آموزشکده توانا
58.5K subscribers
29.5K photos
36K videos
2.54K files
18.5K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نه به اعدام
«کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند. امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام، رضایت خداوند متعال را جلب نمایید.» بر مبنای همین حکم روح‌الله خمینی بود که مسئولان و ماموران جمهوری اسلامی در تابستان ۱۳۶۷ هزاران شهروند را به دردناک‌ترین شکل ممکن کشتند و حتی پیکرهای آنان را نیز پس ندادند.

اما کشتار خمینی از همان روزهای نخست پس از ورودش آغاز شد. وقتی که در مدرسه رفاه سکونت یافت، جایی که روی پشت بامش جوخه اعدام افسران شاهنشاهی را به رگبار می‌بست و می‌کشت.

بعد از آن در ماه‌های بعد مسئولان رژیم پیشین که در ایران مانده بودند، یکی یکی اعدام شدند، تعداد زیادی از هموطنان بهایی، یهودی و مسیحی و ... اعدام شدند، دهه شصت شد و باز عده زیادی در تمام آن سال‌ها اعدام شدند.

اعدام و کشتار، از میراث خمینی بود که توسط جانشینش ادامه یافت.

خونی که پاک نمی‌شود، دستان آلوده‌ای که هرگز فراموش نمی‌کنیم. لکه ننگی در تاریخ سرزمین‌مان که چنین حکام خون‌ریزی به خود دیده است.
زوم: داد و بیداد



https://tavaana.org/zoom125/

#زوم #نه_به_اعدام #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #حقوق_زندانی #حقوق_بشر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech

روز گذشته زادروز جاویدنام سارینا ساعدی بود، دختر مبارز ۱۵ ساله‌ای که پس از بازگشت از خیابان، بر اثر ضربات باتون، در خانه به خوابی عمیق رفت و هرگز بیدار نشد

شاهدان عینی می‌گویند با وجود سن کمش در اعتراض‌ها همیشه در صف اول بود. به بقیه می‌گفت که دنبالش بیایند و همان روزی که کشته شد در خیابان شش بهمن سنندج ماموران به سر او ضربه زده بودند. نزدیکانش می‌گویند در مدرسه عکس خمینی و علی خامنه‌ای را از کتابش پاره کرده و عکس آن‌ها را از بالای تخته کلاس پایین آورده بود و زیر پا گرفته بود.

روز چهارم آبان وقتی سارینا از مدرسه به خانه برگشت جلوی در خانه از حال رفت. همسایه‌ها فهمیدند و به خانواده خبر دادند. برادر سارینا او را از مقابل در به داخل خانه آورد.

یک فرد نزدیک به خانواده سارینا ساعدی به بی‌بی‌سی گفت: «سارینا بعد از تعطیلی مدرسه با همکلاسی‌هایش به شعارنویسی می‌پرداختند. حراست مدرسه آنها را شناسایی کرده بود و حتی گفته بودند که سارینا بچه‌ها را تحریک به این کار کرده. او را بعنوان لیدر اعتراض‌های مدرسه شناخته بودند. دوستانش به خانواده گفتند که سارینا و همکلاسی‌هایش شعارنویسی می‌کردند که ماموران آنها را در یک کوچه بن‌بست گیر انداختند. دو نفر از دوستانش را کتک زدند. سارینا خودش را روی آنها انداخت که کتک نخورند. در همین میان چند ضربه به سرش خورده.»
منبع نزدیک به خانواده سارینا به بی‌بی‌سی گفت: « سارینا چهارم آبان به مادربزرگش گفته بود سرش گیج می‌رود و چشم‌ها‌یش نمی‌بیند. گفته بود آن روز بعضی اوقات چشم‌هایش تار می‌بیند و گاهی اصلا نمی‌بیند. شب دوباره به اعتراض‌ها رفت و دوباره در خیابان از حال رفت. همسایه‌ها او را به خانه رساندند. به همسایه‌ها گفته بود چشم‌هایش سیاهی رفته. لباس‌هایش خاکی شده بود. پدرش خواسته بود او را ببرد دکتر. سارینا گفته بود خوب است و گشنه بوده و ضعف کرده و برای همین از حال رفته. هر چه خانواده اصرار کردند سارینا حاضر نشد برود دکتر. احتمالا می‌ترسید که شناسایی شود و بفهمند در اعتراض‌ها ضربه خورده.»

پنجم آبان سارینا دیگر از خواب بیدار نشد. وقتی خانواده او را در اتاقش پیدا می‌کنند، بدنش سرد بود.

#سارینا_ساعدی #مهسا_امینی
#سنندج #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مژگان افتخاری، مادر مهسا ژینا امینی، هم‌زمان با روز جهانی دختر تصاویری از دخترش مهساژینا منتشر کرد و در پست‌هایی جداگانه نوشت «دختر روز نمی‌خواد، امنیت می‌خواد.»

او همچنین اشاره کرد که در ایران دختر بودن «تاوان» دارد و تبریک ندارد.

#مهسا_امينى #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز روز جهانی دختر نام‌گذاری شده است.
برای دختران شجاع سرزمینم
🕊🖤
منبع ویدئو در اینستاگرام
@dance.of.hope

#مهسا_امینی #نیکا_شاکرمی #حدیث_نجفی #سارینا_اسماعیل_زاده
#mahsaamini

@Tavaana_TavaanaTech
‏من ‌ #پریسا_عسکری هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۱ مهر ماه ۱۴۰۱. بیست و شش سالم بود، متولد ۲۶ شهریور ماه ۱۳۷۵. فرزند منیژه و بهمن، اهل الیگودرز در استان لرستان و ساکن تهران و دانشجوی رشته حقوق در دانشگاه تهران بودم. سالها تلاش کرده بودم که بتونم تو این رشته و تو دانشگاه سراسری قبول بشم. سال‌های جنگ‌ ایران و عراق، خانواده من مثل خیلی از مردم سرزمینم کشته داده بودن، عموم شهید شده بود و یکی از خیابونای شهرمون هم به اسم اون نامگذاری شده بود.

‏با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، من و چند تا از دوستام هم که از شرایط حاکم بر جامعه ناراضی بودیم و سالها فریادمون حبس شده بود تو سینه تصمیم خودمونو گرفتیم که برای گرفتن حقمون بجنگیم. روز ۲۱ مهر ماه ۱۴۰۱ در کنار هموطنای معترضمون به خیابون رفتیم. اونروز سرکوبگرا به مردم معترض حمله ور شدن، با گلوله های جنگی مردم دست خالی رو هدف قرار میدادن، ناگهان سه گلوله به سمت من شلیک شد، گلوله ها بر سر و سینه ام نشست، ریه ام رو شکافت و من بر زمین افتادم و غرق در خون چشم از دنیا فرو بستم….

‏بعد از کشته شدنم مزدورا جنازه منو دزدیدن، تمام اعضای داخلی بدنمو خارج کردن برای فروش توسط شبکه قاچاق اعضای بدن متعلق به س پ ا ه، بعد به خانوادم اطلاع دادن و اونا رو به شدت تهدید کردن که خبر کشته شدن من نباید رسانه ای بشه و علت فوت باید به همه در اثر مرگ مغزی اعلام بشه و اگه تعهد نامه رو امضا نکنن جنازه رو بهشون تحویل نمیدن.

‏پیکر بیجون و پاره پاره من در تاریخ ۲۳ مهر ماه ۱۴۰۱ در گلزار شهدای الیگودرز در سکوت خبری و جو امنیتی شدید به خاک سپرده شد….

‏هموطن من آرزوهای بزرگی در سر داشتم، رفاه و آزادی رو برای همه هموطنام میخواستم، در برابر ظلم سکوت نکردم و‌جنگیدم ولی نصیبم سه گلوله جنگی شد…دست به دست همه بدین و ظلم رو از سرزمینمون پاک کنین، برای خودتون و نسلهای آینده، پیروزی با شماست، اونروز به یاد منم باش….💔

جمع‌آوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
loabatk

‏‌ #مهسا_امینی
‏‌ #علیه_فراموشی#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایوب غیبی‌پور، زندانی سیاسی متولد ۱۳۷۳ در اعتراضات ۱۴۰۱ به اتهام محاربه به ۱۰ سال حبس در تبعید در زندان کرمان محکوم شده، همچنین یک سال حبس تعزیری به اتهام ارتباط با شبکه‌های معاند به او داده‌اند، او در این ویدئو که در اینستاگرامش منتشر کرده می‌گوید که در دوره بازداشت قبلی در زندان شیبان اهواز بیمار شده و هنوز در حال درمان است.

او ضمن انتشار این ویدیو نوشته:

«این حکم از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب اهواز صادر شده و پس اعتراض من به کمک وکلای محترم به دیوان عالی کشور رسید و بار اول که با فرجام خواهی وکیل پیشین من آقای پرویز محمدحسینی موفق شد که نقض شود اما همان حکم دوباره صادرشد و اینبار در همان دادگاه و همان قاضی تایید شد سوال من اینجاست چگونه این حکم برای بار اول نقض می‌شود اما برای بار دوم با همان اتهامات با همان اظهارات با همان قاضی و شعبه تایید می‌شود؟ آیا مافیایی پشت پرده این احکام قراردارد؟چگونه قرارگاه ابالفضل برای تغییر نظر قاضی پس از نقض این حکم میتواند به پرونده دسترسی یابد؟آیا اسرار بر اجرای این حکم پس از دوبار صدور قضیه ای دارد؟
هموطن صدای من باش همانگونه که من روزی درخیابان صدای شما بودم🙏❤️»


#ایوب_غیبی_پور #زندان_شیبان #زندان #زندانی_سیاسی #تبعید #اهواز #آسیب_دیده #کرمان #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #مرد_میهن_آبادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech


سخنگوی قوه قضاییه:
مجازات ۵ سال حبس نیلوفر حامدی و الهه محمدی اجرا می‌شود

«اصغر جهانگیر»، سخنگو قوه‌قضاییه در ایران امروز یکشنبه ۲۲ مهر از اجرای مجازات ۵ سال حبس نیلوفر حامدی و الهه محمدی در آینده‌ای نزدیک خبر داده است.

به گفته سخنگوی قوه قضاییه «دو خبرنگار نامبرده که به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به یک سال حبس و به دلیل «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» به ۵ سال حبس محکوم شده بودند، در دادگاه تجدیدنظر از اتهام همکاری با دولت متخاصم آمریکا تبرئه شدند.
با توجه به حکم صادره، مجازات اشد (۵ سال حبس) برای این افراد اعمال خواهد شد. پرونده آن‌ها جهت اجرای احکام به مراجع مربوطه ارسال شده است تا حکم نهایی اجرا شود.»

این دو روزنامه‌نگار به دلیل پوشش خبر قتل مهسا امینی و مراسم تشییع جنازه او بازداشت و برای مدت ۱۶ ماه به شکل غیر قانونی در بازداشت بودند و سپس به همین دلیل با انتساب اتهامات واهی در دادگاه انقلاب تهران محاکمه شدند.

تلاش برای اجرای مجازات ۵ سال حبس نیلوفر حامدی و الهه محمدی در حالی است که صدور حکم برائت از اتهام همکاری با دولت خارجی متخاصم نسبت به این دو روزنامه‌نگار به این معنی است که آنها شرایط لازم برای بهره‌مندی از عفو اعمال شده در بهمن ۱۴۰۱ را دارا بوده و در نتیجه محکومیت آنها مبنی بر ۵ سال و ۱ سال زندان با دو اتهام اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم بر ضد امنیت کشور و فعالیت تبلیغی علیه نظام، می‌بایست مشمول عفو شود.

پوشش خبری این دو روزنامه‌نگار، یکی از عوامل جلوگیری از تحریف واقعیت توسط رژیم بود و به همین دلیل از آن‌ها خشمگین هستند.

