آموزشکده توانا
58.5K subscribers
29.5K photos
36K videos
2.54K files
18.5K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«رمز انقلاب ما»
ما تا به کی جدا از هم، در این شبانه ماتم
ای سر به زیر خسته، بی صدا شکسته زیر بار این بیداد
وقت شد آخر تا به رسم دیگر این وطن شود آزاد
از شاخه های تاک، خون می‌چکد به خاک
با ماهیان سرخ، خاکستری مباش
....

#خاکستری_مباش #علیه_فراموشی #نه_به_انتخابات #انگشت_در_خون #رای_بی_رای #سیرک_انتخابات #رای_من_سرنگونی #رای_نمیدهم #هنر_اعتراض #مهسا_امينی
#انگشت_درخون_نمیزنیم #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
فرهاد محمودی، برادر جاویدنام فریدون محمودی، این تصاویر را منتشر کرد و نوشت:

«امروز آخرین پنج شنبه سال اولین سالگرد جاویدنام #آریان_خوشگوار است. او فقط ۱۷ سال داشت که به دست جمهوری اسلامی به قتل رسید.
این صحنه‌ها مربوط به۲۶ آبان ۱۴۰۱ است که ماموران ضحاک(خامنه‌ای) وحشیانه به #آریان_خوشگوار در سنندج حمله‌ور شدند و او را با باتوم و چاقو مورد ضرب و شتم‌قرار دادند و (حتی انگشت‌های دستش را نیز قطع کردند).
آریان چهار ماه در بیمارستان کوثر سنندج در کما بود و از خانوادش تعهد گرفتند که هیچ اطلاع‌رسانی نکنند و کسی در مراسم خاکسپاری هم بجز خانواده حضور نداشته باشد، در غیر اینصورت جنازه را تحویل نخواهند داد و مجبور به دادن تعهد شدند ...
در نهایت ۲۴اسفند، آریانِ عزیز جانش را ز دست داد.

به یاد آریان و همه قهرمانان راه آزادی.»


#آریان_خوشگوار #زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امينی‌‌ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
فرهاد محمودی، برادر جاویدنام فریدون محمودی، در آستانه سال نو، یاد یکی از کشته‌شده‌های مظلوم آتش‌سوزی زندان اوین را گرامی داشت. او ضمن انتشار این تصاویر، نوشت:

«هرچی به سال جدید نزدیکتر میشیم جنایت های جمهوری اسلامی را به خاطر میارم‌ که چه بر سر ما آوردند.
روایت آتش سوزی زندان اوین, به یاد #حسین_جزی.

زمانی که زندان اوین توسط جمهوری اسلامی به آتش کشیده شد خانواده حسین خود را فورا به زندان رساندند تا مطمئن شوند برای فرزندشان اتفاقی نیفتاده اما اجازه دیدار خانواده را با حسین ندادند.
در واقع حسین همان شب با شلیک مستقیم گلوله جنگی در زندان اوین کُشته شده بود،بعد از تحویل پیکر او متوجه شدند جای باتوم و شکستگی در جمجمه اش کاملا مشهود است.
در مدت زمانی که حسین زندان بود  جمهوری اسلامی به خانواده حسین اجازه ملاقات نداده بود.
#حسین_جزی ۲۰ساله داشت و در ۲۳مهرماه به قتل رسید.

ویدیو(اول)بیشتر شبیه یک حمله نظامی یک کشور بیگانه است،البته رژیم جمهوری اسلامی ثابت کرده است هیچ دوستی با مردم خود ندارد و حکومت بی رحمی است که سالهاست با ما اعلان جنگ کرده و اینچنین آتش به زندانیان بی دفاع اوین گشوده و ثابت کرده اند با مردمش خصومتی بی پایان دارد و علنا مردم کشور خود را میکُشد.»


- هنوز در مورد عمق فاجعه آتش‌سوزی زندان اوین ناگفته‌های بسیاری وجود دارد....

#حسین_جزی #آتش_سوزی_اوین
#زن_زندگی_آزادی #مهسا_امينی‌‌ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سنندج، ۲۹ اسفندماە ۱۴۰۲، در آخرین روز سال، مادر جانباختە راه آزادی، آریان خوشگوار بە مناسبت فرا رسیدن نوروز ضمن تجدید پیمان با او، کنار مزار فرزندشان سفرە نوروزی را بر پا کرد.


آریان فقط ۱۷ سال سن داشت که به دست جمهوری اسلامی به قتل رسید.
او روز ۲۶ آبان ۱۴۰۱ در سنندج موردهجوم نیروهای سرکوبگر قرار گرفت. او را با باتوم و چاقو مورد ضرب و شتم‌ قرار دادند و (حتی انگشت‌های دستش را نیز قطع کردند).
آریان چهار ماه در بیمارستان کوثر سنندج در کما بود و از خانوادش تعهد گرفتند که هیچ اطلاع‌رسانی نکنند و کسی در مراسم خاکسپاری هم بجز خانواده حضور نداشته باشد، در غیر اینصورت جنازه را تحویل نخواهند داد و مجبور به دادن تعهد شدند ...
در نهایت ۲۴اسفند، آریانِ عزیز جانش را ز دست داد.


#آریان_خوشگوار  #زن_زندگی_آزادی #سنندج
#مهسا_امينی‌‌ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
خواهر زندانی سیاسی محکوم به اعدام، دستخطی از برادرش منتشر کرد. او تکه‌ای از یکی از شعرهای فریدون مشیری را در روز دریافت ابلاغ حکم اعدام نوشته است.

«اکنون که آدمی
از بام هفت گنبد گردون گذشته است
گردونه ی زمین را
از اوج بنگریم

از اوج بنگریم
ذرات دل به دشمنی و کینه داده را
وز جان و دل به جان و دل هم فتاده را
از اوج بنگریم و ببینیم
دراین فضای لایتناهی
از ذره کمترانیم
غرق هزارگونه تباهی!

از اوج بنگریم و ببینیم
آخر چرا به سینه ی انسان دیگری
شمشیر می‌زنیم؟

ما ذره های پوچ،
در گیر و دار هیچ،
در روی کوره راه سیاهی، که انتهاش
گودال نیستی است
آخر چگونه تشنه به خون برادریم؟»


مریم مهرابی ضمن انتشار این دستخط، نوشته:
«مقابل بی شرافتی، شرافت است، در مقابل رذالت، شجاعت است. تقریبا ۵۰۰ روز است که جوانی‌اش به حبس رفته که حق او نیست و این حکم ظالمانه را دریافت کرد. صدای مظلومیت #محمود_مهرابی‌ باشیم صدای او که حتی در زندان هم از حقوق یک زندانی محروم است.»

#مهسا_امينی‌‌
#مجاهد_کورکور #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مراسم نخستین سالگرد جان‌باختن جاویدنام جواد روحیدبر سر مزارش برگزار می‌شود

جواد روحی ۳۵ ساله، از بازداشت‌شدگان خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی در سال ۱۴۰۱ بود، در ۹ شهریور سال گذشته (۱۴۰۲) به طرز مشکوکی در زندان نوشهر جان سپرد.

جواد روحی پیشتر از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب ساری به اتهامات «افساد فی‌الارض، مقابله با حکومت اسلامی و ارتداد» به ۳ بار اعدام محکوم شده بود. این حکم بعدتر در دیوان عالی کشور نقض شد، اما علیرغم نقض حکم این شهروند ۳۵ ساله همچنان بلاتکلیف در زندان محبوس بود.

شرح شکنجه‌های جواد روحی، نشان از کینه بازجویان از او داشت. جوانی پر شور که در جریان مبارزات مردم از چهره‌های درخشان شهرشان بود و با رقصیدن در خیابان و شعارهایی که می‌داد،شور و شوق زیادی در مردم ایجاد کرده بود.

بخشی از شرح شکنجه‌های جواد روحی به قلم خودش:

«اتفاقات روز بازداشت در مورخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۱
🔹 ساعت ۹ شب به طور وحشیانه بازداشت شدم
تا صبح زیر ضرب‌و‌شتم بودم و کتک خوردم و سرم جای شوکر می‌باشد

🔹کمرم در سال ۱۴۰۰ جراحی شده بود و در بیمارستان‌های امام رضا و امام‌خمینی و ۱۷ شهریور به مدت ۴ ماه بر اثر زخم و بیماری اعصاب و روان بستری بودم و زیر شکنجه و ضربات شدید جای عمل سابق باز شد.

🔹 در دوران بازداشت در بیمارستان ولایت ساری ۴۸ ساعت بستری شدم و علت بستری شدن من شکنجه و اعتراف اجباری بود.

🔹۴۴ روز در اطلاعات و امنیت سپاه استان مازندران زیر شکنجه روحی و روانی بودم و بازجویی شدم و ۳ شبانه‌روز به زیر پاهای من شلاق و باتوم زدند.

🔹در اثر ضربات زیراد پای سمت راست بنده فلج و بی‌حس شده بود.»

زمانی که جواد روحی بعد از چند روز بازجویی اولیه به بازداشتگاه «شهید کاظمی ساری» متعلق به اطلاعات سپاه واقع در زندان تیرکلای این شهر، منتقل شد «از شدت شکنجه و ترس، اختیار ادرارش را از دست داده بود و قدرت تکلم هم نداشت». نهاد بازداشت‌کننده جواد روحی اطلاعات سپاه بود و طی روزهای بعد از آن، و در همان بازداشتگاه بارها و بارها بازجویی شد. بر اثر فشارهای بازجویی در روزهای اول توان حرکت خود را هم از دست داده بود و با توجه به عدم کنترل ادرار، شرایط برای سایر هم‌سلولی‌هایش هم غیرقابل تحمل شده بود و از این رو بار دیگر او را به انفرادی منتقل کردند. در جریان این بازجویی‌ها یکی از شب‌ها وضعیت او چنان وخیم شد که جواد روحی را عریان به میان کریدور بند منتقل کرده و برای کنترل علایم حیاتی دکتر را همانجا بالای سر او بردند.
جواد روحی بعد از مدتی در سلول خود دچار وسواس شده و لااقل روزی ده‌بار به حمام می‌رفت و می‌گفت که این کار به او آرامش می‌دهد.

سازمان عفو بین‌الملل پیشتر در مورد شکنجه‌های جواد روحی و هم پرونده‌‌های او نوشته بود: «جوانان نام‌برده جهت «اعتراف‌گیری» مورد ناپدیدسازی قهری و انواع شکنجه و سایر رفتارهای بی‌رحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز قرار گرفته‌اند از جمله حبس طولانی‌مدت در سلول‌های انفرادی، آویزان شدن، ضرب و شتم، شلاق، شوک الکتریکی، تهدید به مرگ با گذاشتن اسلحه به روی پیشانی و تجاوز یا سایر خشونت‌های جنسی از جمله گذاشتن یخ روی بیضه‌ها.»

عفو بین الملل همچنین نوشت: «در نتیجه این شکنجه‌ها، جواد روحی دچار پارگی کتف، عدم کنترل ادرار، عوارض گوارشی و اختلالات حرکتی و گفتاری و عرشیا تکدستان دچار شکستگی انگشت پا و مشکلات حافظه شد. بر اساس اطلاعات عفو بین‌المل، بینی مهدی محمدی فرد به دلیل ضرب و شتم در زمان دستگیری شکست و او به دلیل تجاوز دچار جراحات مقعدی و خونریزی مقعدی شد.»


#جواد_روحی #مهسا_امينی‌‌ #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«برگزاری مراسم اولین سالگرد جان‌باختن جواد روحی بر سر مزارش، ۸ شهریور ۱۴۰۳
صدایی که می‌شنوید، صدای برادرش است 🖤»

جواد روحی ۳۵ ساله، از بازداشت‌شدگان خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی در سال ۱۴۰۱ بود، در ۹ شهریور سال گذشته (۱۴۰۲) به طرز مشکوکی در زندان نوشهر جان سپرد.

جواد روحی پیشتر از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب ساری به اتهامات «افساد فی‌الارض، مقابله با حکومت اسلامی و ارتداد» به ۳ بار اعدام محکوم شده بود. این حکم بعدتر در دیوان عالی کشور نقض شد، اما علیرغم نقض حکم این شهروند ۳۵ ساله همچنان بلاتکلیف در زندان محبوس بود.

شرح شکنجه‌های جواد روحی، نشان از کینه بازجویان از او داشت. جوانی پر شور که در جریان مبارزات مردم از چهره‌های درخشان شهرشان بود و با رقصیدن در خیابان و شعارهایی که می‌داد،شور و شوق زیادی در مردم ایجاد کرده بود.

بخشی از شرح شکنجه‌های جواد روحی به قلم خودش:

«اتفاقات روز بازداشت در مورخ ۳۰ شهریور ۱۴۰۱
🔹 ساعت ۹ شب به طور وحشیانه بازداشت شدم
تا صبح زیر ضرب‌و‌شتم بودم و کتک خوردم و سرم جای شوکر می‌باشد

🔹کمرم در سال ۱۴۰۰ جراحی شده بود و در بیمارستان‌های امام رضا و امام‌خمینی و ۱۷ شهریور به مدت ۴ ماه بر اثر زخم و بیماری اعصاب و روان بستری بودم و زیر شکنجه و ضربات شدید جای عمل سابق باز شد.

🔹 در دوران بازداشت در بیمارستان ولایت ساری ۴۸ ساعت بستری شدم و علت بستری شدن من شکنجه و اعتراف اجباری بود.

🔹۴۴ روز در اطلاعات و امنیت سپاه استان مازندران زیر شکنجه روحی و روانی بودم و بازجویی شدم و ۳ شبانه‌روز به زیر پاهای من شلاق و باتوم زدند.

🔹در اثر ضربات زیراد پای سمت راست بنده فلج و بی‌حس شده بود.»

زمانی که جواد روحی بعد از چند روز بازجویی اولیه به بازداشتگاه «شهید کاظمی ساری» متعلق به اطلاعات سپاه واقع در زندان تیرکلای این شهر، منتقل شد «از شدت شکنجه و ترس، اختیار ادرارش را از دست داده بود و قدرت تکلم هم نداشت». نهاد بازداشت‌کننده جواد روحی اطلاعات سپاه بود و طی روزهای بعد از آن، و در همان بازداشتگاه بارها و بارها بازجویی شد. بر اثر فشارهای بازجویی در روزهای اول توان حرکت خود را هم از دست داده بود و با توجه به عدم کنترل ادرار، شرایط برای سایر هم‌سلولی‌هایش هم غیرقابل تحمل شده بود و از این رو بار دیگر او را به انفرادی منتقل کردند. در جریان این بازجویی‌ها یکی از شب‌ها وضعیت او چنان وخیم شد که جواد روحی را عریان به میان کریدور بند منتقل کرده و برای کنترل علایم حیاتی دکتر را همانجا بالای سر او بردند.
جواد روحی بعد از مدتی در سلول خود دچار وسواس شده و لااقل روزی ده‌بار به حمام می‌رفت و می‌گفت که این کار به او آرامش می‌دهد.

سازمان عفو بین‌الملل پیشتر در مورد شکنجه‌های جواد روحی و هم پرونده‌‌های او نوشته بود: «جوانان نام‌برده جهت «اعتراف‌گیری» مورد ناپدیدسازی قهری و انواع شکنجه و سایر رفتارهای بی‌رحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز قرار گرفته‌اند از جمله حبس طولانی‌مدت در سلول‌های انفرادی، آویزان شدن، ضرب و شتم، شلاق، شوک الکتریکی، تهدید به مرگ با گذاشتن اسلحه به روی پیشانی و تجاوز یا سایر خشونت‌های جنسی از جمله گذاشتن یخ روی بیضه‌ها.»

عفو بین الملل همچنین نوشت: «در نتیجه این شکنجه‌ها، جواد روحی دچار پارگی کتف، عدم کنترل ادرار، عوارض گوارشی و اختلالات حرکتی و گفتاری و عرشیا تکدستان دچار شکستگی انگشت پا و مشکلات حافظه شد. بر اساس اطلاعات عفو بین‌المل، بینی مهدی محمدی فرد به دلیل ضرب و شتم در زمان دستگیری شکست و او به دلیل تجاوز دچار جراحات مقعدی و خونریزی مقعدی شد.»


#جواد_روحی #مهسا_امينی‌‌ #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

📱 Tavaana

📱Tavaana

📱Tavaana

📱Tavaana

📱tavaana

📱Beshkan

📱Dialogue

📱tavaana

@Tavaana_TavaanaTech
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
او که این چنین میانه میدان می‌رقصد، جواد روحی است.
جوان دلاوری که سال گذشته ۹ شهریور ۱۴۰۲، به طور مشکوکی در زندان نوشهر جان خود را از دست داد.

چهره‌ دیگری که در ویدیو تار نشده، جاویدنام حسینعلی کیا است.

جواد به گفته وکیلش در زندان بلاتکلیف بود و دادگاه انقلاب ساری نیز عامدانه و با وجود آگاهی نسبت به شرایط جسمانی و روانی وخیم او از آزادی جواد به قید وثیقه خودداری کرد.

جواد روحی پیشتر از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب ساری به اتهامات «افساد فی‌الارض، مقابله با حکومت اسلامی و ارتداد» به ۳ بار اعدام محکوم شده بود. این حکم بعدتر در دیوان عالی کشور نقض شد، اما علیرغم نقض حکم این شهروند ۳۵ ساله همچنان بلاتکلیف در زندان محبوس بود.

شرح شکنجه‌های جواد روحی، نشان از کینه بازجویان از او داشت. جوانی پر شور که در جریان مبارزات مردم از چهره‌های درخشان شهرشان بود و با رقصیدن در خیابان و شعارهایی که می‌داد،شور و شوق زیادی در مردم ایجاد کرده بود.

سازمان عفو بین‌الملل پیشتر در مورد شکنجه‌های جواد روحی و هم پرونده‌‌های او نوشته بود: «جوانان نام‌برده جهت «اعتراف‌گیری» مورد ناپدیدسازی قهری و انواع شکنجه و سایر رفتارهای بی‌رحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز قرار گرفته‌اند از جمله حبس طولانی‌مدت در سلول‌های انفرادی، آویزان شدن، ضرب و شتم، شلاق، شوک الکتریکی، تهدید به مرگ با گذاشتن اسلحه به روی پیشانی و تجاوز یا سایر خشونت‌های جنسی از جمله گذاشتن یخ روی بیضه‌ها.»

عفو بین الملل همچنین نوشت: «در نتیجه این شکنجه‌ها، جواد روحی دچار پارگی کتف، عدم کنترل ادرار، عوارض گوارشی و اختلالات حرکتی و گفتاری و عرشیا تکدستان دچار شکستگی انگشت پا و مشکلات حافظه شد. بر اساس اطلاعات عفو بین‌المل، بینی مهدی محمدی فرد به دلیل ضرب و شتم در زمان دستگیری شکست و او به دلیل تجاوز دچار جراحات مقعدی و خونریزی مقعدی شد.»


#جواد_روحی #مهسا_امينی‌‌ #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

📱 Tavaana

📱Tavaana

📱Tavaana

📱Tavaana

📱tavaana

📱Beshkan

📱Dialogue

📱tavaana

@Tavaana_TavaanaTech
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمدجواد، برادر جاویدنام محمدحسن ترکمان، ضمن انتشار ویدیویی از تصاویر برادرش، نوشت:

«‏دومین سالگرد ‎#زن_زندگی_آزادی فرا رسیده!
سرتاسر ایران از خون عزیزان ما پوشیده شده!
از امروز، هر کجا هستی، شاخه گُلی به یادشان بگذار.»

#محمدحسن_ترکمان
#شاخه_گلی_بگذار
#مهسا_امينی
شاهین شهر _ آرامگاه بهشت معصومه، قطعه ۱ بلوک ۲ ردیف ۴


- محمدحسن ترکمان، ۲۷ساله
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ با گلوله ماموران در بابل کشته شد
پدر محمدحسن از اسرای جنگ هشت‌ساله با عراق بود.

محمدحسن، در توییتر فعال بود.


#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavsanaTech
امیر ایزدخواه، یکی از کاربران شبکه اجتماعی ایکس، خاطره‌ای از دوران کودکی و رفتار گشت ثارالله به شرح زیر منتشر کرده است:

«‏سال۱۳۶۱
نزدیک ماه رمضون بود. با مادر و خواهرم رفته بودیم خرید.
فروشگاه پاستور، يه چيزي شبیه سوپرمارکت بود، که اونزمان خیلی رایج نبود، ولی جنس های خیلی جذابی داشت.
اولین بار بود که لیوان تاشو میدیدم و با اصرار، مادرمو مجبور کردم که بخرتش. البته یه یویو هم کنارش واسم خرید.
هرجا میرفتی اون زمان، رادیو روشن بود.
«توجه توجه» !
کلماتی اضطراب آور، که ترس مرگ رو چنان به دل بچه ٦ ساله می انداخت که زبونش بند میرفت و پاهاش بیجون میشد.
آژیر وضعیت قرمز که بصدا در میومد، دیگه هیچ چیز دنیا جدی نبود، نه لیوان تاشو نه یویو! فقط بمب مهم بود و این سوال که قراره رو سر کی بیفته اینبار.
رفتیم توی زیرزمین، انبار فروشگاه با درهای شیشه ای بزرگ که به هیچ وجه، مصداق پناهگاه نبود. بگذریم که صدای لرزش شیشه ها و جیغ ها، از صدای انفجار بیشتر بود و وحشت آورتر.
اما این ترس واقعی از مرگِ محتمل زیر بمب های صدام، باعث نمیشد که از اوباشی نترسید که ارضا غربزه جنایت در باطنشون، با نصب عکس خمینی روی جیب لباس کمیته و دیدن وحشت در چهره زنان و دختران و پسران جوون ، به اوج میرسید.

وضعیت سفید شد و از پناهگاه بیرون اومدیم. دم در فروشگاه، ماشین گشت ثارالله وایساده بود.
اونزمان، لباس همه مردم شبیه هم بود و کسی به اون صورت دنبال مد نمیرفت. خواهرم ١٣ سالش بود و احتمالا بعد از دویدن به سمت پناهگاه و اون لحظات مرگ آلود، کمی از موهاش از روسری بیرون اومده بود. مادرم البته چادری بود ولی با اینحال، ارازل های کمیته در عقب رو باز کردن و با فحاشی و عربده به ما گفتند سوار شید.
خواهرم اومد چونه بزنه باهاشون و روسریشو مرتب کرد ولی مادرم گفت حرف نزنید و سریع سوار شید.
اون موقع ها وقتی کسی رو میگرفتند، مردم جمع میشدن و تماشا میکردند، و فارغ از بیگناهی افراد، قرار گرفتن توی جمعیت تماشاچی، خوشایند نبود و مادرم میخواست قبل ازینکه مردم جمع بشند، قائله ختم بشه، هرچند به شر!

ما رو تو بازداشتگاه کمیته، که بعدها شد دانشگاه پیام نور، تا ساعت ۱۱ شب نگه داشتند!
بیست سی نفری تو اتاق بودند، بیشتر دخترای جوون ولی مادری هم بود که نوزادشو گذاشته بود تو خونه و در حالی که هنوز بیگودی رو سرش بود، رفته بود سرکوچه گل بخره که بره عروسی.
دو دستی به در میکوبید و زار میزد و التماس میکرد که بچه من شیرخواره و تو خونه تنهاست.
ولی تا ساعت ۱۱ شب اون در باز نشد.
حوصلم سررفته بود از بازی کردن با یویو هم خسته شده بودم.
خواهر ۱۰ ساله دیگه ای هم داشتم که خونه تنها بود و پدرم هم از ما بیخبر! همین کافی بود برای مادرم که از نگرانی بی تاب بشه ولی با این وجود، شده بود سنگ صبور یه دختر جوون دیگه، که میگفت : بابام سرمو میبره!
باباش راننده تاکسی بود و خونشون اون ور شهر تو یه منطقه فقیرنشین.
رنگش پریده بود و همین باعث شده بود، عینک بزرگ سیاه و گردش، بیشتر به چشم بیاد و بعد از ۴۰ سال هنوز تو ذهن من بمونه.

در باز شد و بعد از موعظه های یه آخوند و تعهد گرفتن، که خودش یک ساعتی طول کشید، همه آزاد شدند.
یادم نیست که پدرم چطور خبردار شد و اومده بود سراغمون و من و خواهرمو برد خونه، ولی مادرم با اون دختر عینکی رفت خونشون تا به باباش توضیح بده که اونا حتی یه زن چادری رو هم گرفته بودن و یه جورایی وساطت کنه و مطمئن بشه که باباش، دختر رو نمیزنه.

وقتی مادرم برگشت خونه، پدرم اوقات تلخی کرد، نمیدونم چرا، ولی مامان از شدت سر درد حال تهوع داشت و مدام بالا میاورد.

فرداش، قصه بابای اون دختر رو تعریف کرد ، گفت که دست روی دختر بلند نکرد ولی داد بیداد کرده بود و خودشو زده بود و قرآن رو پاره کرده بود و خدا رو تهدید کرده بود که دیگه روزه نمیگیره!


۴۰ سال گذشته و هنوز…مهسا و آرمیتا و آرزو ها، قربانی توحش اوباش حکومت جهل و جنایت جمهوری اسلامی میشند.»


- شما چه تجربه‌ای دارید؟ چه خاطره‌ای از آن دوران تا کنون دارید؟
گشت ایثار، گشت ثارالله، گشت عفاف، گشت ارشاد و ...

#زن_زندگى_آزادى
#مهسا_امينی #دهه_شصت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
فرهاد محمودی، برادر جاویدنام فریدون محمودی، ضمن انتشار این عکس، نوشت:


«همین ساعت‌ها بود، دوسال پیش که با برادرم فریدون حرف زدم،خیلی عصبانی بود بخاطر کشته شدن ژینا، گفت که فردا(۲۸شهریور) میره تا به اعتراضات در شهر سقز بپیونده.
او ۲۸ شهریور برای همیشه رفت و نامش در تاریخ ثبت شد. دوسال پیش از فردا(۲۸شهریور) جنایت‌های گسترده‌ای توسط ج اسلامی رقم می‌خورد و جان خیلی از عزیزان را در سرتاسر ایران می‌گیرد. یاد همه عزیزان گرامی، راهشان ادامه دارد.


#مهسا_امينی‌‌ #فریدون_محمودی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی از مخاطبان توانا به یاد نیکا شاکرمی، سلطان قلب‌ها را اجرا کرده و این ویدیو را همراه با متن زیر برای ما فرستاده است:

«عشق🍃:
برای نیکا
برای عاشقانه هایش
برای روح لطیف و پاکش
برای ظلم‌ستیزیش
برای حق طلبیش
برای همه دردهایی که کشید و‌ ایستادگی کرد
برای #زن_زندگی_آزادی
#نیکا_شاکرمی

بر مدار حقیقت...حق طلب و ظلم ستیز باشیم...»

#مهسا_امينی‌‌ #نه_به_جمهوری‌_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech