آموزشکده توانا
57.8K subscribers
30.2K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر داغدار مهرگان زحمتکش، از کشته‌شده‌های زندان لاکان رشت، در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

«امروز هم مثل همه ی روزهای تلخ بدون تو گذشت
امروز هم ازصبح منتظر شنیدن صدای زنگ تلفن بودم اینکه ببینم مخاطبم روی صفحه ی گوشی مهرگانم افتاده وقتی به خودم اومدم که این فکرا چیه و به گوشیم بیشتر از یک ساله که مهرگانم زنگ نمیزنه.
توی تموم دوران زندگیم با همه ی روز و شبهای بد و خوبی که باهم داشتیم همیشه با یک فکر شیرین حالم خوب میشد و خستگی تمام سختی های زندگی به یکباره از دوشم می‌رفت.
همیشه فکرمی‌کردم بچه هام که بزرگ بشن یه زندگی قشنگی رو کنارهم تجربه می‌کنیم و مثل همیشه با همیم.
پسرا زن میگیرن و دنیا هم قاعدتا ازدواج میکنه و من میمونم و یه خانواده پر و پیمون که هرکدومشون برام نوه‌های قشنگی بدنیا میارن و زندگی از اونی که فکر می‌کنم قشنگ‌ترمیشه.
و هروقت که به اینجا میرسیدم نا خوداگاه مهرگان بیشتر از بقیه فکرمو درگیر میکرد و باخودم میگفتم خدایا مهرگانم بیشتر از بقیه بچه‌ها سختی کشیده و همیشه آرزویی که براش داشتم و البته برا بقیه ی بچه‌هام،خوشبخت شدنه اینکه ازدواج کنه بابا بشه و بهم چند تا نوه خوشگل بده،حتی فکرش خنده به لبانم می‌آورد و خوشحالی وصف‌ناشدنی تمام وجودمو فرا می‌گرفت.
تااینکه اون روز شوم توی اون زندان کوفتی اون اتفاق وحشتناک افتاد و ازونجایی که پسر با غیرتم طوری تربیت نشده بود که بتونه اونهمه زور و ظلم رو ببینه و دم نزنه و اخرش به اینجا ختم شد ....
من ماندم و یه قلب پر درد،،قلبی پراز آرزوهای برباد رفته و مهرگانی که با هزاران امید و عشق به زندگی زیر خروارها خاک سرد خوابیده و امیدهایی که ناامیدشدن.
مهرگانم
درسته سال‌ها قصه‌ی زندگی‌مون خیلی پر درد و رنج بود ولی
خوش به سعادتت که جاودانه شدی و نام زیبا و قصه ی رشادت و مردانگی‌ات تا دنیا دنیاست درتاریخ ثبت و بازگو خواهد شد.»

sedigheh.phn

#مهرگان_زحمتكش
#زندانیان_بیگناه #زندان_لاکان_رشت #علیه_فراموشی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
عزیز قاسم‌زاده، معلم و کنشر مدنی محبوس در زندان لاکان رشت، طی نامه‌ای درباره رفتار غیر قانونی قاضی ناظر جدید زندان لاکان رشت نوشت. متن این نامه به شرح زیر است:


پیرامون قاضی ناظر زندان لاکان رشت

✍🏻عزیز قاسم زاده
بند میثاق زندان لاکان رشت
چهارشنبه ۰۱/ ۰۹ / ۱۴۰۲

کمی بیشتر از دو ماه است که قاضی ناظر زندان لاکان رشت عوض شده و جوانی متولد اواخر دهه هفتاد بر این جایگاه تکیه زده است. تغییر افراد در سطوح مختلف مدیریتی و نهادهای گوناگون،مسلما به همراه خود اندک تغییراتی را در پی دارد اما اگر تغییر افراد به تغییر رویه‌ها و ساختارها در سطح کلان منجر شود، حکایت از ناهمگونی مشخصی دارد که مهم‌ترین آن رویکرد فردی در فرایند تصمیم‌گیری به جای رویکرد قانونی است که دستورالعمل‌های لازم را در حیطه‌های مختلف تصمیم‌گیری‌ها معین کرده است. رویه قاضی جوان نه تنها با رویه دیگر قاضی ناظرهای پیش از خود در همین زندان تفاوت فاحشی دارد، بلکه اساسا با آنچه در وظایف قانونی و حقوقی قاضی ناظر تعریف شده، منافات مسلم و آشکاری دارد. به عنوان نمونه روال مرخصی‌ها به این شکل است که بعد از درخواست زندانی، رییس اندرزگاه، مسوول واحد اصلاح و تربیت و یا مددکار اجتماعی و کارشناس فرهنگی و مسوول واحد قضایی زندان یا مددکار قضایی (دبیر شورا) و مسوول حفاظت و اطلاعات،  مسوول واحد بهداشت و درمان و روانشناس و رییس یا معاون زندان پس از موافقت خود مراتب را طی نامه‌ای در نهایت به قاضی ناظر زندان ارجاع می دهند. در واقع پس از بررسی‌های انجام شده و تایید مراجع تعیین شده فوق، تایید قاضی ناظر به‌ تعبیر فقهی قضیه، علی الاغلب "جنبه امضایی" دارد و نه "تاسیسی" بدین معنی که قاضی ناظر واضع یک قانون تازه برای اراده‌ی معطوف به نادیده انگاشتن تصمیم جمعی بر طبق قوانین و یا دست کم عرفی که در زندان‌های کشور مرسوم است، نمی‌باشد. در حالی که قاضی فعلی با عدم رعایت این اصل، زندانی‌ها را به صف می‌کشد و از آنها می‌خواهد که قرآن بخوانند و هر کس که از پس این کار بر نیاید مرخصی او را لغو می‌کند. پیرامون قرآن این کتاب آسمانی توصیه موکد شده است که بی وضو سراغ آن نرویم. اینکه زندانیان مختلف را با انواع و اقسام جرم‌های عمومی به صف کردن حتی با نیت پاک، نتیجه آن خیر نخواهد بود. قرآن کتابی است آسمانی و شاهدی است قدسی اما این رویه تبدیل این "شاهد قدسی" به "شاهد بازاری" است.

امری که بنا به توصیه همه بزرگان دینی  در حفظ و نگهداری این کتاب آسمانی کوشا باید بود نه اینکه  فقط در ظواهر امر خود را فردی قرآنی نشان دهیم بلکه باید در بواطن امر عامل به قرآن بود  با چنین شیوه‌ای باید گفت:
گر تو قرآن بر این نّمّط خوانی
ببری رونق مسلمانی
از سوی دیگر روال بر ابن است که افراد مراجعه کننده در دفتر قاضی ناظر در سالن انتظار می‌مانند و نامه‌ها و درخواست‌های آنها از طریق کارمندهای آن بخش به دست قاضی ناظر می رسد و او در نهایت تصمیم می‌گیرد و در صورت لزوم شخص خاصی را احضار می‌کند اما قاضی جوان تک تک افراد را صدا می‌زند و اگر فردی روی صندلی‌های تعیین شده بنشیند، خطاب به او می‌گوید: چه کسی به تو اجازه داده که روی صندلی بنشینی؟ و اگر در پاسخ بشنود که این صندلی‌ها را برای نشستن گذاشته‌اند، می‌گوید : تو زندانی هستی تا من اجازه نداده‌ام حق نشستن نداری
لازم است که گماردگان و ناظران بر قاضی ناظر جوان در دستگاه قضایی به ويژه دادگستری استان گیلان آداب و رسوم قضایی را دست کم به صورت شکلی به این جوان که در حال کار‌آموزی است بیاموزند چرا که به قول سعدی :

ضرورت است که افراد را سَری باشد         
وگرنه مُلک نگیرد به هیچ روی نظام
به شرط آنکه بداند سر اکابر قوم                
که بی وجود رعیت سری است بی اندام

امید می‌رود که دست اندرکاران قضایی با تغییر رویه کنونی شرایط زندان را به حالت تعادل برسانند. این شیوه و  منش نه با سازو کارهای حقوقی و قانونی منطبق است و نه با سازوکارهای شرعی و اخلاقی تطابقی دارد و از سوی دیگر اختلال در امور زندان و تصمیم‌گیری‌های زندان در حوزه‌های مختلف را نیز به دنبال دارد. قاضی جوان نیز می‌باید توصیه حافظ شیرازی را به گوش جان بسپارد و زین پس بر این منوال طی طریق نماید:

مکن که کوکبه خسروی شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند

#عزیز_قاسم_زاده #معلم_زندانی #زندان_لاکان_رشت #بیانیه
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش، در آستانه نوروز ۱۴۰۳، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:

«می‌خواستم از اشک‌هام بنویسم
از نبودنت، از دومین عیدی که پیشمون نیستی،
از دلتنگیام، از کابوس‌های شبانه‌ و بی‌خوابی‌هام..... اما،،نمیشه نمی‌تونم،، ذهنم خالی شده و فقط غم و حسرت نبودنت رو توش حس می‌کنم.
از اینکه دارم از چی می‌نویسم؟ از اینکه بخاطر مرگ پسرم چقدر ناراحتم؟ از اینکه بی عدالتی‌ای که در حقش شده هرلحظه میاد و مثل بختک میشینه روی سینم؟ چقد بی تو عذاب می‌کشم مهرگانم 😭😭💔
دوباره یادم میاد که من هنوزم رفتنت رو باور نکرده‌ام؛ هنوزم منتظر شنیدن صدای خنده‌هات و «مامان مامان» صدا زدنتم.
من هنوزم منتظرم مهرگان! من هنوزم باور نکردم، من هنوزم باور نکردم....
بهاردوم هم از راه رسید و من همچنان چشم براهتم
چشم براه تو پسرم »

- - یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتش‌سوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانواده‌ها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندان‌شان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانواده‌ها و معترضان، راه‌های ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.

یکی از زندانیان کشته‌شده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...

ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8

#مهرگان_زحمتکش
#زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
عزیز قاسم‌زاده، معلم و کنشگر مدنی که حدود یک سال را در زندان گذراند و اخیرا آزاد شد، هنوز دلش پیش هم‌بندی‌هایش است که از نزدیک با آن‌ها معاشرت داشته و از صدق و صفای آن‌ها آگاه شده است. به همین منظور یادداشتی را در کانال تلگرامش درباره چهار زندانی سیاسی محبوس در زندان لاکان رشت، نوشته است.
متن این یادداشت به شرح زیر است:

نوروز ۱۴۰۳ فرا رسید و هم‌بندی‌هایم حافظ و آرمان و مهدی و منوچهر لحظات نوروز را برای دومین بار از آن سوی میله‌های زندان به نظاره نشسته‌اند. درباره تک تک این دوستان که نزدیک به یک سال با آنها لحظه به لحظه زندگی کرده‌ام، خاطرات شیرین بسیار دارم. در یک زندگی جمعی و لحظه به لحظه اگر لختی ناسازگاری باشد، گذشت روزها و شب‌ها، اوقات را به ملال انگیزترین تکراری می‌رساند که کمترین پیامدش، تنشی پیوسته و مدام است؛ اما وقتی عشق و محبت و مودت میان جمعی حاکم باشد، دیگر نه تنها این بودن‌های همیشگی را بو و گرد تکرار نمی‌نشیند، بلکه هر آیینه چنین جمعی انبانی از احساسات نو را بی تکراری، کنار هم تجربه می‌کند و شور و سور و نور و سرور وجودشان را انباشته می‌کند و از شادی، درونشان سرشار می‌شود. هر کدام از این دوستان واجد خصایصی هستند که بودن در کنارشان را لذت بخش می‌کند.
«حافظ» جوانی متولد ۷۴ است در عین صلابتی مغرورانه، مهربانی ناتمام دارد که او را دوست داشتنی می‌کند. هفته‌های اول زندانی شدنم اتفاق جالبی روی داد که نشان داد پاکی درون این جوان تا کجاست. در زندان هیچ وسیله‌ای برای پوست کندن میوه و سیب زمینی و... پیدا نیست و باید با ابتکار و اختراعی از پس این امور برآیی کارمندان بخش تأسیسات برای درست کردن حمام به بند آمده‌اند و یک تیغ موکت بری را جا گذاشته‌اند. ناگهان دیدم میان حافظ و «امین» بحثی طولانی در گرفته است رفتم و نشستم و گوش کردم. حافظ می‌گوید: این بیت‌المال است باید برگردانیمش. امین می‌گوید: ما که ندزدیده‌ایم، قصد فروش و منتفع شدن از آن را هم نداریم. حافظ اما می‌گوید: اینها همه توجیه است این وسیله مال ما نیست حتی اگر محروم از پوست کندن چیزهایی باشیم که مشقت ما را دو صد چندان کند. ...

ادامه را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/j7am2r2r

#حافظ_فروحی #آرمان_صدقی #مهدی_میرزایی #منوچهر_فلاح #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
نوشته‌ای از شریفه محمدی از بند قرنطینه زندان لاکان رشت

«لحظاتی هستند که هرگز از یاد نخواهم برد، در این شش ماه ساعاتی بودند که بر من سخت و سنگین گذشتند اما هیچ !!! گاه نگریستم.
هنگامی که با صورت کبود برگه های بازجویی بر سرم کوبیده می‌شد!
هنگامی که بعد از سه ماه از انفرادی به بند عمومی منتقل شدم و یا زمانی که بعد از سه ماه آیدین عزیزم را در آغوش گرفتم و هنگام دیدن سیروس در اولین ملاقات بعد از انفرادی که با دیدن چهره خندان من اشکهایش جاری شده بود و... بله هرگز این وقایع از یادم نخواهند رفت.
و حالا دیروز ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ نگاههای منتظر و نگران مادر و خواهرم که انتظار داشتند مرا حضوری ملاقات نمایند از یادم نخواهد رفت. آنها از راه دور با پاهای ورم کرده و درد آلود به تنهایی آمده بودند تا مرا در آغوش خود بگیرند. اما به آنها اجازه داده نشد، مادرم توصیه میکرد که شریفه ناراحت نباش و چیزی نگو تا اذیتت نکنند!!!

اما من فریاد زدم تا هم مادرم و هم دیگران بشنوند و متوجه گردند که من فرزند پدر و مادری هستم که به من آموخته اند در مقابل ظلم وبی عدالتی سکوت نکنم!!!

هنگامی که بعد از سه ماه وارد بند عمومی شدم ، دلم عجیب گرفته بود. با شنیدن این جمله که دلت را پیش عزیزانی بگذار که در شرایط سخت و دشوار تری بوده اند آرامشی مرا فرا گرفت که با امیدی بیشتر از پیشن این روزها را سپری کنم این چند خط را نوشتم برای اینکه به خانواده و دوستان عزیزم بگویم دوستتان دارم به قول آیدین به اندازه کهکشان‌ها دوستتان دارم.

شریفه محمدی»

شریفه محمدی، فعال کارگری محبوس در زندان لاکان، در دوران بازجویی در سنندج مورد ضرب و شتم بازجوها قرار گرفته است و اکنون نیز با وجود بیماری و نیاز به جراحی و رسیدگی پزشکی، همچنان در بند عمومی زندان لاکان رشت بلاتکلیف و بازداشت است.

خانم محمدی در تاریخ ۱۴ آذر در منزل خود در شهر رشت بازداشت شد.
مادر و خواهر شریفه از استان کردستان برای ملاقات او به گیلان رفته بودند.

مرتبط:
ملاقات زندانی
https://tavaana.org/prisoners_rights57/
انواع ملاقات زندانی
https://tavaana.org/prisoners_rights61/

#شریفه_محمدی #زندان_لاکان_رشت #بیانیه #زندانی_سیاسی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عارف عاشوری، جوان رعنا و ۲۷ ساله، تنها فرزند خانواده‌اش بود. جوان اهل آستانه اشرفیه که از نوجوانی کار می‌کرد. عارف زندانی مهریه بود، چهار ماه بود که زندانی بود. او جوانی مهربان و دلسوز بود که همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند.او امید خانواده‌اش بود، خانواده‌ای که با هزار آرزو و با سخنی این تک‌ فرزند خود را بزرگ کرده بودند.
یکشنبه ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۱ مادرش به ملاقاتش رفت، روز ملاقات نبود ولی مادر با اصرار فراوان توانست راضیشان کند تا ده دقیقه فرزندش را ببیند چ خبر خوش آزادیش برای دوروز بعد یعنی سه‌شنبه را به او بدهد.
عارف خوشحال و سرخوش بود از اینکه قرار است دو روز دیگر به آغوش پرمهر خانواده برگردد.

اما شب همون روز خبر دادند که زندان لاکان رشت آتش گرفته و مادر و پدر و اقوام سراسیمه به دم در زندان رفتند.
ولی متاسفانه کسی جواب نمی‌داد، همه بسیج شدند تا خبری بگیرند. تک تک بیمارستان‌های رشت و دنبال عارف گشتند و سرانجاک جسد بی جان او را در سردخانه پیدا کردند.

آن شب، زندانیان جرایم عادی، به کمک زندانیان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ شتافته بودند، آن‌ها از وحشی‌گری ماموران و ضرب و شتم جوانان معترض، خشمگین بودند. زندان آتش گرفت و چند نفر از جمله عارف عاشوری توسط مأموران کشت شدند.

مادر عارف در این دو سال، دچار بیماری‌های متعدد شده است و حالش خوب نیست. او به شدت به عارف وابسته بود. جوانی که ۱۸۵ سانتی‌متر قد داشت، به همین راحتی جانش را گرفتند،
هیچوقت نگفتند چرا و به چه جرمی!

هنگام تحویل پیکر عارف به خانواده‌اش، زیر برگه‌ای که از آن‌ها تعهدگرفتند، نوشته بود اغتشاشگر!

علت مرگ را ایست قلبی اعلام کردند، در حالی که او بدنی سالم داشت و هیچ بیماری زمینه‌ای نداشت.
هنوز کسی به طور دقیق جزئیات وقایع آن شب را نمی‌داند. تعداد دقیق کشته‌شده‌ها مشخص نیست، ولی آنچه که می‌دانیم این است که این جوانان با غیرت، شرف و وجدانشان اجازه نداد که در برابر ظلم سکوت کنند و توسط رژیم کشته شدند.

#عارف_عاشوری #زندان_لاکان_رشت #آتش_سوزی_زندان_لاکان #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
زهرا و زهره دادرس جهت اجرای حکم حبس به زندان لاکان رشت منتقل شده‌اند و نُه فعال دیگر که در این پرونده به حبس‌های سنگین محکوم شده‌اند، بر اساس احضار تلفنی صبح امروز شنبه ۲۳ تیر خود را به اجرای احکام و زندان معرفی کردند و با بدرقه دوستان و خانواده خود راهی زندان لاکان رشت شدند.
خانواده‌های این افراد روزهای سختی را گذراندند و تا چند سال روزهای پر اضطرابی را خواهند گذراند. کنارشان باشیم و تنهایشان نگذاریم.

پی‌نوشت: تا این لحظه فروغ سمیع‌نیا، جلوه جواهری، نگین رضایی، شیوا شاه‌سیاه و آزاده چاوشیان به زندان لاکان رشت رفته‌اند.

#سارا_جهانی
#شیوا_شاه‌سیاه
#فروغ_سمیع‌نیا
#جلوه_جواهری
#متین_یزدانی
#آزاده_چاوشیان
#نگین_رضایی
#یاسمین_حشدری
#هومن_طاهری
#زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مادر زهرا و زهره دادرس، دو تن از فعالان حقوق زنان محبوس در زندان لاکان رشت، در گزارشی کوتاه از ملاقات با دخترانش، نوشت که آن‌ها در زندان هم در پی رفع تبعیض و برقراری عدالت هستند.

این مادر در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
«پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۳ برای ملاقات کابینی زهرا و زهره تنها نبودم و بنیامین پسر کوچک زهرا که روز دوشنبه(روز ملاقات آقایون) درگیر کلاس درس بود ،امروز همراهم بود و تونست مامان و خاله را ببینه. زهرا و زهره هنوز تو بخش قرنطینه هستند و درسته که زهرا کمی از نظر فیزیکی لاغر شده ولی هر دو از لحاظ روحی قوی و محکم هستند. بیشترین حوزه فعالیت زهرا و زهره در سال‌های اخیر، مبارزه با تبعیض و هدفشون برابری و عدالت بوده،این روزها هم هر دو داخل زندان تلاش می‌کنند که خواسته ها و امکاناتی که در ساختمان مجاور یعنی بخش مردان زندان لاکان و خیلی زندان‌های دیگه در دسترس هست که البته خیلی هم حداقلی هست، برای بخش زنان زندان لاکان فراهم بشه زهرا و زهره ایمان دارند که به هدفشون می‌رسند.»


#زهرا_دادرس
#زهره_دادرس
#زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
منوچهر فلاح، زندانی سیاسی محبوس در زندان لاکان رشت، از اول مرداد ماه ۱۴۰۳ در اعتصاب غذا به سر می‌برد. پنج تن از زندانیان سیاسی زندان لاکان رشت در بیانیه‌ای اعلام کرده‌اند که در همراهی با او، آن‌ها هم دست به اعتصاب غذا می‌زنند.

متن این بیانیه به شرح زیر است:

« مردم شریف و آزادیخواه ایران

اعتصاب غذا برای زندانی، واپسین راهکار رهایی از ستمی هست که بر وی می‌رود. زيرا به خطر انداختن كالبدجسمى، گاه او را با آسیب‌های جسمى و روحى جبران‌ناپذیری روبرو می‌كند.

پرسش اینجاست:
ژرفای این ستم تا کجاست كه یک زندانی از مهمترین داشته‌اش دست می‌شوید؟

منوچهر فلاح، از تاریخ ۱ مرداد ۱۴۰۳ دست به اعتصاب غذا زده تا از پانزده ماه بلاتکلیفی دردناک رهایی یابد.
در این مدت شاهد نگرانی هر روزه منوچهر فلاح نسبت به دختر نوجوانش كه غير از پدرش كسى را ندارد، بوده‌ایم. او همچنين دل‌نگران فشارها و تهدیدهای پیوسته قضایی بر خانواده‌اش ( داماد و تنها خواهرش ) است.
دلسوزی و مهربانی منوچهر، اين كارگر زحمتكش، زبانزد هم‌بندی‌های او دربند سیاسی زندان لاکان رشت است؛ گوهر گرانبهایی که شایسته واژه انسانیت و تندیسی آشکار از مهرورزی می‌باشد.
درگذشت پدر و مادر، ۱۵ ماه بودن در زندان بدون ملاقات، به همراه تنهایی کشنده‌ای که عدم پیگیری پرونده‌اش را هم در بر می‌گیرد، بخش کوچکی از ناگفته‌های منوچهر فلاح است.

لذا علیرغم اینکه تمام تلاش خود را بکار گرفتیم او را از ادامه اعتصاب غذا منصرف نمائیم، با توجه به بلاتکلیفی طولانی مدت و آگاه از حقانیت مطالباتش، ما گروهی از از زندانیان بند سیاسی زندان لاکان رشت نسبت به بی توجهی مسئولان، از تاریخ ۲۱ مردادماه ۱۴۰۳ با اعتصاب غذای ایشان همراهی خواهیم کرد.
۱- عیسی چولاندیم
۲- جمشید عزیزی
۳- هومن طاهری
۴- ساسان خانزاده
۵- محمد میری

مرداد ماه ۱۴۰۳، زندان لاکان رشت

#منوچهر_فلاح #زندان_لاکان_رشت #عیسی_چولاندیم #جمشید_عزیزی #هومن_طاهری #ساسان_خانزاده #محمد_میری #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
طبق گزارشی که به آموزشکده توانا رسیده است، امروز صبح سارا جهانی در دستشویی دچار اسپاسم عضلانی شد و کنترلی روی پا نداشت. زمین خورد و بالای چشمش پاره شد و چند بخیه زدند.
خدمات بهداری به او ندادند و پزشک بهداری زندان را اجازه ویزیت ندادند و فقط یک کمک بهیار اقدام به زدن بخیه کردند.
در مقابل اعتراض او و سایر زندانیان توجه نکردند.
با توجه به شدت خونریزی و پارگی نیاز به معاینه پزشک زندان یا اقدام بیمارستانی بود که مدیر بخش زندان لاکان از آن دریغ کرد.
سایر زندانیان گفتند علاوه بر خونریزی پارگی بالای چشم، از دهن او نیز خون می‌آمد. بنظر می‌رسد سر او به دیوار خورده باشد. کمتر کار این بود که به بیمارستان منتقل و اقدامات بالینی انجام می‌شد و سونوگرافی و اسکن می‌شد.

سارا جهانى از فعالان حقوق زنان گيلان است كه به تازگى براى اجراى حكم حبسش به زندان لاکان رشت رفته است.

او پیش از رفتن به زندان در ویدیویی گفته بود:
«اگه فقط اجازه بدید زنده بمونیم!
بازم بلند میشیم و میگیم:

"زن، زندگی، آزادی»


لازم به ذکر است، پیشتر مسئولان پزشک قانونی رشت به‌صورت شفاهی به خانواده‌ سارا جهانی اعلام کرده بودند که به‌واسطه ابتلا به بیماری و شدت آن، او توان تحمل کیفر را ندارد، اما در تناقضی آشکار و برخلاف قوانین صریح و روشن مرتبط با بیماری‌های این فعال حقوق زنان، کارشناسان پزشک قانونی رای به تحمل کیفر این سارا جهانی را صادر کرده‌اند.

#سارا_جهانی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در این فایل صوتی سارا جهانی، زندانی سیاسی اتفاقی را که روز گذشته افتاد و حالش بد شد، شرح می‌دهد.

متاسفانه خبردار شدیم که صبح امروز  ۲۴ مرداد هم، مجددا سارا جهانی دچار اسپاسم عضلانی شد و دقایقی در دستشویی بند زنان افتاده و سپس با کمک همبندی‌ها به وضعیتش رسیدگی شد.
مسئولان زندان و سازمان زندان‌ها مقامات قضایی به این مهم توجهی ندارند.
حتی برای درمان او را به بیمارستان منتقل نمی‌کنند.

طبق گزارشی که به آموزشکده توانا رسیده است، امروز صبح سارا جهانی در دستشویی دچار اسپاسم عضلانی شد و کنترلی روی پا نداشت. زمین خورد و بالای چشمش پاره شد و چند بخیه زدند.
خدمات بهداری به او ندادند و پزشک بهداری زندان را اجازه ویزیت ندادند و فقط یک کمک بهیار اقدام به زدن بخیه کردند.
در مقابل اعتراض او و سایر زندانیان توجه نکردند.
با توجه به شدت خونریزی و پارگی نیاز به معاینه پزشک زندان یا اقدام بیمارستانی بود که مدیر بخش زندان لاکان از آن دریغ کرد.
سایر زندانیان گفتند علاوه بر خونریزی پارگی بالای چشم، از دهن او نیز خون می‌آمد. بنظر می‌رسد سر او به دیوار خورده باشد. کمتر کار این بود که به بیمارستان منتقل و اقدامات بالینی انجام می‌شد و سونوگرافی و اسکن می‌شد.

سارا جهانى از فعالان حقوق زنان گيلان است كه به تازگى براى اجراى حكم حبسش به زندان لاکان رشت رفته است.

او پیش از رفتن به زندان در ویدیویی گفته بود:
«اگه فقط اجازه بدید زنده بمونیم!
بازم بلند میشیم و میگیم:

"زن، زندگی، آزادی»


لازم به ذکر است، پیشتر مسئولان پزشک قانونی رشت به‌صورت شفاهی به خانواده‌ سارا جهانی اعلام کرده بودند که به‌واسطه ابتلا به بیماری و شدت آن، او توان تحمل کیفر را ندارد، اما در تناقضی آشکار و برخلاف قوانین صریح و روشن مرتبط با بیماری‌های این فعال حقوق زنان، کارشناسان پزشک قانونی رای به تحمل کیفر این سارا جهانی را صادر کرده‌اند.

#سارا_جهانی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
سارا دلدار، از بازداشت‌شدگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ و‌ زندانی سیاسی سابق در زندان لاکان رشت، به‌دلیل کمک به معترضان مجروح در خلال قیام، بازداشت و به حبس محکوم شد. او به دلیل عفونت ناشی از ساچمه‌های فراوان در تن خود، جان خود را از دست داد.

سارا دلدار در آخرین پست اینستاگرام خود که در بیمارستان بستری بود، شرح کاملی از وضعیت خود داده بود:

«اول مرداد هزار و چهارصد و سه

فردا روزی که یکسال پیش از دادگاه مستقیم به #زندان_لاکان_رشت برده شدم هیچ حس و درد و ترسی نداشتم یا حتی نگفتم با خودم کاش این کارو نمیکردم. چون من کاری نکردم جز اینکه زخمی‌ها رو نجات دادم و جراحی کردیم و سکوت نکردم در برابر وجدانم و و‌جز قلمی که جز راستی هیچ ننوشت.

روزها گذشت داخل زندان و تا حکم‌ام اومد: دو تا حکم یک سال و سه ماه و ده روز و شش ماه و خورده‌ای. موندم و ازادی مشروطم اومد. این مدت هر چقدر هر ثانیه چه چیزایی گذشت و بگم بازم کمه.

از بهداشت، از دعواها از سرما از گرما از اینکه آرزوت باشه ماه و آسمون رو ببینی ولی خب همه این چیزا و صد برابرش برای وطن کمه.

وقتی که اومدم به هیچ کس نگفتم، تا استقبالم نیان تا هیچ گلی نیارن، وقتی ازادی هیچ معنی نداشت.

روزها گذشت. هم‌اش فکر و ذهنم زندان بود… پیش دخترایی که کمکشون کردم و ترک کردن. پیش اینکه وای دعوا نشه وای برف نیاد سردشون میشه…

حتی غذاهایی که هوس کرده بودم و برام درست میکردن نمیخوردم تا اینکه گفتم اینجوری نمیشه… باید بلند شم مثل همیشه رفتم سرکار. خودم از صبح تا شب درگیر کردم تا برسم خونه بخوابم و فکری نکنم همه رو محل کار خندوندم و انرژی دادم تا اینکه کم کم مریض شدم. پیگیری کردم، دکتر رفتم تا اینکه هر روز بدتر عفونت…

و هنوز از دومین ماه که زندان بودم پریود شدم، دیگه عادت ماهیانه نشدم. تو زندان فشار عصبی گرفتم و بعد مشکلای دیگه… گفتم شایدچون من کبدم مشکل داشت این عفونت‌ها رو گرفتم. یه هفته بیمارستان خوابیدم. دیگه ادم قبل نبودم، ضعیف ضعیف شدم، کم‌خونی شدید و بزرگ شدن طحال و کلیه و تخمدان… بعد دیدم بچه‌هایی که از زندان اومدن خیلیاشون بیماری زمینه‌ای گرفتن
ولی با تمام این رنج‌ها و دردها ساچمه‌‌های تو بدنم و سرم هر لحظه، ناخوداگاه میبینم خیابون پر از صدای تیر و خون، رژه میرن تو ذهنم و جز مشت کردن ناخن داخل گوشتم هیچ تسلی نیست
ولی باز هم با تمام وجود به تمام شیر زنان سرزمینم افتخار میکنم و روحم پیش خواهرای تو بند که تمام رنجاشونو دیدم و باهاشون زندگی کردم …
#زن_زندگی_آزادی »
saray.deldar

#سارا_دلدار #رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مادر زهرا دادرس خبر داد که فرزندش با اتمام مرخصی درمانی به زندان بازگشت. این مادر که فرزند دیگرش زهره نیز در زندان است، در صفحه اینستاگرام خود نوشت:

«دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، زهرا با اتمام مرخصی درمانی به زندان زنان لاکان رشت برگشت، زهره و زهرا از داخل زندان تماس گرفتند و حال هر دو خوب هست. زهرا پس از انجام آخرین کارهای درمانی و خرید کیف و لوازم تحریر سال جدید تحصیلی برای بنیامین پسر کوچکش و پختن و فریز کردن غذا و ...، دیشب به همراه پسرهاش علی و بنیامین پیش ما بود، از بیش از دو ماه قبل که زهره به وسیله مامورهای لباس شخصی، ناگهانی و بدون ابلاغ قضایی بازداشت شد، به وسایل اتاقش دست نزدیم تا شاید به زودی خودش بیاد، کتاب زندگی در زندان ... نوشته بهمن احمدی امویی کنار تخت زهره بود و زهرا این جملات را ازش برام خوند:

"زمانه سیاه سپری می‌شود، روشنایی بر آستانه ایستاده است، باران می‌نشیند آسمان صاف خواهد شد، آرامش فرا خواهد رسید و شوربختی‌ها پایان می‌گیرد اما تا این همه در رسد،چه رنج‌ها که بر ما نخواهد رفت"»


زهرا و زهره دادرس از جمله فعالان حقوق زنان در رشت هستند که به احکام سنگین مبتلا شدند.
زهره دادرس به ۹ سال و ۶ ماه حبس محکوم شده بود که ۶ سال و یک روز آن قابل اجراست
و زهرا دادرس نیز به ۶ سال و یک ماه حبس محکوم شده بود که سه سال و ۶ ماه از آن قابل اجراست.

#زهرا_دادرس #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به یاد جاویدنام #مهرگان_زحمتکش
مهرگان قرار بود ۲۸ مهرماه ١۴٠١ تولد سی سالگی خود را جشن بگیرد، اما ١٧ مهر با شلیک "سه گلوله جنگی" ماموران #زندان_لاکان_رشت ، شمع زندگی‌اش برای همیشه خاموش شد.
#علیه_فراموشی
#نه_به_جمهوری_اسلامی


ارسالی مخاطبان توانا

- - یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتش‌سوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانواده‌ها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندان‌شان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانواده‌ها و معترضان، راه‌های ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.

یکی از زندانیان کشته‌شده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...

ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8

#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز ۱۵ مهر ماه، دو روز پیش، مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:

«آخرین نگاه، اخرین اغوش، آخرین بوسه، آخرین دیدار...
همیشه آخرین‌هایی هستند که با فکرکردن بهشون ناراحتی میاد سراغمون،
دوسال پیش در چنین روزی ,یعنی(۱۴۰۱/۷/۱۵)آخرین زنگ از طرف مهرگان عزیزم زده شد یعنی اخرین باری بود که صداشو شنیدم😭😭😭
تنها دو روز به دومین سالگرد پر کشیدن مهرگان مونده، و من بی‌تاب‌تر از همیشه‌ام. هرچند که توی این دوسال هر لحظه از نبودنش در رنج و عذاب بودم، اما امروز جور دیگری در غم و غصه غرق شده‌م. امروز روزیه که مهرگانم آخرین تماسش را با من گرفت؛ ظهر پانزدهم مهر بود که تو همین ساعت‌ها شماره‌ی زندان رو روی صفحه‌ی گوشیم دیدم، دستم بند بود ولی در هرحال باید جوابشو میدادم وگرنه باز هم باید کلی صف می‌موند تا دوباره بهم زنگ بزنه. تلفنش رو جواب دادم؛ صداش یجورایی پر از غم بود، یعنی اون مهرگان همیشگی نبود. گفتم چته پسر چرا صدات انقدر گرفتست؟ گفت مامان اعصابم خرابه چون زندون خیلی شلوغ شده ،،بیرون چه خبره اخه کلی بچه‌های کم سن و سال رو گرفتن و آوردن که دیدنشون واقعا عذابم میده ،، من الان باید بیرون میبودم باید جلوی اینهمه ظلم می‌ایستادم وکلی حرفهای دیگه....
انگار یک صدایی از درونم بهم میگفت که این آخرین باریه که صداشو میشنوم،،
بهش گفتم عزیزم نگران نباش انشالله همین روزا ازاد میشی مادر😭😭😭
اما چرخ زمونه خیلی بی رحم تر از این حرفاست، دقیقا دو روز بعدش، مهرگان برای همیشه آزاد شد... برای همیشه از زندان که نه از زندگی دراین دنیای پر از دروغ و ریا و درد آزاد شد؛ اما من همچنان در حسرتش میسوزم چون ماه‌ها بود که بچم ازمن دور بود و ارزوی یکبار دیگه دیدن و بغل کردنش و لمس کردن دستاش، بوییدن عطر تنش و اینکه بشینه کنارم و ساعتها دردو دل کنیم به دلم مونده؛
باید تا آخر عمرم در حسرتش ،،حسرتش بسوزم و بسوزم.»


یکی از زندانیان کشته‌شده در شب هولناک آتش‌سوزی زندان لاکان رشت در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...

ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8

#مهرگان_زحمتکش #آزادی #مهسا_امینی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech