یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان، راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود. او تقریبا هرروز با خانوادهاش تماس میگرفت. در یکی از آخرین تماسهایش با توجه به انقلاب مردمی ایران گفته بود: «من الان باید بیرون میبودم، اگر بیرون بودم به این بیشرفها که زن و بچه مردم را میزنند رحم نمیکردم، کاری میکردم که هیچوقت پایشان را توی خیابان نگذارند.»
مهرگان قبل از ۱۷ مهر هم در گفتگویی با خانواده گفته بود: «دو بند از زندان را خالی کردهاند و معترضان بازداشتی را در آنجا نگه میدارند. به حدی زندان شلوغ شده که بند هشت را، که محل نگهداری قاتلان و خلافکارهای خطرناک است، خالی کردهاند. به طوری که در یک اتاق با ظرفیت ۲۰ نفر بیشتر از ۵۰ نفر نگهداری میشوند.»
او اشاره کرده بود همه کسانی که در این بند هستند کم سن و سالاند. حتی بعضی به سن قانونی نرسیدهاند و ماموران زندان، آنها را خیلی اذیت میکنند.
در اثبات این خبر مهرگان، مرگ کودک ۱۶ ساله، مزدک مریانه همدانی، است، که طبق قانون میباید در کانون اصلاح و تربیت نگهداری میشد؛ ولی در لاکان که زندان بزرگسالان است زندانی شده بود.
مهرگان زحمتکش ابتدا با یک حکم کوتاهمدت در بند ۴ زندان لاکان رشت محبوس شده بود، حبس قانونی تمام شده بود و فقط جریمه نقدی مانده بود.
طبق گفته یکی از ماموران زندان، یک هفته قبل از ۱۷ مهر، چند نفر از مسئولان به زندان آمده بودند و به کسانی که شجاع و نترس بودند پیشنهاد همکاری با بسیج را میدادند. حتی گفته شده بود اگر زندانیها در عملیات سرکوب شرکت کنند حقوق روزمزد تا دو میلیون پرداخت خواهد شد و به آنها وعده استخدام هم داده شده بود.
بر اساس مشاهدات شاهدان عینی از صبح روز ۱۷ مهرماه، پیش از آنکه خبری از درگیری و اتفاقات زندان باشد، «نیروهای یگان ویژه» به زندان رفته بودند و همه نیروها آمادهباش بودهاند. همچنین ماموران زندان در حال آزار و اذیت معترضان بازداشتی بودهاند، به طوری که صدای داد و فریاد از راهروی اصلی زندان به گوش میرسیده ....
ادامه را در اینجا بخوانید.
#مهرگان_زحمتکش #رشت #زندان_لاکان #انقلاب_ملی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود. او تقریبا هرروز با خانوادهاش تماس میگرفت. در یکی از آخرین تماسهایش با توجه به انقلاب مردمی ایران گفته بود: «من الان باید بیرون میبودم، اگر بیرون بودم به این بیشرفها که زن و بچه مردم را میزنند رحم نمیکردم، کاری میکردم که هیچوقت پایشان را توی خیابان نگذارند.»
مهرگان قبل از ۱۷ مهر هم در گفتگویی با خانواده گفته بود: «دو بند از زندان را خالی کردهاند و معترضان بازداشتی را در آنجا نگه میدارند. به حدی زندان شلوغ شده که بند هشت را، که محل نگهداری قاتلان و خلافکارهای خطرناک است، خالی کردهاند. به طوری که در یک اتاق با ظرفیت ۲۰ نفر بیشتر از ۵۰ نفر نگهداری میشوند.»
او اشاره کرده بود همه کسانی که در این بند هستند کم سن و سالاند. حتی بعضی به سن قانونی نرسیدهاند و ماموران زندان، آنها را خیلی اذیت میکنند.
در اثبات این خبر مهرگان، مرگ کودک ۱۶ ساله، مزدک مریانه همدانی، است، که طبق قانون میباید در کانون اصلاح و تربیت نگهداری میشد؛ ولی در لاکان که زندان بزرگسالان است زندانی شده بود.
مهرگان زحمتکش ابتدا با یک حکم کوتاهمدت در بند ۴ زندان لاکان رشت محبوس شده بود، حبس قانونی تمام شده بود و فقط جریمه نقدی مانده بود.
طبق گفته یکی از ماموران زندان، یک هفته قبل از ۱۷ مهر، چند نفر از مسئولان به زندان آمده بودند و به کسانی که شجاع و نترس بودند پیشنهاد همکاری با بسیج را میدادند. حتی گفته شده بود اگر زندانیها در عملیات سرکوب شرکت کنند حقوق روزمزد تا دو میلیون پرداخت خواهد شد و به آنها وعده استخدام هم داده شده بود.
بر اساس مشاهدات شاهدان عینی از صبح روز ۱۷ مهرماه، پیش از آنکه خبری از درگیری و اتفاقات زندان باشد، «نیروهای یگان ویژه» به زندان رفته بودند و همه نیروها آمادهباش بودهاند. همچنین ماموران زندان در حال آزار و اذیت معترضان بازداشتی بودهاند، به طوری که صدای داد و فریاد از راهروی اصلی زندان به گوش میرسیده ....
ادامه را در اینجا بخوانید.
#مهرگان_زحمتکش #رشت #زندان_لاکان #انقلاب_ملی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Telegraph
ناگفتههای قتل مهرگان زحمتکش در زندان لاکان رشت
یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان، راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
کامیار، برادر مهرگان در اسپیس خانوادههای دادخواه از این واقعه میگوید و رنجی که رژیم جمهوری اسلامی بر خانوادهاش تحمیل کرد.
پیشتر گزارش نسبتا مفصلی در مورد مهرگان زحمتکش منتشر کرده بودیم.
#مهرگان_زحمتکش #رشت #زندان_لاکان #انقلاب_ملی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا #دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
کامیار، برادر مهرگان در اسپیس خانوادههای دادخواه از این واقعه میگوید و رنجی که رژیم جمهوری اسلامی بر خانوادهاش تحمیل کرد.
پیشتر گزارش نسبتا مفصلی در مورد مهرگان زحمتکش منتشر کرده بودیم.
#مهرگان_زحمتکش #رشت #زندان_لاکان #انقلاب_ملی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا #دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
اتحاد مادران دادخواه
صدیقه پورحسننژاد مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش ضمن انتشار این تصاویر از خود و مادران دادخواه مهران توانا، محمدرسول مؤمنیزاده، مهدی دائمی و نوید بهبودی نوشت:
«از خون جوانان وطن لاله دمیده🥀🥀🌷🌷🌷
و ما مادران دادخواه این گلهای لاله را با اشک چشمانمان ابیاری میکنیم تا خشکیده نشوند
و دست در دست هم با اتحاد و هم بستگی هم قسم میشویم که تا آخرین نفس دادخواهِ
خونِ به ناحق ریخته ی جگر گوشه هایمان باشیم.
اتحاد رمز پیروزی»
sedigheh.phn
madar_mohamad_rasol
tavana7932
mahasti13568
madare_pesaram1
madare_navid
#مهران_توانا
#مهرگان_زحمتکش
#محمد_رسول_مومنی_زاده
#مهدی_دائمی
#پژمان_قلی_پور
#نوید_بهبودی
و همه جاوید نامان این انقلاب
#اتحاد_رمز_پیروزی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
صدیقه پورحسننژاد مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش ضمن انتشار این تصاویر از خود و مادران دادخواه مهران توانا، محمدرسول مؤمنیزاده، مهدی دائمی و نوید بهبودی نوشت:
«از خون جوانان وطن لاله دمیده🥀🥀🌷🌷🌷
و ما مادران دادخواه این گلهای لاله را با اشک چشمانمان ابیاری میکنیم تا خشکیده نشوند
و دست در دست هم با اتحاد و هم بستگی هم قسم میشویم که تا آخرین نفس دادخواهِ
خونِ به ناحق ریخته ی جگر گوشه هایمان باشیم.
اتحاد رمز پیروزی»
sedigheh.phn
madar_mohamad_rasol
tavana7932
mahasti13568
madare_pesaram1
madare_navid
#مهران_توانا
#مهرگان_زحمتکش
#محمد_رسول_مومنی_زاده
#مهدی_دائمی
#پژمان_قلی_پور
#نوید_بهبودی
و همه جاوید نامان این انقلاب
#اتحاد_رمز_پیروزی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خواهر جاویدنام مهران بصیر توانا، پیام مادرش پس از شرکت در مراسم زادروز مهران سماک را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده است. او نوشته:
«با شما نیروهای نا امنیتی کشورم هستم.
دیگه فقط مونده بود تانک بیارین مقابل هموطنان.
باورم نمیشه اینقدر میترسین !!!
شهید شهید میکنین ....
خونِ شهید ،خونِ شهید ...
کاش یه جو غیرت شهدای جنگ با عراق توی رگهای شماها بود .
شما موتوریها ..سوارهها ..پیادهها ...
از ما خجالت نمیکشین؟!
از خانواده تون خجالت نمیکشین؟!
از خودتون هم خجالت نمیکشین بی غیرتا؟
حالا مونده ..
تولد فرزین ...ساسان ... جواد ...عرفان... محمد رسول...مهرگان...مهدی.... ، .......
ما گیلانیها رو عصبانی نکنین ...
شما رگ ایرانی ندارین ...
ما داریم ...
منتظر سالگردهای با شکوه زادروزهای کشتهشدهها باشین .
و منتظر سالمرگهاشون ...
دهم مهر زادروز پسرمه ...
ما داریم آماده میشیم ...
شما هم تانکهاتون رو آماده کنین.
دیروز مزار مهران سماک شما رو دیدم.
بزدلها ...
اون بلندگویی که از پشتش عَربده میکشیدین رو اگه دفعه دیگه ببینم، میدونم چیکار کنم..!
من از یه هفته قبل از سالگردها فراخوان میدم ...
بلندگوهاتون رو نبینم. »
#مهران_توانا
#مهران_سماک
#جواد_رضایی
#عرفان_زمانی
#پویا_احمدی_پور
#ساسان_قربانی
#فرزین_لطفی
#محمدرسول_مومنی_زاده
#مهرگان_زحمتکش
#مهدی_دائمی
#مهران_بصیر_توانا
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خواهر جاویدنام مهران بصیر توانا، پیام مادرش پس از شرکت در مراسم زادروز مهران سماک را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده است. او نوشته:
«با شما نیروهای نا امنیتی کشورم هستم.
دیگه فقط مونده بود تانک بیارین مقابل هموطنان.
باورم نمیشه اینقدر میترسین !!!
شهید شهید میکنین ....
خونِ شهید ،خونِ شهید ...
کاش یه جو غیرت شهدای جنگ با عراق توی رگهای شماها بود .
شما موتوریها ..سوارهها ..پیادهها ...
از ما خجالت نمیکشین؟!
از خانواده تون خجالت نمیکشین؟!
از خودتون هم خجالت نمیکشین بی غیرتا؟
حالا مونده ..
تولد فرزین ...ساسان ... جواد ...عرفان... محمد رسول...مهرگان...مهدی.... ، .......
ما گیلانیها رو عصبانی نکنین ...
شما رگ ایرانی ندارین ...
ما داریم ...
منتظر سالگردهای با شکوه زادروزهای کشتهشدهها باشین .
و منتظر سالمرگهاشون ...
دهم مهر زادروز پسرمه ...
ما داریم آماده میشیم ...
شما هم تانکهاتون رو آماده کنین.
دیروز مزار مهران سماک شما رو دیدم.
بزدلها ...
اون بلندگویی که از پشتش عَربده میکشیدین رو اگه دفعه دیگه ببینم، میدونم چیکار کنم..!
من از یه هفته قبل از سالگردها فراخوان میدم ...
بلندگوهاتون رو نبینم. »
#مهران_توانا
#مهران_سماک
#جواد_رضایی
#عرفان_زمانی
#پویا_احمدی_پور
#ساسان_قربانی
#فرزین_لطفی
#محمدرسول_مومنی_زاده
#مهرگان_زحمتکش
#مهدی_دائمی
#مهران_بصیر_توانا
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تصویر جاویدنام مهرگان زحمتکش را با تیغ بریدند
کامیار زحمتکش، برادر مهرگان، ضمن انتشار این ویدیو از سخنان مادرش، نوشت:
«از وقتی مهرگان را به قتل رسوندین مادرم هر روز بر سر مزارش میره به گلدونهاش آب میده خاک رو از روی سنگ قبر پاک میکنه و دلش با همین آروم میگیره ، پدرم که دغ کرد و رفت، چکار به مادرم دارین چرا آزار میدین یه بنر یه عکس یه سنگ قبر چه خطری برای شما داره که اینجوری قلب یه مادر داغدار رو غمگینتر میکنید.
اگر فکر میکنید که با پاره کردن عکس مهرگان اون رو از یادها میبرید کاملا در اشتباه هستین، مردم رشت و کل ایرانیان هیچوقت جاویدنام هاشون رو فراموش نمیکنند و هر مزار در هر گوشه ایران که باشد مورد توجه مردم است.»
kamyar.zahmatkesh
یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان، راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
ماجرای مهرگان را اینجا بخوانید
#مهرگان_زحمتکش #دادخواهی #مهسا_امینی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#همه_باهم_هستیم
#زمین_گرده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کامیار زحمتکش، برادر مهرگان، ضمن انتشار این ویدیو از سخنان مادرش، نوشت:
«از وقتی مهرگان را به قتل رسوندین مادرم هر روز بر سر مزارش میره به گلدونهاش آب میده خاک رو از روی سنگ قبر پاک میکنه و دلش با همین آروم میگیره ، پدرم که دغ کرد و رفت، چکار به مادرم دارین چرا آزار میدین یه بنر یه عکس یه سنگ قبر چه خطری برای شما داره که اینجوری قلب یه مادر داغدار رو غمگینتر میکنید.
اگر فکر میکنید که با پاره کردن عکس مهرگان اون رو از یادها میبرید کاملا در اشتباه هستین، مردم رشت و کل ایرانیان هیچوقت جاویدنام هاشون رو فراموش نمیکنند و هر مزار در هر گوشه ایران که باشد مورد توجه مردم است.»
kamyar.zahmatkesh
یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان، راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
ماجرای مهرگان را اینجا بخوانید
#مهرگان_زحمتکش #دادخواهی #مهسا_امینی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#همه_باهم_هستیم
#زمین_گرده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر جاویدنام، عرفان رضایی نوابی، ضمن انتشار تصاویری از خانوادههای دادخواه بر سر مزار چند تن از جانباختگان استان گیلان و مازندران نوشت:
«بعد از اینکه عزیزترینمان را از ما گرفتید... تلخ ترین و سخت ترین تجربه زندگی مان را کسب کردیم.
هنوز به یک سال نکشیده ، همه مان درسهای بزرگی از زندگی آموختیم.
اینکه تمام لحظات پیش از این را زندگی نکرده بودیم. حالا اما، انگار تمام درسهای زندگی را به یکباره آموختیم.
انگار تا پیش از این زندگی نمیکردیم... شاید مُرده بودیم. این روزها ولی حس زنده بودن داریم . چون هدفی داریم .همه ما این روزها دوشادوش یکدیگر ، درسهای زندگی مان را میگذرانیم.
بامید اینکه یاد و خاطرات عزیزانمان را زنده نگه داریم.
ما فقط با کنار هم بودنمان ...انتقام سختی از شما خواهیم گرفت .
برای شما همین کافیست که تصاویر ما را کنار هم ببینید .
ایستاده . با نشانههای پیروزی، سربلند، مصمم و نگاه به دوربین.
ما سر خم نمیکنیم. خوب به این تصاویر مشترک نگاه کنید.
چشمهات ما خیره به چشمهای شماست. از این نگاه ها بترسید.»
erfan_rezaei_navaei
#عرفان_زمانی #عرفان_رضایی__نوایی
#مهران_توانا #جواد_رضایی #بهنام_لایق_پور #بهنام_لایق_پور #ساسان_قربانی #فرزین_لطفی #مهرگان_زحمتکش #پویا_احمدپور #مهدی_دائمی #یادمون_نمیره #زمین_گرده #دادخواهی #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«بعد از اینکه عزیزترینمان را از ما گرفتید... تلخ ترین و سخت ترین تجربه زندگی مان را کسب کردیم.
هنوز به یک سال نکشیده ، همه مان درسهای بزرگی از زندگی آموختیم.
اینکه تمام لحظات پیش از این را زندگی نکرده بودیم. حالا اما، انگار تمام درسهای زندگی را به یکباره آموختیم.
انگار تا پیش از این زندگی نمیکردیم... شاید مُرده بودیم. این روزها ولی حس زنده بودن داریم . چون هدفی داریم .همه ما این روزها دوشادوش یکدیگر ، درسهای زندگی مان را میگذرانیم.
بامید اینکه یاد و خاطرات عزیزانمان را زنده نگه داریم.
ما فقط با کنار هم بودنمان ...انتقام سختی از شما خواهیم گرفت .
برای شما همین کافیست که تصاویر ما را کنار هم ببینید .
ایستاده . با نشانههای پیروزی، سربلند، مصمم و نگاه به دوربین.
ما سر خم نمیکنیم. خوب به این تصاویر مشترک نگاه کنید.
چشمهات ما خیره به چشمهای شماست. از این نگاه ها بترسید.»
erfan_rezaei_navaei
#عرفان_زمانی #عرفان_رضایی__نوایی
#مهران_توانا #جواد_رضایی #بهنام_لایق_پور #بهنام_لایق_پور #ساسان_قربانی #فرزین_لطفی #مهرگان_زحمتکش #پویا_احمدپور #مهدی_دائمی #یادمون_نمیره #زمین_گرده #دادخواهی #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش، ضمن انتشار تصاویری از حضور مادر عرفان رضایی (که از مازندران به گیلان سفر کرده بود) بر مزار مهرگان زحمتکش و پویا احمدپور، خطاب به حاکمان نوشت:
«برای شما همین کافیست که تصاویر ما را کنار هم ببینید.
ایستاده. با نشانههای پیروزی. سربلند. مصمم. و نگاه به دوربین.
ما سر خم نمیکنیم. خوب به این تصاویر مشترک نگاه کنید.
چشمهای ما خیره به چشمهای شماست. از این نگاهها بترسید.»
متن کامل نوشته مادر مهرگان به شرح زیر است:
«بعد از اینکه عزیزترینمان را از ما گرفتید... تلخترین و سختترین تجربه زندگیمان را کسب کردیم.
هنوز به یک سال نکشیده، همهمان درسهای بزرگی از زندگی آموختیم.
اینکه تمام لحظات پیش از این را زندگی نکرده بودیم. حالا اما، انگار تمام درسهای زندگی را به یکباره آموختیم.
انگار تا پیش از این زندگی نمیکردیم... شاید مُرده بودیم. این روزها ولی حس زندهبودن داریم. چون هدفی داریم. همه ما این روزها دوشادوش یکدیگر، درسهای زندگیمان را میگذرانیم.
به امید اینکه یاد و خاطرات عزیزانمان را زنده نگه داریم.
