"هر روز فراوان اتفاق میافتد که شیری آهوانی را میدرد و از این طریق سد جوع میکند. این رخداد چندان مورد توجه و حیرت آدمیان قرار نمیگیرد. اما تصور کنید شیری از کنار آهویی رد شود بدون آنکه قصد خوردن او کند. این آن چیزی است که حیرتانگیز است و موجب میشود اگر ویدئویی از آن در دسترس باشد در فضای مجازی دست به دست بشود و گمانهزنیها شود که چه اتفاقی افتاد که شیر قصد جان آهو نکرد.
حال فرض کنید که روشنفکری فکل کراواتی و فرنگرفته بیاید و بگوید آزادی بیان یعنی کرامت آدمی. این سخن تعجبی را برنمیانگیزد اما فرض کنید همین روشنفکر بگوید که آزادی بیان خلاف است و یا این که بگوید آزار جنسی زنان در خیابان به دلیل بدححابی زنان است و مقصر زنان بیحجاب و بدحجاب هستند. چه اتفاقی میافتد؟ آدمها متعجب میشوند و شروع میکنند به نقد و حتا دشنامدادن به کسی که چنین یاوهای بافته است.
از آنطرف در نظر بگیرید که روحانی متشرعی همین سخن را بگوید که بیحجابی و بدحجابی زنان دلیل و علت متلکها و آزارهای خیابانی است. کسی تعجبی نمیکند و حرف و حدیث چندانی از پی این سخنان نمیآید.
اما از آنطرف فرض کنید همین روحانی بگوید که آزار زنان در خیابان ربطی به حجاب و بدحجابی ندارد و هیچکس حق ندارد زنی را به دلیل بدحجابی یا بیحجابی آزار کند. یا بگوید نباید به بهاییان ستم کرد و به خاطر باور مذهبی آزارشان رساند و یا آنها را کشت و اموالشان را مصادره کرد. در اینصورت است که این سخنان مورد توجه شهروندان قرار میگیرد و اگر ویدئویی از این سخنان در دست باشد مخاطبان بسیار پیدا میکند و در فضای مجازی و حقیقی به تعداد کثیر همخوان میشود و دستبهدست.
پرسش این است که آیا این روحانی حرفهای خارقالعادهای زده است که اینچنین مخاطبان بسیار یافته است؟ مسلما این سخنان اگر از زبان روشنفکری بیان شود افراد کمتری به آن توجه میکنند.
اینکه میبینیم وقتی یک روحانی حرف انسانی معمولیای میزند تا این اندازه مورد توجه جامعه قرار میگیرد به این دلیل نیست که لزوما مردم عاشق روحانیت هستند و یا آن حرفها، سخنانی خارقالعاده است، بلکه به این دلیل است که به تجربهی قرون و یا لااقل این حدود چهاردهه، مردم دیدهاند که از این قشر حرف درست و بامبنا و اخلاقی و انسانی زیادی بیرون نیامده است و از این جهت متحیر میمانند.
در عرصه سیاست هم همینطور است. روحانیت در این مدت حکمرانی جز ستم و چپاول و قتل و اختلاس کمتر انجام داده است و در این شرایط وقتی یکی از آنها میگوید باید کمتر فشار داد و باید کمی با مدارا و اعتدال مردم را نواخت، مورد توجه عمومی قرار میگیرد و این به آن دلیل نیست که این سخنان حرفهای عجیبی هستند بلکه به این دلیل است که مردم از این قشر با عمامه و بیعمامه حکمران جز تباهی و سیاهی ندیدهاند.
این اتفاق ممکن است در گذر زمان خطرآفرین باشد چرا که ممکن است شهروندان به هر دلیل دیگر به سخنان به حق و انسانی دیگران کمتر گوش بسپارند و تنها سخنانی به مذاقششان خوشایندتر باشد که از سوی حاکمان کملیاقت بیان میشود. سخنانی که در همان محدودهی تنگش نیز هیچگاه اجرایی نشود و تنها در حد شعار بماند. و شهروندانی یک موی گندیده فلان روحانی را با صد روشنفکر اهل تحقیق فکلکراواتی عوض نکنند."
از تلگرام بهزاد مهرانی، فعال سیاسی
نظر شما چیست؟ درباره تجربه روحانیت در حکومت داری چه فکر می کنید؟ آیا علت استقبال از سخنان معتدل یک نفر در لباس روحانیت، تنها عجیب و خلاف عادت بودن آن است یا دلایل دیگری مثل امید به اثرگذاری در هسته قدرت و امید به تغییر و بهبود هم هست؟
@Tavaana_TavaanaTech
حال فرض کنید که روشنفکری فکل کراواتی و فرنگرفته بیاید و بگوید آزادی بیان یعنی کرامت آدمی. این سخن تعجبی را برنمیانگیزد اما فرض کنید همین روشنفکر بگوید که آزادی بیان خلاف است و یا این که بگوید آزار جنسی زنان در خیابان به دلیل بدححابی زنان است و مقصر زنان بیحجاب و بدحجاب هستند. چه اتفاقی میافتد؟ آدمها متعجب میشوند و شروع میکنند به نقد و حتا دشنامدادن به کسی که چنین یاوهای بافته است.
از آنطرف در نظر بگیرید که روحانی متشرعی همین سخن را بگوید که بیحجابی و بدحجابی زنان دلیل و علت متلکها و آزارهای خیابانی است. کسی تعجبی نمیکند و حرف و حدیث چندانی از پی این سخنان نمیآید.
اما از آنطرف فرض کنید همین روحانی بگوید که آزار زنان در خیابان ربطی به حجاب و بدحجابی ندارد و هیچکس حق ندارد زنی را به دلیل بدحجابی یا بیحجابی آزار کند. یا بگوید نباید به بهاییان ستم کرد و به خاطر باور مذهبی آزارشان رساند و یا آنها را کشت و اموالشان را مصادره کرد. در اینصورت است که این سخنان مورد توجه شهروندان قرار میگیرد و اگر ویدئویی از این سخنان در دست باشد مخاطبان بسیار پیدا میکند و در فضای مجازی و حقیقی به تعداد کثیر همخوان میشود و دستبهدست.
پرسش این است که آیا این روحانی حرفهای خارقالعادهای زده است که اینچنین مخاطبان بسیار یافته است؟ مسلما این سخنان اگر از زبان روشنفکری بیان شود افراد کمتری به آن توجه میکنند.
اینکه میبینیم وقتی یک روحانی حرف انسانی معمولیای میزند تا این اندازه مورد توجه جامعه قرار میگیرد به این دلیل نیست که لزوما مردم عاشق روحانیت هستند و یا آن حرفها، سخنانی خارقالعاده است، بلکه به این دلیل است که به تجربهی قرون و یا لااقل این حدود چهاردهه، مردم دیدهاند که از این قشر حرف درست و بامبنا و اخلاقی و انسانی زیادی بیرون نیامده است و از این جهت متحیر میمانند.
در عرصه سیاست هم همینطور است. روحانیت در این مدت حکمرانی جز ستم و چپاول و قتل و اختلاس کمتر انجام داده است و در این شرایط وقتی یکی از آنها میگوید باید کمتر فشار داد و باید کمی با مدارا و اعتدال مردم را نواخت، مورد توجه عمومی قرار میگیرد و این به آن دلیل نیست که این سخنان حرفهای عجیبی هستند بلکه به این دلیل است که مردم از این قشر با عمامه و بیعمامه حکمران جز تباهی و سیاهی ندیدهاند.
این اتفاق ممکن است در گذر زمان خطرآفرین باشد چرا که ممکن است شهروندان به هر دلیل دیگر به سخنان به حق و انسانی دیگران کمتر گوش بسپارند و تنها سخنانی به مذاقششان خوشایندتر باشد که از سوی حاکمان کملیاقت بیان میشود. سخنانی که در همان محدودهی تنگش نیز هیچگاه اجرایی نشود و تنها در حد شعار بماند. و شهروندانی یک موی گندیده فلان روحانی را با صد روشنفکر اهل تحقیق فکلکراواتی عوض نکنند."
از تلگرام بهزاد مهرانی، فعال سیاسی
نظر شما چیست؟ درباره تجربه روحانیت در حکومت داری چه فکر می کنید؟ آیا علت استقبال از سخنان معتدل یک نفر در لباس روحانیت، تنها عجیب و خلاف عادت بودن آن است یا دلایل دیگری مثل امید به اثرگذاری در هسته قدرت و امید به تغییر و بهبود هم هست؟
@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
طنز دیرین دیرین در حاشیه پیشنهاد عقیم سازی کارتنخوابها goo.gl/USLXdx چند هفته پیش که این پیشنهاد توسط برخی افراد در فضای مجازی منتشر شد، آقای سعید رضوی فقیه مطلبی طنز آمیز در پاسخ به خانم سیما حق شناس نوشته بود: سعید رضوی فقیه: من کاملا با دیدگاه خانم…
"سلام خسته نباشید
در مورد مطالبی که راجع به عقیم سازی گورخوابها مطرح شده نظری داشتم.
بعضی از دوستان به جای بیان نظراتی به عنوان راه حل پیشنهادی قضیه را به صورت مرثیه مطرح و طرف مقابل را محکوم میکنند که این شیوه به حل مشکل حداقل در سطح نظری کمکی نمیکنه. من هم با عقیم سازی با این شیوه ای که گفته شده موافق نیستم اما اگر بنا به محکومیت با مرثیه و هوچی گری باشه ( شیوه ترامپ و احمدینژاد) من هم میتونم شما رو با برانگیختن احساسات عمومی محکوم کنم. مثلا اینکه شما میدانید که بیش از درصد بالایی از فروش کودکان نه به خانواده های متوسط و دلسوز بلکه به باندهایی تکدی گری یا تجارت مواد مخدر یا فساد انجام میشه و چیزی که ما به عنوان کودکان کار، کودکانی که در سنین پایین تجاوز و hiv مثبت رو تجربه میکنن یا بذهکاران خیابانی همین افراد هستن فقط به خاطر اینکه ما به حقوق انسانی کسی که به خاطر پول یا مواد رابطه ای داشته احترام میگذاریم اما به حقوق انسانی که سالها باید درد و رنج حاصل از این اتفاق رو تحمل کنه نه.
این حرف ها رو نزدم که از عقیم سازی حمایت کنم فقط خواستم بگم آون کسایی که این حرف ها رو زدند هم استدلال هایی حتی از نوع حقوق بشر برای حرفهایشان دارند پس لطفا مثل مردم کشور های توسعه یافته با هم بحث کنیم و دنبال راه حل باشیم نه مثل جهان سومی ها دایم دنبال محکوم کردن همدیگر یا حکومت یا هر چیز دیگه."
نظر رسیده از یکی از همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در مورد مطالبی که راجع به عقیم سازی گورخوابها مطرح شده نظری داشتم.
بعضی از دوستان به جای بیان نظراتی به عنوان راه حل پیشنهادی قضیه را به صورت مرثیه مطرح و طرف مقابل را محکوم میکنند که این شیوه به حل مشکل حداقل در سطح نظری کمکی نمیکنه. من هم با عقیم سازی با این شیوه ای که گفته شده موافق نیستم اما اگر بنا به محکومیت با مرثیه و هوچی گری باشه ( شیوه ترامپ و احمدینژاد) من هم میتونم شما رو با برانگیختن احساسات عمومی محکوم کنم. مثلا اینکه شما میدانید که بیش از درصد بالایی از فروش کودکان نه به خانواده های متوسط و دلسوز بلکه به باندهایی تکدی گری یا تجارت مواد مخدر یا فساد انجام میشه و چیزی که ما به عنوان کودکان کار، کودکانی که در سنین پایین تجاوز و hiv مثبت رو تجربه میکنن یا بذهکاران خیابانی همین افراد هستن فقط به خاطر اینکه ما به حقوق انسانی کسی که به خاطر پول یا مواد رابطه ای داشته احترام میگذاریم اما به حقوق انسانی که سالها باید درد و رنج حاصل از این اتفاق رو تحمل کنه نه.
این حرف ها رو نزدم که از عقیم سازی حمایت کنم فقط خواستم بگم آون کسایی که این حرف ها رو زدند هم استدلال هایی حتی از نوع حقوق بشر برای حرفهایشان دارند پس لطفا مثل مردم کشور های توسعه یافته با هم بحث کنیم و دنبال راه حل باشیم نه مثل جهان سومی ها دایم دنبال محکوم کردن همدیگر یا حکومت یا هر چیز دیگه."
نظر رسیده از یکی از همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دو مطلب رسیده از همراهان توانا:
"خانمهایی متاسفانه پس از هفت سال از انقلاب هنوز به این راضیاند که مقداری از مویشان بیرون باشد. تا به حال با اینطور افراد خیلی با نصیحت و موعظه برخورد کردهایم و در بعضی مغازه ها اینگونه مسائل ترویج میشود و در بعضی ادارات هنوز خوب مراعات نمیشود و اینها خطرناک است و فکر می کنم که پس از هفت سال تحملمان هم تمام بشود. مردم حزب الله چندبار طغیان كردند و دیدید که در خیابانها ریختند و از همین تریبون نمازجمعه، وزیرکشور و دیگران خواهش کردند و به آنها وعده دادیم که اینها خودشان آدم می شوند و باز میبینیم که مثل اینکه اینها یک مقدار احتیاج به خشونت دارند."
اين بخشي از اظهارات آيت الله هاشمي رفسنجاني درباره زنان است. در روزهاي تلخ، سنگين و سختِ دهه ٦٠. در روزهايي كه بسياري از حق طلبان روبروي جوخه اعدام ايستادند و چه سخت ميگذشت بر آزادي خواهان اين سرزمين. اما اين، طيف گسترده اي از زنان بودند كه طبق معمول سركوب ميشدند، توهين مي شنيدند، از ادارات رانده مي شدند، خانه نشين مي شدند تا بيشتر بزايند و بشوند عاملين انفجار جمعيت. چون زنان را نميخواستند. حضور انقلابيشان در انقلاب ٥٧ را ميخواستند اعتراض هايشان به اجباري بودن حجاب را نه. تعريف و تمجيدهاي مشمئز كننده از نقش مادري را ميخواستند آزادي انتخاب حق پوشش زنان را نه. حالا همان كسي كه روزي زنان را با اعمال خشونت عليه شان ميترساند رفته است اما يكي از فاجعه آميزترين ميراث فكري اش نه. اين درست كه آيت الله بعد از تنها ٥ سال از اين اظهارنظرش حرفش را برگرداند و گفت بعضي برخوردها با بي حجابي افراطي است، اما او ديگر تاثيرش را گذاشته بود. ديگر دير بود. اگر آيت الله در سالهاي آخر عمرش از رويه پيشينش فاصله گرفت و شد تكيه گاه اصلاح گراها و نتيجه هم گرفت، اما تعديل رويه و تصميم گيري هايش به عنوان يكي از اركان اصلي حكومت درباره زنان ديگر براي ما كارساز نبود. حالا هرچقدر دوستان و دشمنانش اين روزها برايش يقه بدرانند و از جاي خالي او بگويند، اما جايش براي من و بسياري از زنان اين سرزمين خالي نيست. براي بازماندگان اعدامي هاي دهه شصت هم، براي بسياري از زخم خوردگان از او و امثال او هم. آقاي هاشمي! سلام ما را به محمدجعفر پوينده ها و محمد مختاري ها و بسياري از خاموش شدگان اين سرزمين برسان. ما هم سلامت را به بغض فروخفته زنان اين سرزمين و تمام زندانيان بي سرزمين و با سرزمين اين ديار مي رسانيم. بدرود
2.
با سلام
بنظر من اشتباه بزرگي که در تحليل رفتار مرحوم هاشمي رفسنجاني مرتکب ميشويم سياه يا سفيد ديدن تمامي رفتارهاي آن مرحوم است.درصورتيکه کارنامه هاشمي مانند هر انسان ديگري داراي بخشهاي مثبت و منفي فراواني است.
بعنوان نمونه ي رفتارهاي منفي ميتوان از بسياري از رفتارهاي آن مرحوم در ابتداي انقلاب در مقابله با اپوزوسيون داخلي،ترورهاي برون مرزي ،اصرار بر ادامه جنگ پس از پيروزيهاي اول جنگ ،پايه گذاري سازمان امنيتي مخوف (که پس دوران رياست جمهوري او قتلهاي زنجيره اي را بوجود آورد)،باز کردن مسير ورود سپاه به اقتصاد کشور،راه اندازي گروههاي فشار يا دست کم سکوت دربرابر اقدامات غير قانوني آنها و بسياري موارد ديگر نام برد.به نحوي که برخي از اين رفتارها به شکل بي رحمانه اي در تاريخ ثبت شده است.(بعنوان مثال تصويري که در آن در مجلس اول هنگامي که آقايان معين فر و صباغيان مورد ضرب شتم قرار ميگيرند هاشمي بعنوان رييس مجلس در حال خنديدن است.)و
در مقابل ميتوان از اثر گذاريهاي مثبت و تعيين کننده اي نيز نام برد از جمله اثر گذاري در پايان دادن جنگ ،جلوگيري از تاثير گذاري اقتدار گرايان در انتخابات دوم خرداد،هنگاميکه با حذف هفتصد هزار راي در تهران از سوي شوراي نگهبان و حذف ناجوانمردانه عليرضا رجايي امکان حضور در مجلس را پيدا کرد برخلاف حداد عادل از اين موقعيت براي حضور در مجلس استفاده نکرد ، اوهرگز براي خلاصي فرزندانش از بند راضي به مذاکرات پشت پرده نشد،او هرگز از قرار گرفتن در معرض راي مردم نهراسيد،و با وجود نقش ويژه حکومتي خود همواره بزرگوارانه نتيجه را پذيرفت ،اوج نقش آفريني او در سياست انتخابات سال 1388 بود که با استفاده از جايگاه خود بعنوان سخنران نماز جمعه آن نطق تاريخي را به يادگار گذاشت، زيرکي و هوشياري سياسي او در بسياري از موارد مانند سياست خارجي و تنش زدايي با اعراب و تا حدودي غرب راهگشا بودبا گذشت زمان بسياري از پيش بيني هاي او که در مکاتبات، مصاحبه ها و خاطرات از او به جا مانده زيرکي و هشياري او نمايان شدبه نحويکه دوستان و دشمنان بي شمار او بر اين ويژگي او هم راي هستند.
چنانچه براي قضاوت درباره او آخرين رفتارها و انديشه هاي او را ملاک قرار دهيم بايد بگويم او کارنامه پرفراز و نشيب خود را با نمره قبولي از مردم خود گرفت و سربلند به تاريخ پيوست.
سپاس از همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
"خانمهایی متاسفانه پس از هفت سال از انقلاب هنوز به این راضیاند که مقداری از مویشان بیرون باشد. تا به حال با اینطور افراد خیلی با نصیحت و موعظه برخورد کردهایم و در بعضی مغازه ها اینگونه مسائل ترویج میشود و در بعضی ادارات هنوز خوب مراعات نمیشود و اینها خطرناک است و فکر می کنم که پس از هفت سال تحملمان هم تمام بشود. مردم حزب الله چندبار طغیان كردند و دیدید که در خیابانها ریختند و از همین تریبون نمازجمعه، وزیرکشور و دیگران خواهش کردند و به آنها وعده دادیم که اینها خودشان آدم می شوند و باز میبینیم که مثل اینکه اینها یک مقدار احتیاج به خشونت دارند."
اين بخشي از اظهارات آيت الله هاشمي رفسنجاني درباره زنان است. در روزهاي تلخ، سنگين و سختِ دهه ٦٠. در روزهايي كه بسياري از حق طلبان روبروي جوخه اعدام ايستادند و چه سخت ميگذشت بر آزادي خواهان اين سرزمين. اما اين، طيف گسترده اي از زنان بودند كه طبق معمول سركوب ميشدند، توهين مي شنيدند، از ادارات رانده مي شدند، خانه نشين مي شدند تا بيشتر بزايند و بشوند عاملين انفجار جمعيت. چون زنان را نميخواستند. حضور انقلابيشان در انقلاب ٥٧ را ميخواستند اعتراض هايشان به اجباري بودن حجاب را نه. تعريف و تمجيدهاي مشمئز كننده از نقش مادري را ميخواستند آزادي انتخاب حق پوشش زنان را نه. حالا همان كسي كه روزي زنان را با اعمال خشونت عليه شان ميترساند رفته است اما يكي از فاجعه آميزترين ميراث فكري اش نه. اين درست كه آيت الله بعد از تنها ٥ سال از اين اظهارنظرش حرفش را برگرداند و گفت بعضي برخوردها با بي حجابي افراطي است، اما او ديگر تاثيرش را گذاشته بود. ديگر دير بود. اگر آيت الله در سالهاي آخر عمرش از رويه پيشينش فاصله گرفت و شد تكيه گاه اصلاح گراها و نتيجه هم گرفت، اما تعديل رويه و تصميم گيري هايش به عنوان يكي از اركان اصلي حكومت درباره زنان ديگر براي ما كارساز نبود. حالا هرچقدر دوستان و دشمنانش اين روزها برايش يقه بدرانند و از جاي خالي او بگويند، اما جايش براي من و بسياري از زنان اين سرزمين خالي نيست. براي بازماندگان اعدامي هاي دهه شصت هم، براي بسياري از زخم خوردگان از او و امثال او هم. آقاي هاشمي! سلام ما را به محمدجعفر پوينده ها و محمد مختاري ها و بسياري از خاموش شدگان اين سرزمين برسان. ما هم سلامت را به بغض فروخفته زنان اين سرزمين و تمام زندانيان بي سرزمين و با سرزمين اين ديار مي رسانيم. بدرود
2.
با سلام
بنظر من اشتباه بزرگي که در تحليل رفتار مرحوم هاشمي رفسنجاني مرتکب ميشويم سياه يا سفيد ديدن تمامي رفتارهاي آن مرحوم است.درصورتيکه کارنامه هاشمي مانند هر انسان ديگري داراي بخشهاي مثبت و منفي فراواني است.
بعنوان نمونه ي رفتارهاي منفي ميتوان از بسياري از رفتارهاي آن مرحوم در ابتداي انقلاب در مقابله با اپوزوسيون داخلي،ترورهاي برون مرزي ،اصرار بر ادامه جنگ پس از پيروزيهاي اول جنگ ،پايه گذاري سازمان امنيتي مخوف (که پس دوران رياست جمهوري او قتلهاي زنجيره اي را بوجود آورد)،باز کردن مسير ورود سپاه به اقتصاد کشور،راه اندازي گروههاي فشار يا دست کم سکوت دربرابر اقدامات غير قانوني آنها و بسياري موارد ديگر نام برد.به نحوي که برخي از اين رفتارها به شکل بي رحمانه اي در تاريخ ثبت شده است.(بعنوان مثال تصويري که در آن در مجلس اول هنگامي که آقايان معين فر و صباغيان مورد ضرب شتم قرار ميگيرند هاشمي بعنوان رييس مجلس در حال خنديدن است.)و
در مقابل ميتوان از اثر گذاريهاي مثبت و تعيين کننده اي نيز نام برد از جمله اثر گذاري در پايان دادن جنگ ،جلوگيري از تاثير گذاري اقتدار گرايان در انتخابات دوم خرداد،هنگاميکه با حذف هفتصد هزار راي در تهران از سوي شوراي نگهبان و حذف ناجوانمردانه عليرضا رجايي امکان حضور در مجلس را پيدا کرد برخلاف حداد عادل از اين موقعيت براي حضور در مجلس استفاده نکرد ، اوهرگز براي خلاصي فرزندانش از بند راضي به مذاکرات پشت پرده نشد،او هرگز از قرار گرفتن در معرض راي مردم نهراسيد،و با وجود نقش ويژه حکومتي خود همواره بزرگوارانه نتيجه را پذيرفت ،اوج نقش آفريني او در سياست انتخابات سال 1388 بود که با استفاده از جايگاه خود بعنوان سخنران نماز جمعه آن نطق تاريخي را به يادگار گذاشت، زيرکي و هوشياري سياسي او در بسياري از موارد مانند سياست خارجي و تنش زدايي با اعراب و تا حدودي غرب راهگشا بودبا گذشت زمان بسياري از پيش بيني هاي او که در مکاتبات، مصاحبه ها و خاطرات از او به جا مانده زيرکي و هشياري او نمايان شدبه نحويکه دوستان و دشمنان بي شمار او بر اين ويژگي او هم راي هستند.
چنانچه براي قضاوت درباره او آخرين رفتارها و انديشه هاي او را ملاک قرار دهيم بايد بگويم او کارنامه پرفراز و نشيب خود را با نمره قبولي از مردم خود گرفت و سربلند به تاريخ پيوست.
سپاس از همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«شغل انقلابی به جای تاکسی طاغوتی»
goo.gl/7VaoXL
«شهریور ٥٧ محمد رضایی روی سکوی سوم جهان ایستاد.
کشتیگیر جوان به عنوان پاداش، تقاضای تاکسی کرد تا با مسافرکشی، زندگیاش را بگذراند.
حواله تاکسی به او اهدا شد اما همزمان انقلاب به پیروزی رسید و گفتند مدالت را برای طاغوت گرفتهای، تاکسی بی تاکسی!
سرنوشتش دگرگون شد. ورزش تعطیل بود و رضایی هم بیکار. تن به مهاجرتی ناموفق داد.
سالخورده به ایران برگشته. مسلط به آلمانی، انگلیسی، اسپانیایی و ترکی. جویای کار برای اداره زندگیاش.
بعد از چهار دهه جای تاکسی طاغوت، انقلاب یک شغل به او بدهکار است.»
برگرفته از کانال تلگرام مهدی رستمپور خبرنگار ورزشی
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/7VaoXL
«شهریور ٥٧ محمد رضایی روی سکوی سوم جهان ایستاد.
کشتیگیر جوان به عنوان پاداش، تقاضای تاکسی کرد تا با مسافرکشی، زندگیاش را بگذراند.
حواله تاکسی به او اهدا شد اما همزمان انقلاب به پیروزی رسید و گفتند مدالت را برای طاغوت گرفتهای، تاکسی بی تاکسی!
سرنوشتش دگرگون شد. ورزش تعطیل بود و رضایی هم بیکار. تن به مهاجرتی ناموفق داد.
سالخورده به ایران برگشته. مسلط به آلمانی، انگلیسی، اسپانیایی و ترکی. جویای کار برای اداره زندگیاش.
بعد از چهار دهه جای تاکسی طاغوت، انقلاب یک شغل به او بدهکار است.»
برگرفته از کانال تلگرام مهدی رستمپور خبرنگار ورزشی
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Forwarded from آموزشکده توانا
جنبش بدون شورش: بهار خاموش و خیزش محیط زیستگرایی
در تابستان ۱۹۶۲ (۱۳۴۱)، به نظر میرسید که یک جنگ هسته ای در پیش است. چنانکه تهدید بحران موشکی کوبا توجه آمریکا را به خود جلب کرده بود و در کنار بروز فاجعه ویتنام، بحران جدید ناشناخته ای آمریکاییان را فرا گرفته بود. «بهار خاموش»، کیفرخواست سنگینی علیه استفاده بیرویه از سموم دفع آفات بود که توسط نویسنده و بومشناس سرشناس، «راشل کارسون» نوشته شد و در لیست کتابهای پرفروش نیویورکتایمز قرار گرفت و همچنین بین دانشمندان و عموم مردم خوش درخشید.در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، کشف ماده حشرهکش «ددت» به عنوان معجزه عصر حاضر عنوان شد؛ برای جلوگیری از مالاریا و تیفوس سرتاسر ایالتها سمپاشی شدند و پارکهای ملی از انواع آفات شب پره ها مصون ماندند، در عین حال حشرهکش ها در منازل نیز «تنها ظرف شش ثانیه» حشرات را از بین میبردند.
صنعت حشرهکشهای چند میلیون دلاری وعده «زندگی بهتر با علم شیمی» را دادند و به هیچ عنوان جایی برای نگرانی به نظر نمیرسید. گرچه پیش از آن، یک جنبش زیست محیطی بر پایه به حداکثر رساندن توانایی انسان برای بهرهبرداری از محیط زیست شکل گرفته بود و این موضوع با استفاده گسترده از حشرهکشها کاملا سازگاری داشت. در واقع بسیاری از اعضای باشگاه معتبر طرفداران محیط زیست سیرا (Sierra Club) به عنوان اعضای هیات مدیره کارخانه های شیمیایی مشغول خدمت شدند. با این حال کارسون خوب میدانست که این صنعت شیمیایی میتواند یک دشمن توانمند هم باشد؛ وی همچنین میدانست که باید خطر آن را به عموم گوشزد کند. او مینویسد: «اگر من تمام توان خود را در این راه به کار نمیگرفتم دیگر نمیتوانستم از شنیدن آواز توکا [نوعی پرنده] لذت ببرم.»
در حالی که غلظت #آلودگی_هوا در سان فرانسیسکو به بالاترین حد خود رسیده بود، اخباری از نوزادانی که تحت تاثیر داروی تالیدومید (thalidomide) [دارویی آرام بخش] ناقصالخلقه متولد شده بودند، و همچنین آلوده شدن پارک مرکزی نیویورک توسط ذرات رادیو اکتیو منتشر شد و این موضوع آمریکاییان نگران را به خواندن «اکسیرهای مرگ» و «تخریب بیمورد» سوق داد چراکه اهمیت «جدایی ناپذیری .... #بهداشت عمومی و محیط زیست» نادیده انگاشته شده بود. نثر روان کارسون، که با دقت علمی وی همراه بود، بسیاری از ترسهایی که از برداشت غلط ناشی شده بود را توجیه کرد و راهکاری نیز برای تغییر ارائه داد. علیرغم مقالاتی چون «خانم کارسون، خاموش باش!» و فراخوانهایی که برای «نادیده انگاشتن» کتاب وی انجام شد، #کتاب #بهارخاموش با سرعت چشمگیری میرفت تا به قول یکی از سناتورها، «تغییری اساسی در مسیر تاریخ» ایجاد کند.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Fzjv4N
#محیطزیست
@Tavaana_TavaanaTech
در تابستان ۱۹۶۲ (۱۳۴۱)، به نظر میرسید که یک جنگ هسته ای در پیش است. چنانکه تهدید بحران موشکی کوبا توجه آمریکا را به خود جلب کرده بود و در کنار بروز فاجعه ویتنام، بحران جدید ناشناخته ای آمریکاییان را فرا گرفته بود. «بهار خاموش»، کیفرخواست سنگینی علیه استفاده بیرویه از سموم دفع آفات بود که توسط نویسنده و بومشناس سرشناس، «راشل کارسون» نوشته شد و در لیست کتابهای پرفروش نیویورکتایمز قرار گرفت و همچنین بین دانشمندان و عموم مردم خوش درخشید.در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، کشف ماده حشرهکش «ددت» به عنوان معجزه عصر حاضر عنوان شد؛ برای جلوگیری از مالاریا و تیفوس سرتاسر ایالتها سمپاشی شدند و پارکهای ملی از انواع آفات شب پره ها مصون ماندند، در عین حال حشرهکش ها در منازل نیز «تنها ظرف شش ثانیه» حشرات را از بین میبردند.
صنعت حشرهکشهای چند میلیون دلاری وعده «زندگی بهتر با علم شیمی» را دادند و به هیچ عنوان جایی برای نگرانی به نظر نمیرسید. گرچه پیش از آن، یک جنبش زیست محیطی بر پایه به حداکثر رساندن توانایی انسان برای بهرهبرداری از محیط زیست شکل گرفته بود و این موضوع با استفاده گسترده از حشرهکشها کاملا سازگاری داشت. در واقع بسیاری از اعضای باشگاه معتبر طرفداران محیط زیست سیرا (Sierra Club) به عنوان اعضای هیات مدیره کارخانه های شیمیایی مشغول خدمت شدند. با این حال کارسون خوب میدانست که این صنعت شیمیایی میتواند یک دشمن توانمند هم باشد؛ وی همچنین میدانست که باید خطر آن را به عموم گوشزد کند. او مینویسد: «اگر من تمام توان خود را در این راه به کار نمیگرفتم دیگر نمیتوانستم از شنیدن آواز توکا [نوعی پرنده] لذت ببرم.»
در حالی که غلظت #آلودگی_هوا در سان فرانسیسکو به بالاترین حد خود رسیده بود، اخباری از نوزادانی که تحت تاثیر داروی تالیدومید (thalidomide) [دارویی آرام بخش] ناقصالخلقه متولد شده بودند، و همچنین آلوده شدن پارک مرکزی نیویورک توسط ذرات رادیو اکتیو منتشر شد و این موضوع آمریکاییان نگران را به خواندن «اکسیرهای مرگ» و «تخریب بیمورد» سوق داد چراکه اهمیت «جدایی ناپذیری .... #بهداشت عمومی و محیط زیست» نادیده انگاشته شده بود. نثر روان کارسون، که با دقت علمی وی همراه بود، بسیاری از ترسهایی که از برداشت غلط ناشی شده بود را توجیه کرد و راهکاری نیز برای تغییر ارائه داد. علیرغم مقالاتی چون «خانم کارسون، خاموش باش!» و فراخوانهایی که برای «نادیده انگاشتن» کتاب وی انجام شد، #کتاب #بهارخاموش با سرعت چشمگیری میرفت تا به قول یکی از سناتورها، «تغییری اساسی در مسیر تاریخ» ایجاد کند.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/Fzjv4N
#محیطزیست
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
مخاطرات #بیتفاوتی
سخنرانی ايلی ويزل
(بیتفاوتی آغاز هیچچیز نیست، پایان است. و از اینرو، بیتفاوتی همیشه دوست ِ دشمن است. چرا که به مهاجم سود میرساند و نه هرگزر به قربانی او)
ترجمهای جدید از توانا:
ایلی ويزل (متولد ۱۹۲۸) از بازماندگان #هولوکاست، نويسنده، استاد دانشگاه، فعال سياسی و برنده جايزه نوبل است. او در رومانی متولد شده است و نازیها او را به اردوگاههای کار فرستادند و او در کتاب تکاندهنده و مشهور خود با عنوان «شب» تجربهاش را از آن بازگو کرده است. ويزل در سخنرانیاش در سال ۱۹۹۹ با عنوان «مخاطرات بیتفاوتی» که در کاخ سفید ايراد شده است، ما را وامیدارد که به #کنشگری بپردازیم، تا از گذشته درس بگيریم و هرگز مصائب ديگران را نادیده نگيریم. او میگوید که «بیتفاوتی هميشه دوست دشمن است، چون به تجاوزگر سود میرساند» و «هرگز دوست قربانی نیست زمانی که خودش احساس فراموششدگی داشته باشد، رنجاش مهيب میشود.» اما ويزل اين هشدار را نیز میدهد که بیتفاوتی آنهایی را که در عمل کوتاهی میکنند نیز تنبیه میکند. او میگويد که يکی از مهمترین عبرتهای «تجارب گسترده در مقوله خير و شر» در اين قرن اين است که انکار بشریت ديگران باعث حقارت بشریت خود آدمی نيز میشود. ويزل و همسرش، بنياد «ايلی ويزل برای بشریت» را ایجاد کردند تا به مصاف بیتفاوتی، ظلم و عدم تحمل بروند. حاصل عمر او بازتابی از اين اعتقاد اوست که «...خاموش و بیتفاوت ماندن بزرگترین گناه است.
متن کامل این سخنرانی خواندنی را میتوانید از لینک زیر دانلود کنید:
https://goo.gl/C6JFwI
#توانا #کنشگری #خودانگیختگی #حقوق_بشر
توانا در تلگرام:
https://telegram.me/Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
سخنرانی ايلی ويزل
(بیتفاوتی آغاز هیچچیز نیست، پایان است. و از اینرو، بیتفاوتی همیشه دوست ِ دشمن است. چرا که به مهاجم سود میرساند و نه هرگزر به قربانی او)
ترجمهای جدید از توانا:
ایلی ويزل (متولد ۱۹۲۸) از بازماندگان #هولوکاست، نويسنده، استاد دانشگاه، فعال سياسی و برنده جايزه نوبل است. او در رومانی متولد شده است و نازیها او را به اردوگاههای کار فرستادند و او در کتاب تکاندهنده و مشهور خود با عنوان «شب» تجربهاش را از آن بازگو کرده است. ويزل در سخنرانیاش در سال ۱۹۹۹ با عنوان «مخاطرات بیتفاوتی» که در کاخ سفید ايراد شده است، ما را وامیدارد که به #کنشگری بپردازیم، تا از گذشته درس بگيریم و هرگز مصائب ديگران را نادیده نگيریم. او میگوید که «بیتفاوتی هميشه دوست دشمن است، چون به تجاوزگر سود میرساند» و «هرگز دوست قربانی نیست زمانی که خودش احساس فراموششدگی داشته باشد، رنجاش مهيب میشود.» اما ويزل اين هشدار را نیز میدهد که بیتفاوتی آنهایی را که در عمل کوتاهی میکنند نیز تنبیه میکند. او میگويد که يکی از مهمترین عبرتهای «تجارب گسترده در مقوله خير و شر» در اين قرن اين است که انکار بشریت ديگران باعث حقارت بشریت خود آدمی نيز میشود. ويزل و همسرش، بنياد «ايلی ويزل برای بشریت» را ایجاد کردند تا به مصاف بیتفاوتی، ظلم و عدم تحمل بروند. حاصل عمر او بازتابی از اين اعتقاد اوست که «...خاموش و بیتفاوت ماندن بزرگترین گناه است.
متن کامل این سخنرانی خواندنی را میتوانید از لینک زیر دانلود کنید:
https://goo.gl/C6JFwI
#توانا #کنشگری #خودانگیختگی #حقوق_بشر
توانا در تلگرام:
https://telegram.me/Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
آقا عبدالحسین زندگی میبافد...
goo.gl/LI6pVf
انگشتانی که رنگها را میبیند.
من و تو آن را یک سبد ساده میبینیم؛ نه بیشتر و نه کمتر و نمیدانیم یک نفر مثل «آقا عبدالحسین» سالهای سال است با چشمانی که چیزی جز سیاهی نمیبینند، صبح به صبح بوتههای بیدمشک را به هم میبافد تا روز و روزگارش پاک و حلال بگذرد.
«چهار ده» یکی از روستاهای کوچک ایران است که در بیرجند جا خوش کرده. مردمش پاک و سادهاند و روزی همهشان از راه سبدبافی تامین میشود. چهار ده جمعیت چندانی ندارد و هیچ جوانی هم در این روستا زندگی نمیکند. حال مردم چهار ده خوب است اما همهشان چشم به راه تازهواردی هستند که از آنها سبد بخرد.
آقا عبدالحسین یکی از اهالی قدیمی روستای چهار ده است. او از دو سالگی به طور کامل نابینا شده و از همان سالهای جوانیاش از راه حصیربافی زندگی میکند. کارش این است. بهار که میشود بزند به کوه تا بوتههای بیدمشک را بچیند و آماده شود برای روزهای پرکار. بعدش هم مینشیند و بیدمشکها را یکییکی لمس و روی هم عمود میکند و زیر لب صلوات میفرستد به امید یک زندگی پربرکت.
درست است که چشمانش نمیبینند اما او خیلی خوب بلد است سبدهایش را با ساقه بید قرمز تزئین کند تا خریدار بیشتری داشته باشند. بید و گز و بیدمشک را با لمسکردن از هم تشخیص میدهد و خوب که شاخ و برگ اضافیشان را گرفت، شروع میکند به بافتن و بافتن.
درآمد آقا عبدالحسین زیاد نیست؛ اما خودش میگوید که راضیست. هرسبد را 6 هزارتومان میفروشد و معتقد است خارجیها بیشتر طرفدار سبدهایش هستند.
سبدبافی آقا عبدالحسین در کنار همسرش
او حالا 89 ساله شده و توانایی این را ندارد که محصولاتش را برای فروش به شهر ببرد؛ اما همچنان به بوتههای بیرمق بیدمشک زندگی میدهد. او عادت کرده است منتظر بنشیند تا گردشگران برای تفریح گذرشان به چهار ده بیفتد و از او سبد بخرند.
این تصاویر را «رها صلاحی مقدم» (عکاس ایسنا در بیرجند) ثبت کرده است.
ایسنا - سهیلا صدیقی
عبدالحسین چهاردهی پیرمردی نابیناست از اهالی روستای چهارده بیرجند. او در کنار سایر هم ولایتی هایش که همه سبد می بافند، بیش از نیم قرن است که با انگشتانی که جای چشمانش نشسته سبد می بافد.
مطلب مرتبط:
عصای سفید در شهر سیاه
http://bit.ly/1vaUMSb
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/LI6pVf
انگشتانی که رنگها را میبیند.
من و تو آن را یک سبد ساده میبینیم؛ نه بیشتر و نه کمتر و نمیدانیم یک نفر مثل «آقا عبدالحسین» سالهای سال است با چشمانی که چیزی جز سیاهی نمیبینند، صبح به صبح بوتههای بیدمشک را به هم میبافد تا روز و روزگارش پاک و حلال بگذرد.
«چهار ده» یکی از روستاهای کوچک ایران است که در بیرجند جا خوش کرده. مردمش پاک و سادهاند و روزی همهشان از راه سبدبافی تامین میشود. چهار ده جمعیت چندانی ندارد و هیچ جوانی هم در این روستا زندگی نمیکند. حال مردم چهار ده خوب است اما همهشان چشم به راه تازهواردی هستند که از آنها سبد بخرد.
آقا عبدالحسین یکی از اهالی قدیمی روستای چهار ده است. او از دو سالگی به طور کامل نابینا شده و از همان سالهای جوانیاش از راه حصیربافی زندگی میکند. کارش این است. بهار که میشود بزند به کوه تا بوتههای بیدمشک را بچیند و آماده شود برای روزهای پرکار. بعدش هم مینشیند و بیدمشکها را یکییکی لمس و روی هم عمود میکند و زیر لب صلوات میفرستد به امید یک زندگی پربرکت.
درست است که چشمانش نمیبینند اما او خیلی خوب بلد است سبدهایش را با ساقه بید قرمز تزئین کند تا خریدار بیشتری داشته باشند. بید و گز و بیدمشک را با لمسکردن از هم تشخیص میدهد و خوب که شاخ و برگ اضافیشان را گرفت، شروع میکند به بافتن و بافتن.
درآمد آقا عبدالحسین زیاد نیست؛ اما خودش میگوید که راضیست. هرسبد را 6 هزارتومان میفروشد و معتقد است خارجیها بیشتر طرفدار سبدهایش هستند.
سبدبافی آقا عبدالحسین در کنار همسرش
او حالا 89 ساله شده و توانایی این را ندارد که محصولاتش را برای فروش به شهر ببرد؛ اما همچنان به بوتههای بیرمق بیدمشک زندگی میدهد. او عادت کرده است منتظر بنشیند تا گردشگران برای تفریح گذرشان به چهار ده بیفتد و از او سبد بخرند.
این تصاویر را «رها صلاحی مقدم» (عکاس ایسنا در بیرجند) ثبت کرده است.
ایسنا - سهیلا صدیقی
عبدالحسین چهاردهی پیرمردی نابیناست از اهالی روستای چهارده بیرجند. او در کنار سایر هم ولایتی هایش که همه سبد می بافند، بیش از نیم قرن است که با انگشتانی که جای چشمانش نشسته سبد می بافد.
مطلب مرتبط:
عصای سفید در شهر سیاه
http://bit.ly/1vaUMSb
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
.
آقا عبدالحسین زندگی میبافد... انگشتانی که رنگها را میبیند.
من و تو آن را یک سبد ساده میبینیم؛ نه بیشتر و نه کمتر و نمیدانیم یک نفر مثل «آقا عبدالحسین» سالهای سال است با چشمانی که چیزی جز سیاهی نمیبینند، صبح به صبح بوتههای بیدمشک را به هم میبافد…
آقا عبدالحسین زندگی میبافد... انگشتانی که رنگها را میبیند.
من و تو آن را یک سبد ساده میبینیم؛ نه بیشتر و نه کمتر و نمیدانیم یک نفر مثل «آقا عبدالحسین» سالهای سال است با چشمانی که چیزی جز سیاهی نمیبینند، صبح به صبح بوتههای بیدمشک را به هم میبافد…
«به این فکر نکنید که برای زنان جایی در جهان بجوئید؛ به تغییر جهان برای حضور زنان بیاندیشید.»
ـ گلوریا استایم ( نویسنده و یکی از رهبران جنبش فمینیستی آمریکا)
@Tavaana_TavaanaTech
ـ گلوریا استایم ( نویسنده و یکی از رهبران جنبش فمینیستی آمریکا)
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
راپسودی ایرانی
امینالله (آندره) حسین
https://tavaana.org/fa/André_Hossein
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
امینالله (آندره) حسین
https://tavaana.org/fa/André_Hossein
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
آموزشکده توانا
راپسودی ایرانی امینالله (آندره) حسین https://tavaana.org/fa/André_Hossein https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
زادروز ِ امینالله آندره حسین، صدای خرابههای تختجمشید
در تاریخ و سال تولد امینالله حسین، موسیقیدان معاصر اتفاق نظر وجود ندارد. بسیاری سال تولد او را ۱۲۸۵ خورشیدی ذکر کردهاند و برخی نیز او را متولد سال ۱۲۸۲ خورشیدی دانستهاند و برخی ۱۲۸۴.روز تولدش را نیز سیام خرداد دانستهاند و همچنین بیستوهشتم دیماه. امینالله حسین در سمرقند (ازبکستان امروزی) از مادری ایرانی و پدری از مهاجران قفقاز به ایران دیده به جهان گشود. آنگونه که خودش میگوید خانوادهاش در خانه به زبان فارسی سخن میگفتند و با شعر و ادبیات فارسی آشنایی داشتند.
پدرش احمدحسین در تهران با نامخانوادگی «امیری» شناسنامه گرفته بود.امینالله حسین را میتوان اولین آهنگساز ایرانی دانست که آثارش در رپرتوار ارکسترهای بینالمللی قرار گرفته و به کرات به اجرا درآمده است. او در کودکی با خانوادهی خود به روسیه مهاجرت کرد و تحصیلات ابتدایی خود را تا سال ۱۹۱۷ که انقلاب اکتبر به پیروزی رسید در «پتروگراد» سپری کرد. پس از روی کارآمدن نظام سوسیالیستی، او روسیه را ترک کرد و برای تحصیل در رشتهی پزشکی به کشور آلمان رفت اما رشتهی پزشکی را به خاطر علاقهای که به موسیقی داشت رها کرد و علیرغم میل پدرش در اشتوتگارت و برلین به آموختن ِ موسیقی پرداخت.
حسین به ساختن قطعاتی با فضای شرقی و ایرانی علاقهی بسیار داشت و تحت تاثیر همین فضا بود که او در سال ۱۳۲۵ خورشیدی سمفونی «تخت جمشید» را در قالب ارکستر سمفونیک ساخت که بسیار نیز مورد توجه قرار گرفت. گفته میشود امینالله حسین روزی برای دیدن فیلمی به نام «خرابههای تخت جمشید» به سینما رفته بود. ناگهان وسط سالن سینما بلند میشد و فریاد میزند که من این خرابهها را به صدا در میآورم که نتیجهی این خواسته ساختن «خرابههای تخت جمشید» شد.
از دیگر کارهای او که میشود رد پای علاقهمندیاش به فرهنگ و ادبیات ایران را دید میتوان به راسپودی ایرانی و سمفونی رباعیات عمر خیام اشاره کرد که در سال ۱۳۳۰ در پاریس اجرا شد.
منبع درآمد حسین از ساخت موسیقی فیلم بود. او در دههی ۱۹۷۰ از نظر مالی دچار مشکل میشود که کمکهای مالی فرح دیبا به یاریاش میآید.
احمد اشرف در اینباره میگوید:
«زمانى كه علياحضرت ايران يك سفرى به پاريس كردند، خب علياحضرت يك هنرمند واقعى است. با وجود اينكه ملكه مملكت ما بوده باز به هيچ عنوان در نگاهكردن و در جريان هنرها بودند.موقعى كه آمدند اينجا در سفارتخانه، گفتند من علاقمندم كه آقاى امينالله حسين را ببينم. .. مىنشينند و صحبت مىشود و علياحضرت از او سئوال مىكنند كه چرا آهنگ جديد نساختى و من همه كارهايت را گوش مىدهم، ايشان يک كمى، فكر مىكنم، از نظر مالى اظهار نظر مىكند. ما آن زمان، تاريخش يادم نمىآيد، نوشتيم كه علياحضرت دستور دادند ماهيانه فلان قدر ماهيانه به امينالله حسين پول بدهند. و يک خواهش ديگر علياحضرت از ايشان كرد. براى اينكه اسم سمفونى، «خرابههاى تخت جمشيد» بود كه كلمه خرابه ها يک كمى خوب نبود كه تبديل شد به «پرسپوليس». امینالله حسین برای اجرای باله موسیقی شهرزاد در تالار رودکی برای اولین و آخرین بار به ایران میآید. امینالله حسین در تاریخ هجدهم مردادماه ۱۳۶۲ خورشیدی در پاریس درگذشت.
https://tavaana.org/fa/André_Hossein
#امیناللهحسین
#موسیقی
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
در تاریخ و سال تولد امینالله حسین، موسیقیدان معاصر اتفاق نظر وجود ندارد. بسیاری سال تولد او را ۱۲۸۵ خورشیدی ذکر کردهاند و برخی نیز او را متولد سال ۱۲۸۲ خورشیدی دانستهاند و برخی ۱۲۸۴.روز تولدش را نیز سیام خرداد دانستهاند و همچنین بیستوهشتم دیماه. امینالله حسین در سمرقند (ازبکستان امروزی) از مادری ایرانی و پدری از مهاجران قفقاز به ایران دیده به جهان گشود. آنگونه که خودش میگوید خانوادهاش در خانه به زبان فارسی سخن میگفتند و با شعر و ادبیات فارسی آشنایی داشتند.
پدرش احمدحسین در تهران با نامخانوادگی «امیری» شناسنامه گرفته بود.امینالله حسین را میتوان اولین آهنگساز ایرانی دانست که آثارش در رپرتوار ارکسترهای بینالمللی قرار گرفته و به کرات به اجرا درآمده است. او در کودکی با خانوادهی خود به روسیه مهاجرت کرد و تحصیلات ابتدایی خود را تا سال ۱۹۱۷ که انقلاب اکتبر به پیروزی رسید در «پتروگراد» سپری کرد. پس از روی کارآمدن نظام سوسیالیستی، او روسیه را ترک کرد و برای تحصیل در رشتهی پزشکی به کشور آلمان رفت اما رشتهی پزشکی را به خاطر علاقهای که به موسیقی داشت رها کرد و علیرغم میل پدرش در اشتوتگارت و برلین به آموختن ِ موسیقی پرداخت.
حسین به ساختن قطعاتی با فضای شرقی و ایرانی علاقهی بسیار داشت و تحت تاثیر همین فضا بود که او در سال ۱۳۲۵ خورشیدی سمفونی «تخت جمشید» را در قالب ارکستر سمفونیک ساخت که بسیار نیز مورد توجه قرار گرفت. گفته میشود امینالله حسین روزی برای دیدن فیلمی به نام «خرابههای تخت جمشید» به سینما رفته بود. ناگهان وسط سالن سینما بلند میشد و فریاد میزند که من این خرابهها را به صدا در میآورم که نتیجهی این خواسته ساختن «خرابههای تخت جمشید» شد.
از دیگر کارهای او که میشود رد پای علاقهمندیاش به فرهنگ و ادبیات ایران را دید میتوان به راسپودی ایرانی و سمفونی رباعیات عمر خیام اشاره کرد که در سال ۱۳۳۰ در پاریس اجرا شد.
منبع درآمد حسین از ساخت موسیقی فیلم بود. او در دههی ۱۹۷۰ از نظر مالی دچار مشکل میشود که کمکهای مالی فرح دیبا به یاریاش میآید.
احمد اشرف در اینباره میگوید:
«زمانى كه علياحضرت ايران يك سفرى به پاريس كردند، خب علياحضرت يك هنرمند واقعى است. با وجود اينكه ملكه مملكت ما بوده باز به هيچ عنوان در نگاهكردن و در جريان هنرها بودند.موقعى كه آمدند اينجا در سفارتخانه، گفتند من علاقمندم كه آقاى امينالله حسين را ببينم. .. مىنشينند و صحبت مىشود و علياحضرت از او سئوال مىكنند كه چرا آهنگ جديد نساختى و من همه كارهايت را گوش مىدهم، ايشان يک كمى، فكر مىكنم، از نظر مالى اظهار نظر مىكند. ما آن زمان، تاريخش يادم نمىآيد، نوشتيم كه علياحضرت دستور دادند ماهيانه فلان قدر ماهيانه به امينالله حسين پول بدهند. و يک خواهش ديگر علياحضرت از ايشان كرد. براى اينكه اسم سمفونى، «خرابههاى تخت جمشيد» بود كه كلمه خرابه ها يک كمى خوب نبود كه تبديل شد به «پرسپوليس». امینالله حسین برای اجرای باله موسیقی شهرزاد در تالار رودکی برای اولین و آخرین بار به ایران میآید. امینالله حسین در تاریخ هجدهم مردادماه ۱۳۶۲ خورشیدی در پاریس درگذشت.
https://tavaana.org/fa/André_Hossein
#امیناللهحسین
#موسیقی
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Tavaana
امینالله آندره حسین، صدای خرابههای تختجمشید
توانا- در تاریخ و سال تولد امینالله حسین، موسیقیدان معاصر اتفاق نظر وجود ندارد. بسیاری سال تولد او را ۱۲۸۵ خورشیدی ذکر کردهاند و برخی نیز او را متولد سال ۱۲۸۲ خورشیدی دانستهاند و برخی ۱۲۸۴.روز تولدش را نیز سیام خرداد دانستهاند و همچنین بیستوهشتم…
زادروز فرهاد مهراد، صدای خستهی «مرد ِ تنها»
بیستو نهم دیماه سال ۱۳۲۲ در خانهی مردی که کاردار ِ وزارت امور خارجهی ایران در کشورهای عربی بود پسری به دنیا آمد که نامش را فرهاد گذاشتند. او کوچکترین عضو خانواده بود. هر چند او کوچکترین بود اما رفتار و منشش چنان بود که همواره از سوی اطرافیانش متهم میشد که قصد دارد رفتار بزرگترها را تقلید کند و مانند آنها باشد. سهسال داشت که پشت اتاق برادرش مینشست تا به تمرین ویلون او و دوستانش گوش کند. برادر بزرگ متوجهی علاقهی فرهاد به موسیقی میشود و از خانوادهاش میخواهد که برای او سازی تهیه کنند و با اصرار ِ برادر برای او یک ویلون سل تهیه میکنند و اینگونه میشود که فرهاد پا به عالم موسیقی میگذارد.
فرهاد از سال ۱۳۴۵ همکاریاش را با گروه «بلککتس» آغاز میکند و در کلاب کوچینی برنامه اجرا میکند.
فرهاد در سال ۱۳۵۰ ترانهی «جمعه»با ترانهای از شهیار قنبری و موسیقی منفردزاده را برای فیلم «خداحافظ رفیق» به کارگردانی امیر نادری میخواند که بار دیگر فرهاد را در کانون توجهها قرار میدهد. فرهاد در اواخر دههی ۵۰ با پوران گلفام ازدواج میکند و تا پایان عمر این زندگی تداوم مییابد. فرهاد تا سال ۵۷ کنسرتهایی را در داخل و خارج کشور اجرا میکند. پس از انقلاب اسلامی فرهاد در ایران میماند اما اجازهی کار پیدا نمیکند. یک روز پس از انقلاب اسلامی و در جو آن زمان فرهاد ترانهی «وحدت» را با شعری از سیاوش کسرایی به اسفندیار منفردزاده میسپارد که در همان روز صدای فرهاد در تلویزیون ملی به گوشها میرسد.
هر چند فرهاد اولین خوانندهای بود که صدایش از رسانهی برآمده از دل انقلاب پخش میشود اما او تا سالها دیگر مجوز خواندن و کار هنری نمیگیرد. او تا سال ۱۳۷۳ اجازهی کار ندارد و در این سال آلبوم «خواب در بیداری» از او منتشر میشود گه چند ترانهی فارسی و انگلیسی میخواند. در این آلبوم تنها یک پیانو نواخته میشود که خود نوازندهی آن است. فرهاد در سال ۱۳۷۴ اولین کنسرت پس از انقلاب خود را در کلن آلمان اجرا میکند. پس از این فرهاد آلبومی به نام «برف» منتشر میکند.
پس از این آلبوم فرهاد قصد داشت که آلبومی به نام «آمین» منتشر کند که مجموعهای از ترانههایی از کشورهای مختلف با زبانهای مختلف بود که بیماری این فرصت را از فرهاد گرفت. بیماری فرهاد از سال ۱۳۷۸ شدت گرفت و ابتلای او به بیماری هپاتیت سی و عوارض کبدی باعث شد که فرهاد برای درمان در سال ۱۳۸۱ به فرانسه برود.
نهم شهریورماه این سال فرهاد پس از مدتی اغما در بیمارستان درگذشت. او زمان مرگ ۵۹ سال سن داشت. فرهاد در گورستان «تیه» در پاریس به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/830ef3
#فرهادمهراد
#فرهاد_مهراد
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
بیستو نهم دیماه سال ۱۳۲۲ در خانهی مردی که کاردار ِ وزارت امور خارجهی ایران در کشورهای عربی بود پسری به دنیا آمد که نامش را فرهاد گذاشتند. او کوچکترین عضو خانواده بود. هر چند او کوچکترین بود اما رفتار و منشش چنان بود که همواره از سوی اطرافیانش متهم میشد که قصد دارد رفتار بزرگترها را تقلید کند و مانند آنها باشد. سهسال داشت که پشت اتاق برادرش مینشست تا به تمرین ویلون او و دوستانش گوش کند. برادر بزرگ متوجهی علاقهی فرهاد به موسیقی میشود و از خانوادهاش میخواهد که برای او سازی تهیه کنند و با اصرار ِ برادر برای او یک ویلون سل تهیه میکنند و اینگونه میشود که فرهاد پا به عالم موسیقی میگذارد.
فرهاد از سال ۱۳۴۵ همکاریاش را با گروه «بلککتس» آغاز میکند و در کلاب کوچینی برنامه اجرا میکند.
فرهاد در سال ۱۳۵۰ ترانهی «جمعه»با ترانهای از شهیار قنبری و موسیقی منفردزاده را برای فیلم «خداحافظ رفیق» به کارگردانی امیر نادری میخواند که بار دیگر فرهاد را در کانون توجهها قرار میدهد. فرهاد در اواخر دههی ۵۰ با پوران گلفام ازدواج میکند و تا پایان عمر این زندگی تداوم مییابد. فرهاد تا سال ۵۷ کنسرتهایی را در داخل و خارج کشور اجرا میکند. پس از انقلاب اسلامی فرهاد در ایران میماند اما اجازهی کار پیدا نمیکند. یک روز پس از انقلاب اسلامی و در جو آن زمان فرهاد ترانهی «وحدت» را با شعری از سیاوش کسرایی به اسفندیار منفردزاده میسپارد که در همان روز صدای فرهاد در تلویزیون ملی به گوشها میرسد.
هر چند فرهاد اولین خوانندهای بود که صدایش از رسانهی برآمده از دل انقلاب پخش میشود اما او تا سالها دیگر مجوز خواندن و کار هنری نمیگیرد. او تا سال ۱۳۷۳ اجازهی کار ندارد و در این سال آلبوم «خواب در بیداری» از او منتشر میشود گه چند ترانهی فارسی و انگلیسی میخواند. در این آلبوم تنها یک پیانو نواخته میشود که خود نوازندهی آن است. فرهاد در سال ۱۳۷۴ اولین کنسرت پس از انقلاب خود را در کلن آلمان اجرا میکند. پس از این فرهاد آلبومی به نام «برف» منتشر میکند.
پس از این آلبوم فرهاد قصد داشت که آلبومی به نام «آمین» منتشر کند که مجموعهای از ترانههایی از کشورهای مختلف با زبانهای مختلف بود که بیماری این فرصت را از فرهاد گرفت. بیماری فرهاد از سال ۱۳۷۸ شدت گرفت و ابتلای او به بیماری هپاتیت سی و عوارض کبدی باعث شد که فرهاد برای درمان در سال ۱۳۸۱ به فرانسه برود.
نهم شهریورماه این سال فرهاد پس از مدتی اغما در بیمارستان درگذشت. او زمان مرگ ۵۹ سال سن داشت. فرهاد در گورستان «تیه» در پاریس به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/830ef3
#فرهادمهراد
#فرهاد_مهراد
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
فرهاد مهراد؛ صدای خسته «مرد ِ تنها» - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
بیستو نهم دیماه سال ۱۳۲۲ در خانه مردی که کاردار وزارت امور خارجه ایران در کشورهای عربی بود پسری به دنیا آمد که نامش را فرهاد گذاشتند. او کوچکترین عضو خانواده بود. هر چند او کوچکترین بود اما رفتار و منشاش چنان بود که همواره از سوی اطرافیانش متهم میشد…
Forwarded from آموزشکده توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
توای پری کجایی
آهنگساز: زنده یاد همایون خرم
شعر: هوشنگ ابتهاج
خواننده: علیرضا قربانی
@Tavaana_TavaanaTech
آهنگساز: زنده یاد همایون خرم
شعر: هوشنگ ابتهاج
خواننده: علیرضا قربانی
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای تصنیف ساغرم شکست ای ساقی توسط محمد مداحی در حضور استاد همایون خرم خالق اثر
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
اجرای تصنیف ساغرم شکست ای ساقی توسط محمد مداحی در حضور استاد همایون خرم خالق اثر @Tavaana_TavaanaTech
اجرای زیبای ترانه "ساغرم شکست ای ساقی" در حضور همایون خرم
https://telegram.me/Tavaana_TavaanaTech/16609
طاقتم ده یا ساغرم شکست ای ساقی ترانه مشهور و ماندگاریست با شعر معینی کرمانشاهی و آهنگسازی همایون خرم در گوشه بیداد دستگاه همایون که نخستین بار با صدای مرضیه اجرا شد و اجراهای جدیدتر این ترانه نیز توسط خوانندگانی چون سالار عقیلی، جهان، مصطفی مداحی، شهلا سرشار خوانده شده است.
امیرهمایون خرم در سال ۱۳۰۹ در بوشهر متولد شد. او نوازنده چیرهدست ویولن، موسیقیدان و آهنگساز برجسته موسیقی ایرانی و یکی از اعضای شورای عالی خانه موسیقی ایران بود. استاد خرم ۲۸ دی ۱۳۹۱ در تهران درگذشت.
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
https://telegram.me/Tavaana_TavaanaTech/16609
طاقتم ده یا ساغرم شکست ای ساقی ترانه مشهور و ماندگاریست با شعر معینی کرمانشاهی و آهنگسازی همایون خرم در گوشه بیداد دستگاه همایون که نخستین بار با صدای مرضیه اجرا شد و اجراهای جدیدتر این ترانه نیز توسط خوانندگانی چون سالار عقیلی، جهان، مصطفی مداحی، شهلا سرشار خوانده شده است.
امیرهمایون خرم در سال ۱۳۰۹ در بوشهر متولد شد. او نوازنده چیرهدست ویولن، موسیقیدان و آهنگساز برجسته موسیقی ایرانی و یکی از اعضای شورای عالی خانه موسیقی ایران بود. استاد خرم ۲۸ دی ۱۳۹۱ در تهران درگذشت.
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Telegram
آموزشکده توانا
اجرای تصنیف ساغرم شکست ای ساقی توسط محمد مداحی در حضور استاد همایون خرم خالق اثر
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
تیم ملی فوتبال زنان افغانستان.
سرمربی: کلی لیندسی (آمریکا)
https://www.instagram.com/p/BPYb9uxBMKw/
«امیدوارم روزی این طالبان حاکم بر ایران هم بپذیرند که زن و مرد ندارد و زنان هم بتوانند به ورزشگاه بروند و نوع پوشش خود را خود انتخاب کنند.»
شما چه فکر میکنید؟
مطلب مرتبط:
زنانه جنگیدن در میدان ورزشی
http://bit.ly/2dd2wOn
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
سرمربی: کلی لیندسی (آمریکا)
https://www.instagram.com/p/BPYb9uxBMKw/
«امیدوارم روزی این طالبان حاکم بر ایران هم بپذیرند که زن و مرد ندارد و زنان هم بتوانند به ورزشگاه بروند و نوع پوشش خود را خود انتخاب کنند.»
شما چه فکر میکنید؟
مطلب مرتبط:
زنانه جنگیدن در میدان ورزشی
http://bit.ly/2dd2wOn
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