طاهره برجیس؛ نمادی از مبارزه سازنده و خشونتپرهیز بهائیان
طاهره برجیس در سال ۱۳۲۳ در تهران متولد شد. پدرش در حرفه داروسازی فعالیت داشت. طاهره برجیس پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان به دانشکده پزشکی راه یافت و دوره تخصصی پزشکی کودکان را در ایالات متحده گذراند.
او سال ۱۳۵۵ به ایران بازگشت و فعالیت خود را در دانشگاه جندیشاپور اهواز آغاز کرد ولی پس از چند ماه از تدریس در دانشگاه پشیمان شد و به تهران بازگشت و به بیمارستان رفت و به فعالیت در حوزه طب کودکان پرداخت.
البته پزشکی در خانواده برجیس پیشینهای دراز داشت. طاهره برجیس برادرزاده پزشک مشهور بهایی، «سلیمان برجیس» بود. سلیمان برجیس که در کاشان پزشکی مشهور و خوشنام بود، در سال ۱۳۲۸ از سوی عوامل وابسته به گروه «فداییان اسلام» در کاشان به قتل رسید و قاتلان او با فشار دستگاه روحانیت شیعی به دادگاه تبرئه شدند.
ولی با وقوع انقلاب ۵۷ وضعیت طاهره برجیس نیز دگرگون شد. او که در بیمارستان میثاقیه تهران فعالیت میکرد و مسئولیت بخش کودکان در این بیمارستان را بر عهده داشت، اکنون این بیمارستان را مصادرهشده میدید.
این بیمارستان عملا از سوی بنیاد مستضعفان غصب شد و به مصطفی خمینی تغییر نام داده شد. رییس جدید و انقلابی بیمارستان که خود را «دکتر صادقی» معرفی میکرد، طاهره برجیس را به اتاق ریاست احضار کرد و خطاب به او گفت: «از فردا در این بیمارستان سمتی نداری!»
طاهره برجیس در پی این اخراج نامههایی به مقامات دولت موقت بازرگان نوشت و نامهای به شخص مهدی بازرگان نیز نوشت. مهدی بازرگان هیچ گاه به او پاسخ نداد. دادخواهی برجیس از اخراج انقلابیاش عملا ناکام ماند.
طاهره برجیس مطبی شخصی باز کرد ولی عملا بیمارانش بسیار کم شده بودند. فرزندش «نظامالدین میثاقی» از خدمت مادرش به جامعه در دهه شصت می گوید: «خدمات او شامل ویزیت رایگان فرزندان اعدامیها و زندانیان، دایرکردن کلاسها و سمینارهای متعدد برای توانبخشی و کمک به خانوادههای رنجدیده و مشاوره خانوادگی خصوصی بود».
در آن سالها به علت فشار گستردهای که بر بهائیان وجود داشت آنها از تحصیل در دانشگاهها نیز منع شده بودند. بر این اساس خود بهائیان دست به تاسیس دانشگاهی خصوصی زدند که «موسسه آموزش عالی بهائیان ایران» نام داشت. در سال ۱۳۶۸ این موسسه تاسیس شد.
طاهره برجیس که خود از موسسان این دانشگاه بود، تدریس را در این دانشگاه آغاز کرد....
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Tahereh_Barjis
#طاهره_برجیس #بهایی #بهاییان_ابران #زندگی_در_تبعیض
@Tavaana_TavaanaTech
طاهره برجیس در سال ۱۳۲۳ در تهران متولد شد. پدرش در حرفه داروسازی فعالیت داشت. طاهره برجیس پس از تحصیلات ابتدایی و دبیرستان به دانشکده پزشکی راه یافت و دوره تخصصی پزشکی کودکان را در ایالات متحده گذراند.
او سال ۱۳۵۵ به ایران بازگشت و فعالیت خود را در دانشگاه جندیشاپور اهواز آغاز کرد ولی پس از چند ماه از تدریس در دانشگاه پشیمان شد و به تهران بازگشت و به بیمارستان رفت و به فعالیت در حوزه طب کودکان پرداخت.
البته پزشکی در خانواده برجیس پیشینهای دراز داشت. طاهره برجیس برادرزاده پزشک مشهور بهایی، «سلیمان برجیس» بود. سلیمان برجیس که در کاشان پزشکی مشهور و خوشنام بود، در سال ۱۳۲۸ از سوی عوامل وابسته به گروه «فداییان اسلام» در کاشان به قتل رسید و قاتلان او با فشار دستگاه روحانیت شیعی به دادگاه تبرئه شدند.
ولی با وقوع انقلاب ۵۷ وضعیت طاهره برجیس نیز دگرگون شد. او که در بیمارستان میثاقیه تهران فعالیت میکرد و مسئولیت بخش کودکان در این بیمارستان را بر عهده داشت، اکنون این بیمارستان را مصادرهشده میدید.
این بیمارستان عملا از سوی بنیاد مستضعفان غصب شد و به مصطفی خمینی تغییر نام داده شد. رییس جدید و انقلابی بیمارستان که خود را «دکتر صادقی» معرفی میکرد، طاهره برجیس را به اتاق ریاست احضار کرد و خطاب به او گفت: «از فردا در این بیمارستان سمتی نداری!»
طاهره برجیس در پی این اخراج نامههایی به مقامات دولت موقت بازرگان نوشت و نامهای به شخص مهدی بازرگان نیز نوشت. مهدی بازرگان هیچ گاه به او پاسخ نداد. دادخواهی برجیس از اخراج انقلابیاش عملا ناکام ماند.
طاهره برجیس مطبی شخصی باز کرد ولی عملا بیمارانش بسیار کم شده بودند. فرزندش «نظامالدین میثاقی» از خدمت مادرش به جامعه در دهه شصت می گوید: «خدمات او شامل ویزیت رایگان فرزندان اعدامیها و زندانیان، دایرکردن کلاسها و سمینارهای متعدد برای توانبخشی و کمک به خانوادههای رنجدیده و مشاوره خانوادگی خصوصی بود».
در آن سالها به علت فشار گستردهای که بر بهائیان وجود داشت آنها از تحصیل در دانشگاهها نیز منع شده بودند. بر این اساس خود بهائیان دست به تاسیس دانشگاهی خصوصی زدند که «موسسه آموزش عالی بهائیان ایران» نام داشت. در سال ۱۳۶۸ این موسسه تاسیس شد.
طاهره برجیس که خود از موسسان این دانشگاه بود، تدریس را در این دانشگاه آغاز کرد....
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Tahereh_Barjis
#طاهره_برجیس #بهایی #بهاییان_ابران #زندگی_در_تبعیض
@Tavaana_TavaanaTech
فرهاد میثمی، فعال مدنی زندانی، در مطلبی که حدود یک ماه پیش در سایت آسو منتشر شده است، درباره تجربه خود از همزیستی با زندانیان بهایی نوشته است.
متن کامل این نامه آقای میثمی به شرح زیر است:
«قدیمها میگفتند اگر میخواهی کسی را بشناسی، با او برو سفر. امروز، با من باشد میگویم اگر میخواهی کسی را بشناسی، با او برو زندان!
از تجربیات عدیده مثبتی که طی این دوره برایم حاصل شد، یکی هم تجربه هماتاقبودن با دو هموطن عزیز بهائی در زندان رجاییشهر بوده است. بیست ماه تجربه همزیستیِ مستمر با یکی از این عزیزان (و مدت کوتاهتری با آن عزیز دیگر) برایم چیزی نبوده جز تجربه همزیستی با دو انسان نازنین و خیراندیش نظیر دیگر دوستان خیراندیشی که پیشتر داشتهام و دارم اعم از این که مسلمان بودهاند (غالباً) یا مسیحی یا زرتشتی یا دهری. از این هر دو عزیز نیز به لحاظ حساسیتهای انسانی و اخلاقی نکات ارزشمند بسیاری دیده و آموختهام. از زندانیان قدیمیتر شنیدم که پیشترها در بند سیاسی-عقیدتی این زندان تا بیش از ۳۵ زندانی بهائی نیز نگهداری میشدهاند (و همبندیان به شوخی به آنان میگفتند اینجا از معدود جاهایی در کشور است که شما «اکثریت» هستید!). نقل تجربه قدیمیترها در باره آنان را نیز مشابه تجربه خود یافتم.
متأسفانه این در تاریخ جهان تکرار مکرر شده که حکومتهای تمامیتخواه برای انحرافِ توجه عمومی از بیکفایتیهاشان در تأمین حقوق و شرایط معیشت مردمان، یک گروه اقلیت را سیبل قرار دهند و سعی کنند با هیولینمایی دروغین و نفرتپراکنی در باره آنها، مسیری برای تخلیه توجهها از ناکارآمدیهای خود تعبیه کنند. به سهم کوچک خود، شهادت میدهم که محتوای این نفرتپراکنیها در باره هموطنان عزیز بهائیمان از شاخدارترین دروغهاست و در زمان حاضر به واقع نکبتی سیاسی است که گریبان اخلاق اجتماعی ما را گرفته است. هر روز، همزمان با ذکر آغازین «روز به خیر» به هماتاقی صبور و متینم ــ فرهاد فهندژِ دوستداشتنی ــ برایم تداعی میشود که او تاکنون چهارده سال به خاطر التزام عملی به اعتقادات دینیاش حبس کشیده (به شمول ۵ سال زندان در دهه شصت) و هنوز هم سالی دیگر از حکم زندانش باقی است!
بابت تمام حقوقی که از این هموطنان عزیزمان تضییع شده، و همچنان میشود، به عنوان یک ایرانی احساس شرم میکنم؛ اما فکر نمیکنم صرف احساس شرم کافی است یا بار مسئولیت را از دوش ما بر میدارد. امیدوارم در اثر تجمیع تلاشهای اجتماعی همهی ایرانیان، در آینده نه چندان دور اثری از این تبعیضات ناروا بر جای نماند و ایرانِ عزیز ما به حق جایی برای «همه ایرانیان» با حقوق انسانی و اجتماعیِ برابر باشد.
چنانش خواهیم ساخت.»
فرهاد میثمی
تابستان ۱۴۰۰
شما چه تجربهای از همزیستی با بهاییان دارید؟ آیا ادعاهای حکومت علیه آنها را باور میکنید؟ آیا تا کنون تلاش کردهاید که این ادعاها را راستیآزمایی کنید؟
#علیه_نفرت #فرهاد_میثمی #بهاییان_ابران #بهایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
متن کامل این نامه آقای میثمی به شرح زیر است:
«قدیمها میگفتند اگر میخواهی کسی را بشناسی، با او برو سفر. امروز، با من باشد میگویم اگر میخواهی کسی را بشناسی، با او برو زندان!
از تجربیات عدیده مثبتی که طی این دوره برایم حاصل شد، یکی هم تجربه هماتاقبودن با دو هموطن عزیز بهائی در زندان رجاییشهر بوده است. بیست ماه تجربه همزیستیِ مستمر با یکی از این عزیزان (و مدت کوتاهتری با آن عزیز دیگر) برایم چیزی نبوده جز تجربه همزیستی با دو انسان نازنین و خیراندیش نظیر دیگر دوستان خیراندیشی که پیشتر داشتهام و دارم اعم از این که مسلمان بودهاند (غالباً) یا مسیحی یا زرتشتی یا دهری. از این هر دو عزیز نیز به لحاظ حساسیتهای انسانی و اخلاقی نکات ارزشمند بسیاری دیده و آموختهام. از زندانیان قدیمیتر شنیدم که پیشترها در بند سیاسی-عقیدتی این زندان تا بیش از ۳۵ زندانی بهائی نیز نگهداری میشدهاند (و همبندیان به شوخی به آنان میگفتند اینجا از معدود جاهایی در کشور است که شما «اکثریت» هستید!). نقل تجربه قدیمیترها در باره آنان را نیز مشابه تجربه خود یافتم.
متأسفانه این در تاریخ جهان تکرار مکرر شده که حکومتهای تمامیتخواه برای انحرافِ توجه عمومی از بیکفایتیهاشان در تأمین حقوق و شرایط معیشت مردمان، یک گروه اقلیت را سیبل قرار دهند و سعی کنند با هیولینمایی دروغین و نفرتپراکنی در باره آنها، مسیری برای تخلیه توجهها از ناکارآمدیهای خود تعبیه کنند. به سهم کوچک خود، شهادت میدهم که محتوای این نفرتپراکنیها در باره هموطنان عزیز بهائیمان از شاخدارترین دروغهاست و در زمان حاضر به واقع نکبتی سیاسی است که گریبان اخلاق اجتماعی ما را گرفته است. هر روز، همزمان با ذکر آغازین «روز به خیر» به هماتاقی صبور و متینم ــ فرهاد فهندژِ دوستداشتنی ــ برایم تداعی میشود که او تاکنون چهارده سال به خاطر التزام عملی به اعتقادات دینیاش حبس کشیده (به شمول ۵ سال زندان در دهه شصت) و هنوز هم سالی دیگر از حکم زندانش باقی است!
بابت تمام حقوقی که از این هموطنان عزیزمان تضییع شده، و همچنان میشود، به عنوان یک ایرانی احساس شرم میکنم؛ اما فکر نمیکنم صرف احساس شرم کافی است یا بار مسئولیت را از دوش ما بر میدارد. امیدوارم در اثر تجمیع تلاشهای اجتماعی همهی ایرانیان، در آینده نه چندان دور اثری از این تبعیضات ناروا بر جای نماند و ایرانِ عزیز ما به حق جایی برای «همه ایرانیان» با حقوق انسانی و اجتماعیِ برابر باشد.
چنانش خواهیم ساخت.»
فرهاد میثمی
تابستان ۱۴۰۰
شما چه تجربهای از همزیستی با بهاییان دارید؟ آیا ادعاهای حکومت علیه آنها را باور میکنید؟ آیا تا کنون تلاش کردهاید که این ادعاها را راستیآزمایی کنید؟
#علیه_نفرت #فرهاد_میثمی #بهاییان_ابران #بهایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
فرهاد میثمی، فعال مدنی زندانی، که امروز تصاویر متاثرکننده او بر اثر اعتصاب غذا منتشر شد، در تابستان ۱۴۰۰ در مطلبی که در سایت آسو منتشر شده بود، درباره تجربه خود از همزیستی با زندانیان بهایی نوشته بود.
متن کامل این نامه آقای میثمی به شرح زیر است:
«قدیمها میگفتند اگر میخواهی کسی را بشناسی، با او برو سفر. امروز، با من باشد میگویم اگر میخواهی کسی را بشناسی، با او برو زندان!
از تجربیات عدیده مثبتی که طی این دوره برایم حاصل شد، یکی هم تجربه هماتاقبودن با دو هموطن عزیز بهائی در زندان رجاییشهر بوده است. بیست ماه تجربه همزیستیِ مستمر با یکی از این عزیزان (و مدت کوتاهتری با آن عزیز دیگر) برایم چیزی نبوده جز تجربه همزیستی با دو انسان نازنین و خیراندیش نظیر دیگر دوستان خیراندیشی که پیشتر داشتهام و دارم اعم از این که مسلمان بودهاند (غالباً) یا مسیحی یا زرتشتی یا دهری. از این هر دو عزیز نیز به لحاظ حساسیتهای انسانی و اخلاقی نکات ارزشمند بسیاری دیده و آموختهام. از زندانیان قدیمیتر شنیدم که پیشترها در بند سیاسی-عقیدتی این زندان تا بیش از ۳۵ زندانی بهائی نیز نگهداری میشدهاند (و همبندیان به شوخی به آنان میگفتند اینجا از معدود جاهایی در کشور است که شما «اکثریت» هستید!).
متأسفانه این در تاریخ جهان تکرار مکرر شده که حکومتهای تمامیتخواه برای انحرافِ توجه عمومی از بیکفایتیهاشان در تأمین حقوق و شرایط معیشت مردمان، یک گروه اقلیت را سیبل قرار دهند و سعی کنند با هیولینمایی دروغین و نفرتپراکنی در باره آنها، مسیری برای تخلیه توجهها از ناکارآمدیهای خود تعبیه کنند. به سهم کوچک خود، شهادت میدهم که محتوای این نفرتپراکنیها در باره هموطنان عزیز بهائیمان از شاخدارترین دروغهاست و در زمان حاضر به واقع نکبتی سیاسی است که گریبان اخلاق اجتماعی ما را گرفته است.
بابت تمام حقوقی که از این هموطنان عزیزمان تضییع شده، و همچنان میشود، به عنوان یک ایرانی احساس شرم میکنم؛ امیدوارم در اثر تجمیع تلاشهای اجتماعی همهی ایرانیان، در آینده نه چندان دور اثری از این تبعیضات ناروا بر جای نماند و ایرانِ عزیز ما به حق جایی برای «همه ایرانیان» با حقوق انسانی و اجتماعیِ برابر باشد.
چنانش خواهیم ساخت».
فرهاد میثمی
تابستان ۱۴۰۰
#گفتگو_توانا #علیه_نفرت #فرهاد_میثمی #بهاییان_ابران #بهایی #یاری_مدنی_توانا
متن کامل این نامه آقای میثمی به شرح زیر است:
«قدیمها میگفتند اگر میخواهی کسی را بشناسی، با او برو سفر. امروز، با من باشد میگویم اگر میخواهی کسی را بشناسی، با او برو زندان!
از تجربیات عدیده مثبتی که طی این دوره برایم حاصل شد، یکی هم تجربه هماتاقبودن با دو هموطن عزیز بهائی در زندان رجاییشهر بوده است. بیست ماه تجربه همزیستیِ مستمر با یکی از این عزیزان (و مدت کوتاهتری با آن عزیز دیگر) برایم چیزی نبوده جز تجربه همزیستی با دو انسان نازنین و خیراندیش نظیر دیگر دوستان خیراندیشی که پیشتر داشتهام و دارم اعم از این که مسلمان بودهاند (غالباً) یا مسیحی یا زرتشتی یا دهری. از این هر دو عزیز نیز به لحاظ حساسیتهای انسانی و اخلاقی نکات ارزشمند بسیاری دیده و آموختهام. از زندانیان قدیمیتر شنیدم که پیشترها در بند سیاسی-عقیدتی این زندان تا بیش از ۳۵ زندانی بهائی نیز نگهداری میشدهاند (و همبندیان به شوخی به آنان میگفتند اینجا از معدود جاهایی در کشور است که شما «اکثریت» هستید!).
متأسفانه این در تاریخ جهان تکرار مکرر شده که حکومتهای تمامیتخواه برای انحرافِ توجه عمومی از بیکفایتیهاشان در تأمین حقوق و شرایط معیشت مردمان، یک گروه اقلیت را سیبل قرار دهند و سعی کنند با هیولینمایی دروغین و نفرتپراکنی در باره آنها، مسیری برای تخلیه توجهها از ناکارآمدیهای خود تعبیه کنند. به سهم کوچک خود، شهادت میدهم که محتوای این نفرتپراکنیها در باره هموطنان عزیز بهائیمان از شاخدارترین دروغهاست و در زمان حاضر به واقع نکبتی سیاسی است که گریبان اخلاق اجتماعی ما را گرفته است.
بابت تمام حقوقی که از این هموطنان عزیزمان تضییع شده، و همچنان میشود، به عنوان یک ایرانی احساس شرم میکنم؛ امیدوارم در اثر تجمیع تلاشهای اجتماعی همهی ایرانیان، در آینده نه چندان دور اثری از این تبعیضات ناروا بر جای نماند و ایرانِ عزیز ما به حق جایی برای «همه ایرانیان» با حقوق انسانی و اجتماعیِ برابر باشد.
چنانش خواهیم ساخت».
فرهاد میثمی
تابستان ۱۴۰۰
#گفتگو_توانا #علیه_نفرت #فرهاد_میثمی #بهاییان_ابران #بهایی #یاری_مدنی_توانا