ما فقط با کنار هم بودنمان... انتقام سختی از شما خواهیم گرفت.
برای شما همین کافیست که تصاویر ما را کنار هم ببینید.
ایستاده. با نشانههای پیروزی. سربلند. مصمم. و نگاه به دوربین.
ما سر خم نمیکنیم. خوب به این تصاویر مشترک نگاه کنید.
چشمهای ما خیره به چشمهای شماست. از این نگاهها بترسید.
سپاس گزاریم از مادر ارجمند ِ جاوید نام #عرفان_رضایی عزیز که چند روزی منت گذاشتند و بزرگوارانه سر مزار عزیزانمان حضور داشتند.
و از شهر و دیار خود، خصوصا مزار عرفان جان، واقع در عرفانیه ی شهرستان آمل، مدت کوتاهی دور ماندند.
امیدواریم نصیب ما نیز روزی زیارت مزار پاک پسر قهرمان ایشان باشد و افتخار داشته باشیم که ما هم لقب عرفانی را با افتخار کسب کنیم.»
#مهرگان_زحمتکش🥀🕊️ #عرفان_رضایی #پویا_احمدپور #مهرگان_زحمتکش #زندان_لاکان_رشت #اتحاد_رمز_پیروزی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #مادران_دادخواه #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«برای شما همین کافیست که تصاویر ما را کنار هم ببینید.
ایستاده. با نشانههای پیروزی. سربلند. مصمم. و نگاه به دوربین.
ما سر خم نمیکنیم. خوب به این تصاویر مشترک نگاه کنید.
چشمهای ما خیره به چشمهای شماست. از این نگاهها بترسید.»
متن کامل نوشته مادر مهرگان به شرح زیر است:
«بعد از اینکه عزیزترینمان را از ما گرفتید... تلخترین و سختترین تجربه زندگیمان را کسب کردیم.
هنوز به یک سال نکشیده، همهمان درسهای بزرگی از زندگی آموختیم.
اینکه تمام لحظات پیش از این را زندگی نکرده بودیم. حالا اما، انگار تمام درسهای زندگی را به یکباره آموختیم.
انگار تا پیش از این زندگی نمیکردیم... شاید مُرده بودیم. این روزها ولی حس زندهبودن داریم. چون هدفی داریم. همه ما این روزها دوشادوش یکدیگر، درسهای زندگیمان را میگذرانیم.
به امید اینکه یاد و خاطرات عزیزانمان را زنده نگه داریم.
ما فقط با کنار هم بودنمان... انتقام سختی از شما خواهیم گرفت.
برای شما همین کافیست که تصاویر ما را کنار هم ببینید.
ایستاده. با نشانههای پیروزی. سربلند. مصمم. و نگاه به دوربین.
ما سر خم نمیکنیم. خوب به این تصاویر مشترک نگاه کنید.
چشمهای ما خیره به چشمهای شماست. از این نگاهها بترسید.
سپاس گزاریم از مادر ارجمند ِ جاوید نام #عرفان_رضایی عزیز که چند روزی منت گذاشتند و بزرگوارانه سر مزار عزیزانمان حضور داشتند.
و از شهر و دیار خود، خصوصا مزار عرفان جان، واقع در عرفانیه ی شهرستان آمل، مدت کوتاهی دور ماندند.
امیدواریم نصیب ما نیز روزی زیارت مزار پاک پسر قهرمان ایشان باشد و افتخار داشته باشیم که ما هم لقب عرفانی را با افتخار کسب کنیم.»
#مهرگان_زحمتکش🥀🕊️ #عرفان_رضایی #پویا_احمدپور #مهرگان_زحمتکش #زندان_لاکان_رشت #اتحاد_رمز_پیروزی #نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم #مادران_دادخواه #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر جاویدنام #مهرگان_زحمتکش، از جانباختگان کشتار زندان لاکان رشت نوشت:
«مهرگانم، پسرم
گاهی به این فکر میکنم که دقیقا چه اتفاقی افتاد که تو از دنیا رفتی.
توی اون روز دقیقا چه اتفاقی افتاد، چطور بهت تیر زدن، تو اون لحظه چه حسی داشتی.
هرگز کسی قرار نیست بفهمه مگر اینکه معجزه ای بشه و تو دوباره بتونی به یه طریقی صحبت کنی و دقیقا عین قدیما که با هیجان یه چیزی رو تعریف میکردی، بشینی برام تعریف کنی که تو روز مرگت چه اتفاقی افتاد.
خیلی سوالا هست که دوست دارم ازت بپرسم. قاتلت کی بود؟ درد تیر خوردن شبیه چیه؟ قبل از مرگت به کی فکر میکردی؟
مهرگان دلت برای من تنگ شده؟چون من دیوونه وار دلتنگتم،
میدونم عزیزم ایکاش میتونستی جواب همه سوالامو بدی.
نمیدونم اون روز دقیقا چی به سرت اومد، اما مطمئنم که الان جات خیلی خوب و راحته. بالاخره کاری که کردی رو نمیشه نادیده گرفت مهرگانِ مظلومِ مغمومِ محکوم به مرگِ من.
این که تو رفتی جلوی بچههای کوچکتر از خودت ایستادی و سعی کردی نجاتشون بدی در واقع سپر بلاشون شدی؛ این واقعاً ارزشمنده.
تو میتونستی مثل بقیه پناه بگیری یا فرار کنی و خودتو نجات بدی،اما اولین کسی بودی که از در رفت بیرون. با اینکه میدونستی مأمورها مسلحن، اما رفتی که توجهشون رو جلب کنی تا دست از سر بچهها بردارند و نجاتشون بدی
این ارزشمنده. خیلی ارزشمنده.
مهرگانِ من، نیستی تا ببینی چطور همهی جهان اسمت رو صدا میزنن.
آها راستی، تمام سعیت رو بکن که حتی یک شب هم شده به خواب من بیای و بغلم کنی. من رو از عطر تنت بینصیب نذار پسرک من، پسرکِ لبسرخِ من.😭😭
دلم خیلی برات تنگ شده مهرگانم، خیلی. هر روزی که نتونم بیام سر مزارت تا صبح عین بچهها گریه میکنم. یکسره بیقراری میکنم. دیگه چشمام سو ندارن مادر. یادته ازینکه بدون عینک نمیتونستم چیزی بخونم یا بنویسم چقد غمگین میشدی و ازته قلبت میگفتی الهی برا چشات بمیرم مامان جان.
خب دیگه وقتت رو نگیرم عزیزدلم گفتنیها رو گفتم و تنها خواستهم ازت، اینه که به خوابم بیای و مثل قدیما که محکم بغلم میکردی واسم خرید میکردی یا با ذوق میپرسیدی ازم :«مامان ناهار چی داریم؟» دوباره اونکارها رو انجام بدی.
من واقعا دلم برات تنگ شده مهرگانم، خیلی دلم برات تنگ شده. واسه لحظهای در اغوش کشیدنت حاضرم جونمو بدم پسرم،
خدا لعنت کنه اونیو که باعث شده همه ی اینا یه آرزوی محال بشه و تا اخر عمرم از تو محروم بشم.
نه میبخشم و نه فراموش میکنم اون کسیو که باعث این درد بی درمون شده.»
#مهرگان_زحمتکش🥀🕊️ #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«مهرگانم، پسرم
گاهی به این فکر میکنم که دقیقا چه اتفاقی افتاد که تو از دنیا رفتی.
توی اون روز دقیقا چه اتفاقی افتاد، چطور بهت تیر زدن، تو اون لحظه چه حسی داشتی.
هرگز کسی قرار نیست بفهمه مگر اینکه معجزه ای بشه و تو دوباره بتونی به یه طریقی صحبت کنی و دقیقا عین قدیما که با هیجان یه چیزی رو تعریف میکردی، بشینی برام تعریف کنی که تو روز مرگت چه اتفاقی افتاد.
خیلی سوالا هست که دوست دارم ازت بپرسم. قاتلت کی بود؟ درد تیر خوردن شبیه چیه؟ قبل از مرگت به کی فکر میکردی؟
مهرگان دلت برای من تنگ شده؟چون من دیوونه وار دلتنگتم،
میدونم عزیزم ایکاش میتونستی جواب همه سوالامو بدی.
نمیدونم اون روز دقیقا چی به سرت اومد، اما مطمئنم که الان جات خیلی خوب و راحته. بالاخره کاری که کردی رو نمیشه نادیده گرفت مهرگانِ مظلومِ مغمومِ محکوم به مرگِ من.
این که تو رفتی جلوی بچههای کوچکتر از خودت ایستادی و سعی کردی نجاتشون بدی در واقع سپر بلاشون شدی؛ این واقعاً ارزشمنده.
تو میتونستی مثل بقیه پناه بگیری یا فرار کنی و خودتو نجات بدی،اما اولین کسی بودی که از در رفت بیرون. با اینکه میدونستی مأمورها مسلحن، اما رفتی که توجهشون رو جلب کنی تا دست از سر بچهها بردارند و نجاتشون بدی
این ارزشمنده. خیلی ارزشمنده.
مهرگانِ من، نیستی تا ببینی چطور همهی جهان اسمت رو صدا میزنن.
آها راستی، تمام سعیت رو بکن که حتی یک شب هم شده به خواب من بیای و بغلم کنی. من رو از عطر تنت بینصیب نذار پسرک من، پسرکِ لبسرخِ من.😭😭
دلم خیلی برات تنگ شده مهرگانم، خیلی. هر روزی که نتونم بیام سر مزارت تا صبح عین بچهها گریه میکنم. یکسره بیقراری میکنم. دیگه چشمام سو ندارن مادر. یادته ازینکه بدون عینک نمیتونستم چیزی بخونم یا بنویسم چقد غمگین میشدی و ازته قلبت میگفتی الهی برا چشات بمیرم مامان جان.
خب دیگه وقتت رو نگیرم عزیزدلم گفتنیها رو گفتم و تنها خواستهم ازت، اینه که به خوابم بیای و مثل قدیما که محکم بغلم میکردی واسم خرید میکردی یا با ذوق میپرسیدی ازم :«مامان ناهار چی داریم؟» دوباره اونکارها رو انجام بدی.
من واقعا دلم برات تنگ شده مهرگانم، خیلی دلم برات تنگ شده. واسه لحظهای در اغوش کشیدنت حاضرم جونمو بدم پسرم،
خدا لعنت کنه اونیو که باعث شده همه ی اینا یه آرزوی محال بشه و تا اخر عمرم از تو محروم بشم.
نه میبخشم و نه فراموش میکنم اون کسیو که باعث این درد بی درمون شده.»
#مهرگان_زحمتکش🥀🕊️ #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Telegraph
مهرگانِ مظلومِ مغمومِ محکوم به مرگِ من...
مادر جاویدنام #مهرگان_زحمتکش، از جانباختگان کشتار زندان لاکان رشت نوشت: «مهرگانم،پسرم گاهی به این فکر میکنم که دقیقا چه اتفاقی افتاد که تو از دنیا رفتی. توی اون روز دقیقا چه اتفاقی افتاد، چطور بهت تیر زدن، تو اون لحظه چه حسی داشتی. هرگز کسی قرار نیست…
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش در اینستاگرام نوشت:
«ای کاش یکشنبه نیمه شب ،۱۶مهر تلفنم زنگ نمیخورد تراژیکترین خبر عمرم را نمیشنیدم.
نه ماه و سیزده روز گذشته و من همچنان بی تاب و در حسرت آغوشت، بوی تنت و شنیدن صدایت هستم مهرگانم
هیچگاه بعد تو حال من خوب نشد، که هیچ، حتی نشد برای یک روز تظاهر به خوبی کنم.
فراموش کردنت هنر میخواهد و من بیهنرترین آدم دنیام ...»
او چند روز پیش هم نوشته بود؛
«من پسرم رو با سختی زیادی بزرگ کردم، حسرتهایی تو بچگیش کشید که فکرش دیوونم میکنه و همیشه میگفت مامان جون وقتی بزرگ شدم به همه ی ارزوهام میرسم و نمیذارم تو بیشتر از این غصه بخوری.
همیشه به این فکر میکردم که روزی مهرگانمو دوماد میکنم اونم برا خودش صاحب زن و بچه و زندگی میشه و اونوقت من خیالم راحت میشه، خلاصه بچم خوشبخت میشه. اما نذاشتن😭
تمام آرزوهای بچهم و خودم با همدیگه از بین رفتن. مثل اینکه یه نهالی رو بکاری و بعد از مدتها رشد کنه و به درخت تنومندی تبدیل بشه، و درست موقع میوه دادنش یکی بزنه با تبر واون درخت رو قطع کنه.
من آرزوهای زیادی برای پسرم داشتم، برای آیندهش. خودش هم کلی آرزو و هدف داشت. همیشه ازم میپرسید :« مامان، به نظرت بچه هام به اندازه خودم خوشگل میشن؟»ومن بشوخی میگفتم :« مگه تو خوشگلی» و دوتایی کلی میخندیم. من تمام خاطرات پسرم روتک تکشون رویادمه، عطر تنش رو، شوخیهاش رو، تکیه کلامهاش رو، همه چیز رو خوب یادمه. پسرم تا ابدیت توی ذهن و قلب من زندهست. حس میکنم مهرگان هنوز هم با من زندگی میکنه. امید دارم یه روزی اونم ازدواج میکنه، بچهدار میشه، موفق میشه، صاحب شغل دلخواهش میشه؛ و غمگینترین قسمتش این هست که همه ی این اتفاقات هیچکدوم در واقعیت نمیافتن، همشون توی ذهن منن.
مهرگانم، کجایی که ببینی نزدیک محرمه و من بجای اینکه طبق عادت هرسال نذر کنم که تو عاقبت بخیر بشی و به آرزوهات برسی و مثل پارسال که نذر کردم هرچه زودتر راهی بازشه و تو ازاد بشی ولی امسال باید دست به دامن کائنات و طبیعت بشم و ازشون بخوام که دست قاتلت رو بشه برام و بتونم پیداش کنم و لحظه قشنگ انتقامت رو از کائنات می خوام میدونم دست طبیعت روزی منو به همه خواستههام میرسونه عزیزم.»
sedigheh.phn
#دادخواهی #مهرگان_زحمتکش #علیه_فراموشی #زندان_لاکان
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«ای کاش یکشنبه نیمه شب ،۱۶مهر تلفنم زنگ نمیخورد تراژیکترین خبر عمرم را نمیشنیدم.
نه ماه و سیزده روز گذشته و من همچنان بی تاب و در حسرت آغوشت، بوی تنت و شنیدن صدایت هستم مهرگانم
هیچگاه بعد تو حال من خوب نشد، که هیچ، حتی نشد برای یک روز تظاهر به خوبی کنم.
فراموش کردنت هنر میخواهد و من بیهنرترین آدم دنیام ...»
او چند روز پیش هم نوشته بود؛
«من پسرم رو با سختی زیادی بزرگ کردم، حسرتهایی تو بچگیش کشید که فکرش دیوونم میکنه و همیشه میگفت مامان جون وقتی بزرگ شدم به همه ی ارزوهام میرسم و نمیذارم تو بیشتر از این غصه بخوری.
همیشه به این فکر میکردم که روزی مهرگانمو دوماد میکنم اونم برا خودش صاحب زن و بچه و زندگی میشه و اونوقت من خیالم راحت میشه، خلاصه بچم خوشبخت میشه. اما نذاشتن😭
تمام آرزوهای بچهم و خودم با همدیگه از بین رفتن. مثل اینکه یه نهالی رو بکاری و بعد از مدتها رشد کنه و به درخت تنومندی تبدیل بشه، و درست موقع میوه دادنش یکی بزنه با تبر واون درخت رو قطع کنه.
من آرزوهای زیادی برای پسرم داشتم، برای آیندهش. خودش هم کلی آرزو و هدف داشت. همیشه ازم میپرسید :« مامان، به نظرت بچه هام به اندازه خودم خوشگل میشن؟»ومن بشوخی میگفتم :« مگه تو خوشگلی» و دوتایی کلی میخندیم. من تمام خاطرات پسرم روتک تکشون رویادمه، عطر تنش رو، شوخیهاش رو، تکیه کلامهاش رو، همه چیز رو خوب یادمه. پسرم تا ابدیت توی ذهن و قلب من زندهست. حس میکنم مهرگان هنوز هم با من زندگی میکنه. امید دارم یه روزی اونم ازدواج میکنه، بچهدار میشه، موفق میشه، صاحب شغل دلخواهش میشه؛ و غمگینترین قسمتش این هست که همه ی این اتفاقات هیچکدوم در واقعیت نمیافتن، همشون توی ذهن منن.
مهرگانم، کجایی که ببینی نزدیک محرمه و من بجای اینکه طبق عادت هرسال نذر کنم که تو عاقبت بخیر بشی و به آرزوهات برسی و مثل پارسال که نذر کردم هرچه زودتر راهی بازشه و تو ازاد بشی ولی امسال باید دست به دامن کائنات و طبیعت بشم و ازشون بخوام که دست قاتلت رو بشه برام و بتونم پیداش کنم و لحظه قشنگ انتقامت رو از کائنات می خوام میدونم دست طبیعت روزی منو به همه خواستههام میرسونه عزیزم.»
sedigheh.phn
#دادخواهی #مهرگان_زحمتکش #علیه_فراموشی #زندان_لاکان
#نه_میبخشم_نه_فراموش_میکنم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همراهی و همدلی مادران دادخواه، حتی اگر کیلومترها از همه دور باشند، نتیجهاش تکثیر شجاعت است بین مردم.
یکی ساعتها خطر جاده به جان میخرد و میرودگیلان، سر مزار فرزندان ایران، دیگری یادش مانده که زادروز پسر دلیری از خطهی مازندران است، خطر میکند با همهی جو امنیتی که برایش ساختهاند.
ویدیو: تماس تلفنی مادر مهرگان زحمتکش با مادر عرفان در زادروز عرفان رضایی
- مادر عرفان رضایی، دیروز در خانهاش برای فرزندش تولد گرفت، امروز در مراسم جواد روحی بازداشت شد.
چه ترسی به جان رژیم انداختهاند این مادران...
sedigheh.phn
erfan_rezaei_navaei
#مهرگان_زحمتکش #عرفان_رضایی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یکی ساعتها خطر جاده به جان میخرد و میرودگیلان، سر مزار فرزندان ایران، دیگری یادش مانده که زادروز پسر دلیری از خطهی مازندران است، خطر میکند با همهی جو امنیتی که برایش ساختهاند.
ویدیو: تماس تلفنی مادر مهرگان زحمتکش با مادر عرفان در زادروز عرفان رضایی
- مادر عرفان رضایی، دیروز در خانهاش برای فرزندش تولد گرفت، امروز در مراسم جواد روحی بازداشت شد.
چه ترسی به جان رژیم انداختهاند این مادران...
sedigheh.phn
erfan_rezaei_navaei
#مهرگان_زحمتکش #عرفان_رضایی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ترانه «اما»
کاری از : عاصی
شعر از : دکتر سید مهدی موسوی
ویدیو از پوریا افضلی
با اینکه ما شبامون تاریکه
با اینکه غم به دلا نزدیکه
بوی خون میده انگار هر شب بارون
تو خیابونا میمیرن بچههامون
اما اما اما ما میرسیم
به یه فردای خوب
ما میرسیم
جلو گولّه هاتون
ما فریادیم
با اینکه دل زیر اوار درده
با اینکه شب مارو اواره کرده
ولی راهی نمونده تا روز شادی
می دونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
با اینکه تو توی دستات تفنگه
با اینکه تو انگار قلبت از سنگه
ولی راهی نمونده تا روز شادی
میدونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
#آرمیتا_گرواند #مریم_آروین #نیکا_شاکرمی #محسن_موسوی #رحیم_کلیج #محسن_محمدی_کوچکسرائی #جواد_روحی #جواد_حیدری #مهسا_امینی #مهرگان_زحمتکش #مجتبی_قناعتی #مهران_بصیر_توانا #شهریار_محمدی #محمد_حسن_زاده #عرفان_خزایی .... #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کاری از : عاصی
شعر از : دکتر سید مهدی موسوی
ویدیو از پوریا افضلی
با اینکه ما شبامون تاریکه
با اینکه غم به دلا نزدیکه
بوی خون میده انگار هر شب بارون
تو خیابونا میمیرن بچههامون
اما اما اما ما میرسیم
به یه فردای خوب
ما میرسیم
جلو گولّه هاتون
ما فریادیم
با اینکه دل زیر اوار درده
با اینکه شب مارو اواره کرده
ولی راهی نمونده تا روز شادی
می دونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
با اینکه تو توی دستات تفنگه
با اینکه تو انگار قلبت از سنگه
ولی راهی نمونده تا روز شادی
میدونیم خیلی نزدیکیم به آزادی
اما اما اما ما می رسیم
به یه فردای خوب ما می رسیم
جلو گوله هاتون ما فریادیم
باهم باهم باهم ما می تونیم
اگه هرچی بشه ما می تونیم
آخر این شبها ما آزادیم
#آرمیتا_گرواند #مریم_آروین #نیکا_شاکرمی #محسن_موسوی #رحیم_کلیج #محسن_محمدی_کوچکسرائی #جواد_روحی #جواد_حیدری #مهسا_امینی #مهرگان_زحمتکش #مجتبی_قناعتی #مهران_بصیر_توانا #شهریار_محمدی #محمد_حسن_زاده #عرفان_خزایی .... #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش، در آستانه نوروز ۱۴۰۳، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«میخواستم از اشکهام بنویسم
از نبودنت، از دومین عیدی که پیشمون نیستی،
از دلتنگیام، از کابوسهای شبانه و بیخوابیهام..... اما،،نمیشه نمیتونم،، ذهنم خالی شده و فقط غم و حسرت نبودنت رو توش حس میکنم.
از اینکه دارم از چی مینویسم؟ از اینکه بخاطر مرگ پسرم چقدر ناراحتم؟ از اینکه بی عدالتیای که در حقش شده هرلحظه میاد و مثل بختک میشینه روی سینم؟ چقد بی تو عذاب میکشم مهرگانم 😭😭💔
دوباره یادم میاد که من هنوزم رفتنت رو باور نکردهام؛ هنوزم منتظر شنیدن صدای خندههات و «مامان مامان» صدا زدنتم.
من هنوزم منتظرم مهرگان! من هنوزم باور نکردم، من هنوزم باور نکردم....
بهاردوم هم از راه رسید و من همچنان چشم براهتم
چشم براه تو پسرم »
- - یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان، راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...
ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8
#مهرگان_زحمتکش
#زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«میخواستم از اشکهام بنویسم
از نبودنت، از دومین عیدی که پیشمون نیستی،
از دلتنگیام، از کابوسهای شبانه و بیخوابیهام..... اما،،نمیشه نمیتونم،، ذهنم خالی شده و فقط غم و حسرت نبودنت رو توش حس میکنم.
از اینکه دارم از چی مینویسم؟ از اینکه بخاطر مرگ پسرم چقدر ناراحتم؟ از اینکه بی عدالتیای که در حقش شده هرلحظه میاد و مثل بختک میشینه روی سینم؟ چقد بی تو عذاب میکشم مهرگانم 😭😭💔
دوباره یادم میاد که من هنوزم رفتنت رو باور نکردهام؛ هنوزم منتظر شنیدن صدای خندههات و «مامان مامان» صدا زدنتم.
من هنوزم منتظرم مهرگان! من هنوزم باور نکردم، من هنوزم باور نکردم....
بهاردوم هم از راه رسید و من همچنان چشم براهتم
چشم براه تو پسرم »
- - یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان، راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...
ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8
#مهرگان_زحمتکش
#زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به یاد جاویدنام #مهرگان_زحمتکش
مهرگان قرار بود ۲۸ مهرماه ١۴٠١ تولد سی سالگی خود را جشن بگیرد، اما ١٧ مهر با شلیک "سه گلوله جنگی" ماموران #زندان_لاکان_رشت ، شمع زندگیاش برای همیشه خاموش شد.
#علیه_فراموشی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
ارسالی مخاطبان توانا
- - یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان، راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...
ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مهرگان قرار بود ۲۸ مهرماه ١۴٠١ تولد سی سالگی خود را جشن بگیرد، اما ١٧ مهر با شلیک "سه گلوله جنگی" ماموران #زندان_لاکان_رشت ، شمع زندگیاش برای همیشه خاموش شد.
#علیه_فراموشی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
ارسالی مخاطبان توانا
- - یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتشسوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانوادهها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندانشان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانوادهها و معترضان، راههای ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.
یکی از زندانیان کشتهشده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...
ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز ۱۵ مهر ماه، دو روز پیش، مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«آخرین نگاه، اخرین اغوش، آخرین بوسه، آخرین دیدار...
همیشه آخرینهایی هستند که با فکرکردن بهشون ناراحتی میاد سراغمون،
دوسال پیش در چنین روزی ,یعنی(۱۴۰۱/۷/۱۵)آخرین زنگ از طرف مهرگان عزیزم زده شد یعنی اخرین باری بود که صداشو شنیدم😭😭😭
تنها دو روز به دومین سالگرد پر کشیدن مهرگان مونده، و من بیتابتر از همیشهام. هرچند که توی این دوسال هر لحظه از نبودنش در رنج و عذاب بودم، اما امروز جور دیگری در غم و غصه غرق شدهم. امروز روزیه که مهرگانم آخرین تماسش را با من گرفت؛ ظهر پانزدهم مهر بود که تو همین ساعتها شمارهی زندان رو روی صفحهی گوشیم دیدم، دستم بند بود ولی در هرحال باید جوابشو میدادم وگرنه باز هم باید کلی صف میموند تا دوباره بهم زنگ بزنه. تلفنش رو جواب دادم؛ صداش یجورایی پر از غم بود، یعنی اون مهرگان همیشگی نبود. گفتم چته پسر چرا صدات انقدر گرفتست؟ گفت مامان اعصابم خرابه چون زندون خیلی شلوغ شده ،،بیرون چه خبره اخه کلی بچههای کم سن و سال رو گرفتن و آوردن که دیدنشون واقعا عذابم میده ،، من الان باید بیرون میبودم باید جلوی اینهمه ظلم میایستادم وکلی حرفهای دیگه....
انگار یک صدایی از درونم بهم میگفت که این آخرین باریه که صداشو میشنوم،،
بهش گفتم عزیزم نگران نباش انشالله همین روزا ازاد میشی مادر😭😭😭
اما چرخ زمونه خیلی بی رحم تر از این حرفاست، دقیقا دو روز بعدش، مهرگان برای همیشه آزاد شد... برای همیشه از زندان که نه از زندگی دراین دنیای پر از دروغ و ریا و درد آزاد شد؛ اما من همچنان در حسرتش میسوزم چون ماهها بود که بچم ازمن دور بود و ارزوی یکبار دیگه دیدن و بغل کردنش و لمس کردن دستاش، بوییدن عطر تنش و اینکه بشینه کنارم و ساعتها دردو دل کنیم به دلم مونده؛
باید تا آخر عمرم در حسرتش ،،حسرتش بسوزم و بسوزم.»
یکی از زندانیان کشتهشده در شب هولناک آتشسوزی زندان لاکان رشت در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...
ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8
#مهرگان_زحمتکش #آزادی #مهسا_امینی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«آخرین نگاه، اخرین اغوش، آخرین بوسه، آخرین دیدار...
همیشه آخرینهایی هستند که با فکرکردن بهشون ناراحتی میاد سراغمون،
دوسال پیش در چنین روزی ,یعنی(۱۴۰۱/۷/۱۵)آخرین زنگ از طرف مهرگان عزیزم زده شد یعنی اخرین باری بود که صداشو شنیدم😭😭😭
تنها دو روز به دومین سالگرد پر کشیدن مهرگان مونده، و من بیتابتر از همیشهام. هرچند که توی این دوسال هر لحظه از نبودنش در رنج و عذاب بودم، اما امروز جور دیگری در غم و غصه غرق شدهم. امروز روزیه که مهرگانم آخرین تماسش را با من گرفت؛ ظهر پانزدهم مهر بود که تو همین ساعتها شمارهی زندان رو روی صفحهی گوشیم دیدم، دستم بند بود ولی در هرحال باید جوابشو میدادم وگرنه باز هم باید کلی صف میموند تا دوباره بهم زنگ بزنه. تلفنش رو جواب دادم؛ صداش یجورایی پر از غم بود، یعنی اون مهرگان همیشگی نبود. گفتم چته پسر چرا صدات انقدر گرفتست؟ گفت مامان اعصابم خرابه چون زندون خیلی شلوغ شده ،،بیرون چه خبره اخه کلی بچههای کم سن و سال رو گرفتن و آوردن که دیدنشون واقعا عذابم میده ،، من الان باید بیرون میبودم باید جلوی اینهمه ظلم میایستادم وکلی حرفهای دیگه....
انگار یک صدایی از درونم بهم میگفت که این آخرین باریه که صداشو میشنوم،،
بهش گفتم عزیزم نگران نباش انشالله همین روزا ازاد میشی مادر😭😭😭
اما چرخ زمونه خیلی بی رحم تر از این حرفاست، دقیقا دو روز بعدش، مهرگان برای همیشه آزاد شد... برای همیشه از زندان که نه از زندگی دراین دنیای پر از دروغ و ریا و درد آزاد شد؛ اما من همچنان در حسرتش میسوزم چون ماهها بود که بچم ازمن دور بود و ارزوی یکبار دیگه دیدن و بغل کردنش و لمس کردن دستاش، بوییدن عطر تنش و اینکه بشینه کنارم و ساعتها دردو دل کنیم به دلم مونده؛
باید تا آخر عمرم در حسرتش ،،حسرتش بسوزم و بسوزم.»
یکی از زندانیان کشتهشده در شب هولناک آتشسوزی زندان لاکان رشت در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...
ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8
#مهرگان_زحمتکش #آزادی #مهسا_امینی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش نوشت:
«مهربانم، مهرگانم؛ دو سال از ظلمی که در حق تو که بیگناه و بی تقصیر بودی روا داشتند گذشت و بعد از این (هفتصد و سی و دو )روزی که گذشت، هر لحظه که به تو فکر میکنم اشک از چشمانم جاری میشود؛ هرچند که نمیتوانم لحظهای بهت فکر نکنم و یادت نباشم. پسر عزیزم، مثل روز برایم روشن است و به قلب پر دردم الهام شده است که این ظلمی که در حق تو شد و آن ظالمی که خون پاک تو را به ناحق بر زمین ریخت به زودی تقاص این ظلم را پس میدهد و میفهمد که از کجا خورده؛ چون باور دارم که هیچ ظلمی پایدار نیست.»
یکی از زندانیان کشتهشده در شب هولناک آتشسوزی زندان لاکان رشت در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...
ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8
#مهرگان_زحمتکش #آزادی #مهسا_امینی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«مهربانم، مهرگانم؛ دو سال از ظلمی که در حق تو که بیگناه و بی تقصیر بودی روا داشتند گذشت و بعد از این (هفتصد و سی و دو )روزی که گذشت، هر لحظه که به تو فکر میکنم اشک از چشمانم جاری میشود؛ هرچند که نمیتوانم لحظهای بهت فکر نکنم و یادت نباشم. پسر عزیزم، مثل روز برایم روشن است و به قلب پر دردم الهام شده است که این ظلمی که در حق تو شد و آن ظالمی که خون پاک تو را به ناحق بر زمین ریخت به زودی تقاص این ظلم را پس میدهد و میفهمد که از کجا خورده؛ چون باور دارم که هیچ ظلمی پایدار نیست.»
یکی از زندانیان کشتهشده در شب هولناک آتشسوزی زندان لاکان رشت در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...
ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8
#مهرگان_زحمتکش #آزادی #مهسا_امینی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech