اعضای همبستگی برای انتخابات ثبتنام کردند
پنج تن از اعضای شورای همبستگی برای نامزدی انتخابات #مجلس ثبتنام کردند. آقایان داوود #هرمیداس_باوند، #عیساخان_حاتمی، #کورش_زعیم، حشمت اله طبرزدی و اسماعیل #مفتی_زاده صبح امروز، جمعه ۴ دیماه ۱۳۹۴، با حضور در فرمانداری تهران برای ورود به مجلس دهم شورای اسلامی بهصورت رسمی اعلام نامزدی کردند.
آقای طبرزدی در خصوص ثبتنام خود گفت: این #حق مسلم هر #شهروند #ایرانی است که در انتخابات شرکت کند که من هم با استفاده از همین حق #شهروندی خود برای انتخابات مجلس شورای اسلامی ثبتنام کردهام. من از طرف جبهه #همبستگی و #حقوق_بشر ایران در انتخابات شرکت کردهام و اعضای این جبهه برای انتخابات لیست جداگانهای ارائه خواهند داد.
به گفتهی آقای #طبرزدی قرار بود دکتر #محمدملکی نیز در این جمع حضور داشته باشد و ثبتنام کند که به دلیل بیماری از این امر بازماند.
@Tavaana_TavaanaTech
پنج تن از اعضای شورای همبستگی برای نامزدی انتخابات #مجلس ثبتنام کردند. آقایان داوود #هرمیداس_باوند، #عیساخان_حاتمی، #کورش_زعیم، حشمت اله طبرزدی و اسماعیل #مفتی_زاده صبح امروز، جمعه ۴ دیماه ۱۳۹۴، با حضور در فرمانداری تهران برای ورود به مجلس دهم شورای اسلامی بهصورت رسمی اعلام نامزدی کردند.
آقای طبرزدی در خصوص ثبتنام خود گفت: این #حق مسلم هر #شهروند #ایرانی است که در انتخابات شرکت کند که من هم با استفاده از همین حق #شهروندی خود برای انتخابات مجلس شورای اسلامی ثبتنام کردهام. من از طرف جبهه #همبستگی و #حقوق_بشر ایران در انتخابات شرکت کردهام و اعضای این جبهه برای انتخابات لیست جداگانهای ارائه خواهند داد.
به گفتهی آقای #طبرزدی قرار بود دکتر #محمدملکی نیز در این جمع حضور داشته باشد و ثبتنام کند که به دلیل بیماری از این امر بازماند.
@Tavaana_TavaanaTech
برای آرمان گاهی شعر میخوانم. شعرهایی که گاه کودکانه نیست. اما یکی از شعرهایی که برای او میخوانم، شعری است که زمانی پدر برای «عمار کوچولو» سروده بود در زندان. بالای این شعر در کتاب اشعار پدر نوشته شده: «عمار پسر کوچکم تنها کسی بود که در زندان اوین وقزلحصار میتوانست با من ملاقات حضوری داشته باشد. هر بار می پرسید«بابا کی میای خونه؟ آخه میخوام باهات بازی کنم»
این شعر سی سال پیش سروده شده است و نامش «قصه غصه عمار» است! در روزهای سیاه دهه شصت و زمامداری خاندان امام راحل و خط امامی ها!
دردا که حکایت این شعر هنوز زنده و جاری است؛ قصه غصه دوری ها. بابابزرگ هم دلش تنگ شده از دوری و دوست دارد دستهای کوچک «آرمان» را بگیرد و در آغوشش برای نوه اش قصه ها بگوید ...
من این شعر را برای پسرم زیاد میخوانم و گاه جای «عمار»، «آرمان» میگذارم؛ بغضم می گیرد از اینکه این قصه تلخ با جابجایی نامها و عبور سالها هیچ تغییری نکرده و هنوز روزی نیامده که «ظلم و ستم دیگه نیست» و هنوز هم «بابا ناصر اسیره»، «تو زندون امیره» frown emoticon
خیر نبینند آنها که این جدایی ها را رقم زدند ...
قصه غصه عمار
(شعر #کودکانه برای عمار)
یک صبح سرد و برفی
خروسه میکرد پر حرفی
قوقولو قوقولو می گفت
به عمار کوچولو می گفت
می گفت بلند شو از جا
با قار قار کلاغا
عمار که از خواب پرید
خروسه بهش می خندید
بلند شد از رختخواب
شست دست و رو شو با آب
خشک کرد با حوله رو شو
شانه نمود موشو
سلام گفت به مادر
به خواهر و برادر
نشست زیر کرسی
کنار دست «قدسی»
وقتی که صبحانه خورد
زیادیشو مامان برد
وقتی که سفره جمع شد
کارهای خونه کم شد
مامان نداشت دیگه کار
اومد به پیش عمار
عمار تا مامانو دید
پرید و روشو بوسید
گفتش مامان نازی
میکنی با من بازی؟
حوصله ام سر اومد
بابا ناصرم نیومد
عمار میخواس بدونه
بابا کی میاد به خونه
مامان با چشم گریون
خسته و گیج و حیرون
اشگاشو رُفت با دست
گفت عمارم خدا هست
اگر بابا اسیره
تو زندون امیره
خدا که مهربونه
همه چیزو می دونه
غصه نخور پسر جون
تموم میشه زمستون
بهار میاد دوباره
کار زمستون زاره
زمین میشه پر از گل
آواز میخونه بلبل
بابا میاد به خونه
غم خاطرش میمونه
بابا یه روز میادش
هستیم همیشه یادش
روزی که غم دیگه نیست
ظلم و ستم دیگه نیست
آزاد میتوان زیست
دلشاد میتوان زیست
آن روز روز شادیست
آن روز روز بازیست
#محمدملکی (ناصر) - زندان قزل حصار – زمستان ۱۳۶۴
عمار ملکی on.fb.me/1PpRUew
@Tavaana_Tavaanatech
این شعر سی سال پیش سروده شده است و نامش «قصه غصه عمار» است! در روزهای سیاه دهه شصت و زمامداری خاندان امام راحل و خط امامی ها!
دردا که حکایت این شعر هنوز زنده و جاری است؛ قصه غصه دوری ها. بابابزرگ هم دلش تنگ شده از دوری و دوست دارد دستهای کوچک «آرمان» را بگیرد و در آغوشش برای نوه اش قصه ها بگوید ...
من این شعر را برای پسرم زیاد میخوانم و گاه جای «عمار»، «آرمان» میگذارم؛ بغضم می گیرد از اینکه این قصه تلخ با جابجایی نامها و عبور سالها هیچ تغییری نکرده و هنوز روزی نیامده که «ظلم و ستم دیگه نیست» و هنوز هم «بابا ناصر اسیره»، «تو زندون امیره» frown emoticon
خیر نبینند آنها که این جدایی ها را رقم زدند ...
قصه غصه عمار
(شعر #کودکانه برای عمار)
یک صبح سرد و برفی
خروسه میکرد پر حرفی
قوقولو قوقولو می گفت
به عمار کوچولو می گفت
می گفت بلند شو از جا
با قار قار کلاغا
عمار که از خواب پرید
خروسه بهش می خندید
بلند شد از رختخواب
شست دست و رو شو با آب
خشک کرد با حوله رو شو
شانه نمود موشو
سلام گفت به مادر
به خواهر و برادر
نشست زیر کرسی
کنار دست «قدسی»
وقتی که صبحانه خورد
زیادیشو مامان برد
وقتی که سفره جمع شد
کارهای خونه کم شد
مامان نداشت دیگه کار
اومد به پیش عمار
عمار تا مامانو دید
پرید و روشو بوسید
گفتش مامان نازی
میکنی با من بازی؟
حوصله ام سر اومد
بابا ناصرم نیومد
عمار میخواس بدونه
بابا کی میاد به خونه
مامان با چشم گریون
خسته و گیج و حیرون
اشگاشو رُفت با دست
گفت عمارم خدا هست
اگر بابا اسیره
تو زندون امیره
خدا که مهربونه
همه چیزو می دونه
غصه نخور پسر جون
تموم میشه زمستون
بهار میاد دوباره
کار زمستون زاره
زمین میشه پر از گل
آواز میخونه بلبل
بابا میاد به خونه
غم خاطرش میمونه
بابا یه روز میادش
هستیم همیشه یادش
روزی که غم دیگه نیست
ظلم و ستم دیگه نیست
آزاد میتوان زیست
دلشاد میتوان زیست
آن روز روز شادیست
آن روز روز بازیست
#محمدملکی (ناصر) - زندان قزل حصار – زمستان ۱۳۶۴
عمار ملکی on.fb.me/1PpRUew
@Tavaana_Tavaanatech
از چند روز پیش آنها به همراه چند تن از #کنشگران مدنی به خیابان های تهران رفته و #زباله جمع آوری می کردند. یک حرکت ساده مدنی. ... نوشته های #محمدنوریزاد و عمار ملکی را بخوانید:
همه با هم: آشغال ها را بروبیم!
یک: روز جمعه شانزده بهمن، ساعت ده صبح، ضلع شمالی چهار راه پارک وی، مقابل آتش نشانی، چشم به راه شماییم. دوستی برای من نوشته بود: از دزفول می آیم و با شما همراهی خواهم کرد. می گویم: نگران "برادران" نباشید. ما مگر قرار است چه بکنیم که بخواهند مزاحم ما باشند؟ ما محیط زیست خود را – برخلاف آنان – دوست داریم. می خواهیم اطراف خود را از وجود آشغال ها پاکسازی کنیم. اگر قرار باشد عده ای " آشغال روب " که دستکش بدست و کیسه بدست مشغول آشغال جمع کردن اند، برای حاکمیتِ به این گندگی نگران کننده باشد، خب چه فرقی است میان آشغال ها و این گنده ی نگران؟ اطمینان دارم همه با هم روز قشنگ و شاد و بیاد ماندنی ای را رقم خواهیم زد. آخر تا کی #آشغال ها را در هر کجا بچشم ببینیم و بی تفاوت از کنارشان رد شویم. ما و شما باید تکلیف مان را با آشغال ها روشن کنیم. آشغال ها را یکی یکی برمی داریم و در زباله دان ها می اندازیم. کاری هم به زباله دانی تاریخ نداریم. آهای ای همه ی کسانی که به زندگی در کنار آشغال ها "عادت" کرده اید، این حرکت را قدر بدانید و با ما همراهی کنید.
محمد نوری زاد
پانزدهم بهمن نود و چهار - تهران
عمار ملکی فرزند دکتر #محمدملکی نوشته است: «شاید در تصور نگنجد که عمل رختشویی در انظار عمومی بتواند پایههای قدرت کسی را سست کند که به سرسختی، فساد و بیرحمی معروف بوده است. اما مراسم «رخت شویی جمعی» یکی از عوامل اصلی در سقوط رییسجمهور منفور پرو، آلبرتو فوجیموری شد و به بیش از یک دهه سلطه او پایان داد.
در ماه می سال ۲۰۰۰، هزاران نفر از مردم پرو، ظهر هر جمعه به مدت سه ساعت در میدان شهرداری شهر لیما - پایتخت پرو – گردهم جمع میشدند. بهانه جمع شدن آنها، شستن پرچمهای سرخ و سفید رنگ کشورشان بود. جمعیت میخواست بدین ترتیب نشان دهد که پرو و پرچمش به طور غیرقابل تحملی چرک و آلوده شده است!! مقامات حکومت در واکنش به این اقدام شروع به تهدید و ترساندن مردم کردند. ولادمیر لنین مونتسینوس - رییس سرویس امنیتی – درباره این «سرطان» هشدار داد و کسانی را که به شستن پرچم دست میزدند را تروریست خطاب کرد. اما باز هم اعتراض «پرچم شویی» ادامه پیدا کرد. یکی از معترضان میگفت: «من فقط میخواهم که کشوری پاکیزه داشته باشم». این کنش اعتراضی در سراسر کشور گسترش یافت و صدها و هزاران نفر در آن شرکت میکردند. نهایتا این کنش به هدف خود رسید. پنج ماه پس از آغاز آن، فوجیموری کنارهگیری کرد (او در هنگام سفری به ژاپن با فکس استعفای خود را اعلام کرد). روزنامه پرویی «جمهوری» در ويژه نامه خود نوشت که «آیین پرچم شویی در تاریخ پرو هرگز از یادها نخواهد رفت».
در سال ۲۰۰۹ فوجیموری (که دو سال قبلش، از شیلی برای محاکمه به پرو باز پس فرستاده شده بود) به جرم قتلهایی که در دوران زمامداری او انجام گرفته بود به زندان انداخته شد. حالا دیگر پرچم پرو پاکیزه شده است!»
این یکی از داستانهای کتاب «کنشهای کوچک ایستادگی مدنی» است نوشته استیو کراشاو و جان جکسون. من بخشهایی از این کتاب را در دوران جنبش سبز ترجمه و منتشر کردم اما خوشبختانه کل کتاب بعدا توسط سایت توانا ترجمه شد و در اختیار علاقمندان قرار گرفت.
(https://goo.gl/meeP0A)
این یکی از کتابهایی است که هر کنشگر مدنی و هر کس که میخواهد بداند مبارزات مدنی در دیگر کشورها چگونه به نتیجه رسیده است، باید بخواند.
فایل کتابی که عمار ملکی نام برده را برایتون در همین جا می گذاریم.
@Tavaana_Tavaanatech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
همه با هم: آشغال ها را بروبیم!
یک: روز جمعه شانزده بهمن، ساعت ده صبح، ضلع شمالی چهار راه پارک وی، مقابل آتش نشانی، چشم به راه شماییم. دوستی برای من نوشته بود: از دزفول می آیم و با شما همراهی خواهم کرد. می گویم: نگران "برادران" نباشید. ما مگر قرار است چه بکنیم که بخواهند مزاحم ما باشند؟ ما محیط زیست خود را – برخلاف آنان – دوست داریم. می خواهیم اطراف خود را از وجود آشغال ها پاکسازی کنیم. اگر قرار باشد عده ای " آشغال روب " که دستکش بدست و کیسه بدست مشغول آشغال جمع کردن اند، برای حاکمیتِ به این گندگی نگران کننده باشد، خب چه فرقی است میان آشغال ها و این گنده ی نگران؟ اطمینان دارم همه با هم روز قشنگ و شاد و بیاد ماندنی ای را رقم خواهیم زد. آخر تا کی #آشغال ها را در هر کجا بچشم ببینیم و بی تفاوت از کنارشان رد شویم. ما و شما باید تکلیف مان را با آشغال ها روشن کنیم. آشغال ها را یکی یکی برمی داریم و در زباله دان ها می اندازیم. کاری هم به زباله دانی تاریخ نداریم. آهای ای همه ی کسانی که به زندگی در کنار آشغال ها "عادت" کرده اید، این حرکت را قدر بدانید و با ما همراهی کنید.
محمد نوری زاد
پانزدهم بهمن نود و چهار - تهران
عمار ملکی فرزند دکتر #محمدملکی نوشته است: «شاید در تصور نگنجد که عمل رختشویی در انظار عمومی بتواند پایههای قدرت کسی را سست کند که به سرسختی، فساد و بیرحمی معروف بوده است. اما مراسم «رخت شویی جمعی» یکی از عوامل اصلی در سقوط رییسجمهور منفور پرو، آلبرتو فوجیموری شد و به بیش از یک دهه سلطه او پایان داد.
در ماه می سال ۲۰۰۰، هزاران نفر از مردم پرو، ظهر هر جمعه به مدت سه ساعت در میدان شهرداری شهر لیما - پایتخت پرو – گردهم جمع میشدند. بهانه جمع شدن آنها، شستن پرچمهای سرخ و سفید رنگ کشورشان بود. جمعیت میخواست بدین ترتیب نشان دهد که پرو و پرچمش به طور غیرقابل تحملی چرک و آلوده شده است!! مقامات حکومت در واکنش به این اقدام شروع به تهدید و ترساندن مردم کردند. ولادمیر لنین مونتسینوس - رییس سرویس امنیتی – درباره این «سرطان» هشدار داد و کسانی را که به شستن پرچم دست میزدند را تروریست خطاب کرد. اما باز هم اعتراض «پرچم شویی» ادامه پیدا کرد. یکی از معترضان میگفت: «من فقط میخواهم که کشوری پاکیزه داشته باشم». این کنش اعتراضی در سراسر کشور گسترش یافت و صدها و هزاران نفر در آن شرکت میکردند. نهایتا این کنش به هدف خود رسید. پنج ماه پس از آغاز آن، فوجیموری کنارهگیری کرد (او در هنگام سفری به ژاپن با فکس استعفای خود را اعلام کرد). روزنامه پرویی «جمهوری» در ويژه نامه خود نوشت که «آیین پرچم شویی در تاریخ پرو هرگز از یادها نخواهد رفت».
در سال ۲۰۰۹ فوجیموری (که دو سال قبلش، از شیلی برای محاکمه به پرو باز پس فرستاده شده بود) به جرم قتلهایی که در دوران زمامداری او انجام گرفته بود به زندان انداخته شد. حالا دیگر پرچم پرو پاکیزه شده است!»
این یکی از داستانهای کتاب «کنشهای کوچک ایستادگی مدنی» است نوشته استیو کراشاو و جان جکسون. من بخشهایی از این کتاب را در دوران جنبش سبز ترجمه و منتشر کردم اما خوشبختانه کل کتاب بعدا توسط سایت توانا ترجمه شد و در اختیار علاقمندان قرار گرفت.
(https://goo.gl/meeP0A)
این یکی از کتابهایی است که هر کنشگر مدنی و هر کس که میخواهد بداند مبارزات مدنی در دیگر کشورها چگونه به نتیجه رسیده است، باید بخواند.
فایل کتابی که عمار ملکی نام برده را برایتون در همین جا می گذاریم.
@Tavaana_Tavaanatech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
مخالفت با آشغالروبی؛ بازداشت کوتاه نوریزاد و ملکی
مأموران نیروی انتظامی محمد نوریزاد و محمد ملکی را صبح امروز در تهران بازداشت و پس از ساعتی در جاده ی قم رها کردند. بازداشت این دو فعال مدنی همراه با خشونت بوده تا جایی که سر دکتر ملکی حین ورود به اتومبیل پلیس شکسته است. محمد نوریزاد در فیسبوکش در این رابطه نوشت:
«امروز پیش از ما، برادران آمده بودند سرِ قرار. و تا ما را دیدند به تکاپو در افتادند. دیدم دکتر ملکی را سوار اتومبیل شان کرده اند. رفتم جلو و در اتومبیل را باز کردم و دکتر را به بیرون آمدن فرا خواندم. بیرون آمد. اما ریختند و خود مرا به داخل اتومبیل تپاندند. بعدش دکتر را با بد اخلاقی. جوری که سرِ دکتر خورد به تیغه ی درِ اتومبیل و زخمی شد. ما دو تا را بردند و بردند و بردند و در جاده ی قم رهایمان کردند. داستانش را می نویسم. شاید منظور برادران این بود که: آشغال روبی را باید از قم شروع کنید! وشاید هم من و دکتر ملکی رفتیم اطراف بیت رهبری و به ابرهای بالای سرمان پف کردیم.
به نوشته سایت هرانا این دو فعال مدنی به همراه جمعی از #شهروندان و با اعلام قبلی قصد داشتند در یک حرکت مدنی به جمع کردن #زباله در خیابان های تهران بپردازند.
مأمورین همزمان با بازداشت آقایان ملکی و نوریزاد اقدام به پراکنده کردن جمعیتی کردند که با کیسه زباله و کاورهای نارنجی قصد داشتند در این حرکت شرکت کنند.
#محمدنوریزاد به گزارشگر هرانا گفت که مأموران با فشار دکتر ملکی را به سمت اتومبیل برده اند تا جایی که سرش در اصابت با بخشی از بدنه اتومبیل دچار شکستگی شده است.
دکتر #محمدملکی دیگر فعال مدنی و سیاسی بازداشت شده گفت: “از مأمورین خواستیم یا ما را بازداشت کنند و یا اقلا نزدیک به ایستگاه مترویی یا اتوبوسی پیاده کنند ولی آنها بدون توجه کنار بیابانی در بزرگراه امام علی و جاده قم پیاده کردند.»
به گفته آقای #نوریزاد مأمورین از گارد ویژه نیروی انتظامی بوده اند ولی حکم قضایی مبنی بر بازداشت نشان نداده اند.
دکتر محمد ملکی و محمد نوریزاد از سازماندهان و شرکت کنندگان تجمعات مدنی مقابل #زندان اوین و لاستیک دنا بودند که با اقبال جمعی از شهروندان و فعالین مدنی روبرو شد و نهایتا با بازداشت و تعقیب قضایی تعداد زیادی از آنان خاتمه یافت.
@Tavaana_Tavaanatech
مأموران نیروی انتظامی محمد نوریزاد و محمد ملکی را صبح امروز در تهران بازداشت و پس از ساعتی در جاده ی قم رها کردند. بازداشت این دو فعال مدنی همراه با خشونت بوده تا جایی که سر دکتر ملکی حین ورود به اتومبیل پلیس شکسته است. محمد نوریزاد در فیسبوکش در این رابطه نوشت:
«امروز پیش از ما، برادران آمده بودند سرِ قرار. و تا ما را دیدند به تکاپو در افتادند. دیدم دکتر ملکی را سوار اتومبیل شان کرده اند. رفتم جلو و در اتومبیل را باز کردم و دکتر را به بیرون آمدن فرا خواندم. بیرون آمد. اما ریختند و خود مرا به داخل اتومبیل تپاندند. بعدش دکتر را با بد اخلاقی. جوری که سرِ دکتر خورد به تیغه ی درِ اتومبیل و زخمی شد. ما دو تا را بردند و بردند و بردند و در جاده ی قم رهایمان کردند. داستانش را می نویسم. شاید منظور برادران این بود که: آشغال روبی را باید از قم شروع کنید! وشاید هم من و دکتر ملکی رفتیم اطراف بیت رهبری و به ابرهای بالای سرمان پف کردیم.
به نوشته سایت هرانا این دو فعال مدنی به همراه جمعی از #شهروندان و با اعلام قبلی قصد داشتند در یک حرکت مدنی به جمع کردن #زباله در خیابان های تهران بپردازند.
مأمورین همزمان با بازداشت آقایان ملکی و نوریزاد اقدام به پراکنده کردن جمعیتی کردند که با کیسه زباله و کاورهای نارنجی قصد داشتند در این حرکت شرکت کنند.
#محمدنوریزاد به گزارشگر هرانا گفت که مأموران با فشار دکتر ملکی را به سمت اتومبیل برده اند تا جایی که سرش در اصابت با بخشی از بدنه اتومبیل دچار شکستگی شده است.
دکتر #محمدملکی دیگر فعال مدنی و سیاسی بازداشت شده گفت: “از مأمورین خواستیم یا ما را بازداشت کنند و یا اقلا نزدیک به ایستگاه مترویی یا اتوبوسی پیاده کنند ولی آنها بدون توجه کنار بیابانی در بزرگراه امام علی و جاده قم پیاده کردند.»
به گفته آقای #نوریزاد مأمورین از گارد ویژه نیروی انتظامی بوده اند ولی حکم قضایی مبنی بر بازداشت نشان نداده اند.
دکتر محمد ملکی و محمد نوریزاد از سازماندهان و شرکت کنندگان تجمعات مدنی مقابل #زندان اوین و لاستیک دنا بودند که با اقبال جمعی از شهروندان و فعالین مدنی روبرو شد و نهایتا با بازداشت و تعقیب قضایی تعداد زیادی از آنان خاتمه یافت.
@Tavaana_Tavaanatech
لمس دیوار باغ دکتر مصدق/در سالگرد درگذشت دکتر #محمدمصدق فعالان مدنی اجازه حضور بر مزارش را نیافتند!!!
#محمدملکی #نوریزاد
@Tavaana_TavaanaTech
#محمدملکی #نوریزاد
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from عمار ملکی
یادبود جوینده آزادی، دکتر #محمدملکی
چهارشنبه ۱۹ آذر - ساعت ۹ تا ۱۰ شب به وقت ایران
پخش زنده در شبکههای اجتماعی
اینستاگرام:
Instagram.com/ammarmaleki
توییتر:
https://twitter.com/AmmarMaleki
فیسبوک:
Facebook.com/Dr.Mohamad.Maleki
@ammarmaleki
چهارشنبه ۱۹ آذر - ساعت ۹ تا ۱۰ شب به وقت ایران
پخش زنده در شبکههای اجتماعی
اینستاگرام:
Instagram.com/ammarmaleki
توییتر:
https://twitter.com/AmmarMaleki
فیسبوک:
Facebook.com/Dr.Mohamad.Maleki
@ammarmaleki