پرستوفروهر؛ این بار به لباسهای پدر و مادرم هم رحم نکردند
ایران وایر: در دیماه سال جاری برای دومین بار افرادی ناشناس به خانه فروهرها دستبرد زدهاند. پیش از این اردیبهشت ماه سال جاری نیز خانهفروها توسط افراد ناشناسی مورد سرقت قرار گرفته بود.
پرستوفروهر، فرزند داریوش و پروانه فروهر در یادداشتی نوشته: در دیماه سال جاری برای دومین بار به منزل پدر و مادرش افرادی ناشناس دستبرد زدهاند.پیش از این اردیبهشت ماه سال جاری خانهفروها توسط افراد ناشناسی مورد سرقت قرار گرفته بود. در این یادداشت پرستو فروهر نوشته است که برای تعمیر و پیگری از سوی مراجع قضایی و انتظامی در روزهای آینده به ایران باز میگردد.
سرقت از منزل فروهرها وجلوگیری از برگزاری مراسم یادبود فروهرها در دولت حسن روحانی، در دو سال گذشته بارها مورد انتقاد پرستو فروهر بوده است. ۱۷سال پیش در آذر ١٣٧٧ نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات پروانه و داریوش #فروهر را در منزلشان به قتل رساندند. قتل این شخصیت ملی و سیاسی ایران بخشی از مجموعهای از قتلها بود که به عنوان «قتلهای زنجیرهای» از آن یاد میکنند.
متن کامل یادداشتی که #پرستوفروهر در اختیار ما قرار داده است:
مدتی پیش باخبر شدم که بار دیگر به خانهی پدرومادرم در تهران دستبرد زده شده است. دستبرد پیشین در اردیبهشتماه امسال رخ داده بود.
به روایت بستگانم، که چند ساعت پس از واقعه خود را به آن خانه رساندهاند، ویرانی و غارت این بار ابعاد گستردهای داشته است. به گفتهی آهنگری که به کمک فراخوانده شده، #تجاوزگران با استفاده از پتک و ارهی برقی به درون خانه راه باز کردهاند. شواهد موجود نه تنها نمایانگر کارکشتگی آنان و کارایی ابزارهایشان، که آشکارکنندهی آزادیعملی ست که از آن برخوردار بودهاند.
اگر دستبرد پیشین به قصد تکرار تصویرهای تفتیش و تجاوز انجام شده بود و به بردن چند شیء نمادین بسنده کرده بودند، این بار اما هدفشان غارت گستردهی این خانه بوده است. نه تنها فرش و قالیچه و شمعدان و ظرف و قاب عکس و شیر آب و اسبابی از این دست، که بسیاری از لباسها و اشیاء شخصی پدرومادر نازنینم را نیز بردهاند. گستردگی دستبرد نمایانگر زمان طولانی آن است و تأییدی بر آزادیعمل دستبردزنندگان به هنگام ارتکاب جرم.
ادامه در پست بعدی
@Tavaana_TavaanaTech
ایران وایر: در دیماه سال جاری برای دومین بار افرادی ناشناس به خانه فروهرها دستبرد زدهاند. پیش از این اردیبهشت ماه سال جاری نیز خانهفروها توسط افراد ناشناسی مورد سرقت قرار گرفته بود.
پرستوفروهر، فرزند داریوش و پروانه فروهر در یادداشتی نوشته: در دیماه سال جاری برای دومین بار به منزل پدر و مادرش افرادی ناشناس دستبرد زدهاند.پیش از این اردیبهشت ماه سال جاری خانهفروها توسط افراد ناشناسی مورد سرقت قرار گرفته بود. در این یادداشت پرستو فروهر نوشته است که برای تعمیر و پیگری از سوی مراجع قضایی و انتظامی در روزهای آینده به ایران باز میگردد.
سرقت از منزل فروهرها وجلوگیری از برگزاری مراسم یادبود فروهرها در دولت حسن روحانی، در دو سال گذشته بارها مورد انتقاد پرستو فروهر بوده است. ۱۷سال پیش در آذر ١٣٧٧ نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات پروانه و داریوش #فروهر را در منزلشان به قتل رساندند. قتل این شخصیت ملی و سیاسی ایران بخشی از مجموعهای از قتلها بود که به عنوان «قتلهای زنجیرهای» از آن یاد میکنند.
متن کامل یادداشتی که #پرستوفروهر در اختیار ما قرار داده است:
مدتی پیش باخبر شدم که بار دیگر به خانهی پدرومادرم در تهران دستبرد زده شده است. دستبرد پیشین در اردیبهشتماه امسال رخ داده بود.
به روایت بستگانم، که چند ساعت پس از واقعه خود را به آن خانه رساندهاند، ویرانی و غارت این بار ابعاد گستردهای داشته است. به گفتهی آهنگری که به کمک فراخوانده شده، #تجاوزگران با استفاده از پتک و ارهی برقی به درون خانه راه باز کردهاند. شواهد موجود نه تنها نمایانگر کارکشتگی آنان و کارایی ابزارهایشان، که آشکارکنندهی آزادیعملی ست که از آن برخوردار بودهاند.
اگر دستبرد پیشین به قصد تکرار تصویرهای تفتیش و تجاوز انجام شده بود و به بردن چند شیء نمادین بسنده کرده بودند، این بار اما هدفشان غارت گستردهی این خانه بوده است. نه تنها فرش و قالیچه و شمعدان و ظرف و قاب عکس و شیر آب و اسبابی از این دست، که بسیاری از لباسها و اشیاء شخصی پدرومادر نازنینم را نیز بردهاند. گستردگی دستبرد نمایانگر زمان طولانی آن است و تأییدی بر آزادیعمل دستبردزنندگان به هنگام ارتکاب جرم.
ادامه در پست بعدی
@Tavaana_TavaanaTech
از اینجا و آنجا در تهران
همان روزها بود که هیاهوی «انتخابات» هم به پا شد. در خیابان سهروردی از مسیر شمال به جنوب در تاکسی نشسته بودم که بنر تبلیغاتی عظیمالجثهای از علی فلاحیان دیدم. نمیدانم چرا اما بیاختیار از تاکسی پیاده شدم. فرد مزبور تمامقد و بر پسزمینهای از رنگهای باز و روشن تصویر شده بود. لبخند میزد، روی گشاده داشت و دستش را به حرکتی شبیه دعوت به سوی بیننده دراز کرده بود. عناصر تصویر از نورپردازی و رنگها تا حالت پیکر و چهره آنگونه انتخاب شده بود که سوژه عادی و تعویضپذیر بازنمایی شود. کنار صورتش نوشته بود: مجلس کارآمد، اتحاد و همبستگی.
به آن شمایل خیره مانده بودم که بالای سر خیابان در اهتزاز بود و مردم بیتوجه از زیر سایهی آن میگذشتند، که پسر جوانی با شور و شوق یک برگهی تبلیغاتی به دستم داد که بالای آن نوشته بود «ائتلاف امید: ۱۶+۳۰». جوانک نورسیده چیزهایی میگفت که مثل همهمهای در گوشم میپیچید؛ حق رأی، لزوم مشارکت، #اصلاحات، خاتمی، ما، امید، امید … من به نام دری نجف آبادی خیره مانده بودم که حالا لابلای نامهایی که بسیاریشان را نمیشناختم، نمایندهی این واژهها شده بود، در حرفهای پسر جوانی که شبیه پسرهایم بود. سرم را پایین انداختم تا اشکهایم را نبیند، تا از من چیزی نپرسد.
چه ارتباطی میان فرزند مقتول و آنکس که با «امید» به قاتل رأی میدهد ممکن است؟
اگر به جای واژهی شریف و رهاییبخش امید، در این جمله واژهی ترس بود، یا واژهی استیصال میتوانستم سرم را بلند کنم تا آن پسر نورسیده اشکهایم را ببیند، میتوانستم سعی کنم تا او را بفهمم، تا با او حرف بزنم تا مرا بفهمد.
اگر آنها که زدوبند کردهاند و فهرست سرهم کردهاند و انشاء نوشتهاند و دکلمه کردهاند، این واژههای شریف را اینگونه بیپشتوانه از معیار و ضابطه و اینگونه تهی از معنا به کار خود نمیبستند، آنوقت شاید امکان گفتگوی آن پسر جوان و من هم اینچنین مسدود نبود. شاید واقعیتی در این میان باقی میماند تا بتوان دستمایهی ادراک و اندکی تفاهم کرد. پسر جوان با شور و حرارت برگههایش را پخش میکرد و من به برگههای بازجویی در پروندهی قتل فکر میکردم و آن نام، که مشترک میان این برگهها بود.
حالا دیگر رأیها ریخته شده و نه تنها آن جوان نورسیده، که برخی از دوستان و آشنایان من، گروهی از تلاشگران سیاسی و دگراندیش هم به آن «ائتلاف» جمعبندیشده در اعداد رأی دادهاند. در میان آنان هستند کسانی که سالهاست با پیگیری در #دادخواهی قتلهای سیاسی مشارکت کردهاند، بر لزوم دادرسی جنایتهای سیاسی پافشاری کردهاند و حالا به آن کسانی رأی دادهاند، آنانی را به نمایندگی خویش برگزیدهاند، که دستور قتل دگراندیشان را دادهاند.