#نیلوفر_حامدی #الهه_محمدی #مهسا_امينى #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش نوشت:

«مهربانم، مهرگانم؛ دو سال از ظلمی که در حق تو که بیگناه و بی تقصیر بودی روا داشتند گذشت و بعد از این (هفتصد و سی و دو )روزی که گذشت، هر لحظه که به تو فکر می‌کنم اشک از چشمانم جاری می‌شود؛ هرچند که نمی‌توانم لحظه‌ای بهت فکر نکنم و یادت نباشم. پسر عزیزم، مثل روز برایم روشن است و به قلب پر دردم الهام شده است که این ظلمی که در حق تو شد و آن ظالمی که خون پاک تو را به ناحق بر زمین ریخت به زودی تقاص این ظلم را پس می‌دهد و می‌فهمد که از کجا خورده؛ چون باور دارم که هیچ ظلمی پایدار نیست.»


یکی از زندانیان کشته‌شده در شب هولناک آتش‌سوزی زندان لاکان رشت در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...

ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8

#مهرگان_زحمتکش #آزادی #مهسا_امینی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
‏من ‌ #کمال_فقهی⁩ هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۰ مهر ماه ۱۴۰۱. چهل و شش سالم بود، متولد ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۳۵۵. فرزند محمد و ملیحه بودم. یه برادر بنام جعفر و دو خواهر به نامهای فاطمه و فهیمه داشتم. متاهل بودم، من و همسرم زینب صاحب یه فرزند پسر بنام نیما و یه دختر بنام هیوا بودیم. اهل و ساکن بوکان در استان آذربایجان غربی بودم و تو منطقه «حسار» با خانوادم زندگی میکردم. مهندس برق و کارمند نیروگاه حرارتی بناب بودم.

‏وقتی اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی در شهریور ماه ۱۴۰۱ شروع شد، هموطنای مبارزم تو بوکان هم به اعتراضات پیوستن. چهارشنبه شب ۲۰ مهر ماه ۱۴۰۱ بود، اونشب جوونای معترض به خیابونا اومده بودن، من خونه بودم و تا صدای معترضا رو شنیدم رفتم روی پشت بوم و اونا رو همراهی میکردم ولی ناگهان مزدورای سرکوبگر منو هدف قرار دادن و  از پایین مستقیم با گلوله های ساچمه ای به سمتم شلیک کردن. گلوله ها به چشم، سر، گردن و شکمم برخورد کرد و شدیدا مجروح شدم، غرق در خون افتادم زمین. خانواده منو سریع بردن بیمارستان قلی پور ولی اونجا پر از مامور بود و مسئولین بیمارستان اجازه پذیرش ندادن! من در اثر شدت جراحات وارده تاب نیاوردم و همونجا تو بیمارستان جان باختم….

‏بعد از کشته شدنم جنازمو به سردخونه بیمارستان بوکان بردن، اونجا پزشکی قانونی علت فوت رو نارسایی حاد تنفسی، آسیب نخاعی گردنی و دررفتگی با جابجایی شدید مهره های گردنی بر اثر اصابت جسم سخت اعلام کرد. تو گزارش پزشکی در قفسه صدری به وضوح تعداد متعدد ساچمه دیده شد.

‏فشار و تهدید نیروهای امنیتی شروع شد، جنازمو تحویل نمیدادن و میخواستن مخفیانه منو دفن کنن، بعد شرط تحویل جنازمو عدم‌ پیگیری پرونده پزشکی تعیین کردن و خانوادمو مجبور به امضا کردن.

‏پیکر بیجون من در تاریخ ۲۲ مهر ماه ۱۴۰۱ در آرامستان بوکان با حضور گسترده مزدورای حکومتی مظلومانه به خاک سپرده شد. مردم تو‌مراسم شعارهای ضد حکومتی سر میدادن. مراسم ختم هم همونروز تو مسجد قبای بوکان برگزار شد.

‏بعد از قتل من در تاریخ ۱ آذر ماه ۱۴۰۱ برادرم جعفر تو شلوغیای فلکه علی آباد بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر از ناحیه ران و شکم به شدت مجروح شد و تو بیمارستان بخش مراقبتهای ویژه بستری شد.

‏مراسم سالگرد در تاریخ ۲۰ مهر ماه ۱۴۰۲ با حضور خانواده و نزدیکان بر سر مزارم برگزار شد.

‏هموطن، مزدورای سرکوبگر منو به جرم ناکرده وحشیانه به قتل رسوندن، نذار خونم پایمال بشه، اگه سکوت کنی نوبت تو هم میرسه پس دست به دست هموطنات بده و ظلم رو از خاک کشورمون ریشه کن کن. تعدادتون بیشماره، به قدرتون ایمان داشته باش و به مبارزه ادامه بده، روزی که ایران آزاد شد به یاد منم باش که زیر خروارها خاک آرمیدم و آرزوی بزرگ کردن بچه هامو به گور بردم….💔


جمع‌آوری اطلاعات و تنظیم متن از کاربر لعبت

‏‌ #مهسا_امینی
‏‌ #علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
من ‌ #غزاله_قاسمی⁩ هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۹ مهر ماه ۱۴۰۱. بیست و پنج سالم بود، متولد ۱۴ آذر ماه ۱۳۷۵. فرزندخسرو و اهل و ساکن تهران بودم. در مقطع راهنمایی تو مدرسه ایمان در منطقه ۳ تهران درس خوندم. لیسانس زیست شناسی داشتم و تو یه کلینیک حیوانات کار میکردم، ضمنا تتو آرتیست هم بودم.

‏با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی، وقتی مردم مبارز تهران به خیابون اومدن منم بهشون پیوستم. روز ۹ مهر ماه بود، اونروز خرد و خسته از سر کارم اومدم بیرون، خیابونا شلوغ بود و مردم در حال شعار دادن بودن، منم تصمیممو گرفتم و رفتم بینشون و خشمی که از رژیم جنایتکار داشتم رو فریا‌ زدم. سرکوبگرای مزدور به سمتمون حمله ور شدن، با باتوم مردمو میزدن، ساعت حدود ده شب بود، ناگهان منو گیر آوردن و شروع کردن به ضرب و شتم، از هر طرف باتوم بود که به سر و بدنم فرود میومد! آنقدر به سرم کوبیدن که جمجمه ام خرد شد و غرق در خون نقش بر زمین شدم، همونجا جان باختم….

‏بعد از قتل وحشیانه من مامورا جسم بیجون منو برداشتن و با خودشون بردن بیمارستان. اونجا اعضای داخلی بدنمو خارج کردن و شکمم رو دوختن و جسدمو بسته بندی کردن. بعد به خانوادم اطلاع دادن که من تصادف کردم و تو بیمارستانم! وقتی اونا اومدن هنوز تنم گرم بود ولی اول بهشون اجازه ندادن جنازمو ببینن، خانوادمو تهدید کردن که باید به همه اعلام کنن من تصادف کردم! و م ر گ من جعل شد…بعدم سریع انتقالم دادن به سردخونه و شبانه بردن دفن کنن.
‏تو گزارش پزشکی قانونی علت فوت رو ضربه سنگین به سر اعلام کردن.

‏پیکر بیجون من در بهشت زهرا قطعه ۲۳ ردیف ۹۹ شماره ۳۸ مظلومانه به خاک سپرده شد….
‏مراسم هفتم در تاریخ ۱۳ مهر ماه و
‏مراسم چهلم در تاریخ ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۱ بر سر مزارم برگزار شد.

‏اونشب من با همکارم توی تظاهرات بودم، اون شاهد کشته شدنم بود ولی کاری نمیتونست بکنه، مامورای جنایتکار همون شب اونو دزدیدن و کشتن و بعد مرگش رو جعل کردن به خودکشی!

‏هموطن، من دو ماه دیگه قرار بود شمع تولد ۲۶ سالگیمو فوت کنم ولی حکومت جنایتکار نذاشت…بابام برام نوشت: «روز تولدت بهترین روز عمرمه، روزی که با تپش تند تند قلبت شروع به زندگی کردی و نام تو در قلبم رویید، بهترینم تولدت مبارک، کاش پیش ما بودی عزیزم…». همون روزی که کشته شدم برای یکی از مشتریام اینو تتو کرده بودم: «در گریختن رستگاری نیست، بمان و چیزی از خودت بساز که نشکند»
‏ من دغدغه آزادی وطنمو داشتم، تو هم داشته باش و براش بجنگ! اسممو به خاطرت بسپار تا روز پیروزی.💔

جمع‌آوری اطلاعات و تنظیم متن خانم لعبت

#علیه_فراموشی
‏‌ #مهسا_امینی
‏‌ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مهسا بدیعی، مادری که تنها به جرم کتابخوانی و ترویج علم راهی زندان شد!

مهسا بدیعی، مادر تنها و سرپرست فرزند نوجوان و والدین سالخورده‌ش، روز ۲۲ مهر ماه ۱۴۰۳ پس از مراجعه به شعبه اجرای احکام دادگاه انقلاب رشت، بازداشت و برای اجرای حکم به زندان لاکان رشت منتقل شد.

مهسا جلال بدیعی، معروف به مهسا بدیعی روز ۲۴ اردیبهشت ماه بازداشت و پس از شش روز بازجویی با تودیع قرار وثیقه موقتا آزاد شده بود.

به خانم بدیعی دو اتهام «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» و «فعالیت آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر و یا مخل به شرع مقدس اسلام» نسبت داده شد و با این عناوین اتهامی در دادگاه انقلاب رشت محاکمه و به حبس و محرومیت‌های اجتماعی محکوم شد.

بنا به حکم صادره از سوی قاضی شعبه سوم دادگاه انقلاب شهرستان رشت در تاریخ نهم مرداد ماه ۱۴۰۳، خانم بدیعی بابت فعالیت «تبلیغی علیه نظام» به تحمل هفت ماه و پانزده روز حبس و بابت اتهام «فعالیت آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر و یا مخل به شرع مقدس اسلام» به سه سال و شش ماه و یک روز حبس محکوم شد. علاوه بر این ایشان به ده سال محرومیت از حقوق اجتماعی نیز محکوم شده است.
حکم خانم بدیعی در دادگاه تجدیدنظر استان گیلان تایید شد و مجازات اشد یعنی سه سال و شش ماه و یک روز برای ایشان قابل اجرا است.

اما ببینیم مصادیق اتهامات ایشان چه چیزهایی بوده است؟

خانم بدیعی در زمینه ترویج علم، به‌ویژه نظریه فرگشت، فعالیت می‌کرد. علاوه بر این کتاب‌های متنوعی به صورت صوتی با صدای ایشان موجود است، کتاب‌های علمی، رمان و ...
او که از طریق صفحه اینستاگرام خود به انتشار مطالب علمی و کتابخوانی می‌پرداخت، با واکنش نهادهای امنیتی مواجه  و صفحه‌اش مسدود شد.
خانم بدیعی یک پژوهشگر و محقق بوده و طبیعی است که کتاب‌های مختلفی را مطالعه می‌کرد. در حکم صادره علیه ایشان وجود برخی کتاب‌ها در خانه ایشان را به عنوان ادله اثبات جرم محسوب کرده‌اند!

در متن حکم صادره علیه خانم بدیعی نوشته شده؛
«کشف انواع کتب کتب و جزوات ممنوعه و انحرافی در منزل متهم و معرفی کتب ضد دین از جمله کتاب مخالف شیعه ( علی قتال عرب ) و کتاب (انسان خدا را آفرید) و کتاب (خدا وجود ندارد) و کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی و سایر کتا‌ب‌های دیگر و نیز راه اندازی گروه در شبکه اجتماعی و به و به منظور تبلیغ و آموزش مجازی آموزه‌های انخوافی مغایر و یا مخل به شرع مقدس اسلام و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران ....»

همچنین در حکم صادره به شرکت در کمپین «نه به انتخابات» حمایت از اعتراضات ۱۴۰۱ و محتوای مطالب موجود در گوشی تلفن همراه خانم بدیعی استناد شده است.

از مندرجات حکم به نظر می‌رسد که ظاهراً خانم بدیعی در سال ۱۳۹۶ نیز از سوی اداره کل اطلاعات استان گیلان احضار یا بازداشت شده است‌.

با آنکه حساب کاربری خانم مهسا بدیعی مسدود شده است، ولی در برخی کانال‌های تلگرامی و صفحه‌های اینستاگرامی، کتاب‌های صوتی با صدای ایشان و فایل‌های برنامه‌های علمی لایو که ایشان برگزار کرده بودند، در دسترس هستند. برنامه‌هایی که محتوایی علمی داشته و غالبا درباره تکامل یا فرگشت هستند.

بازداشت خانم بدیعی زندگی خانواده‌اش را با بحران مواجه کرده است؛ فرزند نوجوانش در سن حساس تحصیل به حضور مادر نیاز دارد و والدین بیمار او نیز به مراقبت روزانه وابسته‌اند.

زندانی شدن به جرم کتابخوانی و ترویج علم، نقض آشکار حقوق انسانی است.

#زن_زندگی_آزادی
#کتاب_خوانی_جرم_نیست
#مهسا_بدیعی #مهسا_جلال_بدیعی
#جای_پژوهشگر_زندان_نیست
#حقوق_بشر
#زندانی_فرهنگی
#زندانی_عقیدتی #گفتگو_توانا #یاری_مدنی_توانا


@Dialogue1402

@Tavaana_TavaanaTech
فاطمه قلی‌پور، خبرنگار اهل تبریز، تصویری از خود منتشر کرد و نوشت که با این ظاهر به ستاد پلیس استان رفته و با واکنش توهین‌آمیزی مواجه شده است.
او نوشت:
«بنظرتان این پوششم ایرادی دارد؟
با این پوشش امروز رفتم ستاد پلیس استان که هماهنگ هم شده بود؛ علاوه بر اینکه رییس شان با عصبانیت سرزنشم کرد که چرا با این پوشش به پلیس مراجعه کردم و اینجا همه مدل آدم هست و... بهم اجازه ورود هم ندادن.
گفتم این کارهارو می‌کنید که اکثریت ازتون متنفرن»

برخی کاربران با یادآوری پوشش مهسا امینی در روز بازداشتش، نوشتند که «مهسا امینی را به خاطر این پوشش کشتند!»

فاطمه قلی‌پور پیشتر در تیر ماه سال جاری در جریان روزهای ماه محرم، خبر وقوع یک درگیری با قمه را در یک هیات عزاداری در تبریز برای سایت خبری رکنا، مخابره کرده بود. او پس از انتشار این خبر از سوی پلیس فتا احضار شد.

او چندی پیش اعلام کرد که کیفرخواستی با عنوان اتهامی نشر اکاذیب علیه او صادر شده است.


#فلطمه_قلیپور #تبریز #مهسا_امینی #نه_به_پوشش_اجباری #نه_به_حجاب_اجباری #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زنی که در این ویدیو کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول را معرفی می‌کند، مهسا بدیعی است که چند روز پیش برای تحمل حبس به جرم ترویج علم و کتابخوانی راهی زندان شد!

مهسا بدیعی، مادر تنها و سرپرست فرزند نوجوان و والدین سالخورده‌ش، روز ۲۲ مهر ماه ۱۴۰۳ پس از مراجعه به شعبه اجرای احکام دادگاه انقلاب رشت، بازداشت و برای اجرای حکم به زندان لاکان رشت منتقل شد.

مهسا جلال بدیعی، معروف به مهسا بدیعی روز ۲۴ اردیبهشت ماه بازداشت و پس از شش روز بازجویی با تودیع قرار وثیقه موقتا آزاد شده بود.

به خانم بدیعی دو اتهام «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» و «فعالیت آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر و یا مخل به شرع مقدس اسلام» نسبت داده شد و با این عناوین اتهامی در دادگاه انقلاب رشت محاکمه و به حبس و محرومیت‌های اجتماعی محکوم شد.

بنا به حکم صادره از سوی قاضی شعبه سوم دادگاه انقلاب شهرستان رشت در تاریخ نهم مرداد ماه ۱۴۰۳، خانم بدیعی بابت فعالیت «تبلیغی علیه نظام» به تحمل هفت ماه و پانزده روز حبس و بابت اتهام «فعالیت آموزشی و تبلیغی انحرافی مغایر و یا مخل به شرع مقدس اسلام» به سه سال و شش ماه و یک روز حبس محکوم شد. علاوه بر این ایشان به ده سال محرومیت از حقوق اجتماعی نیز محکوم شده است.
حکم خانم بدیعی در دادگاه تجدیدنظر استان گیلان تایید شد و مجازات اشد یعنی سه سال و شش ماه و یک روز برای ایشان قابل اجرا است.

خانم بدیعی در زمینه ترویج علم، به‌ویژه نظریه فرگشت، فعالیت می‌کرد. علاوه بر این کتاب‌های متنوعی به صورت صوتی با صدای ایشان موجود است، کتاب‌های علمی، رمان و ...
او که از طریق صفحه اینستاگرام خود به انتشار مطالب علمی و کتابخوانی می‌پرداخت، با واکنش نهادهای امنیتی مواجه  و صفحه‌اش مسدود شد.
خانم بدیعی یک پژوهشگر و محقق بوده و طبیعی است که کتاب‌های مختلفی را مطالعه می‌کرد. در حکم صادره علیه ایشان وجود برخی کتاب‌ها در خانه ایشان را به عنوان ادله اثبات جرم محسوب کرده‌اند!

بازداشت خانم بدیعی زندگی خانواده‌اش را با بحران مواجه کرده است؛ فرزند نوجوانش در سن حساس تحصیل به حضور مادر نیاز دارد و والدین بیمار او نیز به مراقبت روزانه وابسته‌اند.

زندانی شدن به جرم کتابخوانی و ترویج علم، نقض آشکار حقوق انسانی است.

ویدیو از آوای بوف
@avayebuf

#زن_زندگی_آزادی
#کتاب_خوانی_جرم_نیست
#مهسا_بدیعی #مهسا_جلال_بدیعی
#جای_پژوهشگر_زندان_نیست
#حقوق_بشر
#زندانی_فرهنگی
#زندانی_عقیدتی #گفتگو_توانا #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
من ‌#مرضیه_دشمن_زیاری⁩ هستم. من کشته شدم در تاریخ ۲۵ مهرماه ۱۴۰۱. بیست و دو سالم بود، متولد ۲۶ بهمن ماه۱۳۷۹. فرزند حاج عبدالرحیم، اهل شهرستان دیلم در استان بوشهر، ساکن شیراز و دانشجوی رشته مدیریت بازرگانی در دانشگاه آزاد پردیس صدرای شیراز بودم.

‏وقتی اعتراضات سراسری با کشته شدن مهسا امینی شروع شد. منم در کنار دانشجوهای دیگه به تظاهرات میرفتم و حضور فعالی داشتم. با دوستام توی دانشگاه بیانیه میدادیم و از ظلم حکومت ضحاک به هموطنامون حرف میزدیم، من از فساد گسترده سپاه و اطلاعاتی که داشتم میگفتم….روز ۲۳ مهرماه بعد از اینکه آخرین بیانیه رو آماده کردیم نیروهای امنیتی منو دزدیدن. اونا منو بشدت شکنجه کردن و با ضربات باتوم آنقدر به سرم کوبیدن که در اثر جراحات وارده چشم از دنیا فرو بستم…

‏بعد از کشته شدنم نیروهای امنیتی به پدرم زنگ زدن و گفتن جنازه دخترت تو سردخونه هست! در ازای تحویل جسدم، از خانوادم تعهد گرفتن که به همه بگن من در اثر تصادف از بین رفتم. در واقع برادرم که از قبل هم با سپاه در شبکه مافیایی قاچاق کالا همکاری داشت با خون من معامله کرد و روی قتلم سرپوش گذاشت…
‏مزدورا حتی دانشجوهای خوابگاه رو هم تهدید کردن که هیچ حرفی در مورد من نباید بزنن ولی دوستام راز کشته شدن منو برملا کردن.  نیروهای امنیتی اونا رو هم دستگیر کردن….

‏پیکر بیجون من روز ۲۷ مهر ماه ۱۴۰۱ ساعت ۵ صبح حتی بدون حضور مادرم در بیخبری و سکوت مظلومانه به خاک سپرده شد…

‏آخرین مکالمه من تا قبل از کشته شدنم با دوستم بود در مورد بیانیه ای که قرار بود توی دانشگاه بزنیم….من که دانشجوی نمونه تو رشته مدیریت بازرگانی بودم آرزوم این بود که در آینده یه زن بازرگان نمونه تو بوشهر بشم ولی حکومت ضحاک نذاشت….من شرافت و آزادی رو به پول سیاه  قاچاق  ترجیح دادم و در راه رسیدن بهش از جونم گذشتم. هموطن منو فراموش نکن و اسممو بخاطرت بسپار تا روز پیروزی…💔


جمع‌آوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت

‏‌ #مهسا_امینی
‏‌ #علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در پی اجرای حکم زندان خانم مهسا بدیعی، هموطن عزیزی که تمام تلاشش ترویج کتابخوانی و افزایش آگاهی‌های اجتماعی بود، دکتر حسن باقری‌نیا، پژوهشگر و استاد دانشگاه اخراج‌شده، در این ویدیو به این پرسش پاسخ می‌دهد که «چرا جمهوری اسلامی با شهروندی آگاه همچون مهسا بدیعی این‌گونه برخورد می‌کند؟»

او می‌گوید:
«در نظام‌های استبدادی آموزش باید با نوعی تلقین‌گری و شستشوی مغزی همراه باشد تا وضع موجود را باز تولید نماید.
آموزش استبدادی ساختارها را بازتولید می‌کند اما آموزش روشنگرانه ساختارها را بازتعریف می نماید
بدیهی‌‌است که آموزش‌ روشنگرانه مورد نفرت نظام‌های تمامیت خواه باشد.
صدای مهسا بدیعی باشیم.»


- مهسا بدیعی، زن ۳۹ ساله اهل رشت، مادر سرپرست خانوار، که برای امرار معاش به کار تعمیر لوازم گازسوز مشغول بود و از فرزند نوجوان و پدر و مادر سالمندش نگهداری می‌کرد، دل‌مشغولی دیگرش افزایش شناخت و آگاهی مردم نسبت به موضوعات علمی از جمله موضوع فرگشت بود.
او کتاب معرفی می‌کرد، کتاب‌هایی را به صورت صوتی منتشر می‌کرد و در خصوص موضوعات علمی برنامه لایو برگزار می‌کرد.

جمهوری اسلامی دشمن دانایی و آگاهی است و برای همین هم مهسا بدیعی را به زندان افکنده است.

#مهسا_بدیعی #حسن_باقری_نیا #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#مهسا_بدیعی، محقق و پژوهشگر نظریه فرگشت، به جرم تبلیغ علیه نظام به زندان محکوم شده است.
فعالیت‌های او همگی در زمینه آموزش علمی، به‌ویژه نظریه فرگشت و انتخاب طبیعی بوده است.

در این ویدئوی کوتاه، او به توضیح سیستم فرگشتی و انتخاب طبیعی می‌پردازد.

با وجود ماهیت علمی و بی‌طرفانه فعالیت‌هایش، این محکومیت بار دیگر چالش‌های پیش‌روی آزادی بیان و آموزش علمی در ایران را نمایان می‌سازد.

تیم آوای بوف
@avayebuf

- مهسا بدیعی، زن ۳۹ ساله اهل رشت، مادر سرپرست خانوار، که برای امرار معاش به کار تعمیر لوازم گازسوز مشغول بود و از فرزند نوجوان و پدر و مادر سالمندش نگهداری می‌کرد، دل‌مشغولی دیگرش افزایش شناخت و آگاهی مردم نسبت به موضوعات علمی از جمله موضوع فرگشت بود.
او کتاب معرفی می‌کرد، کتاب‌هایی را به صورت صوتی منتشر می‌کرد و در خصوص موضوعات علمی برنامه لایو برگزار می‌کرد.

جمهوری اسلامی دشمن دانایی و آگاهی است و برای همین هم مهسا بدیعی را به زندان افکنده است.

#زن_زندگی_آزادی
#کتاب_خوانی_جرم_نیست
#مهسا_بدیعی
#جای_پژوهشگر_زندان_نیست
#مهسا_جلال_بدیعی
#حقوق_بشر
#زندانی_فرهنگی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

کاری زیبا از هنرمندان داخل ایران

- نام این عزیزان به زودی پس از فردای آزادی، منتشر خواهد شد

هموطن، این شروع یک پایان است
این صدا صدای ایران است

تا فردا، فردای آزادی
اینجاییم برای آزادی
بی‌پروا تو کوچه‌های شهر
می‌جنگیم برای آزادی
مبهوتی از این قیام ما
ترسیدی از انقلاب ما
آینده برای نسل ماست
محکومی به انتخاب ما
با تو مرثیه در کوچه و برزن
با ما زیبایی با ما سرود زن
با تو مرگ و شب با روشنی دشمن
با ما زندگی شوق شکفتن
هموطن برخیز این آخرین رویاست
راه رهایی تنها به دست ماست
از کسی جز خود هیچ انتظاری نیست
منجی تو در آیینه پیداست
تا فردا، فردای آزادی
اینجاییم برای آزادی
بی‌پروا تو کوچه‌های شهر
می‌جنگیم برای آزادی



#مهسا_امینی ##زن_زندگی_آزادی #نه_به_جمهوری_اسلامی #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
#IRGCterrorists


@Tavaana_TavaanaTech
من ‌ #علی_جلیلی⁩ هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۶ مهرماه ۱۴۰۱. چهل و هفت سالم بود، متولد ۹ مرداد ماه ۱۳۵۴. فرزند سید موسی، متأهل، پدر و اهل و ساکن تهران بودم. در دانشگاه مهندسی خونده بودم و مدیر هنرستان دولتی کار و دانش پسرانه شهید برادران مظفر منطقه ۴ آموزش و پرورش در مجیدیه تهران بودم. با بچه‌های مدرسه رابطه خیلی خوبی داشتم و حواسم به بچه‌هایی که وضع مالی خوبی نداشتن بود و بخصوص موقع کنکور تا جایی که می‌تونستم کمکشون می‌کردم.

‏با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته‌شدن مهسا امینی، وقتی مدرسه‌ها باز شدن، در شروع سال تحصیلی دانش آموزها هم مثل دانشجوهای دانشگاه‌های سراسر کشور به اعتراضات پیوستن. منم در کنار دانش‌آموزای مدرسه‌ام بودم و ازشون حمایت می‌کردم. مامورای اطلاعات چند بار منو احضار کردن تا اسم شاگردایی که در اعتراضات شرکت می‌کردن رو بهشون لو بدم ولی من زیر بار نمیرفتم، حاضر نشدم فیلم‌های دوربین‌ مدار بسته مدرسه رو برای شناسایی شاگردای فعال در اعتراضات در اختیارشون بذارم. با وجود احضارهای متوالی به اداره اطلاعات و حراست آموزش و پرورش و تهدیدها و فشارها و شکنجه روانی وقتی برای بار آخر روز ۲۷ مهر ماه ۱۴۰۱ دوباره در حراست احضار شدم بازم باهاشون همکاری نکردم، موقعی که برگشتم مدرسه حالم بد شد و روی سرفه های شدید افتادم، یه ساعت بعد وقتی رسیدم خونه حالم بدتر شد، من بر اثر مسمومیت ایست قلبی کردم و چشم از دنیا فرو بستم…

‏وقتی خانوادم زنگ زدن برای انتقال جنازم به بیمارستان حتی آمبولانس نفرستادن خونمون!
‏مامورای امنیتی خانوادمو شدیدا تهدید کردن و حتی اجازه گرفتن مراسم بهشون ندادن.

‏پیکر بیجون من در یکی از آرامستان‌های بابل در استان مازندران در تاریخ ۲۸ مهرماه ۱۴۰۱ در جو شدید امنیتی مظلومانه به خاک سپرده شد…

‏دخترم در اولین سالگرد کشته شدنم برام نوشت:
‏«در اولین سالگرد پدرم جاوید نام مهندس علی جلیلی مدیر هنرستان برادران مظفر، یکسال است که قلب مهربانت از مهرورزی باز ایستاده و چشمانمان از دیدن روی خوش و لبخند امید بخشت محرومند. هنوز کوچ نابهنگام و مبهمت در باورمان نمی‌گنجد. اما نام نیک و خاطرات شیرینی که از این زندگی مختصر و پر ثمر بر جا گذاشتی، تسلی‌بخش ماست و نوید بخش این است که برای عشق، معرفت، انسانیت، مرگ و زوالی متصور نیست. تو مدیری دغدغه مند بودی که از بچه های درس گریز و سرکش و بی انگیزه دانش‌آموزانی نمونه و موفق و ورزشکار می‌ساختی و به هیچ وجه راضی به ناراحتی بچه‌ها نبودی و جانت را در این راه فدا و نامت را جاودان کردی».

‏هموطن، من سال‌ها به شاگردام یاد داده بودم که در مقابل ظلم بایستن و سر خم نکنن چطور می‌تونستم در کنارشون مبارزه نکنم؟ هجوم نیروهای امنیتی به مدرسه و ضرب و شتم دانش‌آموزها و زندانی کردنشون فاجعه‌ای دردناک مثل کشتار معترض‌ها تو خیابون بود و من نمی‌تونستم نسبت به این جنایات بی‌تفاوت باشم. روز قبل از مرگم به بچه‌ها گفتم «می‌دونم تلفنم داره شنود میشه توسط امنیتی‌ها»! مزدورای جنایتکار دست از سرم برنداشتن و تا نابودی من پیش رفتن... من دین خودمو به وطنم ادا کردم الان نوبت توست که در راه آزادی مبارزه کنی و وطنمون رو از شر شیاطین پاک کنی، روزی که پیروزی نصیبت شد از منم یاد کن…💔


جمع‌آوری اطلاعات و تنظیم مطلب از خانم لعبت

‏‌ #مهسا_امینی
‏‌ #علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
۲۷ مهر ماه سالگرد کشته‌شدن اسماعیل شبندی است. او که ماموران امنیتی پیکرش را در ازای خودروی نو اسماعیل تحویل دادند.

او از جان‌باختگان گمنام است، سال گذشته منبعی آگاه در گفت‌و‌گو با ایران‌وایر حادثه اسماعیل را این گونه تعریف می‌کند: «اسماعیل در شیراز کار می‌کرد اما مادر و دو خواهرش در استهبان فارس زندگی می‌کردند، بچه زحمت‌کشی بود و از جوانی کار می‌کرد. به تازگی هم یک ماشین نو، از همین ماشین‌های ایران‌خودرو خریده بود. هنوز روکش‌های ماشین خود را نکنده بود.»

روز جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱، هم‌زمان با خیزش انقلابی مردم ایران، اسماعیل و چند نفر از دوستانش به صف معترضان در خیابان «قاآنی» شیراز می‌پیوندند، شعار می‌دهند و درگیری لباس شخصی‌ها و یگان ویژه با معترضان آغاز می‌شود. دوستانش برای خانواده‌اش روایت کرده‌اند که ابتدا چند گلوله ساچمه‌ای به اسماعیل شلیک کرده بودند. گلوله‌ها به کمرش خورده بودند و توان راه رفتن نداشته است: «دوستانش موتور داشتند، او را ترک موتور می‌نشانند تا از صحنه دور شوند. لباس شخصی‌ها اما رحم نمی‌کنند، با ماشین دنبال موتور آن‌ها می‌افتند و به شدت به موتور می‌کوبند. اسماعیل از ترک موتور پایین می‌افتد. باز هم رحم نمی‌کنند، تازه با باتوم به جان او می‌افتند. بعد هم خودشان زنگ می‌زنند اورژانس و اسماعیل را به بیمارستان رجایی شیراز منتقل می‌کنند.»

به گفته او: «لباس شخصی‌ها و نیروهای امنیتی به طور مدام در بیمارستان حضور دارند و به خانواده‌های معترضانی که به این بیمارستان منتقل می‌شوند، اجازه ملاقات نمی‌دهند. اسماعیل از جمعه ۲۲ مهر تا چهارشنبه ۲۷ مهر در بخش «آی‌سی‌یو» در بیمارستان بستری بود اما به خانواده‌اش اجازه ملاقات نداده بودند: «پرستارها گفته بودند اسماعیل اگر زنده بماند هم قطع نخاع می‌شود.» پس از مرگ اسماعیل، نهادهای امنیتی خانواده شنبدی را تهدید می‌کنند که بگویند علت مرگ، «تصادف» بوده است و همه جا اعلام کنند او در اعتراضات کشته نشده است، در غیر این صورت جنازه را تحویل نمی‌دهند: «دروغ نبود، خودشان اسماعیل را با تصادف کشته بودند. خانواده سکوت کردند بلکه پیکر او را تحویل بگیرند. اما بعد گفتند برای تحویل جنازه باید ۴۵ میلیون تومان بپردازید، چون ۴۵ میلیون تومان هزینه بیمارستان شده است.»

خانواده اسماعیل اما گفته بودند چنین پولی نداریم: «چند روز گذشت تا این که آن‌ها سراغ ماشین اسماعیل را گرفتند. ماشین نو اسماعیل را بردند و پیکرش را تحویل دادند.»

#اسماعیل_شبندی #شیراز #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
من #مریم_قربانی_پور هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۹ مهرماه ۱۴۰۱. سی و چهار سالم بود، متولد ۱۲ مهر ماه ۱۳۶۷. فرزند یاور و طوبی، اهل شهرکرد در‌ استان چهار محال و بختیاری، ساکن تهران و دانشجوی نخبه دکترای پاتولوژی تو دانشگاه بهشتی تهران بودم.

با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، روز ۲۹ مهرماه ۱۴۰۱ بود که منم در اعتراضات دانشجویی شرکت کردم. ناگهان لباس شخصیهای بسیج وحشیانه با باتوم به دانشجوها حمله ور شدن، من تا به خودم اومدم ضربه های باتوم بود که بر سرم فرود میومد، سرم غرق در خون شد و افتادم زمین، آنقدر بر سرم زدن تا جمجمه ام دچار شکستگی شد و دچار خونریزی مغزی شدم و چشم از دنیا فرو بستم…

بعد از کشته شدنم نیروهای امنیتی پیکر بیجون منو به بیمارستان مسیح دانشوری بردن و اعضای بدنمو خارج کردن… بعد خانوادمو به شدت تهدید کردن که نباید اسم من رسانه ای بشه و باید فوتمو بر اثر تصادف اعلام کنن و اینو در آگهی ترحیم هم درج کنن تا جنازمو بهشون تحویل بدن. اونا از مسیری که من هیچوقت رد نمیشدم تصادفی جعلی رو صحنه سازی کردن برای اثبات سناریوی دروغینشون. بعدش خواهرمو مدتی بازداشت کردن تا خانوادمو مجبور کنن به سکوت….

پیکر بیجون من در آرامستان بهشت رحمت شهر کرد، قطعه ۴، ردیف ۹ در سکوت خبری بدون حضور آشناها و فامیلام در جو شدیدا امنیتی غریبانه به خاک سپرده شد.
مراسم سومین و هفتمین روز هم در تاریخ ۵ آبان و مراسم چهلم در تاریخ ۳ آذرماه ۱۴۰۱ بر سر مزارم برگزار شد.

هموطن، حکومت جنایتکار منو فقط به جرم اعتراض مسالمت آمیز ناجوانمردانه به قتل رسوند. من قرار بود بزودی پزشکی بشم که به هموطنام خدمت کنم ولی جنایتکارا نذاشتن…روی سنگ قبرم نوشتن:
«دست خالی آمدم اینجا ولی وقت وداع
پنجه در خاک زدم مشتی شرف برداشتم»
من در راه آزادی جنگیدم و جان شیرینمو فدا کردم، راه نیمه تمام منو تو تمام کن…اسممو به یاد داشته باش تا روز آزادی وطن…💔

جمع‌آوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت

#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech