This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جواد رضایی را یادتان هست؟ همان که تصویرش چند روز قبل از کشته شدن در چالش مشت و شکلات به طور اتفاقی منتشر شده بود، ... پدر دو فرزند بود. او سنگکار و کاشیکاری بود که به دلیل مشکل کمر، دست از این کار کشیده و در یک کیوسک حوالی میدان انتظام لاهیجان مشغول به کار شده بود.
طاهره خوشکلام، همسر جاویدنام جواد رضایی، روز چهارشنبه ضمن انتشار این ویدیو،نوشت:
«بعد از اون چهارشنبه سیاه و خونین هر وقت چهارشنبه میشه دلم عجیب میگیره
دوباره رسیدیم به روز تلخ چهارشنبه آن هم از ۲۵مین روزش
روزی که تو از زندگی منع شدی و با آرزوهایت در آغوش خاک پناه گرفتی
۲۳ ماه از اون تاریخ لعنتی گذشته و برام یادآور این هست که چه جنایتی در حق تو گذشته و برای قاتلان تو آب از آب تکان نخورد و اون حرومزاده ای که دست به اسلحه برد راحت داره تو این شهر زندگی میکنه
این ظلم هیچوقت فراموش نمیشه و میرسه روز حساب»
جواد رضایی ۲۵ آبان ۱۴۰۱ در لاهیجان کشته شد. به خانواده اجازه برگزاری مراسم در مزار او را ندادند و در خانه ترانه موردعلاقهاش را اجرا کردند. همسرش نوشت: "باعث افتخارم شدی سربلندم کردی. نامت جاودانه شد. تی عاشق دل ره بمیرم".
#جوادرضایی #جواد_رضایی #علیه_فراموشی #دادخواهی
#دادخواهی_جرم_نیست
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
طاهره خوشکلام، همسر جاویدنام جواد رضایی، روز چهارشنبه ضمن انتشار این ویدیو،نوشت:
«بعد از اون چهارشنبه سیاه و خونین هر وقت چهارشنبه میشه دلم عجیب میگیره
دوباره رسیدیم به روز تلخ چهارشنبه آن هم از ۲۵مین روزش
روزی که تو از زندگی منع شدی و با آرزوهایت در آغوش خاک پناه گرفتی
۲۳ ماه از اون تاریخ لعنتی گذشته و برام یادآور این هست که چه جنایتی در حق تو گذشته و برای قاتلان تو آب از آب تکان نخورد و اون حرومزاده ای که دست به اسلحه برد راحت داره تو این شهر زندگی میکنه
این ظلم هیچوقت فراموش نمیشه و میرسه روز حساب»
جواد رضایی ۲۵ آبان ۱۴۰۱ در لاهیجان کشته شد. به خانواده اجازه برگزاری مراسم در مزار او را ندادند و در خانه ترانه موردعلاقهاش را اجرا کردند. همسرش نوشت: "باعث افتخارم شدی سربلندم کردی. نامت جاودانه شد. تی عاشق دل ره بمیرم".
#جوادرضایی #جواد_رضایی #علیه_فراموشی #دادخواهی
#دادخواهی_جرم_نیست
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فاطمه مجتبایی، مادر جاویدنام غزاله چلابی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«هوا، هوای پاییز است
و من هوای تو در دل دارم 😔
تویی که از نبودنت سرشااارم 💔
و دلتنگیت پاییز را به گریه می اندازد 😭»
دلتنگیهای خانوادههای دادخواه تمامی ندارد. حق هم دارند. فرزندان آزاده و شجاع ایران، جرمشان آزادیخواهی بود و اگر یک حکومت مردمی و ملی و نرمال در ایران حاکم بود، حالا شرایط خیلی فرق میکرد و کشوری با ثروت سرشار و منابع انسانی مستعد، در جهان جایگاهی ویژه داشت و غزالهها شادمانه در کنار خانوادههایشان زندگی را جشن میگرفتند.
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#شجاعت_را_تکثیر_کنیم
#اتحاد_رمز_پیروزی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«هوا، هوای پاییز است
و من هوای تو در دل دارم 😔
تویی که از نبودنت سرشااارم 💔
و دلتنگیت پاییز را به گریه می اندازد 😭»
دلتنگیهای خانوادههای دادخواه تمامی ندارد. حق هم دارند. فرزندان آزاده و شجاع ایران، جرمشان آزادیخواهی بود و اگر یک حکومت مردمی و ملی و نرمال در ایران حاکم بود، حالا شرایط خیلی فرق میکرد و کشوری با ثروت سرشار و منابع انسانی مستعد، در جهان جایگاهی ویژه داشت و غزالهها شادمانه در کنار خانوادههایشان زندگی را جشن میگرفتند.
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#شجاعت_را_تکثیر_کنیم
#اتحاد_رمز_پیروزی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برادر جاویدنام عباس شفیعی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«به اون روزای لعنتی داریم نزدیک میشیم لعنت به تو که عزیزم رو گرفتی داغ عزیزتون ببینید اوباش خامنهای قاتل»
عباس شفیعی ۱۲ آبان ۱۴۰۱، در چهلم حدیث نجفی، با ضربات باتوم و پوتین ماموران در کرج زخمی شد و دو روز بعد جان باخت ماموران یک هفته پیکر عباس را گروگان گرفتند و بعد به خانواده تحویل دادند برادر عباس با انتشار ویدیویی در شبکههای اجتماعی گفت: با صدای بلند نام عباس را که برای ایران جان باخت، فریاد بزنید ویدیویی از رقصیدن عباس در خانه در شبکههای اجتماعی منتشر شده است آذر ۱۴۰۱، تولد ۴۲سالگی عباس شفیعی بود.
دخترش با کیکی بر مزار پدر، برایش جشن تولد گرفت.
#عباس_شفیعی #حدیث_نجفی #مهسا_امینی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برادر جاویدنام عباس شفیعی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«به اون روزای لعنتی داریم نزدیک میشیم لعنت به تو که عزیزم رو گرفتی داغ عزیزتون ببینید اوباش خامنهای قاتل»
عباس شفیعی ۱۲ آبان ۱۴۰۱، در چهلم حدیث نجفی، با ضربات باتوم و پوتین ماموران در کرج زخمی شد و دو روز بعد جان باخت ماموران یک هفته پیکر عباس را گروگان گرفتند و بعد به خانواده تحویل دادند برادر عباس با انتشار ویدیویی در شبکههای اجتماعی گفت: با صدای بلند نام عباس را که برای ایران جان باخت، فریاد بزنید ویدیویی از رقصیدن عباس در خانه در شبکههای اجتماعی منتشر شده است آذر ۱۴۰۱، تولد ۴۲سالگی عباس شفیعی بود.
دخترش با کیکی بر مزار پدر، برایش جشن تولد گرفت.
#عباس_شفیعی #حدیث_نجفی #مهسا_امینی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به یاد جانباخته راه آزادی وطن : عباس منصوری ، قهرمانی از خوزستان، شوش دانیال
سال ۱۴۰۱ در سالگرد اعتراضات آبان نود و هشت جوانان شوش به خیابان آمدن تا علیه دیکتاتوری حکومت جمهوری اسلامی فریاد بزنند مزدوران علی خامنه ای با دستگیری عده زیادی از جوانان تلاش کردن تا خیزش جوانان را سرکوب کنند در جریان این دستگیری های گسترده جوان ۱۹ ساله عباس منصوری هم دستگیر شد ، عباس استاد کناف کاری بود و هر شب که کارش تمام میشد مادرش او را به گیم نت ی واقع در میدان هفت تیر می رساند ، آنجا پاتوق عباس و دوستانش بود ، شب ۲۵ آبان ۱۴۰۱ عباس جلوی گیم نت ایستاده و تظاهرات جوانان را تماشا میکرد ، مزدوران حکومتی سر رسیده و او را به جرم تماشای تظاهرات دستگیر میکنند و با خود میبرند ، آنها عباس را به پلیس آگاهی شوش برده و سه روز زیر شکنجه گرفتن و بعد از سه روز او را به زندان دزفول فرستادن ، در زندان دزفول وقتی احکام سنگین زندانیان را میخوانند عباس حالت تشنع پیدا کرد و ماموران حکومتی در زندان دزفول از این فرصت سو استفاده کرده و به او آمپول و قرص تزریق کردن ، آنها با بی شرمی به عباس گفتند که دیگر خانواده ات را نخواهی دید ، خانواده عباس با تلاش های زیاد موفق شدن که او را از زندان آزاد کنند اما عباس جوان تایب نیاورده و مدت کوتاهی بعد از آزادی در اثر شکنجه های ضد انسانی و تزریق آمپول روز ۲۰ آذر ۱۴۰۱ به کاروان جانباختگان راه آزادی وطن پیوست.😞💔🕊️🕊️
مزدوران حکومت به خانواده عباس فشار آوردن تا مرگ او را خودکشی اعلام کنند ، عباس روز ۲۰ آذر ۱۴۰۱ در میان اشک های دوستان و پدر و مادرش به خاک سپرده شد ، عباس پسری بسیار معدب ، سر به زیر و بسیار خوش خنده بود ، او پسری هنرمند بود که گیتار مینواخت و برای آینده اش هزاران آرزو داشت. عباس مادرش را بسیار دوست داشت و در یکی از پست هایش نوشته بود:
از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم.💔
درست است که او دیگر نیست که با خنده های مادرش احساس خوشبختی کند ، اما بی گمان جان او و دیگر جانباختگان که خون بهای سنگین آزادی ایران شدن خنده را بر لبان تمامی مادران داغدیده میهن خواهد نشاند و فرزندان آینده ایران در خوشبختی و سعادت خواهند زیست.🥀🥀🕊️🕊️🥀🥀
از صفحه مسعود علیزاده
masoudalizadeh___
#زن_زندگى_آزادي
#مهسا_اميني
#عباس_منصوری
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#جمهوری_اسلامی_نابود_باید_گردد
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
z._.m_62 👈👈پیج مادر زنده یاد عباس منصوری
@Tavaana_TavaanaTech
سال ۱۴۰۱ در سالگرد اعتراضات آبان نود و هشت جوانان شوش به خیابان آمدن تا علیه دیکتاتوری حکومت جمهوری اسلامی فریاد بزنند مزدوران علی خامنه ای با دستگیری عده زیادی از جوانان تلاش کردن تا خیزش جوانان را سرکوب کنند در جریان این دستگیری های گسترده جوان ۱۹ ساله عباس منصوری هم دستگیر شد ، عباس استاد کناف کاری بود و هر شب که کارش تمام میشد مادرش او را به گیم نت ی واقع در میدان هفت تیر می رساند ، آنجا پاتوق عباس و دوستانش بود ، شب ۲۵ آبان ۱۴۰۱ عباس جلوی گیم نت ایستاده و تظاهرات جوانان را تماشا میکرد ، مزدوران حکومتی سر رسیده و او را به جرم تماشای تظاهرات دستگیر میکنند و با خود میبرند ، آنها عباس را به پلیس آگاهی شوش برده و سه روز زیر شکنجه گرفتن و بعد از سه روز او را به زندان دزفول فرستادن ، در زندان دزفول وقتی احکام سنگین زندانیان را میخوانند عباس حالت تشنع پیدا کرد و ماموران حکومتی در زندان دزفول از این فرصت سو استفاده کرده و به او آمپول و قرص تزریق کردن ، آنها با بی شرمی به عباس گفتند که دیگر خانواده ات را نخواهی دید ، خانواده عباس با تلاش های زیاد موفق شدن که او را از زندان آزاد کنند اما عباس جوان تایب نیاورده و مدت کوتاهی بعد از آزادی در اثر شکنجه های ضد انسانی و تزریق آمپول روز ۲۰ آذر ۱۴۰۱ به کاروان جانباختگان راه آزادی وطن پیوست.😞💔🕊️🕊️
مزدوران حکومت به خانواده عباس فشار آوردن تا مرگ او را خودکشی اعلام کنند ، عباس روز ۲۰ آذر ۱۴۰۱ در میان اشک های دوستان و پدر و مادرش به خاک سپرده شد ، عباس پسری بسیار معدب ، سر به زیر و بسیار خوش خنده بود ، او پسری هنرمند بود که گیتار مینواخت و برای آینده اش هزاران آرزو داشت. عباس مادرش را بسیار دوست داشت و در یکی از پست هایش نوشته بود:
از تمام دلتنگی ها ، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم.💔
درست است که او دیگر نیست که با خنده های مادرش احساس خوشبختی کند ، اما بی گمان جان او و دیگر جانباختگان که خون بهای سنگین آزادی ایران شدن خنده را بر لبان تمامی مادران داغدیده میهن خواهد نشاند و فرزندان آینده ایران در خوشبختی و سعادت خواهند زیست.🥀🥀🕊️🕊️🥀🥀
از صفحه مسعود علیزاده
masoudalizadeh___
#زن_زندگى_آزادي
#مهسا_اميني
#عباس_منصوری
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#جمهوری_اسلامی_نابود_باید_گردد
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
z._.m_62 👈👈پیج مادر زنده یاد عباس منصوری
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«لعنتیا تو رو زدن کشتن، عباس جانم، ...چقدر خونت چکه کرده اومده بیرون من نفهمیدم»
صدای مادر جاویدنام عباس شفیعی را میشنوید که در دومین سالگرد جانباختن او بر سر مزارش مویه میکند.
عباس شفیعی ۱۲ آبان ۱۴۰۱، در چهلم حدیث نجفی، با ضربات باتوم و پوتین ماموران در کرج زخمی شد و دو روز بعد جان باخت ماموران یک هفته پیکر عباس را گروگان گرفتند و بعد به خانواده تحویل دادند برادر عباس با انتشار ویدیویی در شبکههای اجتماعی گفت: با صدای بلند نام عباس را که برای ایران جان باخت، فریاد بزنید ویدیویی از رقصیدن عباس در خانه در شبکههای اجتماعی منتشر شده است آذر ۱۴۰۱، تولد ۴۲سالگی عباس شفیعی بود.
دخترش با کیکی بر مزار پدر، برایش جشن تولد گرفت.
#عباس_شفیعی #حدیث_نجفی #مهسا_امینی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
صدای مادر جاویدنام عباس شفیعی را میشنوید که در دومین سالگرد جانباختن او بر سر مزارش مویه میکند.
عباس شفیعی ۱۲ آبان ۱۴۰۱، در چهلم حدیث نجفی، با ضربات باتوم و پوتین ماموران در کرج زخمی شد و دو روز بعد جان باخت ماموران یک هفته پیکر عباس را گروگان گرفتند و بعد به خانواده تحویل دادند برادر عباس با انتشار ویدیویی در شبکههای اجتماعی گفت: با صدای بلند نام عباس را که برای ایران جان باخت، فریاد بزنید ویدیویی از رقصیدن عباس در خانه در شبکههای اجتماعی منتشر شده است آذر ۱۴۰۱، تولد ۴۲سالگی عباس شفیعی بود.
دخترش با کیکی بر مزار پدر، برایش جشن تولد گرفت.
#عباس_شفیعی #حدیث_نجفی #مهسا_امینی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نوزدهم آبان؛ پانزدهمین سالگرد قتل حکومتی رامین پوراندرجانی؛ پزشکی که شرافت و وجدان را به دیکتاتور نفروخت.
مرگ #رامین_پوراندرجانی نه مسمومیت غذایی بود و نه خودکشی بلکه مسئولان رده بالای نیروی انتظامی و امنیتی او را کشتند تا جنایت هایشان در #بازداشتگاه_کهریزک از زبان رامین برملا نشود.
#رامین_پوراندرجانی پزشک شجاعی بود که مظلومانه کشته شد. انسانی که به زور در بازداشتگاه کهریزک بود و شاهد جنایات آنجا ، صدایش را بریدند تا صحبت از بسیاری از ناگفته ها نکند.تا صحبت از نبض گرفتن ها با پوتین نکند.تا صحبت از گونی های سفید نکند.رامین تو را کشتند و خانواده ات را داغدار ، فقط به آن دلیل که شاهد فجایع بودی...آری ، در کشور ما ایران شاهد باشی هم مجرمی تو مجرم به آنی که زیر بار زور نرفتی و دست خود را به خون جنایات جهنم کهریزک آلوده نکردی.
به عنوان یکی از بازداشتی های کهریزک که یک بار رامین پوراندرجانی را به همراه پدرش در دادسرای قضایی نیروهای مسلح دیدم و با گفتگو کردم به صراحت میگویم که مرگ رامین پوراندرجانی نه مسمومیت غذایی بود و نه خودکشی بلکه مسئولان رده بالای نیروی انتظامی و قضایی او را کشتند تا جنایت هایشان در بازداشتگاه کهریزک از زبان رامین برملا نشود.
رامین میتوانست وجدانش را زیر پا بگذارد و با نهادهای امنیتی و انتظامی از جمله سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران همکاری کند و همچنین میتوانست برگه ای را امضا کند تا زنده بماند ، برگه ای که سعید مرتضوی ، سرتیپ عزیزالله رجب زاده فرمانده نیروی انتظامی پیشین تهران و رئیس بازداشتگاه کهریزک سرهنگ کمیجانی تنظیم کرده بودند که بگویند کشته شدگان کهریزک بر اثر بیماری بیماری مننژیت کشته شده اند نه ضرب و شتم ولی رامین هرگز این کار را نکرد ، زیرا از جنس آنها نبود و نمیخواست دستش را به ناحق به خون جوانان وطن آلوده کند. او میدانست با گفتن حقیقت و همکاری نکردن با رژیم در این راه کشته خواهد شد و در نهایت هم مرگ را پذیرفت و شرافت و وجدان خود را به دیکتاتور نفروخت.
رامین جان : یاد و خاطره ات تا همیشه برای ما زنده و گرامیست.💔
از صفحه مسعود علیزاده
masoudalizadeh___
روایت قتل حکومتی رامین پوراندرجانی را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/3webxk4p
رامین پوراندرجانی، جان بر سر قسم
https://tavaana.org/ramin_pourandarjani/
#رامین_پوراندرجانی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#بازداشتگاه_کهریزک
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مرگ #رامین_پوراندرجانی نه مسمومیت غذایی بود و نه خودکشی بلکه مسئولان رده بالای نیروی انتظامی و امنیتی او را کشتند تا جنایت هایشان در #بازداشتگاه_کهریزک از زبان رامین برملا نشود.
#رامین_پوراندرجانی پزشک شجاعی بود که مظلومانه کشته شد. انسانی که به زور در بازداشتگاه کهریزک بود و شاهد جنایات آنجا ، صدایش را بریدند تا صحبت از بسیاری از ناگفته ها نکند.تا صحبت از نبض گرفتن ها با پوتین نکند.تا صحبت از گونی های سفید نکند.رامین تو را کشتند و خانواده ات را داغدار ، فقط به آن دلیل که شاهد فجایع بودی...آری ، در کشور ما ایران شاهد باشی هم مجرمی تو مجرم به آنی که زیر بار زور نرفتی و دست خود را به خون جنایات جهنم کهریزک آلوده نکردی.
به عنوان یکی از بازداشتی های کهریزک که یک بار رامین پوراندرجانی را به همراه پدرش در دادسرای قضایی نیروهای مسلح دیدم و با گفتگو کردم به صراحت میگویم که مرگ رامین پوراندرجانی نه مسمومیت غذایی بود و نه خودکشی بلکه مسئولان رده بالای نیروی انتظامی و قضایی او را کشتند تا جنایت هایشان در بازداشتگاه کهریزک از زبان رامین برملا نشود.
رامین میتوانست وجدانش را زیر پا بگذارد و با نهادهای امنیتی و انتظامی از جمله سعید مرتضوی دادستان پیشین تهران همکاری کند و همچنین میتوانست برگه ای را امضا کند تا زنده بماند ، برگه ای که سعید مرتضوی ، سرتیپ عزیزالله رجب زاده فرمانده نیروی انتظامی پیشین تهران و رئیس بازداشتگاه کهریزک سرهنگ کمیجانی تنظیم کرده بودند که بگویند کشته شدگان کهریزک بر اثر بیماری بیماری مننژیت کشته شده اند نه ضرب و شتم ولی رامین هرگز این کار را نکرد ، زیرا از جنس آنها نبود و نمیخواست دستش را به ناحق به خون جوانان وطن آلوده کند. او میدانست با گفتن حقیقت و همکاری نکردن با رژیم در این راه کشته خواهد شد و در نهایت هم مرگ را پذیرفت و شرافت و وجدان خود را به دیکتاتور نفروخت.
رامین جان : یاد و خاطره ات تا همیشه برای ما زنده و گرامیست.💔
از صفحه مسعود علیزاده
masoudalizadeh___
روایت قتل حکومتی رامین پوراندرجانی را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/3webxk4p
رامین پوراندرجانی، جان بر سر قسم
https://tavaana.org/ramin_pourandarjani/
#رامین_پوراندرجانی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#بازداشتگاه_کهریزک
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام رضا معظمی گودرزی، در پنجمین سالگرد جانباختن فرزندش این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«سالروز آسمانی شدنت مبارک پسر قهرمان مادر
درست پنج سال پیش در چنین ساعتی جسم بیجانت روی تخت بیمارستان غرق در خون افتاده بود
و من با صدای بلند زجه میزدم وبا قلبی آکنده از درد به خدا التماس میکردم که تو رو .تویی که تمام وجودم بودی رو بهم برگردونه
اما یک سری جنایت کار که بویی از انسانیت نبرده بودند مانع از بردنت به اتاق عمل شدند و باعت شدند تا از شدت خونریزی جان شیرینت رو از دست بدی
پسر مهربونم تو همهی زندگی پدر و مادری بودی که بزرگترین آرزوشون این بود که تو رو تو لباس دامادی ببینند .تنها برادر و تکیه گاه برادرت بودی اما یک شبه همه ی آرزوهایمان با رفتنت به دل خاک سپرده شد
پسرم این خون ها پایمال نخواهد شد و روزی خواهد رسید که قاتلینت تاوان این جنایت رو پس خواهند داد
قلب مادر تا نفس در سینه دارم دادخواه خون به ناحق ریخته است خواهم شد
به امید روزی که هیچ مادری از آغوش گرم فرزندش به جرم آگاهی محروم نباشه»
رضا معظمی گودرزی، متولد ۱ دی ۱۳۷۸، در جریان آبان خونین ۹۸، بر اثر اصابت گلوله در شهریار جان باخت. پیکر او در بروجرد به خاک سپرده شد.
#رضا_معظمی_گودرزی
#آبان_خونین_۹۸ #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر جاویدنام رضا معظمی گودرزی، در پنجمین سالگرد جانباختن فرزندش این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«سالروز آسمانی شدنت مبارک پسر قهرمان مادر
درست پنج سال پیش در چنین ساعتی جسم بیجانت روی تخت بیمارستان غرق در خون افتاده بود
و من با صدای بلند زجه میزدم وبا قلبی آکنده از درد به خدا التماس میکردم که تو رو .تویی که تمام وجودم بودی رو بهم برگردونه
اما یک سری جنایت کار که بویی از انسانیت نبرده بودند مانع از بردنت به اتاق عمل شدند و باعت شدند تا از شدت خونریزی جان شیرینت رو از دست بدی
پسر مهربونم تو همهی زندگی پدر و مادری بودی که بزرگترین آرزوشون این بود که تو رو تو لباس دامادی ببینند .تنها برادر و تکیه گاه برادرت بودی اما یک شبه همه ی آرزوهایمان با رفتنت به دل خاک سپرده شد
پسرم این خون ها پایمال نخواهد شد و روزی خواهد رسید که قاتلینت تاوان این جنایت رو پس خواهند داد
قلب مادر تا نفس در سینه دارم دادخواه خون به ناحق ریخته است خواهم شد
به امید روزی که هیچ مادری از آغوش گرم فرزندش به جرم آگاهی محروم نباشه»
رضا معظمی گودرزی، متولد ۱ دی ۱۳۷۸، در جریان آبان خونین ۹۸، بر اثر اصابت گلوله در شهریار جان باخت. پیکر او در بروجرد به خاک سپرده شد.
#رضا_معظمی_گودرزی
#آبان_خونین_۹۸ #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خانواده جاویدنام عباس شفیعی، زادروزش را بر سر مزارش جشن کرفتند
عباس شفیعی ۱۲ آبان ۱۴۰۱، در چهلم حدیث نجفی، با ضربات باتوم و پوتین ماموران در کرج زخمی شد و دو روز بعد جان باخت ماموران یک هفته پیکر عباس را گروگان گرفتند و بعد به خانواده تحویل دادند برادر عباس با انتشار ویدیویی در شبکههای اجتماعی گفت: با صدای بلند نام عباس را که برای ایران جان باخت، فریاد بزنید ویدیویی از رقصیدن عباس در خانه در شبکههای اجتماعی منتشر شده است ۲۹ آبان ۱۴۰۱، تولد ۴۲سالگی عباس شفیعی بود.
دخترش با کیکی بر مزار پدر، برایش جشن تولد گرفت.
#عباس_شفیعی #حدیث_نجفی #مهسا_امینی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
عباس شفیعی ۱۲ آبان ۱۴۰۱، در چهلم حدیث نجفی، با ضربات باتوم و پوتین ماموران در کرج زخمی شد و دو روز بعد جان باخت ماموران یک هفته پیکر عباس را گروگان گرفتند و بعد به خانواده تحویل دادند برادر عباس با انتشار ویدیویی در شبکههای اجتماعی گفت: با صدای بلند نام عباس را که برای ایران جان باخت، فریاد بزنید ویدیویی از رقصیدن عباس در خانه در شبکههای اجتماعی منتشر شده است ۲۹ آبان ۱۴۰۱، تولد ۴۲سالگی عباس شفیعی بود.
دخترش با کیکی بر مزار پدر، برایش جشن تولد گرفت.
#عباس_شفیعی #حدیث_نجفی #مهسا_امینی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مهدی دائمی از قهرمانان آبان ۹۸، در زادروزش در میدان فرمانداری شهریار با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی، پیش چشم مادرش کشته شد. او تک فرزند مادرش بود.
مادرش ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«آبان که از راه میرسد حجم دلتنگی در سینه ام هزاران برابر می شود . ۲۵ آبان برای من یادآور زیباترین ها و تلخ ترین هاست. در همین روز تن گرمت را برای اولین بار در آغوش گرفتم و ۲۵ سال بعد هم برای آخرین بار گرمای تنت در آغوش من بود. بعد از آن گویا گرمای تن من هم مرد. بعد از آن آغوشم دیگر هرگز گرم نشد.
دوباره ۲۵ آبان آمده و من به شمع ۲۵ سالگی ات خیره مانده ام که هرگز بیشتر نشد و پنج سال است که روی همان عدد متوقف شده است. ۲۵ سال قهرمان زندگی من بودی و بعد از آن قهرمان من و یک کشور شدی.
رفتی که زندگی برای مردم کشورت بهتر شود اما بعد از تو نه تنها زندگی همسن هایت بهتر نشده که هیچ ، افسرده تر و غمگین تر هم شده اند، مشکلاتشان بیشتر شده و زندگی شان از ۲۵ آبان ۹۸ هم ترسناک تر است.
اما با خودم فکر میکنم زندگی من بعد از آن تاریخ چگونه شد ؟ در واقع پاسخ این است که زندگی دیگر برای من وجود نداشت. زندگی من مانند شمع تولد ۲۵ سالگی ات متوقف شده است.
پنج سال است که هر لحظه با تو صحبت میکنم ، نمی دانم صدایم را میشنوی یا این کار من هم بیهوده است اما جواب هر چه که باشد من باز هم با تو صحبت خواهم کرد ، برایت می نویسم ، آواز میخوانم ، درست مانند لالایی های که دوران کودکی برایت خوانده ام.
ایمان دارم که می شنوی ، تو جایی در همین نزدیکی ها ایستاده ای و از گریه های من غمگین شده ای . جایی همین حوالی ایستاده ای و بهتر شدن اوضاع هموطنانت را انتظار میکشی ، برای پرکشیدنشان غصه میخوری و منتظری تا دیگران به زندگی بهتری برسند. تو همیشه همینقدر خوب و مهربان بوده ای.
قهرمان من، زیبای من، تنها فرزندم جاوید نام مهدی دائمی زادروزت هزاران بار بر ما مبارک🥀💔»
#مهدی_دائمی
#آبان_ادامه_دارد
#آبان_خونین_۹۸
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#دادخواهی_جرم_نیست
#آبان۹۸
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادرش ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«آبان که از راه میرسد حجم دلتنگی در سینه ام هزاران برابر می شود . ۲۵ آبان برای من یادآور زیباترین ها و تلخ ترین هاست. در همین روز تن گرمت را برای اولین بار در آغوش گرفتم و ۲۵ سال بعد هم برای آخرین بار گرمای تنت در آغوش من بود. بعد از آن گویا گرمای تن من هم مرد. بعد از آن آغوشم دیگر هرگز گرم نشد.
دوباره ۲۵ آبان آمده و من به شمع ۲۵ سالگی ات خیره مانده ام که هرگز بیشتر نشد و پنج سال است که روی همان عدد متوقف شده است. ۲۵ سال قهرمان زندگی من بودی و بعد از آن قهرمان من و یک کشور شدی.
رفتی که زندگی برای مردم کشورت بهتر شود اما بعد از تو نه تنها زندگی همسن هایت بهتر نشده که هیچ ، افسرده تر و غمگین تر هم شده اند، مشکلاتشان بیشتر شده و زندگی شان از ۲۵ آبان ۹۸ هم ترسناک تر است.
اما با خودم فکر میکنم زندگی من بعد از آن تاریخ چگونه شد ؟ در واقع پاسخ این است که زندگی دیگر برای من وجود نداشت. زندگی من مانند شمع تولد ۲۵ سالگی ات متوقف شده است.
پنج سال است که هر لحظه با تو صحبت میکنم ، نمی دانم صدایم را میشنوی یا این کار من هم بیهوده است اما جواب هر چه که باشد من باز هم با تو صحبت خواهم کرد ، برایت می نویسم ، آواز میخوانم ، درست مانند لالایی های که دوران کودکی برایت خوانده ام.
ایمان دارم که می شنوی ، تو جایی در همین نزدیکی ها ایستاده ای و از گریه های من غمگین شده ای . جایی همین حوالی ایستاده ای و بهتر شدن اوضاع هموطنانت را انتظار میکشی ، برای پرکشیدنشان غصه میخوری و منتظری تا دیگران به زندگی بهتری برسند. تو همیشه همینقدر خوب و مهربان بوده ای.
قهرمان من، زیبای من، تنها فرزندم جاوید نام مهدی دائمی زادروزت هزاران بار بر ما مبارک🥀💔»
#مهدی_دائمی
#آبان_ادامه_دارد
#آبان_خونین_۹۸
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#دادخواهی_جرم_نیست
#آبان۹۸
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مراسم دومین سالگرد جانباختن جاویدنام آرمان عمادی، بر سر مزارش با حضور جمع کثیری از مردم برگزار شد
آرمان عمادی فرزند مهروش و یونس، متولد ۹ اردیبهشت ۱۳۷۳، یک روز پیش از آنکه در اعتراضها به او شلیک شود، با گلوله ساچمهای به دست او شلیک کرده بودند. به خانه رفت و با همان دست زخمی برای مادرش نوشت: «مادرم الله که یار باشد، بگذار دشمن هزار باشد.»
آرمان ۲۸ ساله بود. فوق لیسانس حقوق داشت. زبان انگلیسی و فرانسه درس میداد، مدتی در داروخانه کار میکرد، مدتی هم کافهای به اسم کالدی داشت. اماکن آنقدر اذیتش کرد که مجبور شد کافهاش را تعطیل کند. خیلی به کافهداری علاقه داشت و دوست داشت کافهداری محبوب و معروف شود.
چند شب قبل از کشته شدنش به دوستانش گفته بود که هرچه از آنها در موبایلش دارد را پاک میکند که اگر دستگیر شد دوستانش به دردسر نیفتند.
آرمان عمادی به گواه نزدیکانش در مورد اعتراضها و کشتار مردم بیتفاوت نبود و مرتب در اعتراضها شرکت میکرد. او ۲۵ آبان در مرودشت استان فارس گلوله خورد.
یک فرد نزدیک به خانواده او به بیبیسی گفت: «آن شب آرمان در اعتراضها بود. ماموران از مسجد محل از فاصله نزدیک چشم آرمان را هدف قرار دادند. جمجمهاش شکست. او را بلافاصله به بیمارستان نبردند. در همان مسجد او را نگهداشتند. شاید اگر زودتر به بیمارستان میرسید زنده میماند. در بیمارستان چشمش را تخلیه کردند، گفتند جمجمهاش شکسته. بعدا گفتند همان موقع دچار مرگ مغزی شده بود با اینحال تا سه روز در بیمارستان به دستگاه وصل بود. بعد از سه روز دستگاه را خاموش کردند.»
به گفته این منبع آگاه، آرمان به حیوانات هم علاقه زیادی داشت. عاشق حیوانات بود خصوصا سگ و گربه. چند تا گربه داشت که برای هرکدامشان یک اسم انتخاب کرده بود. هر ماه برای سگها و گربهها غذا میخرید. اگرگربهای میدید که مریض است تا او را درمان نمیکرد خیالش راحت نمیشد.
آرمان عمادی سه برادر داشت. رابطه او با خانواده بسیار نزدیک بود. با مادرش خیلی دوست بود و به او کمک میکرد. منبع نزدیک به خانواده میگوید:« خانواده خوشحالی بودند. با رفتن آرمان زندگی آنها نابود شد. رفتن آرمان یک طرف، آزار و اذیت خانوادهاش توسط حکومت هم آنها را نابود کرده.
#آرمان_عمادی #نه_به_جمهورى_اسلامى #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 tavaana
📱 Beshkan
📱 Dialogue
📱 tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
آرمان عمادی فرزند مهروش و یونس، متولد ۹ اردیبهشت ۱۳۷۳، یک روز پیش از آنکه در اعتراضها به او شلیک شود، با گلوله ساچمهای به دست او شلیک کرده بودند. به خانه رفت و با همان دست زخمی برای مادرش نوشت: «مادرم الله که یار باشد، بگذار دشمن هزار باشد.»
آرمان ۲۸ ساله بود. فوق لیسانس حقوق داشت. زبان انگلیسی و فرانسه درس میداد، مدتی در داروخانه کار میکرد، مدتی هم کافهای به اسم کالدی داشت. اماکن آنقدر اذیتش کرد که مجبور شد کافهاش را تعطیل کند. خیلی به کافهداری علاقه داشت و دوست داشت کافهداری محبوب و معروف شود.
چند شب قبل از کشته شدنش به دوستانش گفته بود که هرچه از آنها در موبایلش دارد را پاک میکند که اگر دستگیر شد دوستانش به دردسر نیفتند.
آرمان عمادی به گواه نزدیکانش در مورد اعتراضها و کشتار مردم بیتفاوت نبود و مرتب در اعتراضها شرکت میکرد. او ۲۵ آبان در مرودشت استان فارس گلوله خورد.
یک فرد نزدیک به خانواده او به بیبیسی گفت: «آن شب آرمان در اعتراضها بود. ماموران از مسجد محل از فاصله نزدیک چشم آرمان را هدف قرار دادند. جمجمهاش شکست. او را بلافاصله به بیمارستان نبردند. در همان مسجد او را نگهداشتند. شاید اگر زودتر به بیمارستان میرسید زنده میماند. در بیمارستان چشمش را تخلیه کردند، گفتند جمجمهاش شکسته. بعدا گفتند همان موقع دچار مرگ مغزی شده بود با اینحال تا سه روز در بیمارستان به دستگاه وصل بود. بعد از سه روز دستگاه را خاموش کردند.»
به گفته این منبع آگاه، آرمان به حیوانات هم علاقه زیادی داشت. عاشق حیوانات بود خصوصا سگ و گربه. چند تا گربه داشت که برای هرکدامشان یک اسم انتخاب کرده بود. هر ماه برای سگها و گربهها غذا میخرید. اگرگربهای میدید که مریض است تا او را درمان نمیکرد خیالش راحت نمیشد.
آرمان عمادی سه برادر داشت. رابطه او با خانواده بسیار نزدیک بود. با مادرش خیلی دوست بود و به او کمک میکرد. منبع نزدیک به خانواده میگوید:« خانواده خوشحالی بودند. با رفتن آرمان زندگی آنها نابود شد. رفتن آرمان یک طرف، آزار و اذیت خانوادهاش توسط حکومت هم آنها را نابود کرده.
#آرمان_عمادی #نه_به_جمهورى_اسلامى #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM