زادروز ندا آقا سلطان
#نداآقاسلطان یکی از دهها نفری بود که در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، در محلهٔ امیرآباد تهران به ضرب گلوله کشته شد. انتشار فیلم کوتاهی از لحظات جان سپردن وی که با تلفن همراه گرفته شد، بازتابهای فراوانی در رسانههای جهان به دنبال داشت. به نوشته هفتهنامه تایم، لحظه جان سپردن وی پربینندهترین مرگ یک انسان در تاریخ بشریت شد. اگر ندا زنده بود امروز ۳۳ ساله میشد.
این شعر مرثیهای است از شاعر گرانقدر کشورمان #شمس_لنگرودی، که برای ندا سروده است.
دخترم!
سنتشان بود
زنده به گورت کنند
تو کشته شدی
ملتی زنده به گور میشود.
ببین که چه آرام سر بر بالش میگذارد
او که پول مرگ تو را گرفته
شام حلال میخورد.
تو فقط ایستاده بودی
و خوشدلانه نگاه میکردی
که به خانهات برگردی
اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهی دید دخترم
و خیل خیالهای خوش آینده
بر در و دیوارش پرپر میزنند.
تو مثل مرغ حلالی به دام افتادی
مرغی حیران
که مضطربانه چهرهی صیادش را جستجو میکند
تو به دام افتادی
همچون خوشهی انگوری
که لگدکوب شد
و بدل به شراب حرام میشود.
کیانند اینان
پنهان بر پنجرهها، بامها
کیانند اینان در تاریکی
که با صدای پرندهی خانگی
پارس میکنند.
کشتندت دخترم
کشتندت
تا یک تن کم شود
اما تو چگونه این همه تکثیر میشوی.
آه ندای عزیز من
گل سرخی که بر گلوی تو روئیده بود
باز شد
گسترده شد
و نقشهی ایران را در ترنم گلبرگهایش فرو پوشانید
و اینانی که ندا دادهاند
بلبلانند
میلیونها تن که گرد گلی نشسته
و نام تو را میخوانند.
یعنی ممکن است صداشان را که برای تو آواز میخوانند نشنوی
یعنی پنجرهات را بستند که صدای پیروزی خود را هم نشنوی
ببین که چه آرام سر بر بالش میگذارد
او که صید حلال میخورد.
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
#نداآقاسلطان یکی از دهها نفری بود که در جریان اعتراضات مردمی به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸، در محلهٔ امیرآباد تهران به ضرب گلوله کشته شد. انتشار فیلم کوتاهی از لحظات جان سپردن وی که با تلفن همراه گرفته شد، بازتابهای فراوانی در رسانههای جهان به دنبال داشت. به نوشته هفتهنامه تایم، لحظه جان سپردن وی پربینندهترین مرگ یک انسان در تاریخ بشریت شد. اگر ندا زنده بود امروز ۳۳ ساله میشد.
این شعر مرثیهای است از شاعر گرانقدر کشورمان #شمس_لنگرودی، که برای ندا سروده است.
دخترم!
سنتشان بود
زنده به گورت کنند
تو کشته شدی
ملتی زنده به گور میشود.
ببین که چه آرام سر بر بالش میگذارد
او که پول مرگ تو را گرفته
شام حلال میخورد.
تو فقط ایستاده بودی
و خوشدلانه نگاه میکردی
که به خانهات برگردی
اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهی دید دخترم
و خیل خیالهای خوش آینده
بر در و دیوارش پرپر میزنند.
تو مثل مرغ حلالی به دام افتادی
مرغی حیران
که مضطربانه چهرهی صیادش را جستجو میکند
تو به دام افتادی
همچون خوشهی انگوری
که لگدکوب شد
و بدل به شراب حرام میشود.
کیانند اینان
پنهان بر پنجرهها، بامها
کیانند اینان در تاریکی
که با صدای پرندهی خانگی
پارس میکنند.
کشتندت دخترم
کشتندت
تا یک تن کم شود
اما تو چگونه این همه تکثیر میشوی.
آه ندای عزیز من
گل سرخی که بر گلوی تو روئیده بود
باز شد
گسترده شد
و نقشهی ایران را در ترنم گلبرگهایش فرو پوشانید
و اینانی که ندا دادهاند
بلبلانند
میلیونها تن که گرد گلی نشسته
و نام تو را میخوانند.
یعنی ممکن است صداشان را که برای تو آواز میخوانند نشنوی
یعنی پنجرهات را بستند که صدای پیروزی خود را هم نشنوی
ببین که چه آرام سر بر بالش میگذارد
او که صید حلال میخورد.
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
آموزشکده توانا
شعری برای علیرضا رجایی از شمس لنگرودی مطالب مرتبط؛ علیرضا رجایی و بیماریای که حاصل زندان است goo.gl/Gi7TQZ وبینار حقوق زندانی goo.gl/pzrYsu @Tavaana_TavaanaTech
برای چشمان شور انگیز اسوه نجابت #علیرضا_رجایی
عزیز قاسم زاده
فعال صنفی معلمان
"آنانی که علیرضای ما را از نزدیک می شناسند شهادت می دهند او در خلوص و خوبی و صفا، چگونه مرزهای بیکرانگی را در نوردیده است و این را همان چشمان شور انگیز به یغما رفته اش، بیشتر از همه ی خصایل نیک سرشارش گواهی می دهد.آه از این باد بلاخیز که چشمان زیبای اسوه ی نجابت و اسطوره شرافت ملی_مذهبی را ناجوانمردانه نشانه گرفت.باورش سخت است که انسان هایی در پیرامون ما باشند که بخواهند تا این حد اصرار بر ستمکاری و نابه کاری داشته باشند و این ظلم را بر آستان آستانه ی صبوری و خشوع فرود آورند.علیرضا در خوبی و خصلت چنان گوی سبقت را از همگنان خوبش می ربود،که باور کردنی نیست کسی را توان عناد با او تا آن اندازه می بود که دست تطاول بر چشمان معصومانه ی او برد. بدین گمان باطل که از شرافت بی حصرش انتقام ربوده باشد.علیرضا عزیز کرده ی همه ی ما بوده و هست.وقتی حق او و مردمی که به او رای داده بودند، از نمایندگی مجلس ششم ربوده شد،چه نجیبانه نشان داد صندلی و قدرت برای او بر خلاف بسیارانی وسیله بود و نه هدف.او اهداف متعالی خود را پس از یغمای رایش، چنان پی گرفت که بهایی به بزرگی از دست دادن چشمان زیبایش بپردازد.اما به قول مرتضی کاظمیان عزیز:«جان هدی صابر و چشم #علیرضارجایی نه گریبان #استبداد_دینی را رها خواهد کرد و نه یقه ی وجدان ما را» آنانی که این روح آزاد را چنین نانجیبانه زخمی کردند و نرگس مستانه ی چشمانش را مجروح، آگاه باشند که این رذیلت کرداری ها را فرجامی خوش در پی نیست.سیاه نامگی و سیاه کرداری عاملان و آمران ستم به علیرضای نازنین ما بدانند که مظلمه ی خلق را جزایی هست."
goo.gl/opRudu
شعری برای #علیرضا_رجایی
از #شمس_لنگرودی
گوشی برای شنیدن ضجهها
چشمی برای دیدن زخمها
آیا زندگی همین بود؟
اگر نه کجا زیستیم؟
ما برای سپردن دردهایمان
به گوشهی سینهات تو را برگزیدیم
ای اسماعیل!
برای قربانی کردن تو
پدرانه تو را برگزیده بودیم.
نگران مشو!
بادها تعادل این ترازو را حفظ میکنند
و چهار دست و پا
به سوی عدالتمان میبرند.
نگران مشو!
با چشم تهی قادر به دیدن آزادی نیستی
ما آزادیم
آزاد مثل برگهای خزانی
نگران مشو!
در تاریکی
چشم باز، بسته؛ تفاوت چندانی ندارند.
مطالب مرتبط؛
#علیرضا_رجایی و بیماریای که حاصل زندان است
goo.gl/Gi7TQZ
وبینار حقوق زندانی
goo.gl/pzrYsu
@Tavaana_TavaanaTech
عزیز قاسم زاده
فعال صنفی معلمان
"آنانی که علیرضای ما را از نزدیک می شناسند شهادت می دهند او در خلوص و خوبی و صفا، چگونه مرزهای بیکرانگی را در نوردیده است و این را همان چشمان شور انگیز به یغما رفته اش، بیشتر از همه ی خصایل نیک سرشارش گواهی می دهد.آه از این باد بلاخیز که چشمان زیبای اسوه ی نجابت و اسطوره شرافت ملی_مذهبی را ناجوانمردانه نشانه گرفت.باورش سخت است که انسان هایی در پیرامون ما باشند که بخواهند تا این حد اصرار بر ستمکاری و نابه کاری داشته باشند و این ظلم را بر آستان آستانه ی صبوری و خشوع فرود آورند.علیرضا در خوبی و خصلت چنان گوی سبقت را از همگنان خوبش می ربود،که باور کردنی نیست کسی را توان عناد با او تا آن اندازه می بود که دست تطاول بر چشمان معصومانه ی او برد. بدین گمان باطل که از شرافت بی حصرش انتقام ربوده باشد.علیرضا عزیز کرده ی همه ی ما بوده و هست.وقتی حق او و مردمی که به او رای داده بودند، از نمایندگی مجلس ششم ربوده شد،چه نجیبانه نشان داد صندلی و قدرت برای او بر خلاف بسیارانی وسیله بود و نه هدف.او اهداف متعالی خود را پس از یغمای رایش، چنان پی گرفت که بهایی به بزرگی از دست دادن چشمان زیبایش بپردازد.اما به قول مرتضی کاظمیان عزیز:«جان هدی صابر و چشم #علیرضارجایی نه گریبان #استبداد_دینی را رها خواهد کرد و نه یقه ی وجدان ما را» آنانی که این روح آزاد را چنین نانجیبانه زخمی کردند و نرگس مستانه ی چشمانش را مجروح، آگاه باشند که این رذیلت کرداری ها را فرجامی خوش در پی نیست.سیاه نامگی و سیاه کرداری عاملان و آمران ستم به علیرضای نازنین ما بدانند که مظلمه ی خلق را جزایی هست."
goo.gl/opRudu
شعری برای #علیرضا_رجایی
از #شمس_لنگرودی
گوشی برای شنیدن ضجهها
چشمی برای دیدن زخمها
آیا زندگی همین بود؟
اگر نه کجا زیستیم؟
ما برای سپردن دردهایمان
به گوشهی سینهات تو را برگزیدیم
ای اسماعیل!
برای قربانی کردن تو
پدرانه تو را برگزیده بودیم.
نگران مشو!
بادها تعادل این ترازو را حفظ میکنند
و چهار دست و پا
به سوی عدالتمان میبرند.
نگران مشو!
با چشم تهی قادر به دیدن آزادی نیستی
ما آزادیم
آزاد مثل برگهای خزانی
نگران مشو!
در تاریکی
چشم باز، بسته؛ تفاوت چندانی ندارند.
مطالب مرتبط؛
#علیرضا_رجایی و بیماریای که حاصل زندان است
goo.gl/Gi7TQZ
وبینار حقوق زندانی
goo.gl/pzrYsu
@Tavaana_TavaanaTech
Telegram
آموزشکده توانا
شعری برای علیرضا رجایی
از شمس لنگرودی
مطالب مرتبط؛
علیرضا رجایی و بیماریای که حاصل زندان است
goo.gl/Gi7TQZ
وبینار حقوق زندانی
goo.gl/pzrYsu
@Tavaana_TavaanaTech
از شمس لنگرودی
مطالب مرتبط؛
علیرضا رجایی و بیماریای که حاصل زندان است
goo.gl/Gi7TQZ
وبینار حقوق زندانی
goo.gl/pzrYsu
@Tavaana_TavaanaTech
- شمس لنگرودی؛ شاعر عاشقانهها و مرثیهها
goo.gl/Aoi3sU
محمد تقی جواهری گیلانی – مشهور به شمس لنگرودی - در آبان ۱۳۲۹ در محله «آسیدعبدالله» در لنگرود به دنیا آمد.پدر او آیت الله بود؛ «جعفر شمس لنگرودی» که از روحانیون بلندمرتبه منطقه لنگرود محسوب می شد و به مدت ۲۵ سال امام جمعه این شهر بود. شمس لنگرودی دوره دبستان را در دبستان «کوروش» لنگرود گذراند و دوره دبیرستان را نیز در سه دبیرستان همین شهر طی کرد. در دبیرستان دیپلم ریاضی خود را کسب کرد و سپس برای تحصیل در دانشگاه به رشت رفت. در مدرسه عالی بازرگانی رشت، در رشته اقتصاد مدرک کارشناسی خود را دریافت کرد.
شمس در سال ۱۳۵۸ با «فرزانه داوری» ازدواج می کند که «الیانا» - متولد ۱۳۶۷ – فرزند این ازدواج است.الیانا شمس لنگرودی خود هنرمند است و فوق لیسانس معماری دارد. شمس لنگرودی در همان سال ۱۳۵۸- از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز که حدود دوسالی بود در آن مشغول به کار شده بود – اخراج می شود.شمس در سال ۱۳۶۱ به زندان می افتد و یک سال را در زندان اوین سپری می کند. او با تلاش پدرش از زندان آزاد می شود اما خود او دوره زندان را مانند «زخمی زیر پا» می داند که «زیر و بم زندگی» را به او آموخته است.
شمس لنگرودی یک بار در گفتگویی گفته بود:«شعر من عمیقا بازتاب درونی شخصیتم است. هرگز به خاطر شعر، شعر نگفتهام. شعر را وقتی میگویم که نمیتوانم نگویم.» شاید به حسب چنین ادعایی باشد که بتوانیم شمس لنگرودی را از نظر درونی یکی از دردمندترین ادیبان معاصر ایرانی بدانیم. شاهد این ادعا مجموعه «۲۲ مرثیه در تیرماه» است که پس از وقایع خونین سال ۱۳۸۸ سروده شد و شمس آن را در اینترنت منتشر کرد. شعری که شمس برای یکی از شهیدان آن سال – ندا آقاسلطان – سرود، یکی از مشهورترین و ماندگارترین اشعار سیاسی – اجتماعی شمس است؛
دخترم سنت شان بود زنده به گورت کنند
تو کشته شدی
ملتی زنده به گور می شود...
ادامه مطلب را در اینجا بخوانید:
https://tavaana.org/fa/shams-langaroudi
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/Aoi3sU
محمد تقی جواهری گیلانی – مشهور به شمس لنگرودی - در آبان ۱۳۲۹ در محله «آسیدعبدالله» در لنگرود به دنیا آمد.پدر او آیت الله بود؛ «جعفر شمس لنگرودی» که از روحانیون بلندمرتبه منطقه لنگرود محسوب می شد و به مدت ۲۵ سال امام جمعه این شهر بود. شمس لنگرودی دوره دبستان را در دبستان «کوروش» لنگرود گذراند و دوره دبیرستان را نیز در سه دبیرستان همین شهر طی کرد. در دبیرستان دیپلم ریاضی خود را کسب کرد و سپس برای تحصیل در دانشگاه به رشت رفت. در مدرسه عالی بازرگانی رشت، در رشته اقتصاد مدرک کارشناسی خود را دریافت کرد.
شمس در سال ۱۳۵۸ با «فرزانه داوری» ازدواج می کند که «الیانا» - متولد ۱۳۶۷ – فرزند این ازدواج است.الیانا شمس لنگرودی خود هنرمند است و فوق لیسانس معماری دارد. شمس لنگرودی در همان سال ۱۳۵۸- از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز که حدود دوسالی بود در آن مشغول به کار شده بود – اخراج می شود.شمس در سال ۱۳۶۱ به زندان می افتد و یک سال را در زندان اوین سپری می کند. او با تلاش پدرش از زندان آزاد می شود اما خود او دوره زندان را مانند «زخمی زیر پا» می داند که «زیر و بم زندگی» را به او آموخته است.
شمس لنگرودی یک بار در گفتگویی گفته بود:«شعر من عمیقا بازتاب درونی شخصیتم است. هرگز به خاطر شعر، شعر نگفتهام. شعر را وقتی میگویم که نمیتوانم نگویم.» شاید به حسب چنین ادعایی باشد که بتوانیم شمس لنگرودی را از نظر درونی یکی از دردمندترین ادیبان معاصر ایرانی بدانیم. شاهد این ادعا مجموعه «۲۲ مرثیه در تیرماه» است که پس از وقایع خونین سال ۱۳۸۸ سروده شد و شمس آن را در اینترنت منتشر کرد. شعری که شمس برای یکی از شهیدان آن سال – ندا آقاسلطان – سرود، یکی از مشهورترین و ماندگارترین اشعار سیاسی – اجتماعی شمس است؛
دخترم سنت شان بود زنده به گورت کنند
تو کشته شدی
ملتی زنده به گور می شود...
ادامه مطلب را در اینجا بخوانید:
https://tavaana.org/fa/shams-langaroudi
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. - شمس لنگرودی؛ #شاعر عاشقانهها و مرثیهها . محمد تقی جواهری گیلانی – مشهور به #شمس_لنگرودی - در آبان ۱۳۲۹ در محله «آسیدعبدالله» در #لنگرود به دنیا آمد.پدر او آیت الله بود؛ «جعفر شمس لنگرودی» که از روحانیون بلندمرتبه منطقه لنگرود محسوب می شد و به مدت ۲۵…
۱۴ سال از کشتهشدن ندا توسط جمهوریاسلامی گذشت.
عکس از توییتر محمد آقا سلطان
«ندا آقاسلطان برای من و همنسلهایم فقط یک اسم نیست که روایت کشته شدنش در اعتراضات ۸۸ را فقط شنیده باشیم و اشک ریخته باشیم و خشمگین شده باشیم … آن روز در خیابان امیرآباد، یک دختر را مقابل یک دوربین کشتند و ما همه کشته شدیم… و تمام جهان نظاره کرد... کشته شدن ندا چیزی را در درون ما جوانهای پرامید آن روزها فرو ریخت… وقتی جان یکی از ما را گرفتند ، و چشمهایش … چشمهای همیشه خندانش رفت… در چند دقیقه یک زندگی تمام شد… زندگی همه ما تمام شده بود و همه بعد از ندا از گور از برخواستیم …
…
کشتندت دخترم
کشتندت
تا یک تن کم شود
اما تو چگونه این همه تکثیر مى شوى.
آه نداى عزیز من
گل سرخى که بر گلوى تو روئیده بود
باز شد
گسترده شد
و نقشه ى ایران را در ترنم گلبرگ هایش فرو پوشانید
و اینانى که ندا داده اند
بلبلانند
میلیون ها تن که گرد گلى نشسته
و نام تو را مى خوانند.
یعنى ممکن است صداشان را که براى تو آواز مى خوانند نشنوى
یعنى پنجره ات را ی که صداى پیروزى خود را هم نشنوى
ببین که چه آرام سر بر بالش مى گذارد
او که صید حلال مى خورد»
…
بخشی از شعر #شمس_لنگرودی
متن از فیسبوک الهام یزدیها
#ندا_آقاسلطان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
عکس از توییتر محمد آقا سلطان
«ندا آقاسلطان برای من و همنسلهایم فقط یک اسم نیست که روایت کشته شدنش در اعتراضات ۸۸ را فقط شنیده باشیم و اشک ریخته باشیم و خشمگین شده باشیم … آن روز در خیابان امیرآباد، یک دختر را مقابل یک دوربین کشتند و ما همه کشته شدیم… و تمام جهان نظاره کرد... کشته شدن ندا چیزی را در درون ما جوانهای پرامید آن روزها فرو ریخت… وقتی جان یکی از ما را گرفتند ، و چشمهایش … چشمهای همیشه خندانش رفت… در چند دقیقه یک زندگی تمام شد… زندگی همه ما تمام شده بود و همه بعد از ندا از گور از برخواستیم …
…
کشتندت دخترم
کشتندت
تا یک تن کم شود
اما تو چگونه این همه تکثیر مى شوى.
آه نداى عزیز من
گل سرخى که بر گلوى تو روئیده بود
باز شد
گسترده شد
و نقشه ى ایران را در ترنم گلبرگ هایش فرو پوشانید
و اینانى که ندا داده اند
بلبلانند
میلیون ها تن که گرد گلى نشسته
و نام تو را مى خوانند.
یعنى ممکن است صداشان را که براى تو آواز مى خوانند نشنوى
یعنى پنجره ات را ی که صداى پیروزى خود را هم نشنوى
ببین که چه آرام سر بر بالش مى گذارد
او که صید حلال مى خورد»
…
بخشی از شعر #شمس_لنگرودی
متن از فیسبوک الهام یزدیها
#ندا_آقاسلطان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech