فرزانه برزهکار، مادر جاویدنام عرفان رضایی، میگوید «دیگر هیچ چیز به اندازه قتل فجیعات دردناک و ترسناک نیست»
متن کامل نوشته خانم برزهکار در صفحه اینستاگرامش به شرح زیر است:
«میدانم که هر روز نگاهم میکنی، نرم نرمک سفیدشدن موهایم را میبینی،خطوط دور چشمم...
یاد وقتهایی افتادم که وقتی خوابت طولانی میشد میاومدم کنارت و مطمئن میشدم که از پس نفسکشیدن سینهات بالا و پایین میرود یا نه؟
هر روز قد کشیدنت را میدیدم، ابروهای به هم پیوستهات...
تو رویاهای هر روزم موقعیتت را، شانست را دختری که برای ازدواج به من معرفی میکنی را خوشبختیات را میدیدم.
ساعت ۸:۳۰دقیقه چهارشنبه است، هفده ماه از آخرین باری که گونههای سردت را بوسیدم میگذرد و من باتن رنجورم هنوز در رویای گذشتهام سیر میکنم.
میدانی عرفانم؛ زنده ماندن اصلا چیز سادهای نیست، قویشدن چیزی فراتر از زندگی و زندهماندن است.
زخم برداشتم، اما قوی میشوم.
دیگر هیچ چیز به اندازه قتل فجیعات دردناک و ترسناک نیست.
تا روزی که قاتلیلت را بر سر چوبهی دار تماشا کنم، فریاد دادخواهی سر میدهم»
- امیدواریم که در دادخواهی آینده ایران و در فرآیند عدالت ترمیمی پس از جمهوری اسلامی، شاهد به دار آویختن و اعدام هیچ کسی نباشیم و مجازات اعدام در ایران ملغی شود و حتی برای مجازات جنایتکاران روش دیگری انتخاب شود.
#عرفانیه_آمل #عرفان_رضایی #دادخواهی #مادر_دادخواه #فرزانه_برزه_کار #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
متن کامل نوشته خانم برزهکار در صفحه اینستاگرامش به شرح زیر است:
«میدانم که هر روز نگاهم میکنی، نرم نرمک سفیدشدن موهایم را میبینی،خطوط دور چشمم...
یاد وقتهایی افتادم که وقتی خوابت طولانی میشد میاومدم کنارت و مطمئن میشدم که از پس نفسکشیدن سینهات بالا و پایین میرود یا نه؟
هر روز قد کشیدنت را میدیدم، ابروهای به هم پیوستهات...
تو رویاهای هر روزم موقعیتت را، شانست را دختری که برای ازدواج به من معرفی میکنی را خوشبختیات را میدیدم.
ساعت ۸:۳۰دقیقه چهارشنبه است، هفده ماه از آخرین باری که گونههای سردت را بوسیدم میگذرد و من باتن رنجورم هنوز در رویای گذشتهام سیر میکنم.
میدانی عرفانم؛ زنده ماندن اصلا چیز سادهای نیست، قویشدن چیزی فراتر از زندگی و زندهماندن است.
زخم برداشتم، اما قوی میشوم.
دیگر هیچ چیز به اندازه قتل فجیعات دردناک و ترسناک نیست.
تا روزی که قاتلیلت را بر سر چوبهی دار تماشا کنم، فریاد دادخواهی سر میدهم»
- امیدواریم که در دادخواهی آینده ایران و در فرآیند عدالت ترمیمی پس از جمهوری اسلامی، شاهد به دار آویختن و اعدام هیچ کسی نباشیم و مجازات اعدام در ایران ملغی شود و حتی برای مجازات جنایتکاران روش دیگری انتخاب شود.
#عرفانیه_آمل #عرفان_رضایی #دادخواهی #مادر_دادخواه #فرزانه_برزه_کار #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر جاویدنام عرفان رضایی، متنی خطاب به قاتل پسرش منتشر کرد و برای تحت تاثیر قراردادن و بیدار کردن وجدان قاتل، فرض را بر این گرفت که او هم پسری داشته باشد، شاید همسن عرفان.
نوشته خانم فرزانه برزهکار به شرح زیر است:
«این پست مخاطب خیلی خاص دارد. بی خاصیت است و به همین دلیل تصمیم گرفتم تلنگری بزنم به وجدان نداشتهاش برای قاتل عرفانم دستت را گرفتهام. تو را بردم کنار دیوار بلند فرمانداری شهر آمل، همان دیواری که به طرز عجیبی بعد از کشتن عرفان با ضخامت و بلند ساخته شد. شاید حالا نردهای نداشته باشد تا بشود داخلش را خوب تماشا کرد. همانجایی که پسرم را کشتی. اما من از همان پشت دیوار به تو یادآوری میکنم، دقیقا کجا بودی که تیر را شلیک کردی؟ خودت خوب میدانی، چون بی هدف شلیک نکردی. بعد میبینم تو تحت تاثیر قرار نمیگیری... انگار وجدان نداری و من تنها تیر خلاصم را روانه میکنم شاید وجدانت درد بگیرد و به تو میگویم: تیر را اگر به پسر خودت میزدی چه؟ و تو ناگهان دگرگون میشوی ... انگار کلمه پسرت تو را نگران کرد. بعد تو را میبرم به دبستان شاهد آمل، همانجا که پسرم خواندن و نوشتن آموخت.
به تو میگویم: تو فرزند داری؟ پسر داری؟ پسر تو توی کدام دبستان خواندن را آموخت؟ اصلا پسرت چند سال دارد؟ اگر هم سن عرفان باشد، نکند هم کلاسیاش بوده؟ (و از این فکر دلم میلرزد) تو یکی از قسیالقلبترین پدران جهانی!
اصلا پسرت میداند تو جان جوانی را گرفتهای؟ و تو حالا کمی منقلب میشوی . بعد دستت را میگیرم و میبرم به خانه عرفانم. میگویم اینجا خانهایست که عرفانم تازه خو کرده بود. اگر تو فرزندی داری زیاد کوچ نکن. شاید برای فرزندت سخت باشد. ...و تو انگار تازگیها کوچ کرده باشی، حالت بدتر میشود. و نگران میشوی نکند فرزندت به خانه قبلی خو کرده باشد و آب توی دلش تکان نخورد ... و من دستت را میگیرم و تو را میبرم سینهی قبرستان و توی راه به تو میگویم: اینجا همانجاست که نه تنها پسرم، که من هم خو گرفتهام به خاکش... جایی که پسرم دفن شده. ( عرفانیه ) و به تو میگویم : تو قاتل پسر منی و من هر روز اینجا مینشینم و آرزو میکنم اگر فرزندی داری، یک روز همینجا توی عرفانیه به خاکش بسپاری. اما دلم نمی ید...الهی پسرت زنده بماند و بداند چه پدر بیرحم و قاتلی داشته.
فکر میکنم این بزرگترین تقاص گناه تو باشد. فقط ای کاش فرزند پسری داشتی ... اندازه عرفانم ... داری؟!!!!!! ؟؟؟؟!!!! زنده باشد و تقاص پس دادن پدر را ببیند الهی.
و هر روز غبطه بخورد که ای کاش جای عرفان بود و پدرش جان برکف و ایثارگر و با ناموس بود ، نه مال حرام خور و قاتل جوانان و همشهریان.
اگر پسری داشته باشی و هم سن و سال عرفان باشد، پس هنوز سالهای سال، انگ ِ فرزند ِ تو بودن را باید به دوش بکشد.»
#عرفانیه_آمل #عرفان_رضایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نوشته خانم فرزانه برزهکار به شرح زیر است:
«این پست مخاطب خیلی خاص دارد. بی خاصیت است و به همین دلیل تصمیم گرفتم تلنگری بزنم به وجدان نداشتهاش برای قاتل عرفانم دستت را گرفتهام. تو را بردم کنار دیوار بلند فرمانداری شهر آمل، همان دیواری که به طرز عجیبی بعد از کشتن عرفان با ضخامت و بلند ساخته شد. شاید حالا نردهای نداشته باشد تا بشود داخلش را خوب تماشا کرد. همانجایی که پسرم را کشتی. اما من از همان پشت دیوار به تو یادآوری میکنم، دقیقا کجا بودی که تیر را شلیک کردی؟ خودت خوب میدانی، چون بی هدف شلیک نکردی. بعد میبینم تو تحت تاثیر قرار نمیگیری... انگار وجدان نداری و من تنها تیر خلاصم را روانه میکنم شاید وجدانت درد بگیرد و به تو میگویم: تیر را اگر به پسر خودت میزدی چه؟ و تو ناگهان دگرگون میشوی ... انگار کلمه پسرت تو را نگران کرد. بعد تو را میبرم به دبستان شاهد آمل، همانجا که پسرم خواندن و نوشتن آموخت.
به تو میگویم: تو فرزند داری؟ پسر داری؟ پسر تو توی کدام دبستان خواندن را آموخت؟ اصلا پسرت چند سال دارد؟ اگر هم سن عرفان باشد، نکند هم کلاسیاش بوده؟ (و از این فکر دلم میلرزد) تو یکی از قسیالقلبترین پدران جهانی!
اصلا پسرت میداند تو جان جوانی را گرفتهای؟ و تو حالا کمی منقلب میشوی . بعد دستت را میگیرم و میبرم به خانه عرفانم. میگویم اینجا خانهایست که عرفانم تازه خو کرده بود. اگر تو فرزندی داری زیاد کوچ نکن. شاید برای فرزندت سخت باشد. ...و تو انگار تازگیها کوچ کرده باشی، حالت بدتر میشود. و نگران میشوی نکند فرزندت به خانه قبلی خو کرده باشد و آب توی دلش تکان نخورد ... و من دستت را میگیرم و تو را میبرم سینهی قبرستان و توی راه به تو میگویم: اینجا همانجاست که نه تنها پسرم، که من هم خو گرفتهام به خاکش... جایی که پسرم دفن شده. ( عرفانیه ) و به تو میگویم : تو قاتل پسر منی و من هر روز اینجا مینشینم و آرزو میکنم اگر فرزندی داری، یک روز همینجا توی عرفانیه به خاکش بسپاری. اما دلم نمی ید...الهی پسرت زنده بماند و بداند چه پدر بیرحم و قاتلی داشته.
فکر میکنم این بزرگترین تقاص گناه تو باشد. فقط ای کاش فرزند پسری داشتی ... اندازه عرفانم ... داری؟!!!!!! ؟؟؟؟!!!! زنده باشد و تقاص پس دادن پدر را ببیند الهی.
و هر روز غبطه بخورد که ای کاش جای عرفان بود و پدرش جان برکف و ایثارگر و با ناموس بود ، نه مال حرام خور و قاتل جوانان و همشهریان.
اگر پسری داشته باشی و هم سن و سال عرفان باشد، پس هنوز سالهای سال، انگ ِ فرزند ِ تو بودن را باید به دوش بکشد.»
#عرفانیه_آمل #عرفان_رضایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech