سالروز درگذشت جبار باغچهبان، «آینهی صدا»*
تا پیش از این مرد دنیای سکوت ِ کودکان ناشنوای این مرز و بوم رنگ دیگری داشت. باغچهبان معلم دنیای سکوت این کودکان شد، دستشان را گرفت و به زندگیشان معنای دیگری بخشید. او بنیانگذار مدارس استثنایی در ایران بود. میرزا جبار عسگرزاده معروف به جبار باغچهبان در نوزدهم اردیبهشت ۱۲۶۴ در شهر ایروان، پایتخت کنونی جمهوری آذربایجان به دنیا آمد. جدش از مردم تبریز و یا ارومیه بود. پدرش عسگر نام داشت و در شهر ایروان با شغل معماری و قنادی روزگار میگذراند.
به این فهرست نگاهی بیاندازید:
۱- انتشار نشریات #فکاهی
۲- ابتکار روش جدید برای آموزش الفبا
۳- تأسیس کودکستان
۴- پایهگذاری #ادبیات نمایشی کودکان
۵- آغاز #تعلیم به کودکان کر و لال
۶- ابتکار الفبای گویای باغچهبان
7- تأسیس اوّلین کودکستان در شیراز
۸- تألیف اوّلین #نمایشنامه ویژه #کودکان ایران
۹- پایهگذاری #آموزش #ناشنوایان در ایران
۱۰- اختراع تلفن گنگ یا گوشی استخوانی
اینها تنها بخشی از کارهای بزرگی است که این #انسان وارسته انجام داده است.
او در سال ۱۳۰۳ به دستور فیوضات اولین #کودکستان #ایرانی را در شهر #تبریز به نام «باغچهی اطفال» تاسیس کرد و از همان زمان بود که نام خانوادگیاش را از عسگرزاده به باغچهبان تغییر داد.
باغچهبان در همین زمان به فکر آموزش کودکان ناشنوا افتاد و کار تدریس به کر و لالها را با سه پسر ناشنوا شروع کرد. او پیش از این تجربهای در آموزش ناشنوایان نداشت اما به تجربهی خویش به نقش بینایی و لمس اشیا در آموزش زبان به ناشنوایان پی برد. پس از شش ماه امتحانی از این سه کودک گرفت. اولین گام را باغچهبان با موفقیت برداشت. جشنی به مناسبت این موفقیت برپا شد. بیشتر فرهنگیان و اندیشمندان تبریز و خارجیها و اعضای سفارتخانهها در آن جشن شرکت داشتند. جمعیت آنقدر زیاد بود که بالای درختهای همجوار آنجا نیز پر از جمعیت بود. این بچهها برای مردم درس خواندند و روی تختهسیاه دیکته نوشتند. باغچهبان در سال ۱۳۰۶ به شیراز مهاجرت کرد و در آنجا کودکستانی تاسیس کرد.
باغچهبان در همین زمان شش نمایشنامه نوشت به نامهای «پیروترب»، «گرگ و چوپان»، « خانم خزوک»، «مجادلههای دو پری»، «شیر باغبان» و «شنگول و منگول». هر شش تای این نمایشنامهها در کودکستان شیراز اجرا شد از دغدغههای انسانی باغچهبان باید گفت که پیش از این او به همراه گروهی از روشنفکران برای ایجاد مکتبی به نام «مکتب نسوان» جهت تعلیم و تربیت دختران همت گماشت هر چند این تلاش باغچهبان به نتیجه نرسید و مکتب نسوان پا نگرفت اما راوی تلاشهای تربیتی و دغدغههای جبار باغچهبان است. باغچهبان در سال ۱۳۱۲ از شیراز به تهران آمد و اولین دبستان کر و لالها را در این شهر نیز پایهگذاری کرد.
جبار باغچهبان سرانجام پس از عمری تلاش در روز چهارم آذرماه ۱۳۴۵ در سن ۸۱ سالگی درگذشت.
* عنوان نوشته از نام فیلمی با نام «آینه صدا» به کارگردانی مازیار رضاخانی در مورد زندگی حبار #باغچهبان، گرفته شده است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/fMTkTs
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تا پیش از این مرد دنیای سکوت ِ کودکان ناشنوای این مرز و بوم رنگ دیگری داشت. باغچهبان معلم دنیای سکوت این کودکان شد، دستشان را گرفت و به زندگیشان معنای دیگری بخشید. او بنیانگذار مدارس استثنایی در ایران بود. میرزا جبار عسگرزاده معروف به جبار باغچهبان در نوزدهم اردیبهشت ۱۲۶۴ در شهر ایروان، پایتخت کنونی جمهوری آذربایجان به دنیا آمد. جدش از مردم تبریز و یا ارومیه بود. پدرش عسگر نام داشت و در شهر ایروان با شغل معماری و قنادی روزگار میگذراند.
به این فهرست نگاهی بیاندازید:
۱- انتشار نشریات #فکاهی
۲- ابتکار روش جدید برای آموزش الفبا
۳- تأسیس کودکستان
۴- پایهگذاری #ادبیات نمایشی کودکان
۵- آغاز #تعلیم به کودکان کر و لال
۶- ابتکار الفبای گویای باغچهبان
7- تأسیس اوّلین کودکستان در شیراز
۸- تألیف اوّلین #نمایشنامه ویژه #کودکان ایران
۹- پایهگذاری #آموزش #ناشنوایان در ایران
۱۰- اختراع تلفن گنگ یا گوشی استخوانی
اینها تنها بخشی از کارهای بزرگی است که این #انسان وارسته انجام داده است.
او در سال ۱۳۰۳ به دستور فیوضات اولین #کودکستان #ایرانی را در شهر #تبریز به نام «باغچهی اطفال» تاسیس کرد و از همان زمان بود که نام خانوادگیاش را از عسگرزاده به باغچهبان تغییر داد.
باغچهبان در همین زمان به فکر آموزش کودکان ناشنوا افتاد و کار تدریس به کر و لالها را با سه پسر ناشنوا شروع کرد. او پیش از این تجربهای در آموزش ناشنوایان نداشت اما به تجربهی خویش به نقش بینایی و لمس اشیا در آموزش زبان به ناشنوایان پی برد. پس از شش ماه امتحانی از این سه کودک گرفت. اولین گام را باغچهبان با موفقیت برداشت. جشنی به مناسبت این موفقیت برپا شد. بیشتر فرهنگیان و اندیشمندان تبریز و خارجیها و اعضای سفارتخانهها در آن جشن شرکت داشتند. جمعیت آنقدر زیاد بود که بالای درختهای همجوار آنجا نیز پر از جمعیت بود. این بچهها برای مردم درس خواندند و روی تختهسیاه دیکته نوشتند. باغچهبان در سال ۱۳۰۶ به شیراز مهاجرت کرد و در آنجا کودکستانی تاسیس کرد.
