آموزشکده توانا
56.7K subscribers
31.2K photos
37K videos
2.54K files
18.9K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
جمعی از دانشجویان دانشگاه علامه به کارزار «نه به اعدام» پیوستند.
آنها در بیانیه‌ای که صادر کردند نوشته‌اند:

«ما هم به این قتل عمد دولتی نه می‌گوییم

ماشین اعدام حاکمیت هر روزه شهروندان ما را به قتل می‌رساند. طومار بلند اسامی محکومان به اعدام که مرگ را به انتظار نشسته‌اند، بار دگر حکایت از اراده راسخی دارد که نمی‌خواهد صدای اعتراض مردم علیه اعدام را بشنود و با مجازات‌های قرون وسطایی و پشت نقاب مذهب، اهداف سیاسی سرکوب‌گرایانه خود را پیش می‌برد.

به گزارش کارزار "سه شنبه‌های نه به اعدام" در سال ۲۰۲۴ میلادی ۹۵۳ نفر در کشور اعدام شدند. در سال گذشته میلادی نیز ۷۵ درصد اعدام‌ها در جهان سهم شهروندان ایرانی بوده است.

تقلیل این جان‌ها به اعداد، چشم بستن بر روی این قتل عمد حکومتی و نادیده گرفتن داغ خانواده‌ها و رنج جمعی‌ای است که همه ما متحمل می‌شویم. کثرت صدور و اجرای احکام اعدام ذره‌ای این ارقام دهشتناک را برای ما عادی نکرده و نخواهد کرد. کما آنکه فریاد ما تا برچیده شدن آخرین چوبه دار پا بر جا است.

اعدام، این مجازات ضد انسانی طیف وسیعی از متهمان را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. از پرونده‌های مربوط به مواد مخدر تا فساد مالی، اخلاقی، قتل، اتهامات سیاسی و ... . اعدام، پاسخ سیاسی دولت به شهروندان است که تمامیت انسان را می‌بلعد و به اسم تحقق عدالت و امنیت، ضمن بازتولید خشونت، به دنبال انتقام‌جویی و هراس‌افکنی است.

قریب به ۵۰ هفته است که زندانیان ۲۷ زندان کشور در اعتراض به صدور و اجرای احکام اعدام، سه شنبه‌ها را در اعتصاب غذا به سر می‌برند. کارزاری که از آن تحت عنوان "سه شنبه‌های نه به اعدام" یاد می‌شود، پژواک فریادی بلند از درون زندان‌های حکومت است. حکومتی که گرچه آب، برق، گاز و هوا ندارد، اما کماکان چوبه دار و طناب دارد. گرچه پیروان خدای دهه شصت که همان خالقان خاورانند، بهتر از هرکس می‌دانند که زندان و طناب دار و گلوله بقای هیچ حکومتی را تضمین نکرده است.

ما دانشجویان دوشادوش کارگران، معلمان و سایر زحمتکشان فریاد می‌زنیم که مجازات اعدام باید لغو شود و خاطر نشان می‌کنیم که در یک جامعه مدنی جایی برای این قبیل مجازات‌های واپسگرایانه بدوی وجود ندارد و جان آدمی محل گروکشی‌های سیاسی نیست.

وقتی از برچیدن مجازات اعدام سخن می‌گوییم بدین معناست که فارغ از اتهام متهم یا انتساب وی به هر دسته سیاسی حرف ما یک چیز است: "نه به اعدام!". و این فریاد ما تا برچیده شدن آخرین چوبه و گسستن آخرین طناب دار ادامه خواهد داشت.


اسامی امضاکنندگان:
آریا میرنیام، جلال محمدیان، رادبه کشاورز، زینب کیامنفرد، ساغر رحیمی شاد، سبحان آقایی طزرجانی، شایان زارع، صبا قاسمی خسروشاهی، علی احمدی، علی فرزین، علیرضا کاظمی مقدم، فاطمه نوری پوری،‌ فرناز داودی، محمد ناظری،‌ محمد چاکری، محمدحسین شعائی، محمدحسین موسوی، محیا ثقفی، مریم رحیمی، مریم محمودی»

سپاس از دانشجویانی که در کنار زندانیان و جامعه ایران ایستاده‌اند.

شما چگونه از کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» حمایت می‌کنید؟


#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_به_اعدام
#بیانیه
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

@Tavaana_TavaanaTech
تداوم کارزار "سه‌شنبه‌های نه به اعدام" در هفته چهل‌ونهم با همبستگی ۲۸ زندان مختلف؛

«سکوت در برابر چنین فجایعی نوعی همراهی با آن است»

در روزهایی که صدای دادخواهی و اعتراض مردم و فعالان علیه اعدام از هر زمان دیگری بلندتر شده است، نه‌تنها اعدام و سرکوب کاهش نیافته، بلکه حکومت مستبد به شکل فزاینده‌ای بر شدت آن افزوده است. به‌گونه‌ای که قوه قضائیه در روزهای اخیر بی‌حس کردن اعضای بدن (دست و پا) برای متهمان سرقت و محاربه را مجاز اعلام کرده است تا جنایات وحشیانه خود را عادی‌سازی کند و با این روش‌های سرکوبگرانه، ترس و خفقان را در جامعه گسترش دهد. بسیاری از این متهمان سرقت، قربانی فساد ساختاری، تبعیض طبقاتی، دزدی و اختلاس‌های نجومی حاکمان و وابستگان به حکومت هستند.

حکومت زن‌ستیز حاکم بر ایران، در ادامه سرکوب‌های خود، تعدادی از زندانیان زن در زندان قرچک را به اتهام روابط نامشروع به مجازات قرون وسطایی "سنگسار" محکوم کرده است که در خوشبینانه‌ترین حالت، ممکن است حکم آنان به جای مرگ با سنگ، به اعدام تبدیل شود. ما بر این باوریم که سکوت در برابر چنین فجایعی همراهی با آن به حساب می‌آید و باید علیه این توحش و بربریت ایستاد.

در حکومتی که روزانه شاهد اعدام‌های گسترده در زندان‌های مختلف هستیم، در ده روز اول دی‌ماه دست‌کم ۴۱ تن و تنها در سه روز ۲۳ تن اعدام شده‌اند و تعداد زیادی از محکومان به اعدام در زندان‌های مختلف جهت اجرای حکم به انفرادی منتقل شده‌اند.

زندانی سیاسی، مجاهد کورکور، که بیش از دو سال است در زندان به‌سر می‌برد، برای بار دوم حکم اعدامش، که پیش‌تر توسط دیوان نقض شده بود، در شعبه هم‌عرض دادگاه انقلاب اهواز تأیید شده است و جان او به‌شدت در خطر است.

اخیراً نیز حکومت مستبد ولی‌فقیه، وکلای آزاده و شریفی که تلاش می‌کنند پرونده زندانیان سیاسی و محکومان به اعدام را بر عهده بگیرند، تحت فشار قرار داده و آنان را تهدید به بازداشت می‌کند. این اقدام که در سال‌های اخیر بارها شاهد آن بوده‌ایم، منجر به زندانی شدن برخی وکلا فقط به دلیل دفاع از موکلانشان شده است. باید از این وکلای شریف و آزاده دفاع کرد.

در روزهای گذشته، شاهد حمایت‌های گسترده از این کارزار از سوی فعالان داخل و خارج کشور بوده‌ایم. ما صمیمانه از همه قدردانی می‌کنیم و بر این باوریم که مخالفت با اعدام باید به معنای مخالفت با هر نوع اعدام و حمایت از هر فرد محکوم به اعدام باشد.

کارزار "سه‌شنبه‌های نه به اعدام"، ضمن محکوم کردن اقدامات سرکوبگرانه و ضدانسانی حکومت که نقض فاحش حقوق بشر است، از تمامی فعالان این حوزه می‌خواهد برای مقابله با سرکوب و اعدام در ایران اقدام کنند.

همچنین، از مردم ایران و زندانیان می‌خواهیم برای توقف احکام اعدام در ایران، از این کارزار حمایت کرده و به آن بپیوندند. با همبستگی و اتحاد عمل، می‌توان ریشه اعدام را خشک کرده و سرزمینی عاری از خشونت و اعدام ساخت. فراموش نمی‌کنیم که آمران و عاملان این اعدام‌ها، کشتارها و سرکوب‌ها بزرگ‌ترین جنایتکاران علیه بشریت هستند که باید پاسخگوی اعمال ننگین خود در برابر دادگاه مردمی باشند. بدون شک، زمینه‌ساز بسیاری از این جنایت‌ها، حاکمان ستمگری هستند که قدرت و حکومت را به نفع خود مصادره کرده‌اند و با هر شکلی از آزادی و برابری سر ستیز دارند.

اعضای کارزار "سه‌شنبه‌های نه به اعدام" در روز سه‌شنبه، ۱۱ دی ۱۴۰۳، در هفته چهل‌ونهم، در ۲۸ زندان زیر اعتصاب غذا خواهند کرد:

زندان اوین (بند زنان، بند ۴ و ۸)،
زندان قزلحصار (واحد ۲ و ۴)،
زندان مرکزی کرج،
زندان تهران بزرگ،
زندان خورین ورامین،
زندان اراک،
زندان خرم‌آباد،
زندان اسدآباد اصفهان،
زندان دستگرد اصفهان،
زندان شیبان اهواز،
زندان نظام شیراز،
زندان بم،
زندان کهنوج،
زندان طبس،
زندان مشهد،
زندان قائمشهر،
زندان رشت (بند مردان و زنان)،
زندان رودسر،
زندان اردبیل،
زندان تبریز،
زندان ارومیه،
زندان سلماس،
زندان خوی،
زندان نقده،
زندان سقز،
زندان بانه،
زندان مریوان،
زندان کامیاران.

سه‌شنبه، ۱۱ دی ۱۴۰۳
#کارزار_سه‌شنبه‌های_نه_به_اعدام


#بیانیه #نه_به_اعدام #مجاهد_کورکور #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
بیست و پنجمین دی‌ماه (کریسمس) در زندان

کریسمسی خونین با قریب به ۲۵ اعدام (در ۲۵ دسامبر)

سعید ماسوری، یکی از قدیمی‌ترین زندانی‌های سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، که ۲۵ سال بدون حتی یک ساعت مرخصی زندانی است، در بیست و پنجمین سال نوی میلادی در زندان، نامه‌ای به شرح زیر نوشت:

این بیست و پنجمین دی‌ماه (و کریسمس) است که در زندان هستم. نمی‌دانم این چشم‌ها چه چیزهای دیگری را باید ببینند و این قلب چه سنگینی‌ها و خون‌دل‌هایی را باید تحمل کند. از زمانی که خودم محکوم به اعدام و در انفرادی بودم و هر ملاقات را ملاقات آخر و هر "صدای باز و بسته شدن درب" را ناقوس مرگ می‌دانستم (و با وجود گذشت ۲۵ سال هنوز هم هر صدای در و مشابه آن به دلیل "شرطی-روانی" با همان احساس همراه است) تا زمانی که اعدام‌های تک‌تک دوستان و عزیزان را از نزدیک احساس کردم، دیگر نمی‌دانم چه میزان دیگر را باید ببینم و تحمل کنم.

از غیبت و بردن هم‌سلولی‌ها (حجت زمانی، مجید کاووسی، فرزاد کمانگر، علی صارمی، عبدالرضا رجبی، افشین آسانلو، منصور رادپور، شاهرخ زمانی، لقمان و زانیار مرادی، علی حیدریان و و و...) تا هم‌بندیان دوست‌داشتنی و عاشقی چون محسن دکمه‌چی، جعفر کاظمی، محمد آقایی، غلامرضا خسروی، حامد احمدی، شهرام احمدی، قاسم آبسه، آسو، ایوب، فرهاد سلیمی، انور، خسرو، محسن شکاری، محمد قبادلو... تا شنیدن فریادها و ضجه‌های خانواده‌های آنان...

واقعاً نمی‌دانم... هنوز نمی‌دانم چطور بعد از آن نقاشی کودکانه مهنا، دختر شش‌ساله، که نقاشی خودش و مادرش را کنار چوبه‌دار "بابا" در جلوی درب زندان گوهردشت کشیده بود، زمانی که در انتظار آخرین دیدار و بوسیدن صورت پدرش (در هنگام تحویل پیکر او) بود، تحمل کردم و هنوز قلبم از این تپش‌های گزنده و دردآور باز نایستاده...!

شاید در این ۲۵ سال چنان در غرقاب جنایات این حاکمیت جانی غرق شده‌ام که "این همه" دیگر تنها قطره‌ای از دریای جنایات این شرالاشقیاء بوده و اگر زمانی هر چند هفته و ماه با اعدام مواجه بودیم، اکنون به‌صورت متوسط هر ۴ ساعت یک اعدام را شاهدیم. تنها طی همین ایام کریسمس قریب به ۲۵ بی‌گناه را اعدام کردند؛ یعنی تقریباً هر ۲.۵ ساعت یک اعدام!

این نامه را این‌بار نه خطاب به مردم میهنم (که هرچه در وسعشان است انجام می‌دهند)، بلکه خطاب به همه وجدان‌های بیدار در نهادهای بین‌المللی حقوق بشر، به‌ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل (کمیساریای عالی)، گزارشگران، خصوصاً گزارشگر ویژه، خانم مای ساتو، و همه شخصیت‌های تأثیرگذار: جناب دبیرکل سازمان ملل آقای آنتونیو گوترش، رئیس کمیسیون اروپا (خانم فون در لاین)، رئیس پارلمان اروپا (خانم روبرتا متسولا) می‌نویسم و از آنها مصرانه می‌خواهم که به‌جز اظهار نگرانی و یا محکوم کردن اعدام‌ها، برای ممانعت از این اعدام‌ها، دست به اقدامات جدی‌تری بزنند.

شمار اعدام‌ها را تنها اعداد تصور نکنند، که این جان انسان‌هاست که روزانه پرپر می‌شود. کمترین کار در این رابطه مقید کردن این "حکومت اعدام" به موازین انسانی و حقوق بشری است؛ با منوط کردن مراودات دیپلماتیک و سیاسی به متوقف کردن این ماشین کشتار، تا شاید کشتار متوقف شود. حتی در صورت لزوم، ارجاع این پرونده نقض حقوق بشر به شورای امنیت...!

هر ساعت و روز تعلل در این امر به قیمت اعدام‌های باز هم بیشتر و بیشتر تمام می‌شود، و البته خون‌هایی که از پیکر مردم ایران ریخته می‌شود. شاید اگر پیش‌تر اقدامات مؤثری انجام می‌شد، امروز حتی خانم چچیلیا سالا، خبرنگار ایتالیایی، هم این‌گونه قربانی سیاست‌های گروگان‌گیری نمی‌شد (آن‌هم در ایام کریسمس!).

رونوشت به:
دبیرکل سازمان ملل آقای آنتونیو گوترش
رئیس کمیسیون اروپا خانم اورزولا فون در لاین
رئیس پارلمان اروپا خانم روبرتا متسولا
گزارشگر ویژه ایران خانم مای ساتو

زندانی سیاسی سعید ماسوری، از اعضای #کارزار_سه‌شنبه‌های_نه_به_اعدام

درباره سعید ماسوری، این مطالب را ببینید:
از پشت میله‌های زندان، سعید ماسوری
https://tavaana.org/from-prison-2-saeed-masoori/

روایت یک پرونده، سعید ماسوری
https://tavaana.org/clubhouse_case_saeidmasouri/

#سعید_ماسوری #بیانیه #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #حقوق_بشر #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
نامه محبوبه رضایی از زندان اوین: همچنان با شادی بیشتری دست در دست خواهرانم خواهم رقصید.

محبوبه رضایی، فعال سیاسی پادشاهی‌خواه محبوس در زندان اوین، در نامه‌ای با اشاره به برخی از واکنش‌ها به انتشار ویدیویی از رقص زنان این زندان، نوشته «از زندان اوین و با صدای بلند فریاد می‌زنم حکومتی که مجیدرضاها و نیکاها را به قتل رسانده با هیچ رقصی سفیدرو نخواهد شد.»

متن کامل نامه محبوبه رضائی به شرح زیر است:

«دوست ندارم گریه کنن، قرآن نخونن، نماز نخونن، شادی کنن!»
این جمله از مجیدرضا سنت ما برای مبارزه علیه ستم است. زندان به من آموخت که برای دستیابی به عدالت و آزادی پیش از هرچیزی می‌بایست متحد شد و نشکست، متحد شد و برخاست، برخاستن با جمع متکثری که با وجود اختلاف نظرهای متعدد همه بر سر یک چیز اجماع داریم: اینها باید بروند!
اگر رقصیدن در زندان برای عده‌ای حکم سفیدشویی جمهوری اسلامی را دارد باید از زندان اوین و با صدای بلند فریاد بزنم حکومتی که مجیدرضاها و نیکاها را به قتل رسانده با هیچ رقصی سفیدرو نخواهد شد. این گزاره‌ای برای به بیراهه بردن مبارزه ما علیه حاکمیت است و هرکس به آن دامن بزند همدست حکمرانان.
من از دیار رقص و پایکوبی‌ام!
قریب به دوسال است هزاران کیلومتر از خانواده‌ام دور هستم و از حق دیدار مادرم که تنها دارایی‌ام است محروم مانده‌ام اما این محرومیت‌هایما را خسته نخواهد کرد، همچنان با شادی بیشتری دست در دست خواهرانم خواهم رقصید.
نامه‌ام را با یادآوری شبی که حکم اعدام پخشان عزیزی صادر گردید به اتمام می‌رسانم؛ پخشان کل می‌کشید و با رقص فریاد میزدیم: سر برود، جان برود، آزادی از ایران نرود.
پاینده ایران
محبوبه رضایی، زندان اوین.


#محبوبه_رضایی #بند_زنان_اوین #بیانیه #رقص #زن_زندگی_آزادی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
مهناز طراح: ما در زندان با هر گرایش و تفکری در مناسبت‌های مختلف با هم می‌‌رقصیم

مهناز طراح، فعال سیاسی پادشاهی‌خواه (مشروطه) محبوس در بند زنان زندان اوین، با نوشتن نامه‌ای در واکنش به برخی از انتقادها به ویدیویی از رقص شماری از زنان این زندان، نوشته است: «ما را قضاوت می‌کنید و نمی‌دانید پیش از شما توسط قضات جمهوری اسلامی همین طور ناعادلانه قضاوت شده‌ایم.»

این زندانی سیاسی در ادامه نامه خود با اشاره به دشواری‌های زندان و رنجی که بر زنان محبوس در زندان اوین تحمیل می‌شود، نوشته است «ما می‌رقصیم، ما در زندان می‌خوانیم و می‌رقصیم ولی در همان زندان که شما هتل می‌خوانید دلتنگی عزیزانمان را تاب می‌آوریم، بیمار از بیمار پرستاری می‌کند و برای یک اعزام درمانی، و نه حتی مرخصی درمانی، باید ماه‌ها دوندگی کنیم.»

متن کامل نامه مهناز طراح به شرح زیر است:

«ما را قضاوت می‌کنید و نمی‌دانید پیش از شما توسط قضات جمهوری اسلامی همین طور ناعادلانه قضاوت شده‌ایم. ما می‌رقصیم، ما در زندان می‌خوانیم و می‌رقصیم، ولی در همان زندان که شما هتل می‌خوانید دلتنگی عزیزانمان را تاب می‌آوریم، بیمار از بیمار پرستاری می‌کند و برای یک اعزام درمانی، و نه حتی مرخصی درمانی، باید ماه‌ها دوندگی کنیم.

ما تنها زندانیانی هستیم که مشمول هیچکدام از مفاد قانونی مانند مرخصی و آزادی مشروط نمی‌شویم و تنها بند در سراسر ایران هستیم که آخر هفته‌ها تلفن قطع است و و دور روز متوالی از دنیای بیرون بی‌خبریم. ولی با هر گرایش و تفکری در مناسبت‌های مختلف با هم می‌رقصیم زیرا در این گوشه از خاک فقط خودمان را داریم و بس. چپ‌هایی که بر خلاف تفکر عده‌ای تندرو، می‌توانستند بروند ولی ماندند و زندان خاک خود را به غربت ترجیج دادند، مشروطه‌خواهانی که همیشه متهم به دیکتاتوری هستند و هیچ کس هرگز نپرسید دردشان چیست. حتی اصلاح‌طلبانی که شاید از ویرانی‌های بیشتر میهن بیم دارند اگرچه دیگر چیزی برای ویران‌شدن وجود ندارد.

با هم می‌رقصیم و با هم گریه می‌کنیم ولی شما همان گوشه از رقص ما را ببینید و اگر توانستید یک روز و شب از انفرادی همراه با بازجویی‌های طولانی‌مدت به شیوه جمهوری اسلامی را تاب بیاورید و آن‌گاه ما را قضاوت کنید.»

مهناز طراح، آبان ۱۴۰۱ در جریان خیزش«زن، زندگی، آزادی» بازداشت و تا اواخر بهمن همان سال که در جریان عفو عمومی آزاد شد، در زندان «قرچک» محبوس بود.
این زندانی سیاسی یک بار دیگر در آبان ۱۴۰۲ بازداشت شد و دی‌ماه همان سال، به حکم شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری به اتهام اجتماع و تبانی به سه سال و هشت ماه حبس و به اتهام تبلیغ علیه نظام به هشت ماه زندان محکوم شد و حکم او در پی تسلیم به رای به دو سال و نه ماه زندان کاهش پیدا کرد و اکنون در حال گذراندن دوران محکومیت خود در زندان اوین است.

#مهناز_طراح #بند_زنان_اوین #رقص #بیانیه #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ایرایی از زندان اوین:
حالِ خوبِ ما نقطه‌ی مرگِ ستمگر است

نامه‌ی گلرخ ایرایی روایت‌هایی از رنج، مقاومت و امید در سخت‌ترین شرایط زندان است. او تجربه‌های شخصی و مشاهدات خود را از زندان‌های مختلف ایران بازگو می‌کند و به قصه‌های هم‌بندی‌هایش که محکوم به اعدام بودند، می‌پردازد. برخی بخش‌های نامه به شکل عینی در ادامه آورده شده است:

"رنج زندان نه دیوارهاست و نه بیهودگی مدامی‌ست که رهایت نمی‌کند. دستان بسته‌ات است آن‌گاه که با فوجی از مأموران می‌رود و پشت درهایی که یک به یک قفل می‌شوند جا می‌مانی، با صدایت که گم می‌شود در هیاهوی بی‌حوصلگی‌های شبی دیگر که آخرین شب زندگی‌اش است. آخرین شب زندگی او که کمی آن‌سوتر در سلولی ایستاده یا نشسته، اذان صبح را انتظار می‌کشد و طلوع آفتاب را که غروب بودنش خواهد شد."

او از لحظاتی می‌گوید که با رفتن هم‌بندی‌ها به سوی مرگ، بند زنان خلأیی عمیق تجربه می‌کرد:

"دو هفته بعد از ورودم به زندان قرچک در سال ۱۳۹۸، «فاطمه قزل» و «نرگس طباطبایی» را هم‌زمان برای اجرای حکم مرگ از بند خارج کردند و به سلول انفرادی بردند... نرگس را می‌بردند، اشک می‌ریخت و به بچه‌ها دل‌داری می‌داد. می‌گفت شرایط را پذیرفته و از چیزی نمی‌ترسد. می‌گفت بعد از رفتنش گریه نکنند و شاد باشند و مثل روزهای دیگر عصرها رادیو آوا گوش کنند."

او همچنین از لحظات مقاومت و شادی در بند می‌نویسد، زمانی که با وجود تهدید مأموران، شادی را به زندان برمی‌گرداندند:

"رقصیدن در زندان قرچک ممنوع بود... اما فضا را شکسته بودیم و بچه‌ها از دستور مأموران سرپیچی می‌کردند. قزل و نرگس رفته بودند اما لحظات شادی که کنارمان بودند تا مدت‌ها مرور می‌شد. حتی کمی بعد یکی از بچه‌ها رقص قزل را هم‌زمان با آهنگ مورد علاقه‌اش تقلید می‌کرد. برخی اشک می‌ریختند و برخی می‌خواستند ادامه بدهد."

یکی از تأثیرگذارترین روایت‌های او مربوط به معصومه زارعی است، زنی که در روزهای آخر زندگی‌اش نیز روحیه‌اش را از دست نداد:

"معصومه زارعی... با شوری وصف‌ناشدنی بچه‌ها را که پنهانی اشک می‌ریختند از تخت‌ها بیرون کشید. چند دقیقه بعد همه وسط اتاق بودند. برخی با اشک و برخی هم برای دقایقی همه چیز را فراموش کرده بودند... غروبِ چند روز بعد معصومه را از بند خارج کردند... در برابر چشمان دخترش به دار آویخته شد. صدای نعره‌های دختر نوجوان معصومه را از پشت دیوارها می‌شنیدیم که می‌خواست مادرش را از طناب جدا کند."

در پایان، گلرخ پیام مقاومت و امید را برجسته می‌کند:

"حالِ خوبِ ما نقطه‌ی مرگِ ستمگر است... در اوج سختی‌ها و در فضایی که مدام رنج و اندوه بر سر آوار می‌شود، می‌توان وجه مثبتِ داشته‌ها را دید و آن را به همبستگیِ بیشتر، تمرینِ مقاومت و رمز ایستادگی بدل کرد."

#گلرخ_ایرایی #بیانیه #بند_زنان_زندان_اوین #رقص #مقاومت_زندگیست #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
پیام شهبانو فرح پهلوی، به مادران دادخواه ایران:
در مسیر دادخواهی استوار بمانید و در کنار آن آرمان‌های بلند قهرمانان میهن را زنده نگه دارید

روز یکشنبه روز پنجم ژانویه ۲۰۲۵ ، مراسمی با عنوان «مادران دادخواه، از رنج تا امید» در شهر هامبورگ آلمان برگزار شد. در این برنامه جمعی از مادران دادخواه ایران، از جمله مادر شعله پاکروان (مادر ریحانه جباری)، مادر پژمان قلیپور، مادر نوید بهبودی، مادر ابوالفضل امیرعطایی و ... و چند تن از فعالان سیاسی و آسیب‌دیدگان از جمله مسعود علیزاده حضور داشتند.

شهبانو فرح پهلوی به این نشست، پیامی به شرح زیر دادند:

«مادران رنج‌ کشیدهٔ‌‌‌ ایران که داغ فرزندان خود را برای همیشه در دل دارید؛ داد‌خواهی شما را می‌ستایم، و پایداری و ایستادگی شما را چراغ راهِ آزادی ایران می‌دانم. شما که همچون سرو استوار، یاد عزیزانِ جاویدنامِ خود را به صدایی رسا علیه فراموشی بدل کرده‌اید و اجازه نداده‌اید که اشک چشمان شما، مایهٔ خرسندی ضحاک و دستگاه ستمگری او شود.
درد شما درد من، و داغ شما داغ من است. اما همان‌ طور که خیابان های ایران گواهی می‌دهند، یاد فرزندان شما از هر زمانی زنده ‌تر است، و آنها اکنون فرزندان ملتِ ایران هستند.
در این مسیر، استوار بمانید، و تلاش کنید در کنار دادخواهی برای خون به ناحق ‌ریختهٔ عزیزان خود، خواسته‌ها و آرمان‌های بلند آن قهرمانان دلیر میهن را نیز زنده نگه دارید.
اگر چه به صورت حضوری در گردهمایی شما نیستم اما من را نیز در کنار خود ببینید؛ کنار هر ایرانی که قلب داغدیده‌اش برای آزادی، برای عدالت و برای ایران می‌تپد. به شما افتخار می‌کنم و تردید ندارم که با کوشش شما و جوانان آگاه میهن‌مان، نور ایران بر تاریکی اهریمن پیروز خواهد شد.»

#دادخواهی #مادران_دادخواه #شهبانو_فرح_پهلوی #زن_زندگی_آزادی #آبان_ادامه_دارد #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مسیب رییسی یگانه، زندانی سیاسی تبعیدی در زندان یزد، پیامی به مناسبت دومین سالگرد قتل حکومتی جاویدنامان محمد حسینی و محمدمهدی کرمی ارسال کرده و در آن می‌گوید: «وقت آن رسیده رخت سیاه عزا را از تن به در کرده و رخت جنگ بپوشیم.»


مسیب رئیسی یگانه در تاریخ اسفند ماه ۱۴۰۱، توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود واقع در تهران بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. اما در کارتکس زندان تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ را نوشته‌اند.

اواسط مهرماه سال گذشته، این زندانی به صورت تنبیهی به سلول انفرادی منتقل شد و تا اوایل آبان ماه را در آنجا بسر برد.

او در آذرماه سال گذشته، توسط شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری مجموعا به بیست و سه سال و هشت ماه حبس محکوم شد که مدت ۷ سال از این میزان حبس تایید شده است. او همچنین به ده سال تبعید به استان یزد محکوم شده است. او در آذر ماه بدون اطلاع قبلی و بدون فرصت ملاقات و اطلاع به خانواده و حتی جمع‌آوری وسایل شخصی، به شهرستان یزد انتقال داده شد.

او چند ماه پیش پیش مسیب که با علائمی مشابه سکته قلبی با دستبند و پابند به بیمارستان لقمان منتقل شده بود، پس از گذشت چند ساعت و باوجود ناتمام ماندن مراحل درمان، با دستور دادیار پرونده به زندان اوین بازگردانده شد

پزشکان با تاکید بر حال جسمی نامناسب آقای یگانه به خانواده این زندانی اعلام کرده‌ بودند که او باید هرچه زودتر در مراکز درمانی خارج از زندان خدمات پزشکی تخصصی را دریافت کند.

او که سابقه مشکلات اعصاب و روان دارد، در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۴۰۲، به بیمارستان لقمان منتقل شد و علیرغم ناتمام ماندن مراحل درمان به زندان اوین بازگردانده شد. (گفته می‌شود، در زندان به او داروی اشتباهی داده‌اند و به علت تداخل دارویی به بیمارستان منتقل شده، اما در برخی رسانه‌ها گفته شده که او خودکشی کرده است.)

مسیب رئیسی یگانه، متولد ۱۳۶۲ پیش از این نیز از بابت فعالیت های خود سابقه بازداشت و تحمل حبس را داشته است.

#مسیب_رئیسی_یگانه #محمد_حسینی #محمدمهدی_کرمی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
نامه احمدرضا حائری زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار

احمدرضا حائری، زندانی سیاسی: جمهوری اسلامی می‌خواهد احکام قطعی اعدام زندانیان را به سرعت اجرا کند

مردم عزیز ایران

می‌دانم این‌روزها حال دلتان خوب نیست، و در جنگی نابرابر بر سر فراهم نمودن کمترین امکانات و شرایط برای زندگی با حاکمیتی ناکارآمد و زورگو مواجه هستید؛ اگر ضرورت اخلاقی و انسانی فوری وجود نداشت، هرگز از شما نمی‌خواستم در جدال هرروزه‌تان برای تامین حداقل معیشت و با وجود صدها مشکل ریز و درشت زندگی‌تان که حاصل غضب «حق انتخاب» و «تعیین سرنوشت» شما توسط اقلیتی قلدر و پرمدعاست، هرگز از شما عزیزان نمی‌خواستم که به درد دل این فرزند کوچک‌تان از دل ظلمت زندان گوش داده و برای مقابله به فجایع در حال وقوع از شما کمک نمی‌خواستم!
اما چه کنم که مقابله با این فجایع در زندان جز با یاری شما ممکن نخواهد بود.

مردم عزیز
اطلاع دارید که ما از نهم بهمن سال گذشته به همراه ده‌ها تن از زندانیان سیاسی با باورهای سیاسی و عقیدتی گوناگون در بسیاری از زندان‌های کشور علیه صدور و اجرای حکم غیرانسانی اعدام و برای جلب توجه افکار عمومی داخلی و بین‌المللی، سه‌شنبه‌های هر هفته را تحت عنوان «کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام» دست به اعتصاب غذا می‌زنیم. کارزاری که امروز پنجاهمین هفته آن را برگزار می‌کنیم.

در چند هفته اخیر مقامات سازمان زندان‌ها بر آن شده‌اند که بخش عمده واحد چهار زندان قزلحصار را به زندان مرکزی کرج واگذار کنند، این تصمیم در شرایطی گرفته شده که هم‌اکنون در واحد سه زندان قزلحصار بیش از ۱۳۰۰ زندانی در معرض اجرای حکم اعدام(از جمله شش زندانی اعترضات ۱۴۰۱ در پرونده مشهور  به «بچه‌های اکباتان») و در واحد دو آن نیز حدود ۱۶۰۰ زندانی با اتهامات مربوط به موادمخدر در آستانه صدور یا اجرای حکم غیرانسانی اعدام نگهداری می‌شوند. واحد یک نیز که خود سه برابر ظرفیت رسمی زندانی در آن نگهداری می‌شود که قطعا از حداقل فضا و امکانات محروم هستند.

اما آن‌چه که موجب نگرانی اینجانب شده و مرا بر آن داشت از شما طلب یاری کنم این است که اخبار موثقی دریافت کرده‌ام مبنی بر اینکه دادستان و مجموعه دستگاه قضایی تصمیم گرفته‌اند احکام قطعی اعدام زندانیان را به سرعت اجرا کنند.

وقتی تصمیم مقامات درباره تخلیه و انتقال بیش از ۱۶۰۰ زندانی واحد چهار و تحویل بخش بزرگی از این واحد به زندان مرکزی کرج را کنار اخبار مربوط به اجرای احکام اعدام قرار دادم، و در شرایطی که خود مقامات می‌دانند زندان قزلحصار هم‌اکنون نیز سه برابر ظرفیت رسمی زندانی در خود جای داده، زنگ خطر یک فاجعه بزرگ پیش‌رو برای همه ما به صدا در آمده است و آن توسل حاکمیت به شیوه «قتل‌عام درمانی» برای کاستن از حجم زندانیان در قزلحصار و اجرای طرح انتقال واحد چهار به زندان مرکزی کرج!

مردم شریف و رنج‌کشیده ایران

این تعبیر بسیار تلخ است، و از محضر عموم شما، به خصوص خانواده‌های زندانیان زیر حکم اعدام طلب بخشش دارم، اما حقیقت این است که وضعیت موجود و اخبار غیررسمی اما موثق پیرامون آن حکایت از آن دارد که حاکمیت بر آن است که «مساله ناترازی در نسبت تعداد زندانیان با ظرفیت موجود زندان را با اعدام گسترده زندانیانی که احکامشان قطعی شده حل کند!»

«قتل‌عام درمانی» شیوه‌ای است که حاکمیت دینی در تاریخ ۴۶ ساله خود با آن بیگانه نیست و در مقاطعی از این شیوه برای حذف مخالفان خود بهره‌برداری کرده است.

باور اینجانب، به عنوان کسی که از نزدیک وضعیت بسیاری از زندانیان سیاسی کنونی را دیده یا از افراد مورد وثوق درخصوص وضعیت پزشکی آنها اطلاع کسب کرده‌ام، بر این است که اصرار بر تداوم دربند نگه‌داشتن زندانیان سیاسی چون ابوالفضل قدیانی، ناهید شیربیشه، مهوش ثابت، فاطمه سپهری، زینب جلالیان، راحله راحمی‌پور و....با وجود بیماری‌های متعدد، و یا رفتار غیر انسانی هم‌چون محرومیت مطلق زندانیان سیاسی هموطن در زندان شیبان از خدمات درمانی با وجود بیماری‌های صعب‌العلاج از قبیل زندانی چون عبدالامام زائری، جابر صخراوی و بسیاری دیگر نیز مصداق کامل و دقیقی از «قتل‌عام درمانی» برای حذف کم‌هزینه‌تر مخالفان سیاسی است‌.

مردم عزیز و بزرگوار ایران

در این چند روزه که می‌خواستم درباره فجایع پیش‌رو و خطر توسل حاکمیت به شیوه «قتل‌عام‌درمانی» و اجرای وسیع احکام اعدام سخن بگویم، نمی‌دانستم که را خطاب قرار دهم و از که یاری بجویم، برای جلوگیری از وقوع این فجایع، .....

ادامه:
https://tinyurl.com/ycxfm8v4

احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
سه‌شنبه ۱۸ دی‌ماه ۱۴۰۳

#نه_به_اعدام #بیانیه #احمدرضا_حائری #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعری از فرهاد حافظی سمنانی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین

منم که در شب و زندان به درد می‌خندم
به نام حضرت انسان به درد می‌خندم

اگرچه غصه چو طوفان زند به افکارم
میان هجمه طوفان به درد می‌خندم

به مختصات اوین، بند تشنگان آزادی
کنار تک‌تک شیران به درد می‌خندم

اگرچه بر دل تبدار و جان پرترکم
نشسته حسرت باران، به درد می‌خندم

به حرمت خون و راه عاشقان وطن
میان آتش سوزان به درد می‌خندم

خوراک حاکم ظلمت غم و عزاداری است
اگرچه در غم یاران به درد می‌خندم

در عمق باور و قلبم چنان نشسته بهار
برای مرگ زمستان به درد می‌خندم

در انتظار روز واقعه سبز خواهم ماند
به نام خشم خیابان به درد می‌خندم

برای دیدن صبح خوب آزادی
میان این همه ویران به درد می‌خندم

پس از رسیدن فردا دوباره آبادی است
از این جهت آسان به درد می‌خندم

به جرم صرف قلم، به راه آزادی
به بند و ظلم حقیران به درد می‌خندم

ببخش مادر اگر شعر سرخ می‌گویم
برای مادرم ایران به درد می‌خندم

فرهاد حافظی سمنانی که فرهاد آزرم نیز نامیده می‌شود، شاعر و ترانه‌سرا ست او در فضای مجاری در انتقاد از ظلم حکومت به مردم می‌نوشت که بازداشت و سپس به پنج سال حبس تعزیری محکوم شد. با اتهاماتی که برای نیروهای مبارز تبدیل به یک ترجیع‌بند تکراری و تلخ شده است؛ – اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور – فعالیت تبلیغی علیه نظام – توهین به رهبری – توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی در ایران امروز، هر گونه اقدام و انتقاد که از دید جمهوری اسلامی، نامطلوب قلمداد شود سریعا به امنیت کشور پیوند می‌خورد. بر این اساس است که هنرمندی چون فرهاد حافظی به «تبانی علیه امنیت کشور» متهم می‌شود.

از فرهاد حافظی بیشتر بدانید:
فرهاد حافظی؛ حبس به «جرم» ایران‌دوستی و مردم‌دوستی
https://tavaana.org/farhad-hafezi/

#فرهاد_حافظی #بیانیه #زندان_اوین #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech