آموزشکده توانا
59.6K subscribers
28.8K photos
35.4K videos
2.53K files
18.3K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram

کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها - ۲۷

کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلاب‌هاوس آموزشکده توانا برگزار می‌شود.
در این برنامه علاوه بر خواندن آثار هنری اعتراضی، به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته می‌شود.
این جلسه ۷ دی ۱۴۰۱ برگزار شد.

https://youtu.be/BK2jv_a2HU4

در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/mousavi27

#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

سیه پوشیده از ماتم زمانه
گرفته مرگ، قلبم را نشانه
ببین پرپر شده از کین ضحاک
کبوترهای میهن، دانه دانه

شد از خون آسمان رنگین کمانی
به خاک افتاد سرو زندگانی
گذشت از عرش فریادم، ولی باز
نیامد از عزیزانم نشانی

پر از داغ جوان شد روزگارم
جز از خونِ جگر ساغر ندارم
چه معصومانه در آتش نشستند
درختان گلم، باغم، بهارم!

فضای خانه را پر کرده ماتم
به خاک افتاده هر سو، یاس و مریم
بجوش ای چشمهٔ اندوه! از خاک
که کوه صبر شد تاراج کم کم

زمستان ماند و عید از روستا رفت
پرستوی امید از سینه‌ها رفت 
بگو ای سر زمین شادی و گل!
سرود نغمه خوانانت کجا رفت؟

علی رضا جعفری

#هواپیمای_اوکراینی #دادخواهی #مهسا_امینی #ادبیات_اعتراضی #هنر_اعتراض #ps752 #ps752justtice #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

«حلقهٔ دار از چنار آویختند
نوجوان‌ها را به دار آویختند

مست از خون جوانان وطن
روز را در شام تار آویختند

هر سحر با ذکر رحمان و رحیم
رحمت عام از منار آویختند

وحشت از آزادی گل داشتند
بلبلان را در حصار آویختند

گریه‌های مادر اقیانوس شد 
عکس رودش بر مزار آویختند

می‌رود روزی زمستان بی‌گمان
گر چه در نام بهار آویختند!

علی رضا جعفری»

#مهسا_امینی #انقلاب_ملی #نه_به_جمهورى_اسلامى #نه_به_اعدام #محسن_شکاری #مجیدرضا_رهنورد #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #ادبیات_اعتراضی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها - ۲۹

کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلاب‌هاوس آموزشکده توانا برگزار می‌شود.
در این برنامه علاوه بر خواندن آثار هنری اعتراضی، به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته می‌شود.
این جلسه ۲۱ دی ۱۴۰۱ برگزار شد.

برنامه کامل را در یوتیوب بشنوید؛
https://youtu.be/8CSquulFks4
یا در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/mosavi29

#چهارشنبه_ها #یاری_مدنی_توانا #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #هنر_اعتراض

@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها - ۳۰

کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلاب‌هاوس آموزشکده توانا برگزار می‌شود.
در این برنامه علاوه بر خواندن آثار هنری اعتراضی، به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته می‌شود.
این جلسه ۵ بهمن دی ۱۴۰۱ برگزار شد.

https://youtu.be/i-gQoU0JUfY
در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/83mfi0ajlvql

#چهارشنبه_ها #مهدی_موسوی #کارگاه_ادبی #مهسا_امینی #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

جمعه بازاری دگر این هفته هم آغاز شد
دکه‌های دین فروشیِ حکومت باز شد

تا قدم‌های امامِ جمعه بر منبر رسید
وقت حراج خدا و دین و پیغمبر رسید

دین فروش از پشت دخلش جنس خود را داد زد
بر سر خلق خدا اینگونه او فریاد زد

ای جماعت بار دیگر جنس اعلا آمده
دین ارزان بهرتان از عرش بالا آمده

با رکود اقتصاد دین فروشی در زمین
قیمت دین گشته نصف هفته‌های پیش از این

جنس من بر دیگران البته دارد برتری
مهر استاندارد دارد از جناب رهبری

دین زندان و شکنجه، دین ظلم و کودتا
دین تا مِرفَق به خون پاک مهسا و ندا

دین این دکان ز رگ‌های وطن خون می‌کشد
توی زندان اوین چل ساله ناخون می‌کشد

جنس این هفته ولیکن یک تمایز می‌کند
بر زن و بر مرد در زندان تجاوز می‌کند

الغرض اوصاف جنسش را به مردم داد نیک
از بم و از زیر آن دادِ سخن را داد، لیک

هر چه شیخک داد زد این هفته بازاری نبود
جنس او را بین این مردم خریداری نبود

کس نبودی طالب این دین از پایه خراب
کس نکردی گوش بر این حرف‌های ناحساب

چون امامِ جمعه جنسش مانده شد بر روی دست
لاجَرَم تا هفته دیگر دکانش را ببست


- شعر و دکلمه و ویدیو از مخاطبان توانا

- جمهوری اسلامی از دین و نمادها و مناسک دینی برای ترویج سبک زندگی مطلوب و سیاست‌های خود استفاده نموده است و از دین و مذهب استفاده ابزاری برای سرکوب مردم کرده است.

#مهسا_امینی #ادبیات_اعتراضی #انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها - ۲۸

کارگاه ادبی چهارشنبه‌ها هر هفته با حضور مهدی موسوی، شاعر و نویسنده، در کلاب‌هاوس آموزشکده توانا برگزار می‌شود. در این برنامه علاوه بر خواندن آثار هنری اعتراضی، به معرفی کتاب و فیلم و شعرخوانی و نقد ادبی پرداخته می‌شود.
این جلسه ۱۴ دی ۱۴۰۱ برگزار شد.

https://youtu.be/-H9lgE8-Nyg

در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/fd2ogkqqjw5o

#کارگاه_ادبی #چهارشنبه_ها #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
دوم آذرماه، سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی
غلام‌حسین ساعدی که به عضویت فرقه دموکرات آذربایجان درآمده بود، نویسنده توانایی بود که مدتی هم در زندان به سر برد و پس از جمهوری اسلامی مجبور به ترک ایران شد.
در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی نویسد:
«آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. می‌خواهم زبان فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»
سه فیلم سینمایی بر اساس فیلم‌نامه‌های ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلم‌های مطرح ایران بوده و هستند. گاو و دایره مینا با کارگردانی داریوش مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر تقوایی.
ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خون‌ریزی داخلی در بیمارستان سنت‌آنتوان پاریس درگذشت و در نزدیکی آرام‌گاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.


«من به هیچ صورت نمی‌خواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همه‌ احزاب و گروه‌های سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب می‌کرد، به دنبال من هم بود.» ساعدی با چشمی گریان و خشم فراوان مجبور می‌شود که از راه کوه و دره و از مرز پاکستان فرار کند و از طریق سازمان ملل و چند حقوقدان فرانسوی به پاریس بگریزد.
ساعدی می‌نویسد: «الان نزديک به دو سال است كه در اين‌جا آواره‌ام و هر چند روز را در خانه يكی از دوستانم به سر می‌برم. احساس می‌كنم كه از ريشه كنده شده‌ام. هيچ‌چيز را واقعی نمی‌بينم.مدام به فكر وطنم هستم. مواقع تنهايی، نام كوچه پس‌كوچه‌های شهرهای ايران را با صدای بلند تكرار می‌كنم كه فراموش نكرده باشم. حس مالكيت را به طور كامل از دست داده‌ام. چند بار تصميم گرفته بودم از هر راهی شده برگردم به داخل كشور. حتی اگر به قيمت اعدامم تمام شود. از روی لج حاضر نيستم زبان فرانسه ياد بگيرم و اين حالت را يک مكانيزم دفاعی می‌دانم. و اين‌چنين زندگی‌كردن برای من بدتر از سال‌هايی بود كه در سلول انفرادی زندان به سر می‌بردم …»
درباره او بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz


#غلامحسین_ساعدی
#یاری_مدنی_توانا
#ادبیات

@Tavaana_TavaanaTech
حمید مصدق شاعر، وکیل دادگستری و استاد دانشگاه، هفتن آذرماه سال ۱۳۷۷ در تهران درگذشت.
.....
چه کسی می‌خواهد
من و تو ما نشویم
خانه‌اش ویران باد
من اگر ما نشوم، تنهایم
تو اگر ما نشوی،
خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وانکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه بر می‌خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی
پنجه در پنجه‌ی هر دشمن دون
آویزد
دشت‌ها نام تو را می‌گویند
کوه‌ها شعر مرا می‌خوانند
کوه باید شد و ماند،
رود باید شد و رفت،
دشت باید شد و خواند
در من این جلوه‌ی اندوه زچیست؟
در تو این قصه‌ی پرهیز که چه؟
در من این شعله‌ی عصیان نیاز،
در تو دمسردی پاییز - که چه؟
حرف را باید زد!
درد را باید گفت!
.....
#یاری_مدنی_توانا
#موسیقی
#ادبیات
@Tavaana_TavaanaTech
یادی از علی اکبر دهخدا
«یاد آر ز شمع مرده یاد آر!»

علی‌اکبر دهخدا در ۷ اسفندماه ۱۳۳۴ در سن ۷۷ سالگی در خانه‌ مسکونی خود در خیابان ایران‌شهر تهران دار فانی را وداع گفت. پیکر او در ابن بابویه و در مقبره‌ خانوادگی به خاک سپرده شد.
پس از درگذشت دهخدا، خانه‌اش تبدیل به دبستانی به نام خودش شد؛ جمهوری اسلامی نام دهخدا را تاب نیاورد و نام او را از این دبستان حذف کرد.

علامه علی‌اکبر دهخدا را شاید کمتر ایرانی‌ای باشد که نشناسد. نام «لغت» گره خورده است با اثر سترگ «لغت‌نامه‌ دهخدا».
«چرند و پرند» در قالب داستان کوتاه، اعلامیه و گزارش خبری و مانند این منتشر می‌شد. «قطعه‌های چرند و پرند دهخدا نه تنها نوع (genre) جدیدی به ادبیات فارسی افزودند، بلکه سبک نگارش تازه‌ای نیز آفریدند که نویسندگان بعدی با اشتیاق اقتباس کردند و هنوز هم دارای نفوذ شایان است.
طنز دهخدا به راستی تازگی داشت چون نه تنها نهادهای پابرجا را به باد تمسخر می‌گرفت، بلکه معیاری هم برای واقع‌گرایی اجتماعی - در نثر نه شعر- به دست می‌داد. دهخدا با رشادت و بدون انگیزه‌ی شخصی این سلاح جدید را به کار بست و تمامی عناصری را که در نظر آزادی‌خواهان عصر سد راه پیش‌رفت جامعه بودند مسخره و رسوا کرد: از حمله محمدعلی شاه که سرگرم توطئه بود تا مشروطیتی را که پدرش همین اواخر توشیح کرده بود براندازد؛ درباریان و وزیران فاسد که به ظاهر مجلس ملی را می‌ستودند ولی در باطن می‌کوشیدند مصوبات آن‌را خنثا سازند؛ و آخوندهای متعصب که زبان قلمبه‌سلمبه و آکنده از ترکیبات عربی آن‌ها به ویژه تبحر هزل و هجو دهخدا را برمی‌انگیخت. دهخدا خوب می‌دانست که در حمله به این عناصر می‌تواند به شوخ‌طبعی و تیزذهنی مردمانش تکیه کند.»

پس از پایان جنگ جهانی اول، دهخدا از فعالیت سیاسی کناره‌گیری کرد و طی سلطنت رضاشاه به طور کامل خود را وقف کارهای علمی و ادبی و تحقیقی کرد. او مدتی ریاست دفتر وزارت معارف و پس از آن ریاست تفتیش وزارت عدلیه را عهده‌دار شد.

در سال ۱۳۰۶ دهخدا ریاست مدرسه‌ سیاسی را که به مدرسه‌ عالی حقوق و علوم سیاسی تغییر نام یافته بود بر عهده گرفت و تا ۱۳۳۰ در این پست باقی ماند. در همین سال از خدمات دولتی بازنشسته شد و یکسره به کار «لغت‌نامه» پرداخت.

درباره او بیش‌تر بخوانید:
https://tavaana.org/ali-akbar-dehkhoda/
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#ادبیات
#دهخدا
@Tavaana_TavaanaTech
بسیاری از ما شعر پراحساس «این خانه قشنگ است ولی خانه‌ من نیست» را شنیده‌ایم. شعری که با هر بار خواندنش خصوصا برای آن‌هایی که دور از وطن زندگی می‌کنند بسیار قابل لمس و درک‌کردنی است. هر جای این کره‌ خاکی که باشی با خواندن این ابیات بی‌ اختیار، دل هوای وطن می‌کند:

«این خانه قشنگ است ولی خانه‌ من نیست / این خاک چه زیبا ست ولی خاک وطن نیست
آن کشور نو آن وطن دانش و صنعت / هرگز به دل‌انگیزی ایران کهن نیست

آواره‌ام و خسته و سرگشته و حیران / هرجا که روم هیچ کجا خانه‌ من نیست

آوارگی و خانه به‌ دوشی چه بلایی است / دردی است که همتاش در این دیر کهن نیست
من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ / در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست
پاریس قشنگ است ولی نیست چو تهران / لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست
این شهر عظیم است ولی شهر غریب است / این خانه قشنگ است ولی خانه‌ من نیست.»

سراینده‌ این اشعار، خسرو فرشیدورد، از بزرگان نگارش فارسی و نقد ادبی است. خسرو فرشیدورد در آبان‌‌ماه یا دی‌ماه ۱۳۰۸ در ملایر دیده به جهان گشود و در نهم دی‌ ماه ۱۳۸۸ غریبانه در تنهایی و عزلتی غم‌انگیز در سرای سالمندان نیکان تهران درگذشت.
درباره او بخوانید:
https://tavaana.org/khosro_farshidvard/

#یاری_مدنی_توانا
#ادبیات
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
پس از انقلاب بازداشتش کردند، استخوانش را در زندان شکستند و صدروز او را در حبس نگه داشتند و به دلیل شرایط وخیم جسمی آزادش کردند. خانه‌اش را مصادره کردند و کلیه سوابق کاری‌اش را نابود.این سرنوشت پرویز ناتل خانلری است که عمری به فرهنگ ایران‌زمین خدمت کرد.

امروز سالگرد درگذشت پرویز ناتل خانلری است۔

«فرج سرکوهی» - منتقد ادبی - می‌نویسد:‌
«عمری خلاق، پربار و با عزت و احترام را پشت سر گذاشته بود، اما برخورد حکومت و رسانه‌های جمهوری اسلامی با او چندان ضدفرهنگی و غیرانسانی بود که چند ماهی پیش از مرگ جمله‌ای را که سالیانی پیش به دوران جنگ جهانی، خطاب به فرزندش نوشته بود به یاد آورد و برای من که در حاشیه مصاحبه با مجله آدینه از او حکایت وزیر شدن و زندان را پرسیده بودم تکرار کرد: سرگذشت من خون دل خوردن و دندان به جگر افشردن بود».

درباره پرویز ناتل خانلری بخوانید:
https://tavaana.org/parviz_natel_khanlari/

#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#ادبیات
#پرویز_ناتل_خانلری

@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفت‌وشنود
آغاز بت‌پرستی با طمع جنسی پدر به دخترش بود!

«…در واقع داستان تمایلِ کوش پیل‌دندان به دختر خویش و امتناع دختر از همبستری با او نقطه‌ی شروع نمایش بد دینی اوست. دختر کوش نه تنها به پیشنهاد او جواب رد می‌دهد، بلکه پنهانی معشوقی به نام کَنیاش برمی‌گزیند که شاهزاده‌ی قندهار است. هنگامی که کوش پیل‌دندان از این موضوع مطلع می‌شود، در بحبوحه‌ی خشم و جنون ناشی از حسادت، دخترش را می‌کشد. اما اندک زمانی پس از آن از کار خود پشیمان می‌شود و این‌جاست که دستور می‌دهد مجسمه‌هایی از دخترش بسازند و به اطراف و اکناف ممالک شرقی بفرستند. در کوش‌نامه آمده است که این رویداد منشأ بت‌پرستی در سرزمین‌های شرقی بوده است.»

ساقی گازرانی در پژوهش خود با نام کوش پیل دندان که نقلی از آن را ملاحظه کردید، نکته‌سنجی‌های بیشتری در خصوص شگردهای روایی ساخت کاراکتر مثبت و منفی در جهان ایرانی می‌کند. کوش پیل‌دندان نام یک ضدقهرمان است که روایتی منظوم از داستان او را مدیون شاعری به نام ایرانشاه در دربار سلجوقیان هستیم. داستان کوش پیل‌دندان اصالتاً می‌بایست داستانی مربوط به دوره‌ی ساسانی بوده باشد. این کاراکتر، که فرزند پادشاهی به نام کوش است و در مجموع نماینده‌ی سلسله‌ای به نام کوشانیان که ابتدا به مرکزیت بلخ و سپس به مرکزیت شهری به نام کوش در شرق ایران حکومت می‌کردند، با ساسانیان زد و خوردهای نظامی داشتند. کوشانیان بنا به قرائن تاریخی، نهایتاً از ساسانیان شکست می‌خورند و پادشاهانی دست‌نشانده‌ی ساسانیان بر آنها مسلط می‌شوند. اما به نظر می‌رسد سازندگان داستان کوش پیل دندان در دوره‌ی ساسانیان، تلاش می‌کردند که با خلق یک ضدقهرمان به نام کوش پیل دندان، از کوشانیان یک «دیگری متخاصم» یا دشمن بسازند که نهایتاً تسلیم شده و به بخشی از جهان ایرانی مبدل می‌شود.

نشانه‌ی اینکه کوش پیل دندان یک ضدقهرمان است از دندان‌های نیش بزرگ او پیداست! او دندان‌های بزرگی شبیه فیل دارد و از این حیث واجد صفتی غیرانسانی‌ست. اما از آن مهم‌تر اینکه کوش پیل‌دندان، برادرزاده‌ی ضحاک وانموده می‌شود!…

برای مطالعه بیشتر در این مورد به صفحه گفت‌وشنود مراجعه کنید:

https://dialog.tavaana.org/book-kushe-pildandan-saghi-gazerani/

#ساقی_گازرانی #کوش_پیل_دندان #ادبیات_فارسی #سنت_شاهنامه_نگاري #روایت #روایت_شناسی #روایت_شناسی_شعر #دیگری_نامه

@dialogue1402