باغچهبان در همین زمان شش نمایشنامه نوشت به نامهای «پیروترب»، «گرگ و چوپان»، « خانم خزوک»، «مجادلههای دو پری»، «شیر باغبان» و «شنگول و منگول». هر شش تای این نمایشنامهها در کودکستان شیراز اجرا شد از دغدغههای انسانی باغچهبان باید گفت که پیش از این او به همراه گروهی از روشنفکران برای ایجاد مکتبی به نام «مکتب نسوان» جهت تعلیم و تربیت دختران همت گماشت هر چند این تلاش باغچهبان به نتیجه نرسید و مکتب نسوان پا نگرفت اما راوی تلاشهای تربیتی و دغدغههای جبار باغچهبان است. باغچهبان در سال ۱۳۱۲ از شیراز به تهران آمد و اولین دبستان کر و لالها را در این شهر نیز پایهگذاری کرد.
جبار باغچهبان سرانجام پس از عمری تلاش در روز چهارم آذرماه ۱۳۴۵ در سن ۸۱ سالگی درگذشت.
* عنوان نوشته از نام فیلمی با نام «آینه صدا» به کارگردانی مازیار رضاخانی در مورد زندگی حبار #باغچهبان، گرفته شده است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/fMTkTs
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
جبار باغچهبان؛ «آینه صدا»* - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
تا پیش از این مرد دنیای سکوت کودکان ناشنوای این مرز و بوم رنگ دیگری داشت. باغچهبان معلم دنیای سکوت این کودکان شد، دستشان را گرفت و به زندگیشان معنای دیگری بخشید. او بنیانگذار مدارس استثنایی در ایران بود. میرزا جبار عسگرزاده معروف به جبار باغچهبان در نوزدهم…
زادروز بهرام بیضایی
مارتین اسکورسیزی:
“من خیلی مفتخرم که بنیاد جهانی سینما اولین فیلم بلند کارگردانش بهرام بیضایی را مرمت کرده است. حال و هوای فیلم من را میبرد به بهترین لحظات فیلمهای نئورالیستی ایتالیایی و داستان، زیبایی یک افسانه کهن را دارد و در آن میتوانید ریشههای بیضایی در #ادبیات، تاتر و #شعر را کامل حس کنید. بیضایی حالا در کالیفرنیا زندگی میکند و دردناک است که فکر کنیم این فیلم فوقالعاده که زمانی در ایران محبوبیتی داشته در آستانه نابودی بود.”
بهرام بیضایی:
“خیال نمیکنم به واسطه ترک ایران امکان مهمی داشتهام که از دست دادهام. فیلم و صحنه بله، اگر راهی به دلخواهی بود، ولی پیشیزی نمیارزد به از دست دادن آنچه من از دست دادم؛ به عمری در نوبت نه شنیدن، از کارهای دیگری ماندن! استراحتی دادم به کسانی که در واقع هم کاری جز استراحت نداشتند و آمدم پی شغلی جای دیگری از جهان و درست 30 سال پس از آن که از دانشگاه بیرونم گذاشتند به دانشگاه برگشتم.”
#بهرام_بیضایی #کارگردان #سینما و #تئاتر و نمایشنامه نویس و فیلمنامهنویس و #پژوهشگر ایرانی در پنجم دیماه ۱۳۱۷ در تهران دیده به جهان گشود. خانواده بیضایی از اهالی آران و بیدگل در استان اصفهان بودند. پدر او تعزیهخوان بوده و پدربزرگ و عمویش نیز متون تعزیه را تهیه میکردند. بهرام بیضایی تحصیل دانشگاهی در رشته ادبیات را ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۳۸ به استخدام اداره کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد.
پیش از این و در سال پایانی دبیرستان بیضایی دو #نمایشنامه با زبان تاریخی نوشته بود. #بیضایی در سال ۱۳۴۱ به اداره هنرهای دراماتیک که در سال ۱۳۳۶ توسط دکتر مهدی فروغ بنا نهاده شده بود رفت که بعدها به دو مرکز دانشکده هنرهای دراماتیک و اداره برنامههای #تاتر تقسیم شد. در این سالها بهرام بیضایی “پژوهشهای نمایش در ایران” را در مجله موسیقی که نخستین مجله تخصصی #موسیقی به زبان #فارسی بود و از اوایل سال ۱۳۱۸ در تهران منتشر میشد، انتشار داد.
بیضایی یکی از پایهگذاران و از اعضای اصلی #کانون_نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود که در سال ۱۳۵۷ از آن کنارهگیری کرد. او در سال ۱۳۴۸ به عنوان استاد مدعو با دانشگاه تهران همکاری میکرد و در سال ۱۳۵۲ از ادارهی برنامههای تاتر به #دانشگاه تهران به عنوان استادیار تماموقت نمایش دانشکدهی هنرهای زیبا انتقال یافت.
بیضایی در سال ۱۳۶۰ پس از بیست سال کار دولتی از دانشگاه تهران اخراج شد. ....
درباره بهرام بیضایی بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1xigKmy
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
مارتین اسکورسیزی:
“من خیلی مفتخرم که بنیاد جهانی سینما اولین فیلم بلند کارگردانش بهرام بیضایی را مرمت کرده است. حال و هوای فیلم من را میبرد به بهترین لحظات فیلمهای نئورالیستی ایتالیایی و داستان، زیبایی یک افسانه کهن را دارد و در آن میتوانید ریشههای بیضایی در #ادبیات، تاتر و #شعر را کامل حس کنید. بیضایی حالا در کالیفرنیا زندگی میکند و دردناک است که فکر کنیم این فیلم فوقالعاده که زمانی در ایران محبوبیتی داشته در آستانه نابودی بود.”
بهرام بیضایی:
“خیال نمیکنم به واسطه ترک ایران امکان مهمی داشتهام که از دست دادهام. فیلم و صحنه بله، اگر راهی به دلخواهی بود، ولی پیشیزی نمیارزد به از دست دادن آنچه من از دست دادم؛ به عمری در نوبت نه شنیدن، از کارهای دیگری ماندن! استراحتی دادم به کسانی که در واقع هم کاری جز استراحت نداشتند و آمدم پی شغلی جای دیگری از جهان و درست 30 سال پس از آن که از دانشگاه بیرونم گذاشتند به دانشگاه برگشتم.”
#بهرام_بیضایی #کارگردان #سینما و #تئاتر و نمایشنامه نویس و فیلمنامهنویس و #پژوهشگر ایرانی در پنجم دیماه ۱۳۱۷ در تهران دیده به جهان گشود. خانواده بیضایی از اهالی آران و بیدگل در استان اصفهان بودند. پدر او تعزیهخوان بوده و پدربزرگ و عمویش نیز متون تعزیه را تهیه میکردند. بهرام بیضایی تحصیل دانشگاهی در رشته ادبیات را ناتمام رها کرد و در سال ۱۳۳۸ به استخدام اداره کل ثبت اسناد و املاک دماوند درآمد.
پیش از این و در سال پایانی دبیرستان بیضایی دو #نمایشنامه با زبان تاریخی نوشته بود. #بیضایی در سال ۱۳۴۱ به اداره هنرهای دراماتیک که در سال ۱۳۳۶ توسط دکتر مهدی فروغ بنا نهاده شده بود رفت که بعدها به دو مرکز دانشکده هنرهای دراماتیک و اداره برنامههای #تاتر تقسیم شد. در این سالها بهرام بیضایی “پژوهشهای نمایش در ایران” را در مجله موسیقی که نخستین مجله تخصصی #موسیقی به زبان #فارسی بود و از اوایل سال ۱۳۱۸ در تهران منتشر میشد، انتشار داد.
بیضایی یکی از پایهگذاران و از اعضای اصلی #کانون_نویسندگان ایران در سال ۱۳۴۷ بود که در سال ۱۳۵۷ از آن کنارهگیری کرد. او در سال ۱۳۴۸ به عنوان استاد مدعو با دانشگاه تهران همکاری میکرد و در سال ۱۳۵۲ از ادارهی برنامههای تاتر به #دانشگاه تهران به عنوان استادیار تماموقت نمایش دانشکدهی هنرهای زیبا انتقال یافت.
بیضایی در سال ۱۳۶۰ پس از بیست سال کار دولتی از دانشگاه تهران اخراج شد. ....
درباره بهرام بیضایی بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1xigKmy
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
به بهانهی زادروزِ غلامحسین #ساعدی
غلامحسین ساعدی، واهمهی بینشان
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دیماه ۱۳۱۴ در #تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی است از حزین لاهیجی اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم میزده از روی سنگ مزاری که به دختری جوان تعلق داشت برداشته است که بر روی سنگ نوشته شده بود گوهر ِ مراد.
نام گوهر مراد از گورستانی در تبریز تا پرلاشز فرانسه سفر کرد و بر گوری دیگر آرام گرفت.
هنوز سالهای دههی چهل نیامده بود که ساعدی به عنوان نویسنده و #نمایشنامهنویسی مطرح بر سر زبانها افتاد. «چوببهدستهای ورزیل» و «پنج #نمایشنامه دربارهی انقلاب مشروطه» نام ساعدی را در ردیف نمایشنامهنویسان مطرح ایران مطرح ساخت. نمایشنامهی «گرگها» که برای اولینبار در شمارهی دوم «کتاب ماه» منتشر شد به زبان مادریاش یعنی ترکی نوشته شده است.
غلامحسین ساعدی در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی چنین مینویسد: «آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. میخواهم زبان #فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»
انقلاب که پیروز شد هر روز بیش از گذشته عرصه بر او تنگ شد.ساعدی میگوید که هیچگاه قصد خروج از کشور نداشته است اما شرایط به گونهای شد که او چارهای جز این تبعید خودخواسته نداشته است. ساعدی در کتاب «ساعدی به روایت ساعدی» مینویسد: «من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همهی احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران بیشتر از داستاننویسی و نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهی معتبر و عمدهی کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز ماموران رژیم در به در دنبال من بودند...»
ساعدی هیچگاه نتوانست با خارج از کشور سازگار شود. میگفت «تنها نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم.» او در غربت بسیار بداخلاق شده بود.
میگفت: «زندگی در تبعید یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق شدهام و نمیدانم دیگران چگونه مرا تحمل میکنند.» سه فیلم سینمایی بر اساس فیلمنامههای ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلمهای مطرح ایران بوده و هستند. گاو و دایره مینا با کارگردانی داریوش مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر تقوایی. از آثار ساعدی میتوان به وای مغلوب، مار در معبد، ماه عسل، ضحاک که نمایشنامه هستند و همچنین مجموعه داستانهای شبنشینی باشکوه، عزاداران بیل، واهمههای بینشان و ترس و لرز اشاره کرد.
غلامحسین ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنتآنتوان پاریس درگذشت و در قطعهی ۸۵ گورستان پرلاشز در نزدیکی آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz
@Tavaana_Tavaanatech
غلامحسین ساعدی، واهمهی بینشان
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دیماه ۱۳۱۴ در #تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی است از حزین لاهیجی اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم میزده از روی سنگ مزاری که به دختری جوان تعلق داشت برداشته است که بر روی سنگ نوشته شده بود گوهر ِ مراد.
نام گوهر مراد از گورستانی در تبریز تا پرلاشز فرانسه سفر کرد و بر گوری دیگر آرام گرفت.
هنوز سالهای دههی چهل نیامده بود که ساعدی به عنوان نویسنده و #نمایشنامهنویسی مطرح بر سر زبانها افتاد. «چوببهدستهای ورزیل» و «پنج #نمایشنامه دربارهی انقلاب مشروطه» نام ساعدی را در ردیف نمایشنامهنویسان مطرح ایران مطرح ساخت. نمایشنامهی «گرگها» که برای اولینبار در شمارهی دوم «کتاب ماه» منتشر شد به زبان مادریاش یعنی ترکی نوشته شده است.
غلامحسین ساعدی در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی چنین مینویسد: «آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. میخواهم زبان #فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»
انقلاب که پیروز شد هر روز بیش از گذشته عرصه بر او تنگ شد.ساعدی میگوید که هیچگاه قصد خروج از کشور نداشته است اما شرایط به گونهای شد که او چارهای جز این تبعید خودخواسته نداشته است. ساعدی در کتاب «ساعدی به روایت ساعدی» مینویسد: «من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همهی احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران بیشتر از داستاننویسی و نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهی معتبر و عمدهی کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز ماموران رژیم در به در دنبال من بودند...»
ساعدی هیچگاه نتوانست با خارج از کشور سازگار شود. میگفت «تنها نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم.» او در غربت بسیار بداخلاق شده بود.
میگفت: «زندگی در تبعید یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق شدهام و نمیدانم دیگران چگونه مرا تحمل میکنند.» سه فیلم سینمایی بر اساس فیلمنامههای ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلمهای مطرح ایران بوده و هستند. گاو و دایره مینا با کارگردانی داریوش مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر تقوایی. از آثار ساعدی میتوان به وای مغلوب، مار در معبد، ماه عسل، ضحاک که نمایشنامه هستند و همچنین مجموعه داستانهای شبنشینی باشکوه، عزاداران بیل، واهمههای بینشان و ترس و لرز اشاره کرد.
غلامحسین ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنتآنتوان پاریس درگذشت و در قطعهی ۸۵ گورستان پرلاشز در نزدیکی آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz
@Tavaana_Tavaanatech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
غلامحسین ساعدی؛ واهمهی بینشان - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دی ماه ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب، منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی از حزین لاهیجی است اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم…
کارناوال #نمایشی در #رشت برگزار شد
#کارناوال #تئاتر رشت با حضور ۵۰ گروه نمایشی، عصر دیروز (شنبه) از سبزه میدان تا بلدیه این شهر به اجرای نمایش پرداختند.
به گفته طراح و دبیر برگزاری کارناوال تئاتر، این کارناوال نمایشی به همت سازمان فرهنگی شهرداری رشت و با هدف بروز قابلیتهای نمایشی استان برگزارشده است.
رضا حقی در حاشیه برگزاری این کارناوال در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود:
نمایشهایی که اجرا میشود در گونههای مختلف نمایشی از جمله نمایش خیابانی، آیینی، سنتی، شورایی، تاتر نامرئی، سیاهبازی، نقالی، پارکور، تعزیه(شاهزاده ابراهیم)، نمایش مدرن، پانتومیم، فیزیکال، پرفورمنس، فرم، نمایش کودک، دلقک و … است و تلاش شده از صفر تا صد تئاتر رشت در این کارناوال حضور داشته باشند.
وی با بیان اینکه رشت یک درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهد اما امسال پنج #نمایشنامه از رشت در تئاتر بینالمللی فجر حضور دارد، اظهار کرد:
به گواه منابع موجود، نخستین #تماشاخانه کشور در رشت دایر شد و امروز این شهر فاقد #فرهنگسرا است.
وی که دانشآموخته و مدرس تئاتر است، می گوید: کارناوال تئاتر رشت با حضور ۵۰ گروه نمایشی از #سبزهمیدان تا خانه #فرهنگ و #هنر رشت با هدف تبدیل این شهر به #پایتخت_تئاتر #ایران برگزار شده است.
حقی ادامه داد:
۵۰ گروه نمایشی این کارناوال، همزمان با اعلام حکم مرکز استان #گیلان شدن شهر رشت به وسیله یک گروه نمایشی که ابلاغی را به شکل نمادین از زمان شاهعباس صفوی میخوانند، با سوت خود این واقعه را به #شهروندان رشت تبریک میگویند.
دوازدهم دیماه، #روزرشت نامگذاری شده است و این کارناوال تئاتر، به همین مناسبت به اجرا درآمد.
#روز_رشت
عکس های بیشتر را در اینجا ببینید:
http://www.irna.ir/fa/Photo/3021670/
راستی؛ در سرزمین ایران که هر روز خبر #خودکشی و افزایش #افسردگی و نقض #حقوق_بشر و ... می شنویم و مناسبت های زیادی به عزاداری اختصاص داده می شود و تلویزیون و رادیو مارش عزا پخش می کنند، چقدر نیاز داریم به چنین برنامه های #شادی و چقدر چنین برنامه هایی کم است. دم رشتی ها گرم که در عرصه های بسیاری سدشکن و پیشتاز بوده اند.
شادی حق مردم ایران است، ملتی با تاریخی کهن که از دیرباز به بهانه های مختلف هر ماه جشن و شادی داشتند....
@Tavaana_TavaanaTech
ویدئویی از بخشی این برنامه در یوتیوب قرار گرفته است:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#کارناوال #تئاتر رشت با حضور ۵۰ گروه نمایشی، عصر دیروز (شنبه) از سبزه میدان تا بلدیه این شهر به اجرای نمایش پرداختند.
به گفته طراح و دبیر برگزاری کارناوال تئاتر، این کارناوال نمایشی به همت سازمان فرهنگی شهرداری رشت و با هدف بروز قابلیتهای نمایشی استان برگزارشده است.
رضا حقی در حاشیه برگزاری این کارناوال در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود:
نمایشهایی که اجرا میشود در گونههای مختلف نمایشی از جمله نمایش خیابانی، آیینی، سنتی، شورایی، تاتر نامرئی، سیاهبازی، نقالی، پارکور، تعزیه(شاهزاده ابراهیم)، نمایش مدرن، پانتومیم، فیزیکال، پرفورمنس، فرم، نمایش کودک، دلقک و … است و تلاش شده از صفر تا صد تئاتر رشت در این کارناوال حضور داشته باشند.
وی با بیان اینکه رشت یک درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهد اما امسال پنج #نمایشنامه از رشت در تئاتر بینالمللی فجر حضور دارد، اظهار کرد:
به گواه منابع موجود، نخستین #تماشاخانه کشور در رشت دایر شد و امروز این شهر فاقد #فرهنگسرا است.
وی که دانشآموخته و مدرس تئاتر است، می گوید: کارناوال تئاتر رشت با حضور ۵۰ گروه نمایشی از #سبزهمیدان تا خانه #فرهنگ و #هنر رشت با هدف تبدیل این شهر به #پایتخت_تئاتر #ایران برگزار شده است.
حقی ادامه داد:
۵۰ گروه نمایشی این کارناوال، همزمان با اعلام حکم مرکز استان #گیلان شدن شهر رشت به وسیله یک گروه نمایشی که ابلاغی را به شکل نمادین از زمان شاهعباس صفوی میخوانند، با سوت خود این واقعه را به #شهروندان رشت تبریک میگویند.
دوازدهم دیماه، #روزرشت نامگذاری شده است و این کارناوال تئاتر، به همین مناسبت به اجرا درآمد.
#روز_رشت
عکس های بیشتر را در اینجا ببینید:
http://www.irna.ir/fa/Photo/3021670/
راستی؛ در سرزمین ایران که هر روز خبر #خودکشی و افزایش #افسردگی و نقض #حقوق_بشر و ... می شنویم و مناسبت های زیادی به عزاداری اختصاص داده می شود و تلویزیون و رادیو مارش عزا پخش می کنند، چقدر نیاز داریم به چنین برنامه های #شادی و چقدر چنین برنامه هایی کم است. دم رشتی ها گرم که در عرصه های بسیاری سدشکن و پیشتاز بوده اند.
شادی حق مردم ایران است، ملتی با تاریخی کهن که از دیرباز به بهانه های مختلف هر ماه جشن و شادی داشتند....
@Tavaana_TavaanaTech
ویدئویی از بخشی این برنامه در یوتیوب قرار گرفته است:
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
یادی از #عباس_نعلبندیان، هنرمندی که غریبانه #خودکشی کرد
«نمیدانم. گویی کسی در دلم میگریست. من لرزیدم. مرد شومی در اینجا نفس میکشد.»
پس از #انقلاب اسلامی، عباس نعلبندیان بیجهت و بدون دلیل جفا دید تا اینکه تاب نیاورد و خودش را کُشت. آیدین آغداشلو، نقاش و هنرمند ایرانی در مقالهای مینویسد که آخرین جملهی عباس نعلبندیان پیش از مرگ در دفتر یادداشت روزانهاش این بود: «خدا کند که امروز و فردا کسی سراغم نیاید» و تا سه روز پس از خودکشی کسی به سراغش نیامد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، #کارگاه_نمایش تعطیل شد و تعدادی از اعضای کارگاه به دادگاه احضار شدند و عباس نعلبندیان #بازداشت شد و ۴ ماه را در #زندان گذراند که موجبات آزار روحی شدیدی برای او فراهم آورد. پس از #آزادی از زندان با محدودیتهای بسیار روبهرو شد و او را خانهنشین کردند.
عباس نعلبندیان ابتدا در خیابان جمهوری، خیابان سی تیر ساکن بود اما پس از انقلاب این منزل را #مصادره کردند و او مجبور شد به منزل پدریاش که در خیابان پیروزی، میدان بروجردی بود نقل مکان کند. با بیکاری و خانهنشینی و مصادره منزل مسکونیاش، نعلبندیان دچار فقر شدید شد و باعث شد که او رابطهاش را جز با تعداد معدودی از دوستان قطع کند. عباس نعلبندیان در اول خرداد سال ۱۳۶۸ و در سن ۴۲ سالگی با خوردن قرص اقدام به خودکشی کرد و در هفتم خردادماه درگذشت و در هشتم خرداد به خاک سپرده شد.
او در سال ۱۳۴۸ به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش به کار مشغول شد . تا آخر سال ۱۳۵۷ در همین سمت باقی ماند. داستان کارگاه نمایش اینچنین اتفاق افتاد: رضا قطبی، مدیر عامل وقت رادیو تلویزیون ملی ایران که از بانیان ِ جشن هنر شیراز بود برای جشن هنر، فراخوانی برای نگارش #نمایشنامه جهت اجرا در دومین دورهی جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۷ داد که عباس نعلبندیان با نوشتن نمایشنامهی «پژوهشی ژرف و سترگ و نوین در سنگوارههای دورهی بیست و پنجم (یا چهاردهم یا بیستم) زمینشناسی» موفق به کسب جایزهی دوم مسابقهی #نمایشنامهنویسی جشن هنر شیراز شد.
جشن هنر شیراز، جشنوارهای از هنر و موسیقی بود که از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ و در پایان هر سال در شهر شیراز برگزار میشد. این جشنواره زیر نظر فرح پهلوی و با مدیریت فرخ غفاری، سینماشناس و منتقد و مورخ و کارگردان اجرا میشد. در بیانیهی هیئت داوران چنین ذکر شده بود: «جایزهی دوم به مبلغ پنجاه هزار ریال به نمایشنامهی "پژوهشی ..." اثر آقای عباس نعلبندیان که نوجوان روزنامهفروشی است و اثر او به عنوان شاهکاری از یک نابغه، از طرف چهار تن از داوران وزارت فرهنگ و هنر اعلام شد [اهدا میشود.] او تاکنون پایش به داخل هیچ تالار نمایشی نرسیده است.» آنها اعلام میکنند که علاوه بر این جایزه دو بورس برای مطالعه در رشتهی تئاتر در کشورهای خارجی در اختیار برندگان اول و دوم این مسابقه گذاشته میشود. آربی اُوانسیان، کارگردان سینما و تئاتر و نمایشنامهنویس به اجرای نمایش #نعلبندیان علاقهمند میشود و آن را به صحنه میبرد.
بر روی سنگ مزار نعلبندیان نوشته شده است که «در این غربت قریب ِ عطر تو را از کدامین طوفان باید خواست.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/0Slckq
@Tavaana_TavaanaTech
«نمیدانم. گویی کسی در دلم میگریست. من لرزیدم. مرد شومی در اینجا نفس میکشد.»
پس از #انقلاب اسلامی، عباس نعلبندیان بیجهت و بدون دلیل جفا دید تا اینکه تاب نیاورد و خودش را کُشت. آیدین آغداشلو، نقاش و هنرمند ایرانی در مقالهای مینویسد که آخرین جملهی عباس نعلبندیان پیش از مرگ در دفتر یادداشت روزانهاش این بود: «خدا کند که امروز و فردا کسی سراغم نیاید» و تا سه روز پس از خودکشی کسی به سراغش نیامد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، #کارگاه_نمایش تعطیل شد و تعدادی از اعضای کارگاه به دادگاه احضار شدند و عباس نعلبندیان #بازداشت شد و ۴ ماه را در #زندان گذراند که موجبات آزار روحی شدیدی برای او فراهم آورد. پس از #آزادی از زندان با محدودیتهای بسیار روبهرو شد و او را خانهنشین کردند.
عباس نعلبندیان ابتدا در خیابان جمهوری، خیابان سی تیر ساکن بود اما پس از انقلاب این منزل را #مصادره کردند و او مجبور شد به منزل پدریاش که در خیابان پیروزی، میدان بروجردی بود نقل مکان کند. با بیکاری و خانهنشینی و مصادره منزل مسکونیاش، نعلبندیان دچار فقر شدید شد و باعث شد که او رابطهاش را جز با تعداد معدودی از دوستان قطع کند. عباس نعلبندیان در اول خرداد سال ۱۳۶۸ و در سن ۴۲ سالگی با خوردن قرص اقدام به خودکشی کرد و در هفتم خردادماه درگذشت و در هشتم خرداد به خاک سپرده شد.
او در سال ۱۳۴۸ به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش به کار مشغول شد . تا آخر سال ۱۳۵۷ در همین سمت باقی ماند. داستان کارگاه نمایش اینچنین اتفاق افتاد: رضا قطبی، مدیر عامل وقت رادیو تلویزیون ملی ایران که از بانیان ِ جشن هنر شیراز بود برای جشن هنر، فراخوانی برای نگارش #نمایشنامه جهت اجرا در دومین دورهی جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۷ داد که عباس نعلبندیان با نوشتن نمایشنامهی «پژوهشی ژرف و سترگ و نوین در سنگوارههای دورهی بیست و پنجم (یا چهاردهم یا بیستم) زمینشناسی» موفق به کسب جایزهی دوم مسابقهی #نمایشنامهنویسی جشن هنر شیراز شد.
جشن هنر شیراز، جشنوارهای از هنر و موسیقی بود که از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ و در پایان هر سال در شهر شیراز برگزار میشد. این جشنواره زیر نظر فرح پهلوی و با مدیریت فرخ غفاری، سینماشناس و منتقد و مورخ و کارگردان اجرا میشد. در بیانیهی هیئت داوران چنین ذکر شده بود: «جایزهی دوم به مبلغ پنجاه هزار ریال به نمایشنامهی "پژوهشی ..." اثر آقای عباس نعلبندیان که نوجوان روزنامهفروشی است و اثر او به عنوان شاهکاری از یک نابغه، از طرف چهار تن از داوران وزارت فرهنگ و هنر اعلام شد [اهدا میشود.] او تاکنون پایش به داخل هیچ تالار نمایشی نرسیده است.» آنها اعلام میکنند که علاوه بر این جایزه دو بورس برای مطالعه در رشتهی تئاتر در کشورهای خارجی در اختیار برندگان اول و دوم این مسابقه گذاشته میشود. آربی اُوانسیان، کارگردان سینما و تئاتر و نمایشنامهنویس به اجرای نمایش #نعلبندیان علاقهمند میشود و آن را به صحنه میبرد.
بر روی سنگ مزار نعلبندیان نوشته شده است که «در این غربت قریب ِ عطر تو را از کدامین طوفان باید خواست.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/0Slckq
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
یادی از عباس نعلبندیان
«نمیدانم. گویی کسی در دلم میگریست. من لرزیدم. مرد شومی در اینجا نفس میکشد.»
بیژن مفید #نویسنده و #کارگردان #نمایشنامه معروف «شهر قصه»، ۲۲ خردادماه ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد. «شهر قصه» معروفترین اثر بیژن مفید است. از بیژن مفید بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی #ترحمه و کارگردانی شده است.
سازنده آهنگها، #خواننده و #نوازنده پیانو در «شهر قصه» بیژن مفید است.
#شهر_قصه در سال ۱۳۴۷ در اولین جشن هنر شیراز اجرا شد.
بیژن مفید در بروشور «شهر قصه» نوشت:
«شهر قصه حکایت انسانهای ساخته ذهن یک قصهگوست؛ انسانهایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفتهاند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد میشود و به رنگ آنها درمیآید و هویت خود را از دست میدهد.»
بیژم مفید در گفتوگویی با بصیر نصیبی در مجله نگین میگوید:
«در حقیقت، شهر قصه، قصه گرگهاست. روایت است در شبهای سرد زمستان، دو گرگ گرسنه به هم میرسند. از ترس روبروی هم مینشینند و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کمکم گرگانِ دیگر میرسند و همه دورِ هم مینشینند و مواظب یکدیگر پلک نمیزنند. هر بار یکی خسته میشود و پلک میزند، بقیه بر سرش میریزند و پارهپارهاش میکنند؛ و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر، شاید شکارهایی رد شدهاند و آنها ندیدهاند. شهر قصه، حکایت حلقهٔ گرگهاست و تراژدی نکبتبار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی میکردند، وضعشان اینهمه دردناک نبود….نکته اینکه این کار کمک زیادی به پُر شدن فاصلهٔ فکری بین روشنفکر و مردم عادی میکند. این دو دسته در عصر ما روزبهروز از هم فاصله میگیرند. این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششی است برای پُر کردن این خندق ذهنی بین روشنفکر و مردم.»
#بیژن_مفید در ۲۱ آبانماه ۱۳۶۳ در شهر لسآنجلس درگذشت.
ترانه زیبای «نه دیگه این واسه ما دل نمیشه» با صدای گرم بیژن مفید تقدیم میشود به شما همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
سازنده آهنگها، #خواننده و #نوازنده پیانو در «شهر قصه» بیژن مفید است.
#شهر_قصه در سال ۱۳۴۷ در اولین جشن هنر شیراز اجرا شد.
بیژن مفید در بروشور «شهر قصه» نوشت:
«شهر قصه حکایت انسانهای ساخته ذهن یک قصهگوست؛ انسانهایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفتهاند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد میشود و به رنگ آنها درمیآید و هویت خود را از دست میدهد.»
بیژم مفید در گفتوگویی با بصیر نصیبی در مجله نگین میگوید:
«در حقیقت، شهر قصه، قصه گرگهاست. روایت است در شبهای سرد زمستان، دو گرگ گرسنه به هم میرسند. از ترس روبروی هم مینشینند و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کمکم گرگانِ دیگر میرسند و همه دورِ هم مینشینند و مواظب یکدیگر پلک نمیزنند. هر بار یکی خسته میشود و پلک میزند، بقیه بر سرش میریزند و پارهپارهاش میکنند؛ و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر، شاید شکارهایی رد شدهاند و آنها ندیدهاند. شهر قصه، حکایت حلقهٔ گرگهاست و تراژدی نکبتبار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی میکردند، وضعشان اینهمه دردناک نبود….نکته اینکه این کار کمک زیادی به پُر شدن فاصلهٔ فکری بین روشنفکر و مردم عادی میکند. این دو دسته در عصر ما روزبهروز از هم فاصله میگیرند. این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششی است برای پُر کردن این خندق ذهنی بین روشنفکر و مردم.»
#بیژن_مفید در ۲۱ آبانماه ۱۳۶۳ در شهر لسآنجلس درگذشت.
ترانه زیبای «نه دیگه این واسه ما دل نمیشه» با صدای گرم بیژن مفید تقدیم میشود به شما همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
سالروز درگذشت جبار باغچهبان، «آینهی صدا»
goo.gl/vir2VE
تا پیش از این مرد دنیای سکوت ِ کودکان ناشنوای این مرز و بوم رنگ دیگری داشت. باغچهبان معلم دنیای سکوت این کودکان شد، دستشان را گرفت و به زندگیشان معنای دیگری بخشید. او بنیانگذار مدارس استثنایی در ایران بود. میرزا جبار عسگرزاده معروف به جبار باغچهبان در نوزدهم اردیبهشت ۱۲۶۴ در شهر ایروان، پایتخت کنونی جمهوری ارمنستان به دنیا آمد. جدش از مردم تبریز و یا ارومیه بود. پدرش عسگر نام داشت و در شهر ایروان با شغل معماری و قنادی روزگار میگذراند.
به این فهرست نگاهی بیاندازید:
۱- انتشار نشریات فکاهی
۲- ابتکار روش جدید برای آموزش الفبا
۳- تأسیس کودکستان
۴- پایهگذاری ادبیات نمایشی کودکان
۵- آغاز تعلیم به کودکان کر و لال
۶- ابتکار الفبای گویای باغچهبان
7- تأسیس اوّلین کودکستان در شیراز
۸- تألیف اوّلین نمایشنامه ویژه کودکان ایران
۹- پایهگذاری آموزش ناشنوایان در ایران
۱۰- اختراع تلفن گنگ یا گوشی استخوانی
اینها تنها بخشی از کارهای بزرگی است که این انسان وارسته انجام داده است.
او در سال ۱۳۰۳ به دستور فیوضات اولین کودکستان ایرانی را در شهر تبریز به نام «باغچهی اطفال» تاسیس کرد و از همان زمان بود که نام خانوادگیاش را از عسگرزاده به باغچهبان تغییر داد.
باغچهبان در همین زمان به فکر آموزش کودکان ناشنوا افتاد و کار تدریس به کر و لالها را با سه پسر ناشنوا شروع کرد. او پیش از این تجربهای در آموزش ناشنوایان نداشت اما به تجربهی خویش به نقش بینایی و لمس اشیا در آموزش زبان به ناشنوایان پی برد. پس از شش ماه امتحانی از این سه کودک گرفت. اولین گام را باغچهبان با موفقیت برداشت. جشنی به مناسبت این موفقیت برپا شد. بیشتر فرهنگیان و اندیشمندان تبریز و خارجیها و اعضای سفارتخانهها در آن جشن شرکت داشتند. جمعیت آنقدر زیاد بود که بالای درختهای همجوار آنجا نیز پر از جمعیت بود. این بچهها برای مردم درس خواندند و روی تختهسیاه دیکته نوشتند. باغچهبان در سال ۱۳۰۶ به شیراز مهاجرت کرد و در آنجا کودکستانی تاسیس کرد.
باغچهبان در همین زمان شش نمایشنامه نوشت به نامهای «پیروترب»، «گرگ و چوپان»، «خانم خزوک»، «مجادلههای دو پری»، «شیر باغبان» و «شنگول و منگول». هر شش تای این نمایشنامهها در کودکستان شیراز اجرا شد از دغدغههای انسانی باغچهبان باید گفت که پیش از این او به همراه گروهی از روشنفکران برای ایجاد مکتبی به نام «مکتب نسوان» جهت تعلیم و تربیت دختران همت گماشت هر چند این تلاش باغچهبان به نتیجه نرسید و مکتب نسوان پا نگرفت اما راوی تلاشهای تربیتی و دغدغههای جبار باغچهبان است. باغچهبان در سال ۱۳۱۲ از شیراز به تهران آمد و اولین دبستان کر و لالها را در این شهر نیز پایهگذاری کرد.
جبار باغچهبان سرانجام پس از عمری تلاش در روز چهارم آذرماه ۱۳۴۵ در سن ۸۱ سالگی درگذشت.
* عنوان نوشته از نام فیلمی با نام «آینه صدا» به کارگردانی مازیار رضاخانی در مورد زندگی حبار باغچهبان، گرفته شده است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/fMTkTs
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/vir2VE
تا پیش از این مرد دنیای سکوت ِ کودکان ناشنوای این مرز و بوم رنگ دیگری داشت. باغچهبان معلم دنیای سکوت این کودکان شد، دستشان را گرفت و به زندگیشان معنای دیگری بخشید. او بنیانگذار مدارس استثنایی در ایران بود. میرزا جبار عسگرزاده معروف به جبار باغچهبان در نوزدهم اردیبهشت ۱۲۶۴ در شهر ایروان، پایتخت کنونی جمهوری ارمنستان به دنیا آمد. جدش از مردم تبریز و یا ارومیه بود. پدرش عسگر نام داشت و در شهر ایروان با شغل معماری و قنادی روزگار میگذراند.
به این فهرست نگاهی بیاندازید:
۱- انتشار نشریات فکاهی
۲- ابتکار روش جدید برای آموزش الفبا
۳- تأسیس کودکستان
۴- پایهگذاری ادبیات نمایشی کودکان
۵- آغاز تعلیم به کودکان کر و لال
۶- ابتکار الفبای گویای باغچهبان
7- تأسیس اوّلین کودکستان در شیراز
۸- تألیف اوّلین نمایشنامه ویژه کودکان ایران
۹- پایهگذاری آموزش ناشنوایان در ایران
۱۰- اختراع تلفن گنگ یا گوشی استخوانی
اینها تنها بخشی از کارهای بزرگی است که این انسان وارسته انجام داده است.
او در سال ۱۳۰۳ به دستور فیوضات اولین کودکستان ایرانی را در شهر تبریز به نام «باغچهی اطفال» تاسیس کرد و از همان زمان بود که نام خانوادگیاش را از عسگرزاده به باغچهبان تغییر داد.
باغچهبان در همین زمان به فکر آموزش کودکان ناشنوا افتاد و کار تدریس به کر و لالها را با سه پسر ناشنوا شروع کرد. او پیش از این تجربهای در آموزش ناشنوایان نداشت اما به تجربهی خویش به نقش بینایی و لمس اشیا در آموزش زبان به ناشنوایان پی برد. پس از شش ماه امتحانی از این سه کودک گرفت. اولین گام را باغچهبان با موفقیت برداشت. جشنی به مناسبت این موفقیت برپا شد. بیشتر فرهنگیان و اندیشمندان تبریز و خارجیها و اعضای سفارتخانهها در آن جشن شرکت داشتند. جمعیت آنقدر زیاد بود که بالای درختهای همجوار آنجا نیز پر از جمعیت بود. این بچهها برای مردم درس خواندند و روی تختهسیاه دیکته نوشتند. باغچهبان در سال ۱۳۰۶ به شیراز مهاجرت کرد و در آنجا کودکستانی تاسیس کرد.
باغچهبان در همین زمان شش نمایشنامه نوشت به نامهای «پیروترب»، «گرگ و چوپان»، «خانم خزوک»، «مجادلههای دو پری»، «شیر باغبان» و «شنگول و منگول». هر شش تای این نمایشنامهها در کودکستان شیراز اجرا شد از دغدغههای انسانی باغچهبان باید گفت که پیش از این او به همراه گروهی از روشنفکران برای ایجاد مکتبی به نام «مکتب نسوان» جهت تعلیم و تربیت دختران همت گماشت هر چند این تلاش باغچهبان به نتیجه نرسید و مکتب نسوان پا نگرفت اما راوی تلاشهای تربیتی و دغدغههای جبار باغچهبان است. باغچهبان در سال ۱۳۱۲ از شیراز به تهران آمد و اولین دبستان کر و لالها را در این شهر نیز پایهگذاری کرد.
جبار باغچهبان سرانجام پس از عمری تلاش در روز چهارم آذرماه ۱۳۴۵ در سن ۸۱ سالگی درگذشت.
* عنوان نوشته از نام فیلمی با نام «آینه صدا» به کارگردانی مازیار رضاخانی در مورد زندگی حبار باغچهبان، گرفته شده است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/fMTkTs
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالروز درگذشت جبار باغچهبان، «آینهی صدا» . تا پیش از این مرد دنیای سکوت ِ #کودکان ناشنوای این مرز و بوم رنگ دیگری داشت. #باغچه_بان #معلم دنیای سکوت این کودکان شد، دستشان را گرفت و به زندگیشان معنای دیگری بخشید. او بنیانگذار مدارس استثنایی در ایران بود.…
انقلاب مخملی: پایان مسالمت آمیز کمونیسم در چکسلواکی
goo.gl/5Y3WmN
دانشجویان چکسلواک که از سرکوب سیاسی و شرایط بد زندگی خسته شده بودند، مجموعهای از اعتراضات را علیه حکومت کمونیستی در سال ۱۹۸۹ به راه انداختند. این حرکت به رهبری واسلاو هاول، نمایشنامه نویس و فعال دموکراسی، با میلیونها حامی، امور جاری کشور را از طریق تظاهرات و اعتصاب مختل کرد. مردم چکسلواکی پس از شش هفته بسیج مدنی گسترده که با یک اعتراض دانشجویی آغاز شده بود، دههها سرکوب کمونیستی را در هم شکستند تا یک کشور تازه و دموکرات را شکل دهند.
فضای سیاسی اتحاد شوروی و دولتهای اقماری آن تا نیمه دوم دهه ۱۹۸۰، آرامتر از دهههای پیشین بود. علت این امر طرح دو سیاست تازه حکومتی، به نام گلاسنوست یا تلاش حکومت برای شفافیت و بحث آزاد و پرستوریکا یا بازسازی نظام سیاسی و اقتصادی در اتحاد شوروی بود. بسیاری از مورخان، این دو سیاست را کاتالیزوری برای بروز بسیاری از انقلابهای دموکراتیک غیرخشونتآمیز در کشورهای بلوک شرق میدانند.
حزب کمونیست چکسلواکی، تلاشهایی برای جلوگیری از اعمال اصلاحات گورباچف در این کشور صورت داد. در این کشور یک نظام سیاسی یکهتاز حاکم بود که مخالفت را تحمل نمیکرد. در این نظام، فعالان سیاسی تا نیمه دوم دهه هشتاد به سختی مورد مجازات واقع میشدند.
حکومت کمونیستی از طریق تصفیه افراد مظنون به مخالفت و اعضای خانواده آنها، کنترل شدیدی بر شهروندان ایجاد کرده بود. حزب کمونیست چکسلواکی، این سیاستها را پس از سقوط دیوار برلین و گذار دموکراتیک در دیگر کشورهای بلوک شوروی مثل لهستان و مجارستان نیز ادامه داد. این شرایط سیاسی سرکوبگرانه همراه با سقوط اتحاد شوروی، چکسلواکها را به تقاضای تغییر حکومت ترغیب کرد. فعالان مخالف در شش هفته پایانی سال ۱۹۸۹، اقداماتی را انجام دادند که به «انقلاب مخملی» برای براندازی حکومت کمونیستی در چکسلواکی مشهور شد.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/node/1800
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/5Y3WmN
دانشجویان چکسلواک که از سرکوب سیاسی و شرایط بد زندگی خسته شده بودند، مجموعهای از اعتراضات را علیه حکومت کمونیستی در سال ۱۹۸۹ به راه انداختند. این حرکت به رهبری واسلاو هاول، نمایشنامه نویس و فعال دموکراسی، با میلیونها حامی، امور جاری کشور را از طریق تظاهرات و اعتصاب مختل کرد. مردم چکسلواکی پس از شش هفته بسیج مدنی گسترده که با یک اعتراض دانشجویی آغاز شده بود، دههها سرکوب کمونیستی را در هم شکستند تا یک کشور تازه و دموکرات را شکل دهند.
فضای سیاسی اتحاد شوروی و دولتهای اقماری آن تا نیمه دوم دهه ۱۹۸۰، آرامتر از دهههای پیشین بود. علت این امر طرح دو سیاست تازه حکومتی، به نام گلاسنوست یا تلاش حکومت برای شفافیت و بحث آزاد و پرستوریکا یا بازسازی نظام سیاسی و اقتصادی در اتحاد شوروی بود. بسیاری از مورخان، این دو سیاست را کاتالیزوری برای بروز بسیاری از انقلابهای دموکراتیک غیرخشونتآمیز در کشورهای بلوک شرق میدانند.
حزب کمونیست چکسلواکی، تلاشهایی برای جلوگیری از اعمال اصلاحات گورباچف در این کشور صورت داد. در این کشور یک نظام سیاسی یکهتاز حاکم بود که مخالفت را تحمل نمیکرد. در این نظام، فعالان سیاسی تا نیمه دوم دهه هشتاد به سختی مورد مجازات واقع میشدند.
حکومت کمونیستی از طریق تصفیه افراد مظنون به مخالفت و اعضای خانواده آنها، کنترل شدیدی بر شهروندان ایجاد کرده بود. حزب کمونیست چکسلواکی، این سیاستها را پس از سقوط دیوار برلین و گذار دموکراتیک در دیگر کشورهای بلوک شوروی مثل لهستان و مجارستان نیز ادامه داد. این شرایط سیاسی سرکوبگرانه همراه با سقوط اتحاد شوروی، چکسلواکها را به تقاضای تغییر حکومت ترغیب کرد. فعالان مخالف در شش هفته پایانی سال ۱۹۸۹، اقداماتی را انجام دادند که به «انقلاب مخملی» برای براندازی حکومت کمونیستی در چکسلواکی مشهور شد.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/node/1800
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. انقلاب مخملی: پایان مسالمت آمیز #کمونیسم در #چکسلواکی . #دانشجویان چکسلواک که از سرکوب سیاسی و شرایط بد زندگی خسته شده بودند، مجموعهای از اعتراضات را علیه حکومت #کمونیستی در سال ۱۹۸۹ به راه انداختند. این حرکت به رهبری #واسلاو_هاول، #نمایشنامه_نویس و فعال…
بیژن مفید #نویسنده و #کارگردان #نمایشنامه معروف «شهر قصه»، ۲۲ خردادماه ۱۳۱۴ در تهران به دنیا آمد. «شهر قصه» معروفترین اثر بیژن مفید است. از بیژن مفید بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی #ترحمه و کارگردانی شده است.
سازنده آهنگها، #خواننده و #نوازنده پیانو در «شهر قصه» بیژن مفید است.
#شهر_قصه در سال ۱۳۴۷ در اولین جشن هنر شیراز اجرا شد.
بیژن مفید در بروشور «شهر قصه» نوشت:
«شهر قصه حکایت انسانهای ساخته ذهن یک قصهگوست؛ انسانهایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفتهاند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد میشود و به رنگ آنها درمیآید و هویت خود را از دست میدهد.»
بیژم مفید در گفتوگویی با بصیر نصیبی در مجله نگین میگوید:
«در حقیقت، شهر قصه، قصه گرگهاست. روایت است در شبهای سرد زمستان، دو گرگ گرسنه به هم میرسند. از ترس روبروی هم مینشینند و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کمکم گرگانِ دیگر میرسند و همه دورِ هم مینشینند و مواظب یکدیگر پلک نمیزنند. هر بار یکی خسته میشود و پلک میزند، بقیه بر سرش میریزند و پارهپارهاش میکنند؛ و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر، شاید شکارهایی رد شدهاند و آنها ندیدهاند. شهر قصه، حکایت حلقهٔ گرگهاست و تراژدی نکبتبار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی میکردند، وضعشان اینهمه دردناک نبود….نکته اینکه این کار کمک زیادی به پُر شدن فاصلهٔ فکری بین روشنفکر و مردم عادی میکند. این دو دسته در عصر ما روزبهروز از هم فاصله میگیرند. این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششی است برای پُر کردن این خندق ذهنی بین روشنفکر و مردم.»
#بیژن_مفید در ۲۱ آبانماه ۱۳۶۳ در شهر لسآنجلس درگذشت.
ترانه زیبای «نه دیگه این واسه ما دل نمیشه» با صدای گرم بیژن مفید تقدیم میشود به شما همراهان توانا
https://t.me/Tavaana_TavaanaTech/9975
@Tavaana_TavaanaTech
سازنده آهنگها، #خواننده و #نوازنده پیانو در «شهر قصه» بیژن مفید است.
#شهر_قصه در سال ۱۳۴۷ در اولین جشن هنر شیراز اجرا شد.
بیژن مفید در بروشور «شهر قصه» نوشت:
«شهر قصه حکایت انسانهای ساخته ذهن یک قصهگوست؛ انسانهایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفتهاند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد میشود و به رنگ آنها درمیآید و هویت خود را از دست میدهد.»
بیژم مفید در گفتوگویی با بصیر نصیبی در مجله نگین میگوید:
«در حقیقت، شهر قصه، قصه گرگهاست. روایت است در شبهای سرد زمستان، دو گرگ گرسنه به هم میرسند. از ترس روبروی هم مینشینند و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کمکم گرگانِ دیگر میرسند و همه دورِ هم مینشینند و مواظب یکدیگر پلک نمیزنند. هر بار یکی خسته میشود و پلک میزند، بقیه بر سرش میریزند و پارهپارهاش میکنند؛ و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر، شاید شکارهایی رد شدهاند و آنها ندیدهاند. شهر قصه، حکایت حلقهٔ گرگهاست و تراژدی نکبتبار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی میکردند، وضعشان اینهمه دردناک نبود….نکته اینکه این کار کمک زیادی به پُر شدن فاصلهٔ فکری بین روشنفکر و مردم عادی میکند. این دو دسته در عصر ما روزبهروز از هم فاصله میگیرند. این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششی است برای پُر کردن این خندق ذهنی بین روشنفکر و مردم.»
#بیژن_مفید در ۲۱ آبانماه ۱۳۶۳ در شهر لسآنجلس درگذشت.
ترانه زیبای «نه دیگه این واسه ما دل نمیشه» با صدای گرم بیژن مفید تقدیم میشود به شما همراهان توانا
https://t.me/Tavaana_TavaanaTech/9975
@Tavaana_TavaanaTech
Telegram
آموزشکده توانا