آموزشکده توانا
58.2K subscribers
29.8K photos
36.1K videos
2.54K files
18.5K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
راه حل عجیب فدراسیون کاراته؛ برادر ناپدید شد، خواهر را اخراج کردند

آویشن باقری از تیم ملی کاراته اخراج شد!

یکی از مسئولین فدراسون کاراته گفته است که در تلافی ناپدید شدن کاراته‌کای پیشین تیم ملی ایران در پاریس، خواهرش دیگر در تیم ملی جایی نخواهد داشت.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از میزان، اخیرا یکی از مسئولان فدراسیون اعلام کرده با ناپدید شدن آروین باقری، آویشن باقری خواهرملی پوش او نیز دیگر جایی در تیم ملی نخواهد داشت و در مجموع با این اتفاق خانواده باقری ضرر کرده‌اند.
آروین باقری کاپیتان سابق تیم ملی کاراته جوانان با دعوتنامه ای که از فدراسیون جهانی دریافت کرد برای حضور در لیگ جهانی پاریس از سوی فدراسیون کاراته معرفی شد و روادیدش را دریافت کرد. اما نام وی در لیست ۹ نفره مورد حمایت فدراسیون کاراته نبود و او با هزینه شخصی همچون برخی دیگر از کاراته‌کاها راهی فرانسه شد.
گفته می شود کاراته کاها برای افزایش امتیازات رنکینگ جهانی در مسابقات #کاراته وان پاریس شرکت کردند که فدراسیون یک روز مانده به اعزام، از کاراته کاها #وثیقه و چکی به عنوان #ضمانت دریافت کرد.
با این حال باقری به محض رسیدن به فرودگاه پاریس ناپدید شد تا نخستین حاشیه فدراسیون طباطبایی رقم بخورد. فدراسیونی که با حواشی مختلف چند ماه قبل علیرضا سمندر رئیسش را کنار گذاشت و سیدحسن طباطبایی را به عنوان سرپرست انتخاب کرد.

گفته می شود که این #ورزشکار به کشور فرانسه #پناهنده شده است.

منبع: هرانا
#گروکشی #انتقام

@Tavaana_TavaanaTech
همه پناهنده‌ها اینجوری نیستند لطفا با من دست بدید

حسام الدین توکلی،کارگردان #تئاتر، چند روز پیش پرفورمنسی در شهر یولیچ آلمان داشته و عکس‌هایی از آن را برای رادیو فردا ارسال داشته است.

در متن این #پرفورمنس آمده است:«من یک پناهجوی ایرانی مسلمان هستم، بابت رفتاری که بعضی از پناهجوها در زیبا‌ترین شب سالتون انجام دادن از شما مردم آلمان #عذرخواهی می‌کنم، اگر فکر می‌کنی که همه پناهنده‌ها اینجوری نیستند لطفا با من دست بدید!»

منبع: رادیو فردا
#پناهنده

@Tavaana_TavaanaTech
جرج کلونی در دیدار با #پناه‌حویان: ما صد سال پیش در آمریکا پناهنده بودیم
bit.ly/1S798NF
جرج کلونی ستاره سینما به همراه همسر لبنانی تبار خود که وکیل برجسته حقوق بشر است با تعدادی از پناه‌جویان در شهر برلین دیدار و گفت‌وگو کرد.
وی در این دیدار گفت: «اجداد من ایرلندی هستند. ما صد سال پیش در آمریکا پناهنده بودیم. ایرلندی ها مدتهای طولانی در آمریکا پذیرفته نمی شدند و با آنها بدرفتاری می شد. حال در آمریکا مردم یاد گرفته اند تا این ایده ها را بپذیرند. کشور ما، کشور #پناهنده ها است ولی اخیرا، گویی گذشته خودمان را فراموش کرده ایم. آمدن به اینجا و گفتگو با شما، برای یادآوری این نکته که ما از کجا آمدیم بسیار مهم است، ما هم پناهجو بودیم. درست مثل شما.»

یک زن پناهجوی #سوری در این دیدار گفت: «بمباران ها از حد تصور خارج بود و از دو طرف تیراندازی می شد. گوشه ای نشستم و آماده مردن بودم. بچه هایم می لرزیدند. بغلشان کردم و گفتم نمی خواهم با ترس و وحشت کشته شویم. مرگ، مرگ است. به آنها گفتم آروزیم این بود که با گلوله کشته شوم نه تکه تکه. اگر خدا بخواهد.»

یک مرد #پناهجو با اشاره به بدی وضعیت در #سوریه گفت: «نمی توانستیم از خانه بیرون بیاییم. مثل جهنم بود. باید پناه می گرفتیم و با سرعت می دویدیم. با وجود تیراندازی و تک تیراندازها وضع غیرقابل تحمل شده بود.» مرد جوان دیگری افزود: «من دو ماه و ۲۱ روز در یک زندان سیاسی زندانی بودم. با وسایل الکتریکی و داغ شکنجه شدم.»

#جرج_کلونی در پایان این دیدار گفت: «ما ادعا می کنیم دنیای متمدن هستیم و همیشه وقتی تراژدی ها به آخر می رسد می گوییم اگر می دانستیم کاری می کریدم. واقعیت این است که فراموش کرده ایم که این مردم بی دلیل خانه و کشور خود را ترک نکرده اند. این مردم به دلیل یک تراژدی اسفناک کشورشان را ترک کردند. اینها کسانی هستند که زندگی معمولی شان نابود شده و از بین رفته است. حرف زدن از آمار انسانی تکان دهنده کار ساده ای نیست. اما به سادگی مورد بی اعتنایی قرار می گیرد. ولی به سختی می توان تصویر کودکی در حال گریه کردن را نادیده گرفت، وقتی مادرش به او می گوید آرزو می کند با گلوله بمیرد.»

Euronews Persian

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
زادروز مرضیه، هنرمندی به یادماندنی

خدیجه مرتضایی، ملقب به اشراف‌السادات که با نام هنری «مرضیه» شناخته می‌شود اول فروردین ۱۳۰۳ در تهران و در خانواده‌ای اهل هنر دیده به جهان گشود.

مرضیه هیچ‌گاه گمان نداشت که بخواهد آوازه‌خوان بشود و تصورش این بود که به رشته‌های دیگر هنری روی بیاورد. نه ساله بود که صدای زن ِ پدرش او را به عالم آوازه‌خوانی کشاند. مرضیه می‌گوید: «تا وقتی که سرنوشت کار خودش را کرد و خودش را در قالب یک مرد ادیب و #موسیقیدان یعنی مرحوم «حشمت دفتر راد» بر سر راه من قرار داد. با هر تصنیفی که این استاد به من می‌آموخت احساس می‌کردم خودم را پیدا می‌کنم.»

پدر مرضیه روحانی بود و مادرش نوازنده‌ی تار و زن ِ پدر پیانیست. مرضیه در مورد پدر می‌گوید: «پدر من به دنبال حقیقت بود ولی خیلی زود سراب را دیده و لباس روحانیت را به دور انداخته بود.» مرضیه در مورد پدرش و نگاه پدر به تحصیل دختران می‌گوید: «در زمانی که خانواده‌های ایرانی به ندرت فرزندان دخترشان را برای تحصیل علم می‌فرستادند پدر من با وجودی که یک فرد روحانی بود؛ مرا تشویق به آموزش تحصیلات مرسوم زمان نمود. وقتی که من آغاز به خواندن کردم خواننده شدن برای #زنان خیلی غیر عادی بود و در عین حال یک #خواننده در آن زمان باید هم دانش مدرسه‌ای می‌داشت و هم دانش کلاسیک موسیقی و هم چنین یک صدای خوب. در ضمن استادان موسیقی زیادی باید صدای او را تأئید می‌کردند و همچنین تئوری موسیقی را باید بخوبی می‌دانست. من سالهای زیادی را به آموختن در زیر نظر استادان بزرگ موسیقی ایرانی گذراندم پیش از اینکه شروع به خواندن کنم.»

او در حدود هزار آواز و #ترانه خواند که بر غنای #موسیقی ایران بسیار افزود. پس از انقلاب اسلامی تا سال ۱۳۷۳ مرضیه در ایران ماند اما در سال ۱۳۷۳ از ایران رفت و به فرانسه #پناهنده شد. #مرضیه در فرانسه به «شورای ملی مقاومت» پیوست و در سفرهای مختلف خود کنسرت‌های مختلفی برگزار کرد و هم‌واره از باور سیاسی و گروهی خود دفاع کرد. بعد از انقلاب مرضیه گوشه‌ی عزلت گزید و تنها در خلوت خود سه تار می‌نواخت. احمد احرار روزنامه‌نگار در مورد مرضیه می‌گوید: «مرضیه، زندگی‌اش، عشق‌اش، همه‌ چیزش هنرش و خوانندگی‌اش بود. او مانند طوطی‌ای که دهان‌اش را ببندند و نتواند ادای سخن بکند، یا بلبلی که نتواند #آواز بخواند، آن محیط را نتوانست تحمل کند و #مهاجرت کرد.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/mSZ7xa

ترانه‌ی «سنگ خارا» با شعری از معینی کرمانشاهی و آهنگ‌سازی تجویدی تقدیم می‌شود به هم‌راهان توانا.
این ترانه در کنسرت لندن اجرا شده است.
@Tavaana_TavaanaTech
حق میهمان‌نوازی را به‌جا آوريم

نمی‌دانم شما ماجرای تلخي را كه براي دختربچه مهاجر سرزمين افغانستان اتفاق افتاده شنيده‌ايد يا نه؟ تجربیاتی که در زمینه تهیه آثاری چون «زندان زنان» داشتم این نکته را به من یادآوری می‌کند که بدترین شکل خشونتی که یک انسان می‌تواند به انسان دیگری روا دارد، #تجاوز جنسی است و قطعا این پرونده به دلیل رخ‌دادن چنین میزان خشونتی، در دادگاه‌های عالی بررسی خواهد شد اما وظيفه ما ایرانی‌ها در برابر میهمانانِ جنگ‌زده‌مان چه خواهد شد؟

شهروندان کشور افغانستان سال‌هاست که میهمان ما ایرانی‌ها هستند اما در همین سال‌ها، گاهي شاهد بوده‌ایم که حق میهمان‌نوازی را زیر پا گذاشته‌ایم و به شکلی به حیات آنها تجاوز اجتماعی کرده‌ایم. آنها در جامعه ما پذیرفته نشده‌اند، اجبارا به حاشیه شهرهای شلوغ پناه برده‌اند و با اینکه زبانمان یکی است، هنوز با آنها پیمان دوستی نبسته‌ایم. اگرچه توقع داریم ورود هر ایرانی #پناهنده و مهاجری به اروپا، ارج نهاده شود و با او شبیه به شهروندان درجه‌یک برخورد کنند، اما از پذیرش مردم جنگ‌زده افغانستان در زندگی روزمره خود طفره رفته‌ایم، مهر «افغانی‌بودن» به پیشانی آنها زده‌ایم و یادمان رفته واردآوردن این‌همه فشار روحی چه آینده‌ای برای #مهاجران #افغانستان در ایران رقم خواهد زد. در طول این سال‌ها چند مطالعه جامع و اساسی پیرامون وضعیت روحی، روانی و اجتماعی این گروه انجام داده‌ایم؟ چقدر آنها که بخشی از فرهنگ بزرگ فارسی‌زبانان جهان هستند را دوست داشته‌ایم و چون شهروندی عادی در جامعه ایران با آنها برخورد کرده‌ایم که حالا در برابر چنین خبر تلخی، خودمان را به آن‌راه می‌زنیم؟

افغانستاني‌هاي حاضر در ایران، آوارگان اجباری یک جنگ ناخواسته هستند، آنها دردشان را پیش هم‌زبان‌هایشان آورده‌اند بلکه تسلایی بیابند، پس جمع‌های برادری را گسترش دهید، نگذارید خشونت‌هایی این‌چنین، بارقه خشونت‌های متقابل را شعله‌ور کند، انسان را بشناسیم، «انسان، بسی انسان را» و فارغ از رنگ و نژاد و مذهب و زبان، یکدیگر را دوست بداریم. رفتارهای ما به‌عنوان میزبان #شهروندان #مهاجر #افغان، آینه‌ای برای رفتارهای فردای میهمانانمان خواهد بود.

منیژه حکمت، کارگردان سینما
روزنامه شرق
@Tavaana_TavaanaTech
.
مهران کریمی، پناه‌جویی که ۱۸ سال در ترمینال زندگی کرد
این روزها که بحران پناهندگی موضعی جدی است و هم‌وطنان ما نیز در اقصی نقاط دنیا با این مشکل مواجه هستند و گاه بی‌سرانجامی و بی‌پناهی کاری می‌کند که هم‌وطنی خود را به آتش می‌کشد و یا لب خود را می‌دوزد بد نیست نگاهی داشته باشیم به زندگی یکی از این #پناه‌جویان به نام مهران کریمی ناصری.
مهران متولد ۱۹۴۲ میلادی در مسجد سلیمان است. او یک پناه‌جوی ایرانی اسا که از سال ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۶ در ترمینال ِ فرودگاه شارل دوگل پاریس زندگی کرد.
داستان او از این قرار است که مهران کریمی فرزند پزشکی ایرانی و پرستاری اسکاتلندی است. او در انگلستان تحصیل کرد و پس از بازگشت به ایران و در سال ۱۹۷۷بازداشت می‌شود و پس از آزادی به خارج از کشور فرار می‌کند. پس از گشتن در اروپا در بلژیک به عنوان پناهنده‌ی سیاسی پذیرفته می‌شود. پس از مدتی تصمیمی می‌گیرد به جست‌وجوی پدر به انگلستان برود. او در مسیر فرار به انگلستان مدارک شناسایی‌اش را پاره می‌کند تا بتواند در انگلستان پناهندگی بگیرد. انگلیسی‌ها که می‌بینند مهران مدارک شناسایی ندارد او را به بلژیک بازمی‌گردانند و بلژیکی‌ها نیز دوباره او را به انگلستان برمی‌گردانند.
در این رفت‌و آمدها و پس‌زدن‌ها نهایتا مهران از فرودگاه شارل دوگل پاریس سر در می‌آورد. این‌بار اما فرانسوی‌ها نمی‌توانند او را که فاقد #مدارک شناسایی است به کشوری که از آن آمده است بازگردانند. مهران کریمی ناصری از آن تاریخ تا سال ۲۰۰۶ و به مدت طولانی ۱۸ سال می‌شود ساکن ِ ترمینال #فرودگاه. در سال ۱۹۹۹ یک وکیل فرانسوی موفق می‌شود که برای او #اقامت بگیرد اما مهران می‌گوید که من ایرانی نیستم و #مهران_کریمی ناصری هم نیستم بلکه نام من «سر ألفرد مهران» هستم و از امضای مدارک سر باز می‌زند. او کتابی به انگلیسی نوشته است به نام «مرد #ترمینال» که در آن به زندگی‌اش پرداخته است. فیلم فرانسوی «گمشده در #ترانزیت» از روی زندگی او ساخته شده است. حتا گفته می‌شود که #اسپیلبرگ فیلم «ترمینال» را با الهام از زندگی مهران ساخته است اما نه کارگردان و نه عوامل دیگر فیلم اشاره‌ای به این مسئله نکرده‌اند.
بهروز غریب‌پور، کارگردان تئاتر نمایشی به نام ۲۳۴۲ روز بد را بر اساس زندگی مهران کریمی نمایش داده است.
#پناهنده #پناهجو

@Tavaana_TavaanaTech
یدالله شریفی‌راد از قهرمانی جنگ تا پای چوبه دار
goo.gl/76a8Ij
خلبان زبده‌ی جنگنده‌ی اف-۵ نیروی هوایی ایران در جنگ با عراق بود و پس از ان دیپلمات در پاکستان. در جنگ با عراق رشادت‌های بسیار آفریده بود. به جرم جاسوسی برای آمریکا زندانی شد و در زندان به کشل وحشیانه‌ای شکنجه شد و به اعدام محکوم شد.

بارها پای جوخه‌ی دار رفت اما در نهایت از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان نیز از فشار ماموران جمهوری اسلامی در امان نماند. مجبور شد خانواد‌ه‌اش را از ایران خارج کند. مدت سه سال در ایران زیر انواع و اقسام فشارها زندگی کرد تا در نهایت توانست از ایران بگریزد و به کانادا پناهنده شود.

یدالله شریفی‌راد یکی از بهترین خلبان‌های جنگنده‌ی اف-۵ در جهان است.

یدالله شریفی راد چهارم فروردین‌ماه ۱۳۲۵ در طالقان دیده به جهان گشود.

او پیش از انقلاب اسلامی به آمریکا رفت تا خلبان جت جنگنده بشود. شریفی‌راد دوره‌های مختلف خلبانی را در آمریکا سپری کرد.

پس از انقلاب با این‌که شریفی‌راد می‌تواتنست به راحتی از کشور خارج شود و به عنوان یکی از بهترین‌های خلبانی ایران در جهان به کار مشغول شود اما در ارتش ایران به خدمت پرداخت. در جنگ ایران و عراق ماموریت‌های بسیاری را انجام داد. گفته می‌شود که او بیش از ۴۰ ماموریت هوایی در خاک عراق به انجام رسانده است.

شریفی راد در یکی از ماموریت‌های خود پس از این‌که به یک نیروگاه در خاک عراق حمله کرد با حمله سه جت عراقی روبه‌رو شد که تونست یکی از آن‌ها را سرنگون کند اما در نهایت مورد اصابت یکی از آن‌ها قرار گرفت و سرنگون شد. او خروج اضطراری کرد و از هواپیما بیرون پرید. مبارزان کرد از او نگهداری کردد و پس از بازیابی سلامت خود به ایران بازگشت. فیلم سینمایی «عقاب‌ها» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان در سال ۱۳۶۳ از زندگی یدالله شریفی‌راد ساخته شد و این فیلم یکی از فیلم‌های پرفروش در زمان خود شد و مبلغی خدود ۷۴۰ میلیون‌تومان فروش داشت.

شریفی راد از سال ۱۳۶۳ تا سال ۱۳۶۶ به عنوان دیپلمات در پاکستان مشغول به کار بود که در سال ۱۳۶۶ از سوی حکومت ایران به اتهام جاسوسی برای آمریکا دستگیر شد و به زندان افتاد.

یدالله شریفی‌راد زندگی پر فراز و نشیبش را در کتابی با «پرواز یک میهن‌پرست» که به زبان انگلیسی نوشته شده است شرح داده است.

یدالله شریفی‌راد در معرفی این کتاب می‌گوید که این کتاب با یک مقدمه‌ی کوتاه شروع می‌شود و آن مربوط به زمانی است که شریفی‌راد به همراه دو زندانی دیگر برای مراسم اعدام برده می‌شوند.
.
شریفی‌راد می‌گوید که در آن‌جا در دلش آرزو می‌کند که ای کاش شانسی پیدا می‌کردم و می‌توانستم مراسمی را که جمهوری اسلامی برای اعدام اجرا می‌کند و فشاری که بر زندانیان می‌‌آورند و شکنجه‌هایی که اعمال می‌کنند به یک نحوی به گوش هم‌وطنانم و حتا به گوش دنیا برسانم. او می‌گوید خوش‌بختانه من زنده ماندم و این کار را عملی کردم که نتیجه‌اش این کتاب شده است که ۲۹ بخش دارد. داستان از زندان و شکنجه‌ها آغاز می‌شود و در فواصل مختلف به گذشته بازمی‌گردم و آن را شرح می‌دهم.

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/2nC3Gfm

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
«آیان حرصی عالی» از ختنه‌شدن در سومالی تا نمایندگی پارلمان هلند تا حکم ارتداد
goo.gl/V2k8Hr

او در سومالی به دنیا آمد. او را در پنج‌سالگی به امر عمه‌اش ختنه کردند. بعدها به هلند پناهنده می‌شود و در سال ۲۰۰۳ عضو پارلمان هلند می‌شود و تا ۲۰۰۶ ادامه می‌یابد. نوشتن فیلم‌نامه‌ای در مورد اسلام با نام «تسلیم» خشم اسلام‌گرایان را برمی‌انگیزد به طوری که او تهدید به قتل می‌شود.

کارگردان فیلمی که بر اساس سناریوی «آیان حرصی عالی» ساخته می‌شود توسط بنیادگرایان مذهبی به قتل می‌رسد. او نیز دچار مشکلات عدیده می‌شود تا جایی که مجبور می‌شود با محافظ زندگی کند تا مبادا به قتل برسد. «آیان حرصی عالی»، سیزده نوامبر سال ۱۹۶۹ در موگادیشو در سومالی به دنیا آمد.خانواده‌ی او مذهبی و مسلمان بودندو پدرش مسلمانی روشنفکر بود و مادرش زنی خانه‌دار و کم‌سواد. بر خلاف خواست پدر آیان که به سنت ختنه بی‌اعتقاد بود، او را به دستور عمه‌اش در پنج سالگی ختنه کردند.

آیان حرصی در سال ۲۰۰۴ میلادی سناریوی فیلمی را می‌نویسد که «تئو ون گوگ» آن را می‌سازد. این کارگردان هلندی که به «تئو» ملقب است پس از ساختن این فیلم در خیابانی حوالی خانه‌اش در آمستردام با شلیک گلوله‌ی یک بنیادگرای مسلمان به نام «محمد بوبری» به قتل می‌رسد.

محمد بوبری که شهروند مراکشی - هلندی است پس از قتل «تئو» با کاردی گردن او را می‌بُرد.

فیلم «تسلیم» ساخته‌ی «تئو» و با نویسندگی آیان حرصی عالی در مورد وضعیت زنان در کشورهای اسلامی است که بنیادگرایان آن را توهین به مقدسات مذهبی خود قلمداد کردند.

آیان حرصی علی برای حفظ جانش مجبور شد که از هلند خارج شود. او هم‌اکنون در آمریکا ساکن است.

آیان حرصی عالی با راه‌اندازی بنیاد AHA که در زمینه‌ی حقوق زنان فعالیت می‌کند.

آیان عالی چند کتاب نوشته است. کتابی با نام «کافر» - Infidel:My life - زندگی‌نامه‌ی خودنوشت آیان حرصی عالی است. آیان حرصی منتقد اسلام است و معتقد است این‌که بگوئیم اسلام دین صلح است هیچ گره‌ای از ما نمی‌گشاید. او معتقد است که باید در اسلام بازنگری صورت بگیرد و این بازنگری باید به دست مسلمانان مدارااندیش صورت بگیرد وگرنه اسلام خودویرانگر خواهد بود.

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/2oyBIRw

https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
دیروز زادروز مرضیه، هنرمندی به یادماندنی بود

https://bit.ly/2G1QHcy

خدیجه مرتضایی، ملقب به اشراف‌السادات که با نام هنری «مرضیه» شناخته می‌شود اول فروردین ۱۳۰۳ در تهران و در خانواده‌ای اهل هنر دیده به جهان گشود.

#مرضیه هیچ‌گاه گمان نداشت که بخواهد آوازه‌خوان بشود و تصورش این بود که به رشته‌های دیگر هنری روی بیاورد. نه ساله بود که صدای زن ِ پدرش او را به عالم آوازه‌خوانی کشاند. مرضیه می‌گوید: «تا وقتی که سرنوشت کار خودش را کرد و خودش را در قالب یک مرد ادیب و #موسیقیدان یعنی مرحوم «حشمت دفتر راد» بر سر راه من قرار داد. با هر تصنیفی که این استاد به من می‌آموخت احساس می‌کردم خودم را پیدا می‌کنم.»

پدر مرضیه روحانی بود و مادرش نوازنده‌ی تار و زن ِ پدر پیانیست. مرضیه در مورد پدر می‌گوید: «پدر من به دنبال حقیقت بود ولی خیلی زود سراب را دیده و لباس روحانیت را به دور انداخته بود.» مرضیه در مورد پدرش و نگاه پدر به تحصیل دختران می‌گوید: «در زمانی که خانواده‌های ایرانی به ندرت فرزندان دخترشان را برای تحصیل علم می‌فرستادند پدر من با وجودی که یک فرد روحانی بود؛ مرا تشویق به آموزش تحصیلات مرسوم زمان نمود. وقتی که من آغاز به خواندن کردم خواننده شدن برای #زنان خیلی غیر عادی بود و در عین حال یک #خواننده در آن زمان باید هم دانش مدرسه‌ای می‌داشت و هم دانش کلاسیک موسیقی و هم چنین یک صدای خوب. در ضمن استادان موسیقی زیادی باید صدای او را تأئید می‌کردند و همچنین تئوری موسیقی را باید بخوبی می‌دانست. من سالهای زیادی را به آموختن در زیر نظر استادان بزرگ موسیقی ایرانی گذراندم پیش از اینکه شروع به خواندن کنم.»

او در حدود هزار آواز و #ترانه خواند که بر غنای #موسیقی ایران بسیار افزود. پس از انقلاب اسلامی تا سال ۱۳۷۳ مرضیه در ایران ماند اما در سال ۱۳۷۳ از ایران رفت و به فرانسه #پناهنده شد. #مرضیه در فرانسه به «شورای ملی مقاومت» پیوست و در سفرهای مختلف خود کنسرت‌های مختلفی برگزار کرد و هم‌واره از باور سیاسی و گروهی خود دفاع کرد. بعد از انقلاب مرضیه گوشه‌ی عزلت گزید و تنها در خلوت خود سه تار می‌نواخت. احمد احرار روزنامه‌نگار در مورد مرضیه می‌گوید: «مرضیه، زندگی‌اش، عشق‌اش، همه‌ چیزش هنرش و خوانندگی‌اش بود. او مانند طوطی‌ای که دهان‌اش را ببندند و نتواند ادای سخن بکند، یا بلبلی که نتواند #آواز بخواند، آن محیط را نتوانست تحمل کند و #مهاجرت کرد.

بیش‌تر بخوانید:
bit.ly/2FYKCOk

@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
ترانه نوروز آمد با صدای زنده یاد مرضیه مرضیه؛ هنرمندی به یاد ماندنی https://goo.gl/mSZ7xa https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
امروز زادروز مرضیه، هنرمندی به یادماندنی است

خدیجه مرتضایی، ملقب به اشراف‌السادات که با نام هنری «مرضیه» شناخته می‌شود اول فروردین ۱۳۰۳ در تهران و در خانواده‌ای اهل هنر دیده به جهان گشود.

#مرضیه هیچ‌گاه گمان نداشت که بخواهد آوازه‌خوان بشود و تصورش این بود که به رشته‌های دیگر هنری روی بیاورد. نه ساله بود که صدای زن ِ پدرش او را به عالم آوازه‌خوانی کشاند. مرضیه می‌گوید: «تا وقتی که سرنوشت کار خودش را کرد و خودش را در قالب یک مرد ادیب و #موسیقیدان یعنی مرحوم «حشمت دفتر راد» بر سر راه من قرار داد. با هر تصنیفی که این استاد به من می‌آموخت احساس می‌کردم خودم را پیدا می‌کنم.»

پدر مرضیه روحانی بود و مادرش نوازنده‌ی تار و زن ِ پدر پیانیست. مرضیه در مورد پدر می‌گوید: «پدر من به دنبال حقیقت بود ولی خیلی زود سراب را دیده و لباس روحانیت را به دور انداخته بود.» مرضیه در مورد پدرش و نگاه پدر به تحصیل دختران می‌گوید: «در زمانی که خانواده‌های ایرانی به ندرت فرزندان دخترشان را برای تحصیل علم می‌فرستادند پدر من با وجودی که یک فرد روحانی بود؛ مرا تشویق به آموزش تحصیلات مرسوم زمان نمود. وقتی که من آغاز به خواندن کردم خواننده شدن برای #زنان خیلی غیر عادی بود و در عین حال یک #خواننده در آن زمان باید هم دانش مدرسه‌ای می‌داشت و هم دانش کلاسیک موسیقی و هم چنین یک صدای خوب. در ضمن استادان موسیقی زیادی باید صدای او را تأئید می‌کردند و همچنین تئوری موسیقی را باید بخوبی می‌دانست. من سالهای زیادی را به آموختن در زیر نظر استادان بزرگ موسیقی ایرانی گذراندم پیش از اینکه شروع به خواندن کنم.»

او در حدود هزار آواز و #ترانه خواند که بر غنای #موسیقی ایران بسیار افزود. پس از انقلاب اسلامی تا سال ۱۳۷۳ مرضیه در ایران ماند اما در سال ۱۳۷۳ از ایران رفت و به فرانسه #پناهنده شد. مرضیه در فرانسه به «شورای ملی مقاومت» پیوست و در سفرهای مختلف خود کنسرت‌های مختلفی برگزار کرد و هم‌واره از باور سیاسی و گروهی خود دفاع کرد. بعد از انقلاب مرضیه گوشه‌ی عزلت گزید و تنها در خلوت خود سه تار می‌نواخت. احمد احرار روزنامه‌نگار در مورد مرضیه می‌گوید: «مرضیه، زندگی‌اش، عشق‌اش، همه‌ چیزش هنرش و خوانندگی‌اش بود. او مانند طوطی‌ای که دهان‌اش را ببندند و نتواند ادای سخن بکند، یا بلبلی که نتواند #آواز بخواند، آن محیط را نتوانست تحمل کند و #مهاجرت کرد.

بیش‌تر بخوانید:
bit.ly/2FYKCOk

@Tavaana_TavaanaTech
امروز - ۲۰ ژوئن- #روز_جهانی_پناهندگان است.

پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

بیستم ژوئن، ۳۰ خرداد روز جهانی پناهندگان و آوارگان نام‌گذاری شده است. سازمان ملل می‌گوید شمار کسانی که به واسطه جنگ، درگیری و ترس از پیگرد در کشورهای مختلف جهان آواره شده‌اند، از ۷۰ میلیون نفر گذشته است.
.
کمیساریای عالی پناهندگان می‌گوید تعداد واقعی احتمالا از آنچه ارائه شده بیشتر است، چون آنهایی که با بحران ونزوئلا آواره شدند به طور کامل در این آمار نیامده‌اند.

سوریه با ۶.۷ میلیون نفر بیشترین تعداد پناهندگان را دارد. پناهندگان افغان هم ۲.۷ میلیون نفر هستند.
.
به همین مناسبت بخش‌هایی از شعر بازگشت محمدکاظم کاظمی، شاعر افغان را به تمام آن‌ها که به اجبار از سرزمین خود رانده‌ شدند تقدیم می‌کنیم. کاظمی در سال ۱۳۶۳ به ایران آمد و پس از اتمام دوره دبیرستان، کارشناسی خود را رشته مهندسی عمران از دانشگاه فردوسی مشهد گرفت. از سال ۱۳۶۵ فعالیت‌های ادبی خود را آغاز کرد. انتشار مثنوی «بازگشت» او در فروردین ۱۳۷۰ مایه شهرت او شد.
.
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد
و سفره‌ای که تهی بود بسته خواهد شد

و در حوالی شب‌های عید همسایه
صدای گریه نخواهی شنید همسایه

همان غریبه که قلک نداشت خواهد رفت
و کودکی که عروسک نداشت خواهد رفت

منم تمام افق را به رنج گردیده
منم که هر که مرا دیده، در گذر دیده

به هر چه آینه تصویری از شکست من است
به سنگ سنگ بناها، نشان دست من است

اگر به لطف و اگر به قهر می‌شناسندم
تمام مردم این شهر می‌شناسندم

شکسته می‌گذرم امشب از کنار شما
و شرمسارم از الطاف بی‌شمار شما

من از سکوت شب سردتان خبر دارم
شهید داده‌ام، از دردتان خبر دارم

تو زخم دیدی اگر تازیانه من خوردم
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه من خوردم

اگرچه تلخ شد آرامش همیشه‌تان
اگرچه کودک من سنگ زد به شیشه‌تان

دم سفر مپسندید نا امید مرا
ولو دروغ، عزیزان، حلال کنید مرا

تمام آنچه ندارم، نهاده، خواهم رفت
پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت

کارتون: پناه نزدیک است
کاری از مانا نیستانی

مطالب توانا مربوط به حقوق پناهندگان را بخوانید:

جلسه چهارم پشتیبانی از حقوق دگرباشان جنسی: پناهندگی و پناه‌جویی
https://goo.gl/dbgbRF

در مورد حقوق پناهندگان بیش‌تر بدانید:
http://bit.ly/2bJ9Io7
غول نوپدید، اثر اما لازاروس
https://goo.gl/N59w49

#پناهنده #پناهندگان #پناهندگی #حقوق_پناهندگان #توانا #آموزشکده_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
فاطمه پرنده‌ای مهاجر

فاطمه اسحاقی در ۱۳ سالگی هنوز سواد خواندن و نوشتن نداشت. او که عضو تیم منتخب دوومیدانی باشگاه پرشین است، حالا به‌عنوان یکی از مستعدترین دانش‌آموزان، کلاس چهارم را تمام کرده و چند بار در مسابقات دوومیدانی موفقیت‌هایی کسب کرده و همچنان روزی چند ساعت کار می‌کند.

فاطمه از ۶ سالگی بیش از ۱۴ ساعت در کارگاه طبل‌سازی کار می‌کرده، پولی که کارفرمایان به کودکانی مانند فاطمه پرداخت می‌کردند و می‌کنند صرفا به انصاف و روحیات اخلاقی این افراد بستگی دارد و نه مصوبات قانونی؛ که استفاده از خردسالان و کودکان در کارگاه‌ها آن‌هم طی ساعات طولانی را ممنوع کرده است.

هیچ‌کدام از خواهر و برادران فاطمه به مدرسه نرفته‌اند. جز او که چهار سال قبل با راهنمایی یکی از اقوامش با خانه علم جمعیت امام علی پاکدشت آشنا شده.
می‌گوید از آن روز دنیایم عوض‌شده و دلم می‌خواهد شبانه‌روز از خانه علم بیرون نیایم و در تمام کلاس‌های هنری و ورزشی‌شان شرکت کنم.

فاطمه می‌گوید به‌جز ورزش دوومیدانی کاراته را هم دوست دارم و همین‌طور خوانندگی و بازیگری.
فاطمه در دومین دوره لیگ دوومیدانی پرشین ویژه دختران مدال برنز را کسب کرد.

او می‌گوید هنگام مسابقه به‌سختی‌هایی که کشیده‌ام فکر می‌کنم. تلاش می‌کنم که رمق در پاهایم باقی بماند تا بتوانم بلند و بهتر بپرم و رکورد بزنم.

فاطمه می‌گوید:
«آرزویم این است که جنگ و درگیری در افغانستان تمام شود تا ما هم به کشورمان برویم. الان می‌دانم که حق هیچ بچه‌ای نیست که با لباس پاره و پابرهنه در کوچه‌ها سرگردان باشد.»

فاطمه یکی از صدها دختر مهاجر ساکن مناطق کم برخوردار و پر از آسیب‌های اجتماعی پاکدشت تهران است. او با صدایی محکم می‌گوید: «سعی می‌کنم با مشکلات بجنگم و بعد از شکست خوردن هم بلند شوم».

او می‌گوید دوست دارم به تمام دختران بگویم که زیر بار حرف زور نروند. چون اگر کسی تلاش کند می‌تواند شرایط زندگی خود را تغییر بدهد.

منبع؛ عصر ایران

#زن #ایران #افغانستان #مهاجر #پناهنده #کودک #کودک_کار #حقوق_کودک

@Tavaana_TavaanaTech