من این رأی را همسنگ برائت نخواهم گرفت و همچنان بر لزوم دادخواهی قتلهای سیاسی پافشاری خواهم کرد، بر لزوم دادرسی عادلانهی قتل سیاسی داریوش و پروانه فروهر، پدرومادرم، که به استناد بازجوییهای متهمان پروندهی قتل، دستور اجرای آن از سوی آیتالله دری نجفآبادی، وزیر وقت اطلاعات، کاندیدای «ائتلاف امید» و عضو فعلی مجلس خبرگان صادر شده است.
نوشتهای از #پرستوفروهر دختر #پروانه_اسکندری و #داریوش_فروهر
بیشتر بخوانید
https://goo.gl/MdgEVA
@Tavaana_TavaanaTech
همان روزها بود که هیاهوی «انتخابات» هم به پا شد. در خیابان سهروردی از مسیر شمال به جنوب در تاکسی نشسته بودم که بنر تبلیغاتی عظیمالجثهای از علی فلاحیان دیدم. نمیدانم چرا اما بیاختیار از تاکسی پیاده شدم. فرد مزبور تمامقد و بر پسزمینهای از رنگهای باز و روشن تصویر شده بود. لبخند میزد، روی گشاده داشت و دستش را به حرکتی شبیه دعوت به سوی بیننده دراز کرده بود. عناصر تصویر از نورپردازی و رنگها تا حالت پیکر و چهره آنگونه انتخاب شده بود که سوژه عادی و تعویضپذیر بازنمایی شود. کنار صورتش نوشته بود: مجلس کارآمد، اتحاد و همبستگی.
به آن شمایل خیره مانده بودم که بالای سر خیابان در اهتزاز بود و مردم بیتوجه از زیر سایهی آن میگذشتند، که پسر جوانی با شور و شوق یک برگهی تبلیغاتی به دستم داد که بالای آن نوشته بود «ائتلاف امید: ۱۶+۳۰». جوانک نورسیده چیزهایی میگفت که مثل همهمهای در گوشم میپیچید؛ حق رأی، لزوم مشارکت، #اصلاحات، خاتمی، ما، امید، امید … من به نام دری نجف آبادی خیره مانده بودم که حالا لابلای نامهایی که بسیاریشان را نمیشناختم، نمایندهی این واژهها شده بود، در حرفهای پسر جوانی که شبیه پسرهایم بود. سرم را پایین انداختم تا اشکهایم را نبیند، تا از من چیزی نپرسد.
چه ارتباطی میان فرزند مقتول و آنکس که با «امید» به قاتل رأی میدهد ممکن است؟
اگر به جای واژهی شریف و رهاییبخش امید، در این جمله واژهی ترس بود، یا واژهی استیصال میتوانستم سرم را بلند کنم تا آن پسر نورسیده اشکهایم را ببیند، میتوانستم سعی کنم تا او را بفهمم، تا با او حرف بزنم تا مرا بفهمد.
اگر آنها که زدوبند کردهاند و فهرست سرهم کردهاند و انشاء نوشتهاند و دکلمه کردهاند، این واژههای شریف را اینگونه بیپشتوانه از معیار و ضابطه و اینگونه تهی از معنا به کار خود نمیبستند، آنوقت شاید امکان گفتگوی آن پسر جوان و من هم اینچنین مسدود نبود. شاید واقعیتی در این میان باقی میماند تا بتوان دستمایهی ادراک و اندکی تفاهم کرد. پسر جوان با شور و حرارت برگههایش را پخش میکرد و من به برگههای بازجویی در پروندهی قتل فکر میکردم و آن نام، که مشترک میان این برگهها بود.
حالا دیگر رأیها ریخته شده و نه تنها آن جوان نورسیده، که برخی از دوستان و آشنایان من، گروهی از تلاشگران سیاسی و دگراندیش هم به آن «ائتلاف» جمعبندیشده در اعداد رأی دادهاند. در میان آنان هستند کسانی که سالهاست با پیگیری در #دادخواهی قتلهای سیاسی مشارکت کردهاند، بر لزوم دادرسی جنایتهای سیاسی پافشاری کردهاند و حالا به آن کسانی رأی دادهاند، آنانی را به نمایندگی خویش برگزیدهاند، که دستور قتل دگراندیشان را دادهاند.
من این رأی را همسنگ برائت نخواهم گرفت و همچنان بر لزوم دادخواهی قتلهای سیاسی پافشاری خواهم کرد، بر لزوم دادرسی عادلانهی قتل سیاسی داریوش و پروانه فروهر، پدرومادرم، که به استناد بازجوییهای متهمان پروندهی قتل، دستور اجرای آن از سوی آیتالله دری نجفآبادی، وزیر وقت اطلاعات، کاندیدای «ائتلاف امید» و عضو فعلی مجلس خبرگان صادر شده است.
نوشتهای از #پرستوفروهر دختر #پروانه_اسکندری و #داریوش_فروهر
بیشتر بخوانید
https://goo.gl/MdgEVA
@Tavaana_TavaanaTech