آموزشکده توانا
57K subscribers
31K photos
36.8K videos
2.54K files
18.9K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

«مراسم چهلم علی روزبهانی دربهشت زهرا با جو شدید امنیتی وکلی لباس شخصی برگزارشد

یک تندیس "زن زندگی آزادی" فلزی که به چهار زبان طراحی شده و اندازه یه درختچه است بالای مزار علی گذاشته شده

خواهر علی چادرش رو برداشت و موهاشو قیچی کرد و روی تندیس گذاشت همه همینکارو کردن و شعار دادن، نیروهای امنیتی از همه ما فیلم گرفتند، اما ما نمی‌ترسیم، لطفا ویدیوها رو تار نکنید، چون اونا که از همه مراسم فیلم گرفتن»

چهلم علی روزبهانی

بهشت زهرا، ۲۵ آذر ۱۴۰۱

«علی روزبهانی چهارم آبان (روز تولدش) در خیابان بنی‌هاشم تهران گلوله میخوره و ده روز تو بیمارستان نیروی دریایی ارتش بوده و سه تا عمل جراحی انجام میدن اما متاسفانه فوت میشه وچون خانواده مذهبی بوده، بسیار در فشار قرارشون دادن که بگن بسیجی بوده، اما خانواده‌اش قبول نمیکنن. با سختی پیکرش رو به خانواده تحویل میدن و در جو شدید امنیتی به خاک میسپارنش»

#علی_روزبهانی #مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پدر علی روزبهانی:
از اونی که به بچه‌ام تیر خلاص زد، نمی‌گذرم

شعار حاضران:
هر یه نفر کشته شه، هزار نفر پشتشه

چهلم علی روزبهانی

بهشت‌زهرا، ۲۵ آذر ۱۴۰۱

امروز مراسم چهلم علی روزبهانی از جان‌باختگان خیزش انقلابی مردم ایران در جوی امنیتی در بهشت زهرا برگزار شد، در این مراسم نیروهای امنیتی حضور داشتند و از کل مراسم فیلم می‌گرفتند.

#علی_روزبهانی #مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برادر علی روزبهانی:
از تیر و تفنگتون نمی‌ترسیم، از هیچی‌تون نمی‌ترسیم، فرقی نداره کجای ایران بکشید...
شعارهای :
«می‌کشم، می‌کشم هرآنکه خواهرم کشت»
«می‌کشم می‌‌کشم آنکه برادرم کشت»

چهلم علی روزبهانی با حضور نیروهای امنیتی که از کل حاضران و برنامه فیلم می‌گرفتند برگزار شد.

بهشت زهرا، ۲۵ آذر ۱۴۰۱

- چون حقیقتا نمی‌رسیدیم به همه افرادی که سوال می‌کردند، توضیح بدهیم چرا نیاز به تار کردن تصاویر حاضران نبود، ترجیح دادیم جاهایی که دوربین به سمت حاضران برمی‌گردد تصویر را تار کنیم!

#علی_روزبهانی #مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خواهر علی روزبهانی خطاب به ماموران امنیتی:
شما از ما خون ریختید، اگه از دو تا شعار می‌ترسید و اذیتتون می‌کنه، بره به جهنم، به درک!

شعار حاضران: چه با حجاب چه بی حجاب میریم به سوی انقلاب

بهشت زهرا، ۲۵ آذر ۱۴۰۱

- شهامت حاضران ستودنی است که با وجود حضور گسترده مزدوران حکومتی شعار می‌دادند.

#علی_روزبهانی #مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این گل پرپر شده
هدیه به میهن شده

چهلم علی روزبهانی

بهشت زهرا، ۲۵ آذر ۱۴۰۱

#علی_روزبهانی #مهسا_امینی #انقلاب_۱۴۰۱ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برادر جاویدنام علی روزبهانی در اسپیس خانواده‌های دادخواه:
«فشار آوردند و تطمیع کردند که علی را بسیجی معرفی کنیم، قبول نکردیم و به همین دلیل نگذاشتند دیگر علی را در بیمارستان ببینیم
تهدیدم می‌کردند که حواست باشه دو تا خواهر داری!
گفتیم اصلا پیکر علی رو نمی‌خوایم اما کثافت‌کاری نمی‌کنیم»

علی روزبهانی چهارم آبان (روز تولدش) در خیابان بنی‌هاشم تهران گلوله خورد و ده روز در بیمارستان نیروی دریایی ارتش بود و سه عمل جراحی انجام دادند اما متاسفانه جان می‌سپارد و چون خانواده‌اش مذهبی بود، بسیار تحت فشارشان قرار می‌دهند که بگویند بسیجی بوده، اما خانواده‌اش قبول نمی‌کنند. به سختی پیکرش را به خانواده تحویل می‌دهند و در جو شدید امنیتی به خاک می‌سپارند.

#علی_روزبهانی #دادخواهی #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #یادمون_نمیره #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

تارا خواهر جاویدنام علی روزبهانی در اسپیس خانواده‌های دادخواه:
روزیکه داشتیم خاک سپاری میکردیم موقعی که اومدن علی رو با عجله بذارن تو خاک از ترس اینکه جسد رو نبرن و برادرم با احترام خاک بشه بدو بدو رفتم اونور خاک و صورت علی رو دیدم. دیدم با آرامش خوابیده. یاد اون روزهایی افتادم که میخوابید من کنارش مینشستم به صورت آرومش موقع خواب نگاه میکردم.

« از ۷ سالگی چادر سر کردم، عقیده من بود، به اختیار خودم. بعد از کشته شدن برادرم چادرم رو برداشتم. من چادرم رو برداشتم که ثابت کنم این‌ [چادر] ربطی به این‌ها نداره. این حکومت روی هر چه آدمکش در تاریخ بود را سفید کرد من مطئنم این‌همه خون پاک محاله که هدر بره.»

«مأموران پلیس امنیت که بعد از تشییع پیکر برادرش به خانه ما آمدند، یکی‌شان گردنبد کارتیه و تی‌شرت و شلوار جینِ جذب داشت. چنین کسی را اگر در خیابان ببینید-به‌زعم خودِ اینها- از سران فتنه است! گفتن چرا خاک ریختی رو سرت؟ به خاطر پدرم سکوت کردم، ولی دوست داشتم بگم ای کاش خاک رو رو سر کس دیگه‌ای می‌تونستم بریزم.»

- اینها بخش‌هایی از سخنان تارا روزبهانی خواهد جاویدنام علی روزبهانی بود، متاسفانه به فایل کامل دسترسی نداشته‌ایم و گویا برنامه کامل ضبط نشده است.


علی روزبهانی چهارم آبان (روز تولدش) در خیابان بنی‌هاشم تهران گلوله خورد و ده روز در بیمارستان نیروی دریایی ارتش بود و سه عمل جراحی انجام دادند اما متاسفانه جان می‌سپارد و چون خانواده‌اش مذهبی بود، بسیار تحت فشارشان قرار می‌دهند که بگویند بسیجی بوده، اما خانواده‌اش قبول نمی‌کنند. به سختی پیکرش را به خانواده تحویل می‌دهند و در جو شدید امنیتی به خاک می‌سپارند.

#علی_روزبهانی #دادخواهی #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #یادمون_نمیره #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیوهایی به دست ما رسیده که نشان می‌دهد یکی از هموطنان بر سر مزار تعدادی از جان‌باختگان راه آزادی حضور یافته است و می‌گوید «نه می‌بخشیم و نه فراموش می‌کنیم» و «قشم به خون یاران، ایستاده‌ایم تا پایان» و تاکید می‌کند که این عزیزان را هیچگاه فراموش نمی‌کنیم. او همچنین می‌گوید که برای ما هنوز زندگی عادی نشده و هرگز عادی نمی‌شود.

#یلدا_آقافضلی #ندا_آقاسلطان #علی_روزبهانی #محسن_شکاری #یادمون_نمیره #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی از مخاطبان توانا؛ ضمن حضور بر سر مزار تعدادی از جان‌باختگان خیزش انقلابی، با آرمان‌های آن‌ها تجدید پیمان کرد و نوشت:

قسم بر خونت ای مهسا
به نیکو نامت ای نیکا
کشیم آتش به بیت رهبر تنها

قسم بر سینه خاکستر ریرا
به موی مهرشاد و موی سارینا
برون رانیم  زمیهن این یاغی ها

قسم بر  روی گلگون ندا سلطان
قسم بر پر توان بازوی افکاری
برون آییم از این ذلت از این زار

قسم بر زاهدان و قهرمانانش
به کردستان و بر یاران جانانش
بگیریم انتقام از دشمنانش
بگیریم انتقام از قاتلانش

به روز بعد پیروزی
به جشن و شادی افروزی
به مانند خدانور و حدیث راه آزادی
به ساز و دف  به رقص و با هم آوازی

بخوانیم  و بخوانیم
ای ایران ای مرز پرگهر
ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدان
پاینده مانی تو جاودان

#نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #انقلاب_ملی #مهسا_امینی‌ #محسن_شکاری #علیرضا_خوشکاربیاتی #علی_روزبهانی #یلدا_آقافضلی #ابوالفضل_امیرعطایی #امیرمهدی_فرخی_پور #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«چهارم آبان سالگرد علی روزبهانی»
کپشن از محمد روزبهانی:
چندبار نوشتم و پاک کردم، هربار تلخ‌تر شد. برای همین اجازه بدید فقط آخرش رو بگم.
میشه پنج‌شنبه یاد داداشم باشید؟
پنج‌شنبه میشه یکسال از روزی که تیر خورد. پنج‌شنبه تولدش هم هست؛ یا می‌بود اگه بهش شلیک نمی‌شد..
۴ آبان

تدوین : mokhaki


#علی_روزبهانی #مهسا_امینی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در آخرین پنجشنبه سال ۱۴۰۲، چند تن از همراهان توانا بر سر مزار جاویدنامان علی روزبهانی، یلدا آقافضلی و میلاد جاویدپور حاضر شدند و با آن‌ها تجدید عهد و پیمان کردند.

#یلدا_آقافضلی #علی_روزبهانی #میلاد_جاویدپور #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
من #علی_روزبهانی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱۳ آبان ۱۴۰۱. سی و پنج سالم بود، متولد ۴ آبان ۱۳۶۶. فرزند علی عباس، دو خواهر و یه برادر بنام محمد داشتم و اهل و ساکن تهران بودم. من با محمد که دو سال از من بزرگتر بود یه خونه اجاره کرده بودیم و با هم زندگی می‌کردیم. ما دو برادر یه روح در دو جسم بودیم، عاشقانه همدیگه رو دوست داشتیم. محمد زبان درس میداد و کریپتو ترید می‌کرد منم روی موتور کار می‌کردم. ما در یه خانواده مذهبی بزرگ شدیم ولی کاملا مخالف حکومت بودیم. من اعتقادات مذهبی داشتم و کربلا می‌رفتم. وقتی میرفتم حسابی دلتنگ هم می‌شدیم. ما به با هم بودن بدجوری عادت داشتیم. با هم توی باشگاه ورزش می‌کردیم و شبا که خونه می‌اومدیم می‌نشستیم سریال تماشا می‌کردیم.

اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی شروع شده بود. همون روز اول که مهسا رو کشتن من کربلا بودم، با محمد تماس گرفتم و گفتم: یعنی چی دختر مردمو گرفتن و جنازه تحویل دادن؟ اگه خواهر خودمون بود چی؟ مهسا تهران غریب بود، برای چهلمش ردیف کن بریم سقز. من نمی‌تونستم نسبت به اونهمه ظلمی که به هموطنام میشد سکوت کنم و منفعل باشم. شب آتش سوزی زندان اوین من و محمد به به سمت زندان رفتیم، محمد تو ترافیک بهم گفت: خب صبح می‌اومدیم به جای نصفه شب! منم در جوابش گفتم: اگه من تو زندان بودم تو نمی‌اومدی؟ و محمد گفت: چرا می‌دویدم تا اونجا! منم گفتم: الانم یکی مثل من اونجا گیر کرده….
روز ۴ آبان ماه که مصادف بود با چهلم مهسا، من بلوز سیاهمو تن کردم و تصمیم خودمو گرفتم که به خیابون برم و به هموطنای معترضم بپیوندم. اونروز به خیابون بنی هاشم رفتم، سرکوبگرا به مردم حمله ور شدن، ناگهان از یه پنجره بمن شلیک شد و افتادم زمین، شش هفت نفر از مامورا منو دوره کردن، آنقدر بهم لگد زدن که کتفم شکست، بعد با باتوم به پاهام میزدن و به کمرم از فاصله نزدیک با گلوله ساچمه‌ای شلیک کردن، حدود ۱۵۰ تا ساچمه تو بدنم نفوذ کرد. چند تا گلوله از شونه ام گذشته بود، بعد از نای استخوان گلوم رو متلاشی کرده بود و توی نخاع متوقف شده بود.
از اون طرف چون روز تولدم بود محمد به پدر و مادرم زنگ زده بود و گفته بود بعد از باشگاه من و علی میایم خونتون که یه تولد کوچک خانوادگی برای علی بگیریم. ولی ساعت پنج و نیم آرش دوستش بهش تلفن زده بود و گفته بود که من تیر خوردم و بردنم توی یه مغازه تو کوچه سپید، و ازش خواسته بود سریع بره تا مزدورا نیومدن منو ببره. وقتی محمد اومد من اصلا اوضاع خوبی نداشتم، فکم گلوله ساچمه‌ای خورده بود و سوراخ شده بود و خونریزی داشت، نمی‌تونستم حرف بزنم، کمرم شدیدا درد داشت و نمی‌تونستن منو به پشت بخوابونن برای همین به دیوار تکیه داده بودم، وضعیت تنفسم در حال بدتر شدن بود. دگمه‌های بلوزمو باز کردن ولی نمی‌تونستن درش بیارن. محمد با نگرانی زنگ زد به ۱۱۵ که آمبولانس بفرستن ولی گفتن نمی‌تونن!! مجبور شدن خودشون منو به بیمارستان ببرن. من که قد بلند و ورزشکار بودم با اون وضعیت ناجور خیلی برام سخت بود توی ماشین سوار بشم ولی به هر بدبختی بود منو روی صندلی عقب یه تاکسی گذاشتن و بردن به بیمارستان گلستان نیروی دریایی ارتش. محمد فکر می‌کرد فقط مشکل به گلوله ای هست که به فکم اصابت کرده و نمی‌دونست گلوله‌ای هم به نخاع اصابت کرده. محمد هی باهام حرف میزد که نخوابم منم که تمام تنم درد داشت با ایما و اشاره ازش میخواستم دست و پاهامو ماساژ بده.  تو بیمارستان منو با نام مستعار با سطح هوشیاری پایین بستری کردن. توی مسیر اورژانس و اتاق عمل بیصدا به محمد گفتم نریا! اونم گفت معلومه که نمیرم اینجا هستم تا با هم بریم تولدتو جشن بگیریم داش علی!

بعد از عمل اصلا وضعیت خوبی نداشتم، تمام مدت دردهای وحشتناک داشتم طوری که از شدت درد بیهوش می‌شدم. تمام بدنم داغون بود و از درد فقط اشک میریختم، نه گلویی داشتم فریاد کنم، نه حتی دست سالمی که شدت دردمو بتونم بنویسم…من با اون بدن قوی و ورزشکار آنقدر درد می‌کشیدم که فقط بهم آمپول میزدن از هوش برم و درد نکشم. تشنه بودم ولی نمی‌تونستن بهم آب بدن و محمد با پنبه مرطوب لب‌های منو خیس میکرد. وضعیت من بدتر و بدتر شد و درد امانم رو بریده بود. من طاقت نیاوردم و روز ۱۳ آبان بر اثر شدت جراحات وارده چشم از دنیا فرو بستم….محمد تمام این ۹ روز رو تو بیمارستان موند تا آخرین لحظه…وقتی پیکر منو به سردخونه بیمارستان بردن، تازه اونجا برای اولین بار گلوله‌های ساچمه‌ای توی کمر منو دید.

بعد از کشته شدنم، مامورای امنیتی خانوادمو شدیدا تحت فشار گذاشتن برای تحویل جنازه، می‌خواستن اونا رو مجبور کنن منو شهید حکومتی اعلام کنن ولی خانوادم زیر بار نرفتن.
ادامه اینجا:
https://tinyurl.com/33czzuxr

جمع‌آوری اطلاعات و تنظیم از خانم لعبت

#مهسا_امینی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech