This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سعید افکاری، در زادروز نوید، ویدیویی منتشر کرد که صدای نوید روی تصاویری از بیدادگاههای جمهوری اسلامی و جاویدنامانی که توسط حکومت به قتل رسیدهاند، پخش میشود. صدایی که در دادگاه ضبط شده بود. صدایی که صدای مظلومیت و حقانیت نوید افکاری است.
سعید افکاری نوشت:
«نوید میدونست شما چه هیولاهایی هستید. از شکنجه و مرگ و زندان و انفرادی، میدونست. میدونست و ایستاد مقابلتون. ایستاد تا رسواتون کنه. ایستاد تا به دنیا بگه که #نوید_افکاری، اولین و آخرین قربانی این دستگاه بیعدالتی نیست. ایستاد تا همه بفهمن: اینجا جنایت صورت گرفته.
نوید میدونست، ایستاد و نترسید ازتون. اما شما #اقلیت_خائن، تا عمر دارید باید از نوید بترسید.
تولدت مبارک نوید جانم»
#علیه_فراموشی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سعید افکاری نوشت:
«نوید میدونست شما چه هیولاهایی هستید. از شکنجه و مرگ و زندان و انفرادی، میدونست. میدونست و ایستاد مقابلتون. ایستاد تا رسواتون کنه. ایستاد تا به دنیا بگه که #نوید_افکاری، اولین و آخرین قربانی این دستگاه بیعدالتی نیست. ایستاد تا همه بفهمن: اینجا جنایت صورت گرفته.
نوید میدونست، ایستاد و نترسید ازتون. اما شما #اقلیت_خائن، تا عمر دارید باید از نوید بترسید.
تولدت مبارک نوید جانم»
#علیه_فراموشی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پیام ویدیویی چند ثانیهای گلجهان اشرفپور از بیمارستان به مناسبت سالگرد فرزندش اکبر محمدی در ۸ مرداد
اکبر محمدی متهم ردیف دوم جنبش کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۷۸ خورشیدی است.
اکبر همراه با برادرش منوچهر محمدی که او نیز از سوی قوه قضائیه خامنه ای بعنوان متهم ردیف اول کوی دانشگاه تهران شناخته شده بود، پس از دستگیری در ۲۴ تیر ماهها در کنار هم شکنجه شده بودند.
اگر چه وزارت اطلاعات رژیم ایران، چهار بیانیه از شش بیانیه صادره خود را بعد از سرکوب جنبش کوی دانشگاه تهران، در مورد منوچهر صادر کرده بود و اگر چه نیز، تمامی رسانه های ایران بعد از دستگیری همزمان برادران محمدی، اعدام منوچهر را به نقل از سخنگویان رسمی و غیر رسمی قوه قضائیه، هفته ها در بوق و کرنا قرار داده بودند اما دستگاه قضائی ایران بعلت حمایت گسترده جهانی از منوچهر و همچنین همزمان نیز فشارهای جهانی، بویژه اتحادیه اروپا بر رژیم خامنه ای، حتی از اعلام صدور حکم اعدام برای منوچهر امتناع و عقب نشینی نمود و بجای آن حکم اعدام را به برادرش اکبر ابلاغ کرده بود که به واقع، اعمال این نوع سیاست غیر انسانی تنها برای وارد کردن ضربه هر چه بیشتر به منوچهر و دیگر اعضای خانواده او بوده است.
اکبر پس از دریافت حکم اعدام در دادگاه انقلاب بعنوان مفسد فیالارض از دست قاضی، نه تنها که کمترین حس ترس به او دست نداده بود، بلکه بر عکس، پس از دریافت آن حکم اعدام، بی درنگ شعارهای پی در پی مرگ بر خامنهای مفسد فی الارض و مرگ بر قاضی مفسد فی العرض سر داده بود، به واقع سیاست قاضی امنیتی با این شعارهای او نتیجه عکس داده بود، چون او با این شعارها، ترس و وحشت را در دل و روان خود آن قاضی ایجاد کرده بود، اگر چه رژیم خامنهای بعلت فشارهای جهانی، بعد از یکسال، حکم اعدام اکبر را به پانزده سال حبس تقلیل داده بود.
اکبر معتقد بود که مبارزین سیاسی، پس از دستگیریشان و نیز افتادن به زندان، چاره ای جز این ندارند که مبارزاتشان را از بیرون زندان به داخل زندان منتقل سازند، چون او باور داشت که با ادامه مبارزات در داخل زندان است که میتوان بیرون زندان را برای تمامی حاکمان مستبد دینی ایران تلخ ساخت. اکبر دهها بار به این باور مبارزاتی خود در داخل زندان تا آخر عمل کرد. در مورد آخر اینکه او به مبارزه اعتراضی خود از طریق اعتصاب غذا در داخل زندان اوین روی آورده بود، اگر چه این اعتصاب غذا در داخل زندان های ایران اولین بار نبود اما در دولت احمدینژاد اولین بار و آخرین بار بود.
این اعتراض اعتصابی باعث شده بود که نظام خامنهای در سطح جهان رسوا شود و به تبع آن فشارهای جهانی به این نظام تشدید گردد. همه این عوامل موجب شده بود تا اکبر به دستور مستقیم خامنهای و همینطور نیز محسنی اژهای وزیر اطلاعات رئیس جمهور وقت احمدی نژاد، در داخل بهداری زندان اوین با دست ها و پاهای بسته شده به تخت بهداری در ابتدا در زیر بدترین شکنجهها قرار بگیرد و سپس نیز از طریق داروهای روسی، ترور بیولوژیکی گردد. خانواده دادخواه اکبر محمدی معتقدند در این مورد کسانی چون علی خامنه ای و فرزند او مجتبی خامنهای، رئیس جمهور وقت احمدینژاد و وزیر وقت اطلاعات او محسنی اژهای که هم اکنون رئیس انتصابی قوه قضائیه خامنهای است و همینطور نیز عاملین اجرا کننده دست پائینی این نوع قتل مخوف، باید بزودی در یک دادگاه مستقل ملی پاسخگوی اعمال جنایتشان باشند.
متن و ویدیو ارسالی خانواده محمدی
#اکبر_محمدی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اکبر محمدی متهم ردیف دوم جنبش کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ماه سال ۱۳۷۸ خورشیدی است.
اکبر همراه با برادرش منوچهر محمدی که او نیز از سوی قوه قضائیه خامنه ای بعنوان متهم ردیف اول کوی دانشگاه تهران شناخته شده بود، پس از دستگیری در ۲۴ تیر ماهها در کنار هم شکنجه شده بودند.
اگر چه وزارت اطلاعات رژیم ایران، چهار بیانیه از شش بیانیه صادره خود را بعد از سرکوب جنبش کوی دانشگاه تهران، در مورد منوچهر صادر کرده بود و اگر چه نیز، تمامی رسانه های ایران بعد از دستگیری همزمان برادران محمدی، اعدام منوچهر را به نقل از سخنگویان رسمی و غیر رسمی قوه قضائیه، هفته ها در بوق و کرنا قرار داده بودند اما دستگاه قضائی ایران بعلت حمایت گسترده جهانی از منوچهر و همچنین همزمان نیز فشارهای جهانی، بویژه اتحادیه اروپا بر رژیم خامنه ای، حتی از اعلام صدور حکم اعدام برای منوچهر امتناع و عقب نشینی نمود و بجای آن حکم اعدام را به برادرش اکبر ابلاغ کرده بود که به واقع، اعمال این نوع سیاست غیر انسانی تنها برای وارد کردن ضربه هر چه بیشتر به منوچهر و دیگر اعضای خانواده او بوده است.
اکبر پس از دریافت حکم اعدام در دادگاه انقلاب بعنوان مفسد فیالارض از دست قاضی، نه تنها که کمترین حس ترس به او دست نداده بود، بلکه بر عکس، پس از دریافت آن حکم اعدام، بی درنگ شعارهای پی در پی مرگ بر خامنهای مفسد فی الارض و مرگ بر قاضی مفسد فی العرض سر داده بود، به واقع سیاست قاضی امنیتی با این شعارهای او نتیجه عکس داده بود، چون او با این شعارها، ترس و وحشت را در دل و روان خود آن قاضی ایجاد کرده بود، اگر چه رژیم خامنهای بعلت فشارهای جهانی، بعد از یکسال، حکم اعدام اکبر را به پانزده سال حبس تقلیل داده بود.
اکبر معتقد بود که مبارزین سیاسی، پس از دستگیریشان و نیز افتادن به زندان، چاره ای جز این ندارند که مبارزاتشان را از بیرون زندان به داخل زندان منتقل سازند، چون او باور داشت که با ادامه مبارزات در داخل زندان است که میتوان بیرون زندان را برای تمامی حاکمان مستبد دینی ایران تلخ ساخت. اکبر دهها بار به این باور مبارزاتی خود در داخل زندان تا آخر عمل کرد. در مورد آخر اینکه او به مبارزه اعتراضی خود از طریق اعتصاب غذا در داخل زندان اوین روی آورده بود، اگر چه این اعتصاب غذا در داخل زندان های ایران اولین بار نبود اما در دولت احمدینژاد اولین بار و آخرین بار بود.
این اعتراض اعتصابی باعث شده بود که نظام خامنهای در سطح جهان رسوا شود و به تبع آن فشارهای جهانی به این نظام تشدید گردد. همه این عوامل موجب شده بود تا اکبر به دستور مستقیم خامنهای و همینطور نیز محسنی اژهای وزیر اطلاعات رئیس جمهور وقت احمدی نژاد، در داخل بهداری زندان اوین با دست ها و پاهای بسته شده به تخت بهداری در ابتدا در زیر بدترین شکنجهها قرار بگیرد و سپس نیز از طریق داروهای روسی، ترور بیولوژیکی گردد. خانواده دادخواه اکبر محمدی معتقدند در این مورد کسانی چون علی خامنه ای و فرزند او مجتبی خامنهای، رئیس جمهور وقت احمدینژاد و وزیر وقت اطلاعات او محسنی اژهای که هم اکنون رئیس انتصابی قوه قضائیه خامنهای است و همینطور نیز عاملین اجرا کننده دست پائینی این نوع قتل مخوف، باید بزودی در یک دادگاه مستقل ملی پاسخگوی اعمال جنایتشان باشند.
متن و ویدیو ارسالی خانواده محمدی
#اکبر_محمدی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نام بعضی نفرات حرأتم میبخشد...
کاری از عاصی
با الهام از شعری از نیما یوشیج
برای گرامیداشت یاد جمعی از جانباختگان راه آزادی
aasitunes
#هنر_اعتراض #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کاری از عاصی
با الهام از شعری از نیما یوشیج
برای گرامیداشت یاد جمعی از جانباختگان راه آزادی
aasitunes
#هنر_اعتراض #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
من #امیر_اوجانی (شاهپور) هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۹۸. چهل و سه سالم بود، متولد ۲۰ شهریور ماه ۱۳۵۵. فرزند علیرضا و اهل تهران و ساکن شهر پرند در استان تهران بودم. متأهل و صاحب چهار فرزند، سه دختر ۸، ۱۴ و ۲۰ ساله و یه پسر ۱۷ ساله بودم. ما خانواده خوشبختی بودیم. من اصولا دست به خیر داشتم و مهربون و خانواده دوست بودم. شغلم مدیریت یه مرکز ترک اعتیاد بود، همه توانم رو گذاشته بودم که توی این راه به معتادا کمک کنم، کلی لوح تقدیر توی کارم دریافت کرده بودم، ولی چون کار سختی بود سال ۹۸ تصمیم گرفتم که کارمو سبک کنم، یه ساندویچ فروشی تو پرند اجاره کردم و قرار شد روز ۲۸ آبان ماه مغازه ام رو افتتاح کنم…
اعتراضات سراسری با گرون شدن ناگهانی سیصد درصدی قیمت بنزین تو آبان ۹۸ شروع شد. ۲۸ آبان بود، اونروز قرار بود ساندویچ فروشی که براش زحمت زیادی کشیده بودم تو پرند افتتاح بشه. وقتی به یکی از میدونای اصلی پرند رسیدم تجمع مردم شکل گرفته بود، سرکوبگرا وحشیانه به مردم حمله ور شدن، ناگهان یکی از مزدورا از فاصله نزدیک منو هدف قرار داد و گلوله ساچمه ای به سمتم شلیک کرد که به قسمت بالای پام اصابت کرد، استخون پام شکست و افتادم زمین…
بیمارستانا کسانی که گلوله خورده بودن رو پذیرش نمیکردن به همین خاطر خانوادم منو بردن خونه و تا چند روز به درمانگاه میبردن برای تعویض پانسمان، یه دکتر جراح هم قول داد که پامو عمل میکنه. بعد از چند روز خیلی حالم بد شد، همسرم زنگ زد و آمبولانس خبر کرد ولی هر بیمارستانی میرفتیم پذیرش نمیکردن و میگفتن ما دستور داریم کسانی که گلوله خوردن رو نپذیریم! یکی از اون بیمارستانا «فیروزگر» بود. در نهایت بیمارستان خصوصی ابن سینا منو پذیرش کرد. وقتی تو بیمارستان بستری بودم، مامورای مزدور امنیتی بعد از چند روز دوربینای خیابون رو چک کردن و من شناسایی شدم، اونا رفتن در خونمون و قصد بازداشتمو داشتم که همسرم در مورد وضعیت بحرانی من توی بیمارستان بهشون گفت، مامورا اومدن بیمارستان و جو اونجا رو شدیدا امنیتی کردن تا جايی که ده روز آخر منو ممنوع الملاقات کردن. در نهایت متاسفانه پام بر اثر شدت جراحات ناشی از برخورد گلوله شدیدا عفونت کرد و به آمبولی ریه هم دچار شدم، بدنم تاب نیاورد و بعد از حدود پنجاه روز که از اصابت گلوله به پام میگذشت در تاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۹۸ چشم از دنیا فرو بستم….
پیکر بیجون من در بهشت زهرای تهران مظلومانه به خاک سپرده شد.
مراسم سوم و هفتم در تاریخ ۲۲ دیماه ۱۳۹۸ تو مسجد امیرالمومنین برگزار شد.
هموطن، من به جرم ناکرده توسط حکومت جنایتکار تیر خوردم و بر اثر آسیبهای ناشی از اصابت گلوله و عدم رسیدگی پزشکی به موقع، جون خودمو از دست دادم. بعد از کشته شدن من خانوادم تحت فشار مالی زیادی قرار گرفتن، دختر کوچکم که خیلی بمن وابسته بود افسرده شد. همسرم تا به امروز سعی کرده با وجود مشکلات زیاد مغازه ای که من افتتاح شدنشو ندیدم حفظ کنه و خرج زندگی رو تامین کنه، بچه هام الان ۲۵، ۲۲، ۱۹ و ۱۳ ساله هستن. نذار خونم به هدر بره، در راه آزادی وطنمون تلاش کن و ناامید نشو، پیروزی با ماست شک نکن، روزی که آزادی رو به دست آوردی منو فراموش نکن و به یادم باش…💔
#علیه_فراموشی #آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد
#یاری_مدنی_توانا
متن با کوشش کاربر لعبت در ایکس
LoabatK
طرح از آیلین فلاح
aylene_fallah
@Tavaana_TavaanaTech
اعتراضات سراسری با گرون شدن ناگهانی سیصد درصدی قیمت بنزین تو آبان ۹۸ شروع شد. ۲۸ آبان بود، اونروز قرار بود ساندویچ فروشی که براش زحمت زیادی کشیده بودم تو پرند افتتاح بشه. وقتی به یکی از میدونای اصلی پرند رسیدم تجمع مردم شکل گرفته بود، سرکوبگرا وحشیانه به مردم حمله ور شدن، ناگهان یکی از مزدورا از فاصله نزدیک منو هدف قرار داد و گلوله ساچمه ای به سمتم شلیک کرد که به قسمت بالای پام اصابت کرد، استخون پام شکست و افتادم زمین…
بیمارستانا کسانی که گلوله خورده بودن رو پذیرش نمیکردن به همین خاطر خانوادم منو بردن خونه و تا چند روز به درمانگاه میبردن برای تعویض پانسمان، یه دکتر جراح هم قول داد که پامو عمل میکنه. بعد از چند روز خیلی حالم بد شد، همسرم زنگ زد و آمبولانس خبر کرد ولی هر بیمارستانی میرفتیم پذیرش نمیکردن و میگفتن ما دستور داریم کسانی که گلوله خوردن رو نپذیریم! یکی از اون بیمارستانا «فیروزگر» بود. در نهایت بیمارستان خصوصی ابن سینا منو پذیرش کرد. وقتی تو بیمارستان بستری بودم، مامورای مزدور امنیتی بعد از چند روز دوربینای خیابون رو چک کردن و من شناسایی شدم، اونا رفتن در خونمون و قصد بازداشتمو داشتم که همسرم در مورد وضعیت بحرانی من توی بیمارستان بهشون گفت، مامورا اومدن بیمارستان و جو اونجا رو شدیدا امنیتی کردن تا جايی که ده روز آخر منو ممنوع الملاقات کردن. در نهایت متاسفانه پام بر اثر شدت جراحات ناشی از برخورد گلوله شدیدا عفونت کرد و به آمبولی ریه هم دچار شدم، بدنم تاب نیاورد و بعد از حدود پنجاه روز که از اصابت گلوله به پام میگذشت در تاریخ ۱۹ دی ماه ۱۳۹۸ چشم از دنیا فرو بستم….
پیکر بیجون من در بهشت زهرای تهران مظلومانه به خاک سپرده شد.
مراسم سوم و هفتم در تاریخ ۲۲ دیماه ۱۳۹۸ تو مسجد امیرالمومنین برگزار شد.
هموطن، من به جرم ناکرده توسط حکومت جنایتکار تیر خوردم و بر اثر آسیبهای ناشی از اصابت گلوله و عدم رسیدگی پزشکی به موقع، جون خودمو از دست دادم. بعد از کشته شدن من خانوادم تحت فشار مالی زیادی قرار گرفتن، دختر کوچکم که خیلی بمن وابسته بود افسرده شد. همسرم تا به امروز سعی کرده با وجود مشکلات زیاد مغازه ای که من افتتاح شدنشو ندیدم حفظ کنه و خرج زندگی رو تامین کنه، بچه هام الان ۲۵، ۲۲، ۱۹ و ۱۳ ساله هستن. نذار خونم به هدر بره، در راه آزادی وطنمون تلاش کن و ناامید نشو، پیروزی با ماست شک نکن، روزی که آزادی رو به دست آوردی منو فراموش نکن و به یادم باش…💔
#علیه_فراموشی #آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد
#یاری_مدنی_توانا
متن با کوشش کاربر لعبت در ایکس
LoabatK
طرح از آیلین فلاح
aylene_fallah
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امیر شهیدینژاد این ویدیو از تصاویر فرزندش جاویدنام مهرشاد را منتشر کرد و نوشت:
«مهرشاد عزیز ، مثل چشمه ای گرم و مامن بخش می جوشد، خالص و زلال و در اوج متمایز بودن»
ترانه “درخت سپید” از مرجان فرساد
@marjanfarsad
@amir_shahidi_nezhad
مهرشاد متولد ۶ آبان ۱۳۸۱، جوانی مستقل و آشپزی حرفهای بود که در یک کافه رستوران کار میکرد.
او ۵ آبان ۱۴۰۱، یک روز پیش از تولد ۲۰ سالگیاش در اثر ضربات باتون ماموران سرکوب در جریان خیزش انقلابی در شهر اراک کشته شد. مهرشاد یک سرآشپز موفق، قهرمان ژیمناستیک و شنا بود و در دوچرخهسواری کوهستان، والیبال، کوهنوردی و بدنسازی هم مدال گرفته بود.
#مهرشاد_شهیدی
#مهرشادشهیدی
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«مهرشاد عزیز ، مثل چشمه ای گرم و مامن بخش می جوشد، خالص و زلال و در اوج متمایز بودن»
ترانه “درخت سپید” از مرجان فرساد
@marjanfarsad
@amir_shahidi_nezhad
مهرشاد متولد ۶ آبان ۱۳۸۱، جوانی مستقل و آشپزی حرفهای بود که در یک کافه رستوران کار میکرد.
او ۵ آبان ۱۴۰۱، یک روز پیش از تولد ۲۰ سالگیاش در اثر ضربات باتون ماموران سرکوب در جریان خیزش انقلابی در شهر اراک کشته شد. مهرشاد یک سرآشپز موفق، قهرمان ژیمناستیک و شنا بود و در دوچرخهسواری کوهستان، والیبال، کوهنوردی و بدنسازی هم مدال گرفته بود.
#مهرشاد_شهیدی
#مهرشادشهیدی
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیوی ارسالی از طرف یکی از همراهان توانا، نشان میدهد که او بر سر مزار جاویدنام محسن شکاری، جوان اعدامشده در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ حضور پیدا کرده و میگوید: «راه سربداران وطن ادامه دارد. مرگ بر خامنهای.»
#محسن_شکاری #علیه_فراموشی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#محسن_شکاری #علیه_فراموشی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
لیلا مهدوی، مادر جاویدنام سیاوش محمودی، با انتشار دلنوشتهای از فشارهایی که در دو سال گذشته متحمل شده نوشته است. بخوانید:
«سیاوش نامدار، قهرمان اسطورهای جان مادر نزدیک به دو سال است که پیش من و خواهرت نیستی. چه روزهای سخت و نفسگیری برما گذشت، هرچقدر به شهریور نزدیکتر میشویم باز یاد آوری خاطرات وحجم درد و مصیبتی که بر ما وارد شد بیشتر خود رانمایان میکند و عمق فاجعهای که برما گذشت طی این دوسال بیشتر از چند بار مزارت را تخریب کردن از خط خطی کردن عکس، رنگ ریختن روی عکس، شکوندن سنگ، سیمان و گچ ریختن بر روی سنگ مزارت دریغ نکردن، درست کردن چند پرونده در اوین برای مادر به جرم دادخواهی احضارشدن چندین بار در دفاتر پیگیری اطلاعات بابت هر سخن و کلامی که من برای دادخواهی تو زدم هربار منتظر بودن بگویند که قاتل فرزندت را پیدا کردیم نه فقط تهدید و هیچ، من مادری هستم که فرزندم را با اسلحه جنگی آسمانی کردید از هیچ کاری هم دریغ نکردید آخرین حضور من بعد از دوبار تخريب سنگ مزار سیاوشم، من و دختر نوجوان من را احضار کردید گفتم خودم میام ستایش نیاد گفتید نه باید حضور داشته باشد اگر نیایید از درب منزل میایم میبریم مثل پارسال که ناگهان صبح زود به خانهام حمله کردن و موبایل من و سیاوش رو با خود بردن موبایلی که حتی سیم کارت هم داخلش نبود بردن و تا الان به من پس ندادن. میگویند سیاوش از دیوار پایگاه بالا میرفته بس ما حق شلیک داشتیم تا الان که افراد ناشناس زده بودن بعد می گویند ما حق شلیک داشتیم که بزنیم حق شلیک به کسی رو دارید که سلاح گرم داشته باشد آن هم از کمر به پایین نه شلیک مستقیم بهسر بچه ۱۶ ساله که جز مشت گره خورده و فریاد هچ سلاحی همراهش نبود واینکه ما در جنگ نبودیم این فرضیه شلیک برای کسی هست که میخواهد با اسلحه جای را تصاحب کند، پس میدانید چه کسی شلیک کرده است اما هیچ اقدامی برای دستگیری شخص و اشخاص انجام نمیدهید و مدام من را متهم به تشویش اذهان عمومی میکنید من فقط یک دادخواه هستم دادخواهی جرم نیست.
همانگونه که پیش از این گفتم: این عمل ناشایست تنها عزم ما را برای زنده نگه داشتن یاد او قویتر میکند. اگر صد هزار بار هم سنگ مزار فرزندم را خراب کنید، باز هم ترمیمش خواهم کرد. این اقدامات نه تنها باعث ناراحتی و عذاب نمیشود، بلکه مایهٔ افتخار من است که چنین فرزندی داشتم. اما همچنان سوال من این است که عدالت کجاست که حتی به سنگ مزار هم رحم نمیکنند؟ با قدرت فریاد میزنم: جاوید نام سیاوش نامدار ایران»
#سیاوش_محمودی #دادخواهی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«سیاوش نامدار، قهرمان اسطورهای جان مادر نزدیک به دو سال است که پیش من و خواهرت نیستی. چه روزهای سخت و نفسگیری برما گذشت، هرچقدر به شهریور نزدیکتر میشویم باز یاد آوری خاطرات وحجم درد و مصیبتی که بر ما وارد شد بیشتر خود رانمایان میکند و عمق فاجعهای که برما گذشت طی این دوسال بیشتر از چند بار مزارت را تخریب کردن از خط خطی کردن عکس، رنگ ریختن روی عکس، شکوندن سنگ، سیمان و گچ ریختن بر روی سنگ مزارت دریغ نکردن، درست کردن چند پرونده در اوین برای مادر به جرم دادخواهی احضارشدن چندین بار در دفاتر پیگیری اطلاعات بابت هر سخن و کلامی که من برای دادخواهی تو زدم هربار منتظر بودن بگویند که قاتل فرزندت را پیدا کردیم نه فقط تهدید و هیچ، من مادری هستم که فرزندم را با اسلحه جنگی آسمانی کردید از هیچ کاری هم دریغ نکردید آخرین حضور من بعد از دوبار تخريب سنگ مزار سیاوشم، من و دختر نوجوان من را احضار کردید گفتم خودم میام ستایش نیاد گفتید نه باید حضور داشته باشد اگر نیایید از درب منزل میایم میبریم مثل پارسال که ناگهان صبح زود به خانهام حمله کردن و موبایل من و سیاوش رو با خود بردن موبایلی که حتی سیم کارت هم داخلش نبود بردن و تا الان به من پس ندادن. میگویند سیاوش از دیوار پایگاه بالا میرفته بس ما حق شلیک داشتیم تا الان که افراد ناشناس زده بودن بعد می گویند ما حق شلیک داشتیم که بزنیم حق شلیک به کسی رو دارید که سلاح گرم داشته باشد آن هم از کمر به پایین نه شلیک مستقیم بهسر بچه ۱۶ ساله که جز مشت گره خورده و فریاد هچ سلاحی همراهش نبود واینکه ما در جنگ نبودیم این فرضیه شلیک برای کسی هست که میخواهد با اسلحه جای را تصاحب کند، پس میدانید چه کسی شلیک کرده است اما هیچ اقدامی برای دستگیری شخص و اشخاص انجام نمیدهید و مدام من را متهم به تشویش اذهان عمومی میکنید من فقط یک دادخواه هستم دادخواهی جرم نیست.
همانگونه که پیش از این گفتم: این عمل ناشایست تنها عزم ما را برای زنده نگه داشتن یاد او قویتر میکند. اگر صد هزار بار هم سنگ مزار فرزندم را خراب کنید، باز هم ترمیمش خواهم کرد. این اقدامات نه تنها باعث ناراحتی و عذاب نمیشود، بلکه مایهٔ افتخار من است که چنین فرزندی داشتم. اما همچنان سوال من این است که عدالت کجاست که حتی به سنگ مزار هم رحم نمیکنند؟ با قدرت فریاد میزنم: جاوید نام سیاوش نامدار ایران»
#سیاوش_محمودی #دادخواهی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
« #رضا_رسائی اعدام شد.
ما چه کردیم؟
نشستیم و تماشا کردیم!!!
نالههای مادران داغدار ادامه پیدا خواهد کرد تا بیدار و بی دار شویم.
باشد که بیدار شویم.»
————————————————
Video edit /تدوین:
.
@dd_novin
.
.
🧑🎨 Artist / طراح چهره:
#بهنام_محمدی
.
Film source / منابع تصویری:
برشی از فیلم #سرخپوست
—————————
#نه_به_اعدام
#علیه_فراموشی
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ما چه کردیم؟
نشستیم و تماشا کردیم!!!
نالههای مادران داغدار ادامه پیدا خواهد کرد تا بیدار و بی دار شویم.
باشد که بیدار شویم.»
————————————————
Video edit /تدوین:
.
@dd_novin
.
.
🧑🎨 Artist / طراح چهره:
#بهنام_محمدی
.
Film source / منابع تصویری:
برشی از فیلم #سرخپوست
—————————
#نه_به_اعدام
#علیه_فراموشی
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز گذشته زادروز جاویدنام عادل کیانپور بود. خانواده و بستگانش با حضور مادر سعید زینالی - جوانی که از تیر ماه ۱۳۷۸ توسط حکومت ناپدیدسازی قهری شده - زادروزش را جشن گرفتند و یادش را گرامی داشتند.
عادل کیانپور زندانی سیاسیای بود که از چهارم دیماه سال ۱۴۰۰ در اعتراض به محرومیت از حق دادرسی عادلانه و بدون رسيدگى پزشكى اعتصاب غذای خود را آغاز کرده بود و در پی وخامت حال بعدازظهر روز شنبه، ۱۱ دی ۱۴۰۰ در زندان شیبان اهواز جان باخت.
این زندانی سیاسی پیشتر طی حکمی از سوی دادگاه انقلاب اهواز، به اتهامهای «تبلیغ علیه نظام»، «تبلیغ به سود گروههای مخالف» و «تشویش اذهان عمومی به قصد برهم زدن امنیت ملی» به تحمل سه سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
عادل آن سال مهر ماه دچار بیماری کرونا شده بود ولی به او مرخصی نداده بودند.
مادر آقای کیانپور پس از زندانیشدن فرزندش دچار سکته شده و در وضعیت مناسبی بهسر نمیبرد.
عادل که مدتی به یک گروه در کردستان عراق پیوسته بود، وقتی فکر کرد فریب خورده، به ایران بازگشته بود و خود را تسلیم کرده و تبرئه شده بود، اما مجددا بازداشت شد و در ممنوعیت ملاقات ماهها تخت شکنجه قرار گرفته بود. او به سه سال حبس محکوم شد. همسرش از او در این مدت جدا شد
چند بار اعتصاب غذا کرد که اعتنایی نکردند و وعده وعید دادند. با توجه به شرایطی که برایش پیش امده بود در یک فایل صوتی خطاب به «محسنی اژهای»گفت: «مگه نگفتین هر کس خارج کشور هست ما کمک میکنیم به زندگی برگرده؟ منظورتون از زندگی، زندگی تو زندان بود؟ اینجور رفتارها رو نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم.»
بعد از گذشت ۵ ماه، ۲ میلیارد و ۲۵۰ میلیون تومان وثیقه تعیین کردند که موقتا از زندان آزاد شود، اما ماموران نگذاشتند که مادرش وثیقه بگذارد. متعاقباً در زندان به کرونا مبتلا شد. ...چهارم دی ماه اعتصاب غذا کرد و یازدهم درگذشت.
#علیه_فراموشی #یادمون_نمیره #عادل_کیانپور #سعید_زینالی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
عادل کیانپور زندانی سیاسیای بود که از چهارم دیماه سال ۱۴۰۰ در اعتراض به محرومیت از حق دادرسی عادلانه و بدون رسيدگى پزشكى اعتصاب غذای خود را آغاز کرده بود و در پی وخامت حال بعدازظهر روز شنبه، ۱۱ دی ۱۴۰۰ در زندان شیبان اهواز جان باخت.
این زندانی سیاسی پیشتر طی حکمی از سوی دادگاه انقلاب اهواز، به اتهامهای «تبلیغ علیه نظام»، «تبلیغ به سود گروههای مخالف» و «تشویش اذهان عمومی به قصد برهم زدن امنیت ملی» به تحمل سه سال حبس تعزیری محکوم شده بود.
عادل آن سال مهر ماه دچار بیماری کرونا شده بود ولی به او مرخصی نداده بودند.
مادر آقای کیانپور پس از زندانیشدن فرزندش دچار سکته شده و در وضعیت مناسبی بهسر نمیبرد.
عادل که مدتی به یک گروه در کردستان عراق پیوسته بود، وقتی فکر کرد فریب خورده، به ایران بازگشته بود و خود را تسلیم کرده و تبرئه شده بود، اما مجددا بازداشت شد و در ممنوعیت ملاقات ماهها تخت شکنجه قرار گرفته بود. او به سه سال حبس محکوم شد. همسرش از او در این مدت جدا شد
چند بار اعتصاب غذا کرد که اعتنایی نکردند و وعده وعید دادند. با توجه به شرایطی که برایش پیش امده بود در یک فایل صوتی خطاب به «محسنی اژهای»گفت: «مگه نگفتین هر کس خارج کشور هست ما کمک میکنیم به زندگی برگرده؟ منظورتون از زندگی، زندگی تو زندان بود؟ اینجور رفتارها رو نه فراموش میکنیم و نه میبخشیم.»
بعد از گذشت ۵ ماه، ۲ میلیارد و ۲۵۰ میلیون تومان وثیقه تعیین کردند که موقتا از زندان آزاد شود، اما ماموران نگذاشتند که مادرش وثیقه بگذارد. متعاقباً در زندان به کرونا مبتلا شد. ...چهارم دی ماه اعتصاب غذا کرد و یازدهم درگذشت.
#علیه_فراموشی #یادمون_نمیره #عادل_کیانپور #سعید_زینالی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
من یوسف قنبرزادگان هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۳۰ آبان ماه ۱۴۰۱. بیست و چهار سالم بود، متولد۱۶ آذر ۱۳۷۷، فرزند یونس و اهل شهرستان داراب در استان فارس و ساکن شیراز بودم.
پدر و مادرم تو پزشکی قانونی جنازه منو ندیدن چون میخواستن آخرین تصویرشون از من خاطرات شیرین و چهره خندون تو دوران حیاتم باشه…
پیکر بیجون من در زادگاهم داراب تو بهشت مجتبی مظلومانه به خاک سپرده شد…خونه ابدی من طبقه دوم مزار پدربزرگ پدریم «یوسف فرزند فتحعلی» بود.
مراسم چهلم در تاریخ ۲۷ آذر ماه ۱۴۰۱ بر سر مزارم برگزار شد و مراسم اولین سالگرد کشته شدنم در تاریخ ۲۹ آبان ماه ۱۴۰۲ تو بهشت مجتبی بر سر مزارم بر پاشد.
هموطن من برای آزادی هممون جنگیدم و هزینه سنگینی که به بهای از دست دادن جونم تموم شد پرداخت کردم. اگه سکوت کنی روی خون من و جانباخته های راه آزادی پا گذاشتی، راهمو ادامه بده و اسمم رو بخاطر بسپار تا روز پیروزی وطن، تو جشن آزادی به جای منم شادی کن…💔
متن کامل روایت را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/3pfvnhjk
#علیه_فراموشی #یوسف_قنبرزادگان #یاری_مدنی_توانا
این روایت به کوشش خانم لعبت، از هموطنان فعال در شبکههای اجتماعی نوشته شده است
@Tavaana_TavaanaTech
پدر و مادرم تو پزشکی قانونی جنازه منو ندیدن چون میخواستن آخرین تصویرشون از من خاطرات شیرین و چهره خندون تو دوران حیاتم باشه…
پیکر بیجون من در زادگاهم داراب تو بهشت مجتبی مظلومانه به خاک سپرده شد…خونه ابدی من طبقه دوم مزار پدربزرگ پدریم «یوسف فرزند فتحعلی» بود.
مراسم چهلم در تاریخ ۲۷ آذر ماه ۱۴۰۱ بر سر مزارم برگزار شد و مراسم اولین سالگرد کشته شدنم در تاریخ ۲۹ آبان ماه ۱۴۰۲ تو بهشت مجتبی بر سر مزارم بر پاشد.
هموطن من برای آزادی هممون جنگیدم و هزینه سنگینی که به بهای از دست دادن جونم تموم شد پرداخت کردم. اگه سکوت کنی روی خون من و جانباخته های راه آزادی پا گذاشتی، راهمو ادامه بده و اسمم رو بخاطر بسپار تا روز پیروزی وطن، تو جشن آزادی به جای منم شادی کن…💔
متن کامل روایت را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/3pfvnhjk
#علیه_فراموشی #یوسف_قنبرزادگان #یاری_مدنی_توانا
این روایت به کوشش خانم لعبت، از هموطنان فعال در شبکههای اجتماعی نوشته شده است
@Tavaana_TavaanaTech