زادروز ملکالشعرا بهار، چهرهی ماندگار ادبیات فارسی
محمد تقی بهار، ۱۶ آبان ۱۲۶۵ هجری شمسی در مشهد به دنیا آمد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملکالشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدینشاه بود و از شاعران مشهور خراسان. بهار از کودکی شعر میسرود و وقتی پدر درگذشت به فرمان مظفرالدینشاه بر جای پدر نشست و لقب ملکالشعرا را از آن ِ خود کرد. بهار در خاطرات خودنوشت خود دربارهی پدرش چنین میآورد: «پدرم غالب اوقات که به خانه میآمد مینشست و با ما صحبتهای علمی و ادبی و تاریخی میداشت و دارای این عقیده نبود که با زن و بچه نباید صحبت کرد. با ما صحبت میکرد و همان صحبتهای او بر مدارج معلومات مادرم و من میافزود. خیلی نوادر و حکایات عرب و شعرهای #فارسی و عربی است که من از طفولیت در بین صحبتهای پدر شنیده و هنوز فراموش نکردهام.» بهار از کودکی شعر میسرود و نوجوان بود که همراه پدر در محافل آزادیخواهان شرکت میکرد. دو سال پس از فوت پدر بر اثر همین آشناییها، بهار به جمع مشروطهخواهان خراسان پیوست.
بهار در ۱۳۲۸ قمری (۱۲۸۹ شمسی) روزنامهی نوبهار را منتشر ساخت که روزنامهای بود که مروج اندیشههای «حزب دموکرات» بود. او به عضویت کمیتهی ایالتی این حزب نیز درآمد. روزنامهی نوبهار پس از گذشت چندی (۱۳۳۰ قمری) به دلیل مخالفت خود با حضور قوای روسیه در ایران به دستور کنسول روس تعطیل شد. بهار به همراه ۹ نفر دیگر از اعضای حزب دموکرات بازداشت میشود. هشت ماهی میگذرد تا بار دیگر بهار به مشهد میرود و روزنامهی #نوبهار را مجددا بازگشایی میکند. انتشار بهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از مشهورترین قصاید #ملکالشعرا به نام «بثالشکوی» درباب همین توقیف روزنامهی نوبهار سروده شده است.
ملکالشعرای #بهار دوم اردیبهشت سال ۱۳۳۰ در تهران درگذشت و در آرامگاه #ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
یکی از اشعار بیشتر شنیدهشدهی بهار:
این دود سیه فام كه از بام وطن خاست
از ماست كه بر ماست
وین شعله سوزان كه برآمد ز چپ و راست
از ماست كه بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با كس نگسالیم
از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست
از ماست كه بر ماست
ما كهنه چناریم كه از باد ننالیم
بر خاك ببالیم
لیكن چه كنیم ، آتش ما در شكم ماست
از ماست كه بر ماست
اسلام گر امروزچنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
نه جــرم ز عیسی نه تعدی ز كلیساست
از ماست كه بر ماست
گوییم كه بیدار شدیم! این چه خیالی است
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است كه محتاج به لالا است
از ماست كه بر ماست
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1Fd0CrP
@Tavaana_Tavaanatech
محمد تقی بهار، ۱۶ آبان ۱۲۶۵ هجری شمسی در مشهد به دنیا آمد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملکالشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدینشاه بود و از شاعران مشهور خراسان. بهار از کودکی شعر میسرود و وقتی پدر درگذشت به فرمان مظفرالدینشاه بر جای پدر نشست و لقب ملکالشعرا را از آن ِ خود کرد. بهار در خاطرات خودنوشت خود دربارهی پدرش چنین میآورد: «پدرم غالب اوقات که به خانه میآمد مینشست و با ما صحبتهای علمی و ادبی و تاریخی میداشت و دارای این عقیده نبود که با زن و بچه نباید صحبت کرد. با ما صحبت میکرد و همان صحبتهای او بر مدارج معلومات مادرم و من میافزود. خیلی نوادر و حکایات عرب و شعرهای #فارسی و عربی است که من از طفولیت در بین صحبتهای پدر شنیده و هنوز فراموش نکردهام.» بهار از کودکی شعر میسرود و نوجوان بود که همراه پدر در محافل آزادیخواهان شرکت میکرد. دو سال پس از فوت پدر بر اثر همین آشناییها، بهار به جمع مشروطهخواهان خراسان پیوست.
بهار در ۱۳۲۸ قمری (۱۲۸۹ شمسی) روزنامهی نوبهار را منتشر ساخت که روزنامهای بود که مروج اندیشههای «حزب دموکرات» بود. او به عضویت کمیتهی ایالتی این حزب نیز درآمد. روزنامهی نوبهار پس از گذشت چندی (۱۳۳۰ قمری) به دلیل مخالفت خود با حضور قوای روسیه در ایران به دستور کنسول روس تعطیل شد. بهار به همراه ۹ نفر دیگر از اعضای حزب دموکرات بازداشت میشود. هشت ماهی میگذرد تا بار دیگر بهار به مشهد میرود و روزنامهی #نوبهار را مجددا بازگشایی میکند. انتشار بهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از مشهورترین قصاید #ملکالشعرا به نام «بثالشکوی» درباب همین توقیف روزنامهی نوبهار سروده شده است.
ملکالشعرای #بهار دوم اردیبهشت سال ۱۳۳۰ در تهران درگذشت و در آرامگاه #ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
یکی از اشعار بیشتر شنیدهشدهی بهار:
این دود سیه فام كه از بام وطن خاست
از ماست كه بر ماست
وین شعله سوزان كه برآمد ز چپ و راست
از ماست كه بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با كس نگسالیم
از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست
از ماست كه بر ماست
ما كهنه چناریم كه از باد ننالیم
بر خاك ببالیم
لیكن چه كنیم ، آتش ما در شكم ماست
از ماست كه بر ماست
اسلام گر امروزچنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
نه جــرم ز عیسی نه تعدی ز كلیساست
از ماست كه بر ماست
گوییم كه بیدار شدیم! این چه خیالی است
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است كه محتاج به لالا است
از ماست كه بر ماست
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1Fd0CrP
@Tavaana_Tavaanatech
توانا
ملکالشعرا بهار؛ چهره ماندگار ادبیات فارسی
محمدتقی بهار، ۱۶ آبان ۱۲۶۵ هجری شمسی در مشهد به دنیا آمد. پدرش، میرزا محمدکاظم صبوری، ملکالشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه و از شاعران مشهور خراسان بود. بهار از کودکی شعر میسرود و وقتی
سالگرد درگذشت فضلالله مهتدی، پایهگذار قصهگویی برای کودکان در رادیو
فضلالله مهتدی که به صبحی و فضلالله مهتدی صبحی نیز معروف است سال ۱۲۷۶ در شهر کاشان در خانوادهای بهایی دیده به جهان گشود. او داستانسرایی معروف بود که او را پایهگذار سنت قصهگویی برای کودکان در رادیوهای ایران نیز دانستهاند.
فضلالله مهتدی در سال ۱۳۱۹ وارد رادیو شد و در آنجا «قصه ظهر جمعه» را اجرا میکرد. سنت #قصهگویی برای #کودکان در همینجا او سنت قصهگویی برای کودکان را پایه گذاشت.
برنامهی «قصه ظهر جمعه» به فاصلهی یک هفته از آغاز پخش اخبار رادیو ایران و یک ماه پس از تاسیس رادیو ایران راهاندازی شد:
«هنوز يک ماه از افتتاح راديو در ايران نگذشته بود که "قصه گويی" به برنامههای محدود آن اضافه شد. قصههای راديو در واقع سنت نقالی را که ريشه در فرهنگ ايرانی داشت از قهوهخانه، بازار و کوچه و خيابان، به درون خانهها برد.خانوادهها و کودکان ايرانی که تا آن زمان قصه را بيشتر از زبان افراد کهن سال میشنيدند اگر اين بخت را داشتند که در خانه راديو موج کوتاه داشته باشند اين فرصت را هم میيافتند که در جمعی محدودتر و با آرامش خاطر بيشتری گوش به راديو بچسبانند تا از ميان صدای پر خش راديو، قصه کهنسالان را با شکلی تازه از طريق #راديو بشنوند.اين برنامه به ابتکار و البته با صدای "فضلالله صبحی مهتدی" پخش میشد که در ميان مردم به نام آقای صبحی مشهور بود.برنامهای که صبحی مهتدی اجرا می کرد ۲۴ سال متوالی تا زمانی که بر اثر ابتلا به سرطان حنجره جان سپرد، ادامه داشت. اين برنامه بعد از آن به وسيلهی علی جواهرکلام، ايرج گلسرخی، حميد عاملی و مصطفی موسوی گرمارودی ادامه يافت اما مدت اجرای هر يک از آنها به بيش از پنج سال نرسيد.»
مهتدی با زبانهای انگلیسی و عربی آشنایی داشت.برخی از کتابهای مهتدی به زبانهای آلمانی، چکی و روسی ترجمه شدهاند.
مهتدی در هفدهم آبانماه ۱۳۴۱ در تهران، بر اثر سرطان حنجره درگذشت و در گورستان #ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
بر سنگ مزار او نوشته شده است:
«یا علی، قصهگوی شهر شما، بشنو از نی چون حکایت میکند، از جداییها شکایت میکند، آرامگاه شادروان فضلالله مهتدی صبحی، داستانسرای معروف، که در سپیدهدم یک روز خزانی، داستان زندگیاش به پایان رسید.»
بیت نخست مثنوی از این رو بر سنگ مزار آمده است که #مهتدی همیشه در آغاز داستانهایش در رادیو این بیت را میخواند.
https://tavaana.org/fa/Fazlollah_Mohtadi
@Tavaana_Tavaanatech
فضلالله مهتدی که به صبحی و فضلالله مهتدی صبحی نیز معروف است سال ۱۲۷۶ در شهر کاشان در خانوادهای بهایی دیده به جهان گشود. او داستانسرایی معروف بود که او را پایهگذار سنت قصهگویی برای کودکان در رادیوهای ایران نیز دانستهاند.
فضلالله مهتدی در سال ۱۳۱۹ وارد رادیو شد و در آنجا «قصه ظهر جمعه» را اجرا میکرد. سنت #قصهگویی برای #کودکان در همینجا او سنت قصهگویی برای کودکان را پایه گذاشت.
برنامهی «قصه ظهر جمعه» به فاصلهی یک هفته از آغاز پخش اخبار رادیو ایران و یک ماه پس از تاسیس رادیو ایران راهاندازی شد:
«هنوز يک ماه از افتتاح راديو در ايران نگذشته بود که "قصه گويی" به برنامههای محدود آن اضافه شد. قصههای راديو در واقع سنت نقالی را که ريشه در فرهنگ ايرانی داشت از قهوهخانه، بازار و کوچه و خيابان، به درون خانهها برد.خانوادهها و کودکان ايرانی که تا آن زمان قصه را بيشتر از زبان افراد کهن سال میشنيدند اگر اين بخت را داشتند که در خانه راديو موج کوتاه داشته باشند اين فرصت را هم میيافتند که در جمعی محدودتر و با آرامش خاطر بيشتری گوش به راديو بچسبانند تا از ميان صدای پر خش راديو، قصه کهنسالان را با شکلی تازه از طريق #راديو بشنوند.اين برنامه به ابتکار و البته با صدای "فضلالله صبحی مهتدی" پخش میشد که در ميان مردم به نام آقای صبحی مشهور بود.برنامهای که صبحی مهتدی اجرا می کرد ۲۴ سال متوالی تا زمانی که بر اثر ابتلا به سرطان حنجره جان سپرد، ادامه داشت. اين برنامه بعد از آن به وسيلهی علی جواهرکلام، ايرج گلسرخی، حميد عاملی و مصطفی موسوی گرمارودی ادامه يافت اما مدت اجرای هر يک از آنها به بيش از پنج سال نرسيد.»
مهتدی با زبانهای انگلیسی و عربی آشنایی داشت.برخی از کتابهای مهتدی به زبانهای آلمانی، چکی و روسی ترجمه شدهاند.
مهتدی در هفدهم آبانماه ۱۳۴۱ در تهران، بر اثر سرطان حنجره درگذشت و در گورستان #ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
بر سنگ مزار او نوشته شده است:
«یا علی، قصهگوی شهر شما، بشنو از نی چون حکایت میکند، از جداییها شکایت میکند، آرامگاه شادروان فضلالله مهتدی صبحی، داستانسرای معروف، که در سپیدهدم یک روز خزانی، داستان زندگیاش به پایان رسید.»
بیت نخست مثنوی از این رو بر سنگ مزار آمده است که #مهتدی همیشه در آغاز داستانهایش در رادیو این بیت را میخواند.
https://tavaana.org/fa/Fazlollah_Mohtadi
@Tavaana_Tavaanatech
Tavaana
فضلالله مهتدی، پایهگذار قصهگویی برای کودکان در رادیو
توانا- فضلالله مهتدی که به صبحی و فضلالله مهتدی صبحی نیز معروف است سال ۱۲۷۶ در شهر کاشان در خانوادهای بهایی دیده به جهان گشود. او داستانسرایی معروف بود که او را پایهگذار سنت قصهگویی برای کودکان در رادیوهای ایران نیز دانستهاند.
«...این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
آنچه از مال جهان هستی بود
حرف عیش و طرب مستی بود...»
ایرج میرزا در ۲۲ اسفندماه ۱۳۰۴ در تهران به دلیل سکته قلبی درگذشت و او را در گورستان #ظهیرالدوله به خاک سپردند.
بسیاری از ما تجربهی این را داریم که در خانه، بزرگترها برخی از کتابها را از دسترس نوجوانان و جوانان ِ خانه دور نگاه میداشتهاند تا مبادا نوجوانان آن کتابها را بخوانند و به زعم آنها تحت تاثیر بدآموزیهای آن کتابها قرار بگیرند. برای مثال بسیار از خانوادهها با کتابهای «صادق هدایت» چنین میکردهاند. ایرج میرزا، از شاعران برجستهی عصر #مشروطه نیز از جملهی کسانی بود که برخی گمان داشتند که خواندن اشعارش به دلیل داشتن حرفهای رکیک بدآموزی دارد.
چند سال پیش بود که شهرداری مشهد نام بلوار ایرج میرزا را به «جلال آلاحمد» تغییر داد و با نصب پارچهای در محل بلوار دلایل این تغییر نام را چنین برشمرد: «ایرج میرزا، بنیانگذار نوع خاصی از ادبیات پرونوگرافی (مستهجن) است که تا پیش از از او هرگز مضامین و مفاهیم مبتذل بدینسان در عرصهی فرهنگ مکتوب ما وارد نشده بود. لبهی تیز حملات ادبی ایرج میرزا پیوسته متوجه مفاهیم ارزش دینی و ارکان اصلی شریعت (از جمله نماز) بوده و بر نمادهای اصول و فروع دین و نهادهای برخاسته از آن به طور مکرر حمله شده است. سخیفسازی نمادها ارزشی دین اسلام و تخفیف شان آن و به خصوص نازلسازی جایگاه روحانیت معظم شیعه مهمترین وجه محتوایی اشعار ایرج میرزا بوده است.»
«پروفسور مار»، ایرانشناس نامدار روس، ایرج میرزا را چنین توصیف کرده است: «مردی بود سیاهسوخته و لاغراندام و متوسطالقامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را میخواند جان میگرفت… ایرج میرزا را از زمرهی شاعران برجستهی عصر #مشروطیت میدانند. شاید بتوان وی را از شاعران مطرح دوران تجدد در ادبیات ایران نیز به شمار آورد.»
وجود الفاظ رکیک در اشعار ایرج میرزا موجب شد که برخی از منتقدان، آثار تربیتی منفیای بر اشعار او مترتب بدانند. از شعرهای شناختهشدهی دیگر ایرج میرزا میتوان به شعری اشاره کرد که در افواه عمومی به «حجاب» شهره گشته است و در آن کلمات رکیک بسیاری در #نقد حجاب اسلامی به کار رفته است. مخالفت #ایرج_میرزا با برخی از شعائر مذهبی-مانند #شعر #منتقدانه او در مورد عزاداری محرم- و همچنین هجو روحانیت - مثلا شعر او در هجو شیخ فضلالله نوری- و نقد روضهخوانی موجب شد که بخش سنتی جامعه و روحانیان اشعار او را نپسندند. وقتی ایرج میرزا میسرود که در ایران تا بُوَد آخوند و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی روحانیان کثیری از او رنجیده میشدند.
ملکالشعرای بهار در رثای ایرج میرزا سروده است که:
سکته کرد و مرد ایرج میرزا
قلب ما افسرد ایرج میرزا
بود مانند می صاف ِ طهور
خالی از هر دُرد ایرج میرزا
سعدیای نو بود و چون سعدی به دهر
شعر نو آورد ایرج میرزا
از دل یارن به اشعار لطیف
رنگ غم بسترد ایرج میرزا
دائما در شادی یاران خویش
پای میافشرد ایرج میرزا
برخلافْ آخر ز مرگ خویشتن
خلق را آزرد ایرج میرزا
ای دریغا کانچه را آورده بود
رفت و با خود برد ایرج میرزا
گورکن فضل و ادب را گل گرفت
چون به گل بسپرد ایرج میرزا
سکته کرد و از پس پنجاه و پنج
لحظهای نشمرد ایرج میرزا
مرد آسان لیک مشکل کرد کار
بر بزرگ و خرد ایرج میرزا
گفت بهر سال تاریخش بهار:
وه چه راحت مرد ایرج میرزا
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1xihdmH
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
آنچه از مال جهان هستی بود
حرف عیش و طرب مستی بود...»
ایرج میرزا در ۲۲ اسفندماه ۱۳۰۴ در تهران به دلیل سکته قلبی درگذشت و او را در گورستان #ظهیرالدوله به خاک سپردند.
بسیاری از ما تجربهی این را داریم که در خانه، بزرگترها برخی از کتابها را از دسترس نوجوانان و جوانان ِ خانه دور نگاه میداشتهاند تا مبادا نوجوانان آن کتابها را بخوانند و به زعم آنها تحت تاثیر بدآموزیهای آن کتابها قرار بگیرند. برای مثال بسیار از خانوادهها با کتابهای «صادق هدایت» چنین میکردهاند. ایرج میرزا، از شاعران برجستهی عصر #مشروطه نیز از جملهی کسانی بود که برخی گمان داشتند که خواندن اشعارش به دلیل داشتن حرفهای رکیک بدآموزی دارد.
چند سال پیش بود که شهرداری مشهد نام بلوار ایرج میرزا را به «جلال آلاحمد» تغییر داد و با نصب پارچهای در محل بلوار دلایل این تغییر نام را چنین برشمرد: «ایرج میرزا، بنیانگذار نوع خاصی از ادبیات پرونوگرافی (مستهجن) است که تا پیش از از او هرگز مضامین و مفاهیم مبتذل بدینسان در عرصهی فرهنگ مکتوب ما وارد نشده بود. لبهی تیز حملات ادبی ایرج میرزا پیوسته متوجه مفاهیم ارزش دینی و ارکان اصلی شریعت (از جمله نماز) بوده و بر نمادهای اصول و فروع دین و نهادهای برخاسته از آن به طور مکرر حمله شده است. سخیفسازی نمادها ارزشی دین اسلام و تخفیف شان آن و به خصوص نازلسازی جایگاه روحانیت معظم شیعه مهمترین وجه محتوایی اشعار ایرج میرزا بوده است.»
«پروفسور مار»، ایرانشناس نامدار روس، ایرج میرزا را چنین توصیف کرده است: «مردی بود سیاهسوخته و لاغراندام و متوسطالقامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را میخواند جان میگرفت… ایرج میرزا را از زمرهی شاعران برجستهی عصر #مشروطیت میدانند. شاید بتوان وی را از شاعران مطرح دوران تجدد در ادبیات ایران نیز به شمار آورد.»
وجود الفاظ رکیک در اشعار ایرج میرزا موجب شد که برخی از منتقدان، آثار تربیتی منفیای بر اشعار او مترتب بدانند. از شعرهای شناختهشدهی دیگر ایرج میرزا میتوان به شعری اشاره کرد که در افواه عمومی به «حجاب» شهره گشته است و در آن کلمات رکیک بسیاری در #نقد حجاب اسلامی به کار رفته است. مخالفت #ایرج_میرزا با برخی از شعائر مذهبی-مانند #شعر #منتقدانه او در مورد عزاداری محرم- و همچنین هجو روحانیت - مثلا شعر او در هجو شیخ فضلالله نوری- و نقد روضهخوانی موجب شد که بخش سنتی جامعه و روحانیان اشعار او را نپسندند. وقتی ایرج میرزا میسرود که در ایران تا بُوَد آخوند و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی روحانیان کثیری از او رنجیده میشدند.
ملکالشعرای بهار در رثای ایرج میرزا سروده است که:
سکته کرد و مرد ایرج میرزا
قلب ما افسرد ایرج میرزا
بود مانند می صاف ِ طهور
خالی از هر دُرد ایرج میرزا
سعدیای نو بود و چون سعدی به دهر
شعر نو آورد ایرج میرزا
از دل یارن به اشعار لطیف
رنگ غم بسترد ایرج میرزا
دائما در شادی یاران خویش
پای میافشرد ایرج میرزا
برخلافْ آخر ز مرگ خویشتن
خلق را آزرد ایرج میرزا
ای دریغا کانچه را آورده بود
رفت و با خود برد ایرج میرزا
گورکن فضل و ادب را گل گرفت
چون به گل بسپرد ایرج میرزا
سکته کرد و از پس پنجاه و پنج
لحظهای نشمرد ایرج میرزا
مرد آسان لیک مشکل کرد کار
بر بزرگ و خرد ایرج میرزا
گفت بهر سال تاریخش بهار:
وه چه راحت مرد ایرج میرزا
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1xihdmH
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
توانا
ایرج میرزا؛ شاعر مشروطه
بسیاری از ما تجربه این را داریم که در خانه، بزرگترها برخی از کتابها را از دسترس نوجوانان و جوانان خانه دور نگاه میداشتهاند تا مبادا نوجوانان آن کتابها را بخوانند و به زعم آنها تحت تاثیر
میدانید اولین کشتهی تصادف رانندگی در ایران چه کسی است؟ از اولین تصادف رانندگیِ منجر به کشتهشدن در ایران ۹۰ سال میگذرد.
goo.gl/mmgKpi
نخستین تصادف رانندگی در تهران و در ایران پاییز سال ۱۳۰۵ هجریشمسی یعنی ۹۰ سال پیش اتفاق افتاد. ماجرا از این قرار است که درشکهی درویشخان، موسیقیدان بزرگ ایرانی، با اتومبیل مرسدس مظفرالدین شاه برخورد کرد!
درویشخان در دوم آذرماه در حالی که قصد داشت با درشکهای دو اسبه از محفل موسیقی به خانه برود با خودرویی تصادف میکند و جان میدهد. در آن زمان خودرو به تازگی وارد کشور شده بود و تعداد آن در کشور به پنجاه عدد هم نمیرسید. درویشخان را اولین قربانی تصادف رانندگی در ایران دانستهاند. درویشخان هنگام مرگ ۵۴ سال سن داشت و پیکر او را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند.
درویشخان که نام اصلیاش غلامحسین درویش بود از هنرمندان سرشناس و استادان بنام موسیقی ایرانی در اواخر دورهی قاجاریه بود.
او در سال ۱۲۵۱ شمسی در تهران دیده به جهان گشود. پدرش حاج بشیر از تاتهای طالقان بود که در زیدشت ِ طالقان به دنیا آمد و مادرش از ترکمنان بود.
درویشخان دوران کودکیاش را در خانوادهی دولتشاهی گذراند. پدرش تا حدودی با موسیقی آشنایی داشت و سهتار مینواخت. درویشخان ده ساله بود که به شعبهی موسیقی مدرسهی نظام که به دارالفنون وابسته بود رفت که سرپرستی آن را موسیو لومر فرانسوی داشت و خود او آن را تاسیس کرده بود.
آلفرد ژان باتیست لومر، موسیقیدان نظامی فرانسوی بود که در سال ۱۲۴۷ شمسی و در زمان پادشاهی ناصرالدینشاه قاجار به ایران آمد تا به دانشچویان موسیقی دارالفنون تعلیم موسیقی بدهد. او کسی بود که هارمونی را به موسیقی ایرانی معرفی کرد و قطعات زیادی با الهام از موسیقی ایرانی ساخت. علاوه بر درویشخان بزرگانی چون ابراهیم آژنگ، موسیقیدان اواخر دورهی قاجار و دورهی پهلوی نیز از شاگردان او بود.
او نزد آقا حسینقلی ادامهی فراگیری موسیقی را به پیش برد. آقا حسینقلی از نوازندگان سرشناس تار در اواخر دوران قاجار بود. آقاحسینقلی فرزند آقاعلیاکبر خان فراهانی قدیمیترین نوازندهی معروف تار دورهی ناصرالدینشاه بود. آقا حسینقلی در یک سفر به فرانسه که تعدادی از نوازندگان و یک خواننده نیز برای پر کردن صفحهی گرامافون او را همراهی میکردند توانست تعدادی اثر ضبط کند.
درویشخان آنچنان در نوازندگی تار ماهر شد که پس از مرگ ناصرالدینشاه به دستگاه شعاعالسلطنه پسر مظفرالدینشاه، والی فارس دعوت شد.
در سفر اولش به شیراز، درویشخان به اصرار شعاعالسلطنه، با دختر مستشار نظام که در فارس اقامت داشت ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو دختر بود که یکی از آنها در سن ۱۶ سالگی درگشذت و دختر دوم که «فخر» نام داشت تنها فرزند ِ درویشخان شد. دوریشخان نوعی آهنگ ضربی به نام پیشدرآمد ساخت که تا سالها پس از او رواج داشت.
درویشخان دستگاه موسیقی سنتی ایران را به هفت دستگاه بخش کرد و آهنگهای فراوانی ساخت که از میان آنها ۲۲ آهنگ باقی مانده است. درویشخان از نخستین کسانی است که در ایران کلاس آموزش موسیقی بر پا کرد و شماری از نامداران موسیقی ایران شاگردان مستقیم او بودهاند. او به شاگردانی که دورههای درس او را میگذراندند نشانی به شکل تبرزین هدیه میداد که از جنس مس و نقره بود. شاگردانی که به دورههای عالی میرسیدند جنس این نشان به طلا تغییر میکرد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/jDWnuy
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/mmgKpi
نخستین تصادف رانندگی در تهران و در ایران پاییز سال ۱۳۰۵ هجریشمسی یعنی ۹۰ سال پیش اتفاق افتاد. ماجرا از این قرار است که درشکهی درویشخان، موسیقیدان بزرگ ایرانی، با اتومبیل مرسدس مظفرالدین شاه برخورد کرد!
درویشخان در دوم آذرماه در حالی که قصد داشت با درشکهای دو اسبه از محفل موسیقی به خانه برود با خودرویی تصادف میکند و جان میدهد. در آن زمان خودرو به تازگی وارد کشور شده بود و تعداد آن در کشور به پنجاه عدد هم نمیرسید. درویشخان را اولین قربانی تصادف رانندگی در ایران دانستهاند. درویشخان هنگام مرگ ۵۴ سال سن داشت و پیکر او را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند.
درویشخان که نام اصلیاش غلامحسین درویش بود از هنرمندان سرشناس و استادان بنام موسیقی ایرانی در اواخر دورهی قاجاریه بود.
او در سال ۱۲۵۱ شمسی در تهران دیده به جهان گشود. پدرش حاج بشیر از تاتهای طالقان بود که در زیدشت ِ طالقان به دنیا آمد و مادرش از ترکمنان بود.
درویشخان دوران کودکیاش را در خانوادهی دولتشاهی گذراند. پدرش تا حدودی با موسیقی آشنایی داشت و سهتار مینواخت. درویشخان ده ساله بود که به شعبهی موسیقی مدرسهی نظام که به دارالفنون وابسته بود رفت که سرپرستی آن را موسیو لومر فرانسوی داشت و خود او آن را تاسیس کرده بود.
آلفرد ژان باتیست لومر، موسیقیدان نظامی فرانسوی بود که در سال ۱۲۴۷ شمسی و در زمان پادشاهی ناصرالدینشاه قاجار به ایران آمد تا به دانشچویان موسیقی دارالفنون تعلیم موسیقی بدهد. او کسی بود که هارمونی را به موسیقی ایرانی معرفی کرد و قطعات زیادی با الهام از موسیقی ایرانی ساخت. علاوه بر درویشخان بزرگانی چون ابراهیم آژنگ، موسیقیدان اواخر دورهی قاجار و دورهی پهلوی نیز از شاگردان او بود.
او نزد آقا حسینقلی ادامهی فراگیری موسیقی را به پیش برد. آقا حسینقلی از نوازندگان سرشناس تار در اواخر دوران قاجار بود. آقاحسینقلی فرزند آقاعلیاکبر خان فراهانی قدیمیترین نوازندهی معروف تار دورهی ناصرالدینشاه بود. آقا حسینقلی در یک سفر به فرانسه که تعدادی از نوازندگان و یک خواننده نیز برای پر کردن صفحهی گرامافون او را همراهی میکردند توانست تعدادی اثر ضبط کند.
درویشخان آنچنان در نوازندگی تار ماهر شد که پس از مرگ ناصرالدینشاه به دستگاه شعاعالسلطنه پسر مظفرالدینشاه، والی فارس دعوت شد.
در سفر اولش به شیراز، درویشخان به اصرار شعاعالسلطنه، با دختر مستشار نظام که در فارس اقامت داشت ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو دختر بود که یکی از آنها در سن ۱۶ سالگی درگشذت و دختر دوم که «فخر» نام داشت تنها فرزند ِ درویشخان شد. دوریشخان نوعی آهنگ ضربی به نام پیشدرآمد ساخت که تا سالها پس از او رواج داشت.
درویشخان دستگاه موسیقی سنتی ایران را به هفت دستگاه بخش کرد و آهنگهای فراوانی ساخت که از میان آنها ۲۲ آهنگ باقی مانده است. درویشخان از نخستین کسانی است که در ایران کلاس آموزش موسیقی بر پا کرد و شماری از نامداران موسیقی ایران شاگردان مستقیم او بودهاند. او به شاگردانی که دورههای درس او را میگذراندند نشانی به شکل تبرزین هدیه میداد که از جنس مس و نقره بود. شاگردانی که به دورههای عالی میرسیدند جنس این نشان به طلا تغییر میکرد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/jDWnuy
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. میدانید اولین کشتهی تصادف رانندگی در ایران چه کسی است؟ از اولین #تصادف_رانندگیِ منجر به کشتهشدن در ایران ۹۰ سال میگذرد. نخستین تصادف رانندگی در تهران و در ایران پاییز سال ۱۳۰۵ هجریشمسی یعنی ۹۰ سال پیش اتفاق افتاد. ماجرا از این قرار است که درشکهی #درویش_خان،…
«...این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
آنچه از مال جهان هستی بود
حرف عیش و طرب مستی بود...»
goo.gl/qdq77s
ایرج میرزا در ۲۲ اسفندماه ۱۳۰۴ در تهران به دلیل سکته قلبی درگذشت و او را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند.
بسیاری از ما تجربهی این را داریم که در خانه، بزرگترها برخی از کتابها را از دسترس نوجوانان و جوانان ِ خانه دور نگاه میداشتهاند تا مبادا نوجوانان آن کتابها را بخوانند و به زعم آنها تحت تاثیر بدآموزیهای آن کتابها قرار بگیرند. برای مثال بسیار از خانوادهها با کتابهای «صادق هدایت» چنین میکردهاند. ایرج میرزا، از شاعران برجستهی عصر مشروطه نیز از جملهی کسانی بود که برخی گمان داشتند که خواندن اشعارش به دلیل داشتن حرفهای رکیک بدآموزی دارد.
چند سال پیش بود که شهرداری مشهد نام بلوار ایرج میرزا را به «جلال آلاحمد» تغییر داد و با نصب پارچهای در محل بلوار دلایل این تغییر نام را چنین برشمرد: «ایرج میرزا، بنیانگذار نوع خاصی از ادبیات پرونوگرافی (مستهجن) است که تا پیش از از او هرگز مضامین و مفاهیم مبتذل بدینسان در عرصهی فرهنگ مکتوب ما وارد نشده بود. لبهی تیز حملات ادبی ایرج میرزا پیوسته متوجه مفاهیم ارزش دینی و ارکان اصلی شریعت (از جمله نماز) بوده و بر نمادهای اصول و فروع دین و نهادهای برخاسته از آن به طور مکرر حمله شده است. سخیفسازی نمادها ارزشی دین اسلام و تخفیف شان آن و به خصوص نازلسازی جایگاه روحانیت معظم شیعه مهمترین وجه محتوایی اشعار ایرج میرزا بوده است.»
«پروفسور مار»، ایرانشناس نامدار روس، ایرج میرزا را چنین توصیف کرده است: «مردی بود سیاهسوخته و لاغراندام و متوسطالقامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را میخواند جان میگرفت… ایرج میرزا را از زمرهی شاعران برجستهی عصر مشروطیت میدانند. شاید بتوان وی را از شاعران مطرح دوران تجدد در ادبیات ایران نیز به شمار آورد.»
وجود الفاظ رکیک در اشعار ایرج میرزا موجب شد که برخی از منتقدان، آثار تربیتی منفیای بر اشعار او مترتب بدانند. از شعرهای شناختهشدهی دیگر ایرج میرزا میتوان به شعری اشاره کرد که در افواه عمومی به «حجاب» شهره گشته است و در آن کلمات رکیک بسیاری در نقد حجاب اسلامی به کار رفته است. مخالفت ایرج میرزا با برخی از شعائر مذهبی-مانند شعر منتقدانه او در مورد عزاداری محرم- و همچنین هجو روحانیت - مثلا شعر او در هجو شیخ فضلالله نوری- و نقد روضهخوانی موجب شد که بخش سنتی جامعه و روحانیان اشعار او را نپسندند. وقتی ایرج میرزا میسرود که در ایران تا بُوَد آخوند و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی روحانیان کثیری از او رنجیده میشدند.
ملکالشعرای بهار در رثای ایرج میرزا سروده است که:
سکته کرد و مرد ایرج میرزا
قلب ما افسرد ایرج میرزا
بود مانند می صاف ِ طهور
خالی از هر دُرد ایرج میرزا
سعدیای نو بود و چون سعدی به دهر
شعر نو آورد ایرج میرزا
از دل یارن به اشعار لطیف
رنگ غم بسترد ایرج میرزا
دائما در شادی یاران خویش
پای میافشرد ایرج میرزا
برخلافْ آخر ز مرگ خویشتن
خلق را آزرد ایرج میرزا
ای دریغا کانچه را آورده بود
رفت و با خود برد ایرج میرزا
گورکن فضل و ادب را گل گرفت
چون به گل بسپرد ایرج میرزا
سکته کرد و از پس پنجاه و پنج
لحظهای نشمرد ایرج میرزا
مرد آسان لیک مشکل کرد کار
بر بزرگ و خرد ایرج میرزا
گفت بهر سال تاریخش بهار:
وه چه راحت مرد ایرج میرزا
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1xihdmH
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
آنچه از مال جهان هستی بود
حرف عیش و طرب مستی بود...»
goo.gl/qdq77s
ایرج میرزا در ۲۲ اسفندماه ۱۳۰۴ در تهران به دلیل سکته قلبی درگذشت و او را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند.
بسیاری از ما تجربهی این را داریم که در خانه، بزرگترها برخی از کتابها را از دسترس نوجوانان و جوانان ِ خانه دور نگاه میداشتهاند تا مبادا نوجوانان آن کتابها را بخوانند و به زعم آنها تحت تاثیر بدآموزیهای آن کتابها قرار بگیرند. برای مثال بسیار از خانوادهها با کتابهای «صادق هدایت» چنین میکردهاند. ایرج میرزا، از شاعران برجستهی عصر مشروطه نیز از جملهی کسانی بود که برخی گمان داشتند که خواندن اشعارش به دلیل داشتن حرفهای رکیک بدآموزی دارد.
چند سال پیش بود که شهرداری مشهد نام بلوار ایرج میرزا را به «جلال آلاحمد» تغییر داد و با نصب پارچهای در محل بلوار دلایل این تغییر نام را چنین برشمرد: «ایرج میرزا، بنیانگذار نوع خاصی از ادبیات پرونوگرافی (مستهجن) است که تا پیش از از او هرگز مضامین و مفاهیم مبتذل بدینسان در عرصهی فرهنگ مکتوب ما وارد نشده بود. لبهی تیز حملات ادبی ایرج میرزا پیوسته متوجه مفاهیم ارزش دینی و ارکان اصلی شریعت (از جمله نماز) بوده و بر نمادهای اصول و فروع دین و نهادهای برخاسته از آن به طور مکرر حمله شده است. سخیفسازی نمادها ارزشی دین اسلام و تخفیف شان آن و به خصوص نازلسازی جایگاه روحانیت معظم شیعه مهمترین وجه محتوایی اشعار ایرج میرزا بوده است.»
«پروفسور مار»، ایرانشناس نامدار روس، ایرج میرزا را چنین توصیف کرده است: «مردی بود سیاهسوخته و لاغراندام و متوسطالقامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را میخواند جان میگرفت… ایرج میرزا را از زمرهی شاعران برجستهی عصر مشروطیت میدانند. شاید بتوان وی را از شاعران مطرح دوران تجدد در ادبیات ایران نیز به شمار آورد.»
وجود الفاظ رکیک در اشعار ایرج میرزا موجب شد که برخی از منتقدان، آثار تربیتی منفیای بر اشعار او مترتب بدانند. از شعرهای شناختهشدهی دیگر ایرج میرزا میتوان به شعری اشاره کرد که در افواه عمومی به «حجاب» شهره گشته است و در آن کلمات رکیک بسیاری در نقد حجاب اسلامی به کار رفته است. مخالفت ایرج میرزا با برخی از شعائر مذهبی-مانند شعر منتقدانه او در مورد عزاداری محرم- و همچنین هجو روحانیت - مثلا شعر او در هجو شیخ فضلالله نوری- و نقد روضهخوانی موجب شد که بخش سنتی جامعه و روحانیان اشعار او را نپسندند. وقتی ایرج میرزا میسرود که در ایران تا بُوَد آخوند و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی روحانیان کثیری از او رنجیده میشدند.
ملکالشعرای بهار در رثای ایرج میرزا سروده است که:
سکته کرد و مرد ایرج میرزا
قلب ما افسرد ایرج میرزا
بود مانند می صاف ِ طهور
خالی از هر دُرد ایرج میرزا
سعدیای نو بود و چون سعدی به دهر
شعر نو آورد ایرج میرزا
از دل یارن به اشعار لطیف
رنگ غم بسترد ایرج میرزا
دائما در شادی یاران خویش
پای میافشرد ایرج میرزا
برخلافْ آخر ز مرگ خویشتن
خلق را آزرد ایرج میرزا
ای دریغا کانچه را آورده بود
رفت و با خود برد ایرج میرزا
گورکن فضل و ادب را گل گرفت
چون به گل بسپرد ایرج میرزا
سکته کرد و از پس پنجاه و پنج
لحظهای نشمرد ایرج میرزا
مرد آسان لیک مشکل کرد کار
بر بزرگ و خرد ایرج میرزا
گفت بهر سال تاریخش بهار:
وه چه راحت مرد ایرج میرزا
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1xihdmH
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «...این که خفته است در این خاک منم ایرجم، ایرج شیرین سخنم مدفن عشق جهان است اینجا یک جهان عشق نهان است اینجا عاشقی بوده به دنیا فن من مدفن عشق بود مدفن من آنچه از مال جهان هستی بود حرف عیش و طرب مستی بود...» . #ایرج_میرزا در ۲۲ اسفندماه ۱۳۰۴ در تهران به…
به مناسبت سالگرد درگذشت ملکالشعرای بهار، چهرهی ماندگار ادبیات فارسی
bit.ly/2HjeKZu
بهار در ۱۳۲۸ قمری (۱۲۸۹ شمسی) روزنامهی نوبهار را منتشر ساخت که روزنامهای بود که مروج اندیشههای «حزب دموکرات» بود. او به عضویت کمیتهی ایالتی این حزب نیز درآمد. روزنامهی نوبهار پس از گذشت چندی (۱۳۳۰ قمری) به دلیل مخالفت خود با حضور قوای روسیه در ایران به دستور کنسول روس تعطیل شد. بهار به همراه ۹ نفر دیگر از اعضای حزب دموکرات بازداشت میشود. هشت ماهی میگذرد تا بار دیگر بهار به مشهد میرود و روزنامهی #نوبهار را مجددا بازگشایی میکند. انتشار بهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از مشهورترین قصاید #ملکالشعرا به نام «بثالشکوی» درباب همین توقیف روزنامهی نوبهار سروده شده است.
رضاشاه که برآمد مدتی بهار خانهنشین شد و در همین زمان بود که قصیدهی معروف «هیجان روح» را سرود. چندی بعد که مخالفان زندانی رضاشاه آزاد شدند و قوامالسلطنه به نخستوزیری رسید، بهار نیز به مجلس چهارم راه یافت. در مجلس بعدی بود که بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گرفت هر چند بعدها اشعاری در تحسین جمهوری سرود. پس از مجلس ششم دیگر بهار اوضاع را مناسب فعالیت سیاسی نیافت و با زیرکی تمام از سیاست کناره گرفت. او پس از این کنارهگیری به عضویت شورای عالی معارف درآمد. بهار در این دوران به فعالیت ادبی و آموزشی روی آورد و در کنار بزرگانی همچون عباس اقبال آشتیانی، بدیعالزمان فروزانفر و صادق رضازاده مشفق در دارالمتعلمین عالی به تدریس مشغول شد. او به دلیل مخالفتهای آشکار و پنهان با رضاشاه برای مدتی نیز به زندان افتاد و چندین بار به تبعید و حبس محکوم شد. پس از آزادی بود که با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشنهای هزاره فردوسی که به مناسبت هزارمین سال زادروز فردوسی در سال ۱۳۱۳ شمسی در تهران برگزار میشد به تهران فراخوانده شد. از این زمان به بعد پرکارترین دوران کار علمی ملکالشعرای بهار است. بهار در این دوره شکوفایی به مطالعه و تحقیق در حوزهی ادبیات و زبان پرداخت. در همین زمان و در دورهی علیاصغر حکمت قراردادهایی با وزرات معارف بست که به تصحیح متونی همچون «مجملالتواریخ و القصص»، «تاریخ بلعمی»و منتخب «جوامعالحکایات عوفی» بپردازد. تالیف کتاب «سبکشناسی» نیز از تولیدات ادبی این دوره از زندگی بهار است.او تدریس دورهی دکترای ادبیات فارسی را نیز در این دوره بر عهده گرفت.(۱۳۱۶)
.
ملکالشعرای #بهار دوم اردیبهشت سال ۱۳۳۰ در تهران درگذشت و در آرامگاه #ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
یکی از اشعار بیشتر شنیدهشدهی بهار:
این دود سیه فام كه از بام وطن خاست
از ماست كه بر ماست
وین شعله سوزان كه برآمد ز چپ و راست
از ماست كه بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با كس نگسالیم
از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست
از ماست كه بر ماست
ما كهنه چناریم كه از باد ننالیم
بر خاك ببالیم
لیكن چه كنیم ، آتش ما در شكم ماست
از ماست كه بر ماست
اسلام گر امروزچنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
نه جــرم ز عیسی نه تعدی ز كلیساست
از ماست كه بر ماست
گوییم كه بیدار شدیم! این چه خیالی است
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است كه محتاج به لالا است
از ماست كه بر ماست
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1Fd0CrP
@Tavaana_Tavaanatech
bit.ly/2HjeKZu
بهار در ۱۳۲۸ قمری (۱۲۸۹ شمسی) روزنامهی نوبهار را منتشر ساخت که روزنامهای بود که مروج اندیشههای «حزب دموکرات» بود. او به عضویت کمیتهی ایالتی این حزب نیز درآمد. روزنامهی نوبهار پس از گذشت چندی (۱۳۳۰ قمری) به دلیل مخالفت خود با حضور قوای روسیه در ایران به دستور کنسول روس تعطیل شد. بهار به همراه ۹ نفر دیگر از اعضای حزب دموکرات بازداشت میشود. هشت ماهی میگذرد تا بار دیگر بهار به مشهد میرود و روزنامهی #نوبهار را مجددا بازگشایی میکند. انتشار بهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از مشهورترین قصاید #ملکالشعرا به نام «بثالشکوی» درباب همین توقیف روزنامهی نوبهار سروده شده است.
رضاشاه که برآمد مدتی بهار خانهنشین شد و در همین زمان بود که قصیدهی معروف «هیجان روح» را سرود. چندی بعد که مخالفان زندانی رضاشاه آزاد شدند و قوامالسلطنه به نخستوزیری رسید، بهار نیز به مجلس چهارم راه یافت. در مجلس بعدی بود که بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گرفت هر چند بعدها اشعاری در تحسین جمهوری سرود. پس از مجلس ششم دیگر بهار اوضاع را مناسب فعالیت سیاسی نیافت و با زیرکی تمام از سیاست کناره گرفت. او پس از این کنارهگیری به عضویت شورای عالی معارف درآمد. بهار در این دوران به فعالیت ادبی و آموزشی روی آورد و در کنار بزرگانی همچون عباس اقبال آشتیانی، بدیعالزمان فروزانفر و صادق رضازاده مشفق در دارالمتعلمین عالی به تدریس مشغول شد. او به دلیل مخالفتهای آشکار و پنهان با رضاشاه برای مدتی نیز به زندان افتاد و چندین بار به تبعید و حبس محکوم شد. پس از آزادی بود که با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشنهای هزاره فردوسی که به مناسبت هزارمین سال زادروز فردوسی در سال ۱۳۱۳ شمسی در تهران برگزار میشد به تهران فراخوانده شد. از این زمان به بعد پرکارترین دوران کار علمی ملکالشعرای بهار است. بهار در این دوره شکوفایی به مطالعه و تحقیق در حوزهی ادبیات و زبان پرداخت. در همین زمان و در دورهی علیاصغر حکمت قراردادهایی با وزرات معارف بست که به تصحیح متونی همچون «مجملالتواریخ و القصص»، «تاریخ بلعمی»و منتخب «جوامعالحکایات عوفی» بپردازد. تالیف کتاب «سبکشناسی» نیز از تولیدات ادبی این دوره از زندگی بهار است.او تدریس دورهی دکترای ادبیات فارسی را نیز در این دوره بر عهده گرفت.(۱۳۱۶)
.
ملکالشعرای #بهار دوم اردیبهشت سال ۱۳۳۰ در تهران درگذشت و در آرامگاه #ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
یکی از اشعار بیشتر شنیدهشدهی بهار:
این دود سیه فام كه از بام وطن خاست
از ماست كه بر ماست
وین شعله سوزان كه برآمد ز چپ و راست
از ماست كه بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با كس نگسالیم
از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست
از ماست كه بر ماست
ما كهنه چناریم كه از باد ننالیم
بر خاك ببالیم
لیكن چه كنیم ، آتش ما در شكم ماست
از ماست كه بر ماست
اسلام گر امروزچنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
نه جــرم ز عیسی نه تعدی ز كلیساست
از ماست كه بر ماست
گوییم كه بیدار شدیم! این چه خیالی است
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است كه محتاج به لالا است
از ماست كه بر ماست
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1Fd0CrP
@Tavaana_Tavaanatech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. به مناسبت سالگرد درگذشت ملکالشعرای بهار، چهرهی ماندگار ادبیات فارسی بهار در ۱۳۲۸ قمری (۱۲۸۹ شمسی) روزنامهی نوبهار را منتشر ساخت که روزنامهای بود که مروج اندیشههای «حزب دموکرات» بود. او به عضویت کمیتهی ایالتی این حزب نیز درآمد. روزنامهی نوبهار پس…
Forwarded from آموزشکده توانا
به مناسبت سالگرد درگذشت ملکالشعرای بهار، چهرهی ماندگار ادبیات فارسی
bit.ly/2HjeKZu
بهار در ۱۳۲۸ قمری (۱۲۸۹ شمسی) روزنامهی نوبهار را منتشر ساخت که روزنامهای بود که مروج اندیشههای «حزب دموکرات» بود. او به عضویت کمیتهی ایالتی این حزب نیز درآمد. روزنامهی نوبهار پس از گذشت چندی (۱۳۳۰ قمری) به دلیل مخالفت خود با حضور قوای روسیه در ایران به دستور کنسول روس تعطیل شد. بهار به همراه ۹ نفر دیگر از اعضای حزب دموکرات بازداشت میشود. هشت ماهی میگذرد تا بار دیگر بهار به مشهد میرود و روزنامهی #نوبهار را مجددا بازگشایی میکند. انتشار بهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از مشهورترین قصاید #ملکالشعرا به نام «بثالشکوی» درباب همین توقیف روزنامهی نوبهار سروده شده است.
رضاشاه که برآمد مدتی بهار خانهنشین شد و در همین زمان بود که قصیدهی معروف «هیجان روح» را سرود. چندی بعد که مخالفان زندانی رضاشاه آزاد شدند و قوامالسلطنه به نخستوزیری رسید، بهار نیز به مجلس چهارم راه یافت. در مجلس بعدی بود که بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گرفت هر چند بعدها اشعاری در تحسین جمهوری سرود. پس از مجلس ششم دیگر بهار اوضاع را مناسب فعالیت سیاسی نیافت و با زیرکی تمام از سیاست کناره گرفت. او پس از این کنارهگیری به عضویت شورای عالی معارف درآمد. بهار در این دوران به فعالیت ادبی و آموزشی روی آورد و در کنار بزرگانی همچون عباس اقبال آشتیانی، بدیعالزمان فروزانفر و صادق رضازاده مشفق در دارالمتعلمین عالی به تدریس مشغول شد. او به دلیل مخالفتهای آشکار و پنهان با رضاشاه برای مدتی نیز به زندان افتاد و چندین بار به تبعید و حبس محکوم شد. پس از آزادی بود که با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشنهای هزاره فردوسی که به مناسبت هزارمین سال زادروز فردوسی در سال ۱۳۱۳ شمسی در تهران برگزار میشد به تهران فراخوانده شد. از این زمان به بعد پرکارترین دوران کار علمی ملکالشعرای بهار است. بهار در این دوره شکوفایی به مطالعه و تحقیق در حوزهی ادبیات و زبان پرداخت. در همین زمان و در دورهی علیاصغر حکمت قراردادهایی با وزرات معارف بست که به تصحیح متونی همچون «مجملالتواریخ و القصص»، «تاریخ بلعمی»و منتخب «جوامعالحکایات عوفی» بپردازد. تالیف کتاب «سبکشناسی» نیز از تولیدات ادبی این دوره از زندگی بهار است.او تدریس دورهی دکترای ادبیات فارسی را نیز در این دوره بر عهده گرفت.(۱۳۱۶)
.
ملکالشعرای #بهار دوم اردیبهشت سال ۱۳۳۰ در تهران درگذشت و در آرامگاه #ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
یکی از اشعار بیشتر شنیدهشدهی بهار:
این دود سیه فام كه از بام وطن خاست
از ماست كه بر ماست
وین شعله سوزان كه برآمد ز چپ و راست
از ماست كه بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با كس نگسالیم
از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست
از ماست كه بر ماست
ما كهنه چناریم كه از باد ننالیم
بر خاك ببالیم
لیكن چه كنیم ، آتش ما در شكم ماست
از ماست كه بر ماست
اسلام گر امروزچنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
نه جــرم ز عیسی نه تعدی ز كلیساست
از ماست كه بر ماست
گوییم كه بیدار شدیم! این چه خیالی است
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است كه محتاج به لالا است
از ماست كه بر ماست
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1Fd0CrP
@Tavaana_Tavaanatech
bit.ly/2HjeKZu
بهار در ۱۳۲۸ قمری (۱۲۸۹ شمسی) روزنامهی نوبهار را منتشر ساخت که روزنامهای بود که مروج اندیشههای «حزب دموکرات» بود. او به عضویت کمیتهی ایالتی این حزب نیز درآمد. روزنامهی نوبهار پس از گذشت چندی (۱۳۳۰ قمری) به دلیل مخالفت خود با حضور قوای روسیه در ایران به دستور کنسول روس تعطیل شد. بهار به همراه ۹ نفر دیگر از اعضای حزب دموکرات بازداشت میشود. هشت ماهی میگذرد تا بار دیگر بهار به مشهد میرود و روزنامهی #نوبهار را مجددا بازگشایی میکند. انتشار بهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از مشهورترین قصاید #ملکالشعرا به نام «بثالشکوی» درباب همین توقیف روزنامهی نوبهار سروده شده است.
رضاشاه که برآمد مدتی بهار خانهنشین شد و در همین زمان بود که قصیدهی معروف «هیجان روح» را سرود. چندی بعد که مخالفان زندانی رضاشاه آزاد شدند و قوامالسلطنه به نخستوزیری رسید، بهار نیز به مجلس چهارم راه یافت. در مجلس بعدی بود که بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گرفت هر چند بعدها اشعاری در تحسین جمهوری سرود. پس از مجلس ششم دیگر بهار اوضاع را مناسب فعالیت سیاسی نیافت و با زیرکی تمام از سیاست کناره گرفت. او پس از این کنارهگیری به عضویت شورای عالی معارف درآمد. بهار در این دوران به فعالیت ادبی و آموزشی روی آورد و در کنار بزرگانی همچون عباس اقبال آشتیانی، بدیعالزمان فروزانفر و صادق رضازاده مشفق در دارالمتعلمین عالی به تدریس مشغول شد. او به دلیل مخالفتهای آشکار و پنهان با رضاشاه برای مدتی نیز به زندان افتاد و چندین بار به تبعید و حبس محکوم شد. پس از آزادی بود که با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشنهای هزاره فردوسی که به مناسبت هزارمین سال زادروز فردوسی در سال ۱۳۱۳ شمسی در تهران برگزار میشد به تهران فراخوانده شد. از این زمان به بعد پرکارترین دوران کار علمی ملکالشعرای بهار است. بهار در این دوره شکوفایی به مطالعه و تحقیق در حوزهی ادبیات و زبان پرداخت. در همین زمان و در دورهی علیاصغر حکمت قراردادهایی با وزرات معارف بست که به تصحیح متونی همچون «مجملالتواریخ و القصص»، «تاریخ بلعمی»و منتخب «جوامعالحکایات عوفی» بپردازد. تالیف کتاب «سبکشناسی» نیز از تولیدات ادبی این دوره از زندگی بهار است.او تدریس دورهی دکترای ادبیات فارسی را نیز در این دوره بر عهده گرفت.(۱۳۱۶)
.
ملکالشعرای #بهار دوم اردیبهشت سال ۱۳۳۰ در تهران درگذشت و در آرامگاه #ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.
یکی از اشعار بیشتر شنیدهشدهی بهار:
این دود سیه فام كه از بام وطن خاست
از ماست كه بر ماست
وین شعله سوزان كه برآمد ز چپ و راست
از ماست كه بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم
با كس نگسالیم
از خویش بنالیم كه جان سخن اینجاست
از ماست كه بر ماست
ما كهنه چناریم كه از باد ننالیم
بر خاك ببالیم
لیكن چه كنیم ، آتش ما در شكم ماست
از ماست كه بر ماست
اسلام گر امروزچنین زار و ضعیف است
زین قوم شریف است
نه جــرم ز عیسی نه تعدی ز كلیساست
از ماست كه بر ماست
گوییم كه بیدار شدیم! این چه خیالی است
بیداری ما چیست؟
بیداری طفلی است كه محتاج به لالا است
از ماست كه بر ماست
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1Fd0CrP
@Tavaana_Tavaanatech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. به مناسبت سالگرد درگذشت ملکالشعرای بهار، چهرهی ماندگار ادبیات فارسی بهار در ۱۳۲۸ قمری (۱۲۸۹ شمسی) روزنامهی نوبهار را منتشر ساخت که روزنامهای بود که مروج اندیشههای «حزب دموکرات» بود. او به عضویت کمیتهی ایالتی این حزب نیز درآمد. روزنامهی نوبهار پس…