This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طی روزهای گذشته در اطراف مزار جانباختگان خیزش انقلابی در بوکان قبرهایی ساختگی کندند تا دسترسی به مزار آنها را محدود کنند.
دایه عظیمه مادر محمد حسنزادە از جانباختگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ در بوکان در اعتراض بە تغییرات هدفمند بە منظور جلوگیری از دسترس بودن مزار جانباختگان انقلاب ملی ایران در بوکان، قبرهای جدید اطراف مزار جانباختگان را با دست خالی پر میکند.
او میگوید، «من مادر محمد حسنزادەام و این خاک و وطن ماست
من مادر محمد هستم از یک قبر نمیترسم، این خاک و وطن ماست، متعلق به دولت نیست، فرزاندم را کشتند، این شهیدان را کشتند، چرا با ما چنین کردند، چرا؟ این خاک ماست این خاک، خاک کردستان است.
آنها اجازە دارند فرزندان ما را بکشند؛ اما ما اجازە یک وجب خاک در جوار آرامگاه فرزندانمان را نداریم؟ نفرین بر شما، محمد تنها پسرم بود.
میگوید دندانی که لق باشد باید برود، باید کشیدش، من شیر مار را برای محمد -اگر میخواست- برایش پیدا میکردم، شب سهم غذای خودم را برای محمد نگە میداشتم.
او تاکید میکند کە جاشها را بە آرامستان این جانباختگان میفرستند تا از آنها حرف بکشند، و میگوید: ما شهید دادەایم، آنها هرکدام یک انسان بودند، نه فقط یک موجود جاندار!
پس بدانید این خاک حق من است، میهن من است.»
- محمد حسنزاده، از مخاطبان و دنبالکنندههای صفحه توانا بود. او در روزهای اول انقلاب چشمش را در راه آزادی داده بود، اما دست از مبارزه نکشید و در صحنه اعتراضات حضور داشت و جانش را نثار کرد.
#مهسا_امینی #محمد_حسن_زاده #بوکان #ژینا_امینی
#زن_زندگی_آزادی #نه_فراموش_میکنیم_نه_ميبخشيم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دایه عظیمه مادر محمد حسنزادە از جانباختگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ در بوکان در اعتراض بە تغییرات هدفمند بە منظور جلوگیری از دسترس بودن مزار جانباختگان انقلاب ملی ایران در بوکان، قبرهای جدید اطراف مزار جانباختگان را با دست خالی پر میکند.
او میگوید، «من مادر محمد حسنزادەام و این خاک و وطن ماست
من مادر محمد هستم از یک قبر نمیترسم، این خاک و وطن ماست، متعلق به دولت نیست، فرزاندم را کشتند، این شهیدان را کشتند، چرا با ما چنین کردند، چرا؟ این خاک ماست این خاک، خاک کردستان است.
آنها اجازە دارند فرزندان ما را بکشند؛ اما ما اجازە یک وجب خاک در جوار آرامگاه فرزندانمان را نداریم؟ نفرین بر شما، محمد تنها پسرم بود.
میگوید دندانی که لق باشد باید برود، باید کشیدش، من شیر مار را برای محمد -اگر میخواست- برایش پیدا میکردم، شب سهم غذای خودم را برای محمد نگە میداشتم.
او تاکید میکند کە جاشها را بە آرامستان این جانباختگان میفرستند تا از آنها حرف بکشند، و میگوید: ما شهید دادەایم، آنها هرکدام یک انسان بودند، نه فقط یک موجود جاندار!
پس بدانید این خاک حق من است، میهن من است.»
- محمد حسنزاده، از مخاطبان و دنبالکنندههای صفحه توانا بود. او در روزهای اول انقلاب چشمش را در راه آزادی داده بود، اما دست از مبارزه نکشید و در صحنه اعتراضات حضور داشت و جانش را نثار کرد.
#مهسا_امینی #محمد_حسن_زاده #بوکان #ژینا_امینی
#زن_زندگی_آزادی #نه_فراموش_میکنیم_نه_ميبخشيم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
امروز زادروز جاویدنام محمد حسنزاده است. اگر جمهوری اسلامی او را نکشته بود، او حالا ۲۹ ساله شده بود.
او از هنگامی که خبر قتل مهسا امینی را شنید، آرام و قرار نداشت. نمیتوانست این ظلم آشکار را بپذیرد و سکوت پیشه کند. با آنکه همه چیز داشت، خانه، زندگی خوب، پدر و مادر و خواهر، نامزد و عشق زمینی که قرار بود با او ازدواج کند و زندگی تشکیل دهد. اما همه را رها کرد.
محمد حسنزاده با نحوه حضورش به همه درس استقامت، شرافت و شجاعت داد.
از اولین روز در اعتراضات شرکت کرد و دوستانش را هم تشویق بە حضور در اعتراضات میکرد.
به گفته دوستانش، محمد میگفت «باخودم فکر میکنم اگە این بیوجدانهت با دو تا خواهران خودم چنین کاری میکردند...، مهسا هم جای خواهر خودم بود.»
شب ۲۹ شهریور ۳ گلولە پینت بال بە کمر و ساق پا و رانش خورد. اما او دست بردار نبود. شب ۳۰ شهریور دوبارە بە اعتراضات رفت و در دفاع مشروع مقابل ماموران، سرو گردن و دستش آتش گرفت. ماموران از فرصت استفادە کردند و با اسلحه ساچمهای به صورت او شلیک کردند که یکی از ساچمهها به چشم چپ او اصابت کرد و آسیب جدی زد.
روز بعد خانواده او را به بیمارستان نیکوکاری تبریز بردند و تحت درمان قرار گرفت. اما به دلیل جو امنیتی او را تهران منتقل بردند.
حدود سه هفته در تهران چند عمل جراحی روی چشمش انجام میشود. بینایی به چشمش باز نمیگردد، اما محمد حسنزاده با همان وضعیت باز به خیابان میرفت و در اعتراضات شرکت میکرد. به دوستانت میگفت «حتی اگر دوچشمم را از دست دادم دست مرا بگیرید و ببرید.»
محمد برای شرکت در مراسم چهلم مهسا امینی به سقز میرود.
در آبان ماه برای یکی از عملها دوباره به تهران برمیگردد، اما عمل او به تاریخ دیگری موکول میشود.
فراخوان ۲۴، ۲۵ و ۲۶ آبان ماه بود که محمد آن را استوری میکند و خود را به بوکان شهر زادگاهش میرساند.
در ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش مینویسد «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و یا «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
عصر روز ۲۵ آبان ماه به خیابان میرود و در چهار راه شهرداری بوکان در حالیکە داشت یک دختر جوان معترض را از دست مٲموران نجات و فراری میداد، با شلیک مستقلم گلولە جنگی توسط مزدوران رژیم کشته میشود.
متن کاملتر اینجا
#محمد_حسن_زاده #یاری_مدنی_توانا
او از هنگامی که خبر قتل مهسا امینی را شنید، آرام و قرار نداشت. نمیتوانست این ظلم آشکار را بپذیرد و سکوت پیشه کند. با آنکه همه چیز داشت، خانه، زندگی خوب، پدر و مادر و خواهر، نامزد و عشق زمینی که قرار بود با او ازدواج کند و زندگی تشکیل دهد. اما همه را رها کرد.
محمد حسنزاده با نحوه حضورش به همه درس استقامت، شرافت و شجاعت داد.
از اولین روز در اعتراضات شرکت کرد و دوستانش را هم تشویق بە حضور در اعتراضات میکرد.
به گفته دوستانش، محمد میگفت «باخودم فکر میکنم اگە این بیوجدانهت با دو تا خواهران خودم چنین کاری میکردند...، مهسا هم جای خواهر خودم بود.»
شب ۲۹ شهریور ۳ گلولە پینت بال بە کمر و ساق پا و رانش خورد. اما او دست بردار نبود. شب ۳۰ شهریور دوبارە بە اعتراضات رفت و در دفاع مشروع مقابل ماموران، سرو گردن و دستش آتش گرفت. ماموران از فرصت استفادە کردند و با اسلحه ساچمهای به صورت او شلیک کردند که یکی از ساچمهها به چشم چپ او اصابت کرد و آسیب جدی زد.
روز بعد خانواده او را به بیمارستان نیکوکاری تبریز بردند و تحت درمان قرار گرفت. اما به دلیل جو امنیتی او را تهران منتقل بردند.
حدود سه هفته در تهران چند عمل جراحی روی چشمش انجام میشود. بینایی به چشمش باز نمیگردد، اما محمد حسنزاده با همان وضعیت باز به خیابان میرفت و در اعتراضات شرکت میکرد. به دوستانت میگفت «حتی اگر دوچشمم را از دست دادم دست مرا بگیرید و ببرید.»
محمد برای شرکت در مراسم چهلم مهسا امینی به سقز میرود.
در آبان ماه برای یکی از عملها دوباره به تهران برمیگردد، اما عمل او به تاریخ دیگری موکول میشود.
فراخوان ۲۴، ۲۵ و ۲۶ آبان ماه بود که محمد آن را استوری میکند و خود را به بوکان شهر زادگاهش میرساند.
در ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش مینویسد «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و یا «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
عصر روز ۲۵ آبان ماه به خیابان میرود و در چهار راه شهرداری بوکان در حالیکە داشت یک دختر جوان معترض را از دست مٲموران نجات و فراری میداد، با شلیک مستقلم گلولە جنگی توسط مزدوران رژیم کشته میشود.
متن کاملتر اینجا
#محمد_حسن_زاده #یاری_مدنی_توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روز گذشته خانواده جاوید نام محمد حسنزاده سایر خانوادههای داغدار و دادخواه برای گرامیداشت زادروز محمد به آرامستان شهر بوکان رفتند اما با در بسته آنجا و حضور ماموران و ممانعت آنها از ورود به آرامستان مواجه شدند.
آنها در بیرون از محل آرامستان و دور از مزار محمد حسنزاده، یاد و خاطر او را گرامی داشتند.
پدر محمد حسنزاده کبوتری را پرواز داد و گفت:
«پسر من همراه با دیگر شهیدان کردستان برای آزادی و زندگی با خوشبختی جنگیدند...
من به فدای خواستههای شما که آزادی بود این کبوتر را به سمت شما پرواز میدهم.»
#محمد_حسن_زاده #بوکان #شهریار_محمدی #نه_فراموش_میکنیم_نه_ميبخشيم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آنها در بیرون از محل آرامستان و دور از مزار محمد حسنزاده، یاد و خاطر او را گرامی داشتند.
پدر محمد حسنزاده کبوتری را پرواز داد و گفت:
«پسر من همراه با دیگر شهیدان کردستان برای آزادی و زندگی با خوشبختی جنگیدند...
من به فدای خواستههای شما که آزادی بود این کبوتر را به سمت شما پرواز میدهم.»
#محمد_حسن_زاده #بوکان #شهریار_محمدی #نه_فراموش_میکنیم_نه_ميبخشيم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیویی که خواهر جاویدنام محمد حسنزاده منتشر کرد.
هفته پیش زادروز او بود. اگر جمهوری اسلامی او را نکشته بود، او حالا ۲۹ ساله شده بود.
او از هنگامی که خبر قتل مهسا امینی را شنید، آرام و قرار نداشت. نمیتوانست این ظلم آشکار را بپذیرد و سکوت پیشه کند. با آنکه همه چیز داشت، خانه، زندگی خوب، پدر و مادر و خواهر، نامزد و عشق زمینی که قرار بود با او ازدواج کند و زندگی تشکیل دهد. اما همه را رها کرد.
محمد حسنزاده با نحوه حضورش به همه درس استقامت، شرافت و شجاعت داد.
از اولین روز در اعتراضات شرکت کرد و دوستانش را هم تشویق بە حضور در اعتراضات میکرد.
به گفته دوستانش، محمد میگفت «باخودم فکر میکنم اگە این بیوجدانهت با دو تا خواهران خودم چنین کاری میکردند...، مهسا هم جای خواهر خودم بود.»
شب ۲۹ شهریور ۳ گلولە پینت بال بە کمر و ساق پا و رانش خورد. اما او دست بردار نبود. شب ۳۰ شهریور دوبارە بە اعتراضات رفت و در دفاع مشروع مقابل ماموران، سرو گردن و دستش آتش گرفت. ماموران از فرصت استفادە کردند و با اسلحه ساچمهای به صورت او شلیک کردند که یکی از ساچمهها به چشم چپ او اصابت کرد و آسیب جدی زد.
روز بعد خانواده او را به بیمارستان نیکوکاری تبریز بردند و تحت درمان قرار گرفت. اما به دلیل جو امنیتی او را تهران منتقل بردند.
حدود سه هفته در تهران چند عمل جراحی روی چشمش انجام میشود. بینایی به چشمش باز نمیگردد، اما محمد حسنزاده با همان وضعیت باز به خیابان میرفت و در اعتراضات شرکت میکرد. به دوستانت میگفت «حتی اگر دوچشمم را از دست دادم دست مرا بگیرید و ببرید.»
محمد برای شرکت در مراسم چهلم مهسا امینی به سقز میرود. در آبان ماه برای یکی از عملها دوباره به تهران برمیگردد، اما عمل او به تاریخ دیگری موکول میشود.
فراخوان ۲۴ تا ۲۶ آبان بود که محمد آن را استوری میکند و خود را به بوکان شهر زادگاهش میرساند.
در ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش مینویسد «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و یا «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
عصر روز ۲۵ آبان ماه به خیابان میرود و در چهار راه شهرداری بوکان در حالیکە داشت یک دختر جوان معترض را از دست مٲموران نجات و فراری میداد، با شلیک مستقلم گلولە جنگی توسط مزدوران رژیم کشته میشود.
#محمد_حسن_زاده #یاری_مدنی_توانا
هفته پیش زادروز او بود. اگر جمهوری اسلامی او را نکشته بود، او حالا ۲۹ ساله شده بود.
او از هنگامی که خبر قتل مهسا امینی را شنید، آرام و قرار نداشت. نمیتوانست این ظلم آشکار را بپذیرد و سکوت پیشه کند. با آنکه همه چیز داشت، خانه، زندگی خوب، پدر و مادر و خواهر، نامزد و عشق زمینی که قرار بود با او ازدواج کند و زندگی تشکیل دهد. اما همه را رها کرد.
محمد حسنزاده با نحوه حضورش به همه درس استقامت، شرافت و شجاعت داد.
از اولین روز در اعتراضات شرکت کرد و دوستانش را هم تشویق بە حضور در اعتراضات میکرد.
به گفته دوستانش، محمد میگفت «باخودم فکر میکنم اگە این بیوجدانهت با دو تا خواهران خودم چنین کاری میکردند...، مهسا هم جای خواهر خودم بود.»
شب ۲۹ شهریور ۳ گلولە پینت بال بە کمر و ساق پا و رانش خورد. اما او دست بردار نبود. شب ۳۰ شهریور دوبارە بە اعتراضات رفت و در دفاع مشروع مقابل ماموران، سرو گردن و دستش آتش گرفت. ماموران از فرصت استفادە کردند و با اسلحه ساچمهای به صورت او شلیک کردند که یکی از ساچمهها به چشم چپ او اصابت کرد و آسیب جدی زد.
روز بعد خانواده او را به بیمارستان نیکوکاری تبریز بردند و تحت درمان قرار گرفت. اما به دلیل جو امنیتی او را تهران منتقل بردند.
حدود سه هفته در تهران چند عمل جراحی روی چشمش انجام میشود. بینایی به چشمش باز نمیگردد، اما محمد حسنزاده با همان وضعیت باز به خیابان میرفت و در اعتراضات شرکت میکرد. به دوستانت میگفت «حتی اگر دوچشمم را از دست دادم دست مرا بگیرید و ببرید.»
محمد برای شرکت در مراسم چهلم مهسا امینی به سقز میرود. در آبان ماه برای یکی از عملها دوباره به تهران برمیگردد، اما عمل او به تاریخ دیگری موکول میشود.
فراخوان ۲۴ تا ۲۶ آبان بود که محمد آن را استوری میکند و خود را به بوکان شهر زادگاهش میرساند.
در ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش مینویسد «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و یا «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
عصر روز ۲۵ آبان ماه به خیابان میرود و در چهار راه شهرداری بوکان در حالیکە داشت یک دختر جوان معترض را از دست مٲموران نجات و فراری میداد، با شلیک مستقلم گلولە جنگی توسط مزدوران رژیم کشته میشود.
#محمد_حسن_زاده #یاری_مدنی_توانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یکی از دوستان جاویدنام محمد حسنزاده این ویدیو را برای ما فرستاده و نوشته:
«محمد جان یادگاری از رفیقی که یک ماه قبل از آسمانی شدنت نجاتش دادی که به دست مزدوران نیفته، خودت بعدش شهید شدی الان هم دینت به گردنم هستش نمیدونم چه جوری جبرانش کنم.
السا جون منو دایی صدا میزنه، بهت قول میدم ممد جان تا آخرین قطره خونم می جنگم تا خانوادت کمی آرامش داشته باشن ودر آخر توانستم محمد جان بادایه عظیمه سر خاک شهیدان انقلاب ژینا برم»
#بوکان #محمد_حسن_زاده #مهسا_امينى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«محمد جان یادگاری از رفیقی که یک ماه قبل از آسمانی شدنت نجاتش دادی که به دست مزدوران نیفته، خودت بعدش شهید شدی الان هم دینت به گردنم هستش نمیدونم چه جوری جبرانش کنم.
السا جون منو دایی صدا میزنه، بهت قول میدم ممد جان تا آخرین قطره خونم می جنگم تا خانوادت کمی آرامش داشته باشن ودر آخر توانستم محمد جان بادایه عظیمه سر خاک شهیدان انقلاب ژینا برم»
#بوکان #محمد_حسن_زاده #مهسا_امينى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مُردن آن نیست که در خاک سیاه دفن شوم
مُردن آن است که از خاطر تو....با همه خاطره ها محو شوم
جانباختگان راه ازادی رو از یاد نمیبریم 🖤🕊
✂️ video : @omid_hamely_saran
🎙 music : @aronafshar
•
#علیه_فراموشی #مهسا_امینی #حدیث_نجفی #مهرشاد_شهیدی #محمد_حسن_زاده #شهریار_محمدی #یادمون_نمیره #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مُردن آن است که از خاطر تو....با همه خاطره ها محو شوم
جانباختگان راه ازادی رو از یاد نمیبریم 🖤🕊
✂️ video : @omid_hamely_saran
🎙 music : @aronafshar
•
#علیه_فراموشی #مهسا_امینی #حدیث_نجفی #مهرشاد_شهیدی #محمد_حسن_زاده #شهریار_محمدی #یادمون_نمیره #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در ادامه روند بازداشت خانوادههای داذخواه، احمد حسنزاده پدر محمد حسن زاده از کشتهشدگان سال ۱۴۰۱ توسط جمهوری اسلامی و سولماز حسنزاده خواهر محمد بازداشت شدند.
بخشی از صحبتهای احمد حسنزاده در مراسم تشییع پیکر فرزندش در روز ۲۶ آبان ۱۴۰۱:
«زمانی اگر میخواستیم به یک نفر بگیم خیلی انسانه و با غیرته، از کلمه خیلی مردی استفاده میکردیم میگفتیم خیلی مردی، الان مردی اگر بخواد خیلی مرد باشد باید خیلی زن باشه، به راستی که غیرت زنان خیلی از مردان بیشتره»
- با نزدیکشدن به سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی، ترس رژیم بیش از پیش آشکار شده و خانوادههای دادخواه را یکی پس از دیگری بازداشت میکند!
ماموران رژیم چندی پیش اجازه برگزاری مراسم زادروز محمد را بر سر مزارش نداده بودند، حالا هم پدر او را بازداشت کردند.
محمد حسنزاده یکی از قهرمانان و دلاوران انقلاب در شهر بوکان بود که هرگز فراموش نمیشود.
#مهسا_امینی #تهران #انقلاب_ملی #بوکان #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا #محمد_حسن_زاده
@Tavaana_TavaanaTech
بخشی از صحبتهای احمد حسنزاده در مراسم تشییع پیکر فرزندش در روز ۲۶ آبان ۱۴۰۱:
«زمانی اگر میخواستیم به یک نفر بگیم خیلی انسانه و با غیرته، از کلمه خیلی مردی استفاده میکردیم میگفتیم خیلی مردی، الان مردی اگر بخواد خیلی مرد باشد باید خیلی زن باشه، به راستی که غیرت زنان خیلی از مردان بیشتره»
- با نزدیکشدن به سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی، ترس رژیم بیش از پیش آشکار شده و خانوادههای دادخواه را یکی پس از دیگری بازداشت میکند!
ماموران رژیم چندی پیش اجازه برگزاری مراسم زادروز محمد را بر سر مزارش نداده بودند، حالا هم پدر او را بازداشت کردند.
محمد حسنزاده یکی از قهرمانان و دلاوران انقلاب در شهر بوکان بود که هرگز فراموش نمیشود.
#مهسا_امینی #تهران #انقلاب_ملی #بوکان #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا #محمد_حسن_زاده
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ترانه «اما»
کاری از : عاصی
شعر از : دکتر سید مهدی موسوی
ویدیو از پوریا افضلی
با اینکه ما شبامون تاریکه
با اینکه غم به دلا نزدیکه
بوی خون میده انگار هر شب بارون
تو خیابونا میمیرن بچههامون
اما اما اما ما میرسیم
به یه فردای خوب
ما میرسیم
جلو گولّه هاتون
ما فریادیم
با اینکه دل زیر اوار درده
با اینکه شب مارو اواره کرده
ولی راهی نمونده تا روز شادی
می دونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
با اینکه تو توی دستات تفنگه
با اینکه تو انگار قلبت از سنگه
ولی راهی نمونده تا روز شادی
میدونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
#آرمیتا_گرواند #مریم_آروین #نیکا_شاکرمی #محسن_موسوی #رحیم_کلیج #محسن_محمدی_کوچکسرائی #جواد_روحی #جواد_حیدری #مهسا_امینی #مهرگان_زحمتکش #مجتبی_قناعتی #مهران_بصیر_توانا #شهریار_محمدی #محمد_حسن_زاده #عرفان_خزایی .... #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کاری از : عاصی
شعر از : دکتر سید مهدی موسوی
ویدیو از پوریا افضلی
با اینکه ما شبامون تاریکه
با اینکه غم به دلا نزدیکه
بوی خون میده انگار هر شب بارون
تو خیابونا میمیرن بچههامون
اما اما اما ما میرسیم
به یه فردای خوب
ما میرسیم
جلو گولّه هاتون
ما فریادیم
با اینکه دل زیر اوار درده
با اینکه شب مارو اواره کرده
ولی راهی نمونده تا روز شادی
می دونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
با اینکه تو توی دستات تفنگه
با اینکه تو انگار قلبت از سنگه
ولی راهی نمونده تا روز شادی
میدونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
#آرمیتا_گرواند #مریم_آروین #نیکا_شاکرمی #محسن_موسوی #رحیم_کلیج #محسن_محمدی_کوچکسرائی #جواد_روحی #جواد_حیدری #مهسا_امینی #مهرگان_زحمتکش #مجتبی_قناعتی #مهران_بصیر_توانا #شهریار_محمدی #محمد_حسن_زاده #عرفان_خزایی .... #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سالگرد کشتهشدن محمد حسنزاده، دوست صمیمی شهریار محمدی، دو معترض که به رفاقت معنی تازهای دادند.
شهریار محمدی پس از نجات پیکر محمد حسنزاده، از دست ماموران امنیتی، بالای سر او نشست، تا زمان خاکسپاری برسد.
او از هنگامی که خبر قتل مهسا امینی را شنید، آرام و قرار نداشت. نمیتوانست این ظلم آشکار را بپذیرد و سکوت پیشه کند. با آنکه همه چیز داشت، خانه، زندگی خوب، پدر و مادر و خواهر، نامزد و عشق زمینی که قرار بود با او ازدواج کند و زندگی تشکیل دهد. اما همه را رها کرد.
محمد با نحوه حضورش به همه درس استقامت، شرافت و شجاعت داد.
از اولین روز در اعتراضات شرکت کرد و دوستانش را هم تشویق بە حضور در اعتراضات میکرد.
به گفته دوستانش، محمد میگفت «باخودم فکر میکنم اگە این بیوجدانها با دو تا خواهران خودم چنین کاری میکردند...، مهسا هم جای خواهر خودم بود.»
شب ۲۹ شهریور ۳ گلولە پینت بال بە کمر و ساق پا و رانش خورد. اما او دست بردار نبود. شب ۳۰ شهریور دوبارە بە اعتراضات رفت و در دفاع مشروع مقابل ماموران، سرو گردن و دستش آتش گرفت. ماموران از فرصت استفادە کردند و با اسلحه ساچمهای به صورت او شلیک کردند که یکی از ساچمهها به چشم چپ او اصابت کرد و آسیب جدی زد.
روز بعد خانواده او را به بیمارستان نیکوکاری تبریز بردند و تحت درمان قرار گرفت. اما به دلیل جو امنیتی او را تهران منتقل بردند.
حدود سه هفته در تهران چند عمل جراحی روی چشمش انجام میشود. بینایی به چشمش باز نمیگردد، اما محمد حسنزاده با همان وضعیت باز به خیابان میرفت و در اعتراضات شرکت میکرد. به دوستانت میگفت «حتی اگر دوچشمم را از دست دادم دست مرا بگیرید و ببرید.»
محمد برای شرکت در مراسم چهلم مهسا امینی به سقز میرود. در آبان ماه برای یکی از عملها دوباره به تهران برمیگردد، اما عمل او به تاریخ دیگری موکول میشود.
فراخوان ۲۴ تا ۲۶ آبان بود که محمد آن را استوری میکند و خود را به بوکان شهر زادگاهش میرساند.
در ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش مینویسد «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
عصر روز ۲۵ آبان ماه به خیابان میرود و در چهار راه شهرداری بوکان کشته میشود.
#شهریار_محمدى #محمد_حسن_زاده #بوکان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
شهریار محمدی پس از نجات پیکر محمد حسنزاده، از دست ماموران امنیتی، بالای سر او نشست، تا زمان خاکسپاری برسد.
او از هنگامی که خبر قتل مهسا امینی را شنید، آرام و قرار نداشت. نمیتوانست این ظلم آشکار را بپذیرد و سکوت پیشه کند. با آنکه همه چیز داشت، خانه، زندگی خوب، پدر و مادر و خواهر، نامزد و عشق زمینی که قرار بود با او ازدواج کند و زندگی تشکیل دهد. اما همه را رها کرد.
محمد با نحوه حضورش به همه درس استقامت، شرافت و شجاعت داد.
از اولین روز در اعتراضات شرکت کرد و دوستانش را هم تشویق بە حضور در اعتراضات میکرد.
به گفته دوستانش، محمد میگفت «باخودم فکر میکنم اگە این بیوجدانها با دو تا خواهران خودم چنین کاری میکردند...، مهسا هم جای خواهر خودم بود.»
شب ۲۹ شهریور ۳ گلولە پینت بال بە کمر و ساق پا و رانش خورد. اما او دست بردار نبود. شب ۳۰ شهریور دوبارە بە اعتراضات رفت و در دفاع مشروع مقابل ماموران، سرو گردن و دستش آتش گرفت. ماموران از فرصت استفادە کردند و با اسلحه ساچمهای به صورت او شلیک کردند که یکی از ساچمهها به چشم چپ او اصابت کرد و آسیب جدی زد.
روز بعد خانواده او را به بیمارستان نیکوکاری تبریز بردند و تحت درمان قرار گرفت. اما به دلیل جو امنیتی او را تهران منتقل بردند.
حدود سه هفته در تهران چند عمل جراحی روی چشمش انجام میشود. بینایی به چشمش باز نمیگردد، اما محمد حسنزاده با همان وضعیت باز به خیابان میرفت و در اعتراضات شرکت میکرد. به دوستانت میگفت «حتی اگر دوچشمم را از دست دادم دست مرا بگیرید و ببرید.»
محمد برای شرکت در مراسم چهلم مهسا امینی به سقز میرود. در آبان ماه برای یکی از عملها دوباره به تهران برمیگردد، اما عمل او به تاریخ دیگری موکول میشود.
فراخوان ۲۴ تا ۲۶ آبان بود که محمد آن را استوری میکند و خود را به بوکان شهر زادگاهش میرساند.
در ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش مینویسد «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
عصر روز ۲۵ آبان ماه به خیابان میرود و در چهار راه شهرداری بوکان کشته میشود.
#شهریار_محمدى #محمد_حسن_زاده #بوکان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روشنکردن آتش نوروز توسط پدر جاویدنام محمد حسنزادە و مادر جاویدنام محمد حاجیرسولپور در روستای ٸالیکند یا علیکند و حضور جمعی از خانوادههای دادخواه در جشن نوروز
خانوادههای دادخواه در بسیاری مناطق کردنشین ایران، آتش جشن نوروز را روشن کردند، آنها در طی این سالها آتش دادخواهی را هم روشن نگاه داشتهاند.
به امید پیروزی و روشن شدن دلهای مردم به نور آزادی و عدالت
#داذخواهی #محمد_حاجی_رسولپور #محمد_حسن_زاده #نوروز #نوروز۱۴۰۳ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خانوادههای دادخواه در بسیاری مناطق کردنشین ایران، آتش جشن نوروز را روشن کردند، آنها در طی این سالها آتش دادخواهی را هم روشن نگاه داشتهاند.
به امید پیروزی و روشن شدن دلهای مردم به نور آزادی و عدالت
#داذخواهی #محمد_حاجی_رسولپور #محمد_حسن_زاده #نوروز #نوروز۱۴۰۳ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جاویدنام محمد حسین عرفان در زمان آسیبدیدن چشمانش ۲۴ سال داشت.
در آبان ۹۸ و در فردیس شهر کرج در اعترضات به گرانی بنزین، برق منطقه قطع شده بود و نیروهای سرکوبگر یگان ویژه با موتور به مردم حملهور شده بودند، مردم در حال فرار بودند.
دو دختر روی زمین و زیر مشت و لگد مامورها بودند که محمدحسین با چند نفر دیگر به کمک آنها میروند که با شلیک مستقیم ساچمه از ناحیه دو چشم و سر و صورت آسیب میبیند. چشم چپ بینایی را کامل از دست میدهد و چشم راست با وجود بینایی ۳۰ درصدی به مرور زمان ضعیفتر میشود.
محمدحسین در اعترضات ۱۴۰۱ نیز با همان بینایی محدود به خیابان آمد و بارها کتک خورد تا نهایتا چشمانش عفونت کرد و در ۳۰ بهمن ماه ۱۴۰۲ در سن ۲۹ سالگی در بیمارستان به علت ورود عفونت در خون، جان خود را از دست داد و در سوم اسفند به خاک سپرده شد.
نیروهای امنیتی در آبان ۹۸ در بیمارستان محمدحسین را تحت فشار قرار میدهند و پس از آن با گرفتن برگه رضایت حق هر گونه شکایت را از او میگیرند و در چهلم وی با حضور بر مزار او با فشار بر خانواده، جو را امنیتی میکنند.
محمد در شرف ازدواج بود و به جای لباس دامادی در جشن عروسی، لباس خواستگاری او در کنار قاب عکس مراسم سوگواری او قرار گرفت.
او بر روی تصاویری از چشمانش نوشته بود.
«قیمت چشم تو چند است که در کشور من، هر چه مرغوب و نفیس است، بهایش جان است»
او در کار تاسیساتی شاغل بود.
یادش گرامی باد
chashm.baraye.azadi
m_erfan95
Mohammad_hossein_erfan
#محمد_حسین_عرفان
#محمد_حسن_زاده
ترانه: arashkmusic
#چشم_برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در آبان ۹۸ و در فردیس شهر کرج در اعترضات به گرانی بنزین، برق منطقه قطع شده بود و نیروهای سرکوبگر یگان ویژه با موتور به مردم حملهور شده بودند، مردم در حال فرار بودند.
دو دختر روی زمین و زیر مشت و لگد مامورها بودند که محمدحسین با چند نفر دیگر به کمک آنها میروند که با شلیک مستقیم ساچمه از ناحیه دو چشم و سر و صورت آسیب میبیند. چشم چپ بینایی را کامل از دست میدهد و چشم راست با وجود بینایی ۳۰ درصدی به مرور زمان ضعیفتر میشود.
محمدحسین در اعترضات ۱۴۰۱ نیز با همان بینایی محدود به خیابان آمد و بارها کتک خورد تا نهایتا چشمانش عفونت کرد و در ۳۰ بهمن ماه ۱۴۰۲ در سن ۲۹ سالگی در بیمارستان به علت ورود عفونت در خون، جان خود را از دست داد و در سوم اسفند به خاک سپرده شد.
نیروهای امنیتی در آبان ۹۸ در بیمارستان محمدحسین را تحت فشار قرار میدهند و پس از آن با گرفتن برگه رضایت حق هر گونه شکایت را از او میگیرند و در چهلم وی با حضور بر مزار او با فشار بر خانواده، جو را امنیتی میکنند.
محمد در شرف ازدواج بود و به جای لباس دامادی در جشن عروسی، لباس خواستگاری او در کنار قاب عکس مراسم سوگواری او قرار گرفت.
او بر روی تصاویری از چشمانش نوشته بود.
«قیمت چشم تو چند است که در کشور من، هر چه مرغوب و نفیس است، بهایش جان است»
او در کار تاسیساتی شاغل بود.
یادش گرامی باد
chashm.baraye.azadi
m_erfan95
Mohammad_hossein_erfan
#محمد_حسین_عرفان
#محمد_حسن_زاده
ترانه: arashkmusic
#چشم_برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز زادروز جاویدنام محمد حسنزاده است.
او که روز ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش نوشت: «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
عصر روز ۲۵ آبان ماه به خیابان رفت و در چهار راه شهرداری بوکان کشته شد.
امروز هم برخی منابع خبر دادهاند که پدر و خواهرش توسط نیروهای حکومتی بازداشت شدهاند.
محمد حسنزاده، از دنبال کنندههای صفحه توانا بود. او و شهریار محمدی رفیق صمیمی بودند. داستان رفاقت آنها را لابد شنیدهاید. شهریار پس از نجات پیکر محمد حسنزاده، از دست ماموران امنیتی، بالای سر او نشست، تا زمان خاکسپاری برسد.
محمد حسنزاده از هنگامی که خبر قتل مهسا امینی را شنید، آرام و قرار نداشت. نمیتوانست این ظلم آشکار را بپذیرد و سکوت پیشه کند. با آنکه همه چیز داشت، خانه، زندگی خوب، پدر و مادر و خواهر، نامزد و عشق زمینی که قرار بود با او ازدواج کند و زندگی تشکیل دهد. اما همه را رها کرد.
محمد با نحوه حضورش به همه درس استقامت، شرافت و شجاعت داد.
از اولین روز در اعتراضات شرکت کرد و دوستانش را هم تشویق بە حضور در اعتراضات میکرد.
به گفته دوستانش، محمد میگفت «باخودم فکر میکنم اگە این بیوجدانها با دو تا خواهران خودم چنین کاری میکردند...، مهسا هم جای خواهر خودم بود.»
شب ۲۹ شهریور ۳ گلولە پینت بال بە کمر و ساق پا و رانش خورد. اما او دست بردار نبود. شب ۳۰ شهریور دوبارە بە اعتراضات رفت و در دفاع مشروع مقابل ماموران، سرو گردن و دستش آتش گرفت. ماموران از فرصت استفادە کردند و با اسلحه ساچمهای به صورت او شلیک کردند که یکی از ساچمهها به چشم چپ او اصابت کرد و آسیب جدی زد.
روز بعد خانواده او را به بیمارستان نیکوکاری تبریز بردند و تحت درمان قرار گرفت. اما به دلیل جو امنیتی او را تهران منتقل بردند.
حدود سه هفته در تهران چند عمل جراحی روی چشمش انجام میشود. بینایی به چشمش باز نمیگردد، اما محمد حسنزاده با همان وضعیت باز به خیابان میرفت و در اعتراضات شرکت میکرد. به دوستانت میگفت «حتی اگر دوچشمم را از دست دادم دست مرا بگیرید و ببرید.»
محمد که برای شرکت در مراسم چهلم مهسا امینی به سقز رفته بود، در آبان ماه برای یکی از عملها دوباره به تهران برگشت، اما عمل او به تاریخ دیگری موکول شد.
فراخوان ۲۴ تا ۲۶ آبان بود که محمد آن را استوری کرده بود و خود را به بوکان شهر زادگاهش رساند و در روز ۲۵ آبان ماه جانش را از دست داد.
#محمد_حسن_زاده #بوکان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او که روز ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش نوشت: «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
عصر روز ۲۵ آبان ماه به خیابان رفت و در چهار راه شهرداری بوکان کشته شد.
امروز هم برخی منابع خبر دادهاند که پدر و خواهرش توسط نیروهای حکومتی بازداشت شدهاند.
محمد حسنزاده، از دنبال کنندههای صفحه توانا بود. او و شهریار محمدی رفیق صمیمی بودند. داستان رفاقت آنها را لابد شنیدهاید. شهریار پس از نجات پیکر محمد حسنزاده، از دست ماموران امنیتی، بالای سر او نشست، تا زمان خاکسپاری برسد.
محمد حسنزاده از هنگامی که خبر قتل مهسا امینی را شنید، آرام و قرار نداشت. نمیتوانست این ظلم آشکار را بپذیرد و سکوت پیشه کند. با آنکه همه چیز داشت، خانه، زندگی خوب، پدر و مادر و خواهر، نامزد و عشق زمینی که قرار بود با او ازدواج کند و زندگی تشکیل دهد. اما همه را رها کرد.
محمد با نحوه حضورش به همه درس استقامت، شرافت و شجاعت داد.
از اولین روز در اعتراضات شرکت کرد و دوستانش را هم تشویق بە حضور در اعتراضات میکرد.
به گفته دوستانش، محمد میگفت «باخودم فکر میکنم اگە این بیوجدانها با دو تا خواهران خودم چنین کاری میکردند...، مهسا هم جای خواهر خودم بود.»
شب ۲۹ شهریور ۳ گلولە پینت بال بە کمر و ساق پا و رانش خورد. اما او دست بردار نبود. شب ۳۰ شهریور دوبارە بە اعتراضات رفت و در دفاع مشروع مقابل ماموران، سرو گردن و دستش آتش گرفت. ماموران از فرصت استفادە کردند و با اسلحه ساچمهای به صورت او شلیک کردند که یکی از ساچمهها به چشم چپ او اصابت کرد و آسیب جدی زد.
روز بعد خانواده او را به بیمارستان نیکوکاری تبریز بردند و تحت درمان قرار گرفت. اما به دلیل جو امنیتی او را تهران منتقل بردند.
حدود سه هفته در تهران چند عمل جراحی روی چشمش انجام میشود. بینایی به چشمش باز نمیگردد، اما محمد حسنزاده با همان وضعیت باز به خیابان میرفت و در اعتراضات شرکت میکرد. به دوستانت میگفت «حتی اگر دوچشمم را از دست دادم دست مرا بگیرید و ببرید.»
محمد که برای شرکت در مراسم چهلم مهسا امینی به سقز رفته بود، در آبان ماه برای یکی از عملها دوباره به تهران برگشت، اما عمل او به تاریخ دیگری موکول شد.
فراخوان ۲۴ تا ۲۶ آبان بود که محمد آن را استوری کرده بود و خود را به بوکان شهر زادگاهش رساند و در روز ۲۵ آبان ماه جانش را از دست داد.
#محمد_حسن_زاده #بوکان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این ویدیو از سخنان احمد حسنزاده، پدر جاویدنام محمد حسنزاده، در روز خاکسپاری فرزند برومندش است. میلاد محمدی، برادر شهریار، پشت احمد حسنزاده ایستاده است. در روزهای پر شور خیزش انقلابی ۱۴۰۱، که اتحاد و همبستگی مردم حکومت را کلافه کرده بود.
امروز خبر رسید که خواهر و پدر محمد را بازداشت کردند و مادرش هم راهی بیمارستان شده است.
سیما مرادبیگی از مصدومان انقلاب مهسا در شهر بوکان، ضمن بازنشر این ویدیو، نوشت:
«پدری که در روز خاکسپاری تنها پسرش، شد نماد مقاومت و ایستادگی
معلوم است که ج.ا هراس دارد
سراسیمهست از شجاعت و شرافت شما
امروز قاتلین پسرش به خانهاش حمله کردند
پدر و دختر را بعد از ضرب و شتم شدید با خود به مکانی نامعلوم منتقل کردند و مادر راهی بیمارستان شد.»
#محمد_حسن_زاده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
امروز خبر رسید که خواهر و پدر محمد را بازداشت کردند و مادرش هم راهی بیمارستان شده است.
سیما مرادبیگی از مصدومان انقلاب مهسا در شهر بوکان، ضمن بازنشر این ویدیو، نوشت:
«پدری که در روز خاکسپاری تنها پسرش، شد نماد مقاومت و ایستادگی
معلوم است که ج.ا هراس دارد
سراسیمهست از شجاعت و شرافت شما
امروز قاتلین پسرش به خانهاش حمله کردند
پدر و دختر را بعد از ضرب و شتم شدید با خود به مکانی نامعلوم منتقل کردند و مادر راهی بیمارستان شد.»
#محمد_حسن_زاده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سوران، برادر جاویدنام برهان منصورنیا نوشت:
«پس از دو هفته بیخبری از #سولماز_حسنزاده روشن شده است که او در انفرادی زندان ارومیه است. زمانی به خانواده محل بازداشت سولماز را گفتهاند که حال دخترشان به دلیل اعتصاب غذا رو به وخیم شدن بوده است. خانواده تازه خبردار شدەاند که سولماز چهار روز است در اعتصاب غذاست.»
محمدحسنزاده از فعالان خبر انقلابی ۱۴۰۱ در شهر بوکان بود که یک بار در جریان مبارزات به چشمش ساچمه خورده و مصدوم شد، او اما باز به خیابان برگشت و در شهر بوکان در پی یک درگیری کشته شد.
روز ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش نوشت: «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
برخی منابع نوشتهاند که امروز پدر و مادر محمد در اداره اطلاعات بوکان بازجویی شدند.
#سولماز_حسن_زاده #محمد_حسن_زاده #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«پس از دو هفته بیخبری از #سولماز_حسنزاده روشن شده است که او در انفرادی زندان ارومیه است. زمانی به خانواده محل بازداشت سولماز را گفتهاند که حال دخترشان به دلیل اعتصاب غذا رو به وخیم شدن بوده است. خانواده تازه خبردار شدەاند که سولماز چهار روز است در اعتصاب غذاست.»
محمدحسنزاده از فعالان خبر انقلابی ۱۴۰۱ در شهر بوکان بود که یک بار در جریان مبارزات به چشمش ساچمه خورده و مصدوم شد، او اما باز به خیابان برگشت و در شهر بوکان در پی یک درگیری کشته شد.
روز ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش نوشت: «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
برخی منابع نوشتهاند که امروز پدر و مادر محمد در اداره اطلاعات بوکان بازجویی شدند.
#سولماز_حسن_زاده #محمد_حسن_زاده #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سولماز، خواهر دادخواه محمد حسنزاده، جانباخته انقلاب زن زندگی آزادی به یک سال حبس محکوم شد
به گزارش «کولبر نیوز» سولماز حسنزاده، به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به یک سال حبس محکوم شده است. خبر داد.
سولماز حسنزاده به همراه پدرش احمد حسن زاده ۹ مردادماه ۱۴۰۳، در حال تلاش برای برگزاری مراسمی به مناسبت سالروز تولد محمد حسنزاده، بازداشت شده بودند.
احمد حسنزاده ۱۰ مرداد، با تامین وثیقه چهار میلیارد تومانی آزاد شده بود. سولماز حسنزاده نیز روز ۲۳ مردادماه با قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.
محمد حسنزاده از فعالان انقلاب ۱۴۰۱ در شهر بوکان بود که یک بار در جریان مبارزات به چشمش ساچمه خورده و مصدوم شد، او اما باز به خیابان برگشت و در شهر بوکان توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی به قتل رسید.
روز ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش نوشته بود: «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
#سولماز_حسن_زاده #محمد_حسن_زاده #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به گزارش «کولبر نیوز» سولماز حسنزاده، به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به یک سال حبس محکوم شده است. خبر داد.
سولماز حسنزاده به همراه پدرش احمد حسن زاده ۹ مردادماه ۱۴۰۳، در حال تلاش برای برگزاری مراسمی به مناسبت سالروز تولد محمد حسنزاده، بازداشت شده بودند.
احمد حسنزاده ۱۰ مرداد، با تامین وثیقه چهار میلیارد تومانی آزاد شده بود. سولماز حسنزاده نیز روز ۲۳ مردادماه با قرار وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی آزاد شد.
محمد حسنزاده از فعالان انقلاب ۱۴۰۱ در شهر بوکان بود که یک بار در جریان مبارزات به چشمش ساچمه خورده و مصدوم شد، او اما باز به خیابان برگشت و در شهر بوکان توسط نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی به قتل رسید.
روز ۲۵ آبان ماه او در آخربن استوری اینستاگرامش نوشته بود: «شاید امروز روز آخر زندگیم باشد برای خوشبختی ملت» و «ما سرانجام شبی با بدنهای بە خون غلطیدە دست در دست خدا بر مزار نجس و نحس شما میرقصیم...»
#سولماز_حسن_زاده #محمد_حسن_زاده #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech