان
🔊 #صوت_مهدوی
🎵 #پادکست «مبارزه با نفس»
🎙 استاد #پناهیان
🔸 برای ترک گناه باید مبارزه با نفس رو یاد بگیریم...
@TheLastSavior_ir
🎵 #پادکست «مبارزه با نفس»
🎙 استاد #پناهیان
🔸 برای ترک گناه باید مبارزه با نفس رو یاد بگیریم...
@TheLastSavior_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 #کلیپ
🔆 خدا میگه: بنده من هرجوری به من گمان داشته باشه، من با همون گمانش باهاش برخورد میکنم
❤️ به خدا خوش گمان باشیم
👤 حجت الاسلام #عالی
@TheLastSavior_ir
🔆 خدا میگه: بنده من هرجوری به من گمان داشته باشه، من با همون گمانش باهاش برخورد میکنم
❤️ به خدا خوش گمان باشیم
👤 حجت الاسلام #عالی
@TheLastSavior_ir
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 #مکیال_المکارم 🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ... ‼️یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما .... 💎مطالب و معارفی از کتاب شریف " مکیال…
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#مکیال_المکارم
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛
کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...
‼️یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ....
💎مطالب و معارفی از کتاب شریف
" مکیال المکارم "
پیرامون معرفت و شناخت نسبت به
امام زمان ارواحنافداه
🌸🍃قسمت هفتم🍃🌸
✅ قسمتی از حقوق آن حضرت نسبت به بندگان خدا
💠 حق بقا و حیات در دنیا
باید توجه داشته باشی که اگر امام زمان ارواحنا فداه نبود، یک ساعت هم زنده نمی ماندی و بلکه هیچ چیز در این دنیا برقرار نبود، دلیل بر این معنی روایتی است در غیبت نعمانی از امیر مومنان علی علیه السلام آمده است که فرمود:
و بدانید که زمین از حجت الهی خالی نمی ماند و لیکن خداوند چشم باطن بندگانش را از شناختن امام کور می کند بخاطر ظلم وستم و اسراف آنها بر خودشان، و اگر زمین یک ساعت از حجت الهی خالی بماند، اهلش را فرو می برد. و در روایت دیگری از شیخ کلینی در کافی به سند صحیحی از حسن ابن علی الوشا آورده است که گفت: از امام رضا علیه السلام پرسیدم که آیا زمین به غیر امام باقی می ماند؟ فرمود: نه
گفتم: اینطور روایت کرده اند که در حالی زمین بدون امام باقی بماند که خداوند بر بندگان خشم گرفته باشد؟
فرمود: خیر، باقی نماند، در این صورت در هم فرو ریزد.
💠 حق قرابت و خویشاوندی پیامبر
در سوره شوری آمده:
▫️قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی
▫️بگو که من از شما بر تبلیغ رسالت مزدی ندارم جز اینکه در مورد خویشاوندانم مودت ورزید.
از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده که منظور از (القربی) در این آیه، امامان هستند.
و در حدیث ندای حضرت قائم ارواحنا فداه هنگام ظهورش آمده است:
و از شما می خواهم، شما را به خدا و حق رسول خدا وحق خودم بر شما، که مرا بر شما حق قرابت و خویشاوندی پیغمبر هست.
📚منبع: مکیال المکارم
▫️شاها به تو ما دیده احسان داریم
▫️مِهر تو سرشته در دل و جان داریم
▫️غیر از تو نداریم به کس روی نیاز
▫️موریم و نظر سوی سلیمان داریم
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
@TheLastSavior_ir
#مکیال_المکارم
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛
کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...
‼️یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ....
💎مطالب و معارفی از کتاب شریف
" مکیال المکارم "
پیرامون معرفت و شناخت نسبت به
امام زمان ارواحنافداه
🌸🍃قسمت هفتم🍃🌸
✅ قسمتی از حقوق آن حضرت نسبت به بندگان خدا
💠 حق بقا و حیات در دنیا
باید توجه داشته باشی که اگر امام زمان ارواحنا فداه نبود، یک ساعت هم زنده نمی ماندی و بلکه هیچ چیز در این دنیا برقرار نبود، دلیل بر این معنی روایتی است در غیبت نعمانی از امیر مومنان علی علیه السلام آمده است که فرمود:
و بدانید که زمین از حجت الهی خالی نمی ماند و لیکن خداوند چشم باطن بندگانش را از شناختن امام کور می کند بخاطر ظلم وستم و اسراف آنها بر خودشان، و اگر زمین یک ساعت از حجت الهی خالی بماند، اهلش را فرو می برد. و در روایت دیگری از شیخ کلینی در کافی به سند صحیحی از حسن ابن علی الوشا آورده است که گفت: از امام رضا علیه السلام پرسیدم که آیا زمین به غیر امام باقی می ماند؟ فرمود: نه
گفتم: اینطور روایت کرده اند که در حالی زمین بدون امام باقی بماند که خداوند بر بندگان خشم گرفته باشد؟
فرمود: خیر، باقی نماند، در این صورت در هم فرو ریزد.
💠 حق قرابت و خویشاوندی پیامبر
در سوره شوری آمده:
▫️قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فی القربی
▫️بگو که من از شما بر تبلیغ رسالت مزدی ندارم جز اینکه در مورد خویشاوندانم مودت ورزید.
از امام محمد باقر علیه السلام روایت شده که منظور از (القربی) در این آیه، امامان هستند.
و در حدیث ندای حضرت قائم ارواحنا فداه هنگام ظهورش آمده است:
و از شما می خواهم، شما را به خدا و حق رسول خدا وحق خودم بر شما، که مرا بر شما حق قرابت و خویشاوندی پیغمبر هست.
📚منبع: مکیال المکارم
▫️شاها به تو ما دیده احسان داریم
▫️مِهر تو سرشته در دل و جان داریم
▫️غیر از تو نداریم به کس روی نیاز
▫️موریم و نظر سوی سلیمان داریم
📍با مرور کتاب مکیالالمکارم با ما همراهباشید.
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
#کلاس_مهدویت
@TheLastSavior_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چند نفر را با خورشید پنهان آشنا کردهای⁉️
چقدر از مال و جان و استعدادت را برای
گل نرگس خرج کردهای⁉️
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
@TheLastSavior_ir
چقدر از مال و جان و استعدادت را برای
گل نرگس خرج کردهای⁉️
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
@TheLastSavior_ir
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
🖤🌹 #داستان«سقیفه» #قسمت : یازدهم 🎬 براء بن عازب ،شیون کنان خود را به مسجد و بنی هاشم رساند و درب خانه ی پیامبر(ص) را به شدت زد. فضل بن عباس ،پسر عباس عموی پیامبر درب را گشود و تا چشمش به براء افتاد گفت : چه شده ؟ چرا اینچنین پریشانی؟! براء با دو دست بر سرش…
🖤🌹
#داستان «سقیفه»
#قسمت : دوازدهم
براء بن عازب ،به دنبال گروهی که سر دسته ی آنان ،خلیفه ی تازه تعیین شده و رفیقش بودند حرکت کرد .
آنها وارد کوچه های مدینه شدند وبه هرکس میرسیدند ، با شیطنت او را شناسایی می کردند و بالاجبار دست اورا در دست ابوبکر قرار می دادند و بااصطلاح برای ابوبکر بیعت میستاندند.
براء با دیدن این صحنه ،به سرعت از بین آن جمع بیرون آمد و شیون کنان خود را به مسجد رساند.
از آن طرف ، یاران باوفای پیامبر در منزل ایشان جمع بودند.
سلمان که از زمان ارتحال پیامبر(ص) در کنار علی(ع) بود ، می گوید : خدمت علی(ع) بودم، علی طبق وصیت پیامبر(ص) که فرموده بودند غیر از علی (ع) کسی غسلش را بر عهده نگیرد و علی به کمک جبرئیل ،پیکر مطهرپیامبر(ص) را غسل داد به این طریق که هر عضوی را می خواست غسل دهد، برایش توسط ملائکه برگردانده می شد.
وقتی غسل و حنوط و کفن او به پایان رسید، علی (ع) به سلمان امر کرد تا به همراه ابوذر و مقداد و فاطمه (س) و حسن و حسین که کودکانی بیش نبودند داخل اتاق شوند.
علی(ع) جلو ایستاد ، ما هم پشت سر او به صف ایستادیم و بر جنازه ی پیغمبر نماز خواندیم.
قبل از اینکه مهاجرین و انصار وارد اتاق شوند و ده نفر ده نفر بر پیکر پیامبر(ص) نماز بخوانند ، سلمان خود را نزدیک علی(ع) نمود و آرام گفت : این مهاجرین و انصار که الان پیدایشان شده ، من با چشم خود دیدم ،در مسجد با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند ، هم اکنون در مسجد بلوایی به پاست یکی یکی جلو می آیند بیعت می کنند، آنهم نه با یک دست ، با دو دست بیعت می کنند!!
علی (ع) رو به سلمان گفت : ای سلمان، هیچ فهمیدی اولین کسی که روی منبر پیامبر(ص) با ابوبکر ،بیعت کرد ، چه کسی بود؟
سلمان عرض کرد: نشناختمش ، فقط همین قدر می دانم که او را در سقیفه ی بنی ساعده هم دیدم و هنگاهی که بحث بالا گرفت با انصار مخاصمه می کرد تا به نتیجه ی دلخواهی برسد و اولین کسی که با او بیعت کرد مغیره بود بعد از بشیربن سعید، سپس ابو عبیده، عمربن خطاب،سالم غلام ابی حذیفه و معاذبن جبل...
علی (ع) فرمودند: درباره ی اینان از تو سؤال نکردم، بگو آیا فهمیدی اولین کسی که از منبر بالا رفت و با او بیعت کرد که بود؟
سلمان گفت : عرض کردم که نفهمیدم چه کسی بود ،ولی پیرمردی سالخورده را دیدم که بر عصا تکیه کرده و گویا پیشانی اش در اثر سجده زیاد پینه بسته بود و نشان میداد در عبادت کوشاست او در حالی که گریه می کرد از منبر بالا رفت و گفت : شکر خدا قبل از مردن تو را در اینجا دیدم ،دستت را برای بیعت دراز کن ، ابوبکر دستش را جلو برد،او هم بیعت کرد و گفت :«روزی ست مانند روز آدم» و سپس از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد.
امیرالمؤمنین فرمودند : ای سلمان، آیا او را شناختی؟
سلمان گفت : نه ! ولی از گفتارش ناراحت شدم، مثل این که مرگ پیامبر(ص) را به مسخره گرفته بود....
علی(ع) فرمود :....
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
@TheLastSavior_ir
#داستان «سقیفه»
#قسمت : دوازدهم
براء بن عازب ،به دنبال گروهی که سر دسته ی آنان ،خلیفه ی تازه تعیین شده و رفیقش بودند حرکت کرد .
آنها وارد کوچه های مدینه شدند وبه هرکس میرسیدند ، با شیطنت او را شناسایی می کردند و بالاجبار دست اورا در دست ابوبکر قرار می دادند و بااصطلاح برای ابوبکر بیعت میستاندند.
براء با دیدن این صحنه ،به سرعت از بین آن جمع بیرون آمد و شیون کنان خود را به مسجد رساند.
از آن طرف ، یاران باوفای پیامبر در منزل ایشان جمع بودند.
سلمان که از زمان ارتحال پیامبر(ص) در کنار علی(ع) بود ، می گوید : خدمت علی(ع) بودم، علی طبق وصیت پیامبر(ص) که فرموده بودند غیر از علی (ع) کسی غسلش را بر عهده نگیرد و علی به کمک جبرئیل ،پیکر مطهرپیامبر(ص) را غسل داد به این طریق که هر عضوی را می خواست غسل دهد، برایش توسط ملائکه برگردانده می شد.
وقتی غسل و حنوط و کفن او به پایان رسید، علی (ع) به سلمان امر کرد تا به همراه ابوذر و مقداد و فاطمه (س) و حسن و حسین که کودکانی بیش نبودند داخل اتاق شوند.
علی(ع) جلو ایستاد ، ما هم پشت سر او به صف ایستادیم و بر جنازه ی پیغمبر نماز خواندیم.
قبل از اینکه مهاجرین و انصار وارد اتاق شوند و ده نفر ده نفر بر پیکر پیامبر(ص) نماز بخوانند ، سلمان خود را نزدیک علی(ع) نمود و آرام گفت : این مهاجرین و انصار که الان پیدایشان شده ، من با چشم خود دیدم ،در مسجد با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند ، هم اکنون در مسجد بلوایی به پاست یکی یکی جلو می آیند بیعت می کنند، آنهم نه با یک دست ، با دو دست بیعت می کنند!!
علی (ع) رو به سلمان گفت : ای سلمان، هیچ فهمیدی اولین کسی که روی منبر پیامبر(ص) با ابوبکر ،بیعت کرد ، چه کسی بود؟
سلمان عرض کرد: نشناختمش ، فقط همین قدر می دانم که او را در سقیفه ی بنی ساعده هم دیدم و هنگاهی که بحث بالا گرفت با انصار مخاصمه می کرد تا به نتیجه ی دلخواهی برسد و اولین کسی که با او بیعت کرد مغیره بود بعد از بشیربن سعید، سپس ابو عبیده، عمربن خطاب،سالم غلام ابی حذیفه و معاذبن جبل...
علی (ع) فرمودند: درباره ی اینان از تو سؤال نکردم، بگو آیا فهمیدی اولین کسی که از منبر بالا رفت و با او بیعت کرد که بود؟
سلمان گفت : عرض کردم که نفهمیدم چه کسی بود ،ولی پیرمردی سالخورده را دیدم که بر عصا تکیه کرده و گویا پیشانی اش در اثر سجده زیاد پینه بسته بود و نشان میداد در عبادت کوشاست او در حالی که گریه می کرد از منبر بالا رفت و گفت : شکر خدا قبل از مردن تو را در اینجا دیدم ،دستت را برای بیعت دراز کن ، ابوبکر دستش را جلو برد،او هم بیعت کرد و گفت :«روزی ست مانند روز آدم» و سپس از منبر پایین آمد و از مسجد خارج شد.
امیرالمؤمنین فرمودند : ای سلمان، آیا او را شناختی؟
سلمان گفت : نه ! ولی از گفتارش ناراحت شدم، مثل این که مرگ پیامبر(ص) را به مسخره گرفته بود....
علی(ع) فرمود :....
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
@TheLastSavior_ir
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
🖤🌹 #داستان «سقیفه» #قسمت : دوازدهم براء بن عازب ،به دنبال گروهی که سر دسته ی آنان ،خلیفه ی تازه تعیین شده و رفیقش بودند حرکت کرد . آنها وارد کوچه های مدینه شدند وبه هرکس میرسیدند ، با شیطنت او را شناسایی می کردند و بالاجبار دست اورا در دست ابوبکر قرار می…
🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت : سیزدهم
امام علی (ع) رو به سلمان فرمود: او شیطان بود!! پیامبر(ص) به من خبر داد که ابلیس ،رؤسای یارانش در روز عید غدیرخم، شاهد منصوب شدن من به امرخداوند بودند و این که من صاحب اختیار آنان هستم و پیامبر هم به جمع دستور دادند تا حاضران به غائبان اطلاع دهند. در این هنگام شیاطین و بزرگان آنها به سوی شیطان روی آوردند و گفتند: این امت مورد رحمت خداوند قرار گرفته واز گناه دور خواهند بود، ما دیگر بر اینان راه نخواهیم یافت و نتوانیم که آنها را از مسیر رسیدن به خدا باز داریم ،آنها امام و پناهگاه امن خود را بعد از آخرین پیامبر شناختند ، و وای برما وای بر ما که کار از دستمان بیرون شده و در این زمان ابلیس بسیار محزون و درهم شده بود!!!!
امیرالمؤمنین(ع) فرمود : پیامبر (ص) به من خبر داده است که : ای علی(ع)،ای اولین ولی خدا پس از من ، بدان که بعد از من ، مردم در سقیفه بر سر حق ما، اختلاف پیدا می کنند و با دلیل ما استناد می کنند ،بعد به مسجد می آیند و اول کسی که بیعت می کند شیطان است که به صورت پیرسالخورده ای جدی در عبادت ،خواهد بود که این حرف ها را خواهد گفت و بعد خارج شده و شیاطین خود را جمع می کند، آنها در مقابلش سجده می کنند و می گویند: ای رئیس و بزرگ ما، تو همان کسی هستی که آدم را از بهشت راندی....
او هم می گوید : کدام امت بعد از پیامبرش گمراه نشد؟!خیال کرده اند من دیگر راهی بر آنان ندارم؟! هان ای شیاطین؛ نقشه ی مرا چگونه دیدید؟ وقتی که به حیله ی من ،آنان امر خداوند را مبنی بر اطاعت از علی و امر پیامبر را راجع به همین مطلب ترک کردند،چگونه است این فکر؟
واین بی شک همان گفته ی خداوند است «همانا شیطان حدسی که درباره آنان زده بود به مرحله ی عمل رسانید ، سپس او را پیروی کردند جز گروهی از مؤمنان» «سوره سبأ، آیه ۲۰»
آری ،صحابه ی رسول الله به گفتار و کتابی که ایشان آورده بودند ،استناد کردند و به حقی که از آنِ آنان نبود تجاوز کردند و بعد از اتمام سر سپردگی و دنیا طلبیشان تازه یادشان افتاده بود که پیکر پیغمبر(ص) هنوز بر زمین است.
آنها دسته دسته وارد اتاق می شدند و درحالیکه روح ناپاکشان جای دیگر سیر می کرد ، ظاهرا بر پیکر پیامبر(ص) نماز خواندند.
علی (ع) پیکر پیامبر (ص) را در قبر نهاد ، انگار روح زهرا(س) در این لحظه به آسمان رفت ، زهرای مرضیه ، این تک دختر رسول ، این مادر پدر ، این سرور زنان دو عالم از دیده خون می بارید و خوب می دانست که رفتن پدر همان و ظلم های فراوان همان.... عروج پدر همان و غربت دختر همان ، پرواز محمد (ص) همان و تنهایی علی (ع) همان....
آن روز غم انگیز به شبی غم انگیزتر گره خورد...
#ادامه دارد....
🖊به قلم : ط_حسینی
🖤🌹
@TheLastSavior_ir
#داستان«سقیفه»
#قسمت : سیزدهم
امام علی (ع) رو به سلمان فرمود: او شیطان بود!! پیامبر(ص) به من خبر داد که ابلیس ،رؤسای یارانش در روز عید غدیرخم، شاهد منصوب شدن من به امرخداوند بودند و این که من صاحب اختیار آنان هستم و پیامبر هم به جمع دستور دادند تا حاضران به غائبان اطلاع دهند. در این هنگام شیاطین و بزرگان آنها به سوی شیطان روی آوردند و گفتند: این امت مورد رحمت خداوند قرار گرفته واز گناه دور خواهند بود، ما دیگر بر اینان راه نخواهیم یافت و نتوانیم که آنها را از مسیر رسیدن به خدا باز داریم ،آنها امام و پناهگاه امن خود را بعد از آخرین پیامبر شناختند ، و وای برما وای بر ما که کار از دستمان بیرون شده و در این زمان ابلیس بسیار محزون و درهم شده بود!!!!
امیرالمؤمنین(ع) فرمود : پیامبر (ص) به من خبر داده است که : ای علی(ع)،ای اولین ولی خدا پس از من ، بدان که بعد از من ، مردم در سقیفه بر سر حق ما، اختلاف پیدا می کنند و با دلیل ما استناد می کنند ،بعد به مسجد می آیند و اول کسی که بیعت می کند شیطان است که به صورت پیرسالخورده ای جدی در عبادت ،خواهد بود که این حرف ها را خواهد گفت و بعد خارج شده و شیاطین خود را جمع می کند، آنها در مقابلش سجده می کنند و می گویند: ای رئیس و بزرگ ما، تو همان کسی هستی که آدم را از بهشت راندی....
او هم می گوید : کدام امت بعد از پیامبرش گمراه نشد؟!خیال کرده اند من دیگر راهی بر آنان ندارم؟! هان ای شیاطین؛ نقشه ی مرا چگونه دیدید؟ وقتی که به حیله ی من ،آنان امر خداوند را مبنی بر اطاعت از علی و امر پیامبر را راجع به همین مطلب ترک کردند،چگونه است این فکر؟
واین بی شک همان گفته ی خداوند است «همانا شیطان حدسی که درباره آنان زده بود به مرحله ی عمل رسانید ، سپس او را پیروی کردند جز گروهی از مؤمنان» «سوره سبأ، آیه ۲۰»
آری ،صحابه ی رسول الله به گفتار و کتابی که ایشان آورده بودند ،استناد کردند و به حقی که از آنِ آنان نبود تجاوز کردند و بعد از اتمام سر سپردگی و دنیا طلبیشان تازه یادشان افتاده بود که پیکر پیغمبر(ص) هنوز بر زمین است.
آنها دسته دسته وارد اتاق می شدند و درحالیکه روح ناپاکشان جای دیگر سیر می کرد ، ظاهرا بر پیکر پیامبر(ص) نماز خواندند.
علی (ع) پیکر پیامبر (ص) را در قبر نهاد ، انگار روح زهرا(س) در این لحظه به آسمان رفت ، زهرای مرضیه ، این تک دختر رسول ، این مادر پدر ، این سرور زنان دو عالم از دیده خون می بارید و خوب می دانست که رفتن پدر همان و ظلم های فراوان همان.... عروج پدر همان و غربت دختر همان ، پرواز محمد (ص) همان و تنهایی علی (ع) همان....
آن روز غم انگیز به شبی غم انگیزتر گره خورد...
#ادامه دارد....
🖊به قلم : ط_حسینی
🖤🌹
@TheLastSavior_ir
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
🖤🌹 #داستان«سقیفه» #قسمت : سیزدهم امام علی (ع) رو به سلمان فرمود: او شیطان بود!! پیامبر(ص) به من خبر داد که ابلیس ،رؤسای یارانش در روز عید غدیرخم، شاهد منصوب شدن من به امرخداوند بودند و این که من صاحب اختیار آنان هستم و پیامبر هم به جمع دستور دادند تا حاضران…
🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت :چهاردهم
آسمان و زمین تیره و تار بود از ناله ای که سکوت شب را می شکست، هق هق دختری در فراق پدر ، صدای ناله از طرف مسجد می آمد....
نه از مسجد و نه از منزل پیامبر(ص) بلکه از منزل علی و زهرا ، همان خانه ای که زمانی پیامبر (ص) مسجد را بنا کرد ،دستور داد تمام درهایی که به مسجد باز می شوند ، به جز درب این خانه بسته شود.
آخر حرمت این خانه و اهلش با بقیه ی مردم ،توفیر داشت...
آخر ساکنان این خانه ، ذریه ی رسول الله بودند و حکم رسول خدا، بنا بر حکم پروردگار بود که خوابیدن کسی جز علی و فرزندانش در مسجد نهی شود .
تنها منزل علی و محمد بود که در مسجد خدا قرار گرفت تا فرزندان این بزرگواران ، فرزندان مسجد باشند و خداوند اینگونه برتری این خاندان را بر همگان فریاد زد .
یعنی بدانید که حرمتِ منِ پروردگار، حرمت این خاندان است ،همانطور که خانه ی من ،خانه ی این خاندان است.
همگان به این امر خداوند واقف شدند و حتی وقتی عُمر نزد پیامبر(ص) آمد و گفت : اجازه دهید درب خانه ی من شکافی به اندازه ی یک چشم به مسجد باز باشد...
پیامبر (ص) مانع شد و فرمود : خداوند به موسی دستور داد تا مسجد طاهر و پاکیزه ای بنا کند که غیر از او و هارون و دو فرزندش، کسی در آن سکونت نداشته باشد، به من هم امر کرده که مسجد طاهری بنا کنم که جز خودم و برادرم علی(ع) و فرزندانش کسی در آن سکنی نگزیند....
و این یک اشاره از سوی پروردگار بود ، اشاره ای که آشکارا همگان را به وجوب احترام این خاندان مطهر امر می کرد...
حالا در این لحظات پر از التهاب و غم ناله ی زهرای مرضیه در رسای پدرش و در مظلومیت دینی که پدرش آورد و در غربت ولیِّ بلافصل بعد از پدرش ، بلند بود.
علیِ مظلوم ، مأمور بود برای عمل به وصیت پیامبرش ، وصیت اول را که همان غسل وتدفین وخواندن نماز بر پیکر او ،توسط امیرالمؤمنین علی (ع)، عمل نمود و حالا نوبت اجرای دومین سفارش بود.
پیش بینی پیامبر(ص) از اقدامات قریش پس از ارتحالش ،مانند تمامی سخنان ایشان ،درست از کار درآمد و حالا نوبت دومین سفارش بود و صدای محمد(ص) در گوش او می پیچید : اگر یارانی پیدا کردی ،برای احقاق حق خود و اجرای حکمی که خداوند به عنوان ولایت برمسلمین، به تو عطا کرده ،قیام کن ....
و چه سخت بود برای این مردترین مرد دوران ، چه طاقت فرسا بود برای این ولیِّ تنها....چه نفس گیر بود برای این نَفسِ عالمِ خلقت....
علی ، نزد زهرایش زانو زد ، اشک از دیدگان یارش پاک نمود، او با مهربانی نگاهش ،با شرم در حرکات و مظلومیت سیمایش ، با زبان بی زبانی حرفش را زد و زهرا(س) ،این همسر و همزبان علی(ع)، ناگفته های مردش را شنید ، به خاطرسنگینی باری که در شکم و غمی که در دل داشت ، دست علی (ع) را تکیه گاه نمود و از جا برخاست .
حسن و حسین هم که کودکانی بیش نبودند،پشت سر مادر برخاستند و علیِ مظلوم هم در پی آنان روان شد.
اینان می بایست، می رفتند تا تصویری از غربت و مظلومیت را خلق کنند ، می رفتند تا بهانه ای به دست بهانه جویان ندهند...میرفتند تا حجت را تمام کنند....تا در روز رستاخیز برای کسانی که ادعای دوستی شان را داشتند روزنه ای نباشد که بگویند....نیامدی...نگفتی....روشن نکردی....سکوت کردی و ما سکوتت را علامت رضایت دانستیم....علی و زهرا و حسنین باید حجت تمام می کردند...هر چند که دلشان داغدار بود....هرچند که هنوز عروج پدر را باور نکرده بودند....هر چند که هنوز کسی برای عرض تسلیت نزدشان نیامده بود...هرچند....
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
🖤🌹
@TheLastSavior_ir
#داستان«سقیفه»
#قسمت :چهاردهم
آسمان و زمین تیره و تار بود از ناله ای که سکوت شب را می شکست، هق هق دختری در فراق پدر ، صدای ناله از طرف مسجد می آمد....
نه از مسجد و نه از منزل پیامبر(ص) بلکه از منزل علی و زهرا ، همان خانه ای که زمانی پیامبر (ص) مسجد را بنا کرد ،دستور داد تمام درهایی که به مسجد باز می شوند ، به جز درب این خانه بسته شود.
آخر حرمت این خانه و اهلش با بقیه ی مردم ،توفیر داشت...
آخر ساکنان این خانه ، ذریه ی رسول الله بودند و حکم رسول خدا، بنا بر حکم پروردگار بود که خوابیدن کسی جز علی و فرزندانش در مسجد نهی شود .
تنها منزل علی و محمد بود که در مسجد خدا قرار گرفت تا فرزندان این بزرگواران ، فرزندان مسجد باشند و خداوند اینگونه برتری این خاندان را بر همگان فریاد زد .
یعنی بدانید که حرمتِ منِ پروردگار، حرمت این خاندان است ،همانطور که خانه ی من ،خانه ی این خاندان است.
همگان به این امر خداوند واقف شدند و حتی وقتی عُمر نزد پیامبر(ص) آمد و گفت : اجازه دهید درب خانه ی من شکافی به اندازه ی یک چشم به مسجد باز باشد...
پیامبر (ص) مانع شد و فرمود : خداوند به موسی دستور داد تا مسجد طاهر و پاکیزه ای بنا کند که غیر از او و هارون و دو فرزندش، کسی در آن سکونت نداشته باشد، به من هم امر کرده که مسجد طاهری بنا کنم که جز خودم و برادرم علی(ع) و فرزندانش کسی در آن سکنی نگزیند....
و این یک اشاره از سوی پروردگار بود ، اشاره ای که آشکارا همگان را به وجوب احترام این خاندان مطهر امر می کرد...
حالا در این لحظات پر از التهاب و غم ناله ی زهرای مرضیه در رسای پدرش و در مظلومیت دینی که پدرش آورد و در غربت ولیِّ بلافصل بعد از پدرش ، بلند بود.
علیِ مظلوم ، مأمور بود برای عمل به وصیت پیامبرش ، وصیت اول را که همان غسل وتدفین وخواندن نماز بر پیکر او ،توسط امیرالمؤمنین علی (ع)، عمل نمود و حالا نوبت اجرای دومین سفارش بود.
پیش بینی پیامبر(ص) از اقدامات قریش پس از ارتحالش ،مانند تمامی سخنان ایشان ،درست از کار درآمد و حالا نوبت دومین سفارش بود و صدای محمد(ص) در گوش او می پیچید : اگر یارانی پیدا کردی ،برای احقاق حق خود و اجرای حکمی که خداوند به عنوان ولایت برمسلمین، به تو عطا کرده ،قیام کن ....
و چه سخت بود برای این مردترین مرد دوران ، چه طاقت فرسا بود برای این ولیِّ تنها....چه نفس گیر بود برای این نَفسِ عالمِ خلقت....
علی ، نزد زهرایش زانو زد ، اشک از دیدگان یارش پاک نمود، او با مهربانی نگاهش ،با شرم در حرکات و مظلومیت سیمایش ، با زبان بی زبانی حرفش را زد و زهرا(س) ،این همسر و همزبان علی(ع)، ناگفته های مردش را شنید ، به خاطرسنگینی باری که در شکم و غمی که در دل داشت ، دست علی (ع) را تکیه گاه نمود و از جا برخاست .
حسن و حسین هم که کودکانی بیش نبودند،پشت سر مادر برخاستند و علیِ مظلوم هم در پی آنان روان شد.
اینان می بایست، می رفتند تا تصویری از غربت و مظلومیت را خلق کنند ، می رفتند تا بهانه ای به دست بهانه جویان ندهند...میرفتند تا حجت را تمام کنند....تا در روز رستاخیز برای کسانی که ادعای دوستی شان را داشتند روزنه ای نباشد که بگویند....نیامدی...نگفتی....روشن نکردی....سکوت کردی و ما سکوتت را علامت رضایت دانستیم....علی و زهرا و حسنین باید حجت تمام می کردند...هر چند که دلشان داغدار بود....هرچند که هنوز عروج پدر را باور نکرده بودند....هر چند که هنوز کسی برای عرض تسلیت نزدشان نیامده بود...هرچند....
#ادامه دارد....
🖊به قلم :ط_حسینی
🖤🌹
@TheLastSavior_ir
🇮🇷منتظران ظهور🇵🇸
🖤🌹 #داستان«سقیفه» #قسمت :چهاردهم آسمان و زمین تیره و تار بود از ناله ای که سکوت شب را می شکست، هق هق دختری در فراق پدر ، صدای ناله از طرف مسجد می آمد.... نه از مسجد و نه از منزل پیامبر(ص) بلکه از منزل علی و زهرا ، همان خانه ای که زمانی پیامبر (ص) مسجد را…
🖤🌹
#داستان«سقیفه»
#قسمت : پانزدهم
علیِ مظلوم ، همسرش فاطمه را با حالی نزار بر الاغ نشانید و دست دو کودکش حسن و حسین را در دست گرفت و غریبانه در کوچه های تاریک و غریب کش مدینه روان شد .
مهتاب از آن بالا بر این غربت و بی کسی، خون گریه می کرد و علی همراه ستون های عالم خلقت ،میرفت تا حقی را که از آنِ او بود و خداوند به نام او واولادش زده بود را گوشزد کند، میرفت تا تلنگری بر غافلان دنیا زند، میرفت تا شاید کسانی را که خود را به خواب زده اند، بیدار نماید...
می رفت تا دیگر بهانه ای به دست بهانه جویان نباشد....تا فردا نگویند ...علی تو نگفتی....تو مارا به جهاد نخواندی...تو مارا برای احقاق حقت و اجرای حکم خدا دعوت نکردی....
علی(ع) به همراه یادگار پیامبر(ص) می رفت تا دین پیامبر را نجات دهد ....تا شاید آتش انحرافی که بوجود آمده است را با یاری یاران در نطفه خفه کند ...
علی، درب خانه ی تمام مهاجرین و انصار و اصحاب بدر و خیبر را یکی یکی میزد....
اگر صاحب خانه از شیار درب نگاه میکرد و زننده ی درب را می شناخت، دری باز نمی شد ، اهل خانه صدای خود راخفه می کردند و خود را به خواب میزدند تا مبادا چشم در چشم علی شوند ....آنها به خوبی سفارش پیامبر را در خاطر داشتند ، درب را نمی گشودند تا مبادا مجبور به تسلیم در برابر علی(ع) شوند ، آنها دنیایشان را دو دستی چسپیده بودند و آخرت را به فراموشی سپرده بودند.
درب بعضی از خانه ها که زده می شد ، صاحب خانه بی خبر از زننده ی درب ، می گفت : کیستی؟
و علیِ تنها ، نمی گفت من علی ام، داماد پیامبرتان ، پدر نوه هایش، ولیِّ بلافصل محمد(ص)، بلکه آرام می فرمود : باز کنید دختر پیامبر(ص) پشت در است و وای بر مدینه ....وای بر این یاران بی وفا....به جای اینکه برای عرض تسلیت نزد ذریه ی رسول خدا بروند، آنچنان وقیحانه عمل کرده بودند که زهرا و علی، مظلوم و مظلومه ی عالم را به کوچه ها کشانیدند و کاش این ظلم همین جا پایان می گرفت و غصه های دیگر که آتش به دل عرشیان آسمان زد ،پیش نمی آمد....
علی(ع) درب تمام خانه ها را زد تا برای همگان حجت تمام کند و وای بر توای آسمان که شاهد ماجرا بودی و از غم این غربت آتش نگرفتی!!! وای بر تو که دیدی و صد پاره نشدی از این غم عظمی!!!
و خاک بر سرت زمین که شاهد این مظلومیت علیِ و آل طه بودی و از خجالت آب نشدی....مگر علی ابوتراب نیست؟؟ مگر او را پدرِ خاک نمی خوانند؟ چرا در دفاع از پدرت، از صاحبت ،از ابو تراب ،حرکتی نکردی و با زلزله ای این شهر مظلوم کُش را کن فیکون نکردی؟
بالاخره درب آخرین خانه هم زدند، آنطور که بر می آمد ، همگان سخنان علی (ع) را تأیید کردند و حق را به او می دادند اما با بهانه های واهی از همراهی او سرباز زدند، از این میان فقط تعداد چهل و چهار نفر به علی(ع) جواب مثبت و قول یاری دادند.
پس علی(ع) روی حرف و قول آنها حساب کرد ، گرچه تاریخ نشان داد که این مردم فراموشکارند...
اما علی (ع) به آنان فرمان داد تا هنگام صبح با سر تراشیده و اسلحه در دست برای هم پیمانی و شهادت آماده شوند و خود را به مکانی که تعیین نمود ، برسانند تا با کمک هم قیام کنند ،تا دین محمد(ص) و آیین اسلام را از بیراهه به راه کشانند ، اما...
#ادامه دارد...
🖊به قلم : ط_حسینی
🖤🌹
@TheLastSavior_ir
#داستان«سقیفه»
#قسمت : پانزدهم
علیِ مظلوم ، همسرش فاطمه را با حالی نزار بر الاغ نشانید و دست دو کودکش حسن و حسین را در دست گرفت و غریبانه در کوچه های تاریک و غریب کش مدینه روان شد .
مهتاب از آن بالا بر این غربت و بی کسی، خون گریه می کرد و علی همراه ستون های عالم خلقت ،میرفت تا حقی را که از آنِ او بود و خداوند به نام او واولادش زده بود را گوشزد کند، میرفت تا تلنگری بر غافلان دنیا زند، میرفت تا شاید کسانی را که خود را به خواب زده اند، بیدار نماید...
می رفت تا دیگر بهانه ای به دست بهانه جویان نباشد....تا فردا نگویند ...علی تو نگفتی....تو مارا به جهاد نخواندی...تو مارا برای احقاق حقت و اجرای حکم خدا دعوت نکردی....
علی(ع) به همراه یادگار پیامبر(ص) می رفت تا دین پیامبر را نجات دهد ....تا شاید آتش انحرافی که بوجود آمده است را با یاری یاران در نطفه خفه کند ...
علی، درب خانه ی تمام مهاجرین و انصار و اصحاب بدر و خیبر را یکی یکی میزد....
اگر صاحب خانه از شیار درب نگاه میکرد و زننده ی درب را می شناخت، دری باز نمی شد ، اهل خانه صدای خود راخفه می کردند و خود را به خواب میزدند تا مبادا چشم در چشم علی شوند ....آنها به خوبی سفارش پیامبر را در خاطر داشتند ، درب را نمی گشودند تا مبادا مجبور به تسلیم در برابر علی(ع) شوند ، آنها دنیایشان را دو دستی چسپیده بودند و آخرت را به فراموشی سپرده بودند.
درب بعضی از خانه ها که زده می شد ، صاحب خانه بی خبر از زننده ی درب ، می گفت : کیستی؟
و علیِ تنها ، نمی گفت من علی ام، داماد پیامبرتان ، پدر نوه هایش، ولیِّ بلافصل محمد(ص)، بلکه آرام می فرمود : باز کنید دختر پیامبر(ص) پشت در است و وای بر مدینه ....وای بر این یاران بی وفا....به جای اینکه برای عرض تسلیت نزد ذریه ی رسول خدا بروند، آنچنان وقیحانه عمل کرده بودند که زهرا و علی، مظلوم و مظلومه ی عالم را به کوچه ها کشانیدند و کاش این ظلم همین جا پایان می گرفت و غصه های دیگر که آتش به دل عرشیان آسمان زد ،پیش نمی آمد....
علی(ع) درب تمام خانه ها را زد تا برای همگان حجت تمام کند و وای بر توای آسمان که شاهد ماجرا بودی و از غم این غربت آتش نگرفتی!!! وای بر تو که دیدی و صد پاره نشدی از این غم عظمی!!!
و خاک بر سرت زمین که شاهد این مظلومیت علیِ و آل طه بودی و از خجالت آب نشدی....مگر علی ابوتراب نیست؟؟ مگر او را پدرِ خاک نمی خوانند؟ چرا در دفاع از پدرت، از صاحبت ،از ابو تراب ،حرکتی نکردی و با زلزله ای این شهر مظلوم کُش را کن فیکون نکردی؟
بالاخره درب آخرین خانه هم زدند، آنطور که بر می آمد ، همگان سخنان علی (ع) را تأیید کردند و حق را به او می دادند اما با بهانه های واهی از همراهی او سرباز زدند، از این میان فقط تعداد چهل و چهار نفر به علی(ع) جواب مثبت و قول یاری دادند.
پس علی(ع) روی حرف و قول آنها حساب کرد ، گرچه تاریخ نشان داد که این مردم فراموشکارند...
اما علی (ع) به آنان فرمان داد تا هنگام صبح با سر تراشیده و اسلحه در دست برای هم پیمانی و شهادت آماده شوند و خود را به مکانی که تعیین نمود ، برسانند تا با کمک هم قیام کنند ،تا دین محمد(ص) و آیین اسلام را از بیراهه به راه کشانند ، اما...
#ادامه دارد...
🖊به قلم : ط_حسینی
🖤🌹
@TheLastSavior_ir