متین منانی، از مصدومان چشم در خیزش انقلابی که بینایی هر دو چشم خود را از دست داده است اخیرا صفحهای در اینستاگرام راه انداخته است که طی چند روز با استقبال زیادی مواجه شده است. او ساعاتی پیش مطلبی خواندنی به شرح زیر منتشر کرده است:
«صفر: تو این چند روز، مورد لطف و محبت تعداد زیادی از "هم شهروندیها" قرار گرفتم. از بسیاریِ استقبالِ مجازی از صفحهی شخصی و پست اینستاگرامیم بگیر تا انسانهای بزرگواری که عملاً با ارسال نقاشیها و پوسترهاشون و بعضاً پیشنهاد هر نوع کمکی -حتی اهدای چشم- ثابت کردن که تو این راه تنها نیستیم. دست همهی همراهان رو میفشارم.
اول: ما بیشماریم. از گرد هم اومدن ده هزار نفر تو این درگاه اون هم فقط طی یکی دو روز میشه اینو فهمید. ما عدهای قلیل نیستیم. ما قربانی پروژهی "افسردهسازی سیاسی" نشدیم. ما بیشماریم و ما میتوانیم.
دوم: فراموش نکردن، برای من که هر لحظه نمیبینیم، از بدیهیاته. ما دچار "فراموشی اجتماعی" نشدیم. ما یادمون نرفته. ما زندهایم.
سوم: تصویر -اونطور که برام تعریف کردن- یک نقاشی با تکنیک آبرنگ و از چشمهای منه. از میون نقاشیها و پوسترهایی که برام ارسال شده، تعریفِ این یکی رو خیلی شنیدم. با شما به اشتراک میذارم این هنرِ زیبا رو.
چهارم: "گلهای کوچک از دل سنگ میرویند و زیبایی ما شما را شکست خواهد داد."
پ.ن: افسردگی سیاسی (social depression)، شرایطیه که توش مردم یه جامعه باور خودشون به توانمندیهاشون، اصلاح امور و آینده کشور رو از دست میدن و از سامان یافتن مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تا حد زیادی ناامید میشن. به عبارت دیگه تحمیل افسردگی سیاسی، تحمیل گزارههای "نمیشه" و "نمیتونین" به من و شماست.»
matin.mannani
#متین_منانی #علیه_فراموشی #چشم_برای_آزادی #یادمون_نمیره #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«صفر: تو این چند روز، مورد لطف و محبت تعداد زیادی از "هم شهروندیها" قرار گرفتم. از بسیاریِ استقبالِ مجازی از صفحهی شخصی و پست اینستاگرامیم بگیر تا انسانهای بزرگواری که عملاً با ارسال نقاشیها و پوسترهاشون و بعضاً پیشنهاد هر نوع کمکی -حتی اهدای چشم- ثابت کردن که تو این راه تنها نیستیم. دست همهی همراهان رو میفشارم.
اول: ما بیشماریم. از گرد هم اومدن ده هزار نفر تو این درگاه اون هم فقط طی یکی دو روز میشه اینو فهمید. ما عدهای قلیل نیستیم. ما قربانی پروژهی "افسردهسازی سیاسی" نشدیم. ما بیشماریم و ما میتوانیم.
دوم: فراموش نکردن، برای من که هر لحظه نمیبینیم، از بدیهیاته. ما دچار "فراموشی اجتماعی" نشدیم. ما یادمون نرفته. ما زندهایم.
سوم: تصویر -اونطور که برام تعریف کردن- یک نقاشی با تکنیک آبرنگ و از چشمهای منه. از میون نقاشیها و پوسترهایی که برام ارسال شده، تعریفِ این یکی رو خیلی شنیدم. با شما به اشتراک میذارم این هنرِ زیبا رو.
چهارم: "گلهای کوچک از دل سنگ میرویند و زیبایی ما شما را شکست خواهد داد."
پ.ن: افسردگی سیاسی (social depression)، شرایطیه که توش مردم یه جامعه باور خودشون به توانمندیهاشون، اصلاح امور و آینده کشور رو از دست میدن و از سامان یافتن مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تا حد زیادی ناامید میشن. به عبارت دیگه تحمیل افسردگی سیاسی، تحمیل گزارههای "نمیشه" و "نمیتونین" به من و شماست.»
matin.mannani
#متین_منانی #علیه_فراموشی #چشم_برای_آزادی #یادمون_نمیره #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«به اسم دین !
عصای دستم را گرفتید تا به زمینم بزنید.
اما؛
استوار روی زانوهای شکستهام ایستادهام بر مزار عزیزترینم.
حقیقت را نمیتوان زمینگیر کرد.
ایستادهام تا روز دادخواهی...»
تصویر مادر محسن قیصری، از جانباختگان انقلاب ملی
از صفحه مصطفی قیصری
mostafa_gheysari_
#محسن_قیصری
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یادمون_نمیره #همه_باهم_هستیم #سرکوب_دادخواهان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
عصای دستم را گرفتید تا به زمینم بزنید.
اما؛
استوار روی زانوهای شکستهام ایستادهام بر مزار عزیزترینم.
حقیقت را نمیتوان زمینگیر کرد.
ایستادهام تا روز دادخواهی...»
تصویر مادر محسن قیصری، از جانباختگان انقلاب ملی
از صفحه مصطفی قیصری
mostafa_gheysari_
#محسن_قیصری
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یادمون_نمیره #همه_باهم_هستیم #سرکوب_دادخواهان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
باز اجرای یک قتل حکومتی دیگر
بامداد امروز، جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، جمهوری اسلامی، سه تن از «فرزندان ایران» را کشت.
سعید یعقوبی، صالح میرهاشمی و مجید کاظمی با پروندهسازی اطلاعات سپاه به قتل رسیدند. آنها متهمان پرونده موسوم به «خانه اصفهان» بودند.
صدای آنها همچون صدای نوید افکاری جاودانه شد. آنها در تماس با خانواده خود گفته بودند که تمام اعترافات آنها اجباری و تحت شکنجه اخذ شده بود.
پروندهای که برای تحریف و کتمان واقعیت نیاز به قربانی داشت. این بار این سه جوان آزادیخواه، قربانی طناب دار جمهوری اسلامی شدند.
هر یک از ما یا عزیزانمان ممکن است نفر بعدی باشیم، اگر همچنان سکوت کنیم و اجازه دهیم این حکومت جنایتکار. باقی بماند.
بارها نکات حقوقی این پرونده را بررسی کرده و منتشر کردیم. پروندهای سراسر دروغ، همچون سایر پروندههای دستگاه قضایی جمهوری اسلامی.
دیکتاتور باز بر خشم مردم افزود و سرنوشت محتوم خود را تلختر کرد.
۲۷ اردیبهشت، این سه جانباخته راه آزادی در دستنوشتهای از مردم خواسته بودند که آنها را نجات دهند و گفته بودند که «نذارید ما را بکشند.»
در پی عزیمت مردم به سوی زندان، اعدام آنها یک روز به تعویق افتاد و در روز جمعه که همه جا تعطیل است، ماشین اعدام این رژیم جنایتکار تعطیل نشد!
فرزندان ایران هنگام به دارآویخته شدن به چه چیزی فکر میکردند؟ شاید با خود میگفتند حتما مردم خواهند آمد و ما را در آخرین لحظهها نجات خواهند داد. اما همه خواب بودند و فکر میکردند که شاید اصلا این حکم اجرا نشود.
جمهوری اسلامی اما عزم خود را جزم کرده بود برای کشتن این عزیزان، این رژیم برای این کار سه نیروی خودی را «قربانی» کرده بود.
در طی هفته اخیر بارها اعترافات اجباری را پخش کردند. اما اینقدر اتهامات بیاساس بود که به فتوشاپ و تقطیع و تحریف ویدیو متوسل شدند و متهمان این پرونده را به گروههای خارج از کشور منتسب کردند.
یادمان نمیرود که سعید یعقوبی، صالح میرهاشمی و مجید کاظمی چه مظلومانه کشته شدند و در تاریخ ایران نامشان به نیکی برده خواهد شد و نام مسببان این جنایت اما با لعن و نفرین ابدی همراه خواهد بود.
هنگام عزا نیست، که هنگامه خشم است...
#خانه_اصفهان #سعید_یعقوبی #مجید_کاظمی #صالح_میرهاشمی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بامداد امروز، جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، جمهوری اسلامی، سه تن از «فرزندان ایران» را کشت.
سعید یعقوبی، صالح میرهاشمی و مجید کاظمی با پروندهسازی اطلاعات سپاه به قتل رسیدند. آنها متهمان پرونده موسوم به «خانه اصفهان» بودند.
صدای آنها همچون صدای نوید افکاری جاودانه شد. آنها در تماس با خانواده خود گفته بودند که تمام اعترافات آنها اجباری و تحت شکنجه اخذ شده بود.
پروندهای که برای تحریف و کتمان واقعیت نیاز به قربانی داشت. این بار این سه جوان آزادیخواه، قربانی طناب دار جمهوری اسلامی شدند.
هر یک از ما یا عزیزانمان ممکن است نفر بعدی باشیم، اگر همچنان سکوت کنیم و اجازه دهیم این حکومت جنایتکار. باقی بماند.
بارها نکات حقوقی این پرونده را بررسی کرده و منتشر کردیم. پروندهای سراسر دروغ، همچون سایر پروندههای دستگاه قضایی جمهوری اسلامی.
دیکتاتور باز بر خشم مردم افزود و سرنوشت محتوم خود را تلختر کرد.
۲۷ اردیبهشت، این سه جانباخته راه آزادی در دستنوشتهای از مردم خواسته بودند که آنها را نجات دهند و گفته بودند که «نذارید ما را بکشند.»
در پی عزیمت مردم به سوی زندان، اعدام آنها یک روز به تعویق افتاد و در روز جمعه که همه جا تعطیل است، ماشین اعدام این رژیم جنایتکار تعطیل نشد!
فرزندان ایران هنگام به دارآویخته شدن به چه چیزی فکر میکردند؟ شاید با خود میگفتند حتما مردم خواهند آمد و ما را در آخرین لحظهها نجات خواهند داد. اما همه خواب بودند و فکر میکردند که شاید اصلا این حکم اجرا نشود.
جمهوری اسلامی اما عزم خود را جزم کرده بود برای کشتن این عزیزان، این رژیم برای این کار سه نیروی خودی را «قربانی» کرده بود.
در طی هفته اخیر بارها اعترافات اجباری را پخش کردند. اما اینقدر اتهامات بیاساس بود که به فتوشاپ و تقطیع و تحریف ویدیو متوسل شدند و متهمان این پرونده را به گروههای خارج از کشور منتسب کردند.
یادمان نمیرود که سعید یعقوبی، صالح میرهاشمی و مجید کاظمی چه مظلومانه کشته شدند و در تاریخ ایران نامشان به نیکی برده خواهد شد و نام مسببان این جنایت اما با لعن و نفرین ابدی همراه خواهد بود.
هنگام عزا نیست، که هنگامه خشم است...
#خانه_اصفهان #سعید_یعقوبی #مجید_کاظمی #صالح_میرهاشمی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش در اینستاگرام نوشت:
«ای کاش یکشنبه نیمه شب ،۱۶مهر تلفنم زنگ نمیخورد تراژیکترین خبر عمرم را نمیشنیدم.
نه ماه و سیزده روز گذشته و من همچنان بی تاب و در حسرت آغوشت، بوی تنت و شنیدن صدایت هستم مهرگانم
هیچگاه بعد تو حال من خوب نشد، که هیچ، حتی نشد برای یک روز تظاهر به خوبی کنم.
فراموش کردنت هنر میخواهد و من بیهنرترین آدم دنیام ...»
او چند روز پیش هم نوشته بود؛
«من پسرم رو با سختی زیادی بزرگ کردم، حسرتهایی تو بچگیش کشید که فکرش دیوونم میکنه و همیشه میگفت مامان جون وقتی بزرگ شدم به همه ی ارزوهام میرسم و نمیذارم تو بیشتر از این غصه بخوری.
همیشه به این فکر میکردم که روزی مهرگانمو دوماد میکنم اونم برا خودش صاحب زن و بچه و زندگی میشه و اونوقت من خیالم راحت میشه، خلاصه بچم خوشبخت میشه. اما نذاشتن😭
تمام آرزوهای بچهم و خودم با همدیگه از بین رفتن. مثل اینکه یه نهالی رو بکاری و بعد از مدتها رشد کنه و به درخت تنومندی تبدیل بشه، و درست موقع میوه دادنش یکی بزنه با تبر واون درخت رو قطع کنه.
من آرزوهای زیادی برای پسرم داشتم، برای آیندهش. خودش هم کلی آرزو و هدف داشت. همیشه ازم میپرسید :« مامان، به نظرت بچه هام به اندازه خودم خوشگل میشن؟»ومن بشوخی میگفتم :« مگه تو خوشگلی» و دوتایی کلی میخندیم. من تمام خاطرات پسرم روتک تکشون رویادمه، عطر تنش رو، شوخیهاش رو، تکیه کلامهاش رو، همه چیز رو خوب یادمه. پسرم تا ابدیت توی ذهن و قلب من زندهست. حس میکنم مهرگان هنوز هم با من زندگی میکنه. امید دارم یه روزی اونم ازدواج میکنه، بچهدار میشه، موفق میشه، صاحب شغل دلخواهش میشه؛ و غمگینترین قسمتش این هست که همه ی این اتفاقات هیچکدوم در واقعیت نمیافتن، همشون توی ذهن منن.
مهرگانم، کجایی که ببینی نزدیک محرمه و من بجای اینکه طبق عادت هرسال نذر کنم که تو عاقبت بخیر بشی و به آرزوهات برسی و مثل پارسال که نذر کردم هرچه زودتر راهی بازشه و تو ازاد بشی ولی امسال باید دست به دامن کائنات و طبیعت بشم و ازشون بخوام که دست قاتلت رو بشه برام و بتونم پیداش کنم و لحظه قشنگ انتقامت رو از کائنات می خوام میدونم دست طبیعت روزی منو به همه خواستههام میرسونه عزیزم.»
sedigheh.phn
#دادخواهی #مهرگان_زحمتکش #علیه_فراموشی #زندان_لاکان
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«ای کاش یکشنبه نیمه شب ،۱۶مهر تلفنم زنگ نمیخورد تراژیکترین خبر عمرم را نمیشنیدم.
نه ماه و سیزده روز گذشته و من همچنان بی تاب و در حسرت آغوشت، بوی تنت و شنیدن صدایت هستم مهرگانم
هیچگاه بعد تو حال من خوب نشد، که هیچ، حتی نشد برای یک روز تظاهر به خوبی کنم.
فراموش کردنت هنر میخواهد و من بیهنرترین آدم دنیام ...»
او چند روز پیش هم نوشته بود؛
«من پسرم رو با سختی زیادی بزرگ کردم، حسرتهایی تو بچگیش کشید که فکرش دیوونم میکنه و همیشه میگفت مامان جون وقتی بزرگ شدم به همه ی ارزوهام میرسم و نمیذارم تو بیشتر از این غصه بخوری.
همیشه به این فکر میکردم که روزی مهرگانمو دوماد میکنم اونم برا خودش صاحب زن و بچه و زندگی میشه و اونوقت من خیالم راحت میشه، خلاصه بچم خوشبخت میشه. اما نذاشتن😭
تمام آرزوهای بچهم و خودم با همدیگه از بین رفتن. مثل اینکه یه نهالی رو بکاری و بعد از مدتها رشد کنه و به درخت تنومندی تبدیل بشه، و درست موقع میوه دادنش یکی بزنه با تبر واون درخت رو قطع کنه.
من آرزوهای زیادی برای پسرم داشتم، برای آیندهش. خودش هم کلی آرزو و هدف داشت. همیشه ازم میپرسید :« مامان، به نظرت بچه هام به اندازه خودم خوشگل میشن؟»ومن بشوخی میگفتم :« مگه تو خوشگلی» و دوتایی کلی میخندیم. من تمام خاطرات پسرم روتک تکشون رویادمه، عطر تنش رو، شوخیهاش رو، تکیه کلامهاش رو، همه چیز رو خوب یادمه. پسرم تا ابدیت توی ذهن و قلب من زندهست. حس میکنم مهرگان هنوز هم با من زندگی میکنه. امید دارم یه روزی اونم ازدواج میکنه، بچهدار میشه، موفق میشه، صاحب شغل دلخواهش میشه؛ و غمگینترین قسمتش این هست که همه ی این اتفاقات هیچکدوم در واقعیت نمیافتن، همشون توی ذهن منن.
مهرگانم، کجایی که ببینی نزدیک محرمه و من بجای اینکه طبق عادت هرسال نذر کنم که تو عاقبت بخیر بشی و به آرزوهات برسی و مثل پارسال که نذر کردم هرچه زودتر راهی بازشه و تو ازاد بشی ولی امسال باید دست به دامن کائنات و طبیعت بشم و ازشون بخوام که دست قاتلت رو بشه برام و بتونم پیداش کنم و لحظه قشنگ انتقامت رو از کائنات می خوام میدونم دست طبیعت روزی منو به همه خواستههام میرسونه عزیزم.»
sedigheh.phn
#دادخواهی #مهرگان_زحمتکش #علیه_فراموشی #زندان_لاکان
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
شعله پاکراوان، مادر ریحانه جباری، در نهمین سالگرد اعدام دخترش، متنی به شرح زیر منتشر کرد:
«امروز، در نهمین سالگرد پروانگی دخترم ریحانه، در خانه نیستم۔ماههاست که به شهرهای مختلف جهان میروم و با مردم صحبت میکنم تا بدانند اعدام یعنی چه۔و پشت این کلمه بظاهر ساده چه حجمی از خشونت تکرار شونده و دائمی خفته است۔و چقدر مردم مهربانند و همدل۔دیشب در شهر شولم(Schwelm) بودم۔ زنی نزدیکم شد و این دسته گل کوچک را با گفتن این جمله بمن داد: فقط خواستم با این گلهای کوچک بتو بگویم در از دست دادن ریحانه با تو شریکم۔ ولی او نمرده۔ میخواهم بگویم: مدتهاست پذیرفتهام که ریحانه مهربان من، برای همیشه رفته و هرگز بازنمیگردد۔ اما جوانان زیبای دیگری در موقعیت ریحانه، زیر حکم اعدام یا در معرض تجاوزند۔ هر قدمی برای یاری آنها، یعنی به یاد اوردن ریحان۔ چرا که او حتی در پشت میلههای زندان،برای نجات همبندیانش از پا ننشست و دست بکار شد۔ میخواهم بگویم: دختر نازک و نازنینم، تلاش میکنم به قولی که به تو دادم عمل کنم۔ قدم به قدم۔ هر چند گامهای من به گرد پای تو نمیرسد۔ در شصت سالگی هنوز قلب بخشندهای مثل تو، جوان بیست و شش ساله ندارم۔ اما قسم میخورم سرباز لایقی برای تو، فرمانده قلبم باشم۔ تا جان در بدن دارم دادخواه خون به ناحق ریخته تو هستم۔ من زندگیم را نثار این دادخواهی کرده و میکنم۔
ریحانم، تو را در انبوه نامههایت میجستم، ولی یکسال است که تورا در نوجوانان ایران میبینم۔ انگار تو تکثیر شدهای۔ دختران و پسرانی که به حکومت متجاوز میگویند نه۔ کسانی که جان میدهند اما حاضر به دروغ گفتن و شستن چهره متجاوزین نمیشوند۔ کاش بودی و میدیدی که چقدر دل بستهام به نسل نو ایران که دلاور است و ازادیخواه۔۔ اما رژیم همچنان حیله بکار میگیرد و حقه سوار میکند۔ مزدورانش را به سویم فرستاده و نزدیک یکسال است گاه به گاه برایم دشواری و دغدغه میسازند۔ میخواهند خسته شوم و بنشینم۔ اما من از تو یاد گرفتهام که باید ایستاد و جنگید۔ قول میدهم تلاش کنم تا علفهای هرز رژیم را در حد توان، از ریشه درآورم و به جایی پرتاب کنم که شایسته آنند۔ همچنان که نسل نو میخواهند رژیم سرکوبگر دشمن ازادی را به زباله دان تاریخ پرتاب کنند۔ ریحان جانم، در نهمین سالگرد تو، با دلی پر از اندوه، با سری پر از رویا، زخم دلم را میبوسم۔ همچنان که اشکهای مردم مهربان در غم تو را در سالهای گذشته بوسیدهام۔ اشک میریزم ولی مصممتر از پیش، تا اخرین لحظه عمر، بر عهدی که با تو بستم وفادارم۔ تو را به دست باد سپردم۔ همچنان که از من خواسته بودی۔ تو در قلبم تا ابد زندهای، ای مشعل اگاهی و معلم جوانم۔»
سوم آبان سالروز اعدام ریحانه جباری است.
ریحانه جباری در ۱۹ سالگی به اتهام قتل مرتضی عبدالعلی بازداشت و بعدتر اعدام شد. او اتهام قتل غیرعمد را پذیرفته و دلیل آن را دفاع از خود در برابر تجاوز جنسی اعلام کرده بود.
عفو بینالملل اعدام ریحانه را «لکه خونین دیگری در سابقه حقوق بشر ایران» توصیف کرد.
#ریحانه_جباری #دادخواهی_زندگیست #نه_به_اعدام #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«امروز، در نهمین سالگرد پروانگی دخترم ریحانه، در خانه نیستم۔ماههاست که به شهرهای مختلف جهان میروم و با مردم صحبت میکنم تا بدانند اعدام یعنی چه۔و پشت این کلمه بظاهر ساده چه حجمی از خشونت تکرار شونده و دائمی خفته است۔و چقدر مردم مهربانند و همدل۔دیشب در شهر شولم(Schwelm) بودم۔ زنی نزدیکم شد و این دسته گل کوچک را با گفتن این جمله بمن داد: فقط خواستم با این گلهای کوچک بتو بگویم در از دست دادن ریحانه با تو شریکم۔ ولی او نمرده۔ میخواهم بگویم: مدتهاست پذیرفتهام که ریحانه مهربان من، برای همیشه رفته و هرگز بازنمیگردد۔ اما جوانان زیبای دیگری در موقعیت ریحانه، زیر حکم اعدام یا در معرض تجاوزند۔ هر قدمی برای یاری آنها، یعنی به یاد اوردن ریحان۔ چرا که او حتی در پشت میلههای زندان،برای نجات همبندیانش از پا ننشست و دست بکار شد۔ میخواهم بگویم: دختر نازک و نازنینم، تلاش میکنم به قولی که به تو دادم عمل کنم۔ قدم به قدم۔ هر چند گامهای من به گرد پای تو نمیرسد۔ در شصت سالگی هنوز قلب بخشندهای مثل تو، جوان بیست و شش ساله ندارم۔ اما قسم میخورم سرباز لایقی برای تو، فرمانده قلبم باشم۔ تا جان در بدن دارم دادخواه خون به ناحق ریخته تو هستم۔ من زندگیم را نثار این دادخواهی کرده و میکنم۔
ریحانم، تو را در انبوه نامههایت میجستم، ولی یکسال است که تورا در نوجوانان ایران میبینم۔ انگار تو تکثیر شدهای۔ دختران و پسرانی که به حکومت متجاوز میگویند نه۔ کسانی که جان میدهند اما حاضر به دروغ گفتن و شستن چهره متجاوزین نمیشوند۔ کاش بودی و میدیدی که چقدر دل بستهام به نسل نو ایران که دلاور است و ازادیخواه۔۔ اما رژیم همچنان حیله بکار میگیرد و حقه سوار میکند۔ مزدورانش را به سویم فرستاده و نزدیک یکسال است گاه به گاه برایم دشواری و دغدغه میسازند۔ میخواهند خسته شوم و بنشینم۔ اما من از تو یاد گرفتهام که باید ایستاد و جنگید۔ قول میدهم تلاش کنم تا علفهای هرز رژیم را در حد توان، از ریشه درآورم و به جایی پرتاب کنم که شایسته آنند۔ همچنان که نسل نو میخواهند رژیم سرکوبگر دشمن ازادی را به زباله دان تاریخ پرتاب کنند۔ ریحان جانم، در نهمین سالگرد تو، با دلی پر از اندوه، با سری پر از رویا، زخم دلم را میبوسم۔ همچنان که اشکهای مردم مهربان در غم تو را در سالهای گذشته بوسیدهام۔ اشک میریزم ولی مصممتر از پیش، تا اخرین لحظه عمر، بر عهدی که با تو بستم وفادارم۔ تو را به دست باد سپردم۔ همچنان که از من خواسته بودی۔ تو در قلبم تا ابد زندهای، ای مشعل اگاهی و معلم جوانم۔»
سوم آبان سالروز اعدام ریحانه جباری است.
ریحانه جباری در ۱۹ سالگی به اتهام قتل مرتضی عبدالعلی بازداشت و بعدتر اعدام شد. او اتهام قتل غیرعمد را پذیرفته و دلیل آن را دفاع از خود در برابر تجاوز جنسی اعلام کرده بود.
عفو بینالملل اعدام ریحانه را «لکه خونین دیگری در سابقه حقوق بشر ایران» توصیف کرد.
#ریحانه_جباری #دادخواهی_زندگیست #نه_به_اعدام #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Telegraph
یادداشت شعله پاکروان، مادر ریحانه جباری، در نهمین سالگرد اعدام دخترش
شعله پاکراوان، مادر ریحانه جباری، در نهمین سالگرد اعدام دخترش، متنی به شرح زیر منتشر کرد: «امروز، در نهمین سالگرد پروانگی دخترم ریحانه، در خانه نیستم۔ماههاست که به شهرهای مختلف جهان میروم و با مردم صحبت میکنم تا بدانند اعدام یعنی چه۔و پشت این کلمه بظاهر…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیلوفر داوودی همسر جاویدنام علیرضا خوشکار بیانی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
.
«علیرضا جانم
تو رفتی و من هنوز دارم ادامه میدم
عجیبه
خیلی عجیبه
منی که تحمل مریضی تورو نداشتم
منی که یه عمر تلاش کردم که حال تو خوب باشه
خودم اجازه دادم خاکت کنن
خودم با چشمام دیدم کجا رفتی
خودم زیر تابوتتو گرفتم
من اونروز بارها خورد شدم اما محکم وایسادم که بدونی کنارتم
زیر تابوتتو گرفتم که با دست بقیه نری به سمت خونه ی جدید
وقتی داشتی واسه همیشه این دنیارو ترک میکردی بالا سرت بودم یوقت نترسی
من اونروز برای همیشه هم تورو هم خودمو از دست دادم
من از اونروز که تورو تو اون سر خونهی لعنتی دیدم
از اونروز که لبای سردتو بوسیدم
از اونروز که سرمو گذاشتم رو سینهی سردت
از اونروز که با التماس ازت میخواستم پاشی و تو هیچ کاری نکردی مردم
مردن که فقط خاک شدن نیست
مردن یعنی دیگه هیچی حالتو خوب نکنه
مردن یعنی واست مهم نباشه کجا باشی
مردن یعنی واست فرق نکنه کی چی میگه راجع بهت
مردن یعنی هیچی تو این دنیا خوشحالت نکنه
یا حتی هیچ چیز دیگه غمگینت نکنه
مردن یعنی من
مردن یعنی نیلوفر بدون علیرضا
من بعد تو شاید هنوز خاک نشدم اما به معنای واقعی مردم
و هیچ چیز جز یه جسم خسته و داغون نیستم
عشق من
تنها چیزی که منو سرپا نگه میداره امید دوباره دیدنته
میبینیم همو بزودی زود 🫂
لعنت بر کسانی که باعث شدن زندگیمون نابود بشه»
او ضمن نفرین کردن عاملان جنایت و کشتار مردم ایران، نوشت:
«من نمیبخشم، هیچوقت نمیبخشم
من انتقام جون عشقمو، انتقام جوونیمونو، انتقام زندگی سوختمونو میگیرم»
nili.davoudi
#علیرضا_خوشکاربیاتی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
.
«علیرضا جانم
تو رفتی و من هنوز دارم ادامه میدم
عجیبه
خیلی عجیبه
منی که تحمل مریضی تورو نداشتم
منی که یه عمر تلاش کردم که حال تو خوب باشه
خودم اجازه دادم خاکت کنن
خودم با چشمام دیدم کجا رفتی
خودم زیر تابوتتو گرفتم
من اونروز بارها خورد شدم اما محکم وایسادم که بدونی کنارتم
زیر تابوتتو گرفتم که با دست بقیه نری به سمت خونه ی جدید
وقتی داشتی واسه همیشه این دنیارو ترک میکردی بالا سرت بودم یوقت نترسی
من اونروز برای همیشه هم تورو هم خودمو از دست دادم
من از اونروز که تورو تو اون سر خونهی لعنتی دیدم
از اونروز که لبای سردتو بوسیدم
از اونروز که سرمو گذاشتم رو سینهی سردت
از اونروز که با التماس ازت میخواستم پاشی و تو هیچ کاری نکردی مردم
مردن که فقط خاک شدن نیست
مردن یعنی دیگه هیچی حالتو خوب نکنه
مردن یعنی واست مهم نباشه کجا باشی
مردن یعنی واست فرق نکنه کی چی میگه راجع بهت
مردن یعنی هیچی تو این دنیا خوشحالت نکنه
یا حتی هیچ چیز دیگه غمگینت نکنه
مردن یعنی من
مردن یعنی نیلوفر بدون علیرضا
من بعد تو شاید هنوز خاک نشدم اما به معنای واقعی مردم
و هیچ چیز جز یه جسم خسته و داغون نیستم
عشق من
تنها چیزی که منو سرپا نگه میداره امید دوباره دیدنته
میبینیم همو بزودی زود 🫂
لعنت بر کسانی که باعث شدن زندگیمون نابود بشه»
او ضمن نفرین کردن عاملان جنایت و کشتار مردم ایران، نوشت:
«من نمیبخشم، هیچوقت نمیبخشم
من انتقام جون عشقمو، انتقام جوونیمونو، انتقام زندگی سوختمونو میگیرم»
nili.davoudi
#علیرضا_خوشکاربیاتی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر داغدار مهرگان زحمتکش، از کشتهشدههای زندان لاکان رشت، در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«امروز هم مثل همه ی روزهای تلخ بدون تو گذشت
امروز هم ازصبح منتظر شنیدن صدای زنگ تلفن بودم اینکه ببینم مخاطبم روی صفحه ی گوشی مهرگانم افتاده وقتی به خودم اومدم که این فکرا چیه و به گوشیم بیشتر از یک ساله که مهرگانم زنگ نمیزنه.
توی تموم دوران زندگیم با همه ی روز و شبهای بد و خوبی که باهم داشتیم همیشه با یک فکر شیرین حالم خوب میشد و خستگی تمام سختی های زندگی به یکباره از دوشم میرفت.
همیشه فکرمیکردم بچه هام که بزرگ بشن یه زندگی قشنگی رو کنارهم تجربه میکنیم و مثل همیشه با همیم.
پسرا زن میگیرن و دنیا هم قاعدتا ازدواج میکنه و من میمونم و یه خانواده پر و پیمون که هرکدومشون برام نوههای قشنگی بدنیا میارن و زندگی از اونی که فکر میکنم قشنگترمیشه.
و هروقت که به اینجا میرسیدم نا خوداگاه مهرگان بیشتر از بقیه فکرمو درگیر میکرد و باخودم میگفتم خدایا مهرگانم بیشتر از بقیه بچهها سختی کشیده و همیشه آرزویی که براش داشتم و البته برا بقیه ی بچههام،خوشبخت شدنه اینکه ازدواج کنه بابا بشه و بهم چند تا نوه خوشگل بده،حتی فکرش خنده به لبانم میآورد و خوشحالی وصفناشدنی تمام وجودمو فرا میگرفت.
تااینکه اون روز شوم توی اون زندان کوفتی اون اتفاق وحشتناک افتاد و ازونجایی که پسر با غیرتم طوری تربیت نشده بود که بتونه اونهمه زور و ظلم رو ببینه و دم نزنه و اخرش به اینجا ختم شد ....
من ماندم و یه قلب پر درد،،قلبی پراز آرزوهای برباد رفته و مهرگانی که با هزاران امید و عشق به زندگی زیر خروارها خاک سرد خوابیده و امیدهایی که ناامیدشدن.
مهرگانم
درسته سالها قصهی زندگیمون خیلی پر درد و رنج بود ولی
خوش به سعادتت که جاودانه شدی و نام زیبا و قصه ی رشادت و مردانگیات تا دنیا دنیاست درتاریخ ثبت و بازگو خواهد شد.»
sedigheh.phn
#مهرگان_زحمتكش
#زندانیان_بیگناه #زندان_لاکان_رشت #علیه_فراموشی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«امروز هم مثل همه ی روزهای تلخ بدون تو گذشت
امروز هم ازصبح منتظر شنیدن صدای زنگ تلفن بودم اینکه ببینم مخاطبم روی صفحه ی گوشی مهرگانم افتاده وقتی به خودم اومدم که این فکرا چیه و به گوشیم بیشتر از یک ساله که مهرگانم زنگ نمیزنه.
توی تموم دوران زندگیم با همه ی روز و شبهای بد و خوبی که باهم داشتیم همیشه با یک فکر شیرین حالم خوب میشد و خستگی تمام سختی های زندگی به یکباره از دوشم میرفت.
همیشه فکرمیکردم بچه هام که بزرگ بشن یه زندگی قشنگی رو کنارهم تجربه میکنیم و مثل همیشه با همیم.
پسرا زن میگیرن و دنیا هم قاعدتا ازدواج میکنه و من میمونم و یه خانواده پر و پیمون که هرکدومشون برام نوههای قشنگی بدنیا میارن و زندگی از اونی که فکر میکنم قشنگترمیشه.
و هروقت که به اینجا میرسیدم نا خوداگاه مهرگان بیشتر از بقیه فکرمو درگیر میکرد و باخودم میگفتم خدایا مهرگانم بیشتر از بقیه بچهها سختی کشیده و همیشه آرزویی که براش داشتم و البته برا بقیه ی بچههام،خوشبخت شدنه اینکه ازدواج کنه بابا بشه و بهم چند تا نوه خوشگل بده،حتی فکرش خنده به لبانم میآورد و خوشحالی وصفناشدنی تمام وجودمو فرا میگرفت.
تااینکه اون روز شوم توی اون زندان کوفتی اون اتفاق وحشتناک افتاد و ازونجایی که پسر با غیرتم طوری تربیت نشده بود که بتونه اونهمه زور و ظلم رو ببینه و دم نزنه و اخرش به اینجا ختم شد ....
من ماندم و یه قلب پر درد،،قلبی پراز آرزوهای برباد رفته و مهرگانی که با هزاران امید و عشق به زندگی زیر خروارها خاک سرد خوابیده و امیدهایی که ناامیدشدن.
مهرگانم
درسته سالها قصهی زندگیمون خیلی پر درد و رنج بود ولی
خوش به سعادتت که جاودانه شدی و نام زیبا و قصه ی رشادت و مردانگیات تا دنیا دنیاست درتاریخ ثبت و بازگو خواهد شد.»
sedigheh.phn
#مهرگان_زحمتكش
#زندانیان_بیگناه #زندان_لاکان_رشت #علیه_فراموشی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام غزاله چلابی ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«و این داستانی است که جمهوری اسلامی برای فرزندان پاک و بیگناه ما رقم زده
کشتن جوانانی که سرمایههای این مرز و بوم بودند و به هیچکس پاسخگو نیستن
سناریوهایی که از قبل نوشته شده بود رو تحویل خانوادههای داغدار دادند
جایی که غزاله را مورد اصابت گلوله جنگی قرار دادند پر. از دوربینهای امنیتی سپاه و فرمانداری و مغازههایی که در آن اطراف بودند در چشم بهم زدنی همه را جمع کردند توسط ماشینهای آتشنشانی همه آثارجرم را شستند حتی به پزشکان گفتند اگر تکهای از گلوله در مغزش مانده به ما بدهید.
این همه تلاش ها بخاطر این بوده که خود را از جنایتی که کردند مبری کنند اماااااا۰۰۰۰۰۰
قلب ما؛ روح ما و تمام وجودمان از شما بیزاریم
صبوریم و صبر میکنیم چونکه با تمام وجودم ایمان دارم طناب ظلم از کلفتی پاره میشود.»
fateme.mojtabaei.2113
#نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #شهریور۱۴۰۱ #فرمانداری_آمل #شجاعت_را_تکثیر_کنیم #اتحاد_رمز_پیروزیست #ما_ادامه_داریم #غزاله_چلابی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«و این داستانی است که جمهوری اسلامی برای فرزندان پاک و بیگناه ما رقم زده
کشتن جوانانی که سرمایههای این مرز و بوم بودند و به هیچکس پاسخگو نیستن
سناریوهایی که از قبل نوشته شده بود رو تحویل خانوادههای داغدار دادند
جایی که غزاله را مورد اصابت گلوله جنگی قرار دادند پر. از دوربینهای امنیتی سپاه و فرمانداری و مغازههایی که در آن اطراف بودند در چشم بهم زدنی همه را جمع کردند توسط ماشینهای آتشنشانی همه آثارجرم را شستند حتی به پزشکان گفتند اگر تکهای از گلوله در مغزش مانده به ما بدهید.
این همه تلاش ها بخاطر این بوده که خود را از جنایتی که کردند مبری کنند اماااااا۰۰۰۰۰۰
قلب ما؛ روح ما و تمام وجودمان از شما بیزاریم
صبوریم و صبر میکنیم چونکه با تمام وجودم ایمان دارم طناب ظلم از کلفتی پاره میشود.»
fateme.mojtabaei.2113
#نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #شهریور۱۴۰۱ #فرمانداری_آمل #شجاعت_را_تکثیر_کنیم #اتحاد_رمز_پیروزیست #ما_ادامه_داریم #غزاله_چلابی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امیر الوندیمهر جوانی ۲۶ ساله بود که در روز ۲۶ آبانماه ۹۸ در شیراز با شلیک مستقیم گلوله توسط نیروهای امنیتی جان باخت.
دادخواهی نقطه اتصال و پیوند دهنده انسانهای بیشماری در جامعه ایران شده است، افرادی که مورد ستم حکومت واقع شده و از جور ظالمان آسیب دیدهاند. جنبش دادخواهی نیروی پیشران حرکت مردم ایران به سوی آزادی شده است.
مادر امیر الوندی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«گفتم چشمم
گفت به راهش میدار،
گفتم جگرم گفت پر آهش میدار،
گفتم دل من گفت چه داری در دل؟؟
گفتم غم تو...
گفت نگاهش میدار...💔💔
چهار سال شد که ندارمت عمر مامان
هر کسی به هر نحوی در آسمانی شدنت دخالت داشته به دست روزگار غدار میسپارم
یقین دارم گردش روزگار انتقام خون به ناحق ریخته ی فرزند شهیدم را خواهد گرفت ...🕊️💔»
madare.amiram
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #امیر_الوندی_مهر #آبان_ادامه_دارد
#آبان_خونین۹۸ #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دادخواهی نقطه اتصال و پیوند دهنده انسانهای بیشماری در جامعه ایران شده است، افرادی که مورد ستم حکومت واقع شده و از جور ظالمان آسیب دیدهاند. جنبش دادخواهی نیروی پیشران حرکت مردم ایران به سوی آزادی شده است.
مادر امیر الوندی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«گفتم چشمم
گفت به راهش میدار،
گفتم جگرم گفت پر آهش میدار،
گفتم دل من گفت چه داری در دل؟؟
گفتم غم تو...
گفت نگاهش میدار...💔💔
چهار سال شد که ندارمت عمر مامان
هر کسی به هر نحوی در آسمانی شدنت دخالت داشته به دست روزگار غدار میسپارم
یقین دارم گردش روزگار انتقام خون به ناحق ریخته ی فرزند شهیدم را خواهد گرفت ...🕊️💔»
madare.amiram
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #امیر_الوندی_مهر #آبان_ادامه_دارد
#آبان_خونین۹۸ #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نیلوفر داوودی، همسر جاویدنام علیرضا خوشکار بیاتی، ضمن انتشار تصاویری از مراسم سالگرد جانباختن همسرش نوشت:
«واااای از امروز
واااای از داغی که موند رو دلم
عزیز دلم یک سال شد که تورو از من گرفتن
به اسم یک سال شد اما رسما صد سال گذشت
قربون شکل ماهت برم من،قربون قلب مهربونت برم
تو همیشه عشق ابدی من میمونی،هیچی تکون نخورده و نخواهد خورد
بهت قول میدم تا زمانی که زنده ام یاد تو و عشقمونو زنده نگه دارم
من هنوزم دارم باتو زندگی میکنم اما به یه شکل دیگه
الان دارم با خاطراتت و روحت که به جسمم دمیده شده زندگی میکنم
جسم من جفت مارو تو خودش جا داده و داره ادامه میده
.
.
.
خیلی دوست دارم عشق قشنگه من
بمون برام
یاد تو میارزه به بودن خیلیا🫂🫀»
nili.davoudi
- علیرضا خوشکار بیانی، جوانی ۳۱ ساله بود که روز ۱۶ آذر در بلوار مرزداران تهران توسط نیروهای سرکوبگر به قتل رسید.
#علیرضا_خوشکاربیاتی #مهسا_امینی
#انقلاب_ملی #یادمون_نمیره #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«واااای از امروز
واااای از داغی که موند رو دلم
عزیز دلم یک سال شد که تورو از من گرفتن
به اسم یک سال شد اما رسما صد سال گذشت
قربون شکل ماهت برم من،قربون قلب مهربونت برم
تو همیشه عشق ابدی من میمونی،هیچی تکون نخورده و نخواهد خورد
بهت قول میدم تا زمانی که زنده ام یاد تو و عشقمونو زنده نگه دارم
من هنوزم دارم باتو زندگی میکنم اما به یه شکل دیگه
الان دارم با خاطراتت و روحت که به جسمم دمیده شده زندگی میکنم
جسم من جفت مارو تو خودش جا داده و داره ادامه میده
.
.
.
خیلی دوست دارم عشق قشنگه من
بمون برام
یاد تو میارزه به بودن خیلیا🫂🫀»
nili.davoudi
- علیرضا خوشکار بیانی، جوانی ۳۱ ساله بود که روز ۱۶ آذر در بلوار مرزداران تهران توسط نیروهای سرکوبگر به قتل رسید.
#علیرضا_خوشکاربیاتی #مهسا_امینی
#انقلاب_ملی #یادمون_نمیره #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیلی داوودی، همسر جاویدنام علیرضا خوشکار بیانی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«بمونه یادگار از ولنتاین ۱۴۰۲
هیچوقت بخاطر بلایی که سرم آوردید نمیبخشم
علیرضا تنها حس عشقی بود که من تو این دنیا میتونستم تجربش کنم
تنها کسی بود که کنارش حس میکردم خیلی کامل شدم
علیرضا عشق دوران کودکی من بود و نبودنش با هیچ چیز جبران نمیشه
ستوان دوم جواد درگاهی الهی روزگارت سیاه سیاه سیاه بشه
اینم خطاب به همه میگم
به عشق علیرضا قسم من لذت میبرم وقتی عکساتونو با پارتنراتون میبینم
واسه اینکه از عشقتون عکس میذارید اصلا احساس عذاب وجدان نداشته باشید
تا میتونید عاشقی کنید و لذت ببرید
زندگی خیلی کوتاه تر از اونه که وقت داشته باشی همه چیزو درست کنی
امروز باهاش عاشقی کن فردارو هیچکس ندیده🫂
منم با علیرضا دارم زندگی میکنم فقط شماها نمیتونید ببینیدش❤️»
علیرضا خوشکار بیانی، جوانی ۳۱ ساله بود که روز ۱۶ آذر در بلوار مرزداران تهران توسط نیروهای سرکوبگر به قتل رسید.
#علیرضا_خوشکاربیاتی #مهسا_امینی
#انقلاب_ملی #یادمون_نمیره #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
#علیرضا_خوشکاربیاتی
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نیلی داوودی، همسر جاویدنام علیرضا خوشکار بیانی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«بمونه یادگار از ولنتاین ۱۴۰۲
هیچوقت بخاطر بلایی که سرم آوردید نمیبخشم
علیرضا تنها حس عشقی بود که من تو این دنیا میتونستم تجربش کنم
تنها کسی بود که کنارش حس میکردم خیلی کامل شدم
علیرضا عشق دوران کودکی من بود و نبودنش با هیچ چیز جبران نمیشه
ستوان دوم جواد درگاهی الهی روزگارت سیاه سیاه سیاه بشه
اینم خطاب به همه میگم
به عشق علیرضا قسم من لذت میبرم وقتی عکساتونو با پارتنراتون میبینم
واسه اینکه از عشقتون عکس میذارید اصلا احساس عذاب وجدان نداشته باشید
تا میتونید عاشقی کنید و لذت ببرید
زندگی خیلی کوتاه تر از اونه که وقت داشته باشی همه چیزو درست کنی
امروز باهاش عاشقی کن فردارو هیچکس ندیده🫂
منم با علیرضا دارم زندگی میکنم فقط شماها نمیتونید ببینیدش❤️»
علیرضا خوشکار بیانی، جوانی ۳۱ ساله بود که روز ۱۶ آذر در بلوار مرزداران تهران توسط نیروهای سرکوبگر به قتل رسید.
#علیرضا_خوشکاربیاتی #مهسا_امینی
#انقلاب_ملی #یادمون_نمیره #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
#علیرضا_خوشکاربیاتی
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برادر جاویدنام محسن قیصری، با انتشار این تصویر نوشت:
«صدام جنایتکار و بعثیهای مزدورش نتوانستند با گرفتن جان برادران پدرم او را به زانو در بیاورند، اما شما با کُشتن جگر گوشهاش، او را به مرز ویرانی کشيدید.
۲۲ اسفند روز پاسداشت شهدا گرامی باد »
- محسن جوانی ۳۲ ساله بود، اهل ایلام، بانشاط و ورزشکار. عاشق دوچرخهسواری بود. او فرزند کوچک خانواده بود. پسری مهربان و عاطفی. مدت کمی به خارج از کشور رفت، اما از ۱۰ ماه پیش از مرگش، به وطن بازگشته بود. محسن عاشق شده بود. خانهای میساخت، کاشانهای برای زندگی و رویاهایش. سرشار از امید بود برای ساختن آرزوهایش، با تلاش و کوشش خانهاش را ساخت. دو روز بود که خانه به اتمام رسیده بود، تصمیم داشتند نوروز مراسم ازدواج را برگزار کنند؛ اما جمهوری اسلامی با قتل محسن، شادی را از خانه کوچک و خوشبخت آنها ربود.
۳۰ شهریور است. شهر ایلام پر از ماموران مسلح و نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ست. مردم، اما خیابانها را ترک نمیکنند. محسن هم به هموطنانش پیوسته به دادخواهی خون مهسا و مهساها.
محسن با شلیک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در پارک کودک ایلام، به قتل رسید. بر بدن او بیش از ۵۰ ساچمه فلزی بود. مردم اطرافش را گرفتند و او را به درمانگاهی، که همان نزدیکی بود رساندند؛ اما محسن دیگر زنده نبود. جوانی که به کربلا رفته بود و در سوگ امام سوم شیعیان بر سینه میکوفت، در خیابانهای وطنش مظلومانه به قتل رسید. تنها جرم او کمک به دختر جوانی بود که بر اثر گاز اشک آور زمین افتاد اورا بلند کرد و از شلوغی بیرون کشید ماموران او را نشان کردند و شلیک کردند.
#محسن_قیصری
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«صدام جنایتکار و بعثیهای مزدورش نتوانستند با گرفتن جان برادران پدرم او را به زانو در بیاورند، اما شما با کُشتن جگر گوشهاش، او را به مرز ویرانی کشيدید.
۲۲ اسفند روز پاسداشت شهدا گرامی باد »
- محسن جوانی ۳۲ ساله بود، اهل ایلام، بانشاط و ورزشکار. عاشق دوچرخهسواری بود. او فرزند کوچک خانواده بود. پسری مهربان و عاطفی. مدت کمی به خارج از کشور رفت، اما از ۱۰ ماه پیش از مرگش، به وطن بازگشته بود. محسن عاشق شده بود. خانهای میساخت، کاشانهای برای زندگی و رویاهایش. سرشار از امید بود برای ساختن آرزوهایش، با تلاش و کوشش خانهاش را ساخت. دو روز بود که خانه به اتمام رسیده بود، تصمیم داشتند نوروز مراسم ازدواج را برگزار کنند؛ اما جمهوری اسلامی با قتل محسن، شادی را از خانه کوچک و خوشبخت آنها ربود.
۳۰ شهریور است. شهر ایلام پر از ماموران مسلح و نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ست. مردم، اما خیابانها را ترک نمیکنند. محسن هم به هموطنانش پیوسته به دادخواهی خون مهسا و مهساها.
محسن با شلیک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در پارک کودک ایلام، به قتل رسید. بر بدن او بیش از ۵۰ ساچمه فلزی بود. مردم اطرافش را گرفتند و او را به درمانگاهی، که همان نزدیکی بود رساندند؛ اما محسن دیگر زنده نبود. جوانی که به کربلا رفته بود و در سوگ امام سوم شیعیان بر سینه میکوفت، در خیابانهای وطنش مظلومانه به قتل رسید. تنها جرم او کمک به دختر جوانی بود که بر اثر گاز اشک آور زمین افتاد اورا بلند کرد و از شلوغی بیرون کشید ماموران او را نشان کردند و شلیک کردند.
#محسن_قیصری
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام بامشاد سلیمانخانی، در آخرین پنجشنبه سال نوشت:
«جان مادر
امسال
خانه تکانی ندارم
چون غبار غم آنچنان جانمان را گرفته
گویی غبار خاک کویر بر دلمان نشسته
و امسال و هیچ سالی
دیگر زمستانمان بهار نمیشود.
رفتنت پرده ی سیاهی بر دیدگانمان گذاشت
که هیچ نوری به چشممان شفا نمیدهد
بهاری نداریم به امید بهار آزادی»
- بامشاد سلیمانخانی دانشجوی رشتە مکانیک ۲۱ سالە اهل آبدانان کە بەخاطر شغل پدر در شهرستان دهلران زندگی میکرد، روز چهارشنبە سوم خرداد پس از آزادی از بازداشتگاه، با علائم عصبانیت و سردرد شدید بە خانە برمیگردد، نیمهشب حالش بد میشود، او را به بیمارستان میبرند و در نهایت هفتم خرداد ماه فوت میکند.
با معاینات اولیە مشخص شد کە کتف و دو دندە او شکستە شدە و آثار ضربوجرح بر بدنش محرز و نیز یک زخم عمیق ناشی از خاموشکردن سیگار روی دست مشهود است.
با معاینات انجامشده فرضیە خودکشی رد شده است. با آزمایشات جدید مشخص شد کە اعضای داخلی بدن بامشاد، از جملە طحال و کلیەها از کار افتادە و دستگاە گوارش او کاملا از کار افتادە است. در ابتدا پزشکان بیمارستان و سپس پزشک معتمد خانوادە تایید کردند کە این عارضە مطمئنا ناشی از مسمومیت یک عامل خارجی مثلا خوردن محلول قرص برنج بودە کە بعد از چند روز بە دلایل نامشخص پزشکان بیمارستان از مواضع خود عقبنشینی کرده و فرضیە مسمومیت را بەکلی انکار میکنند.
طبق گفتە نزدیکان خانوادە سلیمانخانی، بامشاد مدتها دارای گرایشات سیاسی بودە و علنا در فضای مجازی مجموعە پست و استوریهایی را در نقد حاکمیت بە اشتراک گذاشتە و چندین بار نیز از طرف نیروهای امنیتی اخطار شدید گرفتە است.
#بامشاد_سمفونی_اصالت_و_آزادگی #بامشاد_سلیمانخانی
#بهار_میآید #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«جان مادر
امسال
خانه تکانی ندارم
چون غبار غم آنچنان جانمان را گرفته
گویی غبار خاک کویر بر دلمان نشسته
و امسال و هیچ سالی
دیگر زمستانمان بهار نمیشود.
رفتنت پرده ی سیاهی بر دیدگانمان گذاشت
که هیچ نوری به چشممان شفا نمیدهد
بهاری نداریم به امید بهار آزادی»
- بامشاد سلیمانخانی دانشجوی رشتە مکانیک ۲۱ سالە اهل آبدانان کە بەخاطر شغل پدر در شهرستان دهلران زندگی میکرد، روز چهارشنبە سوم خرداد پس از آزادی از بازداشتگاه، با علائم عصبانیت و سردرد شدید بە خانە برمیگردد، نیمهشب حالش بد میشود، او را به بیمارستان میبرند و در نهایت هفتم خرداد ماه فوت میکند.
با معاینات اولیە مشخص شد کە کتف و دو دندە او شکستە شدە و آثار ضربوجرح بر بدنش محرز و نیز یک زخم عمیق ناشی از خاموشکردن سیگار روی دست مشهود است.
با معاینات انجامشده فرضیە خودکشی رد شده است. با آزمایشات جدید مشخص شد کە اعضای داخلی بدن بامشاد، از جملە طحال و کلیەها از کار افتادە و دستگاە گوارش او کاملا از کار افتادە است. در ابتدا پزشکان بیمارستان و سپس پزشک معتمد خانوادە تایید کردند کە این عارضە مطمئنا ناشی از مسمومیت یک عامل خارجی مثلا خوردن محلول قرص برنج بودە کە بعد از چند روز بە دلایل نامشخص پزشکان بیمارستان از مواضع خود عقبنشینی کرده و فرضیە مسمومیت را بەکلی انکار میکنند.
طبق گفتە نزدیکان خانوادە سلیمانخانی، بامشاد مدتها دارای گرایشات سیاسی بودە و علنا در فضای مجازی مجموعە پست و استوریهایی را در نقد حاکمیت بە اشتراک گذاشتە و چندین بار نیز از طرف نیروهای امنیتی اخطار شدید گرفتە است.
#بامشاد_سمفونی_اصالت_و_آزادگی #بامشاد_سلیمانخانی
#بهار_میآید #نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #زن_زندگی_آزادی
#مرد_میهن_آبادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر محمد رسول مؤمنیزاده هم هنگام تحویل سال را بر سر مزار فرزند دلبندش گذراند.
او ضمن انتشار این تصویر نوشت:
«دلم از داغت گرفته و گریان است .....هموطنانم! منم عیدها هفتسین تهیه میکردم. منم خندان بودم. منم با بزرگشدن بچههام کیف میکردم ...موهای منم سفید نبود. منم شاد بودم با تمام مشکلات زندگی بازم قوی بودم، چون جوانم پیشم بود ....اما یه روز در منو زد ..،قاتل پسرم که باعث شد مرگ در خونه منو بزنه، منم فکر نمیکردم به من برسه ولی رسید .......در این اول فروردین ماه ساعت شش و نیم صبح امدم بالای سر مزار عزیز دلم محمد رسول ..عهد بستم که تا انتقامت را نگیرم ارام نمینشینم ......قاتل یا قاتلان رژیم باید تقاص پس بدن. من ایستادهام تا انتقام نگیرم ارام نمینشینم ✌✌️✌️✌»
- مادر پویا بختیاری در ویدیویی گفته بود که فکر نمیکرد روزی داغدار پسرش شود و خطاب به مردم ایران گفته بود، بپاخیزید پیش از آنکه روزی برسد که مثل من عکس فرزندتان را در دست بگیرید. (نقل به مضمون)
محمدرسول مؤمنیزاده، در جریان خیزش سراسری با گلوله ماموران حکومتی کشته شد. او اثری زیبا و جاودانه از خود بر جای گذاشت.
او از اصابت ضربات باتوم به یک خانم جلوگیری کرد، سپس با شلیک مستقیم از فاصله چند قدمی در خیابان در آغوش برادرش جان داد.
لحظه مرگ محمدرسول اینگونه تعریف شده است: «بعد از اینکه محمد تیر خورده توی همون حال نیروهای گاردی ریختن و محمد تیرخورده و برادرش رو هم کتک زدن..!»
#محمد_مومنی_زاده
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم
#من_دادخواه_خون_جوانم_هستم
#رشت #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او ضمن انتشار این تصویر نوشت:
«دلم از داغت گرفته و گریان است .....هموطنانم! منم عیدها هفتسین تهیه میکردم. منم خندان بودم. منم با بزرگشدن بچههام کیف میکردم ...موهای منم سفید نبود. منم شاد بودم با تمام مشکلات زندگی بازم قوی بودم، چون جوانم پیشم بود ....اما یه روز در منو زد ..،قاتل پسرم که باعث شد مرگ در خونه منو بزنه، منم فکر نمیکردم به من برسه ولی رسید .......در این اول فروردین ماه ساعت شش و نیم صبح امدم بالای سر مزار عزیز دلم محمد رسول ..عهد بستم که تا انتقامت را نگیرم ارام نمینشینم ......قاتل یا قاتلان رژیم باید تقاص پس بدن. من ایستادهام تا انتقام نگیرم ارام نمینشینم ✌✌️✌️✌»
- مادر پویا بختیاری در ویدیویی گفته بود که فکر نمیکرد روزی داغدار پسرش شود و خطاب به مردم ایران گفته بود، بپاخیزید پیش از آنکه روزی برسد که مثل من عکس فرزندتان را در دست بگیرید. (نقل به مضمون)
محمدرسول مؤمنیزاده، در جریان خیزش سراسری با گلوله ماموران حکومتی کشته شد. او اثری زیبا و جاودانه از خود بر جای گذاشت.
او از اصابت ضربات باتوم به یک خانم جلوگیری کرد، سپس با شلیک مستقیم از فاصله چند قدمی در خیابان در آغوش برادرش جان داد.
لحظه مرگ محمدرسول اینگونه تعریف شده است: «بعد از اینکه محمد تیر خورده توی همون حال نیروهای گاردی ریختن و محمد تیرخورده و برادرش رو هم کتک زدن..!»
#محمد_مومنی_زاده
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم
#من_دادخواه_خون_جوانم_هستم
#رشت #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چند روز پیش زادروز جاویدنام پژمان قلیپور، از جانباختگان اعتراضات سراسری آبان خونین ۱۳۹۸ بود.
مادر پژمان ضمن انتشار این ویدیو، نوشت:
«درود من پژمان هستم پژمان قلی پور …..
در یک روز گرم تابستان هفت شهریور ۱۳۸۰ ….
به دنیا آمدم و با آمدن من خانواده شد چهار نفره …..
و دریک شب سرد پاییزی بیست و ششم آبان ۹۸ ….
کشته شدم …..
در سن ۱۸ سالگی …..
تازه بود دیپلم گرفته بودم در کنار درس علاقه ی زیادی به فوتبال داشتم
تیم مورد علاقه ام تیم استقلال بود ….
همیشه دوست داشتم آدم موفقی باشم و باعث افتخار خانواده و جامعه باشم …..
آدم شادی بودم در کنار پدر و مادر و برادرم تمام دنیا رو رنگارنگ میدیدم …
اما در یک شب سرد پاییزی همه چی سیاه شد و من دیگر نبودم …
دنیای زیبای من با تمام آرزوهام و اهدافم تاریک و تاریک شد ….
صدای گلولهی جنگی توی قلبم را شنیدم ….
صدای فریادهای خودم را شنیدم ….
صدای فواره زدن خون از قلبم را موقعی که گلوله ی جنگی سوراخش کرد را شنیدم ….
درد سینه ی سوراخم و ابروی سوراخ شدهام را حس کردم …
بدن جوانم که در حال تکه تکه شدن بود را احساس کردم ….
حالا من دیگر نیستم ….دنیای زیبای من خاموش شده است …
من نیستم ….
من نیستم ….
هیچوقت فکرش را نمیکردم یک شب در اوج شادمانی و جوانی
فقط به دلیل آگاه بودنم و فقط بخاطر اینکه دوست داشتم آزاد زندگی کنم و برده نباشم دیگر نباشم …
من جوانی نکردم …
بی گناه کشته شدم ….
مادرم حال خوبی ندارد، پدرم کمرش خم شده، برادرم انگار صد سال پیر شده ….
لعنت و نفرین به اونی که مرا از آغوش گرم خانواده ام گرفت …
لعنت به اون کسی که منو از آرزوهام جدا کرد ….
نفرین بر کسی که چشمهای مرا برای همیشه به روی دنیای پر آرزویم بست
امیدوارم خون به ناحق ریختم پاپیچ قاتلینم بشه …»
————————
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم
#تولد_تلخ
#پژمان_قلی_پور
#آبان_خونین_۹۸ #آبان۹۸ #یاری_مدنی_توانا
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 tavaana
📱 Beshkan
📱 Dialogue
📱 tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
مادر پژمان ضمن انتشار این ویدیو، نوشت:
«درود من پژمان هستم پژمان قلی پور …..
در یک روز گرم تابستان هفت شهریور ۱۳۸۰ ….
به دنیا آمدم و با آمدن من خانواده شد چهار نفره …..
و دریک شب سرد پاییزی بیست و ششم آبان ۹۸ ….
کشته شدم …..
در سن ۱۸ سالگی …..
تازه بود دیپلم گرفته بودم در کنار درس علاقه ی زیادی به فوتبال داشتم
تیم مورد علاقه ام تیم استقلال بود ….
همیشه دوست داشتم آدم موفقی باشم و باعث افتخار خانواده و جامعه باشم …..
آدم شادی بودم در کنار پدر و مادر و برادرم تمام دنیا رو رنگارنگ میدیدم …
اما در یک شب سرد پاییزی همه چی سیاه شد و من دیگر نبودم …
دنیای زیبای من با تمام آرزوهام و اهدافم تاریک و تاریک شد ….
صدای گلولهی جنگی توی قلبم را شنیدم ….
صدای فریادهای خودم را شنیدم ….
صدای فواره زدن خون از قلبم را موقعی که گلوله ی جنگی سوراخش کرد را شنیدم ….
درد سینه ی سوراخم و ابروی سوراخ شدهام را حس کردم …
بدن جوانم که در حال تکه تکه شدن بود را احساس کردم ….
حالا من دیگر نیستم ….دنیای زیبای من خاموش شده است …
من نیستم ….
من نیستم ….
هیچوقت فکرش را نمیکردم یک شب در اوج شادمانی و جوانی
فقط به دلیل آگاه بودنم و فقط بخاطر اینکه دوست داشتم آزاد زندگی کنم و برده نباشم دیگر نباشم …
من جوانی نکردم …
بی گناه کشته شدم ….
مادرم حال خوبی ندارد، پدرم کمرش خم شده، برادرم انگار صد سال پیر شده ….
لعنت و نفرین به اونی که مرا از آغوش گرم خانواده ام گرفت …
لعنت به اون کسی که منو از آرزوهام جدا کرد ….
نفرین بر کسی که چشمهای مرا برای همیشه به روی دنیای پر آرزویم بست
امیدوارم خون به ناحق ریختم پاپیچ قاتلینم بشه …»
————————
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم
#تولد_تلخ
#پژمان_قلی_پور
#آبان_خونین_۹۸ #آبان۹۸ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز گذشته زادروز جاویدنام نوید بهبودی، از جانباختگان آبان ۹۸ بود. این ویدیو مادرش را نشان میدهد که بر سر مزار فرزندش تولدش را جشن گرفته و میگرید.
او ضمن انتشار این ویدئو نوشت:
« #تولد
مثلا ۲۸ ساله ات شده
مثلا تو کارت موفق شدی چون خیلی براش زحمت کشیدی
مثلا با ی دختر زیبا مثل خودت ازدواج کردی
مثلا ثمره ی زندگیت شده ی دختر کوچولوی قشنگ با موهای بلند
نوید جان پسر
اینا همش آرزوها و حسرتای منه دردت بجونم
ولی تو هنوز ۲۳ سالته
میفهمی فقط ۲۳ سال با کلی آرزو
نویدم کجایی ؟ آرزوهات چی شد ؟؟؟؟؟
کشتنت پسر ؟
تو ۲۳ سالگی کشتنت مامان بمیره ؟؟؟؟
مامان هنوز منتظرم برگردی بزرگ بشی مرد بشی ازدواج کنی دختر دار بشی مثل همیشه بهت افتخار کنم چرا نمیای دردت ب قلبم 😭😭😭»
—————————
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم👊👊
#آبان_خونین_۹۸
#جاوید_نام_نوید_بهبودی
خواننده
پیمان قلیپور
- نوید بهبودی در شهریور ۱۳۷۵ در تهران به دنیا آمد ولی هنوز ۲۳ سال خود را تمام نکرده بود که نیروهای سرکوب در جمهوری اسلامی او را در قلعه حسن خان تهران در جریان اعتراضات سراسری آبان ۹۸ به قتل رساندند.
خانواده او تنها دو فرزند داشتند و نوید برادر بزرگتر بود. از لحاظ تحصیلی بسیار موفق بود. دوره تحصیلات خود پیش از دانشگاه را در مدرسه تیزهوشان گذراند و در کنکور ریاضیفیزیک رتبه دو رقمی آورد و رشته مهندسی مکانیک را انتخاب کرد.
به علت برخورداری از جذابیت ظاهری مدتی نیز به عنوان مدل لباسهای مردانه برای برای یک برند لباس ترکیهای به نام «بازلی» فعالیت کرد. صفحه اینستاگرام او نشان میدهد این شغل را دوست داشت ولی گویا از میزان حقوقی که میپرداختند رضایتی نداشت و از آنجا بیرون آمد و به اصفهان رفت و در نمایشگاه بینالمللی این شهر یک غرفه کتاب را میگرداند.
در ۲۵ آبان ۱۳۹۸ برای حضور در مراسم عروسی یکی از دوستانش به قلعه حسن خان آمد. شهری که محل زندگی خانواده نوید نیز بود و در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی به عنوان «شهر قدس» شناخته میشود. فردای آن روز یعنی ۲۶ آبان شهر مملو از حضور مردم معترض میشود. نیروهای سرکوب تیراندازی را آغاز میکنند و نوید به واسطه شلیک یکی از نیروهای لباس شخصی در خیابان عمارت در قلعه حسن خان، کشته میشود.
#آبان_ادامه_دارد #آبان۹۸ #نوید_بهبودی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او ضمن انتشار این ویدئو نوشت:
« #تولد
مثلا ۲۸ ساله ات شده
مثلا تو کارت موفق شدی چون خیلی براش زحمت کشیدی
مثلا با ی دختر زیبا مثل خودت ازدواج کردی
مثلا ثمره ی زندگیت شده ی دختر کوچولوی قشنگ با موهای بلند
نوید جان پسر
اینا همش آرزوها و حسرتای منه دردت بجونم
ولی تو هنوز ۲۳ سالته
میفهمی فقط ۲۳ سال با کلی آرزو
نویدم کجایی ؟ آرزوهات چی شد ؟؟؟؟؟
کشتنت پسر ؟
تو ۲۳ سالگی کشتنت مامان بمیره ؟؟؟؟
مامان هنوز منتظرم برگردی بزرگ بشی مرد بشی ازدواج کنی دختر دار بشی مثل همیشه بهت افتخار کنم چرا نمیای دردت ب قلبم 😭😭😭»
—————————
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم👊👊
#آبان_خونین_۹۸
#جاوید_نام_نوید_بهبودی
خواننده
پیمان قلیپور
- نوید بهبودی در شهریور ۱۳۷۵ در تهران به دنیا آمد ولی هنوز ۲۳ سال خود را تمام نکرده بود که نیروهای سرکوب در جمهوری اسلامی او را در قلعه حسن خان تهران در جریان اعتراضات سراسری آبان ۹۸ به قتل رساندند.
خانواده او تنها دو فرزند داشتند و نوید برادر بزرگتر بود. از لحاظ تحصیلی بسیار موفق بود. دوره تحصیلات خود پیش از دانشگاه را در مدرسه تیزهوشان گذراند و در کنکور ریاضیفیزیک رتبه دو رقمی آورد و رشته مهندسی مکانیک را انتخاب کرد.
به علت برخورداری از جذابیت ظاهری مدتی نیز به عنوان مدل لباسهای مردانه برای برای یک برند لباس ترکیهای به نام «بازلی» فعالیت کرد. صفحه اینستاگرام او نشان میدهد این شغل را دوست داشت ولی گویا از میزان حقوقی که میپرداختند رضایتی نداشت و از آنجا بیرون آمد و به اصفهان رفت و در نمایشگاه بینالمللی این شهر یک غرفه کتاب را میگرداند.
در ۲۵ آبان ۱۳۹۸ برای حضور در مراسم عروسی یکی از دوستانش به قلعه حسن خان آمد. شهری که محل زندگی خانواده نوید نیز بود و در ادبیات رسمی جمهوری اسلامی به عنوان «شهر قدس» شناخته میشود. فردای آن روز یعنی ۲۶ آبان شهر مملو از حضور مردم معترض میشود. نیروهای سرکوب تیراندازی را آغاز میکنند و نوید به واسطه شلیک یکی از نیروهای لباس شخصی در خیابان عمارت در قلعه حسن خان، کشته میشود.
#آبان_ادامه_دارد #آبان۹۸ #نوید_بهبودی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech